* با هر کش و قوسی که بود در دقیقه 90 تفاهم ایران و 1+5 امضاء و بیانیه مشترک امضاء شد. به نظر شما این مسئله تا چه اندازه در جایگاه منطقه ایران و مناسبات جمهوری اسلامی در جامعه بینالملل تاثیر خواهد گذاشت؟
** تفاهمنامه لوزان، ورود قدرتمند ایران به نظام بینالملل و نظم منطقهای را ایجاب میکند. این تفاهمنامه نشان داد تامل سازنده ایران در سیاستهایش در قبال نظام جهانی وارد تعریفی جدید شده و شاخصههای عملیاتی تازهای را پذیرفتهایم. امضاء توافقنامه ناشی از تفاهم لوزان در سه ماه آینده الگوی جدیدی در جهت بهبود وضعیت ایران برای ایجاد فضای مثبت در جهت حل و فصل اختلافات منطقهای و فرامنطقهای خواهد بود. در همین فضاست که میتوان زمینههای ارتقاء جایگاه کشور برای حضور موثر و نتیجهبخش در فضای بینالمللی را پرورش داد. این موضوع هم جایگاه ایران را ارتقاء میبخشد و هم به نظم بینالمللی برای دستیابی به امنیت و آسایش بیشتر کمک خواهد کرد.
* واکنش به تفاهمنامه لوزان در بین کشورهای منطقهای و فرامنطقهای چه خواهد بود و باید منتظر چه برخوردی از سوی آنها باشیم؟
** بیگمان کشورهای قدرتمند دنیا که خود یک پای این مناقشه بودند از وضعیت فعلی بسیار استقبال میکنند و سعی خواهند کرد که ایران را به خود نزدیک کنند تا سهم بیشتری در تحولات و نظم بینالمللی داشته باشد. به همان اندازه که بازیگران بینالمللی از تفاهمنامه لوزان استقبال میکنند، کشورهای منطقهای به خصوص حوزه خلیجفارس از وضعیت جدید ناخشنودند. امروز فاصله میان نظام آینده جهانی و نظم مطلوب بازیگران منطقهای به خوبی دیده میشود و به طور حتم در آینده پژواک بیشتری خواهد داشت.
* مصداق آن چه خواهد بود؟
** به طور مثال عربستان و ترکیه به همراه کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس نگران ایران جدید خواهند بود. درخواست اوباما رئیسجمهور آمریکا برای سفر آنها به کمپ دیوید و توجیهشان در زمینههای گوناگون ناشی از همین تحولات است. از طرفی بیش از ترکیه و دولتهای عربی بازنده اصلی این رقابت اسرائیل است. رژیم صهیونیستی حاکم بر اسرائیل بیش از هر بازیگر دیگر در منطقه از تفاهمنامه لوزان متضرر شد.
* آیا درگیریهای یمن میتوانست بر مذاکرات هستهای اثرگذار باشد؟
** در روابط بینالملل بر مبنای نظریههایی چون «اثر پر پروانهای» و «ظروف مرتبطه» هیچ پدیدهای وجود ندارد که بر پدیدهها یا پدیدارهای سیاسی دیگر بیاثر باشد. مساله یمن نه تنها بر مذاکرات بلکه بر مناسب و تحولات خاورمیانه و نظم جهانی تاثیرگذار است. بحران یمن از پدیدههای مهمی است که لبههای اصطکاک میان قدرتهای بزرگ منطقهای را در مهمترین منطقه جهان یعنی خاورمیانه و در نزدیکی پرتپندهترین بخش این جغرافیای مهم یعنی خلیجفارس و فلات ایران متوجه یک امر مهم سیاسی ـ امنیتی میکند. بنابراین، باید گفت که ماجرای یمن یک بحران چندوجهی با تأثیرات متفاوت سیاسی، امنیتی و نظامی در منطق جغرافیایی و جغرافیای منطقی سیاست در آیندهی منطقهی خاورمیانه خواهد بود و از این به بعد ایران باید دقت بیشتری در رفتار خود در منطقه داشته باشد.
اگر تهران بتواند وزن خود را در جامعه بینالمللی دوباره باز یابد، به عنوان یک وزنه مؤثر حساب میشود. کشورهای مختلف منطقه به ویژه عربستان و اسرائیل در پی ایجاد یک فضای مثبت در جهت همگرایی منطقهای علیه جمهوری اسلامی ایران هستند، چرا که اگر ایران بتواند یک مدل پیشرو در راستای حل پرونده هستهای را به عنوان حل و فصل دیگر مسائل خود با نظام بینالملل به ویژه آمریکا قرار دهد، کشورهای منطقه در برابر ایران فاقد پشتیبانی فرامنطقهای میشوند. از این جهت است که هر چقدر ایران در بعد بینالمللی بیشتر پذیرفته میشود، در بعد منطقهای شاهد همگرایی بیشتر مخالفان خود در منطقه خواهد بود. این واکنش، بازتابی از موفقیت دیپلماسی ایران در صحنه بینالمللی است که پژواک آن را میتوان در صحنه منطقه شنید.
* درگیریهای یمن تا چه اندازه ریشه فرقهای، مذهبی و تا چه حد بعد سیاسی ـ اجتماعی دارد؟
** هر درگیری فرقهای، مذهبی براساس شکافهای متقاطع در جامعهشناسی سیاسی شکلی از مسائل سیاسی، اجتماعی را با خود همراه دارد و بالعکس، درگیریهای سیاسی، اجتماعی نیز محتوایی از مسائل فرقهای را همواره در این جوامع چندوجهی با خود داشته است. آنچه که در یمن دیده میشود اگر چه ناشی از یک جوهرهی سیاسی ناشی از عدم توازن، تعادل و عدالت در حوزهی جغرافیایی یمن است، اما به گونهای مدیریت شده است که بیش از آنکه جنبهی سیاسی، ضد استبدادی و ضد استعماری پیدا کند، جنبهی فرقهای پیدا کرده است و امروز گفتمان فرقهای بر آن حاکم است.
این جریان به شکلی پیشرفته است که عربستان و دیگر دولتهای عربی در یک اتحاد پرمعنای نظامی خود را در برابر تحرکات حوثیهای شیعه قرار میدهند که پشتیبانی از آنها را به زعم خود در این سوی، تهران به عنوان دولت شیعه به عهده دارد. اینها نشان از برجسته کردن نگرشهای فرقهای در منطقه است که باید از سوی سیاستمداران منطقه مدیریت شود. هرچه که این وجه از تحرک بیشتر معنا پیدا کند، تعریفپذیر شود و در افکار عمومی در سطح نخبگان و تودهی مردم نفوذ کند، به نفع کشورهای فرامنطقهای در تضعیف جغرافیای خاورمیانه و دولتهای حاکم بر منطقه در چارچوب، آن چیزی است که «توزان ضعف» مینامم. آنها در پی این هستند که در منطقه مدیریت ناامنی کنند و این مدیریت ناامنی را به سمت توزان ضعف بکشانند و سپس بتوانند مدیریت امنیتی منطقه را به نفع خود و نظم آیندهی جهانی به عهده گیرند.