تاریخ انتشار : ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۵:۲۶  ، 
کد خبر : ۲۷۴۴۱۷

یادداشت روزنامه‌ها 1 اردیبهشت


روزنامه کیهان **

وقت گفتن است نه خاموشی !  / حسین شریعتمداری

1- چند ساعت بعد از انتشار «توافق لوزان»، وزارت خارجه آمریکا با صدور یک بیانیه مطبوعاتی -MEDIA NOTE- تفسیر و نظر خود را -FACT  SHEET-  درباره مفاد توافق یاد شده منتشر کرد. آنچه در بیانیه توجیهی وزارت امور خارجه آمریکا آمده است با آنچه اعضای محترم تیم مذاکره‌کننده کشورمان درباره مفاد و محتوای توافق لوزان اعلام کرده و روی آن اصرار می‌ورزند، تفاوت‌های فاحش و در مواردی «متضاد» دارد. فکت شیت آمریکایی‌ها از «داده‌های‌نقدایران» در مقابل «وعده‌های نسیه حریف» خبر می‌دهد و در تمامیت آن، «فرمول نابودی تأسیسات‌ هسته‌ای ایران را می‌توان دید». از سوی دیگر، اعضای تیم هسته‌ای کشورمان تفسیر آمریکایی‌ها را مخدوش و نامعتبر معرفی می‌کنند و بر این باورند که آمریکایی‌ها مفاد توافق لوزان را مطابق میل و خواسته خود تفسیر کرده‌اند، اما کدامیک از این دو دیدگاه را می‌توان و باید باور کرد؟! بدیهی است که اعتماد به نظریه و تفسیر دشمن و نادیده گرفتن نظر تیم هسته‌ای کشورمان دور از انصاف است و منطقی‌ترین راه‌کار آن است که تفسیر و برداشت اعضای محترم تیم‌مذاکره‌کننده خودی را که در دلسوزی و تلاش آنان برای حفظ منافع مردم و نظام تردیدی نیست بپذیریم اما متأسفانه آنان علی‌رغم تاکید رهبر معظم انقلاب بر ضرورت انتشار فکت شیت ایران، تاکنون از انتشار آن خودداری کرده‌اند! بنابراین چگونه می‌توان درباره نظریه و تفسیری که اعلام نشده است، قضاوت کرد؟ ممکن است گفته شود اعتماد به تیم خودی کافی است تا نظر آنان را به تفسیر حریف ترجیح دهیم، ولی با عرض پوزش باید گفت، مقایسه میان تفسیر وزارت خارجه آمریکا از توافق لوزان با متن اصلی توافق یاد شده نشان می‌دهد در بسیاری از موارد، فکت‌شیت آمریکایی‌ها با مفاد سند لوزان همخوانی دارد! لطفا اشتباه نکنید! منظور آن نیست که آمریکایی‌ها دست به خدعه و فریب نزده‌اند، بلکه مقصود این است که حریف، تمامی خدعه و نیرنگ خود را در تنظیم سند اصلی، یعنی متن توافق لوزان به کار برده است و اکنون با انتشار برگه تفسیری خود در پی بهره‌گیری از ترفند موذیانه‌ای است که در آن هنگام به کار گرفته بود این برداشت تا چه اندازه واقعیت دارد؟ آیا برای قضاوت نهایی غیر از انتشار فکت‌شیت ایرانی راه دیگری هست؟!

2- مسئولان محترم مذاکره‌کننده کشورمان اما، طی بیش از یک‌هفته گذشته درباره علت خودداری از انتشار فکت‌شیت ایرانی دلایلی مطرح کرده‌اند که با عرض پوزش قانع‌کننده به نظر نمی‌رسند. بخوانید!

الف: ابتداء گفته شد فکت‌شیت ایران از سوی سازمان انرژی اتمی کشورمان تدوین شده و برای انتشار در اختیار وزارت خارجه قرار گرفته است، ولی بعد از چند روز اعلام شد برگه تفسیری تیم مذاکره‌کننده از مفاد توافق لوزان - فکت شیت- ه��ان توضیحاتی است که آقایان ظریف و صالحی و عراقچی در مصاحبه‌ها و برنامه‌های تلویزیونی به اطلاع ملت رسانده‌اند! و مدتی بعد توضیح دادند به علت برخی از مسائل محرمانه که می‌تواند مذاکرات پیش‌روی را با آسیب‌ها و زیان‌های جدی روبرو کند! انتشار فکت‌شیت را به مصلحت نظام نمی‌دانند! و... این توضیحات- اگر نگوئیم توجیهات- در حالی است که؛

ب: فکت‌شیت یا تک‌برگ- ONE  SHEET-  در تعریف حقوقی به سند مکتوبی گفته می‌شود که هر یک از طرفین مذاکره یا تفاهم‌نامه، یا قرارداد و... با انتشار آن، تفسیر و برداشت خود از مفاد توافق انجام شده را شرح و توضیح می‌دهند. در این حالت اگر توافق مورد نظر محرمانه باشد، فکت‌شیت مربوط به آن نیز محرمانه خواهد بود و چنانچه توافق طرفین غیرمحرمانه بوده و به اطلاع همگان رسیده باشد، فکت‌شیت مربوطه نیز نمی‌تواند محرمانه تلقی شود. حالا باید پرسید آیا توافق لوزان که سند مکتوب آن بلافاصله بعد از پذیرش طرفین مذاکره‌ در سطح جهانی منتشر شده است، یک سند محرمانه است که برگه تفسیری آن محرمانه باشد؟!

توضیح آن که مطابق اصول پذیرفته شده حقوقی، سری‌ترین اسناد نیز بلافاصله پس از اولین انتشار، غیرمحرمانه تلقی شده و از فهرست اسناد طبقه‌بندی شده خارج می‌شوند. بنابراین چگونه می‌توان تفسیر و برداشت ایران را از سندی که متن آن در اختیار همگان است، محرمانه تلقی کرد؟!

ج: آنچه باید محرمانه بماند و انتشار آن می‌تواند خسارت‌های جبران‌ناپذیری به دنبال داشته باشد، تفسیر ایران، و یا هر یک از کشورهای 5+1 از مفاد سند لوزان نیست، بلکه تصمیم هر یک از طرفین برای چگونگی برخورد با آن در ادامه مذاکرات است که باید محرمانه باقی بماند و بدیهی است هیچکس انتظار ندارد و نباید انتظار داشته باشد تیم مذاکره‌کننده کشورمان برگ‌های برنده خود در مذاکرات پیش‌روی را افشاء کند و صدالبته، ارائه و اعلام تفسیر ایران از توافق لوزان را با هیچ استدلالی ‌نمی‌توان از نوع دوم تلقی کرد.

د: آمریکایی‌ها فقط چند ساعت بعد از اعلام و انتشار متن توافق لوزان، تفسیر و برداشت خود از مفاد آن را به صورت مکتوب منتشر کرده‌اند مثلا اعلام کرده‌اند، «ایران پذیرفته است برای رفع نگرانی‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نسبت به ابعاد احتمالی نظامی در فعالیت هسته‌ای خود - PMD- زمینه دسترسی بازرسان آژانس به تاسیسات مشکوک - SUSPICIOUS   SITES-  را در هر نقطه ایران فراهم آورد»! آیا این برداشت و تفسیر آمریکایی‌ها مورد قبول ایران است؟ اگر پاسخ مثبت است، با چه استدلالی می‌خواهیم مراکز نظامی کشورمان را در دسترس بازرسان آژانس قرار دهیم؟! ویا آمده؛ ایران پذیرفته است با اجرای پروتکل الحاقی به آژانس امکان دسترسی به اطلاعات «تاسیسات هسته‌ای اعلام شده و اعلام نشده خود را بدهد» وچندین نمونه دیگر از این دست. اکنون باید از تیم هسته‌ای کشورمان پرسید، آیا شما نیز دسترسی بازرسان آژانس به مراکز نظامی کشورمان را پذیرفته‌اید؟ و آیا شما هم معتقدید که در ایران علاوه بر تأسیسات اعلام شده -DECLARED  FACILIITIES- تأسیسات اعلام نشده -UNDECLARED- دیگری نیز وجود دارد که بازرسان آژانس باید به اطلاعات مربوط به آن دسترسی کامل داشته باشند؟! و آیا پذیرش این بند به معنای آن نیست که در مقابل آژانس دست به پنهان‌کاری زده‌ایم؟! و نمونه‌های مشابه دیگری که در صورت اجرا، تمامی برنامه هسته‌ای کشورمان را بر باد می‌دهد! منظور از انتشار فکت‌شیت ایرانی، پاسخ به اینگونه پرسش‌ها و توضیح درباره آنهاست. باید اعلام شود که این موارد از تفسیر آمریکایی‌ها را در انطباق با مفاد توافق لوزان نمی‌دانید و در غیر این صورت به برچیدن بساط فعالیت هسته‌ای کشورمان تن داده‌اید! آیا خودداری شما عزیزان از انتشار تفسیر ایران درباره مفاد توافق لوزان، غیر از واگذاری میدان به حریف هیچ مفهوم و نتیجه‌ دیگری می‌تواند داشته باشد؟!

هـ - اخیرا، شایعه‌ای در برخی از محافل مطرح شده است که هر چند رهبر معظم انقلاب بر ضرورت انتشار فکت‌شیت ایرانی تاکید ورزیده‌اند ولی پس از توضیح و درخواست تیم مذاکره‌کننده با عدم انتشار آن موافقت فرموده‌اند! بدیهی است که این نکته نمی‌تواند صحت داشته باشد و به نظر می‌رسد انتشار آن به منظور پیشگیری از درخواست دلسوزان برای انتشار برگه تفسیری بوده است! چرا که اولا به دلایل ذکر شده، انتشار فکت‌شیت ایرانی برای پیشگیری از سوءاستفاده حریف، ضروری و اجتناب‌ناپذیر است و ثانیا؛ حضرت آقا، تاکید فرموده‌اند که هرگز آنچه آشکارا اعلام می‌کنند با آنچه در نهان اعتقاد دارند، تفاوت و دوگانگی ندارد. البته به یقین مسائلی وجود دارد که اعلام علنی آن را به مصلحت نمی‌دانند و این، طبیعی و منطقی و در انطباق با مصالح عالی نظام و مردم نیز هست، اما به فرموده صریح حضرت ایشان، حالت اول، یعنی تفاوت نظر اعلام شده با آنچه در جلسات خصوصی مطرح می‌فرمایند، ناممکن است.

... و اما، درباره متن توافق لوزان و بندهایی از آن که در صورت اجرا می‌تواند برنامه هسته‌ای کشورمان را در فاصله‌ای نه چندان طولانی با آسیب جدی و در حد تبدیل به یک ماکت کاریکاتوری روبرو کند، گفتنی‌هایی هست که به بعد موکول می‌کنیم.

************************************
روزنامه قدس ***

دستگاه دیپلماسی  و غفلت از ظرفیت های جهانی/ محمد مهدی شیر محمدی

یکم: چگونه

پیامبر اکرم صلی ا... علیه و آله فرموده‌اند: «لا تَزولُ قَدَما عَبدٍ یَومَ القیامَةِ حَتّی یُساَ لَ عَن اَربَعٍ : عَن عُمُرِهِ فیما اَفناهُ وَ عَن شَبابِهِ فیما اَبلاهُ وَ عَن مالِهِ مِن اَینَ اَ کتَسَبَهُ وَ فیما اَ نفَقَهُ وَ عَن حُبِّنا اَهلَ البَیتِ» (شیخ صدوق. خصال، ص 253. حدیث 125)؛ روز قیامت، بنده، گامی بر نمی‌دارد مگر اینکه درباره چهار چیز از او می پرسند؛ از عمرش که چگونه فنا کرد، از جوانی‏‌اش که چگونه سپری کرد، از ثروتش که از کجا به دست آورده و چگونه خرج کرد و از دوستی ما اهل بیت.

روی سخنم با دولتمردان است که باید در این دنیا در پایان کار دولت، به ملت و در قیامت در پیشگاه خداوند متعال پاسخگوی پرسشهایی از این دست باشند.

 دوم: ظرفیت

فرصت و قدرت سیاسی دیپلماتیک ایران در 
عرصه های بین المللی، سرمایه ای است که هم اکنون در اختیار دولت محترم است. ایران اسلامی به برکت تکیه بر مکتب اهل بیت(ع) و خون شهدای خود در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، قدرتی 
فوق العاده دارد و «عزتی» بی نظیر دارد. به علاوه این قدرت و عزت، توانسته است با عضویت در نهادهای مختلف بین المللی، سرمایه و ظرفیت مناسبی برای اهداف خود کسب کند.

عضویت در نهادهای بین المللی برای هر کشوری ظرفیت مناسبی ایجاد می کند تا ضمن اهتمام به منافع مشترک، آرمانها و منافع ملی خود را نیز بهتر مطالبه کند.

ایران با عضویت در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، می کوشد منافع خود را در توسعه انرژی هسته‌ای مطالبه کند و با عضویت در «سازمان کنفرانس (همکاری های) اسلامی» ضمن دفاع از آرمانهای مشترک ملل مسلمان، قدرت تأثیرگذاری خود را در مناسبات جهانی بیفزاید و مثلاً طبق سیاست اعلامی جمهوری اسلامی، برگزاری یک همه پرسی در سرزمین فلسطین را به عنوان راهکاری معقول برای دفاع از ملت مظلوم فلسطین از طریق این سازمان پیگیری کند و همچنین در قالب «جنبش عدم تعهد ظرفیت مناسبی برای مقابله با قدرتهای زورگو و به اصطلاح «بزرگ» ایجاد کند.

غفلت از چنین ظرفیتی با هیچ منطقی پذیرفته نیست. وقت نیاز اگر از ابزار رأی استفاده نکنید، چه لزومی برای سرمایه گذاری در تدارک این ابزار بوده است؟! آیا اختصاص هزینه های سنگین مادی و معنوی برای عضویت در این سازمانها و نیز برگزاری اجلاس مختلف آن، تنها برای یک امر تشریفاتی و نمایشی است؟!

 سوم: غفلت

در سال 1376 آغاز به کار دولت هفتم مصادف با تشکیل اجلاس سران کنفرانس اسلامی در تهران بود. کنفرانسی که از بدو تأسیس در رباط (مغرب)، یکی از اهداف خود را دفاع از ملت مظلوم فلسطین قرار داد.

جای پر��ش دارد که دولت وقت در دوران ریاست سه ساله ایران بر این کنفرانس از این ظرفیت، چه مقدار برای دفاع از فلسطین بهره برد؟ متأسفانه در همان دولت، مشاور رئیس جمهور و رئیس مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری، طی سخنانی، مدعی وجود شکاف بین منافع ملی در ایران و دفاع از ملت مظلوم فلسطین شد و بر ترجیح منافع ملی تأکید کرد. سخنانی که با انتقاد قاطع بانو مصطفوی، دختر حضرت امام خمینی(ره) مواجه شد تا جایی که با عزم آن بانوی بزرگوار، «جمعیت دفاع از ملت مظلوم فلسطین» تشکیل شد.

در شهریور سال 1391 اجلاس جنبش عدم تعهد با حضور با ۲۴ رئیس‌جمهور و هشت نخست‌وزیر و سه پادشاه در بالاترین سطح، نیز ۹ معاون رئیس‌جمهور و ۸۰ وزیر (۶۰ نفرشان وزیرخارجه بودند) و دو رئیس‌مجلس و ۹ فرستاده  ویژه و... در تهران تشکیل شد.

در این اجلاس بسیاری از اهداف بین المللی ایران از جمله دفاع از حق هسته ای مورد تأکید و پذیرش این جنبش قرار گرفت، جنبشی که بعد از سازمان ملل متحد، بزرگترین و فراگیرترین نهاد بین المللی است. متأسفانه با وجود اینکه از سال 1391 ریاست این جنبش بر عده رئیس جمهور ایران (آقای احمدی نژاد و سپس آقای روحانی) قرار گرفته است، از ظرفیت این نهاد فراگیر و بین المللی استفاده بهینه صورت نمی گیرد.

 چهارم) نیاز

هم اکنون جنبش عدم تعهد و نیز سازمان کنفرانس اسلامی، به خوبی می تواند تأثیرگذاری مناسبی در مسایل منطقه ای داشته باشد.

در حالی که ملتهای مختلف در یمن، عراق، فلسطین و... گرفتار تهاجم، مصاف با داعش و دیگر بردگان تکفیری غرب و... هستند، در بسیاری از امور نهادهایی چون جنبش عدم تعهد و کنفرانس اسلامی، به تماشای روزمره کشتار کودکان و زنان بی گناه نشسته اند. بویژه نقش کنونی ایران در جنبش عدم تعهد را نمی توان نادیده گرفت.

 ازدستگاه دیپلماسی کشور توقع می رود از حضور در این سازمانها به عنوان یک امر فانتزی و تشریفاتی فراتر گام نهد و از این ظرفیتها در تعاملات خود استفاده کند. دفاع از مظلوم، جزو اصول تصریح شده قانون اساسی است.

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی ****

ارتجاع عرب در خدمت رونق تسلیحاتی آمریکا

بسم‌الله الرحمن الرحیم

جنگ نیابتی ارتجاع عرب علیه ملت‌های منطقه، در عین حال که جان هزاران نفر را گرفته، جیب صاحبان کارخانه‌های اسلحه‌سازی آمریکا را پر کرده و به حل مشکل مالی دولت آمریکا کمک کرده است.

روزنامه نیویورک تایمز در این زمینه نوشت جنگ‌های خاورمیانه برای آمریکا یک نعمت بوده است. این جنگ‌ها علاوه بر آنکه کارخانه‌های تولید سلاح را از ورشکستگی و رکود نجات داده؛ مشکل بودجه دفاعی آمریکا را نیز حل کرده است.

اکنون بیش از پیش این واقعیت آشکار می‌شود که محرک دولت‌های مرتجع منطقه برای روشن کردن تنور جنگ و داغ نگاه داشتن آن، کارتل‌ها و کمپانی‌های غربی هستند تا زمینه فروش محصولات انبار شده و بدون مشتری را فراهم سازند، هر چند این معامله ضدانسانی و خائنانه به قیمت جان صدها نفر در هر روز در کشورهای خاورمیانه منجر شود.

جنگنده‌های ارتش عربستان روزانه چندین تن بمب بر سر مردم بی‌دفاع و محروم یمن فرو می‌ریزند و بی‌شرمانه، این جنایات خود را با عنوان دفاع از خود و مقابله با شورشیان توجیه می‌کنند.

