گروه گزارش ویژه مشرق - سرویسهای اطلاعاتی کشورهای صاحب قدرت در جهان بدلیل مخفیکاری ذاتیشان، همواره از موضوعات مورد علاقه رسانهای بودند و بزرگترین بمبهای خبری جهان (نظیر افشاگریهای ویکیلیکس، اسنودن و ...) نیز به افشای عملیات و فعالیتهای سرویسهای اطلاعاتی قدرتهای جهانی اختصاص داشته است.
گروه گزارش ویژه مشرق در سلسله گزارشهایی، به معرفی مشهورترین سرویسهای اطلاعاتی جهان از آغاز فعالیت آنها و مهمترین عملیاتهای این سرویسها تا به امروز خواهد پرداخت. در گزارش ویژه پیشین، سرویس اطلاعات محرمانه انگلیس MI6 را معرفی و بررسی کردیم.در این گزارش، نگاهی دقیقتر به سرویس اطلاعاتی اسرارآمیز روسیه موسوم به کاگب خواهیم داشت و برخی زوایای ناگفته و ناآشنای آن را خواهیم گشود.
KGB مخفف عبارت Komitet Gosudarstvennoy Bezopasnosti به معنای کمیته امنیتی کشور است. ریشه اولیه این سازمان با نام "اوخرانا" (Okhrana) به 1880 هنگامی که تزار روسیه – الکساندر دوم- آن را با هدف نفوذ در میان احزاب مخالف حکومت ایجاد کرد، باز میگردد. همین نفوذ باعث گردید که هر گونه اقدامی از سوی این گروهها براحتی سرکوب و کنترل گردد. در سال 1916 وقتی مقامات دولتی روسیه خبر از وقوع یک انقلاب به نیکلاس دوم دادند، او به دلیل اعتماد بسیار زیادش به قدرت و نفوذ اوخرانا، این موضوع را جدی نگرفت.
سازمانی با هدف مشابه، بعد از انقلاب روسیه در سال 1917، با عنوان Cheka با هدف تحکیم حکومت لنین ایجاد شد. "چکا" در سال 1918 در طی جنگهای داخلی روسیه موقتا تعطیل شد و بار دیگر در سال 1922 تحت عنوان "دفتر مدیریت سیاسی کشور" (GPU) جهت سرکوب مخالفین استالین تاسیس شد. استالین در سال 1934 نام آن را به "کمیساریای خلق برای امور داخلی" (GUGB) تغییر داده و به آن قدرت بیمثالی بخشید چرا که اعتقاد داشت نباید زیر نظر حزب فعالیت کند. او از این سازمان بعنوان اهرم قدرتمند سرکوب مخالفانش طی 30 سال حکومت خود استفاده کرد. پلیس مخفی وحشتناکترین نامی بود که مردم روسیه در طی دوران حکومت استالین به گوششان خورد. طی دورههای مختلف تا قبل از مرگ استالین، این سازمان نامهای مختلفی به خود گرفت: GUGB در سال 1941، NKGB در سال 1943، MGB در سال 1946، و MVD در سال 1953. پس از مرگ استالین، در سال 1953 MVD تصمیم گرفت که رویکرد خشن خود را کنار بگذارد و با رویکردی جدید در مارس 1954 به KGB تغییر نام داد. تا قبل از تبدیل شدن به KGB، این سازمان با استفاده از ایجاد وحشت در جامعه و به رهبری از ایده آلیسم برای جذب جاسوس در خارج از کشور، اداره میشد.
اعمال مدرنیزه و اصلاحات در KGB در زمان ریاست "یوری آندروپوف" طی سال های 1967 تا 1982 صورت گرفت. او بعدها به ریاست حزب کمونیسم رسید.
در آگوست 1991، "ولادیمیر کریوچکوف" –رییس وقت سازمان- طرح یک کودتای نافرجام علیه دولت "گورباچف" را به دست گرفت. این میتوانست شروع یک پایان برای KGB باشد. این عمل و دیگر فعالیتها نظیر نفوذ در کلیسای ارتدوکس با اعتراض عمومی مبنی بر اعمال اصلاحات در KGB روبرو شد. با ظهور "بوریس یلتسین" بر مسند قدرت، وی این سازمان را پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به 5 آژانس تحت نظر دو بخش تقسیم کرد که هر کدام وظایف محوله خود را انجام میدادند. در نتیجه در 6 نوامبر 1991، KGB رسما بعنوان یک سازمان واحد از دایره وجود خارج گردید.
KGB در اصل یک سرویس نظامی بود؛ درست همانند ارتش شوروی. در اسناد طبقهبندی شده این سازمان میتوان ماموریتهای آن را یافت: مدیریت اطلاعات برون مرزی، ضد اطلاعات، فعالیتهای تحقیقاتی و عملیاتی، حفاظت از مرزهای اتحاد جماهیر شوروی، حفاظت از رهبری کمیته مرکزی کمونیست و دولت شوروی، مدیریت مناسبات دولت در کنار مبارزه با ناسیونالیسم و کلیه فعالیتهای ضد نظام شوروی، و حذف سازمانهای معاند حکومت.
KGB یک نام کلی برای فعالیتهای سرویس اطلاعات شوروی سابق، پلیس مخفی آن کشور و آژانس اطلاعاتی (جاسوسی) شوروی بود که با پیوستن "MKVD" سازمان اطلاعات داخلی شوروی به "MVD" سازمان اطلاعات وزارت کشور شوروی به سال ۱۹۵۴ تاسیس شد در فاصله سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۹۱ (زمان سقوط شوروی) فعالیت داشت.
بدنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، KGB در ظاهر جای خود را به FSB (سرویس ضد جاسوسی روسیه) داد، به و به دو بخش تقسیم شد: سرویس امنیتی فدرال و سرویس اطلاعات برون مرزی دولت روسیه. منتقدان عقیده دارند که این تغییر تنها در نام این سرویس است و این سازمان همچنان به فعالیتهای پشت پرده خود ادامه میدهد. در حال حاضر سرویس اطلاعات داخل روسیه به اختصار FSB و سرویس خارجی آن SVR نامیده میشود.
روسیه سابقه بسیار قدرتمندی در امر جاسوسی دارد و تاریخ جاسوسی در این کشور به دوران حکومت سزارها (تزارها) بر این سرزمین بازمیگردد. با این حال بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی،KGB که یک سازمان جاسوسی قدرتمند با اختیارات نامحدود بود به سازمانهای کوچکتری با اختیارات بسیار محدود تقسیم شد. اما این محدودیتها مدت زیادی به طول نیانجامید و از زمانی که ولادیمیر پوتین - یکی از اعضای سابق KGB - سکان قدرت را در روسیه به دست گرفت، سرویس اطلاعات جاسوسی خارجی (SVR) توانست بسیاری از اختیارات و اقتدار سابق سازمانهای جاسوسی را به دست آورد.
بعد از آمریکا، انگلیس دومین کشوری است که به شدت نگران میزان فعالیتهای جاسوسان روسی در این کشور است. مقامات امنیتی انگلیس بر این باورند که میزان فعالیتهای جاسوسی روسیه علیه انگلیس همچنان در سطح دوران جنگ سرد قرار دارد.
در همین خصوص «جاناتان اوانس» مدیر سازمان ضدجاسوسی انگلیس با اشاره به صرف هزینههای کلان و نیروهای فراوان برای مقابله با جاسوسهای روسی تاکید کرده که هزینههای صرف شده در این زمینه به همان اندازهای است که برای مقابله با القاعده به کار گرفته میشود.
"اسنودن" نامی که این روزها حاشیههایی برای دو دولت آمریکا و روسیه رقم زده است و دوباره ماجرای جاسوسیهای روسیه را بر سر زبانها انداخته است. اگر به تاریخ جاسوسی در روسیه نگاه کنیم درخواهیم یافت ماجرای اسنودن برای بار اول نیست که اتفاق افتاده است و در طول تاریخ جاسوسان زیادی از غرب و آمریکا به سمت روسیه سرازیر شدهاند.
به گفته سپهبد "ایان پاسهپا" –معاون اسبق سرویس امنیتی رومانی- که ارتباط بسیار نزدیکی با سران سازمانهای اطلاعاتی روسیه داشته است، KGB هم اکنون به ازای هر 428 نفر از مردم روسیه، یک مامور اطلاعاتی دارد. او معتقد است که در زمان اتحاد جماهیر شوروی، این سازمان یک دولت در دولت اصلی بود. اما حالا دیگر خودش تبدیل به دولت اصلی شده است.
دوران استالینی KGB: اوج وحشت
با به قدرت رسیدن حکومت بلشویکها در 1917، لنین، "فلیکس ادموندوویچ زرژینسکی" (Dzerzhinsky) را به سمت ریاست "چکا" گمارد. او تا زمان مرگ خود در سال 1926 یعنی پس از مرگ لنین و بخشی از حکومت استالین، در این سمت باقی بود. پس از وی، "ویاچسلاو منژینسکی" (Vyacheslav Menzhinsky) توسط استالین منصوب گردید. در دوران ریاست او، وی موظف گردید که نظم بشدت در میان مردم حاکم گردد. در این دوران، استالین دارایی 14 میلیون نفر از مردم روسیه را در فهرست مزارع جمعی وارد کرد. منژینسکی مامور شد که با هدف صادرات، نان و غلات را از فهرست مزارع جمعی حذف نماید و بدین ترتیب با بوجود آمدن قحطی بزرگ، 5 میلیون نفر از گرسنگی مردند.
