* با وجود اینکه الان انصارالله قدرت را در یمن به دست گرفتهاست، کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس سعی دارند از چارچوب شورای امنیت سازمان ملل، فشارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی علیه انقلابیون یمن اعمال کنند. به نظرتان آیا این کشورها میتوانند از طریق تحریک جامعه بینالملل به اهداف خود دست پیدا کنند؟
** الان اعضای شورای امنیت در رسیدن به این هدف به بنبست خوردند و آن هم وتوی روسیه است. کشورهای عربی قطعنامهای را به شورای امنیت بردند تا حوثیها را مسئول تحولات یمن اعلام و کاری کنند که جامعه جهانی علیه حوثیها تحریک شده و وارد عمل شوند. کشورهای شورای همکاری خلیج فارس فکر نمیکردند روسیه این قطعنامه را وتو کند و این حرکت روسیه سیلی محکمی به این کشورها بود. پس از آن، در ریاض جلسه فوقالعاده برگزار کردند و در پایان تنها به صدور یک بیانیه در محکومیت حوثیها اکتفا کردند.
اما اینکه اقدام بعدی آنها برای مقابله با انقلابیون یمن چیست، مشخص نیست ولی من فکر نمیکنم آنها بتوانند وارد فاز نظامی در یمن شوند. اگر در بحرین آنها نیروی نظامی وارد کردند چند دلیل داشت. اول اینکه در بحرین دولت مرکزی سرکار بود و زیر نظر خودشان اداره میشد و این دولت بر کشور حاکم بود و با تأیید دولت بحرین، نیروهای نظامی عربستان وارد عمل شدند. همچنین ابعاد جغرافیایی بحرین نیز قابل مقایسه با یمن نیست. در نتیجه، در شرایط کنونی آنها نمیتوانند به فکر اقدام نظامی در یمن باشند.
عربستانیها به واسطه هم مرز بودن با یمن و همچنین به واسطه اینکه در 20 سال اخیر، بیشترین تأثیر را در تعاملات داخلی و خارجی یمن داشتند، به دنبال نقشآفرینی بیشتر هستند، برای همین یمن برای عربستان مهم است اما در یمن دو معضل بزرگ برای ریاض وجود دارد، یکی اینکه عربستانیها درگیر مشکلات داخلی هستند و حاضر نیستند که خودشان را وارد فاز نظامی جدید کنند. موضوع دوم، عدم توانایی آنها برای مداخله در یمن است. یمن مختصاتی دارد که به راحتی مداخله نظامی در آن امکانپذیر نیست.
مسئله اول، وجود معضل القاعده یمن است که رابطه خوبی با عربستان ندارد و حتی به آنها اعلان جنگ داده است. مسئله دوم، وجود داعش است که عربستانیها آن را مشکلی اساسی برای خود میدانند. مسئله سوم، وجود اخوانالمسلمین است. اگر عربستان در یمن مداخله نظامی کند احتمال اینکه اوضاع در یمن از این نیز متشنجتر شود، وجود دارد و ممکن است گروههای سیاسی جدیدی مثل القاعده، داعش و اخوانالمسلمین قدرت را به دست بگیرند و این برای عربستان مشکلساز میشود.
عربستان در مرزهای خود با عراق و اردن مشکلات بسیاری دارد و با داعش درگیر است که اجازه این کار را به عربستان نمیدهد. برای همین به راحتی نمیتواند جبهه جدیدی از درگیری را در یمن ایجاد کند. نه تنها عربستان بلکه هیچ یک از کشورهای عربی نیز نمیتوانند در یمن مداخله نظامی کنند.
* درباره مصر چطور؟ اخیراً اخباری منتشر شده که مصر قرار است حدود 25 هزار نیروی نظامی به مرزهای عربستان بفرستد تا برای حفاظت از مرزهای عربستان و همچنین مداخله نظامی احتمالی در یمن آماده شوند، به نظرتان مصر توانایی مداخله در یمن را دارد؟
** من فکر نمیکنم مصر به دنبال مداخله نظامی در یمن باشد. زیرا اولاً، مصریها الان برای مقابله با داعش در لیبی درگیر شدهاند و داعش تمام مرزهای مصر را تهدید میکند و بعید میدانم که مصر در شرایط کنونی توانایی اقدام نظامی در یمن را داشته باشد. دوماً اقدامات نظامی در کشور دیگر هزینهبر است و لازم است یک نفر هزینه آن را تأمین کند. دولت مصر در مسئله کشته شدن سربازان این کشور در منطقه سینا نتوانست جواب قانعکنندهای به مردم مصر بدهد و هر روز اتفاقات جدیدی علیه امنیت ملی این کشور رخ میدهد و هیچ کس پاسخگو نیست.
درست است که عربستان از دولت عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر حمایت میکند ولی اکنون عربستان خودش چالش داخلی دارد و حتی پس از مرگ ملک عبدالله، این نگرانی در مصر به وجود آمده که حمایتهای قبلی عربستان از بین خواهد رفت و این مشکل ساز میشود. همچنین مصر در صحرای سینا با داعش درگیر است و در مرز با لیبی و سودان نیز مشکلات امنیتی دارد و نمیتواند 25 هزار نیرو در یمن پیاده کند. شاید در حد شعار این موضوع را مطرح کند اما در عمل نمیتواند.
* تحرکات نظامی امریکا به بهانه مبارزه با القاعده و تخلیه سفارتخانهها و اتباع امریکایی از یمن نشان میدهد که ممکن است آنها قصد دخالت نظامی در یمن را داشته باشند، به نظر شما این تحلیل چقدر جدی است؟
** من بعید میدانم که امریکاییها نیز وارد فاز نظامی در یمن شوند. باراک اوباما، رئیسجمهور امریکا اعلام کرده است تمایلی ندارد در سایر کشورها مداخله نظامی کند. اوباما تمام شعارش این بود که تمام نیروهایمان را از عراق و افغانستان بیرون میکشیم و به دنبال جنگ جدیدی نیستیم. اگر اوباما دوباره به دنبال مداخله نظامی در منطقه باشد برای امریکا هزینههای زیادی دارد.
البته در سالهای آینده اینکه چه اتفاقی رخ میدهد معلوم نیست و باید گذر زمان به ما نشان دهد اما در شرایط کنونی به نظر نمیرسد که هیچ کشوری به دنبال مداخله نظامی در یمن باشد. برای امریکا این مهم است که حوثیها یا هر کس دیگری که قدرت یمن را در دست دارند اول منافع امریکاییها را حفظ کنند و دوم مبارزه با تروریسم را در این کشور پیش ببرند. این روزها برخی مقامات امریکایی اوباما را متهم میکنند که در یمن منفعلانه عمل کرده و حتی میگویند که با ایران در یمن همکاری میکند اما حقیقت این است که اوباما نمیخواهد وارد فاز نظامی در هیچ کشوری شود.
از طرفی شاهد هستیم که چینیها و روسها از فرصت استفاده میکنند تا بازار و عرصه سیاسی یمن را برعهده بگیرند و امریکاییها نیز از فعال شدن روسیه و چین در یمن بدشان نمیآید. در سوریه، امریکاییها در مقابل مدل روسی- ایرانی – سوری تسلیم شدند و در یمن نیز حاضر هستند این مدل را بپذیرند.
* معنای سیاسی وتوی روسیه در شورای امنیت در مقابل تحریمهای ضد انقلابی یمن چیست؟
** روسیه با این وتو میخواهد بگوید که ما در یمن نیز هستیم و هر جا که امریکا یک گام به عقب بگذارد ما یک گام به جلو میرویم و منافع خودمان را دنبال میکنیم. یمن در منطقهای واقع شده است که ویژگیهای خاص و استراتژیکی دارد. منطقه بابالمندب تنگهای نیست که بتوان از آن چشمپوشی کرد و اگر روسها بدانند که میتوانند در آنجا امتیازاتی بگیرند قطعاً وارد عمل میشوند. روسیه با عربستان وارد رقابت سیاسی شده و اگر بتواند از یمن به عنوان اهرم فشار علیه ریاض استفاده کند، این کار را انجام خواهد داد. با توجه به رقابت شدید روسیه و عربستان در منطقه، روسها نه تنها از یمن بلکه در هر کشور دیگری که بتوانند عربستان را تحت فشار قرار دهند نفوذ خواهند کرد.
* چین چه اهدافی را از این مسیر دنبال میکند؟
** چه بخواهیم چه نخواهیم چین الان در حال تبدیل شدن به قطب اصلی دنیاست. اگر روسیه به واسطه کاهش قیمت نفت یا بحرانهای اقتصادی با چالش روبهرو میشود، چین به خاطر کاهش قیمت نفت به چالش نمیخورد. الان بعد از امریکا که بیشترین تولید ناخالص داخی دنیا را در اختیار دارد، چین دومین تولید ناخالص داخلی دنیا را دارد و میتوانیم بگوییم که از لحاظ اقتصادی دومین قطب اقتصادی جهان است. اکنون چین بزرگترین توانایی نظامی را دارد و به خاطر اینکه بتواند جایگاه ممتاز خود را حفظ کند به دنبال جاهطلبیهای سیاسی نیز است.
چینیها به خوبی میدانند که استراتژی امریکاییها در هزاره سوم و در آینده نزدیک رویارویی با آنهاست و طبیعی است که به فکر رویارویی با قدرتهای بزرگ جهان باشند. وقتی اوباما با تمام توان تلاش میکند پرونده خاورمیانه را برای امریکا ببندد، هدفش این است که توجه خود را به سمت شرق دور متمرکز کند و با چین رقابت کند و این موضوع را چینیها به خوبی میدانند. به همین دلیل چینیها تلاش میکنند تا در مناطقی که با امریکا رقابت دارند، کشورهای آن منطقه را تحت کنترل خود درآورند که یمن نیز از جمله این مناطق است.
* با توجه به قدرت گرفتن انصارالله در یمن، عملکرد سیاست خارجی ایران در این کشور باید چگونه باشد؟
** ما هرچقدر بتوانیم در کشورهای منطقه نفوذ خودمان را بیشتر کنیم، ابزار چانهزنی و در رأس قرار گرفتنمان در کشورهای منطقه نیز افزایش پیدا میکند. یمن نیز از جمله این کشورهاست که میتواند جایگاه ما را در منطقه تثبیت کند. یمن هم به واسطه بابالمندب و موقعیت استراتژیکی که دارد، میتواند ایران را در جایگاه برتر منطقه به خصوص در مقابل اسرائیل قرار دهد. مقامات اسرائیلی به صراحت گفتهاند که ما از کنترل حوثیها بر یمن نگران هستیم، چون در این صورت فاصله ایران با اسرائیل کوتاه میشود.
در گذشته اگر اسرائیلیها به لبنان حمله میکردند، مرز زمینی بود ولی در یمن مرز دریایی است و نمیتوان آن را به راحتی کنترل کرد. در ضمن اسرائیلیها نمیتوانند یمن را بمباران کنند. هرچند در گذشته از این اقدامات انجام دادهاند ولی این اقدامات هزینهها را بالا میبرد. به همین خاطر، یمن برای ایران بسیار مهم است. از یک طرف، ما میتوانیم از طریق یمن قدرتمان را به رخ اسرائیل بکشیم و از طرف دیگر، میتوانیم قدرتمان را در مقابل کشورهای عربی افزایش دهیم.
ما بعد از آنکه در عراق و سوریه نفوذمان را تثبیت کردیم، در یمن نیز اگر بتوانیم این کار را بکنیم، به نوعی حیاط خلوتمان را در مقابل کشورهای حاشیه خلیج فارس پر میکنیم و میتوانیم به آنها فشار وارد کنیم و این برگ برنده برای ماست. هرچه ما در کشورهای عربی بیشتر نفوذ کنیم و پایگاه داشته باشیم به سود سیاست خارجی ماست. از اینرو، ما میتوانیم به دنیا ثابت کنیم که صاحب جایگاه هستیم و میتوانیم آنها را وادار به مذاکره کنیم تا ما را به رسمیت بشناسند و امتیازاتی را که مطلوب ماست، بدهند و حتی در بازیهای جهانی جایگاه ویژهای برای ما در نظر بگیرند.
