امیرعلی جهاندار
پرده اول: یک نطفه نجس
بهانه تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین از سوی صهیونیستها، تملک زمینهای آبا و اجدادیشان بود. آنها با این گزاره که «فلسطین ارض یهود است» به این کشور هجوم آوردند و دولتی غیرقانونی را تاسیس کردند. دولتی که در زمان تاسیس کمتر از 7 درصد از زمینهای فلسطینیها را از آنها خریده بود.
اولین قدمها برای ورود یهودیها به فلسطین، در سال 1621 میلادی طی مقاله «هنری فنش» برداشته شد؛ وکیلی انگلیسی که در مقاله خود با نام «رستاخیز بزرگ جهانی و فراخوان یهود» از یهودیان خواست به فلسطین مهاجرت کنند.
تاریخ نشان میدهد حکومت عثمانی در سال 1887 استان قدس را از حوزه استحفاظی استان سوریه خارج کرد و به منظور نظارت هر چه بهتر و توجه بیشتر به این منطقه، آن را مستقیما تحت نظارت حکومت مرکزی قرار داد. بهرغم اینکه شمار یهودیانی که از سال 1881 تا 1914 کشورهای خود، بویژه روسیه و اروپای شرقی را ترک کرده بودند، به 2 میلیون و 366 هزار و 941 نفر میرسید اما تنها 55 هزار نفر از آنان یعنی 32/2 درصد توانستند به فلسطین مهاجرت کنند و اکثریتشان به آمریکا، اروپای غربی و آمریکای جنوبی مهاجرت کردند. این مساله خود بر موفقیت نسبی حکومت عثمانی در جلوگیری از مهاجرت یهودیان به فلسطین تاکید دارد.
پرده دوم: هرتزل و تلاش برای تأسیس دولت یهود
اما به همت کلنل هرتزل، حقوقدان یهودی افراطی که در کتاب دولت یهودش نوشته بود باید برای یهودیان دولتی مستقل ایجاد کنیم، در تاریخ 29 تا 31 آگوست سال 1897میلادی در شهر بال سوییس نخستین کنگره صهیونیستی، با شعار «بازگشت به صهیون» برگزار شد. در این کنگره، 204 نماینده یهودی شرکت کرده بودند که 117 نفر آنها نمایندگان انجمنهای مختلف صهیونیستی بودند. 70 نفر از روسیه و 2 نماینده از آمریکای شمالی و جنوبی و کشورهای اسکاندیناوی و برخی کشورهای عربی بویژه الجزایر نیز در این کنگره حضور داشتند که سازمان جهانی صهیونیسم تاسیس شد.
هرتزل تلاش کرد با جمعآوری پول از یهودیان ثروتمند، هزینههای مهاجرت و زندگی یهودیان در اسرائیل را فراهم کند. از طرف دیگر هرتزل تلاش کرد دولت عثمانی را به فروش بخشی از فلسطین به یهودیان و دادن خودمختاری به آنها ـ تحت حاکمیت حکومت عثمانی - و اجازه به یهودیان برای مهاجرت به فلسطین اقناع کند. همه این درخواستها در مقابل پیشنهاد کمک مالی هنگفت و بسیار فریبندهای صورت میگرفت که در آن زمان دولت عثمانی بشدت نیازمندش بود اما سلطان عبدالحمید دوم (1876 تا 1909) بشدت با این درخواستها مخالفت کرد و در مقابل توطئههای یهودیان ایستادگی به خرج داد و در پاسخ به این پیشنهاد هرتزل گفت: «به او نصیحت میکنم این فکر را از ذهنش دور کند. نمیتوانم حتی یک وجب از خاک فلسطین را بفروشم، چرا که ملک من نیست بلکه از آن امت اسلام است.
ملتم با جانفشانی و دادن خونهای زیاد این امپراتوری را به دست آوردهاند و با خون خود نیز آن را تقویت کردند و همچنان با خون خود از آن محافظت میکنیم و به احدی اجازه نمیدهیم آن را غصب کند. یهودیان بهتر است بیلیونها پولشان را نزد خود نگه دارند. در صورتی که امپراتوری عثمانی تجزیه شد، یهودیان بدون پرداخت پشیزی فلسطین را به دست میآورند اما این امپراتوری مگر از روی اجساد ما تجزیه شود. هرگز به هر هدف و غرضی که باشد، اجازه نخواهیم داد سرزمینهای اسلامی تکهتکه شود».
حکومت مرکزی به کنسولگریهای خود دستور داد به اطلاع یهودیانی که خواهان مهاجرت به فلسطین هستند برسانند که نمیتوانند بهعنوان تبعه خارجی در فلسطین اسکان یابند و باید برای اقامت در فلسطین تابعیت دولت عثمانی را کسب کنند و به قوانین جاری در ایالتهایی که خواهان اقامت در آنها هستند، پایبند باشند. با وجود این سیاست حکومت عثمانی، فعالیت اسکان و شهرکسازی یهودیان در فلسطین پیشرفت قابل ملاحظهای پیدا کرده بود. عوامل زیادی از جمله حمایت کنسولگریهای خارجی و پرداخت رشوه به برخی کارکنان دولت عثمانی که برخی اوقات تسلیم فشارهای پیاپی طرفهای خارجی میشدند، در این زمینه دخیل بود. یهودیان هیچوقت از خرید زمین و احداث شهرک در فلسطین دست نکشیدند و با جدیت زیاد به این کار ادامه میدادند.
مقاومت برای حفظ میهن با رهبری یک شیخ حوزوی
«شیخ محمد طاهرالحسینی» مفتی قدس در سال 1897 در راس کمیتهای محلی و با اختیاراتی که حکومت عثمانی به وی داده بود، روند انتقال مالکیت اراضی در استان قدس را به دقت مورد بررسی و تحت نظر قرار داد و از فروش زمینهای زیادی به یهودیان جلوگیری کرد. شیخ سلیمان تاجی فاروقی، بنیانگذار حزب ملی عثمانی در سال 1911 و افراد مشهوری نیز چون یوسف خالدی، روحی خالدی، سعیدالحسینی و نجیب نصار هر کدام جداگانه نسبت به خطر صهیونیسم هشدار داده بودند.
پرده سوم: جنگ اول جهانی و تأسیس خانه ملی برای یهودیان
جنگ اول جهانی فرصتی تاریخی برای یهودیان بود که حضور خود در فلسطین را تثبیت کنند؛ اگرچه تعداد یهودیان ساکن در فلسطین در پایان جنگ تنها 55هزار نفر بود اما به دلیل شکست عثمانی در جنگ، انگلیسیها و فرانسویها در یک قرار داد با نام سایکس - پیکو (Agreement Sykes - picot) در مه 1916 بیشتر عراق و شرق اردن و منطقه حیفا در فلسطین را مستعمره انگلیس و در مقابل همه لبنان و سوریه را مستعمره فرانسه قرار دادند.
یک سال بعد با تلاش هربرت ساموئل، وزیر وقت دولت بریتانیا و دیگر یهودیان ثروتمند اروپایی از دولت انگلیس درخواست شد با طرح ایجاد وطن ملی برای یهودیان موافقت کند و بالفور، وزیر خارجه وقت انگلستان در نامهای به روچیلد - یهودی ثروتمندی که خانوادهاش بخشی از هزینههای زندگی یهودیان فلسطیننشین را میداد - اعلام کرد: «انگلیس از تاسیس خانه ملی برای یهودیان حمایت میکند.» نامهای که به اعلامیه بالفور معروف شد و ویلسون، رئیسجمهور وقت آمریکا آن را تایید کرد و از آن به بعد روند ورود یهودیان به فلسطین شدت گرفت.
در مرحله بعد هیأت صهیونیستی به ریاست وایزمن به اشغالگران انگلیسی پیوست و کمیتهای متشکل از رهبران بلندپایه صهیونیسم را تشکیل داد تا طرح آماده خود درباره ایجاد وطن ملی برای یهودیان در فلسطین از طریق اشغال اراضی فلسطین، سیطره بر منابع آبی و معدنی و تضعیف اقتصاد آن را به اشغالگران انگلیسی ارائه دهد و براساس مقوله و شعار معروف خود یعنی «سرزمین بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین» عملیات اسکان و جایگزین (اسکان یهودیان و کوچاندن فلسطینیان) را به سرانجام برساند.
25 نوامبر 1920 سران کشورهای پیروز جنگ در «سانرمو»ی ایتالیا گرد هم آمدند و تصویب کردند یهودیان آزاد باشند در فلسطین میهنی ملی تاسیس کنند؛ مصوبهای که جامعه ملل هم آن را تصویب کرد و هربرت ساموئل مسؤول اجرای آن شد.
پرده چهارم: حاج امینالحسینی و نهضت اسلامی فلسطین
جنبش مقاومت فلسطینی در فاصله 2 جنگ اول و دوم جهانی تمام تلاش خود را برای مقابله با ورود بیرویه یهودیها به کار بست و در این بین 3 انتفاضه نیز داشت. در سالهای 1920 تا 1937 شیخ محمد امینالحسینی محوریت مبارزات فلسطینیان را بر عهده داشت و مهمترین اقدام او جلوگیری از فروش زمینها به یهودیان بود و از طرف دیگر با ساماندهی احزاب و گروههای سیاسی در مقابل انگلیسیها ایستادگی میکرد. او بهصورت مخفیانه سازمان نظامی جهاد اسلامی که عزالدین قسام مسؤولیت آن را برعهده داشت، رهبری میکرد.
حاج امینالحسینی در این باره گفته است: «تا سال 1932 هنوز اندک امیدی برای دستیابی به حقوق از دست رفته از طریق راههای مسالمتآمیز و قانونی بود ولی با گذشت زمان، همان امید را نیز از دست دادیم و جز در پیش گرفتن راه شهادت چارهای نداشتیم».
در همان سالها «کمیته عالی عربی» به ریاست «حاج امینالحسینی» تاسیس شد. کمیته مذکور 25 آوریل سال 1936 تشکیل شد و بر تداوم اعتصاب تا تحقق خواستههای ملت فلسطین یعنی تشکیل یک دولت فلسطینی و توقف مهاجرت یهودیان تاکید داشت. اعتصاب عمومی فلسطینیها 178 روز (حدود 6 ماه) به طول انجامید و بهعنوان طولانیترین اعتصاب عمومی در تاریخ جهان به ثبت رسید. این اعتصاب عمومی در فلسطین با انقلابی بزرگ همراه بود. مرحله اول «انقلاب بزرگ فلسطین» در 12 اکتبر سال 1936 و به درخواست پادشاهان و رؤسای کشورهای عربی متوقف شد تا بستری مناسب برای حضور گروه تحقیق انگلیسی و بررسی اوضاع فلسطین و ارائه نتایج تحقیقات فراهم شود. کمیته تحقیق موسوم به «کمیته پیل» نتایج تحقیقات خود را در سال 1937 ارائه داد و پیشنهاد کرد فلسطین میان یهودیها و عربها تقسیم شود. پیشنهاد «کمیته پیل» آتش انقلاب را مجددا شعلهور ساخت که نشانههای آغازین آن را باید در ترور اندروس «Andrews» حاکم انگلیسی استان «الجلیل» به دست مجاهدان قسامی مشاهده کرد.
مالکیت یهودیان بر 3 درصد زمینهای فلسطین و تسخیر نیمی از زمینها با سرنیزه انگلیسی
طی این سالها یهودیان کمتر از 3 درصد از زمینهای فلسطین را در اختیار داشتند که نیمی از آن را خریداری کرده و نیمی را با کمک سربازان انگلیسی به تصرف درآورده بودند. اما دوباره جنگ جهانی شروع شد و یهودیان بهانه تازهای پیدا کردند که مهاجرت خود را به اسرائیل افزایش دهند؛ این بار بهانه آنها هلوکاست و کورههای آدمسوزی بود که ادعا میکردند هیتلر یهودیان را بهصورت دستهجمعی در آن میسوزاند. همین بهانه باعث شد یهودیان از سرتاسر جهان به سمت فلسطین گسیل شوند.
پس از جنگ جهانی «هیات عالی عربی فلسطین» مجددا در 12 ژوئن 1946 و با تصمیم اتحادیه عرب تشکیل شد و حاج امینالحسینی ریاست آن را بر عهده گرفت و بهعنوان نماینده رسمی کشور محسوب شد ولی مشکلاتی که حاج امین با دولت اردن و عراق داشت و همچنین حضور ایشان در مصر که در آن روزگار به نوعی تحت نفوذ و حاکمیت انگلستان بود، عملا ابتکار عمل را از وی سلب کرد. یهودیان از فرصتی که جنگ دوم جهانی برایشان پیش آورده بود، نهایت استفاده را کرده و به منظور جلب حمایت بیشتر جهانیان، به بزرگنمایی رخدادهایی پرداختند که در آلمان و اروپای شرقی با آن مواجه بودند و بر این نکته تاکید میکردند که هیچ جای امنی برای آنها وجود ندارد و تنها راه نجات آنها ایجاد یک کشوریهودی در فلسطین است.
ضمنا در همین دوره و پس از کنفرانس بالتیمور در سال 1942، توجه یهودیها معطوف به قدرت بزرگ آن زمان یعنی آمریکا شد و توانستند خود را از حمایتهای جمهوریخواهان و دموکراتها بهرهمند کرده و کتاب سفید بریتانیا (1939) را از اعتبار ساقط کنند. هنگامی که «ترومن» رئیسجمهور آمریکا شد، توجه زیادی به صهیونیستها کرد و در 31 آگوست سال 1945 از اتلی، نخستوزیر وقت انگلستان خواست 100 هزار یهودی را به فلسطین منتقل کند. از دیگر سو، یهودیان نیز تلاششان را وقف تهیه تجهیزات لازم نظامی کردند. در زمان جنگ اول جهانی 26 هزار نفر از یهودیان فلسطین در گروهانهای یهودی ارتش انگلستان حضور داشتند، البته بیشتر آنها را اعضای سازمان «هاگانا» تشکیل میدادند که بعدها از تجربیات جنگ استفاده کرده و هسته اصلی تأسیس دولت یهود را تشکیل دادند. در سالهای 1945-1939 حدود 92 هزار یهودی دیگر راهی فلسطین شدند. در سالهای 1948-1946 شمار مهاجران یهودی به 61هزار نفر رسید. در سالهای 1947-1939 اشغالگران صهیونیست موفق به مصادره 270 هزار دونم (هر دونم معادل هزار مترمربع است) از فلسطین شدند و در سالهای 1948-1940 میلادی 73 شهرک جدید را احداث کردند. در این دوره در نتیجه فشار یهودیها و آمریکاییها از یک طرف و ضعف دولتهای عربی از طرف دیگر، «بوین» وزیر وقت خارجه انگلستان با صدور بیانیهای در تاریخ 14 نوامبر سال 1945 رسما کتاب سفید را ملغی اعلام کرد. در این بیانیه، دولت انگلستان خواستار تشکیل یک کمیته انگلیسی ـ آمریکایی برای تحقیق درباره مساله فلسطین و ارائه نقطهنظراتش شد. ��دور این بیانیه به آغاز مداخله مستقیم آمریکاییها در مساله فلسطین انجامید. کمیته انگلیسی - آمریکایی نیز پس از تشکیل در سال 1946 و بررسی این مساله، دستور و مجوز مهاجرت صد هزار یهودی به فلسطین و همچنین فروش آزاد زمین به آنها را صادر کرد. دولت انگلستان در 2 آوریل سال 1947 از سازمان ملل متحد خواست مساله فلسطین را در دستور کار خود قرار دهد. به دنبال آن مساله فلسطین بعدی جهانی به خود گرفت و پس از آن سازمان ملل متحد کمیتهای بینالمللی به نام «Unscop» را برای بررسی مساله فلسطین و ارائه گزارشی در این باره مسؤول کرد.
پرده پنجم: تأسیس اسرائیل با رأی سازمان ملل
این کمیته در نهایت گزارش و راهحلهای خود را در تاریخ 31 آگوست سال 1947 تنظیم و ارائه کرد که رئوس آن را میتوان اینگونه بر شمرد:
1ـ پایان دادن به قیمومیت انگلستان بر فلسطین و 2ـ تقسیم فلسطین به 2 دولت مستقل عربی و یهودی. ضمنا براساس این طرح، شهر قدس نیز تحت نظارت بینالمللی قرار میگرفت. در دیگر سو، طی کنفرانسهای «صوفر» و «عالیه» که به ترتیب در 6 سپتامبر 1947 و 7 تا 15 اکتبر سال 1947 برگزار شد، دولتهای عربی تصمیم گرفتند به مخالفت با پیشنهادهای کمیته بینالمللی مسؤول پیگیری قضیه فلسطین بپردازند و نیرو و سلاح برای مردم فلسطین ارسال کرده و راهحل نظامی را در پیش گیرند.
29 نوامبر سال 1947 مجمع عمومی سازمان ملل متحد قطعنامه 181 مبنی بر تقسیم فلسطین به 2 دولت عربی و یهودی را صادر کرد. این قطعنامه با موافقت بیش از دوسوم اعضای سازمان ملل متحد و همچنین فشار آمریکا و حمایت روسیه به تصویب رسید. البته اساسا مصوبه مجمع عمومی سازمان ملل متحد درباره فلسطین با «منشور سازمان ملل متحد» به هیچوجه همخوانی نداشت. قطعنامه 181 سازمان ملل کاملا با اصول شکلگیری سازمان ملل متحد تعارض داشت؛ اصولی که براساس آن یک ملت در تعیین سرنوشت خود آزاد است ولی سازمان ملل از ملت فلسطین که این مساله در ارتباط مستقیم با سرنوشتش بود، هیچ نظری نخواست و مهمتر اینکه در هیچ بخشی از «منشور سازمان ملل متحد» برای این نهاد اختیاراتی جهت تشکیل یک کشور جدید مشخص نشده است. علاوه بر این، مفاد مصوبه 181 بیانگر ظلم آشکاری است که در حق مردم فلسطین روا داشته شده است.
براساس این قطعنامه 45درصد از زمینهای فلسطین به اقلیت مهاجر یهودی اعطا شد؛ اقلیت مهاجری که تنها 31/7درصد از جمعیت فلسطین را تشکیل میداد و تا آن زمان تنها 6/6درصد از زمینهای فلسطینیها را با روشهای مختلف تصاحب کرده بودند.
14 مه 1948 در یک برنامه طراحی شده از صبح تا شب فلسطین در مجامع بینالمللی به اسرائیل تبدیل شد. صبح آن روز دولت انگلستان اعلام کرد قیمومیتش بر فلسطین تمام شده است و پیش از ظهر دولت اسرائیل اعلام موجودیت کرد و ظهر سازمان ملل این موضوع را به رأی گذاشت و ظرف چند دقیقه اسرائیل از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شد. سازمان ملل بعد از ظهر اعلام کرد اسرائیل را به رسمیت میشناسد و چند دقیقه بعد شوروی نیز آن را به رسمیت شناخت و 3 دقیقه بعد از آن نیز آمریکا آن را به رسمیت شناخت.
شیوههای دستیابی یهودیان به 6/6 درصد از خاک فلسطین تا قبل از صدور قطعنامه تقسیم فلسطین
شیوه اول: یهودیها500 هزار «دونم» از زمینهای فلسطینیان را با کمک مستقیم انگلستان به دست آوردند. دستیابی یهودیان به این زمینها به این صورت بود: 1- نماینده بریتانیا در فلسطین 325 هزار دونم زمین را به آژانس یهود بخشید. 2- نماینده بریتانیا در فلسطین 175 هزار دونم زمین را به قیمت ناچیزی به آژانس یهود اجاره داد.
شیوه دوم: یهودیان 625 هزار دونم را از فئودالهای لبنانی و سوری خریداری کردند. این فئودالها زمانی که فلسطین، سوریه، لبنان و اردن جزو بلاد شام یا سوریه بزرگ و تحت حاکمیت دولت عثمانی بود، این زمینها را خریده بودند. وقتی ترکیه شکست خورد و متفقین شام را اشغال کردند، این سرزمین به 4 مستعمره تقسیم شد، سپس سوریه و لبنان به اشغال فرانسه و شرق اردن نیز به اشغال انگلستان و فلسطین هم به قیمومیت انگلستان درآمد تا مقدمهای برای ایجاد وطنی ملی برای یهودیان باشد. به این ترتیب پس از تقسیم شام، مالکان سوری و لبنانی خود در کشوری زندگی میکردند و املاک و مستغلاتشان در کشور دیگری قرار داشت. بیشتر آنها فرصت را غنیمت شمرده و زمینهای خود در فلسطین را به یهودیان فروختند. یهودیان هم در مقابل خرید این زمینها ارقام نجومی به صاحبان آنها پرداخت کردند و آنان نیز با پول حاصل از فروش زمینهایشان در بیروت و دمشق و دیگر مناطق، کاخها و ساختمانهای مجلل ساختند.
به محض این اتفاق مصر و دیگر کشورهای عربی ارتشی را مجهز کردند و به اسرائیل حمله کردند، اگرچه آنها در حال پیروزی بودند اما سازمان ملل حکم آتشبس اعلام کرد و بعد از 20 روز ارتش صهیونیستی با حمله به اعراب بر تمام فلسطین به جز کرانه باختری رود اردن و غزه مسلط شد، بهعبارت دیگر بر 21000کیلومتر از سرزمینهای فلسطین خیمه زد.
این مسیر 20 سال طی شد و در سال 1967 ارتشی فراهم آمد تا به اسرائیل حمله کند اما اسرائیلیها پیش دستی کردند و لشکر عربی را شکست داد. در تمام این دورانها یهودیها کمتر از 10 درصد از خاک فلسطین را خریدند اما با زور اسلحه و فشنگ بر تمام فلسطین چیره شدند اما مقاومت چند سالی است که ورق را برگردانده؛ جنگ 33 روزه، 22 روزه و 8 روزه اسرائیل را زمینگیر کرد و امروز ترس اسرائیل از مجهز شدن کرانه غربی است که اسرائیل را در یک منگنه قرار خواهد داد.