روزنامه کیهان **
شرایط انصارالله برای توقف جنگ/ سعدالله زارعی
تمرکز بمباران رژیم سعودی طی روزهای اخیر علیه شهر «صعده» و در حالی که جنگ علیه یمن به بنبست رسیده است، معنای خاصی دارد. طی چند روز گذشته بحث «آتشبس» از سوی محافل سعودی و آمریکایی مطرح شده و جانکری وزیر خارجه آمریکا در «ریاض» از آتشبسی پنج روزه صحبت کرد و اضافه نمود که در صورت موافقت حوثیها با آن قابل تمدید میباشد. اما همانطور که در اظهارات جانکری آمد، مشکل این است که هم اینک «انصارالله» درباره «قید و شرطها» حرف دارد و میگوید توقف جنگ از سوی متجاوز نباید توأم با تعیین شرط برای طرفی که مورد تهاجم و تجاوز نظامی قرار گرفته است، باشد. به عبارت دیگر انصارالله در این میان میگوید نباید پاکسازی یمن از نیروهای القاعده، عوامل شبه نظامی حزب اخوانی وهابی اصلاح و عوامل شبه نظامی منصور هادی که موضوعی کاملاً داخلی یمنیها میباشد و برای امنیت و ثبات یمن ضرورتی اجتنابناپذیر به حساب میآید، مورد خدشه قرار گرفته و با مقوله توقف تجاوز گره بخورد.
تمرکز بمباران علیه صعده برای این است که انصار از احقاق حق طبیعی ملت یمن در اعمال سیاستهای داخلی صرفنظر کند و اجازه دهد، شبه نظامیان وابسته به آمریکا و عربستان که شریک جرم این دو کشور در بمباران یمن و شهادت هزاران نفر از زنان و کودکان و... بودهاند، ادامه حیات دهند و انصار از تعقیب و مجازات این خیانتکاران اجتناب نماید. و البته در یک موضع کاملاً منطقی و منطبق با اصول پذیرفته شده و عام حقوقی، انصارالله میگوید ما صلح تحمیلی با خائنان را نمیپذیریم و علاوه بر آن مداخله آمریکا و عربستان در این موضوع را نیز تجاوز دیگری به استقلال، حریت و شؤون مردم یمن میدانیم.
در این موضوع گفتنیهایی وجود دارد:
1- رژیم وابسته سعودی پس از 45 روز تجاوز و جنگ یکجانبه علیه یمن حتی قادر نیست طرف مقابل خود را به پذیرش متقابل آتشبس در پاکسازی یمن از خائنان وادار نماید و چون راه دیگری ندارد، صعده که به نوعی مرکز معنوی و فرهنگی جنبش انصارالله میباشد را زیر بمباران گرفته و با کشتار زنان و کودکان و... و تخریب بازارها و مدارس و مراکز مذهبی و معنوی این شهر تلاش میکند تا به آتشبس متقابل دست پیدا کند. این در حالی است که سخنگوی نظامیان متجاوز - سرتیپ احمد العسیری- در روزهای اول درباره اهداف جنگ، میگفت تا نابود کردن انصارالله و آزادس��زی همه شهرهای یمن از سیطره آن��ن جنگ ادامه پیدا میکند و تا همین چند هفته پیش و از آغاز عملیات موسوم به اعادهًْالامل با یک عقبنشینی آشکار میگفت تا آزادسازی استانهای جنوبی از سیطره انصارالله، جنگ ادامه مییابد و هم اینک که سیطره انصار در جنوب گستردهتر هم شده است، این رژیم میگوید جنگ را متوقف میکنیم به شرط آنکه انصارالله از ادامه تعقیب همپیمانان ما در یمن صرف نظر نماید و جالب این است که انصارالله در یک موضع محکم و محکمهپسند میگوید این یک موضوع داخلی است و شما حق دخالت درباره آن را ندارید!
2- شکست رژیم سعودی در این جنگ یکطرفه در حالی اتفاق افتاده است که طرف مقابل به جز در موارد بسیار محدود، علیه عربستان وارد جنگ نشده و حال آنکه به لحاظ توانایی نظامی- تسلیحات و نیروی انسانی- میتوانسته تا عمق عربستان و پایتخت آن را مورد تهاجم قرار دهد. یک اکیپ چند صد نفره از انصارالله قادر است به فاصله چند روز هزاران کیلومتر مربع از خاک کشور متجاوز را به تصرف درآورد و موشکهای اسکاد بی، اسکادسی و... و هواپیماهای جنگی یمن میتوانستند تا ریاض را مورد تهاجم قرار دهند اما انصارالله و ارتش یمن در یک سیاست و تاکتیک هوشمندانه انرژی خود را صرف پاکسازی درونی یمن از شبه نظامیان وابسته نموده و از درگیر شدن مستقیم نظامی با رژیم متجاوز خودداری کردند. حاصل کار این شد که رژیم متجاوز اگرچه آسیبهای مهم انسانی و مالی و .... به یمنیها وارد کرد اما چیزی که بتواند پس از خاتمه جنگ از آن بعنوان اهرم فشار استفاده کند، بدست نیاورد. به عبارت روشنتر، عربستان 45 روز پس از حمله یکجانبه نظامی نتوانسته است حتی بر یک روستا و یا یک جزیره یمن تسلط پیدا کند و یا به سیطره عوامل وابسته به خود بر یک روستا یا جزیره یمن کمک نماید و این در حالی است که انصارالله در این 45 روز بیش از هشتاد هزار کیلومتر مربع- یعنی تقریباً به اندازه مساحت امارات و بحرین - پیشروی داشته و به همین میزان عوامل وابسته به عربستان و آمریکا را عقبزده است. در واقع در این جنگ رژیم سعودی جدای از آنکه از نظر اخلاقی و سیاسی به دلیل متجاوز بودن، شکست خورده است، از جنبه استراتژی و تاکتیک نظامی نیز شکست خورده است چرا که هیچ چیز بدست نیاورده و چیزهای زیادی را هم از دست داده است این در حالی است که در نقطه مقابل آن «جنبش انقلابی دینی انصارالله» جدای از آنکه در صحنه عملیات پیروزی بزرگی بدست آورده و امروز نه تنها بر شمال بلکه بر جنوب یمن هم مسلط شده است، از جنبه اخلاقی و سیاسی هم پیروز بزرگ میدان است چرا که بر رژیم سعودی غلبه کرده است بدون آنکه به مردم مسلمان عربستان آسیبی وارد کرده باشد و یا اصول و قواعد سیاسی اخلاقی را در ارتباط با همسایه خود نادیده گرفته باشد. در واقع میتوان گفت پیروزی انصارالله در جنبه اخلاقی و سیاسی برجستهتر از جنبه نظامی است و این میتواند در کشور عربستان منجر به شکلگیری یک سلسله مباحث سیاسی گردد.
3- شکست نظامی، اطلاعاتی، مخابراتی، تکنولوژیکی، سیاسی و اخلاقی آلسعود در این جنگ، سرنوشت حاکمان جدید را تحت تاثیر قرار خواهد داد. این شکست بزرگ زمانی روی داده است که پادشاه جدید به یک پاکسازی درونی دست زده و نارضایتیهای جدی را در درون سیستم سبب گردیده است. همانطور که اگر دستگاه سیاسی و نظامی سعودی در این جنگ به پیروزی میرسید، میتوانست با تکیه بر آن مخالفان درون سیستم و بیرون آن را به حاشیه براند، شکست در این جنگ، زبان انتقاد و اعتراض مخالفان را بازتر میکند و این به آن معناست که پایان جنگ با یمن، آغاز جنگ در درون آلسعود خواهد بود. براین اساس یکبار دیگر در سطح منطقه این سوال خودنمایی میکند که آیا آمریکا قادر است وارد یک پرونده امنیتی در منطقه شده و آن را به نفع عوامل خود به نتیجه برساند؟ چنین سوالی که پاسخ مشخصی دارد، پیامدهای مهمی در منطقه به وجود میآورد و به سر بر آوردن انصاراللههای دیگر در کشورهای مسلمان وابسته به آمریکا میشود و این طبعا نگرانی بزرگی برای آمریکا و رژیم صهیونیستی خواهد بود.
4- هماینک انصارالله با تکیه بر یک مشروعیت گسترده مردمی که شکلدهنده به مشروعیت حقوقی آن نیز میشود و به دلیل عملکرد موفق در مدیریت جنگ تحمیلی خارجی و مهار گروههای خیانتکار مسلح داخلی دارای مشروعیت مضاعفی شده و نیز به دلیل شکلدهی به یک جریان اجتماعی خدماتی در جنوب، قلب تحول جنوب یمن هم به حساب میآید، چند استراتژی اساسی را مطرح کرده است و از دیگران میخواهد براساس ضوابط شناخته شده حقوقی به این استراتژیها بعنوان «راهحل» مسایل یمن و منطقه توجه نمایند: استراتژی اول: اعلام رسمی متجاوز بودن عربستان در جنگ تحمیلی علیه یمن و تصریح به مشروع بودن دفاع یمنیها در این جنگ از سوی شورای امنیت سازمان ملل. این خواسته انصارالله کاملا منطقی است و با وظایف شورای امنیت تطبیق میکند هر چند این شورا در جنگها نوعا در کنار متجاوز بوده است. استراتژی دوم این است که عربستان بعنوان کشوری که در این جنگ در متجاوز بودن آن تردیدی وجود ندارد، غرامت جنگ را بپذیرد و هزینههای چند ده میلیارد دلاری ناشی از خسارات آن را بپردازد و علاوه بر آن برای کمک به بازسازی یمن یک کنفرانس کمک بینالمللی شکل بگیرد. این نیز خواستهای منطقی و عادلانه است چه اینکه طبق حقوق بینالملل و حقوقاسلامی، متجاوز مجبور به جبران خسارات وارده میباشد.
استراتژی سوم انصارالله این است که صحبت کردن از اینکه منصور هادی و خالد سجاح علیرغم استعفا و فرار و دعوت از رژیم آلسعود برای تجاوز به یمن، هنوز رئیسجمهور و نخستوزیرند و باید به قدرت بازگردند، کنار گذاشته شود، چرا که این دخالت آشکار در امور یمن بوده و با حقوق ملتها و کشورها که در منشور سازمان ملل نیز آمده است، منافات دارد. مردم یمن و از جمله جنبش انصارالله میگویند نحوه اداره یمن را یمنیهای داخل یمن و آنان که مخالف تجاوز خارجی به کشورشان بودهاند، تعیین خواهند نمود. این نیز خواستهای کاملا منطقی است. استراتژی چهارم انصارالله این است که میگوید پاکسازی بقیه یمن از عناصر القاعده، بقایای اندک میلیشیای منصور هادی، عوامل شبه نظامی حزب اصلاح و یا هر گروه و دستهای که امنیت داخلی یمن را تهدید میکنند، تا انتها و همیشه باید ادامه پیدا کند و این موضوعی نیست که ملت یمن و انصارالله بتوانند درباره آن مصالحه نمایند. رهبران انصارالله در روزهای اخیر تاکید کردند گفتگوی یمنی-یمنی فقط شامل آن دسته از گروهها و افراد میشود که در دوره جنگ آلسعود در کنار مردم خود و نقطه مقابل رژیم متجاوز بودهاند. این نیز موضوعی منطقی و منطبق با رویههای پذیرفته شده بینالمللی و اسلامی است. انصارالله میگوید ما هماینک فقط با آن بخش از جریان شش ضلعی موسوم به « القاء مشترک» که حزب اخوانی وهابی اصلاح هم از این گروه است، مذاکره میکنیم که در جریان حمله نظامی سعودی با بیانیه رسمی تجاوز به کشور خود را محکوم کرده باشند.
5- در یک جمعبندی میتوان گفت همانطور که علیرغم مظلوم بودن و خودداری از کشیدن جنگ به درون کشور متجاوز، انصارالله ابتکار عمل در میدان نظامی-در جنگ خارجی و نیز درگیری داخلی- در دست داشته، اینک در میدان سیاسی نیز، اگر فرایندی شکل بگیرد ابتکار عمل در دست انصارالله است چرا که کلیه قواعد، اصول و ضوابط حقوقی، اخلاقی و سیاسی با انصار همراه است. البته ما میدانیم که شورای امنیت، متجاوز بودن عربستان را اعلام نمیکند و آن را وادار به پرداخت غرامت هم نخواهد کرد و عربستان هم کماکان از هادی و سجاح بعنوان دو مقام رسمی یمن یاد خواهد کرد اما در این موضوع هم برای انصارالله یک پیروزی دیگر نهفته است و آن این است که عربستان ناچار به توقف جنگ بدون گرفتن تضمین از انصارالله برای پایان یافته تلقی کردن پرونده جنگ است. انصارالله در شرایطی که از طرق شناخته شده حقوقی- شورای امنیت و... - نتواند حقوق مردم یمن را استیفا کند، میتواند با سلب کردن متقابل امنیت از مرزها ومنابع سعودی- بخصوص در مرزهای مشترک- هزینههای فراوانی را بر این رژیم متجاوز تحمیل گرداند. و ما النصر الا من عندالله العزیز الحکیم.
*************************************
روزنامه قدس ***
رعب و وحشت چاشنی مذاکره به روش آمریکایی/ دکتر محمد حسن قدیری ابیانه
قدس آنلاین :مذاکره بین کشور ها برای حل مشکلات در روابط پیش رو و یا جهت گسترش روابط فی مابین امری مطلوب و ضرورتی انکار ناپذیر می باشد.در این نوع مذاکرات رسیدن به نقطه مشترک، رعایت احترام و حقوق متقابل اصلی اساسی است.
از سوی دیگر مذاکره صحیح در صورتی به توافق می انجامد که مواضع دو طرف مذاکره کننده روشن و با نیت رسیدن به درک مشترک و تفاهم دو سویه و براساس منافع مشروع و احترام متقابل استوار باشد.
مذاکراتی که با رعایت اصول فوق انجام گیرد می تواند موجب رفع سوء تفاهمات احتمالی، رفع خصومت و یا گسترش دوستی ها و همکاری ها می گردد.
اما مذاکرات از نوع دیگری نیز وجود دارد که می توان آن را مذاکراتی برای تحمیل نظرات خود بر دیگران و وادار کردن طرف مقابل به پذیرش عمل به اموری است که به نفع طرف قلدر و به ضرر طرف ضعیف تر است.
مذاکراتی که معمولا قدرت های غربی و بویژه آمریکا با دیگران برقرار می کند از این قرار است و هدف درک متقابل، رعایت حقوق کشور مذاکره کننده و احترام متقابل نیست.
مذاکره در قاموس قدرتها ی بزرگ و کشوری همانند آمریکا ابزاری برای ایجاد رعب و وحشت در مخاطبین و تحمیل نظرات خود به آنها است.
رویکرد آمریکا در مذاکره چیزی جز به تسلیم واداشتن طرف مقابل نیست . در مذاکره به روش آمریکایی حق و حقوق ملتها اعتباری نداشته و جایی برای مطرح شدن ندارد، بلکه فقط تحقق منافع امریکا مطرح است هر چند این منافع نامشروع و در تضاد با منافع مشروع طرف مقابل باشد.
تضعیف مقامات طرف مذاکره کننده یک�� دیگر از روشهای خاص امریکایی در پیشبرد اهداف خود در مذاکرات است. تطمیع طرف مقابل و اعطای امتیازاتی به آنها و خانواده اشان یکی از ابزارهایی است که امریکا با توسل به آن منافع حداکثری خود را تامین می کند. امتیازاتی که آمریکا به طرف مذاکره کننده می دهد در برابر امتیازاتی که از آن کشور می گیرد به هیچ وجه قابل اعتنا نیست .
در رابطه با هیأت ایرانی در مذاکرات هسته ای باید گفت که اعضای هیات افرادی نیستند که تطمیع گردند و بخواهند برای منافع شخصی منافع ملی را فدا کنند و از این نظر امتحان خویش را در مقاطع مختلف پس داده اند.
اما نکته مهمی که هیات ایرانی باید به آن توجه نمایند و با آمادگی کامل با آن مواجه شوند آگاهی از رعب و وحشتی است که اصلی ترین دستمایه غرب به خصوص آمریکا در مواجهه با هیات مذاکره کننده ایرانی و بالطبع ملت ایران است.
آمریکا در تلاش است تا با ایجاد رعب و وحشت مسئولان و ملت ایران را با زور به پذیرش خواسته های خود وادار کند به این بهانه که عدم توجه به خواست آمریکا علاوه بر افزایش فشار تحریم ها مصادف با خسارت جانی و مالی است که در صورت امتناع از تسلیم در مورد خواسته ای آمریکا در یک جنگ نظامی با ایران بر کشور وارد می شود.
از این رو تهدید به جنگ نظامی یکی از گزینه هایی است که در جهت تضعیف روحیه و مقاومت ملت بدان متوسل می شوند. شناسایی روحیه طرف مقابل از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و قدرت فائقه را در طراحی جنگ روانی هدایت می کند.
رعب و وحشت سران کشورهای یاد شده از احتمال جنگ و وارد شدن خسارتهای مضاعف، آنها را وادار به همکاری و تامین منافع غرب کرده است. از این رو آگاهی هیئت مذاکره کننده، مسئولان ایرانی و ملت ایران از مهمترین عواملی است که در خنثی کردن توطئه های آمریکا عاملی تعیین کننده است.
یقینا اگر هیئت مذاکره کننده ایرانی به این نتیجه برسد که توافق و تامین منافع حداکثری امریکا بهتر از جنگ است، دشمن به نتیجه مورد نظر خود درباره ایران رسیده و در اهداف و برنامه هایش موفق بوده است. آنچنان که در دور قبلی مذاکرات بین هیات ایران و غرب خبری پخش شد که امریکاییها انفجار بمب سنگرشکنی را آزمایش کردند که توان انهدام تاسیسات فردو را دارد در حالی که هیچ فیلمی از این ماجرا پخش نشد و تنها در حد یک خبر بود. یعنی ممکن است این ادعا فقط در حد حرف باشد و ولی با پخش آن تاثیر دلخواه را بر طرف مقابل بگذارند.
با انتشار چنین خبری می توان دریافت که دشمن هدفی جز ایجاد رعب و وحشت در دل هیات مذاکره کننده و مسئولان و مردم ایران نداشته است.
در سالهای گذشته و نیز در مذاکراتی که در طی ماههای اخیر به حساسیت های خاصی رسیده است، مقام معظم رهبری ضمن تایید صلاحیت هیات مذاکره کننده ایرانی همواره در بیانات خود خطوط قرمز اصلی نظام را مشخص فرموده و بسیار خردمندانه نقشه راه مطمئنی را برای مرعوب نشدن مسئولان ترسیم نموده اند که یقینا چراغ روشنی پیش پای مذاکره کنندگان ایرانی و تضمین کننده موفقیت و سربلندی ملت ایران در برابر توطئه های آمریکا و غرب است.
لذا مانباید لحظه ای از حقوق کشورمان کوتاه بیاییم و البته در عین حال به خاطر تهدیداتی که مطرح می کنند بر توانایی های نظامی خویش و بر آمادگی برای مقابله احتمالی بیافزاییم.
در مذاکرات به تصویب و عمل به پروتکل الحاقی تأکید شده است که البته بسیار خطرناک است و دست دشمن را در کشورمان بسیار باز می گذارد.اما طبق قانون تایید آن باید به تصویب مجلس شورای اسلامی هم برسد. اگر بحث پروتکل الحاقی در صحن مجلس طرح شود تهدیدات امریکا آنچنان اوج می گیرد تا رعب و وحشت را در دل نمایندگان ایجاد کنند تا آنها به اجرای پروتکل الحاقی رای مثبت بدهند.
اگر بر فرض، این موضوع به رفراندوم گذاشته شود باز هم آمریکا سطح تهدیدات اقتصادی و نظامی و جنگ روانی را آنچنان بالا خواهند برد تا مردم از عدم رای به آن دچار وحشت شده و به آن رای دهند.
بی تردید در چنین حساسیتی لازم است مردم ومسئولان برپایه ایمان به قدرت لایزال الهی و توانایی های خود و اتکا به حمایت ها و توصیه های مقام معظم رهبری، با شناسایی ضعف های دشمن به هیچ وجه مرعوب آنها نشوند و مطمئن باشند در این صورت حجم تهدیدها کم خواهد شد.
مسلما ادامه تحریم ها به نفع آمریکا نیست زیرا آنها به این مسئله اذعان دارند که تهدیدها نتوانسته ایران را از پیشرفت بازدارد. شکست آمریکا در عراق و افغانستان و ناکامی اسرائیل در برابر مقاومت و حزب الله و ناتوانی عربستان در تحمیل نظرات خود به دولت یمن، درسهای خوبی برای آمریکا ست تا در برابر ایران موضع شفاف و بهتری داشته باشد.
بی تردید آمریکا متوجه موقعیت ، قدرت و صلابت ایران هست. از این رو می داند کوچکترین تجاوز و حمله نظامای به ایران عاقبت نافرجامی را برای او و متحدانش در پی خواهد داشت و می داند اگر در پی حماقتی به ایران حمله کند تبعات سنگینی را برایش در پی خواهد داشت، از این رو به هیچ وجه در پی حمله نظامی به ایران نیست و فقط ادعا و بلوف سیاسی اش در راستای ارعاب افکار عمومی درایران است.
آمریکا می داند حمله به ایران خاک کشور را به گورستان سربازان آمریکایی و هم پیمانانش تبدیل می کند از این رو برنامه ای برای ورود به جنگ با ایران ندارد .
مرعوب دشمن نشویم و بلکه تلاش کنیم دشمن را مرعوب کنیم و قدرت خود را با تقویت ایران در ابعاد اقتصادی، سیاسی، قرهنگی، اجتماعی و نظامی به رخ جهانیان بکشانیم.
************************************
روزنامه جمهوری اسلامی ****
نمایش انسان دوستی زیر بمبهای خوشهای
بسمالله الرحمن الرحیم
همزمان با حضور «جان کری» وزیر امور خارجه آمریکا در عربستان، همتای عربستانی او اعلام کرد عربستان سعودی اجرای یک آتش بس 5 روزه انسان دوستانه را در یمن پیشنهاد داده است. عادل الجبیر، که در کنفرانس مشترک خبری با همتای آمریکائی خود از این آتش بس سخن میگفت، آن را به تسلیم شدن انصارالله و زمین گذاشتن سلاح مشروط کرد و افزود عربستان سعودی در طول آتش بس احتمالی با سازمانهای بینالمللی برای کمکرسانی به مردم یمن همکاری خواهد کرد. وزیر خارجه آمریکا هم در این گفتگو اعلام کرد آمریکا و عربستان هیچ برنامهای برای اعزام نیروی زمینی به یمن ندارند.
این خبر کوتاه، در عین حال که تاثیری در قطع شدن بمباران یمن توسط عربستان نداشت و کشتار زنان، کودکان و سایر غیرنظامیان در شهرهای مختلف به ویژه صعده ادامه یافت، با بیاعتنائی محافل خبری و سیاسی منطقه نیز مواجه شد. شاید علت این بیاعتنائی این باشد که عربستان یکبار دیگر نیز آتشبس اعلام کرده بود ولی در عمل فقط نام عملیات بمباران را تغییر داد و خود بمباران با شدت بیشتر ادامه یافت.
علاوه بر این، وزیر خارجه عربستان برقراری آتش بس را به خلع سلاح شدن انصارالله مشروط کرده است و روشن است که انصارالله چنین شرطی را نخواهد پذیرفت. گروه انصارالله اگر قرار بود سلاحهایش را به خواست عربستان زمین بگذارد، اصولاً مسلح نمیشد و در برابر فشارهای آل سعود که خواستار بلعیدن یمن و گماشتن مهرههای خود در حاکمیت این کش��ر است مقاومت نمیکرد.
از اینها مضحکتر اینکه وزیر خارجه عربستان، پیشنهاد آتش بس را با عنوان «انسان دوستانه» همراه کرد درحالی که تا لحظه اعلام این پیشنهاد هزاران کودک و زن و مرد بیدفاع توسط آل سعود در شهرهای مختلف یمن به خاک و خون کشیده شده بودند و دهها مسجد، تعداد زیادی بیمارستان و مدرسه و اماکن عمومی ویران و زیرساختهای کشور یمن نابود شده بود. از آل سعود انتظاری غیر از این نیست که کشتار کودکان را انسان دوستی بنامد و درست هنگامی که مشغول فرو ریختن بمبهای خوشهای بر سر مردم فقیر و مظلوم یمن است از آتش بس انسان دوستانه سخن بگوید. حکام عربستان اکنون به الفاظ و عناوینی از قبیل آتش بس و انسان دوستی نیاز دارند، زیرا با ورود مستقیم به عرصه بمباران فقیرترین ملت عرب، که در مسلمانی و ایمان به خدا و عمل به احکام دین شهره هستند، هیچ آبروئی برای خود باقی نگذاشتند و رسماً خود را به کارگزارانی مطیع برای آمریکا و صهیونیستها تبدیل کردهاند. این وحشیگری کم نظیر برای کسانی که مدعی خادم حرمین شریفین بودن هستند هیچ اعتباری باقی نمیگذارد و آنها را نزد ملتهای مسلمان زیر سئوال برده است.
خارج شدن از زیر چنین علامت سئوالی برای آل سعود آسان نیست. آنها با ارتکاب اینهمه جنایت، خود را در سراشیبی سقوط قرار دادهاند.
دخالتهای آل سعود در لبنان، سوریه، عراق و بحرین که در طول سالهای گذشته با ارسال سلاح و پول برای گروههای تکفیری در این کشورها و اعزام تروریستها و حمایتهای سیاسی و مالی از آنها انجام شده و اکنون نیز ادامه دارد، ماهیت پلید حکام سعودی را نشان داد اما ورود مستقیم و آشکار آنها به جنگ علیه مردم یمن آنهم با این بهانه که چرا مردم یمن حاضر نمیشوند مهره سوخته مورد نظر آل سعود را به حاکمیت بپذیرند، ماهیت آنها را بیش از گذشته نمایان ساخت. بیتفاوتی آل سعود در برابر ظلمهائی که به مردم فلسطین میشود و حتی همراهیهائی که حکام عربستان با رژیم صهیونیستی در کشتار مردم غزه به عمل آورد، برای ملتهای عرب و مسلمان اندک تردیدی در ضدیت آل سعود با اسلام و مسلمانان و فرمانبرداری آنها از آمریکا و صهیونیستها باقی نمیگذارد و اکنون جنایات آنان در یمن که سران رژیم صهیونیستی آن را کمک بزرگی به خود دانستهاند این وابستگی و س��سپردگی را بیشتر آشکار میکند.
پیشنهاد آتش بس 5 روزه که وزیر خارجه عربستان اعلام کرده است، نه تنها خاستگاه انسان دوستانه ندارد بلکه نشان دهنده نیاز شدید آل سعود به پایان جنگ است. شرایط جنگ اکنون بگونهایست که حکام عربستان در مرزهای خود احساس ناامنی شدید میکنند. سربازان و افسران ارتش عربستان اصولاً اهل رزم نیستند و انگیزهای برای جنگیدن ندارند. حتی در نیروی هوائی نیز وضع آنقدر خراب است که محمد بن سلمان فرمانده جنگ و وزیر دفاع مجبور شده است تعداد زیادی خلبان غربی اجاره کند تا بتواند به بمباران یمن ادامه دهد. درست به دلیل همین وضعیت است که وزیر خارجه آمریکا گفته است نه آمریکا و نه عربستان هیچ برنامهای برای اعزام نیروی زمینی به یمن ندارند.
در چنین شرایطی، آل سعود نیازمند حضور وزیر خارجه آمریکا در عربستان بودند تا بهانهای برای اعلام پیشنهاد آتش بس 5 روزه به دست بیاورند بلکه با هیمنه دروغین آمریکا بتوانند انصارالله را به تسلیم شدن وادار کنند. طبیعی است که این ترفند نیز راه به جائی نخواهد برد و انصارالله با اطمینان به حمایتی که از مردم یمن دارد به مقاومت ادامه خواهد داد و پیروزی نهائی را نصیب ملت مظلوم اما مقاوم یمن خواهد کرد.
***********************************
روزنامه خراسان*****
پاسخ قاطعانه مجلس به کنگره براي کمک به تيم هستهاي/محمدسعيد احديان
سرانجام طرح نظارت کنگره بر توافق هسته اي با ايران، در سناي آمريکا تصويب شد و پس از تصويب آن در مجلس نمايندگان، با ورود کنگره به مذاکرات ما ديگر عملا نه فقط با دولت آمريکا که با حاکميت آمريکا روبه رو هستيم؛ اينکه اين مسئله چه تاثيري در روند مذاکرات مي گذارد مجالي ديگر مي طلبد، اما آنچه بايد به فوريت مورد توجه قرار گيرد ضرورت مقابله به مثل مجلس و تصويب قانوني مبني بر ضرورت ارائه و تصويب توافق احتمالي در مجلس است.
اين اقدام چند فايده مهم به دنبال دارد:
1. نبايد فراموش کرد توافق نامه احتمالي از مهم ترين سندهاي نه فقط تاريخ انقلاب، بلکه تاريخ ايران است و از آن مهم تر آثار بسيار زيادي در حال و آينده کشور مي گذارد به گونه اي که استفاده از يک کلمه به جاي کلمه اي ديگر ممکن است تاثيراتي ماندگار در منافع ملي دراز مدت ما بگذارد بر اين اساس ايجاب مي کند که در نهايي کردن اين توافق نامه با طمأنينه و دقت بيشتري عمل شود.
حال که کنگره آمريکا با ورود به مسئله عملا بار سياسي اين تاخير را به دوش خود انداخته، بهترين فرصت براي ما ايجاد شده است که با تصويب طرحي مشابه بدون اينکه متهم به مانع تراشي در مذاکرات شويم، با دقت بيشتري فرآيند نهايي شدن اين توافق تاريخي احتمالي را طي کنيم.
2. چه دولت اوباما راضي به تصويب اين طرح بوده، چه ناچار به امضاي آن شده است، نتيجه يکي است و آن اينکه اين طرح عملا چماق بسيار خوبي براي مذاکره کنندگان آمريکايي در نوشتن سند نهايي است چرا ما اين چماق را به دست تيم هسته اي خود ندهيم.
3. از همه اين دلايل مهم تر ضرورت مقابله به مثل دربرابر اقدامات آمريکايي هاست يعني اگر مي خواهيم در مذاکرات به اهداف خود برسيم نبايد ذره اي ترديد کنيم که دربرابر هر تندي يا موضع سخت آن ها، بايد اقدامي متقابل انجام دهيم. اگر آن ها تهديد نظامي مي کنند ما هم بايد تهديد نظامي کنيم اگر تحقير آميز سخن مي گويند ما هم بايد ضعف شان را به رخ بکشيم و... چرا که بر اساس يکي از منطق هاي حاکم بر چانه زني، در امتياز دادن ها و امتياز گرفتن ها، پافشاري طرف هاي مذاکره بر سر مواضع شان کاملا بر مي گردد به تصويري که از طرف مقابل دارند چه اين تصوير مطابق با حقيقت باشد چه نباشد.
يعني اگر آنها به اين برداشت برسند که ما نياز بيشتري به توافق داريم، امتيازهاي بيشتري طلب مي کنند و اگر مطمئن شوند که ما در قبال هزينه هاي زياد نيز حاضر به پذيرش زياده خواهي ها نيستيم، احتمال اين که به توافق برد - برد رضايت دهند بيشتر مي شود.
به همين دليل هم هست که رهبري انقلاب نقطه ضعف مهم دولت و تيم هسته اي در اين زمينه را شخصا جبران مي کنند (که کاش نياز به هزينه کردن از ايشان نبود) و با مواضع شفاف و صريح و تند در برابر هر موضع گيري تهديدآميز يا تحقير کننده مقامات آمريکايي، اجازه نمي دهند طرف مقابل تصوير همراه با ضعفي از ما در ذهنش ايجاد شود و به فکر زياده خواهي بيشتر بيفتد.
بر اين اساس حال نوبت مجلس است که وارد عرصه شود وبا راي بالا و تصويب قاطع طرح دوفوريتي «تصويب و نظارت بر اجراي توافق هسته اي» به کمک تيم هسته اي بيايد.
************************************
روزنامه ایران******
ضایعه ای در بوستان فرهنگ و معرفت/دکتر سید طه هاشمی
خبر درگذشت استاد برجسته دانشگاه، مرحوم دکتر صادق آیینه وند، اینجانب را بر آن داشت تا مختصری از دانستهها و برداشتهای خود را از شخصیت وارسته ایشان تقدیم جوانان و دانش پژوهان این مرز و بوم کنم.
سابقه آشنایی اینجانب با مرحوم دکتر آیینه وند به اوایل دهه هفتاد بر میگردد. یعنی زمانی که در دانشگاه باقر العلوم من عضو هیأت امنا بودم و ایشان با این مرکز علمی مرتبط بودند. هر کس که او را برای نخستین بار میدید در برخورد اول مجذوب متانت و آرامش و عمق تفکر وپختگی او میشد. با وجود بهره بسیاری که از دانش برده بود برخورد او همواره توأم با اخلاق، تواضع و فروتنی بود. شخصیت او حاکی از عمق نجابت و اصالت و همواره نگاهش به آینده بود.
در مجامع و جلسات مختلف وقتی نگاهی به سوی دکتر آیینه وند متوجه میشد او را غرق در دریایی از تفکر و اندیشه مییافت. سخن او هیچ گاه به حاشیه راه نداشت و همواره مرتبط با موضوع سخن میگفت؛ آرام و متین. تسلط او بر زوایای مختلف حوزه فرهنگ و تمدن اسلام سبب میشد بخوبی برای برون رفت از چالشها، ارائه راهکار نماید. مرحوم دکتر آیینه وند که روزگاری رایزن فرهنگی ایران در سوریه بود در یک سال گذشته عضو شورای راهبردی فرهنگی اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی و کمیسیون وابسته به آن بود و همواره در جلسات حضوری مؤثر داشت و تجربیات گرانسنگ خویش را در اختیار این دانشگاه میگذاشت. در بسیاری از تصمیمات و طرحهای فرهنگی این شورا با جدیت و علاقهمندی حضور داشت و از دیدگاههای ارزنده خود ما را بهرهمند میکرد. مرحوم دکتر آیینه وند نیاز جامعه جوان را میشناخت و از نارساییها و پسرفتهایی که امروز با آن مواجه هستیم با آگاهی و شناخت درست سخن میگفت و راه چاره ارائه میداد. خلق دهها اثر از جمله قریب به 100 مقاله و نگارش و ترجمه بیش از 30 اثر ارزنده همراه با راهنمایی مشفقانه دانشجویان در نگارش پایان نامههای متعدد، در حوزههای تاریخ اسلام و زبان و ادبیات عربی و فرهنگ این مرز وبوم، همراه با بردباری و اخلاق، ویژگی ممتاز این چهره ماندگار قلمداد میگردد که همواره در خاطر دانشجویان و دانشگاهیان و علاقهمندان او خواهد ماند. بوستان فرهنگ و معرفت بویژه دانشگاه تربیت مدرس و پژوهشگاه علوم ا��سانی و مطالعات فرهنگی، یکی از چهرههای ماندگار خود و شخصیتی بلند و ماندگار در حوزه تاریخ و تمدن اسلامی را از دست داد. بدون تردید مرحوم دکتر آیینه وند مصداق این حدیث نبوی است که وقتی عالِمی از دنیا میرود در اسلام حفره و رخنهای وارد میشود که هیچ چیز نمیتواند جای آن را پر کند. اگر فرهنگ و دانش این مرز و بوم بخواهد جایگزینی برای مرحوم آیینهوند بیابد میباید دهها سال به انتظار بنشیند و به قول شیخ اجل:
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
اینجانب ضمن تسلیت درگذشت این دانشمند وارسته به تمامی استادان حوزه و دانشگاه و اهل دانش و فرهنگ و بخصوص خانواده و بستگان ایشان، امیدوارم راه و منش ایشان بیش از هر زمان دیگر در میان دانشگاهیان و بویژه دانشجویان مورد توجه قرار گیرد.
************************************
روزنامه جام جم *******
مصوبه سنا و ابهام در آینده مذاکرات هستهای/ دکتر ابراهیم متقی
اگرچه مقامات ایرانی نسبت به روند مذاکرات رویکرد خوشبینانهای دارند، اما واق��یتهایی که در آمریکا میگذرد، با آنچه که از سوی کارگزاران سیاست خارجی ایران مطرح میشود، تفاوتهای زیادی داشته است.
یکی از نشانههای این تفاوت را میبایست در ارتباط با جایگاه توافق در ساختار داخلی آمریکا تلقی کرد. مجلس سنای آمریکا از جایگاه ویژهای درباره توافقات سیاسی و تعهدات دولت آمریکا برخوردار بوده و میتواند درباره هر سازوکاری که مقامات اجرایی در پیش میگیرند، ابراز نظر کند. به همین دلیل است که این ذهنیت به وجود آمد که شاید سنا دیدگاه خوشبینانهای نسبت به روند مذاکرات داشته و آنچه را که توسط تیم سیاست خارجی پیگیری میشود مورد تائید قرار میدهد. واقعیت آن است که سنا و مجلس نمایندگان تحتتاثیر لابیهای عربمحور و اسرائیلمحور قرار دارند. چنین لابیهایی نگاه حداکثری در ارتباط با مذاکرات داشته و بر این موضوع تاکید دارند که اگر ایران قابلیت لازم در ارتباط با غنیسازی اورانیوم و ایجاد جرم بحرانی در فضای غنیسازی اورانیوم را داشته باشد، در آن شرایط، مخاطرات امنیتی زیادی برای آمریکا و امنیت اسرائیل بهوجود میآید.
نگرش کارگزاران دیپلماتیک در آمریکا معطوف به سازوکارهایی برای کاهش قدرت ابزاری و همچنین کاهش ظرفیت راهبردی ایران بود، اما این تلاشها با تعهدات آمریکایی هماهنگی چندانی ندارد.
براساس لایحه مصوب در سنای آمریکا، اگر دولت درصدد باشد تا زمینههای لازم برای ایجاد تعهد ساختاری به ایران را فراهم کند، در آن شرایط، مجلس سنا بهعنوان مرکز نظارتکننده بر قراردادها و موافقتنامهها ایفای نقش خواهد کرد.
براساس چنین ذهنیتی بود که در حدود دو هفته پیش، زمینه برای طرح لایحهای در مجلس سنا فراهم شد که آن لایحه در کمیسیون سیاست خارجی این مجلس با 19 رأی مثبت تصویب شد. یعنی اینکه تمامی اعضای این کمیسیون پیشنویش لایحهای را تصویب کردند که براساس آن نظارت کنگره بر موافقتنامه هستهای را امکانپذیر میساخت.
مساله مهم این است که این چنین نظارتی نباید معطوف به جزئیات باشد، بلکه کنگره باید نظر نهایی خود را در ارتباط با پذیرش مذاکرات و مفاد آن یا رد کردن آن را در دستورکار قرار دهد. به همین دلیل است که در هفتم ماه می، زمینه برای طرح این لایحه در مجلس سنا بهوجود آمد و 98 نفر از اعضای مجلس سنا به این لایحه رأی مثبت دادند.
نکته جالب توجه این است که «تام کاتن» که در زمره شخصیتهای جنجالی در ارتباط با مذاکرات هستهای ایران و آمریکاست، برخلاف 98 نماینده دیگر، به این لایحه رأی منفی داد. چهره تام کاتن با توجه به بحثهای پلمیکی (نظری) که با جواد ظریف در ارتباط با شناخت ساختار داخلی آمریکا توسط کارگزاران دیپلماتیک ایرانی مطرح شد، از انعکاس قابل توجهی در سطح بینالمللی برخوردار شده است.
با توجه به تصویب این لایحه، زمینه برای نظارت بیشتر کنگره بر مذاکرات فراهم خواهد شد. اما کنگره در روند مذاکرات و جزئیات، دخالت چندانی نخواهد داشت و صرفا کلیات و خطوط قرمز آمریکا را مطرح کرده و تلاش دارد تا آنچه را در ارتباط با ایران بهعنوان امتیاز راهبردی تلقی میشود، کنترل کند.
واقعیت این است که تیم مذاکرهکننده سیاست خارجی آمریکا و گروه 1+5، طی 18 ماه گذشته تلاشهای زیادی به کار بسته اند تا قابلیت راهبردی ایران را کاهش دهند. مشکل اساسی در ارتباط با مذاکرات و روندی که منجر به نظارت کنگره بر توافق هستهای میشود، آن است که در این مدت، ایران قابلیتهای هستهای خود را کاهش داد. اگر ایران قابلیت هستهای خود را در چارچوب هگزافلوراید اورانیوم حفظ میکرد و مذاکرات براساس الگوهای متوازن پیگیری میشد در آن شرایط امکان بهکارگیری الگوهای نظارتی گستردهتر در ارتباط با مذاکرات هستهای ایران و آمریکا از سوی کنگره بهویژه مجلس سنا مطرح نمیشد. واقعیت این است که با طرح موضوع نظارت کنگره بر مفاد قرارداد و توافقنامه هستهای، شرایط برای کاهش تعهد دولت آمریکا برای شناسایی حقوق هستهای ایران به وجود میآید. درحالیکه ایران در ماههای اخیر همواره بر این موضوع تاکید داشته که حقوق هستهای برای غنیسازی اورانیوم را در روند مذاکرات بهدست آورده است، شواهد موجود نشان میدهد که کنگره تمایلی به تصویب حقوق هستهای ایران خارج از شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که در آن بر ضرورت عدم غنیسازی و تعلیق غنیسازی تاکید شده بود، ندارد. به همین دلیل است که در آینده نزدیک که دور جدید مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 در وین آغاز خواهد شد، موضوع مربوط به نقش کنگره، یکی از چالشهای اساسی ایران و آمریکا در روند مذاکرات خواهد بود.
************************************
روزنامه وطن امروز***
حضرت امام(ره) و تعاملات اقتصادی/ دکتر حجتالله عبدالملکی
این روزها شاهد مذاکره فشرده تیم مذاکرهکننده ایرانی با کشورهای 1+5 هستیم بنابراین سوالی که به ذهن میرسد این است که چگونه میتوان با کشورهای غربی تعامل کرد بهگونهای که مبانی انقلاب اسلامی حفظ شود؛ پاسخ به این سوال باعث میشود به بررسی این موضوع پرداخته شود که کشوری مانند ایران چگونه باید برای تعامل اقتصادی با جهان با ملاحظات و رویکردهای خاص وارد عمل شود.
در این تعامل اقتصادی، در 2 مورد رعایت احتیاط بسیار جدی است؛ مورد اول این است که دستگاههای بزرگ اقتصادی دنیا، تقسیم کار بینالمللی را به نحوی طراحی کردهاند که منافعشان حداکثر شود؛ به این معنا که نهادهای بینالمللی اقتصاد جهانی مثل بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی- 3 نهاد اصلی اقتصاد بینالمللی- به کشورهای دنیا القا کردهاند اگر وارد «باشگاه اقتصاد جهان» شوند مستطیع خواهند شد. درحالیکه این مبالغهای است که از طرف قدرتهای اقتصادی جهان مثل آمریکا و چند کشور اروپای غربی مطرح شده است و در عمل برنامه آنها استثمار کشورهای جهان به سود خودشان است نه هیچ چیز دیگر.
متأسفانه در دولت اصلاحا�� اصرار زیادی برای تعامل با جهان- به معنای قدرتهای استعمارگر- وجود داشت و حال در دولت یازدهم نیز این اصرار و تأکید وجود دارد، زیرا تصور میشود از باب تعامل اقتصادی با آنها، منافع زیادی کسب خواهد شد. به نظر میرسد در دولت یازدهم کم و بیش همان سیاستهای دولت اصلاحات پیگیری میشود. در واقع بدون توجه به مخاطرات این مسیر سعی میشود حداکثرِ ارتباط با اقتصاد جهانی برقرار شود. با در نظر گرفتن این دو ملاحظه، قطعاً میتوان تعامل اقتصادی ایران با جهان را به شکلی طراحی کرد که منافع ایران تأمین شود. این دو خطر مطرحشده بههیچوجه به معنای تعامل برقرار نکردن با اقتصاد جهان نیست، بلکه باید ارتباطی عاقلانه، منطقی و تعریفشده برقرار شود.
حضرت امام خمینی(ره) در جایگاه رهبری انقلاب، رویکردهای اساسی را مشخص فرمودهاند. در بعد اقتصادی، حضرت معظمله به 3 هدف توجه ویژهای داشتهاند و روی آنها تأکید فرمودهاند. این اهداف، «استقلال اقتصادی»، «رفاه عمومی» و «پیشرفت اقتصادی» هستند که ایشان آنها را در چارچوب مکتب اقتصادیِ اسلام مطرح کردهاند. در واقع نظام نیز قرار بوده است بهگونهای عمل کند که این 3 هدف محقق شود. نظر ایشان درباره استقلال اقتصادی این بوده است که کشور برای تأمین مایحتاج اولیه مردم نباید نیازمند قدرتهای جهانی باشد، زیرا آنها هر زمان که بخواهند ایران را تحریم میکنند یا تحت فشار قرار میدهند.
رویکرد اصلی حضرت امام(ره) توجه به خطرات موجود و دامهای پهنشده از جانب کشورهای مستکبر بوده است که برای ایران تهدید بهشمار میآمدهاند. ایشان تأکید و توجه بسیاری در اینباره داشتند و معتقد بودند اگر به اسم جهانی کردن اقتصاد در سطح بینالمللی وابستگی ایجاد شود، این وابستگی خطر بزرگی برای کشور خواهد بود. ایشان آمریکا و انگلیس را هیچگاه خیرخواه ایران نمیدانستند. بنابراین همیشه این احتمال را میدادند که برای دچار مشکل کردن و به چالش کشیدن ایران دامی گسترانده باشند. به این دلیل بر توجه به این خطرات بسیار تأکید میفرمودند. در همان زمان نیز کسانی بین سیاسیون و تئوریسینهای اقتصادی بودند که بر نظریات اقتصاد جهانی تأکید بسیاری داشتند. اینان به بحث همگرایی با جهان، بویژه با کشورهای غربی، توجه ویژهای داشتند. طرفداران اقتصاد جهانی، آن را در کشورهایی مثل آمریکا و چند کشور غربی دیگر خلاصه میکنند. درست است که این کشورها سهم بسیاری در اقتصاد دنیا دارند، اما همه دنیا نیستند. کشورهای دیگری نیز هستند که قابلیت همگرایی دارند. بسیاری از این کشورها نیز از نظر فرهنگی با ایران قرابتهایی دارند. کشورهایی مثل کشورهای آمریکای لاتین و آفریقایی، به دلیل استکبارستیزی و رویکرد سیاسی مورد نظر حضرت امام(ره) و حضرت آقا، حاضرند وارد بازی «برد- برد» اقتصادی با ایران شوند.
اتفاقاً ساختار اقتصادی ایران بهگونهای است که بسیار راحت میتواند با این کشورها وارد تعامل شود.
به عنوان مثال بو��یوی که از کشورهای آمریکای لاتین است بهراحتی حاضر به خرید تکنولوژی ساخت نیروگاه از ایران است. در واقع چنین تعاملی در راستای وصیت حضرت امام(ره) نیز خواهد بود. حرکت در این راستا، علاوه بر گسترش تکنولوژی و درآمد ارزی برای ایران، باعث افزایش اشتغالزایی و سطح رفاه عمومی در هر دو کشور خواهد شد. درحالیکه در تعامل با کشورهای اروپای غربی و آمریکا، ایران چنین فرصتهایی را نخواهد داشت، زیرا این کشورها صرفاً خواستار این هستند که از ایران مواد خام و محصولات فرآوری نشده بخرند و با ارزش افزودهای که در آن ایجاد میکنند سود کلانی ببرند. این اتفاقی است که در حال حاضر برای نفت کشور میافتد. بنابراین عرض بنده تذکری درباره خطر تعاملات اقتصادی بیرویه با کشورهای غربی مستکبر است. ضمناً توسعه تعاملات اقتصادی و سیاسی بهتر است با کشورهایی باشد که در نهایت برای هر دو کشور منفعت حاصل شود، نه آنکه اگر نفعی هم وجود دارد برای ایران نباشد!
در واقع با توجه به برخی ملاحظات سیاسی و ایدئولوژیک، گاهی اصالت فایده باید کنار گذاشته شود. البته در حوزه سیاسی گاهی ممکن است کشوری به کشور دیگر امتیازی بدهد. در این صورت ارتباطی شکل خواهد گرفت که در بلندمدت منفعت خواهد داشت. حتی برای آمریکاییها و غربیها نیز اینگونه نیست که در هر جایی کاری انجام بدهند، یک دلار آنها 2 دلار بشود. گاهی یک دلار، 50 سنت میشود اما در بلندمدت منفعت خواهد داشت. مباحث عقلانی اقتصاد نیز حکم به شرکت کردن در این معاملات میدهد. از سوی دیگر فرانسویها حدود 70 میلیون دلار از حضور در هر یک ��ز کشورهای آفریقایی درآمد کسب میکنند. شاید این کشورها فقیر باشند اما مردم آن به تأمین مایحتاج خود نیاز دارند. کشورهایی مثل فرانسه در قبال تأمین این نیازمندیها سود فراوانی کسب میکنند. بنابراین حتی آمریکا، انگلیس و فرانسه نیز که جزو قدرتهای اقتصادی محسوب میشوند فقط با کشورهای قدرتمند تعامل برقرار نمیکنند. آنها حتی با فقیرترین کشورهای دنیا نیز تعاملات اقتصادی دارند. درحالیکه خود این کشورهای در حال توسعه به دلیل ایدئولوژی سیاسی جمهوری اسلامی بیشتر تمایل دارند با ایران کار کنند. در واقع این کشورها به دلیل احساس قرابت بیشتری که با مبانی ایدئولوژیک و سیاسی ایران میکنند، تمایل به برقراری تعامل با کشورمان دارند.
بنابراین حتی در تعامل اقتصادی با کشورهایی که بهظاهر فقیر هستند، منافع قابلتوجهی وجود دارد، زیرا این کشورها نیز جمعیت و منابعی دارند که حاضر هستند از این منابع برای ایجاد رفاه جمعیت خود هزینه کنند. در نتیجه ایران میتواند از درآمدهای حاصل از ایجاد رفاه در این کشورها بهرهمند شود.
دوم، عاملی است که در تقسیم منافع بینالمللی وجود دارد. به این عامل «قدرت چانهزنی» گفته میشود. اگر بخواهید کالایی را به کشوری بفروشید، به چه قیمتی میفروشید؟ برای مثال فرض کنید قیمت تمامشده کالایی برای شما 10 دلار بوده است. خرید این کالا تا 20 دلار برای کشور خریدار آن میارزد. حالا اینکه کالای 10 دلاری به چه قیمتی فروخته شود بستگی به قدرت چانهزنی دو کشور دارد. هرکدام قدرت چانهزنی بیشتری داشته باشند، سود بیشتری میبرند. اگر کشور خریدار قدرت بیشتری داشته باشد 90 درصد سود میکند و شما 10 درصد؛ یعنی شما کالای 10 دلاری خود را 11 دلار فروختهاید.
در تعامل با قدرتهای اقتصادی بزرگ جهان معمولاً ایران قدرت چانهزنی بالایی ندارد- شاید به دلیل عدم خودباوری کسانی که چانهزنی میکنند (مذاکرهکنندگان)- بنابراین اگر تعاملی نیز صورت بگیرد سود بیشتر نصیب کشور مستکبر میشود. در حالی که در ارتباط با کشورهای در حال توسعه مثل کشورهای اسلامی همسایه، کشورهای آفریقایی و کشورهای جنوب آمریکای لاتین، چون ایران قدرت چانهزنی بالاتری دارد میتواند همان کالایی را که آلمانها 10 یا 11 دلار میخرند مثلاً به ونزوئلا 15 یا 20 دلار بفروشد. بنابراین قدرت چانهزنی عامل بسیار مهمی است، زیرا اگر کشوری قدرت چانهزنی قابلتوجهی در سطح بینالمللی نداشته باشد، بخش زیادی از منافع کشورش را کشورهای دیگر از بین میبرند و به نفع خود مصادره میکنند.
************************************
روزنامه شرق**
توصیهای بهظاهر پرخطر/احمد غلامی
نباید نشئه قدرت شد، خماری زود از راه میرسد. سیاست یعنی «بهدستآوردن قدرت و حفظ آن» و البته در موقع لزوم رهاکردنش. اما سیاست کجا شکل میگیرد. سیاست میان «ما» و «آنها» خلق میشود: «میان ما و مخالف». اگر ما و رقیبی وجود نداشته باشد، سیاستی هم به وجود نخواهد آمد. خطری که دولتهای اعتدالی را تهدید میکند، همین است. ناکارآمدی در خلق سیاست. آنچه اساس دولت یازدهم را میسازد، همین منش اعتدالی است: «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا» البته مهم، بندِ بعدی این غزل است: «در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند/ گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را» در برخی دولتهای اعتدالی نگاهی صوفیانه حاکم میشود که تنشهای سیاسی را خنثی میکند. برعکس دولتهای رادیکال مانند دولت احمدینژاد که سیاست در آنها «اُوردوز» میکند. نقیصه اعتدال، زمانی آشکار میشود که دولت ناچار در معرض انتخاب و بهبیانی صریحتر انتخابات قرار میگیرد. درست مانند همین انتخابات پیشرو مجلس. تجربههای انتخاباتی نشان داده هرکس تنور ما و آنها را بهنفع خودش شعلهور کند، برنده انتخابات خواهد بود. فراموش نکنیم دولت اعتدالی هم ثمره انتخاب بین ما و آنها بوده است. اگرچه خودش در ایجاد این فضا نقش چندانی نداشت، اما میوهچین این تضاد بود. دولتهای اعتدالی شاید زمانی روی کار میآیند که مردم عقلانی تصمیم میگیرند. معمولا تصمیمهای عقلانی و اعتدالگرایانه برای تودهها جذابیت و هیجانی ندارد.
میشود اینطور نتیجه گرفت که دولت یازدهم برای بهدستآوردن اکثریت مجلس باید به نمایشهای جذاب و شاید رادیکال روی بیاورد؛ همان کاری که احمدینژاد کرد و میکن��. اما برعکس، واقعیت این است که استعاره اعتدال و اصولا استعاره دولتهای استعاری بهدشواری تغییر میکند و در اذهان مردم باورپذیر میشود. پس دولت باید همان اعتدالی باقی بماند. اما لزومی ندارد همه را معتدل کند. شاید بشود از ائتلاف دولت اعتدالی با اصولگرایان و اصلاحطلبانِ معتدل، دولت آرامی را سامان داد اما نمیشود این اندیشه را به همهجا بهخصوص مجلس تسری داد. با صراحت باید گفت، مجلس با اکثریت نمایندگان اعتدالگرا مطلوب نیست. واقعیت این است که همه وجوه سیاست با اعتدال و عقلانیت پیش نمیرود. اگر اینگونه بود که هرگز چالشی به وجود نمیآمد. با ائتلاف اعتدالگرایان و اصولگرایان و اصلاحطلبانِ معتدل در مجلس، سیاستی خلق نمیشود اگرچه شرایط برای شکلگیری چنین ائتلافی کاملا مهیاست. بعید است اصلاحطلبان اکثریت مجلس را بهدست آورند با اینکه تفکر آنان هنوز زنده است و در زیر پوست جامعه نفس میکشد اما بهلحاظ عددی نمایندهای ندارند که تفکرات و مطالبات آنها را پیگیری کند. البته این را هم میتوان از خوشاقبالی دولت یازدهم دانست. با فرض اکثریتی بودن اصلاحطلبان در مجلس، تضادی آشکار بین آنها و دولت به وجود میآید. اصلاحطلبان ناچارند حرفها و مطالبات و شعارهایی را که در گذشته دادهاند، در فضایی دیگر اجرایی و عملیاتی کنند و با دستزدن به این کار دولت را بهدنبال خود خواهند کشید و چون دولت بهدلیل موقعیت و ماهیت وجودیاش نمیتواند دوشبهدوش مجلس حرکت یا رقابت کند، ناگزیر به وجه سنتی خود، یکی از وجوه اعتدالگرایان رجعت میکند و این شکافی بین دولت و مجلس و در نهایت بین مردم و دولت میاندازد. حضور حداکثری اصولگرایان در مجلس برای دولت کمخطرتر و حتی مفیدتر است. اصولگرایان نمایندگان ریزودرشتی دارند که میتوانند آن را سازماندهی و روانه مجلس کنند. ولی چون تفکر آنها در اذهان مردم آسیبی جدی دیده، بعید است هیاهوی آنان در مجلس به ضرر دولت تمام شود و شاید حتی به محبوبیت دولت نیز کمک کند. در تضاد میان مجلس و اصولگرایان و دولت، سیاستی خلق میشود که بهنفع دولت است و مهمتر اینکه در مذاکرات هستهای، نمایندگان اصولگرا، اهرم فشار مناسبی برای دولتهای غربی بهحساب میآیند که روند مذاکرات را بهنفع دولت روحانی تسریع میکنند. حتی اگر در زمان برگزاری انتخابات مجلس، تکلیف مذاکرات هستهای روشن شده باشد، این احتمال میرود که بحث بر سر جزئیات و نحوه اجرای مفاد توافق تا مدتی طول بکشد. اشتباه برای دولت یازدهم دستیافتن مجلس به نیروهای اعتدالگراست. تجربه مجالس دولت اصلاحات و اصولگرا نشان داده مجلس یکدست بهنفع دولت نیست و گاه ضررش بیش از سودش است. اگر مجلس اینگونه شکل بگیرد که کمیت مؤثر آن را اصلاحطلبان تشکیل بدهند یا هژمونیِ مجلس باشند، دستیابی به مطالبات سیاسی مردم محتملتر میشود. ترکیب مطلوب شاید این باشد که اعتدالیون بیشتر از اصلاحطلبان و کمتر از اصولگرایان باشند. اگر حداکثر مجلس دست اصولگرایان باشد، در آنتاگونیسمی که با دولت و اصلاحطلبان شکل میگیرد، سیاستی خلق میشود که بهنفع دولت و اصلاحطلبان است. زیرا اصولا اصولگرایان با توجه به روند انتخابات پایگاه مردمی ندارند و تا مدتها با پسلرزههای زلزله احمدینژاد دستبهگریبانند. آنها اغلب در انتخابات بر مردمسازی تلاش میکنند. این دو واژه «پایگاه مردمی» و «مردمسازی» نیاز به توضیح بیشتری دارد که از حوصله این یادداشت خارج است. به همینقدر بسنده میکنم که «مردمسازی» یعنی ساختن و تهییج مردمی موقت برای رسیدن به اهداف انتخاباتی. باری شاید این توصیه جسورانه و پرخطر باشد که شاید باید مجلس را برای اصولگرایان وانهاد و چندان نباید از توفیق قطعی اصلاحطلبان در انتخابات پیشروی مجلس مطمئن بود. در برخی اوقات بهبودی تنها با خوردنِ ناگزیر داروهای تلخ میسر میشود.
*******************************
هفته نامه 9دی**
مراقب باشیم تا تاریخ تکرار نشود
حرف درِگوشی نداریم!/حجت الاسلام حمیدرسایی
او را به عنوان کاتب وحی می شناختند؛ تا این اندازه خود را به رسول خدا نزدیک کرده بود در حالیکه در دل، اعتقادی به پیامبر نداشت. ادعا می کرد که برخی آیات قرآن را بر خلاف آنچه پیامبر خدا بر زبان آورده، نگاشته است. اما محمد(ص) می فرمود: «هو الواحد»؛ یعنی چه تغییر بدهد یا ندهد؛ آن طور که من املاء می کنم، نوشته می شود و جبرئیل به اصلاح آن می پردازد. علاوه بر این، کاتبان دیگری بودند که با نگارش آنها این تحریفات، آشکار و اصلاح می شد. آیه 93 سوره انعام درباره این شخصیت نازل شد و خداوند وعده عذاب او را به خاطر دروغ هایی که به رسول خدا می بست، داده است.
علامه مجلسی(ره) درباره این شخصیت در بحارالانوار نوشته: چون در میان کفار و مشرکین این توهم پدید آمده بود که پیامبر، آیات قرآنی را از پیش خود می سازد، رسول خدا(ص) معاویه و این فرد را که از منافقین بودند، برای کتابت وحی انتخاب کرد تا حقیقت امر بر آنها و دیگران آشکار گردد که این آیات از جانب خداوند است و دارای سبک و اسلوب معین و ویژه ای است.
او هرگز موفق به انجام آنچه ادعا می کرد، نشد برای همین به سبّ النبی و ارتداد روی آورد. رسول خدا علنا او و چند فرد دیگر را مهدور الدم اعلام کرد و درباره او فرمود: هر کس وی را یافت حتی اگر بر پرده کعبه آویزان بود، بکشد. او فراری شد و به کفار مکه پناه برد تا روزی که رسول خدا مکه را فتح کرد. وی که برادر رضاعی خلیفه سوم بود، نتوانست به زندگی پنهانی ادامه دهد، نزد برادر رفت و کمک خواست. عثمان که به او پناه داده بود، روزی دستش را گرفت و به مجلسی که پیامبر در جمع اصحاب نشسته بودند، وارد شد و برایش از آن حضرت امان خواست. در تمام کتب تاریخی آمده که رسول خدا به مدت طولانی سکوت کرد و پاسخ درخواست عثمان را نداد تا اینکه عثمان این سکوت را علامت رضایت تلقی کرد و برادر مرتدش را از مجلس خارج و اعلام کرد که رسول خدا او را بخشیده است!
پیامبر از اصحابی که کنار ایشان نظاره گر این واقعه بودند، پرسید: چرا حکم را اجرا نکردید؟ گفتند یا رسول الله منتظر فرمان شما بودیم! پیامبر فرمود: من که پیش از این به شکل علنی حکم او را داده بودم، سکوت کردم تا بلکه یکی از شما حکم را درباره اش اجرا کند. گفتند: ای رسول خدا اگر اشاره می کردید، کار را تمام می کردیم و پیامبر فرمود: شایسته نیست که پیامبر به گوشه چشم، برای اجرای حکمی ایما و اشاره کند.
او کسی نبود جز «عبدالله بن سعد ابی سرح» که بعد از ارتحال رسول خدا وقتی عثمان به خلافت رسید، او را به استانداری مصر گماشت...
بیان این قطعه از تاریخ، به هیچ وجه برای مشابهت سازی با فرد خاصی در مقطع فعلی نیست اما به دنبال یادآوری یک سیره رفتاری از رسول خدا با اصحابی است که در کنار ایشان خود را مطیع حضرت می پنداشتند. امثال عبدالله بن سعدها قطعا در بین ما نیست اما یادآوری می کنیم تا اشتباهاتی که برخی اصحاب در برابر مطالبات و فرامین صریح پیامبر مرتکب شدند را تکرار نکنیم.
حرف درِگوشی نداریم!
بارها در برابر مواضع صریح، شفاف و روشن امام خامنه ای، عده ای – از روی دلسوزی و گاه از سر عناد - عَلَم تفسیر به رأی و تحلیل های من درآوردی را بلند کرده اند و همین «تردید» سبب شده که مطالبه ای مهم که به شکل عمومی مطرح شده، برزمین مانده یا با تفسیرهای نابجا منحرف شود. این روش نادرست برخی تحلیل گران دلسوز(!) در مواجهه با مطالبات علنی رهبر معظم انقلاب، سبب شده تا در مواقعی ایشان نسبت به آن واکنش اعتراضی نشان دهند.
از جمله یک بار وقتی عده ای تلاش می کردند تا جامعه دانشجویی را نسبت به پیگیری مطالبات رهبری انقلاب بی تفاوت کنند، در جمع دانشجویان فرمودند: «من آنچه که در سخنرانی ها بیان میکنم، لبّ نظراتم است. اساسی ترین نظراتم همانهایی است که شما در سخنرانی ها از من میشنوید. هیچ نظری درباره مسائل جاری کشور و مسائل اسلام و مسلمین و مسائل اجتماعی وجود ندارد که من آن را «درِگوشی» به کسی بگویم و نشود آن را در علن گفت. نظرات من، نظراتی شفّاف و روشن است که در خطبه نماز جمعه و در سخنرانی با گروه های مختلف، شما اینها را میشنوید.» (22 اردیبهشت 77)
و بار دیگر به شکل صریح تری در این باره فرمودند: «مطلب کلیدی که لازم است اول عرض کنم - که یکی از عزیزان، اینجا مطرح کردند - راجع به گزارههائی است که درباره ارتباط رهبری و مردم در اینجا و آنجا گفته می شود. این چیزی که در جلسه گفته شد، ملاک نیست؛ یا تأویل یا توجیه یا تفسیرهای مِن عندی؛ هیچ کدامِ اینها درست نیست. من حرفم همانی است که دارم می گویم. آنچه را که بر طبق مصلحت کشور و مصلحت نظام نباید گفت، نمی گوئیم؛ نه اینکه خلافِ آن را بگوئیم، بعد بخواهیم در یک جلسه خصوصی، مثلاً فرض کنید آن خلاف گفته را تصحیح کنیم؛ نخیر، اینجور نیست. بله، بسیاری از مسائل هست که گفتنِ آن بر مسئولان کشور حرام است؛ نباید بگویند. ما اگر همه آن چیزهائی را که می دانیم، بگوئیم، فقط شما که نمی شنوید، آنهائی که دشمن شما هستند، آنها هم می شنوند. قطعاً این چیزی که (از زبان یکی از دانشجویان) در جلسه گفته شد، نیست؛ و بلاشک نباید برخی از مطالب را گفت. اما آنچه را که نباید گفت، نباید گفت؛ نه اینکه باید خلاف آن را گفت و در اذهان شوب ایجاد کرد؛ شائبهای به وجود آورد. قبلاً این روشن باشد، معلوم باشد؛ حرف ما همانی است که از ما می شنوید؛ چه در نماز جمعه، چه در دیدارهای عمومی، چه در دیدارهای دانشجوئی و دیدارهای گوناگونِ اختصاصىِ دیگر.» (17 مهر 86)
اکنون ما هستیم و یک موضع علنی از طرف رهبر انقلاب در دیدار تاریخی با مداحان اهل بیت مبنی بر اینکه «من به خود مسئولین هم این را گفتهام - همین چند روز - مسئولین باید بیایند مردم را و به خصوص نخبگان را از جزئیّات و واقعیّات مطّلع کنند؛ ما چیز محرمانه نداریم، چیز مخفی نداریم. این مصداق همدلی با مردم است.» هم چنین مواجهیم با یک شایعه که رهبر انقلاب در یک دیدار خصوصی، وقتی در برابر اصرار آقای روحانی قرار گرفتند، از این مطالبه خود منصرف شدند! این ادعاها در حالی است که چند روز قبل از اظهارات علنی رهبر انقلاب، آقای صالحی در مجلس شورای اسلامی گفت: «رهبر معظم انقلاب دیروز به آقای ظریف فرمودند که «آقای ظریف شما هم بروید فکت شیت ایران را در اختیار مردم قرار دهید. کشور ما با کشور آنها (آمریکایی ها) فرق می کند. در کشور ما رابطه ملت و دولت یک رابطه عمیق است. این نظام برآمده از رأی ملت است. شما بروید فکت شیت را به مردم بدهید» و آقای ظریف هم در حال تهیه فکت شیت هستند که در این فکت شیت خیلی از حقایق روشن می شود.» و آقای ظریف، وزیر امورخارجه هم در همان جلسه اعلام کرد که به زودی این کار را خواهد کرد.
وظیفه چیست؟
با این همه قریب یک ماه است که از مطالبه علنی امام خامنه ای در خصوص این موضوع مهم می گذرد. سئوال این است ما به عنوان یک نماینده، یک روزنامه نگار، یک دانشجو و به عنوان یک چهره مشهور سیاسی و به عنوان یاران رهبری، چه وظیفه ای در برابر این مطالبه برزمین مانده رهبر انقلاب و دو ادعایی که پیش روی ماست، داریم؟ مطالبه علنی رهبری را پیگیری کنیم تا تحقق یابد یا به این شایعات که با ادبیات مختلف بیان می شود، توجه کنیم؟
در همان جلسه دانشجویی رهبر انقلاب می فرمایند: «جوان باید مطالبه کند، باید احساس کند که این مطالبه سودمند است، ثمربخش است؛ و تشویق بشود بر این مطالبه و باید احساس کند که او فقط مسئولیتش طرح سؤال و پرتاب کردن یک شعار نیست، که بگوید خوب، ما کار خودمان را کردیم؛ نه، پیگیری کردن، مطالعه کردن، درباره مسئله اندیشیدن، آن را پخته کردن، راهِ کارِ اجرائی را برای آن جستجو کردن، برای طرحش با مراکز دستاندرکار و مجری تلاش کردن و فعالیت کردن و بالاخره خود وارد میدان کار شدن، اینها جزء وظایف و تکالیف جوان ماست که این را هم بایستی جوان ما درک کند؛ در کنار آن مطالبه و طلبگاری و مدعا داشتن که عرض کردیم.» (17 مهر 86)
در حالی که متأسفانه همزمان با نگارش این یادداشت، خبر بازداشت چهار دانشجوی شیرازی در رسانه ها منتشر شد که در مراسم استقبال از رئیس جمهور ارائه فکت شیت ایرانی از آقای روحانی را شعار داده و مطالبه کرده بودند.
مانند آن اصحاب پیامبر نباشید!
بعد از مطالبه رهبر انقلاب در خصوص ارائه جزئیات توافق اخیر به مردم و نخبگان، توقعی که از جناب آقای روحانی - به عنوان مسئولی که همواره بر اجرای مطالبات رهبری تأکید می کند - می رفت این بود که بلافاصله در برابر ادعای آمریکایی ها در خصوص جزئیاتی که از توافق لوزان منتشر کرده اند، تیم مذاکره کننده ایشان هم جزئیات و نظرات صریح خود را اعلام می کرد اما علی رغم گذشت این مدت طولانی، دولت محترم نه تنها این مطالبه رهبر معظم انقلاب را اجرایی نکرد که بعد از مدتی تناقض گویی به انکار اصل مطالبه رو آورده و در حال حاضر هم انتشار جزئیات توافقات اخیر برای اطلاع مردم را بر خلاف مصلحت مردم می داند!
اما بدتر از استنکاف دولت یازدهم نسبت به اجرای دستور و مطالبه رهبر معظم انقلاب، توجیهاتی است که برخی چهره های سیاسی و رسانه ای - که خود باید مطالبه گر اجرای این فرمان رهبری باشند – به زبان می آورند. ادعای اینکه سکوت رهبر انقلاب در طول مدتی که دولت از انتشار جزئیات توافقات اخیر برای مردم و نخبگان خودداری کرده، به معنی آن است که دیگر وظیفه ای در پیگیری موضوع نداریم، مانند تحلیل اصحابی است که در کنار رسول خدا بودند و منتظر بودند تا پیامبر آنچه را که علنی به زبان آورده، یا مجددا به زبان بیاورد و یا با ایما و اشاره آن را مطالبه کند!؟
سئوالاتی که بی پاسخ مانده
اکنون چند سئوال از تیم مذاکره کننده، نخبگان تحلیل گر و رسانه ها:
آیا رهبر انقلاب نمی توانستند این مطالبه غیرعلنی خود را علنی نکنند و مثل بسیاری از موضوعات دیگر همچنان غیرعلنی آن را پیگیری نمایند؟ پس حتماً در علنی کردن این مطالبه غیرعلنی حکمتی نهفته بوده که مهمترین آن، دفاع از حقوق ملت و کمک به تیم مذاکره کننده در برابر فشارهای غیر منطقی گرگ صفتانی است که پشت میز مذاکره نشسته اند و ادعاهایی می کنند که تیم مذاکره کننده ما آن را غیر واقعی می داند. پس چرا رسماً نظر تیم ایرانی منتشر نمی شود؟
چرا تیم مذاکره کننده به تناقض گویی در این باره رو آورده است و در نهایت به انکار اصل مطالبه رهبر انقلاب اقدام می کند؟ دلیل این کار چیست، با این که همه ما از زبان اعضای این تیم، بارها و بارها تبعیت از ولایت فقیه را شنیده ایم و معتقدیم که آنها به این ادعا پایبندند ولی چرا الان به ادعای خود عمل نمی کنند؛ این جای سئوال دارد.
نکته مهم این است که این مطالبه غیرعلنی، توسط شخص رهبر معظم انقلاب علنی شده است و هیچ خبر رسمی و غیر رسمی «تایید شده» مبنی بر تغییر نظر ایشان از این مطالبه مهم به گوش نمی رسد؛ آیا با وجود نص سخنان و مطالبه رهبری انقلاب، وظیفه نخبگان سیاسی، روی آوردن به تفسیرهای شخصی است؟ آیا باید در برابر یک مطالبه و نظر علنی، به اخبار «درِگوشی» اعتماد کنیم؟ با اینکه رهبر معظم انقلاب بارها فرموده اند، آنچه لازم باشد را علنی می گویند و در برابر مطالبات علنی خود، مطالبه «درِگوشی» ندارند.
جمعی از نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی بر اساس وظایف قانونی خود به طرح سئوال از رئیس جمهور محترم اقدام کرده اند و تاکنون هیچ منعی از این اقدام آنها صورت نگرفته است. ضرر انتشار جزئیات توافق های اخیر برای مردم چیست که عده ای را «دلواپس» کرده است؟ مگر سئوال از رئیس جمهور یکی از اصول قانون اساسی نیست؟ مگر جز این است که رئیس جمهور محترم با حضور در مجلس، دلایل خود را در استنکاف از عمل به دستور رهبری عنوان خواهد کرد؟ پس این همه فضاسازی برای چیست؟
اگر رئیس جمهور محترم، بعد از مطالبه علنی رهبری، ملاقاتی با معظم له داشته اند و از ایشان برای عدم ارائه جزئیات به مردم و نخبگان اذن گرفته اند، علناً اعلام کنند، چرا نمی کنند؟ حداقل دفتر رئیس جمهور این موضوع را اعلام کند؟ چرا هیچ مقام مسئولی اقدام به این کار نمی کند، اما نیروهای رده چندم یک دستگاه غیر مرتبط، این ادعا را مطرح می کنند؟! البته با انتشار صوت سخنان آقای صالحی در مجلس مشخص شد که ادعای سخنگوی سازمان انرژی اتمی هم از سر بی اطلاعی و خلاف واقع است.
پیش از این وقتی در دولت دهم، رئیس دولت وقت، نسبت به یک مطالبه غیرعلنی رهبری استنکاف می کرد، همه او را استنطاق کردیم - که کار درستی هم بود - چرا که در تحقق مطالبات رهبری نباید با کسی مماشات کرد. حتی برخی رسانه ها در آن مقطع، وقتی رئیس دولت در عزل معاون اول پرحاشیه خود تعلل ورزید، «کنتور روز شمار مخالفت با امر رهبری» در رسانه خود قرار دادند، سئوال این است که چرا الان پیگیر این مطالبه علنی رهبر انقلاب نیستند و پیگیری آن را توجیه می کنند؟ آقایان مدعی، سخن بر سر این نیست که چرا دیروز آنگونه عمل کردید، بلکه گلایه بر سر این است که چرا امروز اینگونه عمل می کنید!
مضافا اینکه موضوع تغییر معاون اول در دولت دهم، مطالبه ای غیرعلنی بود که هرگز توسط رهبر انقلاب علنی نشد بلکه یکی از نوّاب رئیس مجلس آن را علنی کرد اما در موضوع پیش رو، اعلام عمومی جزئیات و انتشار فکت شیت ایرانی در برابر فکت شیت آمریکایی، در ابتدا مطالبه ای غیرعلنی بود که تیم مذاکره کننده، خود آن را بیان کرده و بعد توسط شخص رهبر معظم انقلاب علنی شده است و ما تردید نداریم که انتشار علنی این جزئیات به نفع تیم مذاکره کننده و در راستای مصالح ملی است.
ضمن تشکر از همه کسانی که از اقدام طرح سئوال نمایندگان از آقای روحانی حمایت کرده اند - بویژه رسانه های مکتوب و مجازی و تشکل های دانشجویی و ائمه جمعه - اعلام می کنم که موضوع سئوال از رئیس جمهور در خصوص مطالبه علنی امام خامنه ای مبنی بر انتشار جزئیات توافقات هسته ای و فکت شیت به مردم و نخبگان، تا حصول نتیجه پیگیری خواهد شد، مگر تکلیف چیز دیگری باشد. بنابراین استمرار سکوت عده ای و تفسیرهای من درآوردی آنها معنایی ندارد!
************************************************
هفته نامه پرتو سخن ***
نظام اسلامي و قانون مبتني بر اسلام/ علي شيرازي
ويژگي اصلي نظام جمهوري اسلامي ايران، «اسلامي» بودن آن است. براي شكلگيري اين نظام، عوامل متعددي مؤثر بودهاند، اما محور همه آن عوامل، علاقه به اسلام ناب محمد بوده است.
امروز نيز بقاي اين نظام الهي به حفظ اين خصيصه مهم و اصلي است.
نظام اسلامي بايد در دو بعد «قانونگذاري» و «اجرا»، مبتني بر اصول و ارزشهاي اسلامي باشد. زماني اين دو خصيصه، يك نظام را زينت ميبخشند كه مردم و مجريان و مسؤولان، معتقد به اسلام ناب محمدي و پايبند به ارزشهاي آن باشند.
امام خميني(ره) در وصيتنامه سياسي–الهي خود آوردهاند: «جمهوري اسلامي با دست تواناي ملت متعهد پايهريزي شده و آنچه در اين حكومت اسلامي مطرح است، اسلام و احكام مترقي آن است؛ بر ملت عظيمالشأن ايران است كه در تحقق محتواي آن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است... و امروز بر ملت ايران خصوصاً و بر جميع مسلمانان عموماً واجب است اين امانت الهي را كه در ايران بهطور رسمي اعلام شده و در مدتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاء آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند.»
اين انقلاب و نظام اسلامي، چونان ديگر انقلابها و نظامها، مصون از آفتها نخواهد بود. اگر مردم و مجريان قانون جديت كافي به خرج دهند و علاقهمندي آنان به دين و ارزشهاي الهي چنان باشد كه در مقابل همه عوامل و آفات، مقاومت كنند و از جان و مال مايه بگذارند، به يقين نظام جمهوري اسلامي حفظ خواهد شد و جهان را به سمت كمال مطلق به حركت درخواهد آورد.
لازمه ايثارگري و مقاومت مردم و مسؤولان و مجريان قانون، شناخت صحيح و دقيق اسلام و ارزشهاي اسلامي و پايبندي به اصول و ارزشهاي الهي است.
رشد معرفتي مردم و بزرگان كشور نسبت به ماهيت و حقيقت نظام اسلامي و اعتقاد به عدم تفكيك اسلام و قانون نظام الهي، عواملي در راه حفظ انقلاب اسلامي، جمهوري اسلامي و گسترش دامنه حاكميت دين در جهان امروز هستند.
در اين عرصه؛ شناخت عوامل دشمن، انواع دشمنيها و شناخت روزنههاي نفوذي و پيامدهاي بيتوجهي به عوامل شكلگيري نظام جمهوري اسلامي ايران، عوامل بقاء و پيامدهاي تفكيك دين از سياست؛ همه راه را براي رسيدن به مطلوب هموارتر ميكند و مانع تضعيف و شكست اين نظام خدايي ميگردد.
به يقين، افرادي با تفكرات انحرافي و با شيطنت به دنبال ترويج افكار نادرست و باطل به جاي معارف اسلام ناب محمدياند. مروجان فرهنگ غربي و بعضاً مريدان و حاميان امريكا و اروپا در صدد القاء فكر خود به مردم و مسؤولان در زير لعاب حاميان مردم و نظامند.
امام خميني(ره) در پيام مهم خود در تاريخ 3/12/1367 خطاب به مراجع اسلام، روحانيون سراسر كشور و ائمه محترم جمعه و جماعات آوردهاند: «نبايد براي رضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهار نظرها و ابراز عقيدهها بهگونهاي غلط عمل كنيم كه حزبا... عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصولياش عدول ميكند.»
معظم له در همان پيام نوشتند: «از تجربه تلخ روي كار آمدن انقلابينماها و به ظاهر عقلاي قوم كه هرگز با اصول و اهداف روحانيت آشتي نكردهاند، عبرت بگيرند كه مبادا گذشته تفكر و خيانت آنان فراموش و دلسوزيهاي بيمورد و سادهانديشيها سبب مراجعت آنان به پستهاي كليدي و سرنوشتساز نظام شود.»
بيان تفكيك وظيفه نيروي انتظامي در دو مقوله اسلام و قانون، اولاً نشانه غفلت از درك درست ابعاد قانونگذاري و اجرا در حكومت ديني است و ثانياً نشانگر يك مرزبندي جديد و آغاز باز شدن راه سوء استفاده دشمنان اسلام و ايران خواهد بود.
مبادا اينگونه اظهار نظرها منتهي به تقويت جناح رفاهطلب و نقزن و سلطه دوباره برخي گروهها و ليبرالها گردد و عدهاي با استفاده از اين روزنه اميد، به فكر تحقق آرزوهاي پوچ و گمراه خود در جامعه امروز برآيند و ابرقدرتها و نوكرانشان مسائل را به نفع خويش خاتمه دهند.
بايد تمامي مردم و مسؤولان نظام از نظر فكري و شناخت اسلام ناب محمدي، چنان تقويت شوند و با درايت و تدبير و هوشياري در اظهار نظرها، دقت نمايند كه افكار انحرافي نتواند در آنان اثر گذارد و آنها افكار غير اسلامي را بهجاي اسلام حقيقي در جامعه ترويج ننمايند و به دست خود پايههاي حكومت ديني را متزلزل و سست نكنند.
پايبندي مردم و مسؤولان به اصول و ارزشهاي اسلامي، جلوي هرگونه انحراف و تزلزل در پايههاي حكومتي را ميگيرد و رفاهطلبان و ليبرالها و دشمنان را به شدت نااميد ميكنند.
اين پايبندي وظيفه همگاني است؛ چون حكومت ما حكومت اسلامي است و قوانين حاكم بر آن نيز بايد موافق قانون اسلام باشد.
پس بيان تفكيك اسلام و قانون، آن هم از سوي يك مسؤول مهم اجرايي، امري ناپسند و بلكه ناشدني است. در نظام ديني بايد قانون مبتني بر اصول و ارزشهاي اسلامي باشد و هر مجري در اين نوع از حاكميت، اجرا كننده دستورات دين و فرمانهاي الهي است. تنها همين روش، ضامن سعادت همگاني است و همه ابعاد وجودي انسان را در بر ميگيرد و تكامل همهجانبه انسان را تضمين ميكند.
مردم ايران با اين نگاه، «انقلاب اسلامي» را شكل دادند و هستي خود را به پاي نهال جمهوري اسلامي ريختند. امام اين مردم براي حفظ دين و اسلامي كردن قانون در كشور ايران، مردم را به ميدان مبارزه فرا خواند و با حمايت مردم، نظامي اسلامي را شكل داد.
امروز نيز با درايت و مديريت هوشمندانه ولي امر مسلمين جهان، امام خامنهاي عزيز، انقلاب اسلامي در همان مسير اصلي خود در حركت است و مسؤولان و مردم هم بايد در مسير مستقيم الهي حركت كنند و مدافع اصول و ارزشهاي اسلامي باشند.
*************************************