همزمان، خلبان‌های اماراتی با جنگنده‌های «اف 16» ساخت آمریکا به شهرهای یمن و مناطقی از سوریه حمله می‌کنند و گزارش‌های تازه حاکی است به زودی آمریکا اولین هواپیماهای بدون سرنشین خود را نیز تحویل امارات می‌دهد تا آنها خون بیشتری از مردم مسلمان منطقه بریزند. جنگ و درگیری‌های خونین سال‌های اخیر در خاورمیانه موجب شده است انبارهای تسلیحاتی حکام مرتجع منطقه خالی شود و آنها نیاز به خریدهای تسلیحاتی جدید داشته باشند. سران این دولت‌‌ها که تنها به حفظ تاج و تخت خود می‌اندیشند ابایی ندارند که میلیاردها دلار از ثروت ملت‌ها را صرف خرید تسلیحات و کشتن مردم منطقه کنند.

به استناد گزارش مقام‌های وزارت دفاع آمریکا، کشورهای عربی از جمله عربستان، امارات، قطر، بحرین، اردن و مصر در صف انتظار خریدهای کلان نظامی از جمله هواپیما، موشک و بمب و تسلیحات پیشرفته دیگر قرار دارند تا زرادخانه‌های خود را که در جریان درگیری‌های سالهای اخیر خالی شده است پر کنند.

براساس گزارش‌های جدید، عربستان در سال 1393 بزرگترین خریدار تسلیحات در جهان بوده به طوری که با افزایش 54 درصدی، هزینه دفاعی این کشور به 5/6 میلیارد دلار بالغ گردیده است. امارات، بعد از عربستان، بیشترین سلاح‌ها را خریداری کرده و عربستان و امارات در سال گذشته مبلغی در حدود 7/8 میلیارد دلار صرف تهیه و تجهیز آنچه آن را سیستم‌های دفاعی می‌نامند کرده‌اند که رقمی بی‌سابقه است.

به گزارش نیویورک تایمز،‌ دولتمردان عربستان و امارات در یک سال گذشته قراردادهای نظامی در حدود 100 میلیارد دلار امضا کرده‌اند و در این زمینه از بسیاری کشورهای اروپایی پیشی گرفته‌اند.

این خریدهای نجومی تنها محدود به عربستان و امارات نبوده است. براساس همین گزارش، قطر در سال گذشته قراردادی 11 میلیارد دلاری با وزارت دفاع آمریکا امضا کرد تا از هم کیشان خود در منطقه عقب نماند و درحال حاضر هم به دنبال خرید جنگنده‌های اف 15 آمریکایی است. سیل پول‌های بادآورده نفتی که به سوی کارخانه‌های اسلحه‌سازی آمریکا سرازیر شده، پس از سال‌ها رکود مالی، شرایط بسیار خوبی را برای این شرکت‌ها به وجود آورده است به گونه‌ای که شرکت بوئینگ یک دفتر در دوحه قطر دایر کرده و نمایندگی شرکت «لاکهید مارتین» نیز به زودی در دوحه کارش را آغاز می‌کند.

این اقدامات نشان از آن دارند که شرکت‌های اسلحه سازی آمریکا برای فروش سلاح به کشورهای خاورمیانه برای سال‌های طولانی برنامه‌ریزی کرده‌اند. مفهوم دیگر این مطلب آن است که جنگ و درگیری در خاورمیانه سال‌های آینده نیز ادامه خواهد داشت.

نکته قابل تامل این است که عمده این سلاح‌ها برای کشتن ملت‌های منطقه تهیه می‌شوند، همانطور که در حال حاضر، مردم یمن، سوریه و عراق تاوان آن را می‌دهند. حکام مرتجع منطقه که میلیاردها دلار از بودجه ملت‌های مسلمان را صرف خرید این تسلیحات کرده‌اند، تاکنون حتی یک تیر به سوی دشمنان مسلمانان شلیک نکرده‌اند و این اوج خیانت و بی‌شرمی این دولت هاست، درحالی که می‌بینند دشمنان جهان اسلام و در راس آنها، رژیم صهیونیستی به کشتار و جنایت علیه مردم منطقه مشغول هستند. این رفتار خائنانه حکام عرب باعث شده است دولت آمریکا که تاکنون تلاش داشته فروش سلاح‌های پیشرفته به حکومت‌های عرب را برای حفظ برتری رژیم صهیونیستی محدود سازد، مجبور شود در مواضع خود تجدیدنظر کند. زیرا از دید دولت آمریکا، از این دولت‌ها دیگر کوچکترین تهدیدی متوجه رژیم صهیونیستی نیست.

براساس گزارش‌های منتشر شده، فروش پیشرفته‌ترین تسلیحات به حکام عرب منطقه، از جمله هواپیماهای اف 35 که تنها در اختیار متحدین اروپایی آمریکا قرار دارد، مجاز شده است. قرار است سران کشورهای عربی خلیج فارس در دیداری که ماه آینده با اوباما در واشنگتن خواهند داشت فهرستی برای خرید اینگونه تسلیحات ارائه کنند.

موضوع ایران هراسی و تبلیغات دروغین درباره خطر ایران برای کشورهای عربی در همین چارچوب قرار دارد. غربی‌ها و مشخصاً آمریکایی‌ها از این ترفند برای فریب دادن حکام مرتجع عرب و فروش سلاح‌های خود به آنها سود می‌جویند.

این ترفند، به خصوص پس از موافقت روسیه با تحویل موشک‌های اس 300 به ایران تشدید شده است محافل سیاسی و تبلیغاتی وابسته به کمپانی‌های تسلیحاتی آمریکا به کشورهای عربی هشدار می‌دهند که در خطر قرار دارند و باید خود را مجهز کنند.

این محافل، به صورت سازمان یافته بر روی این موضوع مانور می‌دهند که دشمن اصلی اعراب نه اسرائیل بلکه ایران است و با این نیرنگ ثروت‌های این کشورها را در ازای تحویل سلاح‌هایی که بسیاری از این کشورها حتی قادر به استفاده از آن‌ها نیستند، از چنگ آنها خارج می‌سازند و سران ارتجاع عرب نیز با مشارکت در این معامله خائنانه و خرید انبوه تسلیحات نظامی، آنها را در قتل و کشتار ملت‌های محروم منطقه که درصدد کسب آزادی و استقلال خود بر آمده‌اند به کار می‌گیرند و ابایی ندارند حتی در ماه حرام نیز خون مردم مسلمان را بریزند.

دولت عربستان به عنوان سردمدار حکومت‌های عربی وابسته، مسئول اصلی جنایات اخیر در منطقه است و درحالی خود را خادم حرمین شریفین قلمداد می‌کند که حاضر نشده است کشتار مردم یمن را حتی در ماه رجب که از ماه‌های حرام است متوقف کند و دستور اربابان آمریکائی خود را بر دستور خدا ترجیح داده است. خواست کاخ سفید نیز همین است زیرا مایل است سلاح‌های بیشتری به فروش برساند تا پول بیشتری به جیب صاحبان کارخانجات اسلحه‌سازی آمریکا برود.

نکته‌ای که حکام مرتجع عرب از آن غافل هستند اینست که این گونه اقدامات و خوش خدمتی به دولت‌های استعمارگر، هرگز تضمینی برای بقاء تاج و تخت آنها نخواهد بود و نشانه‌های زیادی وجود دارد که عمر این حکومت‌ها به پایان خود نزدیک شده است.

***************************************

روزنامه خراسان*****

شرط موفقيت در حذف يارانه ثروتمندان/مهدي حسن زاده

روز گذشته پس از خبرهاي ضد و نقيض از سوي مقامات دولتي، سرانجام وزير اقتصاد اعلام کرد که حذف يارانه برخي افراد پردرآمد آغاز شده است اگرچه تعداد افراد حذف شده چندان زياد نيست. اگر به ماجراي دنباله دار يارانه نقدي از ابتدا تا کنون نگاهي بيندازيم مي بينيم که نحوه پرداخت يارانه نقدي يکي از چالش هاي جدي از ابتداي اجراي قانون هدفمند کردن يارانه ها بوده است. دولت قبل از ابتدا پرداخت يارانه به همه متقاضيان که تقريبا شامل اکثر قريب به اتفاق مردم مي شد، را هدفگذاري کرد ولي در ادامه سعي کرد از طريق خوشه بندي يارانه بگيران را پالايش کند که نتوانست. پرونده حذف يارانه بگيران پردرآمد پس از آغاز فعاليت دولت يازدهم مجدد گشوده شد و به ويژه مجلس طي قانون بودجه 93 دولت را ملزم به حذف يارانه ثروتمندان کرد که در عمل اتفاقي نيفتاد و پس از اصرار مجدد مجلس به حذف يارانه ثروتمندان در قانون بودجه 94، سرانجام روز گذشته از سوي وزير اقتصاد خبر رسمي آغاز حذف يارانه برخي افراد پردرآمد اعلام شد. اين در حالي است که هفته گذشته وزير نفت در نشستي خبري از فشار شديد پرداخت يارانه به وزارت نفت گفته بود. پس از آن نيز معاون اول رئيس جمهور اعلام کرد که براي پرداخت يارانه به همه 15 تا 16 هزار ميليارد تومان کسري وجود دارد. در هر صورت ضمن تاکيد بر ضرورت حذف يارانه ثروتمندان توجه به چند نکته براي توفيق دولت در اين زمينه ضروري است:

1- اگر اجراي قانون هدفمندي يارانه ها را به جراحي اقتصاد ايران تشبيه کنيم، حذف يارانه ثروتمندان را نيز مي توان جراحي نحوه اجراي قانون هدفمندي يارانه ها دانست. بررسي ها نشان مي دهد که با فرض پرداخت يارانه به 10 ميليون ثروتمند (برآورد دولت از ثروتمندان يارانه بگير) طي 50 نوبت پرداخت يارانه از آذر 89 تاکنون 23 هزار ميليارد تومان به افراد ثروتمند پرداخت شده است. مي توان نتيجه گرفت که اين ميزان پول کاملا به هدر رفته است، پولي که مي توانست در زيرساخت هاي توليد کشور، بهداشت و سلامت مردم و حتي رفاه ساير اقشار کم درآمد تاثيري شگرف به جا بگذارد، لذا در ضرورت حذف يارانه افراد پردرآمد نبايد ترديد کرد.

2- مانع اصلي حذف يار��نه پردرآمدها، نحوه شناسايي اين اقشار است. پس از آن که دولت قبل نتوانست از فرم هاي اطلاعات اقتصادي خانوار استفاده کند، دولت جديد استفاده از پايگاه هاي اطلاعاتي دستگاه هاي مختلف را براي شناسايي ثروتمندان مدنظر قرار داد. براساس اعلام مسئولان دولت بيش از 40 بانک اطلاعاتي از جمله بانک اطلاعات املاک، دارايي ها، بورس، سازمان مالياتي، نقل و انتقال خودرو و بسياري از ديگر پايگاه ها براي شناسايي وضعيت اقتصادي گروه هاي مختلف مردم وجود دارد. با اين حال مراجعه به مهمترين بانک اطلاعاتي که حسابهاي بانکي مي باشد از سوي رئيس جمهور، سرک کشيدن به حريم خصوصي مردم تفسير شده است. اگرچه گستره وسيع بانک هاي اطلاعاتي حتي با فرض کنار گذاشتن حساب هاي بانکي امکان شناسايي ثروتمندان را فراهم مي کند، اما استفاده از حساب هاي بانکي سرعت و دقت شناسايي را بالا مي برد. ضمن اين که رصد جريان وجوه نقد در کشور جلوي بسياري از مفاسد و حتي فرار مالياتي ثروتمندان را مي گيرد و طبق قانون پولشويي مصوب مجلس بايد مبادلات بانکي مورد نظارت حاکميت قرار داشته باشد. همچون اقدامي که بسياري از کشورهاي دنيا براي رصد فعاليت هاي اقتصادي به منظور اخذ ماليات و جلوگيري از پولشويي جريان مبادلات بانکي را رصد مي کنند.

3- با عنايت به نکته فوق درباره دقت در شناسايي گروه هدف براي حذف يارانه بايد متذکر شد که وجود خطا در شناسايي افراد ثروتمند اجتناب ناپذير است. آن چه مي تواند پاشنه آشيل شناسايي ثروتمندان قرار گيرد، بالا بودن خطا در شناسايي خانوارهاي ثروتمند است. لذا به نظر مي رسد ضمن ضرورت دقت نظر دولت و بهره گيري از حساب هاي بانکي به عنوان کاراترين ابزار شناسايي، بايد امکان اعتراض افرادي که به اشتباه به عنوان ثروتمند شناسايي شده و يارانه شان حذف شده است فراهم شود. مي توان طي فراخواني مجدد امکان ثبت نام اين افراد را فراهم کرد و سپس با دقت نظر بيشتري وضعيت اقتصادي اين افراد را بررسي کرد تا حق اين گونه افراد تضييع نشود.

4- در نهايت آن چه که موفقيت دولت در اين طرح را تضمين مي کند ولي به نظر مي رسد مورد غفلت دولت قرار گرفته است، ضرورت شفاف سازي و اقناع افکارعمومي در اين رابطه است. سخنگوي دولت سال گذشته در پاسخ به سوالات متعدد خبرنگاران درباره حذف يارانه پردرآمدها تاکيد داشت که رسانه اي شدن اين موضوع ممکن است موجب نگراني در جامعه و مقاومت در مسير حذف پردرآمدها شود. اين در حالي است که در عصر ارتباطات نمي توان ذره اي تصور کرد که موضوع حساسي نظير حذف يارانه ثروتمندان را بتوان بي سر و صدا به سرانجام رساند، چرا که با گسترش شبکه هاي اجتماعي هر فرد مي تواند به منزله يک رسانه به اطلاع رساني در اين زمينه عمل کند و همه مي دانيم که اگر از اطلاع رساني رسمي غفلت شود چگونه اطلاع رساني غير رسمي که مخلوطي از راست و دروغ است مي تواند جامعه را تحت تاثير قرار دهد. بر اين اساس بايد توجه داشت که حذف يارانه پردرآمدها جز در فضايي از اقناع افکار عمومي امکان پذير نيست ضمن اين که اقناع افکار عمومي در اين رابطه کار چندان سختي نيست چرا که با اطمينان دادن به مردم مبني بر اين که يارانه پردرآمدها صرف نيازهاي اساسي اقشار ضعيف جامعه مي شود، مي توان افکار عمومي را در اجراي اين طرح همراه کرد. در اين ميان تجربه موفق طرح تحول سلامت را نبايد فراموش کرد که چگونه مردم فاز دوم هدفمندي و افزايش نرخ ماليات بر ارزش افزوده را پذيرا شدند تا منابع طرح تحول سلامت تامين شود. حتي با وجود کسري ۱۵ هزار ميليارد توماني بودجه يارانه پرداختي و اين که دولت با حذف يارانه ثروتمندان در صدد تراز کردن کسري يارانه هاست، به نظر مي رسد که اگر دولت براي جبران کسري بودجه يارانه ها مسير ديگري در پيش گيرد و به مردم اطمينان دهد که منابع ناشي از حذف يارانه ثروتمندان صرفا به نيازهاي اقشار ضعيف اختصاص مي يابد مي توان به موفقيت در حذف يارانه ثروتمندان اميدوار بود.

در هر صورت نبايد از کنار کسري ۱۵ هزار ميليارد توماني پرداخت يارانه به سادگي گذشت، چرا که اين کسري که تا حد زيادي به واسطه حذف نشدن يارانه ثروتمندان ايجاد شده به قيمت تأخير در پروژه هاي عمراني و توسعه در زيرساخت هاي کشور جبران شده است و تداوم اين کسري ۱۵ هزار ميليارد توماني يعني تأمين اين مبلغ از جيب عموم مردم که قطعاً با عقل و عدالت هيچ تناسبي ندارد.

***************************************

روزنامه ایران******

پیامی از ایران/ محمد جواد ظریف/وزیر امور خارجه

اوایل این ماه، در سوئیس به پیشرفت‌های مهمی دست یافتیم. ما به همراه پنج عضو دائمی شورای امنیت و آلمان به راه‌حل‌هایی رسیدیم که می‌تواند هرگونه شک و تردید درباره ماهیت صرفاً صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای ایران را از بین ببرد و هم زمان تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران را لغو کند.

با این حال برای دستیابی به توافق هسته‌ای مورد انتظار، به اراده سیاسی بیشتری نیاز است. مردم ایران قبلاً انتخاب و اراده خود را برای تعامل عزتمند با جهان نشان داده‌اند. اکنون نوبت امریکا و متحدان غربی اش است که از بین تعامل و تقابل، بین مذاکره و شعار و بین توافق و فشار یکی را انتخاب کنند.

ما چنین امکانی را داریم که با شجاعت در مدیریت و جسارت در اتخاذ تصمیمات درست به بحران ساختگی فعلی پایان دهیم، تا بتوانیم به کارهای مهمتری که باید انجام شوند بپردازیم. در حال حاضر، «منطقه وسیع تر خلیج فارس» در ناآرامی به سر می‌برد. اکنون سؤال اساسی در منطقه، ظهور و سقوط دولت‌ها نیست؛ بلکه موضوع اصلی اساس و بافت اجتماعی، فرهنگی و مذهبی است که در تمامی کشورهای منطقه با تهدید روبه‌رو است.

ایران با تکیه بر جمعیت مقاومی که همواره در مقابل زورگویی و اجبار استوار ایستاده و همزمان با بزرگ منشی و بزرگواری افق‌های جدیدی از تعامل سازنده را براساس احترام متقابل به نمایش گذاشته، با موفقیت و سربلندی در میان طوفان نا آرامی‌ها و هرج و مرج های منطقه ای  باثبات مانده است.  با این حال نمی‌توانیم نسبت به ویرانی‌های عمیق اطرافمان بی‌تفاوت باشیم، چرا که تجربه به ما می‌گوید که بی‌ثباتی و ناآرامی مرزی نمی‌شناسد.

ایران در مواضع خود همواره شفاف بوده است. گستره تعامل سازنده ایران در واقع گستره‌ای بسیار فراتر از مذاکرات هسته‌ای را فرا می‌گیرد. روابط خوب با همسایگان جزو مهمترین اولویت‌های ایران است. اعتقاد اساسی ما این است که موضوع هسته‌ای صرفاً به مثابه یک عارضه جانبی بوده و نمی‌تواند عاملی برای عدم اعتماد، تنش و بحران در نظر گرفته شود. با توجه به پیشرفت‌های اخیر در پیشگیری از این گونه عوارض جانبی، اینک زمان آن رسیده است که ایران و دیگر کشورهای منطقه به ریشه‌های اصلی بی‌اعتمادی و تنش در «منطقه وسیع تر خلیج فارس» بپردازند.

ماهیت سیاست خارجی ایران جامع و فراگیر است. این یک انتخاب یا ترجیح صرف نیست بلکه به دلیل شناسایی عمیق این واقعیت است که جهانی شدن تمامی گزینه‌های جایگزین را منسوخ کرده است.  هیچ چیز در سیاست بین‌الملل در خلأ عمل نمی‌کند. امنیت نمی‌تواند به هزینه نا امن کردن دیگران به دست آید. در حقیقت هیچ ملتی نمی‌تواند به منافع خود دست یابد، بدون اینکه منافع دیگران را نیز در نظر گیرد.

در هیچ نقطه‌ای از دنیا اهمیت این ساز و کارها مشهودتر از منطقه خلیج فارس نیست. همگی ما به یک ارزیابی هوشمندانه از پیچیدگی‌ها و واقعیت‌های درهم تنیده منطقه و اتخاذ سیاست هایی  پایدار بر اساس آن و به منظور مواجهه با آنها نیاز داریم. مبارزه با ترور یک نمونه از این موارد است.

هیچ کس نمی‌تواند با القاعده و خویشاوندان فکری اش نظیر به اصطلاح دولت اسلامی- که نه دولت است و نه اسلامی- در عراق مبارزه کند، در حالی که آنها را در یمن و سوریه به شکل مؤثری گسترش می‌دهد.

حوزه‌های متعددی وجود دارد که ایران و دیگر کشورهای منطقه در آن منافع مشترکی دارند. تأسیس یک مجمع گفت‌و‌گوی منطقه‌ای در خلیج فارس به منظور تسهیل تعاملات، موضوعی است که می‌بایست مدت‌ها قبل راه‌اندازی می‌شد.

یمن یکی از موضوعات ضروری و فوری در میان فجایع جاری در منطقه است. ایران یک رهیافت معقول و اجرایی برای حل این بحران دردناک و غیرضروری ارائه داده است. طرح چهار ماده‌ای ما خواستار آتش بس فوری، کمک‌های انساندوستانه برای غیرنظامیان یمنی، تسهیل گفت‌و‌گو میان گروه‌های یمنی �� تشکیل یک دولت فراگیر گسترده وحدت ملی است.

در یک سطح وسیع تَر، گفت‌و‌گوهای منطقه‌ای می‌بایست بر اساس اصول مشترک پذیرفته شده جهانی و برخی اهداف مشترک صورت گیرد که مهمترین آنها عبارتند از: احترام به حاکمیت، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی تمامی کشورها؛ تغییرناپذیری مرزهای بین‌المللی؛ عدم دخالت در امور داخلی سایر کشورها؛ حل و فصل مسالمت‌آمیز اختلافات؛ ممنوعیت تهدید یا استفاده از زور و ترویج صلح، ثبات، پیشرفت و سعادت در منطقه.  یک گفت‌و‌گوی منطقه‌ای می‌تواند کمک مؤثری به اشاعه درک مشترک و ارتباطات متقابل در سطوح مختلف دولت، بخش خصوصی و جامعه مدنی باشد و به توافق در طیف وسیعی از موضوعات شامل موارد زیر منجر شود: اقدامات اعتمادساز و امنیت ساز؛ مبارزه با تروریسم، افراط گرایی و فرقه گرایی؛ تضمین آزادی کشتیرانی و جریان آزاد نفت و دیگر منابع در خلیج فارس؛ و محافظت از محیط زیست منطقه. این گفت‌و‌گوی منطقه‌ای می‌تواند همچنین در نهایت شامل ایجاد ساز و کارهای عدم تجاوز و همکاری‌های امنیتی منطقه‌ای گردد.

در حالی که این همکاری‌ها باید به کشورهای مرتبط منطقه محدود شود، می توان از چارچوب‌های نهادی موجود برای گفت‌و‌گوها و بویژه سازمان ملل متحد استفاده کرد. دبیرکل ملل متحد نیز می‌تواند محیط بین المللی لازم را برای انجام این گفت‌و‌گوها فراهم کند. نقش منطقه‌ای سازمان ملل متحد قبلاً در قالب قطعنامه 598 شورای امنیت که به پایان جنگ ایران و عراق در سال ١٩٨٨ کمک کرد دیده شده است، می‌تواند به کاهش نگرانی و تشویش بویژه نزد کشورهای کوچک تر؛  تأمین سازوکاری برای امنیت جامعه جهانی و رعایت منافع مشروع آن و ایجاد ارتباط بین گفت‌و‌گوهای منطقه‌ای با مسائلی که به‌طور ذاتی از مرزهای منطقه‌ای فراتر می‌روند کمک کند. جهان نمی‌تواند بیش از این از پرداختن به ریشه‌های ناآرامی در «منطقه وسیع تر خلیج فارس» طفره برود. این فرصت یگانه‌ای است برای تعامل که نباید هدر برود.

٭ یادداشت منتشره شده وزیر خارجه ایران در روزنامه نیویورک تایمز

-------------

پشت صحنه بیانیه هسته‌ای سوئیس/ سید حسین موسویان/عضو پیشین تیم مذاکره هسته‌ای

ایران و قدرت‌های بزرگ پس از 12 سال مذاکره بالاخره توانستند در 13 فروردین 1394 به یک چارچوبی برای توافق نهایی بحران هسته‌‌ای ایران برسند. دوطرف اعلام کرده‌اند که می‌خواهند با سه ماه مذاکره فشرده به توافق جامع برسند. من نقطه نظراتم در مورد ابعاد فنی این تفاهم را در سطح رسانه‌های جهانی مطرح کرده‌ام و لذا بنا ندارم در این نوشته به آن بپردازم. صرفاً به این واقعیت بسنده می‌کنم که این چارچوب مطلوب و ایده‌آل هیچ یک از طرفین نبوده و اگر توافق جامع هم حاصل شود، آن هم ایده‌آل هیچ یک از طرفین نخواهد بود.

واقعیت این است که ایران و 6 قدرت جهانی در تفاهم 13 فروردین 94 در لوزان سوئیس، امتیازات متقابل بزرگی به هم دادند و امتیازات متقابل بزرگی نیز از هم گرفتند. در سخنرانی اخیری که در ساختمان کنگره امریکا داشتم، پنج امتیاز بزرگی که ایران گرفته، پنج امتیاز بزرگی که قدرت‌های بزرگ جهانی گرفته و پنج امتیاز بزرگی که جامعه جهانی گرفته را برشمردم. به یک معنی هر دو طرف مذاکره برنده و به یک معنی هردو بازنده بوده‌اند.

در کلیات توافق شده ایران دو امتیاز بزرگ گرفت. اول برداشته شدن تحریم‌ها و دوم تأمین حقوق ایران در بهره‌مندی از تکنولوژی صلح‌آمیز ایران از جمله غنی‌سازی. قدرت‌های جهانی هم دو امتیاز بزرگ گرفتند. اول: محکم‌ترین راستی‌آزمایی‌های تاریخ هسته‌ای جهان و دوم محدودیت‌های فوق‌العاده در بخش غنی‌سازی و آب سنگین ایران. ضمناً به این هم اشاره کنم این اولین بار در تاریخ هسته‌ای جهان است که قدرت‌های جهانی رسماً «اصل غنی‌سازی» را در یک کشور پذیرفته‌اند. فلذا توافق جامع هم در صورت حصول، همین گونه خواهد بود در غیر این صورت توافق نهایی ممکن نخواهد بود.

همه بحث‌های فعلی در تهران و واشنگتن و در سطح جامعه جهانی عمدتاً در مورد ظرفیت غنی‌سازی، کم و کیف برداشته شدن تحریم‌ها، آب سنگین اراک، سایت‌های غنی‌سازی نطنز و فردو، تحقیقات و توسعه، ابعاد بازرسی‌ها و ذخیره غنی‌سازی ایران است. اما از نظر من، اصل دعوای واقعی پشت پرده در امریکا و اسرائیل بر سر هیچ یک از اینها نیست و این مباحث ظاهری قضیه است.

لازم به توضیح نیست که اساس استراتژی امریکا بعد از انقلاب«تغییر رژیم» در ایران بوده است. تمام موضوعات اساسی مورد اختلاف 35 سال گذشته مثل حقوق بشر و تروریسم و سلاح‌های کشتار جمعی هم صرفاً یک بهانه برای ایجاد فشار و تحریم به قصد براندازی نظام جمهوری اسلامی بوده است. در این پنج سالی که در امریکا بوده‌ام، در صدها مقاله و سخنرانی و مصاحبه، به امریکایی‌ها یادآوری کرده‌ام که واشنگتن در 60 سال گذشته از رژیم‌های دیکتاتور و فاسد و غیر دموکرات در خاورمیانه حمایت کرده است، متحدین امروزش هم ذره‌ای از معیارهای دموکراسی و حقوق بشر غرب را ندارند و پشتیبان و حامی تروریسم کور تکفیری‌ها هم متحدین خود امریکا است. مسلم بدانید این واقعیت‌ها برای کاخ سفید و جهان غرب کاملاً واضح است. زمانی که بحران هسته‌ای در سال 1382 کلید خورد، دغدغه اصلی بسیاری از دلسوزان کشور از جمله این بنده حقیر که عضوی از مجموعه بودم، این بود که اجازه ندهیم امریکا از این موضوع به عنوان ابزاری برای اهداف و استراتژی کلیدی خود در مورد ایران استفاده کند. نگرانی اصلی هم این بود که پرونده به شورای امنیت نرود، در فصل هفت منشور قرار نگیرد، ایران موضوع تهدید صلح و امنیت بین‌الملل نشود و تحریم‌های ظالمانه اعمال نشود. گذشت آنچه گذشت و متأسفانه همه این موارد اتفاق افتاد و برای اولین بار هم اجماع جهانی در اعمال ظالمانه‌ترین تحریم‌ها به وجود آمد. اما آیا هدف امریکا از این تلاش عظیم جهانی فقط برنامه هسته‌ای ایران بود؟ خیر هدف استفاده ابزاری از مسأله هسته‌ای برای ساماندهی حداکثر ظرفیت قدرت‌های جهانی و مکانیزم‌های بین‌المللی جهت تحقق استراتژی دیرینه «تغییر رژیم» بود.

اما امروز دعوای اصلی در واشنگتن بر سر چیست؟ آیا اصل دعوا به خاطر این است که تحریم‌ها فوراً برداشته شود یا بتدریج؟ آیا غنی‌سازی محدود باشد یا نه؟ آیا ایران 5 سال دیگر چرخه صنعتی سوخت داشته باشد یا 15-10 سال دیگر؟ خیر! اینها همه مطرح هست اما اصل دعوای پشت پرده در واشنگتن بر سر ادامه یا تغییر سیاست «تغییر رژیم» است.

نتانیاهو و تعداد زیادی در کنگره می‌گویند که «توافق هسته‌ای و برداشته شدن تحریم‌ها» و گشودن راه برای «همکاری‌های بعدی با ایران و امریکا» بر سر سایر مسائلی که اتفاقاً منافع مشترک هم داریم، مثل مبارزه با داعش و القاعده، در حقیقت به معنی «پایان استراتژی تغییر رژیم» و شروع فصل جدید «تعامل با ایران» است. چنین استراتژی موجب به رسمیت شناختن عملی «جمهوری اسلامی» و «جایگاه منطقه‌ای» ایران است. دوره آزمون سیاست امریکا برای «تغییر رژیم» در ایران 35 سال طول کشیده است. دوره اعتمادسازی در تفاهم سوئیس هم 10 تا 25 ساله است. اصرار امریکایی‌ها برای گنجاندن این دوره، ظاهراً برای اعتمادسازی در مورد مسأله هسته‌ای است اما باطناً دوره آزمون سیاست «تعامل با ایران» است.

مخالفین در واشنگتن اصرار دارند که این استراتژی موجب تضعیف یا حذف متحدین امریکا در منطقه مثل اسرائیل و اعراب خواهد شد. این ترجمه واقعی حرف نتانیاهوست که اعلام کرد توافق سوئیس موجودیت اسرائیل را به خطر می‌اندازد. در شهریور 1392، اوباما به عنوان اولین رئیس جمهوری امریکا در سازمان ملل اعلام کرد که «تغییر رژیم در ایران» سیاست دولت او نیست. او فتوای هسته‌ای رهبر معظم انقلاب علیه سلاح هسته‌ای را به رسمیت شناخت. اوباما بعد از تفاهم لوزان سوئیس در فروردین 94 نیز اعلام کرد که هم «سیاست تحریم» شکست خورده و هم ادامه سیاست «فشار و انزوا»ی ایران عاقلانه نیست. این حرف اوباما هم نیاز به ترجمه ندارد.

من در این چند سال فرصت یافتم با صدها نفر از اساتید، ارباب جراید، مراکز فکری و سیاسیون سابق امریکا و اروپا صحبت کنم تا به آنها بفهمانم که سیاست تغییر رژیم و فشار و تحریم ایران غلط است و باید با ایران بزرگ وارد همکاری شوید. این گفت‌وگوها شناخت من را هم از امریکا بسیار بهبود بخشید. واقعیت پر تنش‌ترین نزاع پنهان و آشکار چند دهه اخیر در واشنگتن، به خاطر موضوع هسته‌ای نیست. چالشی که سهمگین‌ترین نزاع تاریخ سیاسی دولت‌های امریکا با اسرائیل و اعراب متخاصم ایران را موجب شده است، بر سر «تغییر استراتژی تغییر رژیم در ایران» است. نزاعی که موجب تنفر بی‌سابقه جمهوریخواهان تندرو، صهیونیست‌های افراطی و برخی از کشورهای عربی کینه‌توز از اوباما شده است. تنفری که جناح بازهای امریکا و اسرائیل و اعراب معاند نسبت به اوباما به خاطر تعامل با ایران و تفاهم هسته‌ای سوئیس پیدا کرده‌اند، بسیار عمیق است.

سیاست «تعامل اوباما با ایران» اگر به توافق نهایی منجر شود، به معنی فصل جدید در تاریخ سیاسی ایران و معادلات سیاسی خاورمیانه خواهد بود. لذا مطمئن هستم که اوباما به سادگی از «گردنه تغییر استراتژی امریکا در مورد ایران» عبور نخواهد کرد و زندگی سیاسی همه کسانی که در دو طرف ماجرا در مسیر تحقق توافق هسته‌ای حرکت کرده و می‌کنند نیز بدون ریسک نخواهد بود. معتقدم ما ایرانی‌ها نیز در مرحله عبور از سخت ترین گردنه سیاسی تاریخ بعد از انقلاب هستیم. این قرائت من از احتمال «توافق هسته‌ای» ایران و غرب است. خداوند متعال یار ملت مظلوم و ضامن خون شهدای انقلاب ایران بوده و ان‌شاءالله خواهد بود.

***************************************

روزنامه جام جم *******

دست‌های نیازمند آمریکا به‌سوی مذاکرات! / مهدی فضائلی

«از قرار اطلاع، نمایندگان ویژه کارتر در راه ایران هستند و تصمیم دارند به قم آمده و با اینجانب ملاقات نمایند. لهذا لازم می‏دانم متذکر شوم دولت آمریکا که با نگهداری شاه اعلام مخالفت آشکار با ایران را نموده است، و از طرفی ‌دیگر، آن‌طور که گفته شده است، سفارت آمریکا در ایران محل جاسوسی دشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامی است، لذا ملاقات با من به‌هیچ‌وجه برای نمایندگان ویژه ممکن نیست و...»

این جملات بخشی از تنها نامه بدون «بسم‌الله» امام خمینی(ره) است که از سوره توبه الهام یافته و پس از اطلاع ایشان از اقدام کارتر برای اعزام هیاتی برای مذاکره با امام، در شانزدهم آبان 58 و سه روز پس از تسخیر لانه جاسوسی، خطاب به شورای انقلاب و مسئولان دولتی صادر شده است.

از آن زمان تاکنون موضوع مذاکره با آمریکا جزو مهم‌ترین موضوعات مطرح در حوزه سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است.

طی این دوره به ‌نسبت طولانی، دولت‌های آمریکا‌، چه دموکرات چه جمهوریخواه، همواره بر انجامِ مذاکره با ایران اصرار داشته و به بهانه‌های مختلف به‌دنبال بازکردن باب گفت‌و‌گو بوده‌اند و درمقابل، این ایران بوده است که تا پیش از مذاکرات هسته‌ای (به ‌استثنای دو مورد عراق و افغانستان)، به‌دلایل گوناگون که بخشی از آن را در خلال این بحث می‌توان دریافت، از مذاکره مستقیم با آمریکا امتناع ورزیده است.

رهبر فرزانه انقلاب هم در گذشته هم در جریا�� مذاکرات اخیر، بارها به نیاز آمریکا به مذاکره و ضرر بیشتر ایالات متحده در صورت شکست مذاکرات اخیر تصریح کرده‌اند؛ این نوشتار به بررسی دلایل این نیاز و چرایی متضرر شدنِ آمریکا در صورت شکست مذاکرات هسته‌ای از چهار منظر داخل آمریکا، جهان، منطقه و دوستان انقلاب اسلامی و داخل ایران می‌پردازد.

1. از منظر سیاست داخلی آمریکا: دولتمردان آمریکا، در حوزه سیاست داخلی خود و افکار عمومی آمریکا به سه‌دلیل نیازمند مذاکره با ایران هستند؛ نخست آن‌که جمهوری اسلامی ایران، مهم‌ترین یا یکی از مهم‌ترین مسائل سیاست خارجی آمریکا طی بیش از سه دهه گذشته بوده است و دولتمردان آمریکا تاکنون در حل آن به شیوه‌ای که مطلوب می‌دانستند ناکام مانده‌اند؛ ازاین‌رو بشدت علاقه‌مندند به مردم خود بقبولانند که دشمن سرسختشان را ناگزیر به مذاکره‌ کرده‌اند و این را نشانه توانمندی و کارآمدی خود در مهار دشمن معرفی کنند. علاوه ‌بر این، ازآنجا که در موضوع هسته‌ای همواره به افکار عمومی خود چنین القا کرده‌اند که ایران در جهت تولید بمب اتم حرکت می‌کند، اینک می‌خواهند نتیجه‌بخش بودن تدبیر آمریکا، یعنی «تحریم» را به خورد ملت خود دهند و چنین وانمود کنند که ایران با پذیرش اصل مذاکره و شرایط آنها در مذاکره، مجبور به عقب‌نشینی شد و آنها توانسته‌اند خطر دستیابی ایران به بمب اتمی را خنثی کنند!

سومین دلیل مهم نیاز آمریکا به این مذاکرات، دست‌های خالی آمریکا از گزینه کارساز دیگر علیه برنامه هسته‌ای ایران است. دولتمردان آمریکا بهتر از هرکسی می‌دانند که اگر این مذاکرات به نتیجه نرسد، هیچ گزینه اثربخش دیگری علیه جمهوری اسلامی ایران و برنامه هسته‌ای‌اش ندارند و آن هنگام است که کوس ناتوانی آنها به گوش همه خواهد رسید و همین استیصال است که آنها را به تکرار عبارت توخالی «همه گزینه‌ها روی میز است» وا می‌دارد.

2. از منظر بین‌الملل: بعد دیگر نیاز آمریکا به مذاکره با ایران به هژمونی و جایگاه بین‌المللی این کشور مربوط می‌شود. آمریکا، بویژه پس از دوران جنگ سرد، خود را در جایگاه رهبری جهان و قدرت بلامنازعی تعریف کرد که کسی در تحقق اراده‌اش تردید نکند. اکنون نه‌تنها این آرزو محقق نشده است، بلکه دولتمردان آمریکا دوران افول ابرقدرتی خود را شاهد هستند. این افول نه ادعای ما، که تصریح صاحب‌نظران جهانی و حتی برخی مراکز مطالعاتی و راهبردی خود آمریکاست. از میان انبوه اظهارنظرها دراین‌باره فقط به اظهارنظر امانوئل والرشتاین، جامعه‌شناس شهیر آمریکایی، اشاره می‌کنم: «مدت زمان درازی است که بحث کرده‌ام افول ایالات متحده به‌‌مثابه یک قدرت هژمونیک از حدود 1970 آغاز شد و این افول آرام در دوران رئیس‌جمهوری جورج بوش شتاب گرفت. نخستین‌بار نوشتن در این مورد را در 1980 یا بعد از آن آغاز کردم. در آن زمان واکنش اردوگاه‌های سیاسی این دیدگاه را به‌عنوان بحثی نامعقول رد می‌کردند. در دهه 1990، کاملا برعکس، باز هم واکنش همه طرف‌های طیف سیاسی این بود که ایالات متحده به اوج سلطه تک‌قطبی دست یافته است. اما بعد از شکستن حباب 2008، تغییر دیدگاه در میان صاحب‌نظران و عامه مردم آغاز شد. امروز، درصد بزرگی از مردم (هرچند نه همه آنها) واقعیت افول نسبی در قدرت و جایگاه و نفوذ ایالات متحده را پذیرفته‌اند. این پذیرش در ایالات متحده کاملا با اکراه صورت پذیرفته است. سیاستمداران و صاحب‌نظران در پیشنهاد این‌که چگونه هنوز می‌توان جلوی این افول را گرفت، با هم رقابت می‌کنند. به باور من این فرآیند بازگشت‌ناپذیر است.»

3. از منظر منطقه‌ای و دوستان ایران: یکی دیگر از ابعاد مهمی که نیاز آمریکا به مذاکره با ایران را تقویت می‌کند، بعد منطقه‌ای و دوستان انقلاب اسلامی است. کسی در این واقعیت تردید ندارد که جمهوری اسلامی ایران کانون الهام‌بخش مقاومت در برابر تجاوزطلبی و زیاده‌خواهی‌های آمریکا در فکر و ذهن ملت‌های منطقه است. نتیجه این الهام‌بخشی را امروز به‌روشنی در افزایش روزافزون اقتدار ایران در منطقه و شکست پی‌در‌پی سیاست‌های آمریکا در این حوزه می‌توان مشاهده کرد؛ کافی است به لبنان، فلسطین، عراق، افغانستان، سوریه و یمن بنگریم!

آمریکا در این خیال است که گشودن باب مذاکره با ایران، ملت‌های منطقه؛ بویژه آنانی را که امیدوارانه الگوی انقلاب اسلامی را پذیرفته‌اند و از آن پیروی می‌کنند، دچار یأس و سرخوردگی کند؛ غافل از این‌که دست او برای ما رو شده است و ازهمین‌رو، رهبر دوراندیش انقلاب اسلامی، ضمن تلاش برای حفظ روحیه انقلابی مردم منطقه، بارها تأکید و تصریح کرده‌اند: «مذاکره با آمریکا صرفا در قضیه هسته‌ای است و لاغیر، این را همه بدانند. ما درباره مسائل منطقه‌ای با آمریکا مذاکره‌ای نمی‌کنیم؛ هدف‌های آمریکا در مسائل منطقه‌ای، درست نقطه مقابل هدف‌‌های ماست.»

4. از منظر داخل ایران: چهارمین و آخرین بعدی که نیاز آمریکا به مذاکرات را آشکار می سازد، به مسائل داخل ایران مربوط می‌شود. آمریکایی‌ها طی سی و پنج ـ شش سال گذشته همواره برای خاموش کردن آتش خشم انقلابی ملت مسلمان ایران نسبت به دشمن شماره یک خود و همان‌که شیطان بزرگش می‌خوانند، کوشیده‌اند و در این مسیر از تمام ابزارهای تبلیغاتی خود و حامیان خویش سود جسته‌اند. آمریکایی‌ها بر این باورند که اگر کانون الهام‌بخش ملت‌های به‌پا‌خواسته از درون به سردی بگراید، الهام‌یافتگان از انقلاب ایران در خارج از مرزهای ایران نیز، بناچار و خیلی زود عقب‌نشینی خواهند کرد و انگیزه‌های خود را از دست خواهند داد؛ و از این روست که مقامات آمریکا برای خاموش‌کردن انوار انقلابی در دل مردم ایران به هر راهی و هر اقدامی متوسل شده‌اند. اینجا جا دارد به همسویی‌های ناآگاهانه برخی در بزک کردن چهره دشمن و یا بیان خاطرات غیرمستند هم اشاره کنیم.

دولتمردان آمریکا امیدوارند باز شدن باب گفت‌وگو ازسویی، مردم انقلابی ایران را بتدریج نسبت به آمریکا خوشبین کند یا حداقل از شدت نفرت آنها بکاهد و ازسوی‌دیگر، این گفت‌وگوها، راهی را برای تقویت جریانی بگشاید که بتواند با دشمن کنار بیاید؛ همان جریانی که آمریکایی‌ها آن را «میانه رو» می‌نامند! نیتی که اوباما پس از توافق لوزان در مصاحبه با رادیو آمریکا از آن پرده برداشت و گفت: «به نظر من تندروهایی در داخل ایران حضور دارند که فکر می‌کنند مخالفت با ما (آمریکا)، تلاش برای از بین بردن اسرائیل، ایجاد ناامنی در جاهایی مثل سوریه یا یمن یا لبنان کار درستی است. به نظر من در داخل ایران کسان دیگری هم هستند که معتقدند این کار سازنده نیست. اگر ما این توافق هسته‌ای را امضا کنیم، این امکان وجود دارد که موضع این نیروهای میانه‌رو را در داخل ایران تقویت کنیم.» اما اوباما و همفکران او غافل از این حقیقت‌اند که ملت ایران هرگاه احساس کند جریانی مورد طمع دشمن قرار گرفته، آن جریان را پس خواهد زد و این سرمایه‌گذاری آمریکایی‌ها نیز یکی دیگر از اشتباهات محاسباتی آنهاست.

و سخن آخر، سخن رهبر فرزانه و دوراندیش انقلاب اسلامی است که در آذر ماه گذشته در دیدار مجمع عالی بسیج مستضعفان فرمودند: «این دولت آمریکا است که نیازمند توافق است و از هرگونه عدم توافق ضرر خواهد کرد، و اگر این مذاکرات درنهایت نیز به نتیجه نرسد، جمهوری اسلامی ایران ضرر نخواهد کرد.»

 ***************************************

روزنامه وطن امروز *******

ضرورت قطع امید دولت از دشمن/ دکتر حجت‌الله عبدالملکی

در نخستین روز سال 94، رهبر حکیم انقلاب در فرمایشات سالانه‌شان در حرم حضرت علی‌بن‌ موسی‌الرضا المرتضی علیه‌السلام، بخش مبسوطی از فرمایشات‌شان را به موضوع بسیار مهم «اقتصاد مقاومتی» اختصاص دادند.

یک- در دوره‌ مدیریت دولت یازدهم، تحقق اقتصاد مقاومتی نیازمند وقوع 4 مقدمه است که عبارتند از:

 1- نظریه‌پردازی، 2- گفتمان‌سازی

3- مطالبه‌گری و 4- برنامه‌ریزی.

نظریه‌پردازی اقتصاد مقاومتی به معنای تبیین مفهوم، ماهیت و پایه‌های معرفتی و روش‌شناختی این الگوی اقتصادی و تبیین نظری کارآمدی این الگو در رفع مشکلات اقتصادی، تحقق اهداف و تداوم پیشرفت اقتصادی ایران است. در گفتمان‌سازی اقتصاد مقاومتی نیز دیدگاه نظری و علمی پیشین به باور عمومی در نخبگان و عموم مردم تبدیل می‌شود تا در گام سوم، مطالبه‌ای عمومی برای عملیاتی کردن این الگو شکل بگیرد. در پی این مطالبه عمومی، مسؤولان کشور (و به‌طور خاص قوه مجریه) خود را ناگزیر از پیگیری آن خواهند دید؛ اقدامی که مستلزم برنامه‌ریزی دقیق و جزء‌به‌جزء خواهد بود.

حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی به‌عنوان معمار و نظریه‌پرداز تمدن نوین اسلامی با طرح مساله خطر جنگ اقتصادی در طول نیمه دوم دهه 80 و انشای اصطلاح اقتصاد مقاومتی در سال 89 و تبیین ابعاد این نظریه در سال‌های 90، 91 و 92، عملاً بخش مهمی از مرحله‌ نظریه‌پردازی اقتصاد مقاومتی را به انجام رساندند، هرچند حضرت معظم‌له تبیین جزئیات آن را- که بیشتر متعلق به مرحله برنامه‌ریزی است- به متخصصان و کارشناسان دانشگاهی در داخل و خارج قوا واگذار فرمودند. طی 5 سال اخیر با نمایان شدن ضعف دولت‌ها در مقابل تهدیدات اقتصادی خارجی- که باعث به زحمت افتادن توده مردم شد- و نیز با قطع امید از همکاری دشمنان قسم‌خورده ملت و نظام اسلامی ـ بویژه در جریان مذاکرات یک سال و نیم اخیر که به‌صورت مستقیم با آمریکا صورت گرفت- نخبگان و توده مردم جدای از استدلالات نظری، به‌طور عملی متوجه ضرورت اصلاح درونی اقتصاد کشور و قطع امید از راه‌حل‌های خارجی برای اقتصاد شدند. بدین‌ترتیب مرحله دوم (یعنی گفتمان‌سازی ا��تصاد مقاومتی) نیز به‌سرعت در حال پیشرفت و تقویت است.

دو ـ اما در تعامل با دولت یازدهم که نشان داده است تمایل چندانی به تقویت بنیه و زیرساخت‌های نرم و سخت اقتصاد از درون ندارد و بیشتر چشم به عنایات قدرت‌های خارجی در رفع و رجوع مشکلات اقتصادی کشور دارد، تحقق الگوی کارآمد اقتصادی برای مقاوم‌سازی اقتصاد در برابر هجمه‌ها و تکانه‌ها بدون مطالبه‌گری جدی، ممکن نخواهد بود. در واقع تجربه یک سال و چند ماه اخیر نشان داده است بدون فشار افکار عمومی (اعم از نخبگان و توده‌ها) دولت حاضر به برنامه‌ریزی جدی برای اجرای اقتصاد مقاومتی نیست و آنچه تحت عنوان اقتصاد مقاومتی در دستگاه‌های دولتی و مراجعی از جمله شورای اقتصاد و سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور صورت گرفته، تنها پیگیری امور و اقدامات روزمره و عادی اقتصاد (فارغ از وقوع یک جنگ تمام‌عیار اقتصادی و بی‌توجه به ضرورت بازسازی درونی اقتصاد کشور) و در مواردی متعارض با آن بوده است. پس از یک سال از ابلاغ سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی، جریان نظریه‌پردازی در این الگوی اقتصادی با همت محققان و صاحب‌نظران در ادامه نظریه پایه حضرت امام خامنه‌ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی، به بلوغ خود رسیده است و هرچند جریان نظری در این حوزه همچنان و با قوت ادامه خواهد داشت، مقدمه نظری کافی برای ورود به مراحل بعدی به‌خوبی فراهم شده است اما- همان‌گونه که پیش‌تر نیز گفته شد- به‌رغم قصور دانشمندان این حوزه و رسانه‌ها در تبیین و اطلاع‌رسانی دقیق و به‌روز، هم‌اکنون اقتصاد مقاومتی و ضرورت و کارآمدی آن به‌طور نسبی به گفتمان غالب نخبگان و توده‌ مردم نیز تبدیل شده است و اگرچه رسانه‌ها و جریان‌های علمی- فرهنگی باید در تقویت این گفتمان (از طریق اطلاع‌رسانی دقیق و عمیق) همتی مضاعف بگمارند، لکن با تحقق سطح فعلی گفتمانی، عصر مطالبه‌گری فرارسیده است.

فرمایشات بسیار مهم حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در سالگرد ابلاغ سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی در جمع مردم تبریز، در شرایطی مطرح شد که رویکرد مطالبه‌گرانه موجود در فضای عمومی نخبگان و مردم، حضرت معظم‌له را به بیان استوار مطالبات از مسؤولان و مؤاخذه ایشان واداشت. در سنت هدایت مقام معظم رهبری، معظم‌له پس از پیش‌بینی شرایط ویژه و خطیر، با منطقی استوار به تبیین وضعیت، مخاطرات و راه‌حل‌ها می‌پردازند و پس از اینکه طی یک روند تکامل اجتماعی و گفتمانی، این موضوع به وجدان عمومی تبدیل شد، در صورت نیاز، با لحن شدید و این‌بار به نمایندگی از ملت و انقلاب به مطالبه و حتی مؤاخذه می‌پردازند.

سه ـ در تحلیل محتوای کلام امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در جمع مردم تبریز، 24 نکته کلیدی و اساسی وجود دارد که اولین آن اختصاص بیش از دوسوم بیانات (حدود 3000 کلمه از سخنرانی 4400 کلمه‌ای) به موضوع اقتصاد کشور و اقتصاد مقاومتی است، درحالی‌که تنها چند روز از حماسه 22 بهمن‌ماه 93 گذشته بود و اصولاً این دیدار به مناسبت سالگرد یک اقدام سیاسی و انقلابی (حماسه مردم تبریز در 29 بهمن‌ماه 1356) برگزار ‌شد. این مطلب در کنار لحن جدی معظم‌له، نشان‌دهنده شدت اهتمام ایشان به موضوع اقتصاد مقاومتی است.

ایشان پس از بیان تاریخچه و فلسفه خصومت مستکبران عالم با انقلاب و ملت و نظام اسلامی و عدم ارتباط آن با برنامه هسته‌ای ایران و با تبیین 2 مشکل اساسی اقتصاد کشور (نفتی بودن و دولتی بودن) و در ادامه با تعریف مجدد اقتصاد مقاومتی و تأکید بر اقداماتی از جمله تقویت نظام مالیاتی، ارتقای بهره‌وری، قطع وابستگی بودجه به نفت، تقویت تولید داخلی، کاهش مصارف خارجی، تقویت اقتصاد دانش‌بنیان، مبارزه با مفاسد بانکی و... این سوال کلیدی و معنادار را مطرح کردند که مسؤولیت این کارها با کیست؟

ایشان بلافاصله فرمودند: «ما در این سال‌ها خیلی هشدار دادیم.» و ضمن بیان اینکه مسؤولان تلاش کرده‌اند، به‌نوعی مسؤولیت را همچنان متوجه مسؤولان کردند و فرمودند: «نه آن هشدارهایی که بنده دادم کافی است و نه آن تلاشی که مسؤولان کردند کافی است. اینها کافی نیست. باید کار جدی انجام بگیرد!»

چهار- در پاسخی که از فحوای کلام معظم‌له درباره اینکه چه کسی در ارتباط با اقتصاد مقاومتی مسؤول است، دریافت می‌شود، 2 نکته اساسی وجود دارد.

 الف- مسؤولیت اصلی برعهده مسؤولان کشور است. ایشان بلافاصله بعد از طرح این سوال که مسؤولیت این کار با کیست، به وظیفه مسؤولان، ناکافی بودن تلاش آنها و اینکه باید کار جدی انجام بگیرد، اشاره می‌کنند. با توجه به نوع چینش عبارات و با لحاظ شیوه بلاغت ایشان، کلام مذکور به مفهوم مسؤولیت اولیه و اصلی مسؤولان کشور در این زمینه است. خصوصیت این تأکید این است که مسؤولان مجاز نخواهند بود، از تحقق اهداف شانه خالی کنند!

ب- نقش مردم کمک به مسؤولان است. در نگاه حضرت امام خامنه‌ای، «تکیه اقتصاد مقاومتی روی مردم است.» اما در پاسخ به این سوال که چه کسی مسؤول است، به نقش مردم پس از مسؤولان اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «مردم هم بایستی کمک کنند». باز هم مبتنی بر اصول بلاغت، این تقدم و تأخر مفهوم دارد. ضمن تأکید بر اینکه مردم نقش مهمی دارند، مسؤولیت اصلی و اولیه بر دوش مسؤولان دانسته می‌شود و مسؤولیت مردم در واقع کمک کردن است. این موضوع آنجا بیشتر روشن می‌شود که حضرت معظم‌له در بخش دیگری می‌فرمایند: «از نیروهای مردم استفاده بشود، کمک واقعی گرفته بشود، برنامه‌ریزی بشود.» در واقع از نگاه ایشان وظیفه بهره‌برداری از ظرفیت‌های مردم و به فعلیت رساندن آن نیز مستلزم برنامه‌ریزی و برعهده مسؤولان است.

پنج- در نوشتارهای دیگر، ان‌شاءالله به بیان برخی زوایای دیگر بیانات راهبردی رهبر معظم انقلاب درباره اقتصاد مقاومتی پرداخته خواهد شد، لکن آنچه از اهمیت کلیدی برخوردار است، لحن مطالبه‌گرانه معظم‌له و نیز مسؤولیت مستقیمی است که متوجه مسؤولان کشور می‌دانند که علی‌القاعده نقش دولت و قوه مجریه در این زمینه بسیار جدی‌تر و اساسی‌تر از سایر قوا خواهد بود؛ آن هم در سال همدلی و همزبانی دولت و ملت.  به هر حال برنامه‌ مطالبه‌ جدی از مسؤولان دولتی در اجرای اقتصاد مقاومتی، با توجه به تاکیدهای مداوم و پیگیرانه رهبر عالیقدر انقلاب در این باره، کلید خورده است و طبعاً در هفته‌ها و ماه‌های آتی، شاهد گسترش مطالبات صریح اقشار مختلف از دولت محترم (بویژه در فضای نخبگانی) خواهیم بود. امید که دولتمردان نیز خود را در مقام پاسخ به این مطالبات و برنامه‌ریزی و اقدام جدی و عملی برای اجرای الگوی اقتصاد مقاومتی بدانند.

***************************************

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات