خوشبويى نام
بشر بن حارث ، به اصل از مرو بود و به بغداد نشستى . (1) وفاتش آن جا بود. و سبب توبه وى آن بود كه اندر راه كاغذى يافت كه بسم الله بر او نوشته ، و پاى بر وى همى نهادند . كاغذ را برگرفت و با درهمى كه داشت ، غاليه (2) خريد و آن كاغذ را مطيب (3) گردانيد و اندر شكاف ديوارى نهاد.
به خواب ديد كه هاتفى (4) آواز داد كه يا بشر!نام من خوشبو كردى و حرمت نهادى ، و ما نيز نام تو معطر كنيم در دنيا و آخرت و تو را بزرگ خواهيم داشت آن چنان كه تو نام ما را بزرگ داشتى . (5)
1- مقيم بغداد بود.
2- غاليه ، ماده اى خوشبو كه در قديم ، مردم خود را با آن معطر مى كردند.
3- مطيب ، يعنى خوشبو و معطر.
4- هاتف ، صدايى را مى گويند كه صاحب آن پيدا نباشد . به همين دليل در برخى از مناطق عرب زبان ، تلفن را هاتف مى گويند؛ زيرا تلفن صدايى را پخش مى كند كه گوينده آن ديده نمى شود.
5- رساله قشيريه ، ترجمه باب دوم ، ص 32، با اندكى تغيير در كلمات .