* پیروزیهایی که گروه انصارالله در یمن به دست آوردند، سریع به وقوع پیوست و در عرض چند روز آنها توانستند کنترل اوضاع را به دست بگیرند، حتی ارتش نیز مقاومت چندانی در مقابل حوثیها نشان نداد، به نظرتان چه عواملی در کسب این پیروزیها دخیل بود؟
** نمیتوان گفت که این تحولات سریع بود. استعفای منصورهادی عبد ربه، رئیسجمهور برکنار شده یمن این شرایط را فراهم کرد تا حوثیها هرچه زودتر قدرت را به دست بگیرند. حوثیها چند ماه است که قدرت را به دست گرفتهاند و روزی که آنها صنعا را اشغال کردند فرمانده ارتش از کشور فرار کرد. به عبارتی، ارتشی در کار نبود که با انقلابیون مقابله کند و یمن تسلیم حوثیها شد. بعد از اینکه علی عبدالله صالح، دیکتاتور سابق یمن از این کشور فرار کرد ثبات سیاسی نیز در یمن از بین رفت. قبل از آن نیز بیثباتی سیاسی بود ولی پس از آن تشدید شد.
حوثیها به واسطه اینکه سالها با دولت مرکزی و ارتش در جنگ بودند از تجربه نظامی برخوردار بودند و خیلی منسجم کار میکردند و کادر رهبری نیز داشتند و همچنین اهدافی را برای خودشان تعریف کرده بودند که بر اساس آن پیش میرفتند و این عوامل پیروزی آنها را تسریع کرد. کمکهای متعددی نیز از ایران دریافت کرده بودند که آنها هم تأثیرگذار بود. برای همین پیشبینی میشد که آنها قدرت را به دست بگیرند. آنها از سپتامبر گذشته با دولت مرکزی درحال مذاکره بودند ولی این گفتوگوها به نتیجه نرسید و پس از استعفای رئیسجمهور، حوثیها اعلام کردند قدرت دست ماست و ما قصد داریم شورای انقلابی تشکیل دهیم.
از آن روز یمن وارد فاز جدیدی شد و همه چیز عوض شد و همین عامل سرو صدای زیادی به راه انداخت. کشور یمن، دولت و رئیسجمهور نداشت و به سمت شورای انقلابی پیش میرفت. همچنین مذاکره با نمایندگان اکثریت پارلمان، احزاب سیاسی به خصوص حزب کنگره ملی به نتیجه نرسید و در نهایت پارلمان منحل شد و کشورهای عربی و غربی واکنش نشان دادند. عربستانیها ابتدا با اخوانالمسلمین مشکل داشتند و فکر میکردند میتوانند با حوثیها کنار بیایند تا از شر اخوان خلاص شوند. مقامات عربستان میگفتند ابتدا باید اخوانیها را از بین ببریم پس از آن به سراغ حوثیها برویم.
حتی گروههای مختلف یمنی که برای مذاکره با مقامات عربستان به این کشور میرفتند، سعودیها میگفتند که تمرکز اصلی شما مقابله با اخوانیها باشد و پس از آن حوثیها. بنابراین اتحادی بین ریاض و انقلابیون یمن نبود بلکه حوثیها چون میتوانستند بر اخوان برتری پیدا کنند عربستان از آنها حمایت میکرد. مقامات عربستان معتقد بودند پس از برتری حوثیها بر اخوان، آنها مجبور میشوند یا با ما وارد مذاکره شوند و منافع ما را تأمین کنند یا با آنها مقابله میکنیم. آنها اینگونه فکر میکردند نه اینکه همه چیز را به دست حوثیها بدهند.