اما منژینسکی در سال 1934 بطرز مشکوکی مرد. بعدها، "گنریخ یاگودا"( (Genrikh Yagoda -جانشین وی - در جریان بازجوییاش اعتراف کرد که وی منژینسکی را به طمع تصاحب منصبش با سم به قتل رسانده است. از آنجا که یاگودا یک داروساز متبحر بود و علاقه بسیاری به پیشرفتهای عملی داشت، در دوران وی، پیشرفتهای بسیاری در زمینههای علمی در روسیه حاصل شد. وی علاقه بسیاری به انجام آزمایشات انسانی بر روی محکومین جنایی داشت. پس از مدتی در پی تردید استالین نسبت به مرگ منژینسکی – یار و همدم قدیمیاش - او بازداشت شده و تحت بازجویی اعتراف به قتل منژینسکی کرده و در نتیجه در سال 1936 اعدام گردید.
در سال 1936، یکی از جنایتکارترین رهبران KGB، با نام "نیکلای یژوف" (Nikolai Yezhov) بر منصب نشست. وحشت و ترس در دوران وی به بالاترین حد خود در شوروی رسید. لقب او در رسانههای غربی و در میان مردم روسیه به "ماشین آدمکشی" و "خارپشت آهنین" معروف گردید. فقط برای نمونه، او 3 هزار نفر از عوامل خود را طی سالهای 1936 تا 1938 اعدام کرد. و بعد هم با خشم گرفتن بر "لاورنتی بریا" (Lavrenti Beria) – معاون خود- دستور دستگیری وی را صادر کرد. اما عملیات دستگیری بریا از طریق یکی از عوامل KGB به وی لو رفت و او سریعا خود را به مسکو رساند و با استالین دیدار کرد. طی دیدار خصوصی با استالین، او میزان وفاداری خود در معاونت گرجستان به حزب کمونیست و استالین را اذعان داشت و مواردی را در مورد یژوف ابراز کرد که ترس از بقدرت رسیدن و یا بروز کودتا از سوی یژوف را در استالین برانگیخت. لذا، استالین دستور دستگیری و اعدام وی در سال 1938 را صادر کرد.
بریا در سال 1938 به سمت ریاست NKVD منصوب گردید. او، سازمان را گسترش داد و بازوی امنیتی آن NKGB را آنقدر تقویت کرد که در سال 1941 تبدیل به یک سازمان مستقل شد. این سازمان مسئولیت تامین امنیت داخلی، فعالیتهای ضد جاسوسی، نگهبانی از مرزها، مدیریت اردوگاههای کار، و انجام عملیاتهای چریکی و زیرزمینی علیه آلمانیها در طی جنگ جهانی دوم را بر عهده داشت. مردی که ریاست NKGB را عهدهدار بود، "وسه وُلوُد مرکولوف" (Vsevolod Merkulov) نام داشت. میزان وفاداری او به بریا بسیار زیاد بود و وی را در جریان ریز فعالیتهای سازمان قرار میداد. در سال 1950، مرکولوف جای خود را به "ویکتور آباکوموف" (Viktor Abakumov) داد که هیچ تعهدی به بریا از خود نشان نمیداد. بریا نیز استالین را متقاعد کرد که با نسبت دادن اتهام به آباکوموف مبنی بر طرح توطئه علیه وی، او را محاکمه و اعدام کند و اینچنین شد که وی در سال 1951 به جوخههای آتش سپرده گردید.
با مرگ استالین در سال 1953 که در حلقه بسیار خصوصی سیستم امنیتی شوروی با نام "کُبا" (Koba) خوانده میشد، بریا بیخبر از خوابی که "نیکیتا خروشچف" (Nikita Khrushchev) برای وی دیده است، تصمیم گرفت که قدرت را بدست گیرد. اما خروشچف با همکاری چند تن از مقامات عالی ارتش روسیه، کودتا کرده و بریا را دستگیر و در همان سال اعدام کرد. پس از به قدرت رسیدن خروشچف، این سازمان در مارس 1954 با ریاست "ایوان سروف" (Ivan Serov) همین نامی که امروز دارد را بر خود گرفت: "KGB".
قصه تلخ مرگ پسر استالین
یاکوف جوگاشویلی Yakov Dzhugashvili (استالین) –پسر استالین از همسر اولش- در جولای 1941 در حالیکه رهبری یک عراده تانک را بر عهده داشت، توسط نیروهای نازی دستگیر شد؛ وی در طی آوریل تا ژوئن 1942 در اردوگاه "هوملزبورگ" نگهداری شد و سپس در مارس 1943 به اردوگاه "ساچسنهاوزن" منتقل گردید.
طبق اسناد محرمانه فاش شده در سال 2006 سازمان KGB مرگ او در تاریخ 16 جولای 1945 به اینصورت بوده که در اردوگاه در حال قدم زدن بوده است که یکی از نگهبانان به او فرمان بازگشت به اتاقش را میدهد، اما وی با سرپیچی به طرف حصارها میآید. سرباز فرمان ایست میدهد و او فریاد میزند "شلیک کن!". سرباز هم گلولهای به سر او شلیک میکند.
گفتنی است که یاکوف پیش از این هم میل به مردن داشته! و چند سال قبل، پس از ممانعت پدرش از ازدواج او با دختری که دوست داشت، اقدام به خودکشی با اسلحه میکند. معروف است که استالین در مورد خودکشی وی گفته بود "حتی عرضه نداشته درست شلیک کند که بمیرد". او یک بار هم در مورد یاکوف اینچنین گفته بود: "یاشا مثل ولگردها و قلدرها رفتار میکند. دیگر نمیخواهم او را ببینم".
طبق اسناد، نازیها خواستار تبادل او با ژنرال "فردریش پالوس" (Friedrich Paulus) بودند که قبلا در "نبرد استالینگراد" توسط روسها دستگیر شده بود. اما استالین با بیان جملهای بسیار مشهور قید پسر خود را زده و پیشنهاد آلمانها را نمیپذیرد: "من یک ژنرال را با یک ستوان عوض نمیکنم".
روش عملیاتی
در سال 1983، این سازمان از نظر مجله تایمز بعنوان قویترین سازمان جمعآوری اطلاعات در جهان شناخته شد. KGB به هر روش قانونی و غیرقانونی، اقدام به جاسوسی در کشورهای هدف کرده و اطلاعات بدست آمده را به سفارت خود در آن کشور انتقال میدهد. در صورتیکه مامور تابع روش قانونی دستگیر شود، از "مصونیت دیپلماتیک" استفاده کرده و آزاد میشود. اما این مصونیت برای مامورین غیرقانونی وجود ندارد. در اویل تاسیس این سازمان، رؤسا بیشتر بر روی مامورین غیرقانونی تمرکز میکردند؛ چرا که آنها خیلی بهتر از مامورین قانونی در مناطق هدف نفوذ میکردند.
KGB، از ابتدا 4 شکل جاسوسی را در دستور کار خود قرار داد: سیاسی، اقتصادی، استراتژیک-نظامی، و ارائه اطلاعات منحرفکننده. این اشکال جاسوسی با توسل بر فعالیتهای امنیتی و ضد اطلاعاتی، اشاعه اطلاعات منحرفکننده علمی-تکنولوژیکی و حمایت قانونی از جاسوسان صورت میگیرد.
این سازمان، دارای دو دسته جاسوس است: قانونی و غیرقانونی. جاسوسان قانونی در سفارتهای روسیه در سرتاسر جهان اقامت داشته و از مصونیت سیاسی و امنیتی برخوردارند. جاسوسان غیرقانونی معمولا از عوامل اجیر شده برون مرزی بوده؛ ماموریتهایشان فارغ از ماموریتهای تجاری و دیپلماتیک است؛ برای هیچکس قابل شناسایی و رویت نیستند؛ و در صورت دستگیری، مصونیت سیاسی ندارند.
ساختار سازمان
در ساختار ریاست این سازمان، یک نفر رییس کل و 4 تا 6 نفر هم معاون وجود دارد که از این تعداد 2 نفر آنها معاون اول هستند. KGB مستقیما تحت نظر یک دفتر سیاسی که رییس سازمان را انتخاب کرده است، اداره میشود. شعبات منطقهای سازمان هر کدام مدیر بخش خود را دارد. هیئت اصلی تصمیمگیرنده سازمان، شامل رییس، معاونین، و روسای هیئت مدیره است.
در تمامی تاسیسات دفاعی روسیه، KGB دارای دفتر است. همچنین در تمامی شرکتهای بزرگ روسیه، دارای شبکه گستردهای است. این سازمان با گماردن یک یا چند نفر از ماموران خود در هر سازمان بزرگ، احساسات سیاسی را شناخته و اقدامات بعدی را انجام میدهد.
بخاطر طبیعت بسیار مخفیکارانه KGB، هنوز اطلاع دقیق از تعداد پرسنل آن در دست نیست. برخی برآوردها تعداد عوامل آن در سال 1973 را 490 هزار نفر و در سال 1986، 700 هزار نفر تخمین زدهاند. مقدار دقیق بودجه این سازمان هنوز معلوم نیست.
اطلاعات و ضد اطلاعات
در سال 1972، فضای مصالحه بین روسیه و کشورهای شرق اروپا ایجاد گردید. همین امر باعث شد تا پای مامورین اطلاعات روسیه به آمریکا و سایر کشوهای غربی باز شود. آنها در هیئت بازرگان، تاجر، روزنامه نگار، دانشمند و دانشجو وارد این کشورها میشدند. نسبت شهروندان روس که در آمریکا اقدام به جمعآوری اطلاعات میکنند بین 30 تا 40 درصد و بیش از 50 درصد در کشورهای جهان سومی است. این بدان معناست که بسیاری از روسهای ساکن کشورهای دیگر که مامور اطلاعاتی نیستند، عملا توسط KGB برای ماموریتهای اطلاعاتی گمارده میشوند.
استخدام
KGB برای تامین نیرو، به سراغ نوابغ دانشگاهی میرود که معمولا بر یک تا 4 زبان مسلط هستند. حقوق بالا، ارتقائات نظامی، دسترسی به ارز خارجه، و زندگی در خارج از کشور به آنها پیشنهاد میشود. سپس نیروهای جذب شده را در مدرسه عالی اطلاعات در مسکو آموزش میدهند. دورههای آموزشی شامل کد شناسی، استفاده از اسلحه، عملیات خرابکاری، مطالعه کامل تاریخ و اقتصاد بر اساس مارکسیست-لنینیست، علم نظری، تاریخچه کامل حزب کمونیست شوروی، حقوق، و زبانهای خارجه میشود.
تکنولوژی در KGB
به گفته آرکادی شوچنکو –مامور سابق اطلاعاتی روسیه، KGB مسئول اصلی سیاستگذاری خارجه در کاخ کرملین است. سوالات مورد نیاز برای پاسخ از کرملین به سازمان ارسال شده و سپس سیاستگذاری اعمال میگردد. مامورین سازمان، علاوه بر اطلاعات خارجه، بر تکنولوژی پیشرفته غربی هم متمرکز هستند و اطلاعات کامل در مورد تکنولوژیهای نظامی غرب از طریق سازمان در قالب اسناد یا هارد دیسک در اختیار کمیسیون صنعتی-نظامی هیئت رییسه شورای وزرا قرار میدهد. این کمیسیون هم وظیفه هماهنگی سامانه تسلیحاتی روسیه و دستیابی به آخرین تکنولوژی غربی را بر عهده دارد. این کمیسیون، پس از این مرحله، حوزه شرایط کار را در میانKGB و دیگر سازمانهای اطلاعاتی روسیه مشخص میکند.
همانطور که پیشتر اشاره شد، دوره آندروپوف، دوره رنسانس KGB بود. او معتقد به جاسوسی الکترونیک بود. به همین منظور، وی از تجهیزات ارتباطاتی و ماهواره برای جمعآوری اطلاعات استفاده کرد. هم اکنون KGB، سه ماهواره برای جمعآوری اطلاعات پرتاب کرده است. همچنین جمعآوری اطلاعات نظامی توسط معاونت خارجه اطلاعات نظامی ستاد کل نیروهای مسلح روسیه (GRU) انجام میپذیرد.
جنگ اطلاعاتی و دستیابی به فرمول ساخت بمب هستهای
FSB سالیان است که رقابت شدیدی با FBI دارد. هر دو، از حیث مناسبات خود با دولت وقت، کارکرد مشابهی دارند. در حقیقت، جنگ سرد فراتر از یک جنگ سیاسی بین دو کشور، جنگ اطلاعاتی بین این دو سرویس بود. بلاشک، نقش بارز حلقه جاسوسان اتمی در نیل روسیه به بمب اتم را نمیتوان نادیده انگاشت. این گروه شامل چند جاسوس بود. اما جاسوس اصلی که بر خلاف ادعای FBI هیچگاه پیدا نشد، دانشمند آمریکایی دارای نام رمز PERCY بود. هیچ کس هیچگاه نفهمید که او که بود. او راز ساخت بمب اتم را به شوروی سابق لو داد. شوروی نه تنها فرمول ساخت بمب هستهای را بدست آورد، بلکه خرد شدن آمریکا در انظار عمومی که آرزوی دیرینهاش بود تعبیر گردید.
با بروز این اتفاق، سازمان CIA که به دولت امریکا اطمینان داده بود که شوروی تا 8 سال دیگر به بمب هستهای نمیرسد، بی اعتبار و خجلت زده شد. همچنین FBI به دلیل عدم کامیابی در شناسایی و دستگیری حلقه جاسوسان هستهای تحقیر شد. از طرفی وقتی انگلیسیها "کلاوس فوکس" (Klaus Fuchs) – یکی از دانشمندانی که متهم به عضویت در حلقه جاسوسان بود - را به لس آلاموس انتقال دادند، رابطه بین آمریکا و انگلیس بشدت رو به وخامت گرایید. افشای راز ساخت بمب اتم، این تصور را آنهم در "دوره مک کارتیسم" برای مردم دنیا بوجود آورد که هر شهروند امریکایی میتواند جاسوس باشد.
زن و شوهری که توسط KGB در سال 1936 به استخدام در آمدند، "لونا" و "موریس کوهن" اهل نیویورک بودند. این زوج، نام رمزی "کراگر" را برای خود برگزیده بودند. آنها کسانی بودند که "پرسی" PERCY را به خدمت گرفتند. البته پس از افشای راز بمب اتم، به بهانه دیگری توسط انگلیسیها دستگیر شدند، اما پس از مدتی طی تبادل جاسوسهای زندانی، تبادل این زوج یکی از بزرگترین تبادلات قرن نام گرفت. در واقع، جرم باعث حکم حبس 20 ساله آنها این بود که رهبری ارتباطات حلقه جاسوسان اتمی به رهبری سرهنگ "کانن مولُودی" (Conon Molody) که نام اصلی وی "گوردون لانسدیل" بود را بر عهده داشتند. البته آنها پس از تحمل 19 ماه حبس، طی مبادله جاسوسان دستگیر شده آزاد شدند.
کیم فیلبی (Kim Philby) که به زعم بسیاری از ناظران سیاسی بزرگترین جاسوس قرن بیستم است، پس از اینکه "مورای سایل" (Murray Sayle) روزنامهنگار مشهور انگلیسی پس از فرار وی به شوروی و چاپ کتابش با عنوان "جنگ بیصدای من" با او دیدار میکند، به سایل میگوید: "من در «دانه درشت» بودن کسانی مثل "گوردون لانسدیل" (Gordon Lonsdale) و «کلنل ابل» (Colonel Abel) که بسیار در کار خود زبده بودند، شک ندارم. اما زوج کراگر آنقدر دانه درشت نبودند که مستحق دستگیری و 20 سال حبس باشند. آنها فقط دوستان خانوادگی لانسدیل بودند".
اما به گواه بسیاری از تحلیلگران، این ادعای فیلبی کذب محض است. آنها معتقدند که زوج کراگر از افسران عالیرتبه KGB و برای این سازمان بسیار ارزشمند بودند؛ و اینکه اگر CIA میدانست که چقدر ارزش دارند، هیچگاه به همین راحتی پس از 19 ماه آنها را به ازای آزادی حتی "جرالد بروک" (Gerald Brooke)–جاسوس آمریکایی و همسرش - که برای آمریکاییها بسیار ارزشمند بود، آزاد نمیکرد.
فلسفه اشاعه اطلاعات غلط در KGB
اشاعه اطلاعات غلط یکی از کاربردیترین روشهای کار در KGB است. در این رابطه، میتوان به افشاگریهای سپهبد "ایان پاسهپا" –معاون سرویس اطلاعاتی رومانی- اشاره کرد. پاسهپا به پروژهای تحت عنوان "دولتهای صهیونیست" (Sionistskiye Gosudarstva) SIG اشاره میکند که طی آن قرار میشود فعالیتهای یهود ستیزانه علیه آمریکا تا بروز یک شورش جهانی اسلامی انجام گیرد. طبق گفتههای پاسهپا، KGB تمرکز بسیار زیادی خرج این استراتژی کرده بود. دروغ باید برای اذهان عمومی به شکل حقیقت نشان داده میشد و در این مسیر، اشاعه کذب در مورد رهبران برجسته جهان یکی از رویکردها به حساب میآمد.
پاسهپا در جایی اینگونه اذعان میکند: استاد دروغپردازی «یوری آندروپوف» یکبار به من گفت "وقتی یک دروغ بارها و بارها تکرار میشود، نه تنها به حیات خود میافزاید، بلکه گلهای از عاشقان پرشور و بیخبر را به دنبال خود میکشد". پاسهپا، علم اشاعه اطلاعات غلط را یک هنر بسیار پیچیده میداند که فقط در انحصار اساتید بزرگ این علم در مسکو و سایر نقاط جهان است.
اعمال جنایتکارانه و ریاکارانه آمریکا و اسراییل بر هیچکس پوشیده نیست اما پاسهپا در ادامه اینچنین بیان میکند که "ماشین شایعهپراکنی آندروپوف تا سال 1972، تمام تلاش خود را برای تخریب بیشتر چهره آمریکا و اسراییل، بالا بردن تب جهانی ضد یهود مسلمانان، و تجهیز گروههای معاند این دو، بکار بست".
او از تکنیک "اشاعه اطلاعات غلط " به عنوان "طاعون خیارکی" عصر فعلی یاد میکند. به اعتقاد این استاد علم جاسوسی، لنین از این تکنیک برای دوام کمونیسم، هیتلر برای توجیه جنگ، خروشچف علیه پاپ برای ایجاد شکاف در بین یهودیان و مسیحیان، و آندروپوف برای ترغیب تروریسم علیه رقبا استفاده کردند.
تفکر شطرنجی
به عقیده عموم تحلیلگران، پاسخ استاد شطرنج سیاسی کاخ کرملین به تهدید جان کری – وزیر امور خارجه آمریکا - مبنی بر حمله به سوریه در صورت عدم انهدام و نابودسازی تسلیحات شیمیایی، بسیار زیرکانه بود. پوتین تربیتشده مدرسه زِوسهبیا Zevsebia است. جایی که "تاکتیک قربانی" ژابونتسکی (Jabowntski) به بهترین شکل ممکن تدریس میشود. این تئوری معتقد است که یکی از مهرههای شطرنج با قربانی کردن خود، راه را برای نفوذ مهره اصلی که نقشی بسیار حیاتی در نابودی حریف دارد، باز میکند.
زوسهبیا در فرهنگ روسی به معنای "تفکر شطرنجی" است. طبق اسناد بسیار محرمانه افشاء شده در سال 2004، استاد علم شطرنج سیاسی –استالین- در سال 1932 "بریا" را به سمت ریاست NKVD یا همان KGB منصوب کرد. بریا هم برای توسعه دادن تفکر شطرنجی از کمکهای شایان "کاولوف" (Kavlov) -استاد بزرگ شطرنج شوروی- بهرههای بسیاری برد. "تفکر شطرنجی" شوروی در طی جنگ سرد در مقابل "تئوری بازی" آمریکا قرار گرفت.
سبک و سیاق کاولوف تا سال 1986 بسیار مورد استفاده بود. در این سال، میخائیل گورباچف که هیچ علاقهای به شطرنج نداشت، دستور داد که دیگر از تفکر شطرنجی استفاده نشود. تفکری که KGB سالیان سال مدیون آن بود. البته تمرین سبک کاولوف فقط در انحصار افسران درجه یک و عالیرتبه KGB بود. همانهایی که به نام prestigious X2 که نشان از اعتبار آنها داشت شناخته میشدند، مجاز به یادگیری دوره زوسهبیا بودند. ولادیمیر پوتین هم در واحد X2 آموزش دیده است. و نکته جالبتر اینکه طبق مندرجات کتاب «حلقه» به قلم "یوری نودوف" (Yuri Nodov) –یکی از کارکنان ارشد اسبق کاخ کرملین- 6 نخبه فارغالتحصیل باقیمانده آن واحد، همه در حلقه مشاوران بسیار نزدیک پوتین هستند.
اما طبق گفتههای نودوف در آن کتاب، دوره زوسهبیا در واحد X2 شامل تمرینهای سخت تاکتیکی، آشنایی کامل با تئوری نظامی، یادگیری حرفهای شطرنج، و تناسب اندام میشود. یادگیری شطرنج در شرایط سخت صورت میپذیرد. بطور نمونه، مامور تحت آموزش باید در اتاقهایی با دمای زیر صفر و اتاقهایی با شدت گرمای وحشتناک شطرنج را شروع کرده و به پایان برساند. پس جای تعجب ندارد که فقط زیر 15 درصد موفق به تکمیل دوره و فارغالتحصیل شدن شوند. و البته اصلا عجیب نیست که پوتین به عنوان شاگرد ممتاز موفق به تکمیل دوره گردیده است. وی، به خوبی «تاکتیک قربانی» ژابونتسکی را میداند اما هیچکدام از مامورین سازمان حق استفاده از آن را در بازی شطرنج ندارند و این علم و راز فقط در اختیار مامورین خاص KGB است.
استالین که علاقه و اعتقاد وافری به «تفکر شطرنجی» داشت، طی جنگ جهانی دوم و در قضیه حمله نازیها به لنینگراد، جلسهای فوق سری با بریا –رییس اطلاعات وقت- و کاولوف برگزار کرد. در آن جلسه تاکتیک به تلهاندازی آلمانیها طراحی شد و چندی بعد این شوروی استالین بود که پیروز نبرد گردید. یاروسلاو میسکه (Yaroslav Mitske) در کتاب «قمار» به ریز جزییات این طرح و عملیات پرداخته و در جای میآورد که استالین که پارانویا داشت، پس از انجام عملیات 60 مامور زبده اطلاعاتی خود را که از «تاکتیک قربانی» ژابونتسکی خبر داشتند اعدام کرد تا هیچکس خارج از دیوارهای بلند "لوبیانکا" از این راز با خبر نشود.
امروز، صاحبنظران معتقدند که استاد علم «تفکر شطرنجی» –پوتین- با توسل بر «تاکتیک قربانی» با قربانی کردن موضوع سلاحهای سوریه، مانع از حمله آمریکا به این کشور شد.
نگاهی به برخی عوامل جاسوسی KGB
رودولف ایوانویچ آبل
رودولف ایوانوویچ ابل (Rudolf Ivanovich Abel) جاسوس ارشد KGB در سال 1957 میلادی بود که در آمریکا به اتهام انتقال اسرار نظامی به تحمل ۳۰ سال زندان محکوم شد.
اف. بی. آی دستگیری او را بزرگترین شاهکار خود میداند و بطور مفصل توصیف میکند که چطور طی 4 سال تلاش ورزید او را به تله بیاندازد.
او با پاسپورتی به نام "کایوتیس" وارد آمریکا شد و به نام "امیل گولدفوس" دستگیر شد. در موقع دستگیری خود را سرهنگ ابل معرفی کرد که نام دوست و همفکر خوبش، "رودولف آبل" از لتونی بود که چندی پیش درگذشته بود.
کمبریج ۵ به رهبری فیلبی
اگر اهل تاریخ باشید حتما نام «کمبریج ۵» را شنیدهاید؛ چرا که داستان جاسوسی پنج دانشجوی دانشگاه کمبریج بریتانیا برای اتحاد جماهیر شوروی حکایتی معروف است.
این گروه دانشجویی به واسطه گرایشهای کمونیستی جذب KGB شدند و در سالهای جنگ دوم جهانی و در تمامی سالهای دهه ۵۰ سده گذشته برای روسها جاسوسی کردند.
کیم فیلبی، رهبر این حلقه بود که یکی از موفقترین جاسوسهای تاریخ لقب گرفته است. اعضای دیگر این گروه را دونالد مکلین، گای بورگس، آنتونی بلانت و جان کیرنکراس در برمیگرفت.
مکلین، بورگس و فیلبی در دهه ۱۹۶۰ و زمانی که احساس کردند حلقه محاصره دستگاههای اطلاعاتی به دور آنان تنگتر شده و امکان دستگیر شدنشان وجود دارد از بریتانیا گریخته و به اتحاد جماهیر شوروی وقت پناه بردند.
بلانت و کیرنکراس در بازجوییها به جاسوسی برای شوروی اقرار کردند، اما در دادگاه این اتهام را نپذیرفتند. کیرنکراس در روند محاکمه ادعا کرد تحت شکنجه اقرار کرده عضو پنجم گروه است.
به هرحال دادگاه رسیدگیکننده این دو را مجرم شناخت و با توجه به قوانین بریتانیا که حداکثر مجازات جاسوسی برای کشوری دوست ۱۴ سال زندان است به تحمل حبس محکوم شدند.
ملـیتـا نوروود
ملیتا در لتونی، از یک پدر و مادر کمونیست متولد شد. او دستیار به ظاهر بی ضرر مدیر یکی از مراکز تحقیقاتی اتمی بریتانیا بود که برای مدت 37 سال با خونسردی تمام، اسرار بمب های اتم این کشور را به روسیه گزارش میداد. در نهایت در سال 1999، چهره واقعی او آشکار شد.
ژولیوس و اتل روزنبرگ
ژولیوس و اتل روزنبرگ از کمونیستهای آمریکا بودند که به ارسال اطلاعات هستهای محرمانه ایالاتمتحده برای شوروی متهم شدند.این دو اولین بار در سال ۱۹۳۶ در مجمع کمونیستی یانگ ملاقات کردند و ثمره ازدواج آنان با هم دو فرزند بود.
ژولیوس در ۱۹۴۲ به خدمت سازمان اطلاعاتی شوروی (KGB) درآمد و خیلی زود به جاسوس ارشد شوروی در آمریکا تبدیل شد.
او به اطلاعاتی فوقمحرمانه در مورد ساختار هواپیماهای جاسوسی U2 دست یافت که به سرنگونی یکی از این هواپیماها بر فراز خاک شوروی در ۱۹۶۰ منجر شد.
در طول دورهای که ژولیوس با روسها همکاری داشت، خیلیها را برای جاسوسی به نفع شوروی به خدمت گرفت. او هزاران سند از سازمان هوافضای آمریکا (ناسا) را در اختیار KGB گذاشت.
یکی از کسانی که با ژولیوس همکاری داشت گروهبان دیویس گریسگلاس بود که در مرکز تحقیقات هستهای لسآلاموس کار میکرد و اسناد زیادی را از طریق او در اختیار روسها گذاشت.
دستگاههای اطلاعاتی آمریکا اولینبار در ۱۹۵۱ به روزنبرگها ظنین شدند. این زوج در ۱۹۵۳ به اعدام با صندلی الکتریکی محکوم شدند. این حکم همان سال در زندان سینگسینگ به مرحله اجرا درآمد.
آنا چاپمن
"آنا واسیلیونا کوشچینکو" معروف به "آنا چاپمن" (Anna Chapman)متولد 1982 در روسیه است. وی ساکن نیویورک بود تا اینکه در سال 2010 به همراه 9 تن دیگر به اتهام جاسوسی برای روسیه بازداشت و در تبادل زندانیان با روسیه به این کشور بازگردانده شد. پدر وی دیپلمات روسیه در سفارت این کشور در نایروبی پایتخت کنیا بود. همچنین براساس اخبار تأیید و تکذیب نشده، واسیلی کوشچینکو پدر وی، در زمان اتحاد جماهیر شوروی جزء افسران بلندپایه کا.گ.ب بود.
این مدل معروف روسی که در آمریکا مشغول به جاسوسی در لباس مدلینگ و تبلیغات بود با شگردهای خاص زنانه، عامل جمعآوری اطلاعات برای سازمان جاسوسی خارجی روسیه SVR بود. زمانی که وی پس از دستگیری با جاسوسان آمریکایی مبادله و به روسیه بازگردانده شد، مورد تقدیر ولادیمیر پوتین قرار گرفت. او با تکیه بر ظاهر زیبای خود، نفوذ بالایی در میان مقامات بلند پایهی امریکا و کابینه اوباما دست و پا کرده و اطلاعات مختلفی به خصوص در زمینه فناوری به دست آورده بود.
چاپمن تا کنون دو بار ازدواج کرده است که هر دو همسر وی انگلیسی بودهاند. وی پس از بازگشت به روسیه و نگارش زندگی نامه خود، آن را به قیمت 250 هزار دلار به حراج گذاشت. وی سپس در روسیه در همان حرفه مدلینگ لباس فعالیت خود را ادامه داد.
در سپتامبر 2010 میلادی وی به عنوان رئیس شورای "محافظان جوان روسیه" منصوب شد. وی در این سمت، به آموزش جوانان روسی که قرار است در آینده افسران امنیتی این کشور شوند پرداخت. زیرکی و ذکاوت از جمله ویژگیهای این جاسوس بوده است و همین ذکاوت با وجود به دام افتادن وی در آمریکا، جان او را نجات داد. مأموران سیا پس از بازداشت وی به اتهام جاسوسی، از یافتن مدرکی دال بر انتقال اطلاعات به روسیه ناتوان بودند.
آلدریچ ایمز
پرونده "آلدریچ ایمز"(Aldrich Ames)، آمریکا را تکان داد. ایمز، کارمند اداره ضدجاسوسی سازمان اطلاعاتی آمریکا (CIA) بود که سال ۱۹۹۴ و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به جاسوسی برای این کشور متهم شد.
اولین ماموریت ایمز در سیا، شناسایی جاسوسان شوروی در ترکیه بود و برای اجرای این ماموریت چند سالی در استانبول ترکیه اقامت گزید.
او به دلیل مشکلات مالی بعدها به دام KGB افتاد و جاسوس روسها شد و بعدها به دفتر اروپایی سازمان سیا منتقل شد؛ جایی که به فهرست تمامی جاسوسان نفوذی آمریکا در KBG و ارتش سرخ دسترسی داشت.
اطلاعاتی که او در اختیار روسها گذاشت به شناسایی و دستگیری حداقل صد نفر از جاسوسان آمریکا در شوروی سابق و مرگ ده نفر از آنها منجر شد.
اتهام او انتقال اطلاعات مربوط به جاسوسان غرب در شوروی در ازای دریافت ۴٫۶ میلیوندلار بود. دریافت همین پول و زندگی مجلل او عاملی شد برای به دام افتادنش.
CIA که از ۱۹۸۵ متوجه به دام افتادن جاسوسانش در شوروی شده بود به دنبال عامل درز اطلاعات به KGB بود. ایمز، عاقبت دستگیر و به حبس ابد محکوم شد.
او در حال پشت سر گذاشتن این حکم در زندان آلنوود در ایالت پنسیلوانیاست و هرگز مشمول عفو نخواهد شد.
ریچارد سورج
ریچارد سورج (Richard Sorge) در آذربایجان در دوره سزارها متولد شد. وی به علت جاسوسی در قبل از جنگ جهانی دوم و بخصوص در طی آن در ژاپن، بعنوان یکی از بهترین جاسوسان تاریخ در بین جاسوس های دنیا شناخته میشود. در جنگ جهانی او شجاعانه جنگید و در سال 1916 سه انگشت او قطع شد و دو پایش شکست. در همین برهه زمانی با تفکرات کارل مارکس آشنا شده و به حزب کمونیست گرایید و در همان سال به روسیه گریخت.
سالها بعد، پس از جاسوسی در اروپا، KGB دستوری مبنی بر تشکیل یک شبکه جاسوسی در ژاپن به سورج ابلاغ کرد. وی، در 14 سپتامبر 1941 به ارتش سرخ اعلام کرد که ژاپن تا شروع یک جنگ داخلی در سیبری تصمیم به حمله به شوروی ندارد.
سورج در تاریخ 18 اکتبر 1941 وقتی که از پنجره خانه معشوقه اش در توکیو کاغذی که حاوی پیام تهدید آمیز "تحت نظر هستی!" را بیرون انداخت و یک مامور پلیس آن را یافت، شناسایی و دستگیر شد. وی در طی بازجویی به هیچ عنوان به رابطه اش با KGB اشاره نکرد. سرانجام، سورج در تاریخ 7 نوامبر 1944 به دار آویخته شد. جالب آنکه اگر شوروی به رابطه KGB با وی اذعان میکرد، او در طی تبادل اسرای جاسوسی آزاد میشد؛ ولی این اتفاق تا سال 1964 رخ نداد.
الکساندر لیتویننکو
الکساندر لیتویننکو (ALEXANDER LITVINENKO) که در میان روزنامه نگاران دنیا به افشاگری های شجاعانه اش معروف است، پس از افشاء اطلاعات بسیاری از KGB و FSB بصورت ناگهانی به قتل رسید.
وی در سال 1988 کمی قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی وارد KGB شد. پس از فروپاشی، وارد بخش "مبارزه با تروریسم و جنایات سازماندهی شده در چچن" FSB شد. این فعالیت تا زمان اولین افشاگری وی ادامه داشت. او در سال 1998، رسما اعلام کرد که یکی از مقامات ارشد FSB از وی خواسته که بوریس برزوفسکی (Boris Berezovsky) –تاجر متنفذ روسیه- را به قتل برساند. پس از این افشاگری، به اتهام برملا ساختن اسرار سازمانی، مورد محاکمه قرار گرفت، اما به کمک دستی پنهان در FSB از زندان گریخت و به انگلستان پناه برد. او در انگلیس دو کتاب به چاپ رساند: «روسیه در حال انفجار: طرح محرمانه برای احیاء وحشت KGB در دنیا»، و «گروه جنایی لوبیانکا». در هر دو کتاب، FSB به علت اقدامات جنایتکارانه علیه شهروندان روس، به شدت مورد انتقاد قرار گرفته بود. علاوه بر این، در کتاب دوم، آموزش نیروهای القاعده و مشارکت در حمله یازده سپتامبر به FSB و KGB نسبت داده شده بود.
سرانجام، لیتویننکو در نوامبر 2006 در سن 43 سالگی بطرز بسیار مشکوکی مسموم شده و سه روز بعد در بیمارستان از دنیا رفت. تحقیقات پلیس نشان داد که مرگ او به علت مسمومیت با ایزوتوپ رادیو اکتیو رخ داده است. او پیشتر در سال 2004 فاش کرده بود که مسمومیت "ویکتور یوشچنکو" (Viktor Yushchenko) که ضمن نجات از مرگ منجر به نابودی صورت وی شد، توسط عوامل FSB صورت گرفت.
ایرل ادوین پیتس
"ایرل ادوین پیتس" افسر ارشد اف بی آی بود که به جرم فروش اطلاعات طبقه بندی شده به روس ها در فاصله سالهای ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۲ میلادی به تحمل ۲۷ سال زندان متهم شد.
کلاوس فوکس
زندگی فوکس دستمایه ساخت سه فیلم جاسوسی بوده است. فوکس آلمانیتبار که فیزیکدانی برجسته بود، شهروندی ایالاتمتحده را داشت و در مرکز تحقیقات هستهای لسآلاموس کار میکرد.
فوکس یکی از دانشمندانی بود که در تولید اولین بمب اتمی نقش به سزایی ایفا کرد و در پروژه تولید اولین بمب هیدروژنی هم مشارکت فعالانهای داشت.
او در دوران تحصیل در آلمان و قبل از مهاجرت به آمریکا در دوره دانشگاه با فعالان حزب کمونیست آلمان رابطه داشت. او با روی کار آمدن نازیها در سالهای میانی دهه ۳۰ سده گذشته به بریتانیا گریخت و در آنجا دکترای فیزیک خود را گرفت.
برای مدت کوتاهی با برنامه تولید بمب اتم بریتانیا مشارکت داشت و در همین دوره بود که شروع به همکاری با KGB کرد.
در سال ۱۹۴۳ به آمریکا مهاجرت کرد و بلافاصله جذب پروژه منهتن برای تولید بمب اتم شد و کارش را در لسآلاموس شروع کرد.
به مدت دو سال اطلاعات محرمانه در مورد بمب هیدروژنی را در اختیار روسها میگذاشت که در سال ۱۹۴۶ با رمزگشایی از پیامهای محرمانه KGB دستگیر شد.
او به ۱۴ سال زندان محکوم شد که با گذشت ۹ سال آزاد شد و به زادگاهش آلمان بازگشت و تا زمان مرگش در سال ۱۹۸۸ از این کشور خارج نشد.
رابرت هانسن
"رابرت هانسن" (Robert Hanssen)که از اواخر دهه 70 سده گذشته به خدمت سازمان اطلاعاتی آمریکا در آمده بود در سال 2001 و پس از لورفتن نوار مکالماتش با یک جاسوس روس پس از 20 سال همکاری با KGB به دام افتاد.
سازمان ضدجاسوسی سیا پس از لو رفتن این نوار، هانسن را تحت نظر قرار داد و عاقبت هنگامی که با رابط خود برای انتقال اطلاعات در پارکی در شمال ویرجینیا قرار داشت، بازداشت شد.
از نظر بسیاری از کارشناسان اطلاعاتی هانسن یکی از موفقترین جاسوسهای دوجانبه و البته از مخربترین آنها در تاریخ ایالاتمتحده بوده که ساختار داخلی CIA را برای روسها برملا کرده است.
ارنست همینگوی
ارنست همینگوی نویسنده شهیر آمریکایی برنده جایزه نوبل ادبیات، در لیست اتهام برای همکاری با KGB قرار دارد. اخیرا کتابی توسط انتشارات دانشگاه ییل آمریکا تحت عنوان «جاسوسان: اوج و افول KGB در آمریکا» چاپ شده که در آن به این موضوع اشاره گردیده است. یکی از سه نویسنده این کتاب، "الکساندر واسیلی یف" –مامور اسبق KGB و مورخ و روزنامه نگار فعلی- است که در سال 1996 به لندن گریخته و از آن تاریخ در آنجا زندگی میکند. واسیلی یف در دهه 1990 کاملا بر اسناد KGB دسترسی داشته و طبق همین اسناد مدعی است که در سال 1941، همینگوی تحت نام "آرگو" همکاری خود با KGB را شروع کرده و با مامورین این سازمان در لندن و هاوانا دیدار میکرده است. اما به دلیل عدم توفیق در انتقال اطلاعات سیاسی و "غیر کاربردی" خوانده شدن از سوی روسای KGB، هر گونه ارتباطی با وی قطع میشود. البته در اسناد طبقه بندی نشده که اخیرا توسط KGB بررسی شد، هیچ مدرکی دال بر همکاری همینگوی با این سازمان وجود نداشت.
ویلیام کولتون میلای
"ویلیام کولتون میلای" پلیس آمریکایی ساکن آلاسکا که به اتهام فروش اسرار نظامی کشورش به یک مامور 'اف بی آی' متهم به جاسوسی برای روسیه، دستگیر و به ۱۶ سال زندان متهم شد.
از دیگر جاسوسان و افشاء کنندگان مطرح KGB میتوان به نام هایی چون بوریس کارپیچکوف (BORIS KARPICHKOV)، اولگ لیالین (OLEG LYALIN)، واسیلی میتروخین (VASILY MITROKHIN)، اولگ کالوگین (OLEG KALUGIN)، یوری بزمنوف (Yuri Bezmenov)، ولادیمیر بوکوفسکی (Vladimir Bukovsky)، کنستانتین پروبراژنسکی (Konstantin Preobrazhensky)، پتر سیبولکا (Petr Cibulka)، ویکتور سووروف (Viktor Suvorov)، یوری فلشتینسکی (Yuri Felshtinsky)، ژان شینا (Jan Šejna)، آناتولی گولیتسین (Anatoliy Golitsyn)، پاول استرویلوف (Pavel Stroilov)، سرگی ترتیاکوف (Sergei Tretyakov)، استانیسلاو لونف (Stanislav Lunev)، بوریس ولودراسکی (Boris Volodarsky)، و زوج کراگر (Krogers) اشاره کرد.
ترور شخصیتهای مشهور
آلبر کامو
یکی از پر بحثترین پرونده های KGB مربوط به ترور "آلبر کامو" نویسنده شهیر فرانسوی و برنده جایز نوبل ادبیات است. کامو در سال 1960 در اثر برخورد خودرو با یک درخت در مسیری یخ بسته کشته شد.
اما "جیووانی کاتلی" (Giovanni Catelli) روزنامه نگار ایتالیایی روزنامه "پیک شبانه" سرانجام پرده از این راز گشود. وی با تحقیق و تفحص در مورد کتاب خاطرات "ژان زابرانا" (Jan Zabrana) شاعر اهل چک، به نکته ای حائز اهمیت میرسد که به دیدارهای بین وی و عامل KGB اشاره دارد. کاتلی به نقل از وی مینویسد:
"من از طریق کسی که خیلی میدانست و با منابع بسیار آگاهی در ارتباط بود شنیدم که مرگ آلبر کامو که پیش از این کمونیست بود، توسط عوامل KGB صورت گرفت. آنها وسیله کوچکی در کنار یکی از لاستیکها قرار دادند که با افزایش سرعت موجب انفجار لاستیک میگردید".
کاتلی در ادامه میافزاید که ترور کامو به دستور دیمیتری شپیلوف –وزیر امور خارجه شوروی- صورت گرفت. کامو در مقاله ای در یکی از مجلات فرانسوی در سال 1957 شپیلوف را به رهبری سرکوبی قیام 1956 مجارستان محکوم کرده و عمل او را کشتار میخواند. شپیلوف هم به تلافی این مقاله، دستور ترور وی را صادر میکند.
جان وین
جان وین (John Wayne)، این کارگردان مشهور آمریکایی که برنده 4 جایزه اسکار است، بر هیچکس ناشناخته نیست. "مایکل مان" (Michael Munn) کارگردان مشهور آمریکایی به نقل از "اورسون ولز" (Orson Welles) –استاد شهیر سینما- در یک میهمانی در سال 1983 و با استناد بر منابع و شواهد معتبر ولز، ترور جان وین را منتسب به KGB و به دستور جوزف استالین میداند.
وی اینگونه میگوید: "من اورسون ولز را استاد داستان پردازی میدانم؛ اما به جرات میتوانم بگویم که با توجه منابع معتبری که برای ما نام برد، قضیه ترور وین چیزی جز حقیقت نمیتواند باشد".
طبق گفتههای ولز، سرگئی گراسیموف (Sergei Gerasimov) –کارگردان روسی- خبر از تمیلات بشدت ضد کمونیستی جان وین به استالین میدهد و او را فردی بسیار خطرناک علیه کمونیسم میخواند.
نهایتا طرح ترور وین در اوایل دهه 1950 ریخته میشود اما موضوع به FBI لو میرود و مامورین این سازمان مسئول مراقبت از وی میشوند. اما در سال 1953 ترور دیگری در سر صحنه فیلمبرداری فیلم Hondo انجام میگیرد که کاملا نافرجام میماند. نهایتا با ظهور خروشچف بر عرصه سیاست شوروی سابق، وی در دیدار با وین به او اطمینان میدهد که دیگر نگران نباشد، چرا که این دستور استالین که در 5 سال آخر عمرش کاملا دیوانه شده بود، بوده و وی آن را کاملا منتفی میداند".
به گفته مایکل مان، اورسون ولز مدعی بود که "الکسی کاپلر" (Alexei Kapler) –کارگردان روسی- که با «سوتلانا» (Svetlana)-دختر 16 ساله استالین- مراوده دوستی داشت و به همین دلیل به زندان افتاد، به "سرگئی بونداچوک" (Sergei Bondachuk)–دیگر کارگردان روسی- طرح ترور جان وین را گفته بود. بونداچوک باور نکرده و از گراسیموف سوال میکند که او تایید مینماید. بونداچوک هم موضوع را با اورسون ولز مطرح میکند.
اسنودن و دام روسی
به گزارش پایگاه اینترنتی businessinsider، "بوریس کارپیچکوف" (Boris Karpichkov) سرگرد بازنشسته KGB در گفتگویی به "نایجل نلسون" –گزارشگر روزنامه میرور انگلیس- اذعان داشته که مامورین SVR (معاونت خارجه سازمان اطلاعات روسیه) در دیدار با ادوارد اسنودن (Edward Snowden) در هنگ کنگ، خود را دیپلمات معرفی کرده و وی را برای پناهندگی به روسیه تطمیع کرده اند. به گفته کارپیچکوف که در پی فرار از روسیه هم اکنون در لندن زندگی میکند، KGB با طراحی و انجام این نقشه، هم اکنون در حال تخلیه اطلاعاتی کامل اسنودن است.
اسنودن در تاریخ 20 می 2013 از هاوایی به هنگ کنگ فرار کرد؛ در 9 ژوئن خود را به دنیا معرفی کرد و در 23 ژوئن وارد روسیه شد. وی به نصیحت ژولیان آسانژ مدیر -ویکی لیکس- که روسیه را امنترین کشور برای وی دانسته بود، به این کشور پناهنده شد.
کارپیچکوف به میرور اظهار داشته که هم اکنون اسنودن در قویترین شرایط امنیتی در یکی از محله های تحت نظر FSB در مسکو زندگی میکند. او بشدت تحت مراقبت امنیتی و جانی از سوی مامورین FSB بوده و هر هفته دو بار مامورین FSB را بصرف غذا و نوشیدنی در رستورانهای مختلف ملاقات میکند. کارپیچکوف گفته که این اطلاعات را از دوستان خود در FSB بدست آورده است. اولیگ کلاگین (Olig Kalugin)–رییس سابق KGB- هم گفته که روس ها به شدت از وجود شخصی به نام اسنودن خوشحال هستند.
کارپیچکوف همچنین مدعی است که روس ها از سال 2007 بر روی اسنودن که برای CIA در ژنو کار میکرد، تمرکز کرده بودند. اسنودن که بعنوان مدیر سیستمها در خدمت CIA بود، در سال 2008 فکر افشای اسناد به ذهنش خطور میکند. وی در سال 2009 به دلیل سرخوردگی از اعمال و سیاست های دولت امریکا، از CIA استعفا میدهد و پس از مدتی بعنوان پیمانکار با چند پروژه ناسا همکاری میکند و نهایتا با دانلود یک میلیون و 500 هزار فقره سند اطلاعاتی در تابستان 2012، به هنگ کنگ میگریزد و 200 هزار مورد آن را در اختیار چند روزنامه نگار در آن کشور قرار میدهد.
کارپیچکوف معتقد است که اسنودن تا زمان تخلیه کامل در مورد روشهای عملیاتی و تاکتیکهای آژانسهای اطلاعاتی غرب برای روسها ارزشمند خواهد بود.
KGB و افغانستان
در اسناد KGB که اخیرا توسط "دیمیتری میتروخین" –مسئول اسبق بایگانی این سازمان- بطور رسمی فاش شده است، سه کودتای آوریل 1978، و سپتامبر و دسامبر 1979 توسط KGB صورت گرفته است. همچنین ربودن و قتل آدولف دابر سفیر وقت آمریکا در افغانستان نیز توسط عوامل KGB انجام پذیرفته است. در این گزارشات موارد بسیاری از عملیات های چریکی خشونت بار، ترور، خرابکاری، و رشوه بازی که توسط KGB که بین سال های 1978 تا 1983 در افغانستان انجام شده است، وجود دارد. در میان این اسناد، اسنادی در مورد رابطه پنهانی شوروی و آمریکا در انتخابات 1980 افغانستان و رابطه KGB و سازمان امنیتی افغانستان با "مرتضی بوتو" (Murtaza Bhutto)برادر "بی نظیر بوتو" -نخست وزیر اسبق پاکستان- که به اتهام عملیات هواپیماربایی 1981 پاکستان طی عملیات بازداشت از سوی پلیس کشته شد، وجود دارد.
این اوراق 178 صفحهای نشان میدهد که KGB نفوذ زیادی در افغانستان تا قبل از سقوط کمونیسم در این کشور در سال 1978 و نقش موثری در شکل گیری حمله شوروی به این کشور در سال 1979 داشته است. طبق اسناد مذکور، شاهزاده "محمد دوعاد" و وزرای دولتش رابطه خوبی با KGB داشتند و این سازمان با اینکه از بروز کودتای قریب الوقوع علیه دوعاد خبر داشت، اما در سرنگونی دولت وی توسط کمونیستهای افغانی، با آنها همکاری نکرد. پس از بقدرت رسیدن کمونیستها در آوریل 1978، KGB سازمان KHAD را بعنوان سرویس اطلاعاتی-امنیتی افغانستان تشکیل داد. عملکرد "خاد" در اعمال شکنجه و ترور که به سبک روسی بود، در جامعه افغانستان ایجاد انزجار و تنفر کرد. مامورین این سازمان کاملا توسط KGB آموزش داده میشدند. یکی از مهمترین ماموریتهای "خاد" نفوذ در گروههای مجاهد زیر نظر آمریکا در افغانستان بود.
در میان عملیاتهای شایان توجه KGB در افغانستان، میتوان به دو عملیات حرفهای و سخت "رادوگا" مبنی بر فراری دادن سه وزیر وابسته به این سازمان و "آگات" مبنی بر حمله به کاخ ریاست جمهوری و قتل حافظ اله امین اشاره کرد.
KGB با اشاعه کذبیات و شایعات بی مورد طبق فلسفه "پخش اطلاعات کذب به سبک روسی"، ناخودآگاه موجبات فروپاشی کمونیسم در افغانستان را بوجود آورد. طبق اسناد فاش شده توسط میتروخین، تا سال 1983 قریب به 86 گروه مخصوص دروغ پراکنی به مجاهدین مخالف، توسط KGB در سازمان "خاد" ایجاد شد.
دهه 1970، دهه اشتباهات استراتژیک روسای KGB تحت ریاست "یوری آندروپوف" بود. آنها با دستان خود کمونیست افغانستان را نابود کردند. این سازمان، به جبران عملکرد اشتباه خود، در دهه 1980 با ایجاد اختلاف در بین گروه های مجاهد، موجب درگیری آنها و البته فاجعه جنگ داخلی افغانستان در دهه 90 شد.
KGB و مصر
یکی از مهلکترین اشتباهات KGB، تصمیم به بازنشستهکردن "واسیلی میتروخین" (Vasili Mitrokhin) –یکی از عوامل کلیدی این سازمان- بود. این اشتباه استراتژیک نباید صورت میگرفت. میتروخین به تلافی این قضیه، تصمیم به افشای 25هزار صفحه از اسناد فوق محرمانه KGB گرفت و در ازای ارائه آنها به انگلیس، از MI6 قول گرفت که خانواده اش را بدون هیچ آسیبی از شوروی خارج کند؛ و البته همین هم شد. بخشی از این اسناد مربوط به سیاستهای KGB در قبال جهان سوم است. 120 صفحه از این مدارک مربوط به خاورمیانه و 34 صفحه مربوط به افغانستان و اسلام در شوروی است. میتروخین در زمان فروپاشی شوروی از تمامی صفحات اسناد مربوطه کپی گرفته است.
طبق این اسناد، امید بزرگ KGB در خاورمیانه، مصر دوره جمال عبدالناصر بود. عبدالناصر میتوانست سرمایه عظیم شوروی علیه اسراییل و دیگر دشمنان باشد. KGB با رمزگشایی از تمامی کشورهای عرب و شناسایی عوامل خرابکاری علیه سفارت های خود در کشورهای جهان سوم، ظرفیت های موجود را بررسی کرده و عوامل جدید خود در خاورمیانه را استخدام کرد؛ یکی از این عوامل، "سامی شرف" (Sami Sharaf) مشاور اول امنیتی عبدالناصر بود.
در سال 1958، عبدالناصر به مسکو دعوت و در آنجا توسط روسای KGB پندها و مشاوره هایی به او داده شد. مسکو، به هر وسیله ممکن از دولت عبدالناصر حمایت کرد. بنابر گفته های "کیم فیلبی" که پیشتر معرفی گردید، دولت عبدالناصر یک دولت "دموکرات سوسیالیست" بود. شوروی، قدرت ارتش مصر را بسیار زیاد میدید. اما با پیروزی اسراییل در جنگ 1967، بر روسای دولت شوروی و KGB مسلم گردید که عرب ها عملا قدرت روبرویی و منازعه را نداشته و بازوی قابل اطمینانی نیستند. به همین دلیل، شوروی با چرخش استراتژیک عملیات تسلط بر خاورمیانه را خود به دست گرفت.
پس از جنگ، عبدالناصر ضعیف و زخم خورده، اقدام به اعطای امتیازات بیشتر به روسها کرد. پس از مرگ مشکوک عبدالناصر که به انور سادات منتسب است، وی به قدرت رسید. در آغاز سعی بر مقابله با اسراییل کرد اما چون توفیق نیافت، سر تسلیم و اطاعت خم کرده و تماما در خدمت سیاستهای آمریکا قرار گرفت. KGB عرصه کار را سخت دیده و هر چه تلاش کرد تا او را متقاعد کند که امریکا سعی در نشان دادن او به عنوان نوکر اسراییل و آمریکا، مامور سیا، منحرف جنسی، معتاد به مواد مخدر، و بیمار روانی در رسانه های غیر عربی دارد، موفق نشد. سادات، روسها را پس زد و این خشم آنها را در پی داشت. طرح ترور سادت برنامهریزی شد. اما این امر مسجل نگردید. تا اینکه در سال 1981، خالد اسلامبولی و دوستانش از سوی "سازمان جهاد" مصر به صورت خودجوش موفق به اعدام انقلابی وی گردیدند.
KGB و عراق
در مورد عراق و صدام حسین، روسها از علاقه دیوانهوار صدام به استالین باخبر بودند. چندین بار نیز بصورت مخفیانه سفرهایی برای او به مقصد شوروی تدارک دیدند. اما صدام یک وجه مشترک با استالین داشت. او به همه چیز و همه کس با دیده ظن نگاه میکرد. وی، حتی کمونیستهای عراق را اعدام کرد.
در سال 1990، KGB ضمن مخالفت با حمله عراق به کویت، تصاویری را مبنی بر تدارک دیدن حمله زمینی نیروهای آمریکایی علیه عراق به صدام نشان داد. اما او این حرکت را تلاشی مذبوحانه خواند و این اخطار را جدی نگرفت.
KGB و ایران
در حقیقت، پررنگترین دوران تلاش KGB برای حضور در ایران را میتوان به سالهای 1357 تا 1361 مربوط دانست. "لئونید ولادیمیروویچ شبارشین" (Leonid Shebarshin) نامی است که شاید بسیاری آن را نشنیده باشند، اما این مرد یکی از تاثیرگذارترین مهره های تاریخ KGB بوده که البته با مرگ بسیار مرموزش درسن 77 سالگی در خانه اش، سرنوشت بسیاری تلخی داشته است.
به گزارش شبکه خبری راشاتودی روسیه، شبارشین در سال 1979 با پیروزی انقلاب اسلامی وارد سفارت شوروی سابق در ایران میشود. ماموریت وی انعکاس اخبار و ریز جزییات حوادث متعاقب تسخیر سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) به مقامات ارشد KGB در مسکو بود. او که پیشتر از این در هند از توفیق بسیاری در جاسوسی برخوردار شده بود، این بار به سراغ تطمیع یکی از مقامات ارشد دولت وقت ایران میرود، که البته همچون قصه هند توفیق نیافته و پس از شناسایی و دستگیری تیمش، از ایران اخراج میشود. البته شبارشین از قضای روزگار سرنوشت بدتری را در سالهای بعد تجربه میکند. او در سال 1991 از سمت خود که مدیریت بخش عملیات جمعآوری اطلاعات برون مرزی بود، به اجبار دولت و روسای جدید مجبور به استعفاء شد. او، بعدها غالب گزارشاتی که به سازمان اصلی ارسال میکرد را دروغین و به ظاهر مثبت خواند. در پاسخ چرایی این امر پاسخ داد: "برای اینکه KGB علاقه داشت فقط چیزهای مثبت بشنود". البته شبارشین در سن 77 سالگی توسط عوامل KGB و به اسم خودکشی به قتل میرسد.
به اعتقاد بنگاه های فکری آمریکا، شوروی پس از انقلاب اسلامی ایران با عنایت به وجوه اشتراکی که در بین خود و حکومت اسلامی جدید میدید، خواستار نزدیک شدن به ایران بود. اما در عین حال، با توجه به طبیعت دو رو و متظاهر خود، ضمن انجام عملیات های مخفی برضد منافع امریکا در ایران، خواستار ایجاد خلل در سیستم حکومتی جمهوری اسلامی ایران نیز بود.
در دوره پیش از انقلاب، آمریکاییها در افکار عمومی خارج از دایره حمایتی جنبش ملی دیده میشدند. این در حالی بود که شوروی هم در افکار عمومی مردم ایران، اتهام جاسوسی اطلاعات کشور ایران را با خود به دوش میکشید. KGB بسیار تلاش کرد تا چهرهای بسیار منفی از آمریکا به مردم ایران بنمایاند، اما آمریکا با پرتاب توپ به زمین شوروی، اتهام ترور محمدرضا شاه پهلوی به دست شوروی را در افکار عمومی مسجل کرد. قضیه به همین جا ختم نشد. آمریکا، شوروی را بعنوان مسئول بسیاری از عملیاتهای خرابکارانه در ایران به شاه معرفی نمود و در مقابل، شوروی هم آمریکا را در چشم شاه در طمع نفت ایران خواند.
این پایگاه در ادامه می افزاید: تلاش برای نزدیکی به ایران پس از انقلاب از سوی هر دو پیگیری شد اما امام خمینی (ره) روی خوشی به هر دو کشور نشان نداد. در طول دهه 80 میلادی، KGB و مورچه های کارگر کمونیسم و رقیب دیرینه یعنی CIA و خوکهای امپریالیسم از هیچ تلاشی برای تخریب یکدیگر دریغ نکردند. نهایتا، KGB با اتکا بر "سیاستهای بسیج جمعی" انتخابات آذربایجان را به نفع کاندیدای مورد علاقه خود رقم زد. هدف، دستیابی به نفت ایران و در نتیجه کنترل کامل منابع غنی منطقه بود. حکومت وقت ایران مذهبی بوده و مردم به شدت از آن حمایت میکردند. فلذا همکاری رژیم کمونیست شوروی با یک رژیم اسلامی ممکن نبود. تنها امکان تغییر حکومت از اسلامی به کمونیستی، از طریق آذربایجان تشخیص داده شد. پس از پیروزی کاندیدای مورد نظر KGB، حزب کمونیست در ایران دچار شادی زائدالوصفی گردید. نهایتا، پس از خرابکاری، توطئه، و کارشکنیهای بسیار، با اعدام اعضاء ارشد کمونیسم ایران، KGB به این نتیجه رسید که طرح تبدیل حکومت از اسلامی به کمونیستی عملا غیرممکن است.
جمعبندی
واضح و مبرهن است که جنگ اطلاعاتی روسیه (شوروی سابق) و آمریکا که سالیان دراز تحت عنوان «جنگ سرد» در جریان بوده و با سقوط اتحاد جماهیر شوروی در ظاهر به اتمام رسید، به عنوان بزرگترین درگیری تاریخ KGB تلقی شده که البته هنوز در باطن امر به قوت خود باقی است. اقدامات هر دو، پس از فروپاشی طی چند سال اخیر، نشان داده که آستانه تحریک و نقطهی جوش این دو رقیب دیرینه از حساسیت بیشتری برخوردار شده است. اکنون با تغییر استراتژیهای سیاسی و بازیگران جهانی به نسبت چند سال اخیر و ورود جامعه بینالملل به منازعاتی با ابعاد بزرگتر، هر گونه اشتباهی از این دو رقیب دیرینه میتواند آثار بسیار زیانباری داشته باشد که از آن دست میتوان به مورد سوریه که دامنگیر آمریکا شد اشاره کرد.
حال در این مسیر، نقش دو سازمان ارشد اطلاعاتی هر دو کشور بسیار حیاتی است. اکنون دیگر، سرویسهای اطلاعاتی خود یک دولت هستند و سازمانهایی همچون KGB تعیین کننده سرنوشت معادلات سیاسی میباشند. نیک میدانیم که هدف غایی روسیه هم مانند آمریکا نیل به مدیریت جهانی است؛ و در این رهگذر، از هیچ تلاشی دریغ نخواهد کرد. کما اینکه، موضعگیری نسبت به یکدیگر را میتوان در نمونههای بسیاری از سخنرانیها و دیدارهای مقامات ارشد هر دو طرف یافت. در اینجا به مورد خروشچف اشاره میشود:
"نیکیتا خروشچف" در سال 1956 در دیدار خود با "ریچارد نیکسون" –معاون رییس جمهور وقت- اینچنین گفت: "نوه های شما تحت حکومت کمونیسم زندگی خواهند کرد". دو ماه بعد، وی در دیدار خود "ازرا تافت بنسون" –وزیر کشاورزی آمریکا- گفت: شما آمریکاییها خیلی احمق هستید. "ما به شما دوزهای کوچکی از سوسیالیسم میخورانیم، تا جایی که از خواب برخاسته و خود را کمونیست ببینید. ما نیازی به جنگ با شما نداریم. آنقدر اقتصادتان را ضعیف خواهیم کرد که همچون میوه رسیده در دستان ما بیافتید".
همانطور که در بالا مشهود بود، KGB در دوران سیاه استالین از ترورهای سیاسی دریغ نداشت. اما طبق ادعای اولگ گوردیفسکی (Oleg Gordievsky) در روزنامهی واشنگتن پست، در دوران خروشچف، برژنف، آندروپوف (به جز یک مورد در سال 1978) هیچ ترور سیاسی شکل نگرفت؛ و گورباچف و یلتسین هم اعتقادی به ترور سیاسی و حتی محرمانه نداشتند.
در هر حال، وجود KGB و FSB بعنوان دو سازمان جاسوسی روسیه، صرف نظر از ایراداتی که وقوع آنها در هر سیستمی غیر قابل اجتناب است، موجب فراهم آمدن نوعی اطمینان و آرامش در بلوک شرق در مقابل اهداف شرورانه کشورهای بلوک غرب است.
سرویسهای اطلاعاتی FSB و SVR تحت لوای اندیشکده KGB که مبدع «تفکر شطرنجی» و «استراتژی اشاعه اطلاعات دروغ» است، به خوبی از عهده منازعات و کشمکش های نبرد اطلاعاتی علیه حریفان برآمده و نمود بارز آن را میتوان در معادلات کنونی جهانی دید.
قویترین سازمان اطلاعاتی جهان (طبق اعتراف تحلیلگران) هم اکنون بر بام رصد حوادث و تحلیل وقایع پیشروی جهان ایستاده و هر دم کوچکترین اشتباهی میتواند به تغییر و چرخش وارونه معادلات بین المللی بیانجامد و آثار متعاقب آن دامنگیر بسیاری از کشورها خواهد شد.