استراتژی رفتار آمریکا در یمن
1- احاله مسئولیت:
قدرت مداخلهگر جهانی، خود را در تمامی منازعات بینالمللی درگیر نمیکند، بلکه از بازیگرانی که در امور نفع دارند، بهره میگیرد و خود اداره کننده و نظارهگر است. در مورد یمن نیز، آمریکا طی سالهای 2011 و 2012 و در جریان انقلاب مردمی، کنار کشید و نقش اصلی را بر عهده عربستان و دیگر کشورهای عضور شورای همکاری خلیج فارس گذاشت، در حالیکه در مصر و لیبی، تحرک بیشتری از خود نشان داد.
استفاده از احاله مسئولیت در مسأله یمن دو دلیل دارد: همه کشورهای عربی وزنه یکسانی برای واشنگتن ندارند و آمریکا نیز فاقد اثر گذاری مستقیم در همه آنهاست و دوم، حساسیت یمن برای عربستان و باقی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس است و از این رو نیز، ریاض تمامی تلاش خود را برای حفظ وضع موجود در یمن به کار بست.
2-حفظ وضع موجود:
ایالات متحده آمریکا در قضایای خاورمیانه، همواره موازنه قوا و جلوگیری از بر هم خوردن این موازنه را استراتژی خود قرار داده است.
تغییر قدرت در یمن، کشوری که در جنوب عربستان قرار گرفته است، به طور مستقیم بر عربستان و دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس تأثیر میگذارد. عربستان از سال 1963 ، همواره در صدد کنترل قدرت یمن و تأثیرگذاری بر آن بوده است. عربستان به د��یل تنگنای ژئوپلتی�� جهت صدور نفت، همواره خواستار تسلط بر یمن بوده است.
از سوی دیگر، حضور 40 درصدی زیدیها در یمن که در تضاد فرهنگی شدید با وهابیت عربستان است و عمده آنها نیز در مرز با این کشور حضور دارند، برای سعودیها یک تهدید حساب میشود، از این رو قدرتیابی انصارالله در یمن، پس از اینکه تسلط عربستان بر یمن را از بین میبرد، سطح قدرت تقسیم شده بین عربستان و یمن را نیز دستخوش تغییر میکند به معنای دیگر توازن قوا را بر هم میزند.
آمریکا، از آنجایی که در صدد جلوگیری از هرگونه تنش در منطقه خلیجفارس است، تغییر موازنه قوا را به معنای ایجاد تنش میداند. طبق نظر رئالیستها، هرگونه تغییر موازنه، باعث تحرک کشورهای مرتبط جهت بازگرداندن موازنه از راههای مختلف میشود تا وضعیت سابق همچنان پابرجا بماند.
منافع آمریکا در یمن
1- کنترل القاعده:
القاعده شبه جزیره عربستان، به عنوان بزرگترین پایگاه فعلی این گروهک تروریستی با مرکزیت جنوب یمن مطرح است. بسیاری از سرکردگان القاعده، در حال حاضر در یمن به سر میبرند.
آمریکا پس از حملات 11 سپتامبر 2001 طی توافقنامه امنیتی با علی عبدالله صالح، یمن را به کارزار مبارزه با القاعده کشاند، هرچند پیش از آن عبدالله صالح به القاعده با دیده مثبت مینگریست و آنها را مجاهدان اسلام مینامید. آمریکا حملات علیه القاعده را در جریان انقلاب یمن و پس از آن نیز ادامه داده و هم اکنون نیز ادامه میدهد.در واقع باید گفت، مبارزه با القاعده برای آمریکا وابسته به نوع دولتی که در یمن حاکم است، نیست و واشنگتن با هر دولتی بر سر انجام حملات هوایی علیه القاعده سعی میکند توافق کند.
2- امنیت ترانزیت انرژی
آمریکا بارها، حساسیت خود را درباره امنیت انتقال نفت و گاز در خلیج فارس و دریای سرخ نشان داده است و سالانه میلیاردها دلار برای تأمین امنیت انرژی هزینه میکند.یمن هرچند، در مقایسه با دیگر کشورهای خلیج فارس، صادرات نفتی چندانی ندارد و خطوط لوله نفت این کشور، آسیب فراوان دیده است، اما موقعیت جغرافیایی این کشور، ارتباط مستقیم با امنیت ترانزیت انرژی در منطقه دارد.
یمن در ساحل خلیج عدن واقع شده است و همچنین تنگه بسیار مهم بابالمندب را نیز تحت سیطره خود دارد که همین موضوع باعث شده است تا ترانزیت تمامی نفت خلیج فارس یا در سطح وسیعتر تجارت مشرق زمین با مغرب زمین از مقابل چشمان یمن صورت گیرد و این کشور میتواند به وسیله تسلط بر جزیره «پریم» یا میون، این آبراه را ببندد.
بنابراین، حضور دولتی همسو با آمریکا یا دولتی که برای ترانزیت نفت و گاز از خلیج عدن و بابالمندب مشکلی ایجاد نکند، برای ایالات متحده آمریکا و عربستان بسیار حائز اهمیت است.
معادلات قدرت و رفتار آمریکا در یمن
هنگامی که تلاشها برای مهار کشوری، با شکست مواجه میشود، بهترین انتخاب این است که باید خطرات و تهدیدات آن کشور را به حداقل رساند.در این مسیر، به جای سرنگونی یا مقابله سخت، فرایند کنترل تجویز میشود که ابزارهای آن نیز گفتگو و مذاکره و تا حدی شناسایی قدرت آن کشور است.
ایالات متحده آمریکا، بارها نشان داده است که تمامی تلاش خود را برای جلوگیری از قدرتیابی مخالفان و سرنگونی آنها به کار بسته است، اما هنگامی که این تلاشها به نتیجه نمیرسد، درصدد مذاکره یا به رسمیت شناختن قدرت آنان بر میآید.
این فرایندی است که قدرت ایجاد میکند. یعنی هنگامی که کشور مخالف آمریکا، تا حدی به قدرت دست مییابد که شکست آن میسر نیست، آمریکا دیگر به براندازی فکر نمیکند، بلکه به مذاکره روی میآورد تا حداقل، تهدیدات متوجه خود را کاهش دهد.در سوریه ما شاهد همین فرایند هستیم، آمریکا به دلیل مقاومت چهارساله این کشور، از سرنگونی بشار اسد ناامید شده است؛ از این رو دیگر چون سابق مدام از براندازی حرف نمیزند، بلکه در این میان صحبتهایی از همکاری با دولت سوریه برای نابودی تروریستهای داعش مطرح شده است .
در مورد جمهوری اسلامی ایران نیز، با نفوذی که کشورمان این روزها در کشورهای عراق، سوریه، لبنان و یمن دارد، همگان را معترف به این واقعیت کرده است که هر گونه عمل سیاسی در خاورمیانه، بدون حضور ایران، نشدنی یا ناپایدار است.آمریکا به خوبی قدرت ایران در منطقه را پذیرفته است و بی شک یکی از عوامل، نشستن دور میز گفتگو با جمهوری اسلامی ایران، همین معادلات قدرت است.
در مورد یمن نیز همین قضیه صادق است، آمریکا از متولیان اصلی طرح «ابتکار خلیجی» است، طرحی که در سال 3 آوریل 2011 با محوریت عربستان و آمریکا، برای حل و فصل اعتراضات یمن پیریزی شد که در راستای حفظ وضع موجود تعریف میشود، واشنگتن پس از قدرتگیری انصارالله در یمن و سپس استعفای نخستوزیر و رئیسجمهوری، اقدام به محکومیت انصارالله کرد؛ اما سخنگوی وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) ، به وجود تماسهایی با انصارالله اعتراف کرد و گفت: مقامات آمریکا با نمایندگان انصارالله یمن که رئیس جمهوری این کشور را مجبور به استعفا کردهاند؛ در حال مذاکره هستند.
جان کربی در ادامه گفت: انصارالله به عنوان مشارکت کننده در این حوادث قطعاً توجیههایی در گفتگو با شرکای بینالمللی و جامعه جهانی درباره انگیزههای خود و افق تحولات خواهند داشت.جملات سخنگوی وزارت دفاع آمریکا به این معنی است که آمریکا قدرت حوثیها در یمن را باور کرده است .
نمیتوان گفت که واشنگتن جنبشی را که شعار اصلیاش «مرگ بر آمریکا» است، به رسمیت میشناسد، اما آمریکا، میخواهد حال که انصارالله، قدرت برتر در یمن را دارد، در تعامل با این جنبش، منافع خود را که همان مبارزه با القاعده و حفظ امنیت انرژی است حفظ کند. بنابراین تا زمانی که انصارالله قدرت را در یمن در دست دارد، آمریکا نیز با این جنبش کنار خواهد آمد.
این در حالی است که،تحولات جاری در یمن که با قدرت یابی جنبش «انصار الله» در این کشور همراه بوده و منافع برخی کشورها را تهدید کرده است،این پرسش را مطرح میکند که عربستان سعودی و آمریکا چه برنامه ای برای آینده یمن طراحی کردهاند؟این روزها کشور «یمن» شاهد تغییر و تحولات سیاسی سریع و گستردهای است که بسیاری از بازیگران منطقهای مانند عربستان سعودی و بین المللی مانند آمریکا را غافلگیر کرده و آنها را به واکنش واداشته است .
پایگاه خبری «التقریر» تلاش کرده است، در گزارشی به بررسی واکنش این دو بازیگر مهم در عرصه یمن بپردازد .
التقریر گزارش خود را با طرح این سوالات آغاز میکند که عربستان سعودی و آمریکا در حوادث جاری در یمن چه جایگاه و موقعیتی دارند؟ آیا به نظاره کردن امور به ویژه پس از استعفای «عبد ربه منصور هادی»، رئیس جمهوری این کشور و دولتش و تسلط « انصار الله» بر صنعا و اداره امور و فروپاشی ارتش و دستگاههای امنیتی و حکومتی اکتفا میکنند، یا در ائتلافها و همپیمانیهای خود در یمن تجدید نظر میکنند؟ یا اینکه ریاض و واشنگتن دارای دخالتهای عمیق و گسترده در یمن هستند و به آرامی تلاش دارند، طرحی همانند طرح شورای همکاری خلیج فارس را در این کشور پیاده کنند که انقلاب سال 2011 جوانان یمنی را ناکام گذاشت و موجب روی کار آمدن معاون رئیس جمهوری دیکتاتور و سابق یمن به عنوان رئیس جمهوری شد؟ آیا این سناریو بار دیگر در یمن تکرار خواهد شد؟ آیا ریاض به دلیل مشغول بودن به امور داخلی خاندان سعودی پس از مرگ «ملک عبد الله»، صنعا را به حال خود رها کرده تا جماعت انصار الله در این کشور تا جای ممکن قدرت یابند؟
پایگاه خبری «التقریر» در این خصوص مینویسد،حقایق جاری تاکید میکند که آمریکا و عربستان سعودی هیچگاه عرصه یمن را ترک نکردهاند و انصار الله به خوبی از نقش تاثیرگذار این دو کشور در یمن آگاه هستند و اگر به ظاهر سفارت آمریکا دربهایش را بسته و فعالیتهای رسمیاش را متوقف کرده، اما دربهای پشت و مخفی سفارت همچنان به روی نیروها و جریانهای سیاسی فعال در عرصه یمن و در راس آنها «جنبش انصارالله» باز است و اگرچه برخی اهداف مشترک امنیتی مانند هدفگیری «القاعده» و تضعیف گروههای «سلفی تکفیری» میان بازیگران عرصه سیاسی یمن و واشنگتن مشاهده میشود، اما موارد اختلاف نیز بین این طرفها از جمله انصار الله ، اندک نیست.
در خصوص عربستان سعودی باید گفت که این کشور تلاش میکند، به ظاهر نقشی دگرگونه در یمن ایفا کند و در راه اقدام به ارائه کمک به یمن با وجود اداره امور توسط انصار الله کرده و همین موجب شده تا یک مقام مسئول در بانک مرکزی یمن از عدم اقدام عربستان سعودی در باز پس گرفتن ودیعه و ضمانت خود به ارزش یک میلیارد دلار در قبال این بانک سخن گوید، ودیعهای که هدف آن به ظاهر جلوگیری از فروپاشی اقتصاد یمن و حفظ ارزش پول این کشور و فراهم کردن زمینه مقابله با چالشهای موجود اقتصادی بود، اما در واقع تنها بر وابستگی اقتصادی یمن به عربستان سعودی در کنار انواع وابستگیها میافزود.
این درحالی است که، نباید فراموش کرد عربستان سعودی همواره به یمن به عنوان «حیاط خلوت» خود نگاه کرده و امنیت ملی یمن را بخشی از امنیت ملی خود و کشورهای عربی عضو شورای همکاری خلیج فارس دانسته است، به همین دلیل با دقت و وسواس هرچه تمامتر اوضاع جاری در یمن را زیر نظر دارد و تحولات رخ داده را نوعی «انقلاب» علیه سلطه مشروع و قانونی خود ��ر یمن و تجاوز و تعدی بر موسسات و نهادهای رسمی و حکومتی از سوی جماعت انصار الله میداند که آن را خطری بزرگ برای تمام منطقه به شمار میآورد.
با قدرت یافتن جنبش انصارالله، برای این کشورها اینگونه تداعی شد که بستر مناسب برای نفوذ ایران د�� یمن و از آنجا به سراسر منطقه فراهم شده است، کشوری که به اعتقاد کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس منافعش در تعارض و تضاد با آنهاست، به همین منظور هرآنچه از اهرمهای فشار اقتصادی و سیاسی در چنته داشتند را در یمن رو کردند تا انصارالله را از یک سو و ایران را از سوی دیگر تحت فشار بگذارند.
منابع آگاه تاکید میکنند که خطر تحولات جاری در یمن و انقلاب انصار الله در این کشور و توسعه و گسترش نفوذ بیش از پیش ایران در منطقه از جمله در عراق و سوریه و لبنان و نوار غزه و بحرین و سرانجام یمن پایه و اساس دیدار 4 ساعته «سلمان بن عبد العزیز»، پادشاه جدید عربستان سعودی و «باراک اوباما»، رئیس جمهوری آمریکا در 27 ژانویه سال جاری میلادی در ریاض، پایتخت عربستان را تشکیل میداد و طی آن شاه سعودی و رئیس جمهوری آمریکا چالشهایی را مورد بحث و بررسی قرار دادند که به طور مستقیم امنیت ملی عربستان سعودی را به خطر میاندازد، مانند فروپاشی اوضاع امنیتی در یمن و عراق و سوریه و بیم از گسترش بیش از پیش نفوذ ایران در منطقه و بازتابهای آن بر عربستان به طور خاص و سراسر منطقه به طور عام.
رئیس جمهوری آمریکا با سفر خود به عربستان سعودی آن هم در راس هیأتی بزرگ از سیاستمداران دموکرات و جمهوریخواه و همچنین کارشناسان امور نظامی و امنیتی میخواست بر عمق و گستردگی روابط آمریکا و عربستان سعودی و اهمیت آن و حتمی بودن دستیابی به توافق با مسئولان سعودی بر سر چالشهای مشترک که نیاز همکاری و هماهنگی دو جانبه است، تاکید کند،به همین دلیل برخی از اعضای هیأت همراه این اقدام اوباما را پیام سیاسی روشن و شفاف واشنگتن مبنی بر تلاش و تاکید اوباما بر ادامه ائتلاف استراتژیکش با عربستان سعودی دانستند.