* برخی معتقدند حوثیها همچون مدل حزب الله و بیرون ماندن از قدرت سیاسی را دنبال میکنند، به نظرتان این موضوع تاچه حد صحت دارد و آیا اصلاً حوثیها قصد بیرون ماندن از قدرت را دارند یا اینکه آنها با توجه به قدرتی که به دست آوردهاند در امور سیاسی نیز سهیم خواهند شد؟
** ساختار سیاسی و ترکیب طایفهای که در لبنان وجود دارد شباهت بسیاری با ترکیب یمن دارد اما لبنان کشور کوچکی است ولی یمن کشور بزرگی است و اینکه سهمخواهیها هنوز تعریف کاملی نشده است. عربستان الان ادعا دارد ولی در عمل نتوانسته در یمن کاری از پیش ببرد. الگوی حوثیها، حزبالله است و فکر میکنند که این گروه که در لبنان جواب داده و به دستاوردهای مطلوبی رسیده در یمن نیز میتواند موفق باشد. به نظرم، حوثیها اگر بخواهند در عرصه سیاسی حضور داشته باشند که هدفشان نیز این است، صرفاً نمیتوانند یک گروه شبه نظامی باشند و باید یک جبهه سیاسی نیز برای خودشان تشکیل دهند.
همانگونه که جریان صدر در عراق فراکسیون سیاسی تشکیل دادند تا در کنار حضور نظامی حضور سیاسی نیز داشته باشند. حضور نظامی موقتی است و پس از آرام شدن اوضاع توجیهی برای حمل سلاح نیست، درحالی که حضور سیاسی همیشگی است و آنها مجبور هستند به چنین معادلهای تن دهند، حزبالله نیز در لبنان همین کار را اجرا میکند. شاخه نظامی سلاح دارد و برای دفاع از کشور تلاش میکند و جریان سیاسی 8 مارس را تشکیل داده که در عرصه سیاسی فعالیت میکند.
در یمن نیز حوثیها تمایل دارند تا همین الگو را اجرا کنند. به دلیل فضای انقلابی یمن، هیجانهای سیاسی حوثیها بسیار بالاست ولی رهبران حوثیها در اظهاراتشان خیلی پخته سخن میگویند و واقعیتها را درک میکنند. خودشان هم میدانند که برای وارد شدن به فاز سیاسی نیاز به ابزارهای دیگری دارند. حوثیها اصرار دارند که قدرت نظامیشان حفظ شود و از آن برای چانهزنی برای ورود به عرصه سیاسی استفاده کنند و اگر قدرت نظامی نباشد به نتیجه نمیرسند.
اکنون حوثیها دست برتر یمن را دارند و رقبای جدی برای آنها وجود ندارد. به نظرم، رقبای بعدی حوثیها علی عبدالله صالح خواهد بود که در ارتش نفوذ دارد و اکثریت پارلمان نیز در اختیار حزب کنگره ملی به رهبری عبدالله صالح است. رقیب دیگر آنها اخوانالمسلمین است که حمایت قطر و ترکیه را دارند و احتمال اینکه در یمن نیز فعال شوند، وجود دارد. به خصوص ممکن است جریانهای تندرو آنها به سمت ائتلاف با داعش و سلفیها بروند و این مسئله میتواند قدرت آنها را در یمن بالا ببرد.
* شما گفتید که ممکن است عبدالله صالح باز هم در یمن به قدرت برسد اگر این اتفاق رخ دهد پس باز هم شاهد دیکتاتوری سابق خواهیم بود و این برخلاف خواسته انقلابیون است که خود چند سال پیش در مخالفت با همان نظام به پا خاستند و پایههای آن را سرنگون کردند؟
** بله، چیزی که عبدالله صالح به دنبال آن است، مدلی است که در مصر انجام شد. عبدالفتاح السیسی، در این کشور با حمایت سازمان امنیت به جا مانده از دوران حسنی مبارک، دیکتاتور مخلوع مصر و به واسطه کمکهای اقتصادی جریانها و شرکتهای به جا مانده از دوران رژیم سابق به قدرت رسید. السیسی حمایت روشفکران مصری را نیز پشت سر خود داشت و آنها از محمد مرسی، رئیسجمهور برکنار شده مصر سرخورده شده بودند و راه نجات مصر را در این میدیدند که یک جریان سیاسی ولو موقت روی کار بیاید که اقتدار داشته باشد و بتواند از لحاظ سیاسی بر اوضاع کشور مسلط شود و از این مرحله عبور کنند به همین خاطر از السیسی حمایت کردند.
عبدالله صالح گمان میکند در یمن نیز میتواند چنین مدلی را اجرا کند. البته یمن جامعه فرهنگی خاصی ندارد اما ارتش دارد و همچنین حمایت خارجی و قبایل را میتواند داشته باشد و او فکر میکند که میتواند این فاز را برگرداند. عبدالله صالح خودش قصد برگشت ندارد و میخواهد پسرش احمد را به قدرت برساند و در مذاکراتی که با حوثیها داشته این موضوع مطرح شده بود. در این مذاکرات آنها میگفتند که اکثریت پارلمان را ما در اختیار داریم و بخشی از ارتش نیز در اختیار ماست و میتوانیم حوثیها را راضی کنیم تا احمد صالح را به قدرت برسانیم که تاکنون به نتیجه نرسیده ولی آنها تلاش میکنند تا به این هدف دست پیدا کنند.
* کمی نیز به تحولات عراق بپردازیم، با توجه به اینکه پیشرویهای ارتش و نیروهای مردمی عراق در مقابله با تروریستهای داعش ادامه دارد برخی جریانها سعی دارند با کارشکنی روند سیاسی این کشور را با بحران مواجه کنند، نظر شما در این باره چیست؟
** متأسفانه در عراق ابعاد طایفهای خیلی بالاست. حقیقت این است که شیعیان در عراق به وحدت اعتقاد دارند ولی سنیها به وحدتی اعتقاد دارند که دست برتر را در این کشور داشته باشند و بر شیعیان سوار باشند و این طرز فکر سنیهاست. آنچه اخیراً در عراق شاهد بودیم، در حقیقت کشمکش میان سنیها و شیعیان بر سر چگونگی مبارزه با داعش است و این تجربه تلخی را برای عراقیها رقم زده است. در عراق گروهی هستند که فکر میکنند برای ترساندن شیعیان میتوانند از ابزار داعش استفاده کنند. اخیراً شورای استانداری الانبار در بیانیهای خطاب به ارتش عراق اعلام کرد اگر نپذیرید که نیروهای امریکایی برای نجات الانبار وارد این استان شوند، مجبور هستیم تا پرچم سفید را بالا ببریم و الانبار را تسلیم داعش کنیم.
سنیها فکر میکنند اگر قرار باشد تا نیروهای مردمی شیعه، استانهای سنینشین را فتح کنند این شهرها را به راحتی به سنیها پس نمیدهند. این تصور از این باب میتواند باشد که شیعیان میگویند ما در صورتی استانهای فتح شده را به سنیها میدهیم که سنیها تضمین کنند که داعش به این مناطق بر نمیگردد. همان کاری که سنیها برای تحت فشار قرار دادن دولت مرکزی شیعه شهر موصل را تقدیم داعش کردند. سنیها معتقدند اگر سربازان امریکایی در عراق باشند آنها میتوانند با حمایت امریکاییها شیعیانی را که مورد حمایت ایران هستند تحت فشار قرار دهند.
این بر همه آشکار است که اگر ایران نبود داعش الان به بغداد رسیده بود. سنیها یک چیزی را نمیخواهند بپذیرند و در پس زمینه ذهنشان تعامل با شیعه وجود ندارد بلکه رقابت با شیعیان و گرفتن قدرت از دست آنهاست. یک روز بمبگذاری کرده و روز دیگر با داعش همکاری میکنند. از زمانی که حیدر العبادی، نخستوزیر عراق روی کار آمد، تعداد بمبگذاریها کم شد ولی زمانی که اختلافات بین سنیها برای رسیدن به خواستههایشان شروع میشود دوباره ماشینهای بمبگذاری بر میگردد و ابزار در دست آنهاست و به این اعتقاد ندارند که باید حرمت شیعیان را حفظ کنیم. سنیها فقط یک خواستهشان اجابت نشود دست به اقدامات تندروانه میزنند و در این مسیر هیچ اعتدالی را رعایت نمیکنند.