تاریخ انتشار : ۳۱ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۶  ، 
کد خبر : ۲۷۴۴۱۰
مشکلات موجود در روابط دوجانبه و دورنمای همکاری

روسیه و ناتو در دنیای امروز

نویسندگان: و.ای.اوستانکوف، آ.و.آناستاسین / مترجم: سیدمازیار کمالی - مقدمه: در سال‌های پس از فروپاشی اتحاد شوروی و پایان پذیرفتن موجودیت پیمان ورشو و در نتیجه برهم خوردن توازن معادلات ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک در منطقه اروپا، ناتو به یکباره به قدرت نظامی برتر منطقه اروپا بدل شد و یکه‌تازی‌ها و بلندپروازی‌های کشورهای عضو آن، سرعتی صدچندان یافت. در مقابل، روسیه از هیچ تلاشی برای جلوگیری از نفوذ و گسترش ناتو در مرزهای غربی خود فروگذار نکرد و جز در موارد معدود، عملا تنها شاهد زیاده‌خواهی‌های ناتو بوده است. در مقاله پیش‌رو که نوشته دو نفر از نظامیان برجسته ارتش روسیه است، سعی شده نوع مناسبات روسیه و ناتو مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

با وجود تفاوت‌های ساختاری در رویکردهای معطوف به حل و فصل مسائل مربوط به امنیت جهانی و اروپایی که در سیاست‌های راهبردی روسیه و بلوک ناتو – به طور کلی – و همچنین کشورهای عضو پیمان ناتو – به طور جداگانه – دیده می‌شود، به خوبی پیداست که هنوز نمی‌توان آلترناتیو هوشمندی برای گسترش همکاری میان روسیه و ناتو متصور بود. احتمالا تحت تأثیر همین وضعیت محتوم موجود بود که در 28 ماه مه سال 2002 و طی نشست مشترک سران کشورهای عضو پیمان ناتو و فدراسیون روسیه در پایگاه هوایی پراتیکا دی ماره در حومه رم، «بیانیه روابط ناتو – روسیه: کیفیت نوین» به امضای سران کشورهای عضو ناتو و روسیه رسید و شورای ناتو – روسیه به طور رسمی گشایش یافت.

در واقع این ساختار جدید، صورت پیشرفته‌تر کار گروهی تحت عنوان شورای همکاری دائمی روسیه – ناتو تلقی شد که در سال 1997 در راستای اجرای توافقاتی در باب روابط دوجانبه و همکاری مشترک در حوزه امنیت اروپا و جهان تأسیس شده بود. این نهاد نوظهور با وجود تفاوت‌های ساختاری جدی در نگاه ناتو و روسیه موجبات بالا رفتن سطح کیفی روابط دو جانبه را فراهم آورد و متضمن انجام هر چه مؤثرتر مکانیسم مشاوره، تهیه و تدوین اساسنامه‌هایی در باب همکاری و اخذ مشترک تصمیمات راهبردی و انجام عملیات‌های مشترک روسیه و دول عضو ناتو در طیف وسیعی از مسائل امنیتی در منطقه اروپا شد.

در بیانیه رم که سطح جدیدی از روابط را مدنظر قرار می‌داد، جهت‌گیری‌هایی در زمینه همکاری‌های ممکن و مثمرثمر که در مجموع برای روند نزدیکی «عرصه منافع مشترک» ضروری می‌نمود، تعریف و تبیین شده بود. مبارزه مشترک با تروریسم، مقابله با بروز بحران‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، به کار بستن مجموعه تدابیر لازم برای جلوگیری از گسترش سلاح‌های کشتار جمعی و مکانیسم‌های ارسال و توزیع آنها، مسأله سپر دفاع موشکی، مجموعه اقداماتی در زمینه انجام عملیات‌های امدادی و تجسسی دریایی، واکنش‌های مدنی ضربتی، همکاری در عرصه اصلاحات نظامی و ارزیابی مشترک تهدیدهای جدید و واکنش سریع برای دفع تهدیدها از جمله جهت‌گیری‌های مهم در روابط مشترک ناتو و روسیه محسوب می‌شوند.

البته در این میان باید به این نکته نیز توجه داشت که اگرچه در تمامی موارد فوق‌الذکر، نشانه‌هایی از وحدت‌نظر وجود دارد و از لحاظ نظری توافق‌هایی صورت پذیرفته و در بسیاری از موارد این توافق‌ها سازنده و کاربردی نیز بوده‌اند،‌ اما آنچه در بیشتر موارد در عرصه عمل شاهدش هستیم، با توافق‌های صورت پذیرفته، فاصله بسیاری دارد. به عنوان مثال ارسال مخفیانه سلاح‌های کشتار جمعی برای گروه‌های شبه‌نظامی در حال جنگ با دولت مرکزی در سوریه یکی از موارد نقض همین توافق‌های صورت پذیرفته است.

در کنار تمامی نشست‌های مشترک ناتو و روسیه، نظیر نشست‌های رم، پراگ، شیکاگو و لیسبون که مسائل بسیار مهمی در آنها مورد بررسی و بازبینی قرار گرفته‌اند، آنچه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است – و البته موجب تعجب بسیار است که چرا در محافل دیپلماتیک غالبا وزن و اهمیت زیادی برای آن قائل نیستند – مجموعه تدابیری است که درک ماهیت آنها می‌تواند در زمینه تجزیه و تحلیل عرصه‌های همکاری مشترک روسیه و ناتو منتهی به درک نوع و کیفیت رابطه میان دو طرف شود. کنفرانس‌های متعدد علمی و عملی – کاربردی، از این دست تدابیر هستند که طبق نظر کارشناسان، مهم‌ترینشان کنفرانس‌های پراگ (فوریه 2002) و مسکو (دسامبر 2002) محسوب می‌شوند که با ابتکار وزیر دفاع وقت روسیه و دبیر کل وقت ناتو برگزار شدند و بیشتر به موضوعاتی در باب مبارزه مشترک و جمعی به تروریسم منطقه‌ای و بین‌المللی پرداختند.

نتایج این قبیل کنفرانس‌ها حکایت از سطح بالای تفاهم متقابل برگزارکنندگان دارد. نظامیان روس و نمایندگان بلوک ناتو ضمن تشریک مساعی، بسته کامل پیشنهادهایی مشخص و مبرهن در امر توسعه روابط مشترک در عرصه مبارزه با تروریسم را مورد بررسی و تحقیق قرار دادند و به نتایج مهمی در این زمینه دست یافتند. یکی از دستاوردهای مهم کنفرانس‌هایی از این قبیل، توافق بر سر معطوف کردن نیروهای مسلح دوطرف به مقابله فعال و جدی با تهدیدهای تروریستی، شدت بخشیدن به امور دفاعی و حراستی و همچنین جلوگیری از دستیابی گروه‌های تروریستی منطقه‌ای و بین‌المللی به سلاح‌های کشتار جمعی است.

در واقع همین‌طور که پیداست، مسأله مبارزه با تروریسم، نقطه تلاقی سیاست‌های راهبردی دو طرف محسوب می‌شود و از همین رو بسیاری از سیاستمداران و متخصصان امور نظامی دو طرف، از طیف‌های رادیکال تا میانه‌رو، بر سر پیشبرد آن از اتفاق‌نظر برخوردارند. تبادل پیوسته اطلاعات نظامی در امر مبارزه با تهدیدهای تروریستی، برگزاری مانورهای مشترک، تربیت نیروهای ویژه ضدتروریستی، برگزاری مستمر جلسات مشاورده‌ای و رایزنی مشترک در زمینه نزدیک‌سازی نقطه‌نظرات هنجارمند ملی در عرصه مبارزه با تروریسم و برخوردار از فناوری مشترک اخذ تصمیمات همسو و تهیه و تدوین طرح‌های مشترک و از همه مهم‌تر اجرای مشترک این طرح‌ها از مهم‌ترین دستاوردهای اخیر جلسات، نشست‌ها و کنفرانس‌های متعدد ناتو و روسیه بوده است.

همان‌طور که امروز پیداست، تروریسم بین‌المللی از مجموعه فعالیت‌هایی غیرمنسجم و بعضا ناکارآمد در تغییر معادله‌های سیاسی در حال بدل شدن به پدیده‌ای بسیار هماهنگ و فراگیر است که طیف وسیعی از سازمان‌های تندرو و متعصب را در برمی‌گیرد و قادر به پیش بردن هرگونه جنگ در ابعاد بسیار وسیع در هر نقطه‌ای از جهان و هر عرصه‌ای، منجمله عرصه اطلاعاتی هستند.

در سال‌های پس از فروپاشی اتحاد شوروی و شدت گرفتن انگیزه‌های جدایی‌طلبانه و از همه مهم‌تر نبود منابع مالی لازم برای حراست از مرزهای 17 میلیون کیلومتر مربعی فدراسیون نوظهور روسیه، روسیه خود به یکی از نخستین اهداف گروه‌های تروریستی بدل شد. گروه‌های شبه‌نظامی تازه تأسیس در منطقه قفقاز شمالی، به خصوص در جمهوری‌های خودمختاری نظیر چچن و داغستان با استفاده از ضعف آشکار در نیروهای مسلح دولت مرکزی و ضمن برخورداری از منابع مالی عموما داخلی و بعضا خارجی، دست به سلسله حملات مرگباری زدند که اگرچه جز در مواردی نادر در سطح کل کشور اتفاق نیفتاد اما دولتمردان کرملین‌نشین را به فراست تعامل و همکاری هر چه بیشتر با بلوک ناتو که از تجربه بیشتری در این امر برخوردار بود، انداخت.

در واقع مبارزه با تروریسم، نخستین گمانه‌زنی‌ها در راستای همکاری احتمالی روسیه و ناتو را موجب شد؛ امری که حتی بسیاری از صاحب‌نظران برجسته بین‌المللی نیز نسبت به انجام آن تردید داشتند اما به تدریج و با سپری شدن مدت زمان کوتاهی، مبارزه با تروریسم به یکی از معدود زمینه‌های بسیار مهم همکاری‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای ناتو و روسیه منجر شد؛ چرا که واقعیت امر آن است که روسیه و ناتو در کنار تعاملاتی دو سویه از این دست از اختلافات جدی در نگاه‌های راهبردی خود برخوردارند که اغلب با مشاجرات لفظی نیز همراه می‌شود.

در واقع در کنار تمامی تمایلات و گرایش‌های مثبت و منفی در روابط روسیه و ناتو، نباید به سادگی از مسأله بحران‌زای گسترش ناتو به سوی مرزهای فدراسیون روسیه یا به زبانی دیگر، حیاط خلوت روسیه چشم‌پوشی کرد. تا به امروز جز در مواردی نظیر جمهوری گرجستان، نگاه روسیه به گسترش ناتو در اروپای شرقی، نگاهی بدبینانه اما توأم با خویشتنداری بوده است. کاملا پیداست که گسترش ناتو به سوی شرق در چارچوب جهتگیری سیاسی – نظامی به سوی فراگیر کردن فعالیت‌های پیمان ناتو و تحکیم نقش نیروی سیاسی – نظامی جاری نه تنها در سطح اروپا بلکه در سطح بین‌المللی است. همان مرحله نخست گسترش ناتو به سوی دروازه‌های شرق که با پذیرش سه کشور مجارستان، چک و لهستان آغاز شد، به خودی خود ضربه‌ای جبران‌ناپذیر بر نظم جهانی ایجاد شده پس از جنگ جهانی دوم، وارد ساخت.

به دشواری می‌توان نفس منطق گسترش ناتو را چیزی جز کوششی در جهت تضعیف موقعیت و نقش روسیه در درازمدت در امور بین‌الملل تعبیر کرد. بسط ساختارهای نظامی بلوک ناتو به سوی مرزهای روسیه، بر هر دلیل و برهانی هم که استوار باشد، تکرار آشکار و توجیه‌ناپذیر جنگ سرد است. گسترش پیوسته پیمان آتلانتیک شمالی از طریق پذیرفتن اعضای جدید، تأثیری بسیار منفی بر موقعیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک روسیه می‌گذارد و کرملین را به چاره‌اندیشی و اخذ تدابیری در جهت خنثی‌سازی این تهدیدهای کاملا جدی وامی‌دارد. پیشروی ناتو به سوی شرق و افزایش چشمگیر قدرت نظامی پیمان مزبور به شکل مغرضانه‌ای منجر به ایجاد مرزهای جداکننده جدیدی در اروپا و بروز تغییرات اساسی در نظام امنیتی اروپا می‌شود.

روسیه به منظور اجتناب از بروز این وضعیت تنش‌زا، در زمان بسیار مناسبی ضمن ابراز نگرانی خود، به سران کشورهای عضو ناتو، طرحی را موسوم به «تأخیراندازی در اتخاذ تصمیم» پیشنهاد کرد که براساس آن، الحاق کشورهای منطقه بالتیک (استونی، لیتوانی و لتونی) به ناتو می‌توانست برای مدتی طولانی به تأخیر بیفتد و روند الحاق مذکور با بهبود واقعی، کیفیت‌مدار و بازگشت‌ناپذیر روابط روسیه و ناتو همراه و همزمان شود. اما رؤسای پیمان ناتو و سران کشورهای نامزد، نگرانی‌های طرف روسی را نادیده گرفتند. اکنون می‌توان این‌طور تلقی کرد که خطوط تنش به مرزهای روسیه همچنان نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود و بی‌شک در آینده تأثیر منفی آن بر نظام روابط بین‌الملل بسیار مشهودتر خواهد شد.

با پایان جنگ سرد، تهدید برخورد نظامی در مقیاس وسیع در جبهه شرق – غرب عملا از دستور روز خارج شد و البته این خود به آن ‌معنی بود که پیمان نظامی ناتو دلیل اصلی موجودیت خود را از دست داد. به این ترتیب، پیمان آتلانتیک شمالی با مسأله‌ای جدی در امر تطبیق‌پذیری با شرایط جدید و بازبینی و درک جایگاه خود در وضعیت جدید آرایش نیروها مواجه شد. فقدان دشمن واقعی، سران ناتو را واداشت تا برای قدرت نظامی خود مورد استفاده دیگری بیابند. اما تروریسم با تمام خطرات بارزی که برای جامعه جهانی دارد، نمی‌تواند توجیهی بر حضور همیشگی ناتو به عنوان یک قدرت نظامی باشد و به هیچ‌وجه واجد کارکرد استراتژیک پیمان ورشو در گذشته به عنوان یک قدرت آلترناتیو پیش‌روی ناتو نیست.

در واقع آنچه کشورهای عضو ناتو و خصوصا ایالات متحده را به عنوان قوی‌ترین عضو این پیمان، نگران می‌سازد، تدبیر جدید روسیه در همگراسازی کشورهای همسایه در سراسر مرزهای خود است؛ پیمان اورآسیا. اگرچه پیمان اورآسیا در وهله نخست، واجد ماهیتی اقتصادی است اما از توانایی بالقوه کافی در تبدیل شدن به بلوکی نظامی – تدافعی برخوردار است. بی‌تردید تمرکز نظامی ناتو در سال‌های اخیر، متوجه هر چه بیشتر محدود و منزوی کردن روسیه است. اما از آنجا که توجه روسیه در دوران پس از یلتسین غالبا معطوف به اعمال تغییرات ساختاری در نظام اقتصادی خود است و تنها بخش نسبتا ناچیزی از بودجه سالیانه خود را به امور نظامی اختصاص می‌دهد، ناتو همواره در جست‌و‌جوی بهانه‌های جدیدی برای توجیه گسترش خود به سوی مرزهای روسیه است. تاریخ مناسبات سیاسی نظامی غرب و روسیه گواه آن است که هر دو طرف از ظرفیت بالایی در بازسازی و فعال‌سازی سریع قوای نظامی خود برخوردارند و از همین رو غرب می‌کوشد روسیه را تا آنجا که ممکن است، ضعیف‌تر سازد.

گسترش مرزهای ناتو به سوی شرق و استقرار سامانه‌های دفاع موشکی به طور پراکنده در کشورهای اروپای شرقی به بهانه مقابله با حمله احتمالی ایران و گروه‌های تروریستی مستقر در پاکستان (در صورت دستیابی ایشان به زرادخانه‌های هسته‌ای کشور پاکستان) در راستای اجرای همین سیاست صورت می‌پذیرد.

حتی با نگاهی گذرا به تاریخ سیاسی نظامی ایران در سده اخیر، می‌توان متوجه این نکته شد که توانایی نظامی این کشور در تمام این دوران معطوف به اجرای هر چه بهتر سیاست تدافعی بوده و اعمال مناقشه‌برانگیز و تحریک‌آمیز آمریکا توسط متحدان منطقه‌ای‌اش، ایران را به اخذ تصمیمات جدی در عرصه تولید و ساخت موشک سوق داده است.

اما آنچه در این میان نیاز به توجه موشکافانه‌ای دارد، مسأله موقعیت اروپا و نسبت آن با روسیه است. بی‌تردید در صورتی که ناتو از تأثیرپذیری مستقیم و همه‌جانبه آمریکا برخوردار نمی‌بود و اگر اعضای قدرتمندتر اروپایی آن از استقلال بیشتری در بازتاب نظرات منطبق با منافع ملی خود برخوردار بودند، روسیه هرگز به عنوان دشمن شماره یک ناتو معرفی نمی‌شد و همکاری ناتو و روسیه می‌توانست ابعاد گسترده‌تر و سودمندتری داشته باشد که از یک سو منافع ملی تمامی کشورهای اروپایی از جمله روسیه را در نظر بگیرد و از سوی دیگر موجبات همگرایی هر چه بیشتر قدرت‌های سنتی اروپایی را فراهم آورد. در واقع آنچه موجب پیدایش احتمالی پیمان نظامی دیگری در آینده نزدیک به منظور مقابله با سیاست‌های ناتو خواهد شد، سیاست نه چندان دوستانه‌ای است که ناتو با اجرای طرح‌های منطقه‌ای آمریکا در اروپا در پیش گرفته است. از همین رو بسط مناسبات اقتصادی و فراهم ساختن بستر لازم برای دستیابی به نوعی گفتمان تمام اروپایی می‌تواند یکی از راهکارهای بسیار سازنده و مفید در ایجاد توازن نظامی – سیاسی در منطقه اروپا باشد که این خود در نهایت منجر به بروز تعامل و همکاری گسترده میان روسیه از یک سو و ناتو از سوی دیگر خواهد شد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات