میشود دربارۀ فرهنگ با ادبیات غیردینی سخن گفت. قرآن کریم و روایات ما از چنین ادبیاتی بسیار استفاده کردهاند. اینطور نیست که تمام آیات قرآن و روایات ما گذارههای دینی و ایدئولوژیک باشد. بعضی اوقات این آیات و روایات کلماتی هستند که هر یک از ما میتوانیم بدون مقدمات دینی آن را بفهمیم و آن را بپذیریم. بدون مقدمات اعتقادات دینی، بدون اینکه پیغمبر یا امام باشیم، میتوانیم یک همچنین جملهای را با اتکا به عقل و فطرت، ما هم به زبان بیاوریم. فقط دین هست که به عقل و فطرت انسان خیلی بها میدهد.
ما اگر از فرهنگ صحبت میکنیم و میگوییم فرهنگ را به مثابه زیرساخت پذیرش دین میدانیم، پس باید فرهنگ را بدون دین اصلاح و بازسازی کنیم و بدون دین تقویتش کنیم. برای ساختن فرهنگ بسیاری از اوقات به دین اصلا نیازی نداریم. دین فقط راهنمایی میکند. باید از قرآن کریم کمک بگیریم که یک فرهنگ خوب بسازیم که اصلا نتوانند بگویند این فرهنگ دینی است. در هر مکتب و مرامی، حتی در چین و ماچین هم بشود از آن استفاده کرد. ما فرهنگ سالم میخواهیم، ما فرهنگی میخواهیم که برآمده از مختصات قومی یک قوم باشد.
حتی نباید همۀ فرهنگها با هم یکی باشند. مثلاً خلقیات که نباید همه با هم یکی باشند. در روایات هست که خیلی از خلقیات وابسته به خاک است. میفرماید خلقیات مردم خاکی که شورهزار است با خلقیات مردم خاک سنگلاخ کوهستانی فرق میکند. خدا آنها را اینطوری ساخته است. اینها نباید یکی باشند. در دین، در اعتقادات، در دستورات دینی باید یکی بشوند؛ ولی در فرهنگ که لزوماً نباید یکی بشوند. دستور دین است که بهترین لباس، لباس مردم زمانه خودت است. قرمز باشد یا آبی، بلند یا کوتاه.
ببین مردم خودت چطوری لباس میپوشند. البته نه اینکه ظالمان و به بردگیکشانندۀ مردم چه لباسی به تنت کردهاند. اتفاقاً آنجا میفرماید هر لباسی هست باید دربیاوری. «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» اگر یک کار خوبی بکنید برای خودتان یک کار خوب کردید و اگر یک کار بد کردید به ضرر خودتان تمام میشود. فرهنگ باید یک جوری باشد که به نفع مردم باشد. به ضرر مردم نباید باشد.
این حرفها اصلا دینی نیست. عقلانی است، انسانی است. میفرماید: «خٌذِ الحِکمَه وَ لَو مِن اهلِ النِفاق»، سخن حکمتآمیزی که عقلت میگوید که این سخنِ صحیح و درستی است، اگر منافق هم این را زد، مطلب را از او بگیر. «الحکمه ظاله المومن»، حکمت گمشده مومن است. اگر از دهن کافر هم دربیاد، نباید دور بریزی.
حرفهای حکیمان عالم را جمع بکنیم با همانها فرهنگمان را بسازیم، نیازی نیست برای ساختن فرهنگ سراغ دین برویم. این فرهنگ درست شود، دین خود به خود درست میشود. اگر دین در میان یک قومی پذیرشش سخت بود، مطمئن باشید فرهنگ آن جامعه خراب است. آقای بهجت دین را آنقدر عقلانی میداند که میفرماید دستورات خدا اصلاً مولوی نیست بلکه ارشادی است. ارشادی یعنی اگر خودت هم بودید میفهمیدید. فرهنگ سالمی را دنبالش میگردیم بدون عبا و ردا و عمامه و خدا و پیغمبر و امام حسین(ع). فرهنگ عاداتی است که ما در آن هستیم.
مثلاً دین نباشد ما نمیفهمیم کار کردن خوب است؟ این چیزها که دیگر ربطی به خدا و پیغمبر و وحی ندارد. ما میتوانیم حتی بدون ادبیات دینی، فرهنگ جامعه را اول اصلاح کنیم و بعد ارتقا بدهیم؛ منتهی آدمهای عاقل میگویند ما از اساتید و حکما و افراد و باتجربه و دانشمندان استفاده میکنیم ببینیم چطوری میتوانیم فرهنگ را درست کنیم. خب آدمهای دیندار میگویند از حکما چه کسی بالاتر از امیرالمومنین(ع) است؛ پس ببینیم حضرت چه فرموده است و الا اینها ذاتاً گزارههای دینی نیستند.
وجدان سالم و فطرت انسان میگوید دزدی بد است، اینکه دینی نیست، البته دین هم حکم میگذارد. بروی جلوتر میبینی دین همهاش همین است. «فطرت الله التی فطر الناس علیها». ولی ما کار فرهنگی ضعیف انجام دادیم. مثلاً آیا ما دربارۀ حیا که میخواهیم صحبت کنیم میگوییم چون دین گفته است پس باید حیا را رعایت کنیم؟ بابا الان بیحیا فحشه! یعنی کسی بیحیا باشد، ربطی به دین و ایمانش ندارد، بیحیایی بد است. یعنی در فرهنگ جا افتاده که حیا ارزش دارد.
ما همه هزینههایمان را گذاشتیم روی مفهومی به نام نهی از منکر، بعد چیزی که مقدم بر نهی از منکر است، دعوت به خیر است، «یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر». کار خوب چیست؟ قرآن ما، روایات ما، خیلی ما را سوق میدهند به سمت فرهنگسازی و خوبی فرهنگسازی این است که نیازی به این ندارد که با ادبیات دینی شما بحث کنید. فیلم در خدمت ارتقا فرهنگ و اصلاح فرهنگ بسازید. اصلا قال صادق (ع) داخلش نیاورید.
فرهنگ خوب فرهنگی است که به نفع مردم باشد. چهکسی در جهان با این حرف مخالفت میکند؟ به چه اعتقادات دینی این حرف نیاز دارد؟ فرهنگ بد چیست؟ فرهنگی است که متناسب با روحیات این مردم، متناسب با نیاز این مردم نباشد. حتی یک فرهنگی ممکن است برای یک جامعهای خوب باشد و برای جامعۀ دیگری بد. همۀ شما باید اطلاعات کافی در مورد فرهنگ داشته باشید و اگر هم فرهنگ ساز نبودید نگذارید فرهنگ شما را بسوزاند. باید مقاومت فرهنگی داشته باشید.
مقاومت درمقابل فرهنگ غلط داشته باشید. شما باید در مقابل فرهنگ شل و ول نباشید. اگر فرهنگ جامعه غلط است یا غلطهایی دارد، خودتان را جمع کنید؛ لااقل دلیل ندارد که شکل همه بشویم. شما میدانید در قرآن کریم یکی از دلایل کفر و مقاومت در برابر انبیا، اسیر فرهنگ بودن است؟ آباء ما این جوری بودند! خوب آباء شما یک رفتار غلطی داشتند، شما هم باید ادامه بدهید؟ ما در جامعهای زندگی میکنیم که بعضی از عناصرش غلط است. رسماً غلط است. میشود اعلام کرد. بعضی از آنها را آمار دارد میگوید.
مصرف قرص، مصرف آب، مصرف چی؛ اصلا در اسراف ما یکی از اولین کشورهای جهان هستیم. در هیچ کشوری این طور اسراف نمیکنند. بعضی از موارد هست نقص فرهنگی است، نقص آداب و رسوم است. نمونهاش این است که وقتی کسی از دنیا میرود، باید سه روز کل محل و فامیل را ناهار بدهند. خوب این زور است. این داخل ما فرهنگ شده است و غلط است. اسلام راهنمایی میکند، میفرمایند وقتی کسی عزادار شد، تا یک هفته غذا برایش ببرند. یک رفتار ریشهای بد، هزارتا بدی دیگر رویش سوار میشود.
ما از فرهنگ حماسه میخواهیم صحبت کنیم برسیم به حماسه فرهنگی. چه کسانی میتوانند حماسۀ فرهنگی ایجاد کنند؟ کسانی که اولاً مقابل عناصر غلط فرهنگی خودی میایستند. ثانیاً همت میکنند فرهنگ را اصلاح بکنند. من نمیگویم که امر به معروف و نهی از منکر بکنید. امر به معروف و نهی از منکر یک مختصات خاصی دارد. قبل از امر به معروف و نهی از منکر کارهای دیگری باید کرد. در سورهی آل عمران دعوت را مقدم بر امر به معروف و نهی از منکر میکند.
مهم این است که دل بسوزانید. خصوصاً بر و بچههای هنر و رسانهای و عناصر فرهنگی. همۀ شما عضو این حرکت با عظمت بشوید. امام صادق (ع) میفرماید: «علیکم بالنصح لله فی خلقه»، بر شما باد دلسوزی به خاطر خدا در میان مردم. نصیحت و دلسوزی یعنی به کار مردم برسید و از کنار مردم بیتفاوت رد نشوید. «فلن تلقاه بعمل افضل منه» برای اینکه خدا را ملاقات بکنی عملی با فضیلتتر از دلسوزی برای مردم نیست.
فرهنگ، عادت زمانه است و عادت خیلی اهمیت دارد. امیرالمومنین در غرر الحکم میفرمایند: «العاده طبع الثان». عادت، طبیعت ثانوی انسان است. عادت میآید جای طبیعت آدم را میگیرد. انسان چون به آن کار عادت کرده است، احساس میکند این فطرتش است. این فرهنگ است که طبیعت تو را تغییر داده است. حالا فکر میکنی که این دین با طبیعت تو فرق دارد.
خیلی از چیزها هست که مردم الآن میگویند این مطابق طبیعت انسان نیست؛ خدا چرا این را حکم کرده است. نه عزیزم! مطابق طبیعت تو هست، فرهنگ، طبیعت تو رو تغییر داد است. وقتی طبیعت ما تغییر پیدا کرد دینی که فطری است، دینی را که باید به دلمان بنشیند، یک دفعه میگوییم من نمیتوانم بپذیرم، من نمیتوانم تحمل کنم. اگر شما این فرهنگ خودت را فرهنگ سالمی قرار دهی اصلا بیدینی را نمیتوانی بپذیری. دوستان من آخرین جمله بنده را دریابید: اگر در فرهنگ غلط غوطه بخوریم و فرهنگ غلط را تحمل کنیم، با فجایع عظیم اجتماعی سرمان به سنگ خواهد خورد و بازخواهیم گشت.
علاوه بر این هر روز که میگذرد نیاز ما به «حماسه» بیشتر میشود و دشمنان حماسه، ضدیت با حماسه را بهصورت پیچیدهتری تئوریزه میکنند. ما بااینکه با حماسۀ دفاع مقدس و حماسۀ اباعبدالله(ع) در عاشورا نوعاً خوب آشنا هستیم، در مقام تبیین حماسه بسیار فقیریم.
حماسه بیشتر بحثی آخرالزمانی است. در تاریخ گاهی حماسه دیده شده: در کربلا، حماسه در اوج چشیده شده است، اما عمومیت حماسه مربوطبه آخرالزمان است. در صدر اسلام وقتیکه میخواستند از صلابت که بهمعنای حماسه است، سخن بگویند، یاران امام زمان(عج) را در آخرالزمان، چه یارانی که قبلاز ظهورِ حضرت مقدمهساز ظهور هستند و چه یاران آن حضرت بعداز ظهور، برای نمونه و مثال مطرح میکردند. [بنابراین] طبیعی است که روی حماسه کار نشده باشد.
شیعۀ غریب و مظلوم و مسلمانِ ستمدیده که در طول تاریخ به گوشهای از انزوا رانده شده و فرصت حماسهسازی نداشته، طبیعتاً بعضی اوقات مجبور بوده کوتاه بیاید و صبوری پیشه کند تا حداقل بقا را تضمین کند. برای چنین مسلمان و مؤمنی شاید از حماسه سخنگفتن زیاد لازم نبوده است، اما امروز همۀ جهان بهدنبال این هستند که حماسۀ ما را لااقل کنترل کنند.
حماسه، اکنون میتواند ملاک اسلام ناب و اسلام آمریکایی باشد. حماسه دشمنان بسیار فراوانی دارد: حماسههای قلابی که ساخته میشود، شهادتطلبیها و جهادهای قلابی و جعلی. میبینید که در منطقه [خاورمیانه] کارهایی میکنند که هیچ انسانی در تاریخ بشریت، در جریان تحریف هیچ دینی، به این خزعبلات نیفتاده است. اسم آن را هم میگذارند حماسه؛ برایآنکه حماسه را به لجن بکشند. دشمنان فراوانی با درسها و تئوریهای متفکران وابسته به جریان استکبار در دانشگاهها رسوخ کردهاند و مشغول نابودکردن حماسه هستند.
حماسه خیلی ظرفیت دارد. حماسه مانند مفاهیمِ تحریفشدنی، مثل عقل، ایمان، معنویت و اخلاق نیست؛ حماسه کمتر تحریف میشود. حماسه خودش میگوید که چیست و کدام حماسه است و کدام نیست. گویی انسان حماسه را شهود میکند. اسم هر چیزی را نمیشود حماسه گذاشت و کسی نمیتواند به این سادگی حماسه را تحریف کند. ایمان را میتوانند تحریف کنند: قرآن میفرماید بعضیها فکر میکنند که ایمان دارند.
اخلاق را تحریف میکنند و به ضداخلاق تبدیلش میکنند. معنای عدالت را میشود تحریف کرد: به بهانۀ عدالت، در طول تاریخ، علی(ع) و پیامبر اکرم(ص) را محکوم میکنند. آنقدر تعاریف مزخرفی برای عقل شده که بعضیوقتها، عرفا عقل را به لجن میکشند. اما حماسه به این سادگی تحریفبردار نیست. خیلیها میتوانند مدعی ایمان، عدالت، اخلاق، معنویت، عقلانیت بشوند، اما کمتر کسی میتواند مدعی حماسه و حماسهگری بشود. حماسه باید بهگونهای باشد که دل ما را ببرد، اندیشۀ ما را روشن کند، به ما قوت قلب بدهد و راه ما را روشن کند.
باید بتوانیم به آن افتخار کنیم و مظلومیتهایش را تحمل کنیم و سختیهایش را به دوش بکشیم. از کنار کلمۀ «حماسۀ عاشورا»؛ «حماسۀ کربلا»؛ «حماسۀ دفاع مقدس» [بهراحتی] عبور نکنید. حماسه، کلمهای واقعاً فوقالعاده است. حماسه به این سادگی تحریفشدنی نیست. حماسه دشمنان فراوانی دارد؛ حماسههای تقلبی به بازار آوردهاند تا این حماسه را کنترل کنند.
حماسه آدمِ خود را میخواهد. نماز را هرکسی ممکن است بخواند و ممکن است آن نماز قبول باشد یا نباشد، اما هرکسی حماسهساز و حماسهگر نمیشود. حماسه یعنی جهاد؛ جهادی جانانه. انسانهایی فرزانه باید بیایند این حماسه را تولید بکنند و بعد هرکس که بخواهد، عضو کانون حماسه بشود و مشارکت بکند.
ما از حماسه لذت میبریم؛ با حماسه سرگرم میشویم؛ به شور میآییم. بسیاری از صفات و رذایل اخلاقی ما باید رنگوبوی حماسی بگیرد: از نماز ما تا نماز شب، تا محراب (محل حرب) عبادت، تا خیلی چیزهای دیگر؛ اینها همه باید بوی حماسه بدهد. دینداریای که بوی حماسه ندهد، دینداریای قلابی است. اصلاً یکیاز ویژگیهای دین قلابی ایناستکه حماسی نباشد.
دینهای قلابی غیرحماسیاند؛ حتی عزاداری امام حسین بهصورت غیرحماسی دارد به بازار میآید. عزاداریِ غیرحماسی برای امام حسین، یعنی عزادار امام حسین هیچ دشمنی در دنیا نداشته باشد. این [فرد] منافق است؛ کسی که همه از او راضی باشند، منافق است.
اکنون دور جدیدی از ادبیات حماسهسوز و غیرحماسی به بازار آمده است. دور قبلی زمانی بود که با فکر و فلسفۀ غربی علیه حماسه سخن میگفتند، الآن زمانی است که با فکر و فلسفۀ دینی علیه حماسه سخن میگویند و با ادبیات دینی به جنگ حماسه میآیند. فرمود کسی که در دین بدعت بگذارد، خشوع نمازش بیشتر میشود. زمانی با فکر و فرهنگ غربی علیه فرهنگ حماسه صحبت میکردند؛ الآن با فکر و تفکر دینی، بلکه شیعی، علیه حماسه صحبت میکنند. ایادی استکبار ازیکطرف حماسه را از ما میگیرند و ازطرفدیگر، حماسهسازان قلابی درست میکنند و به جان ما میاندازند.
چگونه میشود حماسه را تعریف کرد. تعریف حماسه خیلی سخت است. حماسه ازنظر لغوی، یعنی صلابت، شجاعت، غیرت. معنای اصطلاحی آن یعنی جنگ و دلاوریکردن، فداکاریکردن، صلابت و شجاعت بهخرجدادن. حماسه از دل انسان قهرمان و بزرگ بهدست میآید؛ از دل انسانی که کوچک و حقیر نیست. انشاءالله در زندگیمان حماسهساز باشیم و مردانه زندگی کنیم.