* در غرب، اقدامات مختلفي تحت عنوان آزادي بيان عليه اسلام صورت ميگيرد. آزادي بيان در غرب به چه معناست؟
** آزادي بيان در غرب به معناي آزادي اظهار نظر پيرامون هر مطلبي اعم از موضوعات سياسي، اجتماعي، ديني و... است. به نحوي که منجر به ترويج خشونت گرايي، اضمحلال نظام طبقاتي و نفي هولوکاست نشود.
* آيا به نام آزادي بيان ميتوان به مقدسات و ارزشهاي اديان و افراد ديگر توهين کرد؟
** در نظام حقوقي - سياسي غرب پس از عصر روشنگري؛ مقدسات و ارزشهاي ديني عموما منزوي و متروک شده اند، لذا از نظر آنها هيچ امر مقدسي عموميت ندارد و افراد مختارند به نقد و طنز آنها بپردازند، البته کليسا، نهادهاي مذهبي يهوديت و مسلمانان مخالف توهين به مقدسات دين خود هستند. پاپ فعلي نيز توهين به مقدسات اديان الهي را اخلاقا نهي کرده است. مسلمانان نيز توهين به انبياي الهي را حرام ميدانند.
* به نظر ميرسد غرب از توهين به مقدسات اسلام اهدافي را دنبال ميکند و در واقع اسلام را رقيب خود ميداند. چنان که اين توهينها نسبت به اديان ديگر مانند بودايي و... صورت نميگيرد؟
** در برخي از فيلمهاي توليد غرب و ادبيات غربي به همه اديان اعم از يهوديت، مسيحيت، اسلام و بوديسم توهين ميشود، حتي شکسپير در کتاب «تاجر ونيزي» که در حدود سالهاي 1596-1594 نوشته، تجار يهودي را به خاطر دينشان تحقير ميکند. در دوره قرون وسطي نيز حمله به اسلام و مسلمانان از سوي دستگاه کليسا و پادشاهان اروپايي سازمان دهي شد.
جريانات ضداسلامي در اروپا از ديرباز وجود داشتهاند و صرفا شکل و نوع کارکرد آنها نسبت به زمان تفاوت کرده است. جريان ضداسلامي کنوني، حاصل به اصطلاح حلقههاي افراطي راست گرا در غرب است. اين گروهها به جنگ صليبي عليه مسلمانان ادامه ميدهند. پس از فروپاشي بلوک شرق، به طور مشخص توهين به اسلام و مسلمانان در آثار شبه هنري غرب نظير فيلمهاي سينمايي، سريالهاي تلويزيوني، بازيهاي کامپيوتري و داستانها افزايش يافت.
* آيا اين توهينها و کارها برنامهريزي شده است؟
** به نظر ميرسد حمله به تعاليم و فرهنگ و تمدن اسلامي در غرب هدفمند و سامان يافته است. برخي افراد متنفذ در غرب به صراحت ميگويند اين حملات سازمان يافته است و هدف آن تحقير مسلمانان است. البته اين امر بدان معنا نيست که الزاما حکومتهاي غربي حامي اين تحرکات هستند، چنان که برخي از شخصيتهاي کليدي در حکومتهاي غربي داراي همدلي عميق با معنويت و هنر اسلامي هستند؛ نظير پرنس چارلز وليعهد بريتانيا يا پرنسس ديانا که روابط گرمي با مسلمانان داشت. برخي از دانشگاهيان متنفذ غرب نيز با مسلمانان همدلي دارند؛ نظير نوام چامسکي در آمريکا، رابرت فيسک روزنامهنگار و جرمي بوئن خبرنگار بريتانيايي.
* آيا غرب، اسلام را خطر و رقيبي براي خود ميپندارد که اين چنين برخورد ميکند؟ به عبارت ديگر پيامبر(ص) و مقدسات چه خطري براي غرب دارند، که به آنها حمله ميکنند؟
** اين مسئله داراي ابعاد سياسي، اقتصادي، امنيتي و فرهنگي است. جريان راست افراطي مخالف ازدياد نفوذ جمعيتي، علمي و اقتصادي مسلمانان در بافت جامعه و نهادهاي غربي است. يکي از نمايندگان اين جنگ صليبي، خانم گيسله ليمان با نام مستعار بات يعور است، که در کتاب «محور يورو – عرب» نوشته است: «اروپا در حال تبديل شدن به مستعمره مسلمانان است. مسلمانان هويت اروپا را مخدوش کردهاند و ترکيب فرهنگي اين قاره را بر هم خواهند زد. اروپا زمين بازي مسلمانان براي گسترش جهاد است.» از سوي ديگر گفتمان اسلام رقيب گفتمان غربي است.
* آيا اين موارد اقدامي براي جلوگيري از موج اسلامخواهي يا اسلام آوردن در غرب است؟
** حضور اسلام در اروپا، يک واقعيت جغرافيايي - تاريخي است. اروپا از حدود قرن هشتم ميلادي هيچگاه بدون حضور مسلمانان نبوده، البته سرزمينهاي اسلامي نيز شاهد حضور مسيحيان بوده است. مسلمانان آلباني، بوسني و هرزگوين، کوزوو و برخي از نواحي ديگر بالکان؛ ساکنان بومي اروپا هستند و اسلام قرنهاست در اين سرزمينها حضور دارد. سال 711 ميلادي يا 91 قمري را نخستين تماس دامنه دار ميان اسلام و اروپا ميدانند که در آن زمان گروههاي مسلمانان عمدتاً از ناحيه شمال آفريقا وارد اروپا شدند. تمدن 800 ساله مسلمانان در اسپانيا، تمدن 500 ساله مسلمانان در اروپاي شرقي و تمدن 250 ساله آنها در سيسيل باعث شده اسلام به عنوان بخشي از تاريخ اروپا به حساب آيد.
مهاجران مسلمان از سرزمينهاي گوناگون وارد قاره اروپا شدند و با حفظ ارزشهاي ديني خود، شهروندان قانوني کشورهاي اروپا شدند. برخي از غربيها نيز مسلمان شده اند. اروپاي تاريخي در برخورد خود با اسلام، تحت تاثير نوعي برخورد تقابلگراست، همانند برخوردي که جهان اسلام در دوره معاصر نسبت به اروپا وجود دارد.
پس از حوادث يازده سپتامبر، مسلمانان با افزايش ديدگاههاي منفي و فشار مواجه شدند. رسانههاي امپرياليستي اعمال خشونتآميز گروههاي افراطي را به عنوان نماد اسلام و مسلمانان به افکار عمومي پمپاژ ميکنند. البته برخي از سياستمداران غرب نظير کامرون و مرکل در مصاحبههاي اخير خود اذعان کردهاند تروريسـم با تعاليم جوهري اسلام در تعارض است و خواستار مقابله مسلمانان با افراطيون شدهاند. فرانسه، اسپانيا و کليساي کاتوليک شديدا مخالف گسترش اسلام در اروپا هستند. در انگلستان و اسکاتلند، افکار عمومي با اسلام به عنوان اسلام عناد ندارد؛ اما نگران افراطگرايي مسلمانان تندرو و خشونتگرا هستند.
دول اروپايي براي مقابله با چالش افراطيگرايي و ازدياد حضور مسلمانان در اروپا هر کدام سياست و روش خاص خود را اتخاذ کردهاند. چگونگي اين روشها به عواملي نظير سنت سياسي هر کشور در برخورد با نقش مذهب در زندگي سياسي و اجتماعي؛ نقش اقليتها و ميزان به رسميت شناختن چند فرهنگگرايي؛ کشور يا کشورهايي که موطن اصلي مسلمانان مهاجر بودهاند؛ تاريخچه و نحوه حضور مسلمانان (بهعنوان کارگر مهاجر، پناهنده و غيره) و نيز نوع رابطه با کشور مهاجر(سابقه استعماري) و سرانجام تعداد مسلمانان نسبت به کل جمعيت و پراکندگي جغرافيايي آنان (اينکه تا چه اندازه آنان تهديد به شمار ميروند)، بستگي دارد.
کشورهايي مانند فرانسه و آلمان بيشتر تمايل به ادغام مسلمانان در جوامع ملي خود دارند به شرطي که آنان با پذيرش فرهنگ و ارزشهاي کشور ميزبان، چندان تأکيدي بر هويت اسلامي خود به عمل نياورند. در مقابل، درکشورهايي نظير انگلستان و تا حدودي بلژيک امکان پايبندي مسلمانان به ارزشهاي اسلامي فراهم گرديده، اما مسلمانان به صورت اقليتي مجزا باقي مانده اند. (اسلام در اتحاديه اروپا (شماره 25)) اما جنبههاي معنوي - اخلاقي و حتي سيستم بانکي اسلامي يعني وام بدون بهره (قرص الحسنه نه سيستم بانکي ايران)، نظام وقف و نظريه انفاق در اسلام براي اقتصاددانان و برخي از اصحاب انديشه بسيار جذاب است.
* به نظر ميرسد غرب همه اسلام را خطرناک نميداند. اسلام عربستان براي غرب اهميتي ندارد. بلکه انقلاب اسلاميو ايران شيعي را براي خود خطرناک ميپندارد. آيا اين نوع نگاه را تأييد ميکنيد؟
** بين ملت غرب و برخي از نهادهاي قدرت رسمي و غيررسمي در غرب بايد تمايز قائل شد. از سوي ديگر ما با غرب يکپارچه روبرو نيستيم. بسياري از مردم در غرب، مولوي و حافظ را دوست دارند. نهادهاي قدرت در غرب با گفتمان انقلاب اسلامي که نظم موجود جهاني را به چالش خوانده مخالفاند و آن را خطري براي منافع خود ميدانند. نحوه برخورد و گفتمان سازي ما در شدت و کاهش تعارض و تنش بين گفتمان انقلاب اسلامي و غرب بسيار مؤثر است. براي مثال گفتمان گفتوگوي تمدنهاي آقاي خاتمي و گفتمان اعتدال و جهان عاري از خشونت دکتر روحاني در کاهش تنش بين غرب و ايران اثرگذار بوده است.
در روابط بينالملل؛ دوست و دشمنِ دائمي وَ سفيد و سياه مطلق وجود ندارد. دنياي ديپلماسي خاکستري است. چنانکه چرچيل و روزولت کاپيتاليست با استالين سوسياليست عليه خطر هيتلر متحد شدند و مجددا پس از شکست قواي هيتلر مقابل همديگر ايستادند. چين کمونيست نيز مدتها با شوروي و آمريکا معارضه داشت، اما امروز مهمترين شريک تجاري اين دو کشور است. ژاپن کشور چين را اشغال کرد، اما امروز شريک تجاري و مهمترين سرمايهگذار در چين قدرتمند است. در روابط بينالملل؛ «قدرت» ترازوي مناسبات بين دولتهاست.
ايران نيز اگر ميخواهد عزيز و قدرتمند باشد بايد از جهت اقتصادي، تکنولوژيک و علمي قوي شود تا در نظام بينالملل جايگاه واقعي خود را به دست آورد. يهوديان تا نيمه اول قرن بيستم در گتوهايي در اروپا محصور و مطرود وَ به عنوان قاتل عيسي مسيح (ع) محکوم بودند، توسط نازيها، فاشيستها و راست گرايان قتل عام شدند، در بسياري از کشورهاي اروپايي نظير فرانسه و اسپانيا مجبور به پرداخت ماليات اضافي بودند و از حقوق شهروندي محروم بودند. اما امروز دردانه نهادهاي قدرت غرب، به خصوص فرانسه و آمريکا هستند. زيرا شريانهاي مهم اقتصادي، علمي، هنري و رسانه اي غرب در دست آنهاست.
* برخي حوادث يازده سپتامبر در آمريکا و حوادث اخير در فرانسه را جزو برنامههاي غرب براي اسلام هراسي معرفي ميکنند. اين نگاه چگونه است؟ آيا يک نگاه دشمنپندارانه است؟
** اسناد روشني پيرامون اين ادعا در دست نيست، اما بدون شک دشمنان اسلام از اين دو رخداد براي ترويج اسلام هراسي استفاده کردند و با هم متحدتر شدند. نهادهاي قدرت در غرب عليه اسلام و مسلمانان متحدند، اما مسلمانان و دولتهاي کشورهاي مسلمان متفرقاند. دولتهاي کشورهاي مسلمان و نهادهاي حوزوي جهان اسلام مسوول اين وضع آشفته و غمانگيزند. ما بايد به طور جدي و عاقلانه، براي همگرايي مسلمانان در حوزههاي اقتصادي، علمي، امنيتي و هنري گامهاي اصولي برداريم.
* حوادث اخير فرانسه را به صورت کلي چگونه ارزيابي و تحليل ميکنيد؟
** من همصدا با پاپ و علماي اسلام، توهين به مقدسات را نافي نظم و امنيت جهاني ميدانم و در عين حال تروريسم را تحت هر پوششي به نام دين يا دموکراسي به وسيله گروهها يا دولتها در غرب و جهان اسلام محکوم ميکنم. توهين اول مجله بيمايه فرانسوي محکوم است، کشتن روزنامهنگاران نيز ناصواب بود. کاريکاتور دوم مجله مذکور نيز به شدت غيرقابل دفاع و محکوم است. راهپيمايي سران غرب در کنار نتانياهو در دفاع از آزادي و امنيت شرم آور است. اين وقايع مُهر تأييد ديگري بر استانداردهاي دوگانه غرب در برخورد با جهان اسلام است. هر هفته تعداد کثيري مسلمان در افغانستان، سوريه، پاکستان، عراق و نيجريه قتل عام ميشوند و آنها هيچگاه دردفاع از زنان و کودکان راهپيمايي نداشتهاند. از سوي ديگر مسلمانان نبايد با تحريک احساسات در دام نقشه دشمنان اسلام بيفتند.
* راهحل نهايي پيشنهادي شما در نظر و عمل براي رسيدن به صلح و آرامش جهاني و رسيدن به زندگي مسالمتآميز جهاني چيست؟
** مسلمانان در غرب بايد از اقدام به ترور و انفجار به شدت اجتناب کنند و به صورت سازمان يافته ��راي احقاق حقوق مدني خود در جوامع غربي به طور مسالمتآميز تلاش نمايند. مسلمانان در غرب بايد با رفتار و گفتار نيک در معرفي ارزشهاي اسلامي فعال باشند و وظايف شهروندي را کاملا رعايت کنند. «هر مسلمان يک سفير و يک رسانه است»؛ بايد شعار مسلمانان براي معرفي چهره نوراني اسلام عزيز باشد. مسلمانان بايد بدانند تا زماني که از جهت علمي، اقتصادي، هنري و رسانهاي قوي نشوند، نهادهاي قدرت در غرب با آنها مصالحه نميکنند. راه مسالمت جهاني در قرن بيست و يکم از مسير قدرت نرم ميگذرد.
دوره نظاميگري به پايان رسيده است. طي قرن بيستم، پنتاگونيسم شکست خورد. ترويج اخلاق، معنويت و همبستگي ملتهاي جهان فارغ از دين، نژاد، جغرافيا و طبقه بايد سرلوحه نظام تبليغاتي و رفتاري ملتهاي مسلمان باشد. قدرتمندان جهان به اندرز گوش نميکنند آنها تنها زبان قدرت را ميفهمند، لذا مسلمانان بايد از سويي براي مصالحه قوي شوند و از سوي ديگر با روشهاي عقلي، معنوي و هنري ملتهاي جهان را به ارزشهاي جهاني اسلام دعوت کنند. با جدايي تودههاي مردم و نهادهاي امپرياليستي قدرت، مسير زندگي مسالمتآميز ملتهاي جهان در کنار يکديگر هموارتر ميشود. امپرياليستها به دنبال پروژه جنگ تمدنها هستند و ما مسلمانان بايد برعکس در پي گفتوگوي تمدنها و فرهنگها باشيم. اروپا اگر بنيادهاي خود را در سياست قرون وسطايي و رخدادهاي آن زمان جستجو کند، نشانههاي تقابل زيادي وجود دارد. اما اگر بنيادهاي خود را به قبل و پس از رنسانس برساند، بايد به نقش اسلام در تحول اروپا توجه کند.
برخي کارشناسان قائلند که تعامل مثبت ميان مسلمانان مقيم کشورهاي اروپايي با جوامع اروپايي با هدف درک متقابل به منظور همزيستي مسالمتآميز، پيامدهاي سازندهاي براي روابط جهان اسلام با غرب در پي خواهد داشت. از آنجا که مسلمانان اروپا در خط مقدم ارتباط با غرب قرار دارند، در جايگاهي مناسب براي درک و شناخت غرب و بهرهگيري از تجربيات مثبت آن از يک سو و طرح ديدگاههاي مسلمانان و انتقادهاي آنان از غرب از سوي ديگر قرار دارند. از اينرو، ميتوان تصور کرد که مسلمانان اروپا فرصتي مثبت هستند و ميتوانند پلي بين نخبگان جوامع اسلامي و جوامع غربي باشند و زمينه را براي تعامل بيشتر و روابط سازندهتر ميان اسلام و غرب فراهم آورند.
از سوي ديگر، رفتار مداراگرايانه غرب با مسلمانان ساکن در غرب و شهروندان مسلمان غربي سبب بهبود فضاي روابط حاکم بر جهان اسلام و غرب خواهد گرديد و ميتواند زمينهساز و به وجود آمدن اعتماد متقابل بين دو طرف گردد.