تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۴  ، 
کد خبر : ۲۷۶۴۰۸
«تحلیل آینده خاورمیانه» در گفت‌وگو با دکتر مطهرنیا:

ایران در مسیر شرکای استراتژیک آمریکا قرار خواهد گرفت

مقدمه: نام خاورمیانه همواره در کنار خود، صفتی از آشوب و التهاب و انقلاب همراه داشته است. منطقه‌ای که روزی داعش، روزی القاعده، روزی دیگر طالبان در آن سر برآورده‌اند و بار حکومت‌هایی مستبد را به دوش کشیده است. خاورمیانه‌ای که امروز، اوجی از التهاب و خشونت را تجربه می‌کند، در نگاه تحلیلگران و آینده پژوهان چه تصویری دارد؟ دموکراسی در خاورمیانه چه سرنوشتی خواهد داشت؟ «آخیلش پیالاماری» در مقاله‌اش در مجله دیپلمات می‌نویسد که «ایران تنها کشوری است که پیروز احتمالی خاورمیانه در طولانی‌مدت خواهد بود». عمار حکیم، رییس مجلس اعلای اسلامی ‌عراق، آینده خاورمیانه را در گرو عراق امروز می‌داند. برخی دیگر هم مثل «دیوید فرامکین» نویسنده کتاب «صلحی برای پایان تمام صلح‌ها» معتقد است که «خاورمیانه هیچ آینده‌ای ندارد». دکتر مهدی مطهرنیا، آینده پژوه و تحلیلگر مسایل بین‌الملل در همین زمینه با اعتقاد بر اینکه قرن بیست و یکم میلادی دیگر رژیم‌های اقتدارگرای تمرکزگرا را نخواهد پذیرفت، درباره آینده خاورمیانه به خبرنگار شفقنا می‌گوید: آنچه برای بازیگر اصلی نظام بین‌الملل از اهمیت جدی برخوردار است، حفظ نوهارتلند یعنی خلیج فارس و فلات ایران است. از این نظر سناریوی مطلوب ایالات متحده آمریکا آن است که کشورهای اطراف خلیج فارس به عنوان تونل عبور قدرت ایالات متحده آمریکا از غرب به شرق دچار تجزیه نشده و وضعیت آنها به سوی یک نوع دموکراسی ارشادی آمریکایی با پیوستگی این منطقه به آمریکا به مثابه ژاپن در آسیای جنوب شرقی پیش رود، تا بتواند بر فلات ایران حاکم شود. آنچه در باب جغرافیای پیرامونی این کاپیولا و فلات ایران مطرح است، آن است که بتواند یک محل میانی نرم جهت دفاع بهتر از فلات ایران یا نوهارتلند، خلیج فارس و فلات ایران با عنوان تونل امنیتی در جهت کنترل شرق آسیا شکل بگیرد. در اینجاست که تجزیه بعضی از کشورهای عربی می‌تواند زمینه‌ساز کوچک شدن این کشورها و مدیریت سهل‌تر آنها در آینده شود، اما این نیازمند گذار از وضعیت فعلی به وضعیت مطلوب تسلط بر نوهارتلند است. این استاد دانشگاه، آینده عربستان در خاورمیانه را اینگونه پیش بینی می‌کند که عربستان تقویت، اما خاندان آل‌سعود تضعیف خواهد شد و عنوان می‌کند: اگر در جهت شکل دادن به آینده نظم نوین جهانی، اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا به سطحی از رقابت برسند که نیاز به تجزیه عربستان از جهت ایجاد امنیت جغرافیایی برای نوهارتلند یعنی خلیج فارس و فلات ایران شود، باید گفت که تحرکات تجزیه‌طلبانه افزایش پیدا خواهد کرد. همین معنا برای عراق، سوریه و اردن نیز می‌تواند مورد عنایت قرار گیرد، بنابراین نقش حل و فصل پرونده هسته‌ای ایران از یک سو در درون منطقه و از سوی دیگر نقش رقابت‌های اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا برای مدیریت امنیت نسبی در آینده این منطقه به عنوان مقدمه‌ای ضروری در جهت شکل بخشیدن به نظم تک-چند قطبی توسط ایالات متحده آمریکا در جهان می‌تواند بر روند تحرکات آینده موثر افتد. او تاکید می‌کند که در آینده، ایران به عنوان یک قدرت بزرگ منطقه‌ای در مسیر شرکای استراتژیک ایالات متحده آمریکا در سطح بین‌المللی قرار خواهد گرفت و می‌گوید: در تحلیل نهایی در جهت نظم بخشی به آینده نظام بین‌الملل، این ایران و نوع مبادله با ایران است که می‌تواند زمینه پرور ساخت آینده نظم نوین جهانی شود. متن گفت‌وگوی شفقنا با دکتر مطهرنیا را می‌خوانید:

* گفته می‌شود رادیکالیسم و گرایش‌های افراطی، خاورمیانه را به آتش کشیده است؛ صحبت از تجزیه سوریه و عراق و تقسیم یمن به گوش می‌رسد، مصر با مصادره انقلابش مواجه است و عربستان، یمن و خاورمیانه را به میدان جنگ تبدیل کرده است. با توجه به اتفاقات امروز خاورمیانه، آینده این منطقه را به لحاظ سیاسی و اجتماعی و تقسیم بندی کشورها چطور ارزیابی می‌کنید؟

** نخست یک چارچوب تئوریک برای پاسخگویی به سوال شما فراهم می‌کنم. از منظر «پیرس» در تحلیل‌های متکی بر نشانه شناسی باید فاکتورهایی مانند شباهت، اشاره و نمادها را در نظر گرفت. اگر به تصاویری که امروز از خاورمیانه مخابره می‌شود، سیگنال‌ها و اشاراتی که در آن دیده می‌شود و همچنین سیمبل‌ها و نشانه‌هایی که از خاورمیانه در درون این منطقه در حال چرخش است و به بیرون پژواک پیدا می‌کند، بنگریم، علایم بسیار نگران‌کننده‌ای می‌بینیم. اگر نشانه شناسی پیرس را به روش STEEP-V آینده پژوهی در نوشتن سناریوهای آینده ارتباط دهیم، باید این تصاویر، اشاره‌ها و نمادها را در یک مجموعه بهم پیوسته در سطوح شش‌گانه اجتماعی، فناوری، اقتصادی، زیست محیطی، سیاسی و ارزشی-فرهنگی نشانه‌های چندان امیدوار‌کننده‌ای نیابیم. چرا که از منظر تصاویر، تصویر خشونت در بطن قرن بیست و یکم میلادی زاده می‌شود و خاورمیانه، زایشگاه این خشونت است.

خشونتی که در چارچوب دکترین مدیریت ناامنی هدایت شد و امروز در پی ایجاد توازن ضعف منطقه‌ای در جهت ایجاد مدیریت امنیت نسبی آینده برای فضاسازی مناسب در جهت شکل بخشیدن به نظم نوین آینده جهانی است.

اگر این هم باشد و به درستی مدیریت شود، می‌توان گفت نگرانی‌ها کاهش می‌یابد. دغدغه آن است که تحرکات کشورهای فرادستی مانند ایالات متحده آمریکا -در ارتباط دادن میان مدیریت ناامنی در منطقه به توازن ضعف و سپس توازن ضعف به حوزه مدیریت امنیت نسبی- با چالش‌های جدی ناخواسته و در واقع شگفتی سازهایی رو به رو شود که کنترل را از دست خارج کرده و زمینه‌های آشوب دایمی‌در منطقه را فراهم سازد. این نگراین و دغدغه به عنوان یک سناریوی نامطلوب برای آینده خاورمیانه از بخش اجتماعی دیده می‌شود و تسری در حوزه سیاسی پیدا می‌کند.

امروز کشاکش‌ها در حوزه سیاسی به نوعی منازعه سرد و جنگ نیابتی در منطقه انجامیده است که در جغرافیاهایی مانند یمن و سوریه خود را نشان می‌دهد و التهاب سیاسی را در حوزه تحرکات منطقه‌ای افزایش داده است. این التهاب سیاسی در زاویه‌های عملیاتی آن، اصطکاک بسیاری با عقده اودیپ مذهبی در منطقه به علاوه همین عقده در حوزه فرقه‌ای قرار دارد که می‌توان از منظر روانکاوی به تحلیل آن پرداخت. به بیان دیگر ما از یک سو اصطکاک قدرت‌های منطقه‌ای در قالب جنگ‌های نیابتی را در جغرافیاهای مهم منطقه‌ای مانند یمن و سوریه شاهد هستیم و از طرف دیگر از منظر روانکاوی و تحلیل روانشناختی موضوع، شاهد شکل‌گیری نوعی واکنش‌های قومی‌ و فرقه‌ای در قالب‌های روانپریش آن، توسط گروه‌های تروریستی هستیم. گروه‌هایی تروریستی که تلاش می‌کنند با فعال کردن این عقده اودیپ معطوف به روان نژندی در منطقه، ایجاد یک فضای خشونت بار را بر منطقه تحمیل کنند.

نوع حرکت‌های القاعده و همچنین داعش در برخورد با مخالفان و استفاده از تحرکات خشونت بار نشان دهنده همین عقده اودیپ است که می‌تواند این التهابات سیاسی را ناگهان فعال تر کرده و به برخوردهای میان دولت‌ها تبدیل نماید و این یکی از بزنگاه‌های تاریخی است که باید با خردورزی سیاسی مورد مدیریت جدی قرار گیرد. استفاده از فناوری‌ها به عنوان پیشران بعدی که به آن اشاره می‌کنم یعنی تکنولوژی، در ارتباط با تحرکات سیاسی و ورود مسابقه تسلیحاتی مبتنی بر انباشت تکنولوژی‌های نظامی و فعالیت‌های هسته‌ای را نمی‌توان نادیده گرفت.

امروز در پرتو پرونده هسته‌ای ایران یعنی نشست 1+5 با ایران و مخالفت‌خوانی‌های منطقه‌ای که در خاورمیانه از سوی عربستان -با حمایت‌های رژِیم اسراییل- شاهد هستیم، لابی صهیونیستی و عرب را در کشورهای منطقه و حتی در میان دولت‌های فرامنطقه‌ای بر ضد ایران فعال ساخته است و تلاش دارد که منطقه را به یک آشوب مدیریت شده سوق دهد. بر این اساس استفاده از فناوری‌هایی که می‌تواند این خشونت و این رفتار را تشدید کند نیز مشاهده می‌شود.

پیشران بعدی که باید به آن توجه کرد تا آینده خاورمیانه را مورد عنایت قرار داد، لغزان بودن زیست محیط سیاسی منطقه است. به این معنا که با توجه به التهاب‌های سیاسی و اجتماعی موجود و شکاف‌های متراکم مذهبی و قومی ‌که در منطقه دیده می‌شود، زیست محیط منطقه در وضعیت لغزان قرار گرفته است. به گونه ای که امروز سخن از تجزیه بعضی از کشورهای مهم منطقه در متون متفاوت سیاسی بازتاب پیدا می‌کند و این نیز التهاب موجود را می‌تواند تشدید کرده و نگرانی‌های فزاینده از آینده منطقه را پیش روی دیدگان قرار دهد.

از طرف دیگر ما از نظر فرهنگی در منطقه دچار یک نوع واگرایی درونی و تقابل بیرونی هستیم. در درون، فرقه فرقه شدن مذهبی و رو در رویی‌های فرهنگی در قالب قومیت‌ها می‌تواند بازتاب‌های فرهنگی داشته و زمینه‌های واگرایی‌های درونی در جغرافیای ملی کشورها و در جغرافیای منطقه را فراهم کند. در عین حال ما شاهد یک فضای گفتمانی ضد فرهنگ بین‌المللی و جهانی نیز در منطقه هستیم که از یک سو در قالب تحرکات ضد غربی مدیریت می‌شود.

در کنار این تحرکات ضد غربی، حرکت‌های تروریستی متکی بر نفی سلطه بیگانگان بر منطقه در قالب حرکت‌های انحرافی نیز آن را تشدید می‌نماید و تشخیص تحرکات تقابل گرایانه منطقه‌ای با قدرت‌های فرامنطقه‌ای را در زمینه خاورمیانه و مقاومت موجود در این منطقه با نوعی نوسان ارزشی رو به رو می‌سازد؛ این نوسان ارزشی، جوامع ملی منطقه را در نوعی سردرگمی‌در برابر نیات این تقابل و مقاومت با کشورهای بیگانه در منطقه قرار می‌دهد.

همین موجب ایجاد نوعی واگرایی در درون منطقه نسبت به ارزش‌ها و فرهنگ‌های غالب می‌شود. در سوی دیگر تقابل را با قدرت‌های فرامنطقه‌ای در قالب مقاومت ضعیف می‌کند. این موارد، نشانگانی بیانگر آن است که خاورمیانه در وضعیت بسیار ملتهبی به سر می‌برد؛ این التهاب و مدیریت این التهاب، نیازمند ترمیم جدی از سوی فعالان منطقه‌ای یعنی دولت‌های منطقه برای کاهش واگرای‌های منطقه‌ای و افزایش جنبه اثباتی و استفاده از گفتمان مثبت برای برخورد با نظام بین‌الملل است. به گونه ای که دولت یازدهم در ایران در چارچوب دکترین تعامل سازنده سعی کرده است با مرکز قرار دادن پرونده هسته‌ای و حل و فصل آن از طریق دیپلماتیک، این التهاب را کاهش دهد.

* دموکراسی در این منطقه چه وضعیتی خواهد داشت و آیا مردمان خاورمیانه، در رویکردی مثل سال‌های بهار عربی، اقدام به احقاق حقوق خود خواهند کرد یا اینکه تجربه تلخ بی‌ثباتی کشورها در پی بهار عربی، آنها را به سمت حفظ وضع موجود یا حرکت به سمت حکومت‌های اقتدارگرا پیش خواهد برد؟

** بی‌ثباتی میل به ثبات دارد و منطقه بارها این بی ثباتی‌ها را تجربه کرده است. نگارش یک نسخه برای منطقه در جهت دستیابی به دموکراسی، کار چندان معقولانه‌ای نیست. باید گفت که این بی‌ثباتی موجود که میل به ثبات هر لحظه در آن تشدید خواهد شد، نوعی زایش تاریخی برای شکل بخشیدن و محتوا دادن به حکومت‌های موجود یا ترسیم حکومت‌های مطلوب را به وجود خواهد آورد. قرن بیست و یکم میلادی دیگر رژیم‌های اقتدار گرای تمرکز گرا را نخواهد پذیرفت. اقتدارگرایانی در منطقه خواهند توانست قدرت مقتدرانه خود را اعمال کنند که تکثرهای موجود را در محیط ملی خود، حداقل نسبت به گذشته بیشتر پذیرا باشند.

امروز به واسطه همین است که دولت نظامی در مصر، دیگر نمی‌تواند مانند دولت نظامی‌پیشین عمل کند و باید بپذیرد که وجوهی از تحرکات اقتدارگرایانه خود را باید در تکثر مدنی مدیریت نماید. بر این اساس در کشورهایی که از سابقه تمدنی بیشتری برخوردارند و در آنها در کنار دولت سازی، ملت سازی نیز صورت پذیرفته است، نخبگانی موفق خواهند بود که رویکردهای دموکراتیک را بر رویکردهای اقتدارگرایانه ترجیح دهند.

حداقل در کوتاه مدت ممکن است این بی‌ثباتی‌ها لزوم اجاد یک اقتدار مرکزی متکی بر تمرکزگرایی و یک صدایی را تجویز کند و توده‌های مردم نیز برای گریز از این بی‌ثباتی، اندکی آن را بپذیرند، اما سیگنال‌های موجود نشان می‌دهد مردم بعضی از کشورها در این مناطق به ویژه کشورهایی که دارای سابقه تمدنی هستند، دیگر بازگشت به رژیم‌های اقتدارگرای تمرکز محور را نپذیرفته و خواهان یک دموکراسی بومی‌شده در چارچوب مشروعیت یافتن حکومت مردم و خواست و اراده مردم در جهت اداره امور آینده کشورشان هستند. باید پذیرفت آینده با وجود چالش‌های متفاوتی که پیش روی آن هست، در این کشورها به سوی دموکراسی پیش خواهد رفت. اگر چه هزینه‌های گزافی را نیز تمدن‌ها و دولت‌های حاکم بر این مناطق باید بپردازند، اما کشورهای دیگری که در این سطح نیستند، باید آرام آرام به ملت سازی بیندیشند و در این ملت سازی، دیگر رژیم‌های سنتی مبتنی بر پیرزمانگی ریش سفیدان و تحرکات قبیله‌ای، آرام آرام رنگ خواهد باخت و رژیم‌های مقتدر تکثرگرا را باید تجربه کنند.

* برخی معتقدند تحولات منطقه در حال تغییر مرزهای لرزان امروز خاورمیانه است که حاصل قرارداد سایکس پیکو در سال‌های گذشته است، آیا تحولات منطقه به آن سمت پیش می‌رود که بخواهد مرزهای جدیدی تعریف شود و اگر بشود چه مرزهایی را پیش بینی می‌کنید؟

** به باور من آنچه برای بازیگر اصلی نظام بین‌الملل از اهمیت جدی برخوردار است، حفظ نوهارتلند یعنی خلیج فارس و فلات ایران است. از این نظر سناریوی مطلوب ایالات متحده آمریکا آن است که کشورهای اطراف خلیج فارس به عنوان تونل عبور قدرت ایالات متحده آمریکا از غرب به شرق دچار تجزیه نشده و وضعیت آنها به سوی یک نوع دموکراسی ارشادی آمریکایی با پیوستگی این منطقه به آمریکا به مثابه ژاپن در آسیای جنوب شرقی پیش رود، تا بتواند بر فلات ایران حاکم شود. آنچه در باب جغرافیای پیرامونی این کاپیولا و فلات ایران مطرح است، آن است که بتواند یک محل میانی نرم جهت دفاع بهتر از فلات ایران یا نوهارتلند،خلیج فارس و فلات ایران با عنوان تونل امنیتی در جهت کنترل شرق آسیا شکل بگیرد. در اینجاست که تجزیه بعضی از کشورهای عربی می‌تواند زمینه ساز کوچک شدن این کشورها و مدیریت سهل تر آنها در آینده شود، اما این نیازمند گذار از وضعیت فعلی به وضعیت مطلوب تسلط بر نوهارتلند است.

* در حال حاضر شاهد شرایط خشونت بار و سختی بر خاورمیانه هستیم که موج مهاجرت‌ها را در پی داشته است. با توجه به این موج مهاجرت‌ها از خاورمیانه و گریز از شرایط سخت و خطرناک این منطقه، آیا احتمال تهی شدن کشورهای این منطقه از نخبگان و ضعف کشورها در به روی کار آوردن کادرهای اجرایی قوی موثر خواهد بود یا خیر؟

** همین امروز هم ما با فرار نخبگان و مهاجرت شدید آنها رو به رو هستیم. سیگنال‌های موجود نشان می‌دهد بحران آب در منطقه بسیار جدی و بحران مالی و نفتی نیز در این زمینه بسیار بالا خواهد بود. بر این اساس اگر از سوی دولت‌های منطقه، مدیریت جدی برای آینده این منطقه نشود، شاهد کوچ و مهاجرت بسیار وسیعی خواهیم بود که در آینده می‌تواند مشکلات امنیتی-سیاسی بسیار بالایی را برای دولت‌ها به وجود آورد.

تغییر وضعیت آب و هوای جهان براساس سونامی‌های صورت پذیرفته‌ای که در سال‌های گذشته در آسیای جنوب شرقی رخ داد، امروز وضعیت آب و هوایی جهان را تغییر داده است. براساس پیش‌بینی‌های به عمل آمده امکان دارد کشورهایی مانند سریلانکا به زیر آب فرو روند و موج مهاجرت درون منطقه‌ای از آسیای شرقی به خاورمیانه صورت بگیرد؛ از آن سو تحت فشار جغرافیای نیروی انسانی قرار بگیرد و از سوی دیگر به واسطه ضعف درونی مبتنی بر تغییر آب و هوا، خشکسالی و بحران آب و کاهش جایگاه استراتژیک کالای برتر خاورمیانه یعنی نفت در منظومه قدرت اقتصادی جهان نیز فشار را مضاعف کند.

مسایلی چون تغییر وضعیت آب و هوا، بحران آب، همچنین کاهش جایگاه نفت به عنوان کالای استراتژیک در منطقه و به طبع آن ضعف اقتصادی ممکن ناشی از این سیگنال‌ها و سوءمدیریت‌های کنونی که دیده می‌شود، این معنا را تشدید خواهد کرد. مگر اینکه در این مسیر، مدیریت موجود به جای حفظ وضع موجود به ترسیم وضع مطلوب و تبدیل اراده‌های پراکنده به اراده‌های مشترک در جهت ساخت آینده منطقه روی آورد.

* از تجزیه کشورهای عربی در آینده خاورمیانه صحبت کردید. عربستان که امروز هم از نظر داخلی شرایط نابسامانی دارد و هم از جهت سیاست‌های خارجی درگیر تصمیمات پرهزینه از جمله حمله به یمن است و تحلیلگران احتمال فروپاشی آن را مطرح می‌کنند، چه جایگاهی در تصویر آینده خاورمیانه خواهد داشت؟

** عربستان اکنون در یک وضعیت گذار به سر می‌برد و دچار بحران‌هایی هویتی، امنیتی، سیاسی و تا حدود بسیاری اجتماعی است که تلاش دارد با قدرت اقتصادی خود به حل آنها نایل آید. عربستان به عنوان دیگری نیز از اهمیت برخوردار است و آنکه قبله گاه مسلمانان در آن تجلی پیدا می‌کند. در این چارچوب باید پذیرفت که عربستان و حفظ آن به عنوان یک قدرت بنیادین در منطقه خاورمیانه مدنظر قدرت‌های فرادستی است، اما خاندان آل سعود باید این جایگاه تعریف شده خود را در ارتباط با قدرت‌های فرادستی در وضعیت فعلی مشخص کنند. واگرایی خاندان آل سعود ناشی از دلارهای بادآورده نفتی دهه‌های گذشته به نوعی خاندان آل سعود را به یک دولت سرکش در منطقه خاورمیانه تبدیل کرده است که در عین حال سرکشی، در اردوگاه کشورهای فرادستی و فرامنطقه‌ای جایگاه تعریف شده دارند.

بر این اساس بر این باورم که عربستان تقویت خواهد شد، اما خاندان آل سعود تضعیف خواهد شد و درون همین خاندان، شاهد شکل گیری نوع جدیدی از تحرکات سیاسی -ممکن است با تابلو یا نام دیگری- برای حل بحران موجود میان عربستان و ایالات متحده آمریکا و دیگر هم پیمانان آن در خارج از منطقه باشیم. در این مسیر اگر شکل رقابت آینده اروپا و ایالات متحده آمریکا به سمت و سوی یک همگرایی در جهت تقسیم منطقه جغرافیایی برای نظم نوین آینده جهانی پیش رود، امکان تجزیه عربستان کاهش پیدا می‌کند، اما اگر در جهت شکل دادن به آینده نظم نوین جهانی، اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا به سطحی از رقابت برسند که نیاز به تجزیه آن از جهت ایجاد امنیت جغرافیایی برای نوهارتلند یعنی خلیج فارس و فلات ایران شود، باید گفت که تحرکات تجزیه‌طلبانه افزایش پیدا خواهد کرد.

همین معنا برای عراق، سوریه و اردن نیز می‌تواند مورد عنایت قرار گیرد، بنابراین نقش حل و فصل پرونده هسته‌ای ایران از یک سو در درون منطقه و از سوی دیگر نقش رقابت‌های اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا برای مدیریت امنیت نسبی در آینده این منطقه به عنوان مقدمه ای ضروری در جهت شکل بخشیدن به نظم تک-چند قطبی توسط ایالات متحده آمریکا در جهان می‌تواند بر روند تحرکات آینده موثر افتد.

* رقابت‌های عربستان با ایران که تحلیلگران، اغلب خطاهای دیپلماتیک و عملکرد خشونت بار او در یمن را ناشی از همین مساله و تلاش آن برای سهم‌گیری در منطقه می‌دانند، چه سرنوشتی خواهد داشت؟ آیا این رقابت‌ها نافرجام خواهد بود؟

** این رقابت به جای آنکه خاندان آل سعود را تقویت کند، به تضعیف آن خواهد انجامید و از سوی دیگر پیوستگی و وابستگی عربستان را به قدرت‌های فرامنطقه‌ای در آینده تشدید خواهد کرد. از این جهت است که کشورهای فرامنطقه‌ای در عین حال که از عربستان و سوگیری‌های عربستان در یمن حمایت می‌کنند، اما این حمایت هیچگاه یک حمایت کامل از عربستان نبوده است و در حوزه عملیات به نوعی می‌توان گفت بازی با برگه عربستان در برابر ایران شکل گرفته است. در اینجاست که مشاهده می‌شود از یک سو عربستان در آرایش شکلی تقویت می‌شود و در نشست اخیر «شرم الشیخ» کشورهای عربی، عربستان به عنوان فرماندهی ارتش مشترک ائتلاف عربی انتخاب می‌شود، اما از سوی دیگر کمک‌هایی که در جهت تعرض در یمن به عربستان انجام می‌شود، به گونه‌ای است که توازن موجود در یمن کاملا بر له عربستان صورت نپذیرد. چرا که قدرت‌های بزرگ و ابرقدرت جهانی، همواره یک قانون نانوشته را عمل می‌کنند و آن اینکه در منازعات منطقه‌ای یک طرف منازعه به هیچ وجه نباید پیروز باشد.

* بسیاری تحلیلگران از جمله «یوشکا فیشر»، دیپلمات سابق آلمانی معتقدند که در تحولات اساسی رخ داده در محورهای استراتژیک خاورمیانه، ایران در مرکز تحولات منطقه است. نظر شما چیست؟ ایران با توجه به سیر نزدیک شدن به آمریکا در اثر توافق هسته‌ای، در وضعیت آینده خاورمیانه چه نقشی خواهد داشت؟

** بارها گفته‌ام، بار دیگر هم تکرار می‌کنم که ایران و فلات ایران به همراه خلیج فارس، نوهارتلند یا قلب قلب جهان است. اگر ‌هارتلند نو را خاورمیانه بدانیم، دهلیز و جغرافیای اصلی این قلب، این منطقه است که من نام آن را نوهارتلند گذاشته‌ام. بر این اساس جایگاه ایران، جایگاهی بس رفیع است و در آینده، ایران به عنوان یک قدرت بزرگ منطقه‌ای در مسیر شرکای استراتژیک ایالات متحده آمریکا در سطح بین‌المللی قرار خواهد گرفت. ایالات متحده آمریکا در نیمه دوم قرن بیست و یک میلادی باید به سمت و سویی برود که در آن، کشورهایی چون مکزیک، کانادا، ژاپن، کره جنوبی، ایران و سپس استرالیا در حوزه شرکای استراتژیک آن قرار خواهند گرفت.

از این رو نزدیکی ایالات متحده آمریکا به ایران و حتی تا حدودی هند، زمینه پرور ایجاد این حلقه و نیم دایره‌ای است که در نیمکره شرقی از شمال آمریکا شروع و به استرالیا ختم می‌شود. دکترین نظام ایالات متحده آمریکا در چند سال اخیر نیز متوجه همین نیم دایره است و ایران جایگاه بس رفیعی در این منطق جغرافیایی دارد، چرا که در خلیج فارس و فلات ایران قرار گرفته است و مهمترین کشور در این منطقه است. از این روست که من بارها بر این نکته تاکید کرده ام که در تحلیل نهایی در جهت نظم‌بخشی به آینده نظام بین‌الملل، این ایران و نوع مبادله با ایران است که می‌تواند زمینه پرور ساخت آینده نظم نوین جهانی شود و در این جا من با فیشر تا حدود بسیاری موافق هستم.

* تحقق تصویری که از نقش ایران در آینده خاورمیانه به عنوان یکی از شرکای استراتژیک ایالات متحده آمریکا در سطح بین‌المللی ترسیم کردید، جز قرار گرفتن ایران در نوهارتلند، وابسته به چه عوامل و پیش زمینه‌هایی در داخل ایران و هم در نظام بین‌الملل است؟

** پیش‌زمینه نخست همین الان در وین در حال شکل گیری است و آن امضای تفاهمنامه ای میان ایران و آمریکا در بحث هسته‌ای است. اگر چه رهبران ایران و رهبران آمریکا در یک جنگ سرد معطوف به حل منازعه هسته‌ای برای همدیگر صف آرایی می‌کنند، اما منطق واقعیت‌های حاکم در حوزه سیاست، نشان می‌دهد که اگر عقلایی برخورد کنند، زمینه‌هایی در 1+5 به وجود آمده است که الگویی نه تنها برای حل و فصل مسایل مربوط به ایران و غرب به ویژه آمریکا باشد، بلکه الگویی برای شکل دادن به نظم آینده جهانی در قالب 5 قدرت بزرگ جهانی به علاوه ایالات متحده آمریکا یعنی ابرقدرت باقی مانده از متن‌های قبلی نظام بین‌الملل است که می‌تواند سناریوی دنیای تک-چند قطبی آینده را فراهم کند.

در این مسیر است که باید بگوییم سیگنال‌های موجود از منظر منطقه‌ای و بین‌المللی نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی‌ایران نیز می‌تواند در مسیر ایجاد چنین فضایی در چارچوب 1+5 پیش رود، مگر آنکه شگفتی سازی ایجاد شود که این مذاکرات را برهم زده و با توجه به برهم زدن این مذاکرات، معادلات بین‌المللی را تغییر دهد و به جای تفاهم، تقابل را به مسیر درگیری مسلحانه و منازعه نظامی بکشاند.

سیگنال‌های موجود دیگری را که باید دید، در درون ایران هستند. در داخل ایران، نوعی سیگنال‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد هم مردم ایران و هم بخش مهمی از حکومت در ایران به این نتیجه رسیده‌اند که باید از جنبه‌های سلبی و نفع گرایانه در حوزه منطقه‌ای و بین‌المللی خارج و به وجوه ایجابی و مثبت در مسیر ایجاد قدرت منطقه‌ای و بین‌المللی برای ایران روی بیاورند. این سیگنال‌ها -چه در بخش فرهنگی، چه در بخش سیاسی، چه در بخش اجتماعی و چه در وجوه اقتصادی- دیده می‌شود، بنابراین باید پذیرفت که سیگنال‌های موجود تا حدودی نشان از پیشران‌های مقوم این دیدگاه را در آینده، چه در سطوح داخلی و چه در سطوح بین‌المللی نشان می‌دهند. تنها آوردگاه سخت آن، چالش‌های منطقه‌ای است که فراروی آن قرار گرفته است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات