تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۵۴  ، 
کد خبر : ۲۷۳۱۰۴

صهیونیسم و تکفیر؛ دو روی یک سکّه! (بخش پایانی)


احمد بابایی

کوبیدن بر میخِ کج، حاصلی ندارد! «سلفی گری»، نوعی بنیادگراییِ ناقص است که نماینده رسمیِ اعوجاجات و انحرافات منافقان عصر ماست. هیچ راهی وجود ندارد مگر اینکه پیش از کوبیدنِ چکشِ تصریح بر سر میخ هایِ کج، اقدام عاجلی برای گرفتنِ کجیِ میخ‌ها کرد! اعوجاجات منافقانِ سلفی، با صراحت‌ها علاج نمی‌یابد. (سوال: مگر نام مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در قرآن کریم، به صراحت نیامده است!؟ نفاق و انحراف (به امر شیطان و به مشاوره یهود) با «او» چه کردند؟) جمله ی مشهوری که هنوز در گوش تاریخ، زنگ می‌زند به تعبیری دقیق، انعقاد نطفه ی مشارکتی شیطان گرایی و تکفیریان بوده است: «ان الرجل لیهجر!!» (سوال: منافقین در قبال تصریح قرآن به نام محمد مختار صلی الله علیه و آله و سلم چه کردند؟ آیا جز فحاشی و بی‌ادبی... آیا جز ترور و ارعاب... آیا جز حرمت شکنی و وقاحت... آیا جز ظلم و کینه توزی...!؟ آیا او را مجنون و ساحر و کذاب و ... نخواندند!؟) شاهکارِ تمام منافقین سلفی گری و تکفیری (به امر شیطان و به مشاوره یهود) همان جمله زشت و زننده مشهور است که نشانه بی‌اعتقادی به «عصمتِ» پیامبر بود: «ان الرجل لیهجر!!»

سطحی‌ترین شان امام (در میان شئون متنوع امامت) شان سیاسی و حکومت و خلافت ظاهری اوست که با وجود اینکه سطحی‌ترین مرتبه وجودیِ ولایت امام است دارای این‌همه پیچیدگی و تعقید و تمهید و مقدمه چینیِ لازم است. «پیچیدگی‌های ولایت و ولایت پذیری را در شئون پیچیده‌تر از شان حکومت و خلافت (که سطحی‌ترین ِشئون امامت است) باید حدس بزنیم!» نحوه رفتار مسلمانان با موضوع خلافت، نشانه آماده نبودن جامعه است! به هرحال ولایت، صعب مستصعبی است که دست سطحی نگران به آن نمی‌رسد و تحمل آن گاه برای نزدیکان نَسَبی هم دشوار است و گاه، نشدنی...! (دیدیم که نص صریح قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در یوم غدیر، دچار بحران و تحریف و انکار شد!) متاسفانه عده‌ای از سطحی نگران می‌پندارند ولایت (این امر صعب و مستصعب و پیچیده، با این‌همه شئون ظاهری و مراتب باطنی) با آشکارشدن نام مصادیق در قرآن کریم به سرانجام می‌رسید در حالی که «امت وسط» بودن اهل ولایت در کمال عقل و عدل می‌باشد نه در ظاهرپرستیِ خام! دستورهای فراوان قرآن به مفاهیمی چون تعقل و تدبر و تفقه و تذکر و فهم و درک و درایت و بصیرت و توجه و عبرت و... به این دلیل است که راه ولایت پذیری (و ظهور) بدون شک از «عبودیت» و «استقامت» می‌گذرد.

اهلِ «صراط مستقیم» دارای نوع ویژه‌ای از کمال و پختگی هستند. این طعامِ دیرپز، نیازمند زمان طولانیِ «غیبت» است! این زمانِ طولانی (که لحظه‌ای هم اگر باشد طولانی است!) «رحمت حق» می‌باشد. زیرا در این بلا و ابتلائات، خامی‌ها و لاف‌ها آشکار می‌گردد و می‌دانیم خامیِ مدعیان، مانع اصلیِ راه ظهور است. (مگر از خامی لاف زن‌ها، قرآنِ مظلوم در صفین و سر امام مظلوم در کربلا سرِ نیزه‌ها نرفت!؟ مگر قرآن و ائمه اطهار علیهم السلام دچار آزار و اذیت «جهل و نفاق و عصبیتِ» مدعیانِ خام نشدند!؟) باید عطش به امام و ولایت، «حقیقی» باشد. (همان‌گونه که اهل ولایت در ایرانِ نیم قرن معاصر، با خون شهدای عزیز خود حقیقی بودنِ عطش به موعود را ثابت کردند.) عطش حقیقی یعنی باید امام را برای «خدا» خواست. (نه برای خود، نه برای زمان خود، نه برای جامعه خود و ...)خداوند، دیگ هدایت جهان را با حرارت مناسب و مستمر تحت نظر دارد!

کوبیدن بر میخ کج، کاری لغو است. «الله» عزّ و جلّ هرگز بیهوده و بی‌دلیل، «بقیه الله» روحی فداه را هزینه نخواهد کرد. اصولاً صاحب هر شی، ارزش آن شی را نیکوتر از همگان درک می‌کند و به همین قاعده منطقی قیمت ولایت را خدا می‌داند و بس. ولی الله زمانه ما (که آخرالزمان تاریخ است) باقیمانده همه نبوت‌ها و همه ولایت هاست. ارزشِ بقیه الله بالاتر از تصور و گمان هاست.

خداوند از ازلی‌ترین فصل تاریخ خلقت و از ابتدایی‌ترین صفحات کتاب دین، این دقت فوق العاده را برای منجی موعود به خرج داده است و با ختم نبوت، دوره ی پایان دنیا را شروع کرده است، زیرا با ختم نبوت معلوم می‌شود که دیگر نیازی به تصریح آشکار نیست و خداوند اراده کرده است انسان با پای خود به کمال برسد.

خدا مومن اول است و به انسان و توانایی‌های او ایمان دارد! «انسانِ ظلومِ جهول» و «وصال به کمال الهی»!؟ چگونه و با کدامین وسیله؟ با عقل، با ایمان، با رنج، با سعی،... با موده فی القربی! بنیادگرایی اسلامی به برکت انقلاب و با نفس قدسی امام (ره) و سیّدنا القائد (مدظله) آغاز شده است. (می توان نام این جنبش آخرالزمانی را «بیداری اسلامی» گذاشت.) این آرمان خواهی، ثمره همه  امام شناسی‌های تاریخی بوده است. منجی گرایی انقلاب ما، اراده ولایت پذیران برای اصلاح جامعه است به نیت آغاز دوره ظهور مهدی موعود موجود روحی فداه.

«فتنه بزرگ» آخرالزمان تقابل قطعی «دو» نوع بنیادگرایی است. این تقابل ناگزیر را در جنگ اعتقادی دو فرقه می‌بینیم: در طرفی، «بنیادگرایی مهدوی انقلاب اسلامی» و در طرف دیگر، «بنیادگرایی سلفی‌های تکفیریِ یهودی/شیطانی». سلفی گری، اوج شاهکار ساحرانه سامری در «بدلی سازی» است! سلفی گری نمونه ی مشابه‌سازی شده ی نفاق و انحراف همه تاریخ ادیان الهی است! «بنیادگرایی شیعی» در پی ایجاد «بیداری اسلامی» است و «بنیاد گرایی سلفی» به دنبال مسلمان کشی و وحدت ستیزی و اختلاف افکنی.

پرداختن به شیوه عملکرد شیطان و نژاد یهود در ایجاد نفاق نوین و انحراف جدید جوامع اسلامی و توجه به شباهت‌های ظاهری و عنایت به افتراق‌های ذاتی این دو بنیادگرایی الهی و شیطانی (که انشاءالله در نوشته‌ای دیگر به تفصیل پرداخته خواهدشد) دشواری امر را روشن می‌کند. با نگرش قرآنی می‌توان پی برد که چرا شیعه (در عین خلوص) مامور به تقیه و وحدت است. در این مکتب الهی می‌فهمیم که بنیادگرایی شیعی، به همان دلیل که قرآن و پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام مامور به صبر و تقیه و وحدت بودند، ناگزیر از این استراتژی وحیانی است.

آنانکه سطحی نگرانه می‌پندارند فصل صراحت به خرج دادن است و اسرارِ مبانی را اشکار می‌کنند، شدیداً در معرض انحرافاتی همچون اندیشه خوارج هستند. ما اجازه تعمیم سطحی نگری خود به ولی خدا و مکتب را نداریم. بنیادگراییِ مهدوی، صرفا مسئله‌ای سیاسی نیست، بلکه دلیل همه حرکات در این نوع از بنیادگرایی الهی بر «هدایت جهانی» است.  «ختم نبوت» با ظهور پیامبر آخرالزمان صلی الله علیه و اله و سلم و «ختم ولایت» با ظهور مهدی موعود روحی فداه است. آنچه در مکتب وحی، «آخرالزمان» نامیده شده است فاصله مرحله «ختم نبوت» تا «ختم ولایت» است. امروز بیش از هزار و چهارصد سال است که انسان در تعلیق میان اسلام و کفر، پایمال نفاق است.

در نگاه آینده گرایانه اسلام، طبیعی است که تدوین و تبیین و تفسیر و تاویلِ قرآن کریم (این معجزه جاوید الهی) به گونه‌ای است که توانایی پاسخگویی به مسائل آخرالزمان را تا دوره ظهور داشته باشد. انسان‌ها به تربیت قرآنی باید خود را به آن میزان از درک عقلی و تربیت نفس برسانند که در مقابل اوامر ونواهی قرآن، خاضع و خاشع باشند. امام و قرآن، پشتیبان یکدیگرند.

هرکدام بی‌حضور دیگری، ناقص خواهد بود! همان‌گونه که حفظ و محافظت از قرآن عزیز به عهده امام زمان است، بدون شک، حفظ و حفاظت از امام زمان، به عهده قرآن است. قرآن کتابی است که هیچ رطب و یابسی نیست مگر آنکه شرحش در این کتاب آمده است و به اعجاز الهی و با حضور ابوذرها و تیغ‌های آخته، حتی یک «واو» از موضع خویش خارج نشده است...!

به اذعان روایات فراوان، بسیاری از آیات توحیدیِ قرآن کریم، برای مردم آخرالزمان است. ناگفته پیداست که بسیاری از آیات ولایی قرآن نیز به همین قاعده در آخرالزمان، تاویل و تفسیر خواهد شد. در همین اشاره کوتاه، می‌توان به درکی از «هادی و مضلّ» بودنِ قرآن رسید (و ایضاً به تعابیری چون «ضارّ و نافع» بودن خداوند. «قرآن» به این مفاهیم (یعنی ادامه ی جنگ اسلام و کفر تا هزار و چهارصدسال بعد ... و شاید بیشتر!) عنایت دارد.

اگر موضوع قرآن (به جای تقابل اسلام و کفر) صرفاً موضوعات داخلی جامعه مسلمین بود، آغاز شکست اسلام بود. در صدر اسلام، یهود و شیطان با تکیه بر رفتار منافقانه جاهلان فرصت طلب، در پی آن بودند که جامعه نوپای اسلامی درگیر مسئله خلافت سیاسی شود و مسئله اصلیِ اسلام (که هدایت جهانی است) فراموش شود. در فضای سنگین و رعب آلوده آن روزها، آنچه اسلام و تاریخ را نجات داد، صبر و تقیه امیرالمومنین علیه السلام بود. علی و جمیع ائمه علیهم السلام با ژرف نگریِ آخرالزمانی، مشغول تربیت عقلانی جامعه و کادرسازی برای هدایت جهانی شدند.

شیطان و یهود می‌خواستند که اسلام در زندان مرزهای خود بماند و در همان مرزها نیز دچار درگیری‌های داخلی باشد و اهل بیت علیهم السلام به فراست الهی، پرچم هدایت را در اهتزاز نگاه داشتند. نفاق و انحراف  (با مشاوره‌ها و وسوسه‌های شیطان و یهود و با پشت گرمی جاهلیت عربی) اقدام به کشورگشایی‌های بی‌دلیلی کرد که با روح هدایت و اسلام سازگار نبود. اسلام قبل از فتح مرزها به رشد عقلی و تربیت نفس فکر می‌کرد. وسعت یافتن مرزهای مسلمین، بدون وسعت یافتن عقلانیت و هدایت الهی «جنایت تاریخی» بود. جنایتی که باعث شد روح اسلام  در زندان تعصبات جاهلی باقی بماند. جنایتی که «وقت معلوم» را به عقب انداخت...

برخورد غیرمسئولانه خواص جوامع اسلامی، عامل فساد عوام است. نشانه ی دقیقِ «رفتار مسئولانه» ی علما در این مکتب پویا، وجود نگرش آخرالزمانی و اقدام به آینده‌سازی مهدوی است. به واقع، امکان برخورد مسئولانه با موضوعات زمانی، بدون اندیشه آخرالزمانی (و هدف شناسی) وجود ندارد. هدف، دستیابی به آب بینی بز یا استخوان خوک در دست جزامی نیست،  قطعاً! هدف، هدایت عمومی و استقرار کلمه‌الله و ایجاد حکومت واحد جهانی اسلامی است.

کدام اسلام؟ اسلامی که با تکیه بر عقل و وحی و با اعتماد بر ایمان و یقین، انسانها را به کمالِ ولایت پذیری می‌رساند. شاهد ماجراهای تلخ تاریخی جوامع مسلمین، علم کلام است که متاسفانه آنقدر که به تمییز فریقین پرداخته است به حقانیت اسلام در برابر کفر و شرک نمی‌پردازد. در حالیکه افق نگاه آل الله علیهم السلام کاملاً آخرالزمانی است و هیچگاه اسیر موضوعات فرعی و داخلی و درگیر تعصبات نمی‌شوند که «شیطان، امام المتعصبین است...» اهل البیت علیهم السلام در تمام جبهه‌های معرفتی اسلام در مقابل کفر، حضور کاملی داشته و یاد داده‌اند که نباید مهره ی بازی جاهلانه ی انحراف و نفاق شد! آنان با سیاست الهی خویش در افق آخرالزمانی می‌آموزند که «آینده» از آنِ حزب الله است «ولو کره الکافرین و لو کره المشرکین» دشمنان خدا نتوانستند آنان را به دعواهای داخلی و دست چندم مسلمین وارد کنند.

اگر حکومت منطق اسلام  در سطوح سیاسی، میوه درخت معرفت باشد، دفاع از آن حاکمیت، «اوجب واجبات» است، دفاع از حکومتی که در مسیر صراط مستقیم و استقرار اسلا م ناب باشد، از نماز بالاتر است. (آنگونه که شاهد بودیم و شاهدیم: بنیادگرایی توحیدیِ اسلام ناب محمدی در انقلاب اسلامی ایران، رویش هدایت الهی در زمان ما بوده است و ملت ما برای دفاع از این تفکر متعالی، عزیزترین‌های خویش را فدا کردند و باز در مقابل «ولیّ» شرمنده‌اند که بیش از آنچه که دادند، نداشتنه اند...!!) این همدلی امت و امام، که در انقلاب خودمان دیده و می‌بینیم، خار چشم نفاق جدید و انحراف نوین سلفی است.

تکفیری‌ها در حالی به جنایات مشمئزکننده‌شان افتخار می‌کنند که قرنها به اشتباهات بزرگان سلفیِ خود با چشم توجیه می‌نگریستند و آنان را در حدّ عصمت بالا می‌بردند در حالی که علناً اعلام می‌کنند که به عصمتِ انبیا اعتقادی ندارند! جان انسان‌ها برای سلفیان هیچ ارزشی ندارد. قائل شدن به تعصب قشری و بنیادگرایی فرقه‌ای در مدل سلفی گری و تکفیری، همچون لیسیدن عسل مسموم است آن هم بر روی لبه ی تیز چاقوی آخته ی تروریسم!!

تکفیری‌های سلفی به علت عقل ستیزی تاریخی، مردابِ متعفنی از واپس گرایی شده‌اند که در جهان بینی خود دوقطبی مضحکی ساخته اند: «هرکه با ماست «مسلم» است و هرکه جز ماست «کافر» می‌باشد!» کشتار موحدین توسط تکفیری‌ها (آن هم به جرم زیارت و توسل!) راه حل بن بست‌های عقلی آنها نیست بلکه به زعمِ منافقان، راه فرار از حکومت خداست!! و چون ذاتاً و حقیقتاً (به سنت قطعیه الهی) هیچ راه فراری از حکومت خدا وجود ندارد، موحدین به ارهاب و ارعاب نمی‌میرند بلکه زنده‌تر از پیش «عندربهم یرزقون» خواهند بود.

(10)

یکی از شیوه‌های همیشگی یهودیان و نفاق، برای فراموش کردن منجی گرایی و موضوع ظهور مهدی موعود روحی فداه تحریف در کتب الهی بود و به دلیل اینکه مکر الهی مانع این سیاست پلید شد، دشمنان خدا اقدام به منع نقل حدیث کردند تا آموزه‌های آخرالزمانی دین اسلام نشنیده بماند و عمل نشود و در دلِ همین غفلت‌ها وتغافل‌ها، پروژه‌های کشتن ائمه علیهم السلام (آباء موعود) را راه انداختند.

همزمان با امام کشی‌ها، پروژه‌های «مهدی سازی» نیز جریان داشت! سلوک ویژه ائمه اطهار علیهم السلام در موضوعات زمان خود همه این پروژه‌ها را در نطفه خفه کرد و ... امروز در پروژه «سلفی گری» دستِ شیطان و یهود آشکار است تا بتوانند به همان میزان که انقلاب اسلامی، ظهور مصلح موعود را نزدیک کرده است به واسطه «سلفی گری» آن «وقت معلوم» را به تاخیر بیندازند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات