سایت بصیرت، گروه فرهنگی/
بررسی ضعف فرهنگ در دوران پهلوی
ملت ما با گذشت حدود 1300 سال از اسلامش، سرشار از برجستگیها و درخشندگیهاست. گر چه راجع به قبل از این دوران، اطلاعات زیادی در دست نیست، ولی میشود فهمید که ملتی بزرگ همچون امت ایران، فرهنگ بالغی داشت است. در دوره اسلام ملت ایران توانایی و بلوغ بسیاری را از خود نشان داده است و از این رو حق و منت زیادی بر دنیای حاضر دارد. که آن چه انجام شد به برکت اسلام اتفاق افتاده است. امروزه در بعضی از رشتههای فرهنگی و هنری که در دنیا مطرح است، ملت ایران به رشد و توانایی بسیار بالایی دست یافته که به دلیل رشد فرهنگی و دینی مردم میباشد. اما باید دید که عیب عمده کارهای فرهنگی و هنری در دوران قبل از انقلاب اسلامی چه بوده است؟
رجال فرهنگی عصر حاضر ما، همان کسانی هستند که غالبا در دوران قبل از انقلاب نیز بودند، و در واقع از دل همین مردم و همین ملت بودند. اما چرا در دوران رژیم پهلوی و قاجار فرهنگ ما یک فرهنگ خشک و بی روح بود؟
به منظور ریشه یابی این عیب اساسی باید به مساله تهاجم فرهنگی مورد تاکید مقام معظم رهبری (مدظله العالی) رجوع کرد. ما در دوران پهلوی و قاجار شبیخون زده شدیم. دلیل این هجمه فرهنگی کشنده در دوران رژیم منحوس پهلوی، غفلت و خواب سردمداران و فرمانروایان این کشور بود. به عبارتی دیگر میشود گفت خواباندن حاکمان این کشور در منجلاب پول و ثروت و به تبع آن تجملگرایی و عیش و نوش خانوادههای آنان در مناطق تفریحی و آزاد ایران و دنیا بود که باعث شد غرب بتواند تمام آلودگیهای فرهنگی را بر سر مردم ایران بریزد.
از دیگر اهدافی که در دوران پهلوی دنبال میشد، این بود که میخواستند تمدن بدوی قبل از اسلام را جایگزین تمدن هزار و سیصد ساله اسلامی کنند.
رهبر معظم انقلاب در بیاناتی فرموده اند: «من آن عامل اصلی و آن میکروب اساسیِ انحطاط و ضیاع فرهنگی خودمان را در آن میبینم که اولاً گذشته ما را که عمدهاش منبعث از اسلام و جوشیده از اسلام و تعالیم اسلام است، به فراموشی دادند و از یاد بردند. دوم اینکه ترتیبات و شیوه غرب را که با فرهنگ بومی و فرهنگ بدوی و دوران کاملاً وحشیگریشان آمیخته بود، به اینجا آوردند.» (12/7/72)
در بحث تبادل فرهنگی بدیهی است که انسان از فرهنگ دیگران نیز میتواند استفاده نماید و بعضاً مطالب و روشهای مفید و زیبایی را نیز دریافت کند و انسان را تکمیل کند. اما آنچه مورد بحث این مقاله میباشد، این است که میبایست فرق بین یک دارو یا غذای مقوی را با معرفت و بیداری و هوشیاری کامل از میان صد نوع دارو و صدها گونه غذاهای غیر مفید و غیر بهداشتی تشخیص داد. یک انسان هوشیار و بیدار هم میتواند و هم میبایست انتخاب کند که چه چیزی را بخورد و چه چیزی را نخورد.
در بحث فرهنگ نیز انسان باید بیدار و هوشیار باشد. در زمان رژیم پهلوی هر آنچه به فرهنگ ما تزریق کردند، مسموم، مخدر و نامناسب بود. این نوع اخذ فرهنگ از بیگانه هیچ گونه تکاملی را برای انسان به بار نمیآورد بلکه ضد ارزش است.
در دوران پهلوی ابتدا یک بینظمی فرهنگی ایجاد کردند و سپس نظم مورد نظر خودشان را از درون آن بینظمیها پایه گذاری کردند که یک ترتیب جدید بود. اما این ترتیب آنها بود و نه ترتیب فرهنگی ملت ایران. در واقع این اتفاق ناگوار در دوران پهلوی در ایران شکل گرفت و اروپاییها و آمریکاییها با ورودشان به ایران ترتیبات فرهنگی خودشان را نیز وارد کردند. بدیهی بود که شیفتگان غرب در آن زمان نیز با آنها همدست شده و اساس فرهنگ این کشور را تغییر دادند.
در دوران رژیم پهلوی، در داخل کشور غفلت بود و حاکمان ایران غرق در فساد و تباهی و خوی عیش و نوشی شاهنشاهی خویش به سر میبردند. در واقع غرب با یک برنامه قبلی و از پیش تعیین شده وارد این کشور شدند و همه چیز را به هم ریختند.
با توجه به دوره نسبتاً طولانی حکومت پدر و پسر در دوره پهلوی و وابستگی همه جانبه آنها به فرهنگ و آداب غربی انتظار هر گونه تغییرات در ساختار سنتی ملت ایران میرفت که با نگاهی به تحولات این دو دوره به خوبی میتوان آنها را برشمرد. از جمله مهمترین آنها واقعه کشف حجاب میباشد. عموماً حکومتهایی که از پشتیبانی مردمی برخوردار نبوده و خود اتکاء می باشند به مرور زمان و به علت فقدان آگاهی کافی، دچار خودبرتربینی شده و سعی در تغییر سنت و آئین و فرهنگ مردم نموده و به هر شکل خواستار شناساندن خود به مردم و جهان به عنوان حاکمان متجدد و با شعور میباشند که در ذیل پارهای از این گونه تغییرات و خواستهها بررسی میشوند.
ساخت و رابطه قدرت عمودي يک جانبه، در تحولات فرهنگي نظام اجتماعي ايران دوره پهلوي، هم در ساختارهاي بيروني و هم در سطح ساختارهاي دروني، موجب از ميان رفتن تعامل گشته و در نتيجه فرهنگ سياسي به مثابه اخلال در حوزه فرهنگ (بحران انگيزش) و حوزه سياست (بحران مشروعيت) جاي سياست فرهنگي را پر کرده است. به عبارت ديگر فقدان عقلانيت ارتباطي معطوف به حوزه فرهنگ، انسجام و باز توليد اجتماعي را با بحران مواجه ساخته و عقلانيت سيستمي با جدا شدن از جهان زيست، به إشغال آن پرداخته است.
در اين دوره نفوذ واسط قدرت سياسي در تنظيم مناسبات فرهنگي جامعه اشکال مختلفي به خود گرفت: مجموعهاي از دانشهاي سياسي به شکلي ايدئولوژيک و يک سويه در خدمت توجيه اقتدار سياسي درآمد. سياست زده شدن دانش معطوف به حوزه سياست، بدين معني بود که ديگر دانش از منبع اصلي خود يعني استدلالهاي تعميمپذير حوزه فرهنگ قطع رابطه ميکرد و با ذهنيتي که حاکي از نفوذ عقلانيت استراتژيک حوزه سياست در آن بود، صرفا به توجيه ساخت عمومي قدرت سياسي و مناسبات اجتماعي برآمده از آن ساخت، ميپرداخت.
برای بیداری از خواب گران و بدست آوردن عزت از دست رفته راهی بهتر از آگاهی از گذشته پر افتخار، و شناختن تعلیم و تربیت صحیح اسلامی نیست، زیرا چنین آگاهی و شناخت است که می تواند نشان دهد که چگونه ملتی می تواند در اثر شناخت پیمودن راه و رسم صحیح زندگی و داشتن رهبرانی آگاه و کوشش در راه به وجود آوردن کشوری نیرومند و مستقل و دارای فرهنگ و تمدن غنی و جامع الاطراف گردد و به دیگر ملل و اقوام آقایی نماید؟!