روزنامه کیهان **
حاکمیت قانون/ سید محمد سعید مدنی
- پیامبر خدا(ص) پس از هجرت تاریخساز خود، و ورود به شهر یثرب (که بعداً به مدینهالنبی معروف شد) بلافاصله دست به اقداماتی زد که گرچه در نگاه اکثر مردم آن روزگار که باعصر جاهلیت فاصلهای نداشتند اقداماتی معمولی و عادی به نظر میرسید، اما از نگاه فلاسفه تاریخ و متفکران و تمدنشناسان که قرنها بعد به مطالعه در این باره پرداختند هر کدام از آن اقدامات اولیه، اعجابآور و جالب و گامی محکم برای حرکت امت تازه شکل گرفته به سوی تحقق آرمانهای نهضت الهی مکتب انسانساز اسلام بود و خشتی بود در جهت بنا نهادن ساختمان یک تمدن بزرگ و بیبدیل. اقداماتی نظیر ساختن مسجد، که طی آن پیامبر(ص) با حضور عملی خود در میدان، ضرورت، و اهمیت «کار و تلاش» را در اسلام و نقش آن در جبران عقبماندگیها و حرکت به سوی جامعهای متمدن و پیشرفته، برای مردم و در واقع برای همیشه وهمه بیان و تبیین کرد. و یا اقدامی نظیر اعلام نوع رابطهای که باید در یک جامعه اسلامی و انسانی میان تکتک اعضاء جامعه برقرار باشد. رابطهای که از میان همه راههای پیشنهادی که از گذشته تا امروز فلاسفه و اندیشمندان اجتماعی مطرح کردهاند و مثلاً گفتهاند چون «انسان گرگ انسان است»! رابطه میان انسانها هم باید براین مبنا تعریف و عمل شود و... بهترین نوع رابطهای است که ممکن است میان انسانها اتفاق بیفتد: برادری!
و... اما یکی دیگر از اقدامات اولیه رسول خدا(ص) در نخستین روز یا یکی از نخستین روزهای پس از هجرت و ورود به شهر مدینه، اعلام «حکومت قانون» بود. اعلام حکومت قانون در جامعهای و در میان مردم بدوی که طی قرنها جز زبان زور و شمشیر و ستم قانون دیگری را ندیده و نمیشناختند، و از این نظر شاید یک گام با «اهل جنگل» و قانون مسلط بر آن فاصله داشتند! اما پیامبر(ص) که میخواهد انسانی بسازد آنچنان که اسلام و خالق انسان میخواهد و جامعهای بسازد نمونه تا این دو الگوی جهانیان باشد و این توصیه قرآن است که «و کذلک جعلناکم امهًْ وسطا، لتکونو شهداء علیالناس...» خوب میداند جامعه به میزانی که به قانون پایبندتر باشد انسانیتر است و خود این قانون به میزانی که متعالی و مترقی و عدالت محور باشد، میتواند به جامعهای متمدن و الگو برای دیگران تبدیل شود. آن بزرگ بزرگان میدانست که برای ساختن جامعه نمونه و برپایی تمدنی چشمگیر و خیره کننده باید راه و روش و مهمتر از همه جهانبینی و نگرش آن مردم و جامعه را تغییر دهد. برای انجام این تحول در جامعه نوپای اسلامی است که حاکمیت قانون در مدینه شکل میگیرد. از این به بعد نه زید و عمرو ... و نه حتی من محمد(ص)، بلکه قانون خدا بر شما مردم حکومت میکند. قانونی که مستقیم از جانب خداست و بر مبنای نیازهای اصیل آدمی بنا نهاده شده و با فطرت او ارتباط مستقیم دارد. قانونی مندرآوردی نیست که فلان گروه و حزب و دسته و طبقه و جنسیت و... آن را نوشته باشد و خواه ناخواه نفع جنس و صنف خود را در آن لحاظ کرده باشد، قانونی که آورنده آن رسول ختمی مرتب است، و نویسنده آن خدای رحمان و رحیم است. خداوند قادر و متعال است. قانونگذار، خالق ماست که در آن جز مصلحت و سعادت و رستگاری دنیوی و اخروی مخلوق و بنده خود چیزی نمیخواهد و نفعی را برای خود جستوجو نمیکند! راستی خدا کدام نفع را و یا (العیاذبالله) کدام نیاز را میخواهد از طریق بندگان خود برآورده سازد و برطرف کند؟! برعکس این بنده است که نیازمند او و قانون اوست، بنابراین قانونی که محمد(ص) اعلام میکند جوهره آن «عدالت» و محور آن «مصلحت و سعادت انسان» است. قانونی درباره همه کس و همه چیز و در هر جا لازمالاجراست و استثناء پذیر نیست. همان طور که در جامعه نوپا و رو به پیشرفت و ترقی اسلامی «همه» باید کار کنند، «همه» باید به الزامات برادری تن دهند، باید «همه» به قانون هم تمکین کنند و... حکومت پیامبر(ص) به معنای واقعی حکومت قانون است و در اینجا حاکمان برای کوبیدن مردم و ضعفاء فقط به قانون تمسک نمیجویند و... در این باره تاریخ اسلام مثالهای فراوان از دوران حکومت نبی مکرم اسلام(ص) و همچنین عهد نزدیک پنج ساله حکومت مولای متقیان علی(ع) که تداوم حکومت پیامبر(ص) بود، برای گفتن دارد.
این اقدام و نظیر آن بود که موجب شد سنگ بنای تمدن اسلام در بدویترین منحطترین جوامع و مردم گذاشته بود و پیامبر(ص) با این اقدامات بود که پایهگذار تمدن نوینی در جهان و عالم بشریت شد که 4، 5 قرن بر تارک دنیا میدرخشید. و البته اگر به وصیت ایشان در روز غدیر خم عمل میشد و اسلام در دست اهلش - نه بنیامیه و بنیعباس- میافتاد و به تمامی اجرا میشد حاکمیت آن تمدن امروز هم ادامه داشت و روزگار جهان و جهانیان دیگر بود! او ... بگذریم. و البته ما میدانیم که پیامبر(ص) و بعد از او علی(ع)، هزینههای این قانونمندی و قانونمداری و مبارزه با قلدری و «قانونگریزی» و... را با بهای سنگینی پرداختند و رنجها و جنگها و مصیبتها و زخم زبانها و... تحمل کردند. تا از همان وقت هم معلوم شود، قانونمداری و اجرای قانون نیز از جمله همان کلمات حقی است که به فرموده مرتضی علی(ع) در حرف بسیار آسان و عرصه آن وسیع است و در مرحله عمل بسیار سخت و عرصه آن تنگ و پرخطر!
یکی از متفکران غربی است که به نوشته استاد شهید مطهری(ره)، در جایی میگوید و یا مینویسد، «من در مطالعه نهضت پیامبر اسلام از سه چیز تعجب میکنم، یکی تنهایی و دست خالی بودن ایشان در آغاز کار، دوم بزرگی و عظمت هدف و پیام و سوم، سرعت وصول به هدف»(نقل به مضمون)
آنچه که پاسخ این تعجب ایشان را و اعجاب متفکران و غورکنندگان در احوال آخرین پیامبر مبعوث خدا، شبان قراریط، محمد رسولالله(ص) را میدهد، همانا عمل به «اصول» است. ایشان برای نجات جامعه از چنگال انحطاط و قدم گذاشتن در مسیر پیشرفت و ترقی و بالاخره برای رهایی انسان از چنبره جهل و ظلم، از «راهش» وارد شد و به «اصول» عمل کرد، اصولی که ایمان به خدا و کار و فعالیت جهادگرانه در راه خدا، برادری و وحدت و قانون و عدالت محوری...! و شگفتی وقتی بیشتر میشود و ماجرا زمانی جالبتر میشود که در سیره ایشان میبینیم و در تاریخ میخوانیم که حضرت رسول(ص) در همان نخستین گام و در اولین روزهای پس از هجرت به دنبال نزول آیه شریفه «لا اکراه فیدین»، اعلام میکند که هر کسی که نمیخواهد اسلام بیاورد، میتواند در مدینه و کنار مسلمانان زندگی کند و بر دین خود باقی بماند و تجارت و کسب کار خود را ادامه دهد، در معبد و کنیسه و کلیسای خود عبادت کند و... (نکته اینجاست:) اما، از قانون نمیتواند سرپیچی و تخطی کند. هیچ بهانهای - و لو نپذیرفتن دین رسول خاتم(ص)- دلیلی بر قانونشکنی و قانونگریزی نیست و خلاصه از نظر ایشان و آیین الهی او(ص) آزادی در قانونشکنی که مبنایش هرج ومرج و هنجارشکنی و... سرانجام خیانت به مردم و جامعه است هرگز پذیرفتنی نیست. و این خود بدون هیچ توضیحی از اهمیت و جایگاه «قانون» در دیدگاه و مرام و مکتب پیامبر(ص) حکایت میکند... اهمیت و جایگاهی که سالهای بعد، تثبیت مدینه النبی و در نهایت برپایی تمدن اسلامی چرایی آن را به همگان روشن کرد و میکند.
***
رهبر معظم انقلاب در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه تأکید فرمودند: «قانون راه پیشرفت کشور را هموار میکند و چنانچه برخی قوانین ایراد و با یکدیگر تعارض دارند، باید آنها را اصلاح کرد. اما بنده به هیچ عنوان قانونگریزی را قبول ندارم»
مبنا و معنای این سخنان خیلی روشن است. نیاز به برگزاری همایش و نمایش و... برای روشن کردن ابعاد مختلف قضیه! وجود ندارد، واکنش منطقی، اسلامی و انقلابی و ولایتی به این سخنان فقط «عمل» به این رهنمود ایشان است. عمل «همه» در هر کجا و هر شرایط. تمام...!
******************************************************
روزنامه قدس ***
پس لرزه های توافقهای سیاسی در افغانستان/ میراحمدرضا مشرف
کمتر از دو هفته قبل، پس از جنجالها و کشمکشهای فراوان بر سر زمان برگزاری انتخابات پارلمانی افغانستان و نیز بحث بر سر قانونی بودن یا نبودن ادامه کار پارلمان کنونی، ...
بازهم توافق سیاسی دیگری حاصل شد که دستاورد آن تعویق برگزاری انتخابات مجلس و به دنبال آن صدور مجوز ادامه کار مجلس فعلی تا زمانی نامعلوم بود. صرف نظر از دلایل عدم برگزاری انتخابات در موعد مقرر، که برخی آن را به ناکارآمدی دولت نسبت می دهند و برخی دیگر برگزاری آن را در شرایط امنیتی و سیاسی کنونی عملاً غیرممکن می دانند، نکته قابل تأمل و مهمتر در این رخداد این بود که باز هم برای پایان دادن به یک بحران سیاسی، دولتمردان و سیاستمداران افغانستان به یک توافق سیاسی تن دادند که خارج از چارچوب قانون قرار می گیرد. با توجه به نص صریح قانون اساسی افغانستان درباره زمان پایان دوره کار مجلس و با در نظر گرفتن اینکه قانون اساسی این کشور از جمله قوانین اساسی «سخت» بشمار می رود که مجلس و یا دولت صلاحیت تفسیر و یا تغییر آن را ندارند، تردیدی وجود ندارد که این توافق خلاف ضوابط قانونی و در تناقض آشکار با قانون اساسی انجام گرفت.
بدین ترتیب، گویا رویه ای جدید در افغانستان شکل گرفته که بر اساس آن توافقهای سیاسی جایگزین چارچوبهای قانونی شده است. نخستین سنگ بنای این رویکرد در تشکیل دولت وحدت ملی و ایجاد سمت فراقانونی «رئیس اجرایی دولت» پایه ریزی شد که هنوز هم ابهامها، چالشها و دردسرهای عظیم آن دامنگیر دولت کابل است. پس از قوه مجریه، نوبت به قوه مقننه رسید تا این چالشها را تجربه کند و در برابر پرسشهایی درباره اعتبار قانونی تصمیمات و مصوبات مجلس در این بازه زمانی قرارگیرد. اکنون نیز به نظر می رسد که عرصه این توافقهای سیاسی به حوزه امنیتی کشیده شده، چنانکه توافق امنیتی تعدادی از فرماندهان نظامی برای مقابله با طالبان و داعش در مناطق شمالی، آن هم خارج از چارچوب برنامه های امنیتی دولت، سر و صدای زیادی به پا کرده و حاکمیت دولت مرکزی را زیر سؤال برده است. در هر حال، باید گفت که توافقهای سیاسی خارج از چارچوب قانون که تا به حال به عنوان راه حلی برای خروج این کشور از بحرانها ارایه شده اند، در بلندمدت زمینه آسیبهای جدی تری را به افغانستان فراهم می کند. گرفتار شدن کشور در چرخه توافقهای فراقانونی و بازگشت به دوران هرج و مرج گذشته، حداقل پیامد این موضوع خواهد بود.
******************************************************
روزنامه جمهوری اسلامی ****
بعد از توافق
بسمالله الرحمن الرحیم
اطلاعات، اخبار و اظهارات دست اندرکاران مذاکرات هستهای ایران و 1+5 همگی از حتمی بودن امضاء توافقنامه حکایت دارند. اگر این پیشبینی تحقق یابد، قطعاً همان چیزی امضا خواهد شد که از نظر طرف ایرانی مذاکرات «توافق خوب» دانسته میشود. زیرا گروه مذاکره کننده ایرانی فقط چیزی را امضا خواهد کرد که در آن، خطوط قرمز اعلام شده توسط رهبر معظم انقلاب رعایت شده باشد.
موفقیتآمیز توصیف شدن سفر آقای «آمانو» مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به تهران و اخباری که از پس گرفته شدن زیادهخواهیهای آمریکا درخصوص بازرسی مراکز نظامی و نظارتهای غیرمتعارف مربوط به فعالیتهای هستهای دردست میباشد، نشان میدهد که راه برای رسیدن به یک توافق خوب هموار شده است. قطعاً تحریمها هم باید طبق نظر مسئولین ایرانی یکجا لغو شوند تا توافق خوب تحقق یابد.
رسیدن به توافق و برچیده شدن پرونده مذاکرات هستهای ایران و 1+5 تنها راهی است که برای غرب به ویژه آمریکا باقی مانده است. آمریکا به خوبی میداند که با گزینه نظامی نمیتواند دانش هستهای ایران را نابود کند یا از کار بیاندازد. حربه تحریم هم زنگ زده شده و ناکارآمدی آن به اثبات رسیده بطوری که خود دولتمردان آمریکائی نیز از آن قطع امید کردهاند. گزینه سوم، که تنها گزینه باقی مانده برای آمریکا در موضوع فعالیتهای هستهای ایران است، رسیدن به توافقی است که نشان دهد ایران درصدد دست یابی به سلاح اتمی نیست و در عین حال به فعالیتهای خود در زمینه فناوری هستهای صلحآمیز و تحقیقات در این رشته ادامه خواهد داد.
چانهزنیها، تحریمها و فشارهای آمریکا و همدستانش در 12 سال گذشته نشان داده است که این روش به جائی نمیرسد و با جمهوری اسلامی ایران باید با زبان منطق سخن گفت و با اعتراف به حقوق قانونی ملت ایران و رعایت آن میتوان به این ماجرا خاتمه داد. این واقعیت را دولت یازدهم و گروه مذاکره کننده منتخب این دولت توانست به طرف غربی بفهماند و راه را برای رسیدن به توافقی که مبنی بر این واقعیتها باشد باز نماید.
بعد از امضاء توافق نامه، حداقل سه واقعیت را باید دولت و ملت ایران در نظر داشته باشند و به دقت آنها را رعایت نمایند.
اول آنکه درست مثل دوران مذاکرات که حیلهگریها و بد عهدیهای زیادی از طرف مقابل به ویژه آمریکا دیده شد، چنین وضعیتی برای بعد از امضاء توافق نامه نیر قابل پیشبینی است. طرف ایرانی باید با دقت کامل بر اجرای دقیق مفاد توافق بالاخص بخش تحریمها نظارت و از این طریق حقوق ملت ایران را بطور کامل استیفا نماید. از طرف ایران، با توجه به عملکرد روشنی که دارد و با در نظر گرفتن این واقعیت که اصولاً اعتقادی به تولید سلاح اتمی ندارد، تضمینهای لازم برای اجرای صحیح توافق نامه وجود دارد. بنابر این، تمام تلاشها و توجهات باید بر این نکته متمرکز باشد که طرف مقابل به تعهدات خود عمل نماید و تخطی و بدعهدی نکند. قطعاً اگر تضمینهای لازم در متن توافق نامه گنجانده شوند، اطمینان بیشتری به انجام صحیح تعهدات طرف مقابل وجود خواهد داشت.
دوم آنکه دولت و ملت ایران، در عین حال که از رهگذر امضاء توافق نامه هستهای و اجرای آن به گشایشهائی از نظر اقتصادی به ویژه با آزاد شدن دارائیهای بلوکه شده خود خواهند رسید، همواره باید برای پیامدهای بدعهدی احتمالی طرف مقابل آمادگی داشته باشند. به یاد داشته باشیم که آمریکا و بطور کلی غرب با نظام جمهوری اسلامی ایران به خاطر اصول و معیارهای این نظام مشکل دارد و حل شدن مساله هستهای به معنای برطرف شدن این مشکل نیست. به همین دلیل، ما باید همواره آماده مواجهه با کینهتوزیها و دشمنیهای غرب به ویژه آمریکا باشیم و خود را از گزند این دشمنان قسم خورده در امان ندانیم. امضاء توافق نامه نباید ما را از برخوردهای خصمانه دشمنانمان در خطوط اصلی مورد اختلاف آنان با ما غافل نماید.
و سوم آنکه در هر حال ما باید پیوند خود با اقتصاد مقاومتی را حفظ کنیم و آن را اصلیترین محور ترسیم کننده خطوط اقتصادی کشورمان بدانیم.
اقتصاد مقاومتی برای ملت ایران با توجه به شرایط جهان و منطقه و با عنایت به دشمنیهائی که علیه نظام اسلامی وجود دارد، یک استراتژی است. به اقتصاد مقاومتی هزگر نباید به عنوان یک تاکتیک و برنامه کوتاه مدتی که در مقطع خاصی به آن نیاز داریم نگاه شود. ما حتی با قطع نظر از دشمنیها و شرایط جهانی و منطقهای، به فرهنگ اقتصاد مقاومتی برای حل بسیاری از مشکلاتی که در بخشهای تولید و مصرف و نوع تقسیم ثروت در کشورمان داریم بشدت نیازمندیم. در همین ماه مبارک رمضان، علیرغم آنهمه تذکر که درباره ضرورت ترک شکم بارگی و لزوم توجه به نیازمندان داده میشود، اسرافها، زیادهرویها و اتلاف شدید نعمتهای خدا در جامعه ما آنچنان زیاد است که نمیتوان چنین وضعیتی را با یک جامعه اسلامی منطبق دانست. وجود بیش از 200 هزار خانواده محتاج به نان شب در تهران – آنگونه که شهردار تهران میگوید – و این واقعیت تلخ که بیش از 15 میلیون نفر در کشور، زیر خط فقر دارند، دولت و ملت را ملزم به تلاش برای ایجاد تغییرات اساسی در شیوه تقسیم ثروت و چگونگی الگوی مصرف مینماید. اینها محورهای مهمی برای حرکت در چارچوب اقتصاد مقاومتی هستند.
نظام جمهوری اسلامی اگر نتواند عدالت را به صورت همه جانبه در جامعه ایرانی محقق نماید، به رسالت خود عمل نکرده است. التزام به اقتصاد مقاومتی، علاوه بر مصونیت بخشیدن به کشور در برابر تهاجمات، عامل مهمی در تحقق عدالت نیز خواهد بود.
******************************************************
روزنامه خراسان*****
الزامات تفسير صلح امام حسن(ع)/اميرحسين يزدان پناه
رئيس جمهور اخيرا در جمع استانداران با اشاره به ماجراي صلح امام حسن مجتبي (ع) گفت: «امام حسن(ع) ميخواهند به ما ياد بدهند که بايد به مصلحت امت و خواست مردم و جامعه توجه کرد و به نفع امت و جامعه اسلامي تصميم گرفت...شجاعت در مراحل و مقاطع مختلف و در برابر شرايط گوناگون تاريخي معناي خاص خود را دارد و امام حسن مجتبي(ع) آن تصميم سخت را اتخاذ کردند و ما هم بايد راه و مسير امام حسن مجتبي (ع) را دنبال کنيم.» در بدو ورود به صحبت هاي اخير دکتر روحاني با 2 موضوع روبه رو هستيم. نخست، چيستي صلح امام حسن مجتبي (ع)، دوم، الزامات توجه به جملات و تعابيري که مقامات کشور اين روزها به کار مي برند با توجه به شرايط حساس مذاکرات هسته اي.
آيا امام حسن مجتبي (ع) با 30 هزار سپاهي براي صلح به مدائن رفت؟
واقعيت اين است که اگر قرار است درباره صلح امام حسن (ع) و يا هر واقعه تاريخي ديگر تفسيري ارائه شود لازم است که زمينه هاي شکل گيري واقعه (اعم از شرايط زماني و سياسي و ...) مطرح شود و سپس آن را با شرايط حال مقايسه کنيم. در همين چارچوب مهم است که بدانيم: «اولا صلح چگونه شکل گرفت؟ دوم اين که مفاد صلح عزت آفرين بود يا نه؟ سوم هم اين که نتيجه آن صلح چه شد؟» به بيان ديگر همه اين ابعاد را بايد با هم تحليل و تفسير کرد. بيان اين نکات مهم از ماجراي صلح امام حسن(ع) خود محتواي چندين کتاب و مقاله شده است و در اين مقال اندک نمي گنجد(1) اما به طور مختصر روند اتفاقات سال 41 هجري پس از شهادت اميرالمومنين(ع) به اين صورت است که عده زيادي از مردم کوفه با بيعت با امام حسن مجتبي (ع) زعامت ايشان را پذيرفتند. در شام اما مردم با معاويه بيعت کرده بودند و همين موضوع باعث شد کوفيان از حضرت براي اعزام سپاهي به شامات و نبرد با معاويه اجازه خواستند. سرانجام پس از تحولات مختلف سپاه امام که برخي منابع تاريخي آن را تا 30 هزار نفرنقل کرده اند در منطقه ساباط مدائن خيمه زد. معاويه اما با کمک مشاوران خود در سپاه امام فتنه ايجاد کرد و در کنار آن با تطميع برخي از فرماندهان به نام سپاه آن حضرت، مانند ابن عباس، سپاهيان ايشان را فريفت و حضرت در شرايطي قرار گرفت.(که برخي منابع تاريخي روايت مي کنند تنها 17 نفر براي ايشان باقي مانده بود) در چنين شرايطي امام حسن مجتبي(ع) صلح با معاويه را اولا با هدف نشان دادن چهره منافقانه معاويه که در لباس يک عنصر صلح خواه ظاهر شده بود و دوم براي حفظ اصل اسلام از گزند آسيب هاي احتمالي، پذيرفتند. نتيجه صلح نامه دقيق حضرت نيز آن بود که مفاد آن چنان دقيق نوشته شده بود که معاويه به آن عمل نکرد و با تعيين يزيد به جاي خود، و برخي ديگر از اقدامات، صلح نامه را نقض کرد و پس از آن تحولات به نحوي پيش رفت که به واقعه عاشوراي سال 61 هجري و آن واقعه عظيم تاريخ کشيده شد. بنابراين 4 نکته در اين ماجرا مهم است: 1- اين که حضرت امام حسن مجتبي (ع) از کوفه که حرکت کردند براي نوشتن صلح به مدائن نرفتند بلکه عازم نبرد با معاويه به عنوان نماد نفاق در جامعه اسلام بودند. 2- ضعف حاميان امام و سپاهيان حضرت و نيز فتنه معاويه شرايط را به سمت صلح برد.3- مفاد صلح به نحوي نگارش شد که در نهايت چهره معاويه و بني اميه را رسوا کند و در نهايت نيز چنان شد.4- صلح امام حسن(ع) با نماياندن چهره نفاق بني اميه، زمينه ساز واقعه عاشورا و حرکت نظامي امام حسين(ع) شد و به قول شيخ راضي آل ياسين «کربلا پيش از آنکه حسينى باشد حسنى بود.»(2) براين اساس اين که شرايط امروز ما با صلح امام حسن (ع) تطبيق مي کند يا ديگر زمان ها، جاي بحث دارد اما به نظر مي رسد که مطابق تصميم امام حسن(ع) به صلاح نباشد که ما اکنون تصميم به جنگ با دشمن بگيريم. چه اين که با توجه به تبعيت و سلامت دولتمردان در اجراي الزامات و مصالح نظام و نيز حمايت بيش از 80 درصدي مردم از تصميمات نظام (مطابق نظر سنجي هاي مختلف ازجمله نظر سنجي اخير دانشگاه هاي تهران مريلند)، جمهوري اسلامي در شرايط ضعف در تصميم گيري که بر امام حسن (ع) تحميل شد قرار ندارد. البته مي توانيم از صلح نامه عزتمندانه امام حسن(ع) که در شرايط ضعف صورت گرفت اين درس را بگيريم که حالا که ما در شرايط قوت قرار داريم بايد فقط توافقي عزتمندانه و مطابق منافع ملي را امضا کنيم. خلاصه اين که به نظر مي رسد، در هرگونه تفسير واقعه مهم صلح امام حسن(ع) که خود به واقعه اي مهم تر همچون عاشورا منتهي شد و نيز مطابقت آن با شرايط کنوني بايد زمينه هاي آن را در نظر داشت و از تفسير بخشي و جزئي آن خودداري کرد.
الزامات کنوني کشور و تعابير مسئولان
اما فارغ از آن چه دربالا به آن اشاره شد، نکته مهم ديگري نيز وجود دارد و آن اين که در شرايط حساس مذاکرات هسته اي که غرب به خصوص آمريکا مترصد فشار بيشتر به ايران و گرفتن امتيازات بيشتر است، يکي از الزامات مسئولان اجرايي و تاثيرگذار کشور اين است که مراقب کلمات و عبارات خود باشند. مذاکرات در وقت اضافه به سر مي برد و در اين شرايط خطير قطعا ايجاد دوگانه معيشت- مذاکرات يا جنگ- مذاکرات يا ... نه به صلاح کشور است و نه به صلاح نتايج مذاکرات. بدون شک بيان جملاتي که ممکن است از آن تعبير به ضعف يا عقب نشيني شود هميشه مذموم است و در شرايط حساس کنوني از هيچ کس پذيرفته نيست. چرا که دشمن را به طمع بيشتر مي اندازد و ازاين منظر فشارها و زياده خواهي ها آن هم در دقيقه 90 بيشتر و خطرناک تر مي شود. اگر قرار است «توافق خوب» شکل بگيرد، به جز مذاکره کنندگان امين مورد اعتمادي که در وين داريم، مسئولان و مقامات اجرايي دست اندرکار نيز نبايد با عبارات و کلماتي که مي گويند دست تيم هسته اي را ببندند؛ ان شاء ا... .
ارجاعات:
1- يکي از کتاب هاي مطرح در اين زمينه کتاب «صلح امام حسن(ع)؛ پرشکوه ترين نرمش قهرمانانه تاريخ» نوشته «شيخ راضي آل ياسين» و ترجمه حضرت آيت ا... خامنه اي است.
2- همان
******************************************************
روزنامه ایران******
دیپلماسی پسا توافق/حسین واله
ایران و قدرتهای جهانی در آستانه توافق بزرگ قرار گرفتهاند. توافقی که پیامدهای بسیار گسترده در سطح منطقهای و جهانی خواهد داشت. با ورود به دوران جدید مناسبات خارجی، الزامهای سیاست خارجی ایران نیز دستخوش دگرگونی میشود. پیش و بیش از هر چیز باید نگرش خود را در سیاست خارجی با مقتضیات موقعیت نوین تطبیق داد. به تابو شکنیهای بزرگ نیاز داریم. ایجاد توازن در مناسبات خارجی کشور اولین ضرورت دوران جدید است. در قلمرو سیاست منطقه ای، اکنون به رویکردی در سیاست خارجی نیاز است که در عمل به همه همسایگان ثابت کند پیروزی ایران در مصاف اتمی با غرب پیروزی همه منطقه است و به زیان هیچ کشوری نیست. باید با وساوس خناسانی مبارزه کرد که میکوشند با القای ترس از ایران و جعل و نشر اکاذیبی چون احیای امپراتوری فارس بازاری برای فروش اسلحه و میدانی تازه برای صرف اندوخته دولتهای نفتخیز خلیج فارس در جنگهای بیحاصل و جای پایی برای ادامه حضور خود دست و پا کنند. این مبارزه با حرف شدنی نیست. باید سیاستها با کمال ظرافت بازبینی و در چارچوبی تعریف شود که منافع مشترک با همسایگان را به حداکثر ممکن افزایش دهد و تنشها را به حداقل ممکن برساند. اینک سیاستی لازم است تا اطمینان همسایگان را تحکیم بخشد و سپس راه همکاری را بهجای تقابل، ممکن ترین و کم هزینه ترین سازد. این راهبرد در سیاست خارجی استمرار راهبرد پیشین در سیاست داخلی است دایر بر تکیه بر تواناییها و ظرفیتهای داخلی در شرایطی که قدرتهای خارجی در مناسبات ما مانع تراشی میکنند. به همان دلیل که باید بر ظرفیتها و نیروی داخل تکیه کرد در سطحی بالاتر باید بر ظرفیتها و نیروی منطقه تکیه کرد.
با برنامهای چند وجهی و مشارکت جویانه برای تحکیم امنیت و گسترش همکاری و توسعه پایدار همراه با بازبینی و مراعات حساسیتها باید پرچمدار کوششی شد تا کشورهای منطقه خود رهبری فرایند توسعه و تحکیم ثبات منطقه را بهدست گیرند و بدین سان منافذ ورود و دخالت نیروهای فرامنطقهای را ببندند یا کاهش دهند. میلیاردها دلار ذخایر همسایگان جنوبی ما میتواند بهجای هدر رفتن در معاملات تسلیحاتی با غرب در توهم بالانس قدرت و دفاع در برابر خطر ساختگی ایران، صرف توسعه این کشورها و تکمیل ظرفیتهای یکدیگر و افزایش مزیتهای نسبی خویش گردد. اگر عربستان به صنعت هستهای صلحآمیز احساس نیاز میکند چرا ایران نباید پیشقدم همکاری فنی و علمی برای رفع این نیاز گردد؟ نیاز توسعه اقتصادی کشور به سرمایه خارجی چرا نباید بخشی با سرمایه همسایگان جنوبی ما تأمین گردد؟ همکاری امنیتی برای مبارزه با خشونت و ترور در کشورهای منطقه ما چرا باید از اتاق فرماندهی در کشورهای ثالث هماهنگ شود؟ اطراف ثالثی که در خوشبینانه ترین حالت، منافع ملی خویش را جلوی منافع ما قرار میدهند.ما همسایگانی که هزاران سال با هم زندگی کرده و تلخ و شیرین رفتارهای یکدیگر را تجربه کرده ایم و محکومیم تا آخر با هم بسازیم، چرا باید بهجای تکیه به یکدیگر به نیروهایی تکیه کنیم که از محل منازعات ما ارتزاق میکنند؟
دسیسههای دشمنان ایران و منطقه که تاکنون برای برهم زدن توافق بهکار گرفته میشد اکنون تغییر شکل داده برای خنثیسازی تأثیرات مثبت آن بهکار خواهد افتاد. شناسایی هشیارانه این دسیسهها و مقابله مؤثر با آنها آمادگی برای مانورهای گسترده را میطلبد. تعارضات، منازعات و درگیریهای جاری در منطقه که خود میراث مداخلات فرامنطقهای است ابتکار عملی در قلمرو امنیت منطقهای را ضروری میسازد. اهمیت امنیت و ثبات برای هر برنامه توسعه منطقهای اقتضا میکند همکاری امنیتی در صدر اولویتها قرار گیرد. باید از همسایگان برای تأسیس سازمانی امنیتی و چند جانبه برای مبارزه با تروریسم و افراطی گری در منطقه دعوت کنیم. احیای قراردادهای دوجانبه امنیتی با همسایگان میتواند گام آغازین باشد. میانجیگری در منازعات بیحاصلی که اطراف آن از کسب دستاورد ملموس رفته رفته مأیوس میشوند باید در دستورکار سیاست خارجی قرار گیرد. احیا و بازسازی ترتیبات امنیتی چند جانبه برای مهار بحرانهای فرا کشوری نیز ضرورت فوری دارد. اکنون با ظهور پیامدهای نامطلوب خروج از آن ترتیبات توسط برخی دولتهای منطقه، آمادگی برای ممانعت از گسترش این عوارض پیدا شده است. ایران در شرایط تازه در موقعیتی قرار دارد که بتواند در این زمینهها ابتکار عمل را بهدست گیرد.
******************************************************
روزنامه وطن امروز**
مقایسه شرایط قطعنامه 598 و امروز
علامتی که هم اکنون میشنوید.../ حسین قدیانی
اگر روزگاری مصلحت ایجاب کرد که امر دائر بر «پایان جنگ» قرار گیرد، همان مصلحت امروز ایجاب میکند زیر بار توافقی نرویم که زمینهساز جنگ علیه ایران شود!
همین اول بسماللهی، صلواتی نثار روحش کنیم که چهارشنبه هفته پیش، شاید بیآنکه یادمان باشد، سالروز شهادتش بود؛ «مختار ثقفی». ابنابیعبیده، چهاردهم رمضان سال 67 قمری، لابد با زبان روزه به شهادت رسید. تا شمای خواننده و یحتمل تشنهلب، بگویی «السلام علیک یا اباعبدالله»، اشاره کنم به رخداد مهم دیگری در پانزدهم رمضان سال 60 یعنی آن روز که حضرت سیدالشهدا، سفیر خود را روانه کوفه کرد. برای اهل معنی، «مسلمیه» از همین نیمه ماه مبارک آغاز میشود، از همان روز که مسلمبنعقیل رهسپار کوفه شد بلکه در دیار بیوفایی، سفیر باوفایی برای امام خود باشد. نیک اگر بنگری «شهرالله»، «ماه ثارالله» هم هست. از «مسلم سفیر» تا «مختار شهید» آنچه باید فراگرفت، هم «درس» است و هم «عبرت». اگر جناب مسلم، به شهادت قریبانه تاریخ، نیز به شهادت غریبانه خودش، شأن بلندبالای سومین امام مسلمین را به احسن وجه حفظ کرد، این مردمان مذاکرهکننده ما هم باید مراقب باشند مبادا به برند انقلاب اسلامی آسیب برسد. چه بسیار خون ریخته شد و خون دلها خورده شد بلکه ما در مذاکرات هستهای، با دست پر وارد میدان شویم. از آن «مصطفی» که عصر خمینی در دهلاویه به شهادت رسید، تا این «مصطفی» که در عصر خامنهای، شهید راه علم و خودکفایی شد، زجرها کشیدند «مادران فرزند از دست داده». فلذا این «سرمایه» مفت به دست نیامده که راحت به تاراج رود. به یک عبارت، میتوان مدعی شد کار مسلم در کوفه هم چیزی از جنس «مذاکره» بود. از قضا، ظاهر امر، حکایت از شکست مذاکرات کوفه داشت، لیکن مهم این است که توی مسلم، توی بچه مسلمان، بالای دارالاماره روزگار خودت، «سرافکنده» باشی یا «سربلند»؟! همین جا بگویم که اساسا موافق هر نوع قیاسی میان امروز و صدر اسلام نیستم. حتی میان امروز و صدر انقلاب هم، اگر قرار است مقایسهای انجام شود، این قیاس باید صحیح باشد و اصولی. فیالمثل، گاهی عنوان میشود که اوضاع امروز ما، حکایت اوضاع پایان 8 سال جنگ است که به قطعنامه منتهی شد. جالب اینجاست؛ این خبط بزرگ را هم بعضا هواداران دولت مرتکب میشوند، هم بعضا منتقدان دولت. یکی میگوید؛ «شرایط از بس بد است، لاجرم هر چه دشمن گفت باید بپذیریم»! آن یکی اما به جای جواب متین، حرف را شاید «صریح» بزند اما «صحیح» نمیزند! باورم هست دور از جار و جنجال بیخود، ابتدا باید قطعنامه 598 را شناخت، بعد نشست و دید که آیا اساسا آن روز، قابل قیاس با امروز هست یا نه؟ و اگر هست، این قیاس چگونه باید صورت گیرد که «درست» باشد، نه «درشت»؟ درباره 598 چند نکته واضح وجود دارد که معالاسف زد و خوردهای سیاسی، وضوح آن را کم میکند. فهرستوار به بعضی از این نکات لازم است اشاره کنم.
1 - خمینی، بتشکنتر و انقلابیتر از آن بود که احدی یا حتی جماعتی بتوانند به دست او «جام زهر» بدهند. آنی در تصاویر حضرت روحالله دقت مجدد کنید! دست آن ابرمرد خدایی، انصافا جام زهر میشد داد؟ لطفا برندارید جواب دهید؛ «تاریخ حتی شاهد بسته شدن دست معصوم هم بوده، خمینی که جای خود دارد»! قیاس غلط، همین است اتفاقا! کوچههای چند شهیدداده، هیهات که اجازه دهد ماجرای تلخ کوچه بنیهاشم باز هم تکرار شود. همه نقدهای درست، سر جای خود محفوظ، من اما راستش با این تعابیر «مثلث جام زهر» و «مربع قبول قطعنامه» و چه و چه مخالفم، چرا که حتی حرف احساسی و برآمده از دل را هم باید دقیق گفت و عمیق. واقعیت آن است که آن «جام زهر» حکایت «یا دهر اف لک من خلیل» شکایت از روزگار بود که گاه حتی با معصوم و جانشین معصوم هم سر به ناسازگاری میگذارد. عاقبت، برای امامی که بیمی از 20 ساله شدن جنگ تحمیلی هم نداشت، چون جام زهر بود قبول قطعنامه. فلذا شکایت از روزگار را بد نباید حکایت کرد. به متن قطعنامه 598 شاید نقدهای فنی و کارشناسانه وارد باشد، لیکن این همه بهانه نمیشود که حرف را فقط از سر احساس بزنیم!
صدالبته راقم این سطور، منکر غلط بودن بعضی نالهها و ناجور بودن بعضی نامههای آن مقطع نیست اما گلایه از روزگار را نباید دلیل بر آن گرفت که این و آن به دست امام، جام زهر دادند. چنین ادعایی:
1/1- براساس اسناد، شواهد و قرائن، تحلیلی درشت و کاملا نادرست است.
2/1- ناخودآگاه دلالت بر آن میکند که ما در جنگ 8 ساله شکست خوردیم! امام خمینی که فرمود: «ما در جنگ، برای ذرهای هم نادم و پشیمان نیستیم» تنها رجزی برای دشمن نبود! واقعیت آن است ملت ما به خوبی توانست تهدید جنگ را مبدل کند به فرصت اکتشاف گنج! چه بود آن گنج؟ اولا شهدا. ثانیا یک تجربه گرانبهای نظامی. ثالثا جواب مثبت دادن مقاومت و ایستادگی. رابعا نشاط معنوی. خامسا هنوز هم به برکت 8 سال جنگ است که گزینه نظامی، از روی میز یا زیر میز آقای اوباما تکان نمیخورد و هرگز عملی نمیشود. این مساله البته دلیل دیگری هم دارد؛ حکمت و تدبیر زعیم عالیقدر ملت، امام خامنهای.
3/1- منافات دارد با فریضه «و لا یجرمنکم شنئان قوم علی الا تعدلوا. اعدلوا. هو اقرب للتقوی».
4/1-مجال دادن بیمبنا و بیوجه به دعوا میان سیاسیون و نظامیان است. این یکی، هم منافی بصیرت است، هم نافی تدبیر.
2- «مصلحت» به هزار و یک دلیل، در پایان دادن به جنگ 8 ساله بود و این مصلحت را، خود امام، تشخیص دادند. امام راحل عظیمالشأن ما، خود بهترین مصداق بود برای جمع «تکلیف و نتیجه» نیز تجمیع «آرمانگرایی و واقعگرایی». اساس مساله اینجاست؛ کشور، هم به لحاظ اقتصادی، هم به حیث توان نظامی، دیگر قادر به ادامه دادن جنگ نبود. ملت البته در صحنه حاضر بود اما همین ملت هم، «آرمانگرای صرف» و «تکلیفگرای متعصب» نبود. درست از همین زاویه بود که میدیدی فلان جوان بسیجی، بعد از شنیدن خبر قبول قطعنامه، سر بر در و دیوار حسینیه حاج همت پادگان دوکوهه گذاشته و زار زار دارد اشک میریزد. اما علت آن گریه، «بسته شدن موقت باب شهادت» بود، نه گلایه از تصمیمی که کلیت نظام بدان رسیده بود.
3- البته شهیدپرور بودن ملت غیور ما، باز هم میتوانست مجال «اداره جنگ» را فراهم کند اما باز هم، بنا به دلایل مطروحه، حکم بر عدم «ادامه جنگ» داده شد. ملت اگر به عشق ولایت وارد جنگ شد، زخم پایان جنگ را هم عدل با همین عشق، تسکین داد. برای ملت ما، آنچه موضوعیت داشت، رضایت خدا بود و اوامر ولی امر، نه جنگ، نه حتی صلح! الان هم همینگونه است. خامنهای اگر حکم جهاد دهد، عشق است جهاد؛ اگر حکم به بصیرت دهد، عشق است بصیرت؛ اگر حکم به سکوت دهد، عشق است سکوت؛ اگر حکم به فریاد دهد، عشق است فریاد. ما فرهادیم و عاشق شیرین. این وسط، بیستون، وسیله است! قدر مسلم، ما برای جهاد با آمریکا و اسرائیل و عمال متحجرشان، آمادهایم؛ اینکه حالا حکم بزرگان چه باشد، بسته به حکمت ایشان است، نه دل ما!
4- اینکه شاید میشد مفاد 598 را بدل به قطعنامه بهتری کرد، هرگز دلیل نمیشود اصل آن تصمیم نظام را تخطئه کنیم. حزباللهی و غیرحزباللهی ندارد؛ این مهم را، همه باید توجه کنند! آن تصمیم، به امام تحمیل نشد، بلکه بسته به شرایط روزگار، امام و کلیت مجموعه نظام، مصلحت را در گرفتن آن تصمیم دیدند که البته بعله! برای ابرمردی در مایههای خمینی، تصمیم سختی بود، آنقدر سخت که حضرت روحالله از آن تعبیر به «جام زهر» کرد.
البته این را هم بگویم که این مهم، نافی برخی کمکاریهای رخ داده در پشتیبانی از جبهه نیست، لیکن اشاره آن جام زهر، به سخت بودن این تصمیم بود و یکی هم گلایه از نامرادیهای روزگار و الا، به خمینی با آن همه خشم عاشورایی و غرور مقدس، جام زهر میشد تعارف کرد؟! اصلا خمینی، مردی بود که اجازه دهد احدی چنین جرأتی به خود دهد؟! دقت شود! داریم درباره روحاللهی سخن میگوییم که خود باری گفته بود؛ «من اصلا جز خدا، بلد نیستم یعنی نمیتوانم از کس دیگری بترسم! شما از غیرخدا گاهی که میترسید به من هم بگویید بدانم چه جوری میشوید؟» زمان امام، روزگاری معین شد که فلانی جانشین ایشان باشد. جانشین البته ناحق! امام حتی با او تعارف نکرد و روزی از آخرین روزهای سالیان حیات، کاسه و کوزه طرف را بهم ریخت! غیر از این است؟! حال آیا قابل پذیرش است که فلان عالیجناب خاطرهگوی این روزها یا بهمان مهندس مفلوک یا آن یکی یا این یکی، دست امام، جام زهر بدهند؟! امامی که ما میشناسیم، در آن صورت، پرتشان میکرد بیرون از کشتی انقلاب! تعارف داشت مگر خمینی با کسی؟! همچین میزد در گوش طرف که مردک نفهمد از خدا خورده است یا روحش! یک چنین مردی بود خمینی! دقت کنید سخن درباره چه مردی و با چه خصوصیاتی میگویید!
***
اذن مذاکرات اخیر را «حضرت آقا» خودشان به این مردمان مذاکرهکننده دادند، آن هم در حالی که برخلاف مقطع قطعنامه، چیزی را نه دشمن میتواند به ما تحمیل کند، نه حتی روزگار. چند سال پیش بود که آمریکا حتی روز حمله نظامی خود به سوریه را هم معین کرد اما یک جمله، فقط یک جمله رهبر انقلاب، نقشه دشمن را نقش بر آب کرد! چه بود آن کلام مختصر و مفید و در عین حال غیرمستقیم و در لفافه؟ هیچ، الا آنکه: «حمله به سوریه، ابعاد و پیامدهای نامشخص خواهد داشت».
اوباما هم پیام را گرفت و گزینه نظامی درباره حمله به شام را برگرداند روی میزش! منباب مذاکره، البته حضرت آقا مکرر تاکید فرمودهاند که خوشبین نیستند اما فقط و فقط با نیت لغو تحریمها، اجازه دادند بلکه این مردمان بروند و در خلال یک توافق خوب، مسبب لغو همه تحریمها در همان روز امضای توافق باشند. این مقطع، آیا قابل قیاس با مقطع قبول قطعنامه است؟! در مقطع قبول قطعنامه، اگر کسی به آمریکا میگفت «کدخدا» خیلی مسخره نمیشد، چرا که آن روزها آمریکا اگر اراده میکرد مثلا بشار اسدی در سوریهای نباشد، کار طرف، ظرف 2 هفته یا یک ماه تمام بود! الان چنین قدرتی دارد کاخ سفید؟! یک جا آمد با جمهوری اسلامی دوئل کند؛ او پترائوس را فرستاد، ما سردار سلیمانی را. فیالحال سردار فاتح ما را حتی خود اوباما و جان کری هم به بزرگ بودنش اعتراف و اذعان دارند اما یکی به من خبر دهد از حال و روز این روزهای ژنرال نگونبخت یانکیها که اصلا کجا هست؟ فلذا امروز انقلاب اسلامی، چه بنا بر قیاس با صدر اسلام باشد، چه بنا بر قیاس با صدر انقلاب، چه حتی بنا بر قیاس با مقطع قطعنامه این مقایسه باید منطقی باشد و مبنایی. ایام پایان جنگ، ما صنعت هستهای نداشتیم که هیچ، یکی اگر حرف از «غنیسازی» میزد، جمله آحاد ملت به یاد «اوقات فراغت بچههایشان در تعطیلات تابستان» میافتادند که عاقبت، یک جور باید غنیسازی میشد! آن روزها ما اصلا نمیدانستیم این «غنیسازی 20 درصد» با «غین» نوشته میشود یا «قاف»! آن روزها «شهریاری شهید» جوانی بود که در سر، سوداهای دور و دراز بلکه دستنیافتنی میپروراند اما به لطف خدا و توجه امام خامنهای به عزم و اراده راسخ نسل جوان، آمال و آرزوها یکی پس از دیگری محقق شد. ما زمان جنگ، در اغلب زمینهها خودکفا نبودیم، الان اما با وجود همه این تحریمها، از پزشکی گرفته تا بسیاری علوم دیگر، هم به خودکفایی رسیدهایم، هم به خودباوری، بلکه نداشتهها را هم خیلی زود، خودمان بسازیم.
حق داریم ما اگر از مردمان مذاکرات، فقط و فقط یک «توافق خوب» بخواهیم مشتمل بر لغو همه تحریمها، در عین حال، حفظ امهات و کلیات صنعت هستهای. اولا از آنجا که خواهان این مذاکرات، خود دشمن بوده، ثانیا از آنجا که به نسبت 20 یا 30 سال قبل، هر چه پیشروی ما محسوس بوده، پسروی دشمن ملموس است، ثالثا از آنجا که ما قادریم به دعوت دشمن مبنی بر مذاکره در مواردی غیر از مساله هستهای، عین آب خوردن، «نه» بگوییم، رابعا از آنجا که دست مردمان دستگاه دیپلماسی کاملا باز است و پر از سرمایه غیر قابل قیمتگذاری شهدای هستهای، باورمان هست شکست در مذاکرات، فقط و فقط یعنی آوردن هر توافقی جز یک توافق خوب! بدین سیاق، برای ملت ما، عدم توافق، صد شرف دارد به توافق بد! حال بفرمایید کجای این مقطع، دقیقا قابل قیاس با کجای مقطع قبول قطعنامه است؟!
***
سفرای انقلاب روح خدا، درسی باید بگیرند از سفیر انقلاب خون خدا. این درس، آن است که اگر «مسلم» در آن شرایط بسیار سخت، توانست «نه» به دشمن بگوید، این مردمان مذاکرات هم قادر باشند در این شرایط که هرگز سختی شرایط صدر اسلام، ایضا صدر انقلاب خودمان را ندارد، به دشمن، یک کلام بگویند «نه»، بلکه «برند انقلاب» را حفظ کنند! این «نه» دست بر قضا، فقط ضامن آخرت نیست، بلکه دنیا را هم تضمین میکند، بدان شرط که اندکی نگاه از خارج، برگردد سمت داخل، سمت همین نسل جوان برومند و خودباور خودمان. آن کسانی که از موضع هواداری برای دولت، مذاکره امروز را با قطعنامه دیروز قیاس میکنند، البته این مهم را مد نظر داشته باشند؛ اگر روزگاری مصلحت ایجاب کرد که امر دائر بر «پایان جنگ» قرار گیرد، همان مصلحت امروز ایجاب میکند زیر بار توافقی نرویم که زمینهساز جنگ علیه ایران شود! واقعا آیا رواست تن دادن به توافق بدی که زمینهساز جنگ شود علیه وطن؟! تو وقتی قبول کنی اندرونی خود را برای دشمن آشکار کنی، وقتی قبول کنی آمار تاسیسات نظامی خود را بدهی دست دشمن، وقتی قبول کنی هستهای تعطیل شود اما تحریمی لغو نشود، وقتی قبول کنی اندیشمند و نخبه میهن را بنشانی جلوی سؤال اجنبی، وقتی قبول کنی جاسوس دشمن، گرای مغز متفکر و دانشمند کشور را داشته باشد، این همه یعنی مجال دادن به دشمن برای جنگ آینده! 598 اگر جنگ را مختومه کرد، معالاسف «توافق بد» دشمن را قلقلک میدهد و تحریک میکند گزینه نظامی را از روی میزش بردارد، بلکه باز هم معرکه درست کند! پس باید مراقب باشند اصحاب قیاس که حرف را از روی عقل بزنند، نه شکم! نیز باید مراقب باشند اصحاب دیپلماسی که مبادا با یک توافق بد، باز هم در این دیار، آژیر جنگ کشیده شود! شواهد و قرائن نشان میدهد این «توافق بد» است که دشمن را گستاخ میکند، نه «عدم توافق». چیست شاهد؟ چیست قرینه؟ شاهد و قرینه از این واضحتر که اساسا و اصولا دشمن، خود، خواهان مذاکره با ما بود؟! فلذا اگر «عدم توافق» ما را به شرایط قبل از مذاکرات برمیگرداند، «توافق بد» ما را برمیگرداند به آن شرایطی که صدام و صدامکها دنبالش هستند! حال، حکم عقل، ولو عقل دنیااندیش چیست؟ آیا برگردیم به همان شرایطی که شهریاری شهید توانست با غنیسازی 20 درصد روی مخ دشمن، تحرکات ایذایی کند، بهتر است یا باز هم «علامتی که هماکنون میشنوید...»؟!
****************************************************
روزنامه جام جم *******
تکلیف سنگین آمانو / مراد عنادی
در مذاکرات بین ایران و 1+5 که دربرگیرنده بازیگران اصلی یعنی ایران، پنج عضو دائم شورای امنیت و آلمان میباشد، شاهد فعالیت بازیگرانی در حاشیه نیز هستیم که سعی دارند بر روند و سمت و سوی متن مذاکرات تاثیر بگذارند. البته برخی با نیت کمک به حل و فصل مسائل و برخی نیز به عنوان آشوبساز و مخل مذاکرات چنین نقشی را ایفا میکنند.
رژیم صهیونیستی، عربستان و برخی تندروهای آمریکایی از جمله این بازیگران آشوبساز هستند که سعی دارند در روند مذاکرات خلل ایجاد کنند و هنوز هم از تلاشهای مخرب خود دست نکشیدهاند. اما از نگاه سازمانی و ساز و کارهای بینالمللی شاید آژانس بینالمللی انرژی اتمی و مدیرکل آن از جمله بازیگرانی هستند که در ایفای نقش حاشیهای یا متنی در نوسان میباشند. بهرغم نوسانی بودن نقش آژانس، واقعیت این است که در روزهای اخیر نقش آژانس و مدیرکل آن در مذاکرات وین پررنگ شده به طوری که درپی سفر آمانو به تهران و مذاکره با رئیسجمهور و دبیر شورای عالی امنیت ملی، به نظر میرسد آمانو اکنون به بازیگری مهم در مذاکرات هستهای ایران و 1+5 تبدیل شده است. اهمیت نقش آمانو به ماموریت وی برای راستیآزمایی تعهدات ایران و تاثیر گزارش وی بر تصمیمات غرب برمیگردد.
در چارچوب چنین نقشی است که مدیرکل آژانس پس از بازگشت به وین و در بیانیهای که منتشر کرد، گفت: هدف از این دیدار پیشبرد کار برای دستیابی به راهحلی برای تمام مسائل باقیمانده درخصوص برنامه هستهای ایران شامل شفافسازی ابعاد نظامی احتمالی بود. آمانو همچنین افزود: معتقدم هردو طرف اکنون درخصوص برخی جنبههای کار تفاهم و درک بهتری دارند اگرچه لازم است کار بیشتری انجام شود. واقعیت این است که آژانس بینالمللی انرژی اتمی از همان مقطعی که موضوع فعالیت هستهای صلحآمیز ایران در سال 81 توجه آژانس را جلب نموده و در خرداد 82 نخستین بیانیه را صادر کرد تا مقطع فعلی همواره، یکی از بازیگران مهم در این بحث بوده است. چنانکه گزارشهای دورهای مدیرکل آژانس چه در دوره البرادعی و چه اکنون یکی از بهانههای آمریکا و اروپا برای اعمال فشار به ایران بوده است. با وجود مدالیته 2006 و راستیآزمایی از 6 مورد اتهامی و به رغم اینکه البرادعی مدیرکل سابق آژانس اعلام داشت یافتههای آژانس با دادههای ایران مطابقت دارد و در حالی که به نظر میرسید آژانس پرونده ایران را مختومه اعلام کند اما ناگهان با طرح موضوع مطالعات ادعایی و پروبال دادن به آن که اکنون تحت عنوان ابعاد احتمالی نظامی یا PMD بر مذاکرات سایه افکنده و همچنان یکی از پرانتزهای باز مذاکرات است، به نظر میرسد نقش آژانس و مدیرکل آن در برونرفت از فضای موجود غیرقابل انکار است. با وجود مهم بودن نقش آژانس مساله مهم به عملکرد منفی این سازوکار بازمیگردد که نهتنها ناقض مقررات اساسنامه آژانس میباشد که اسباب بدبینی تهران نیز شده است. طبق ماده 7 اساسنامه آژانس، مدیرکل و کارمندان آژانس در اجرای وظایف خود نباید از منابع خارج از آژانس، دستورالعملی را دریافت نموده و از هرگونه اقدامی که موفقیت آنان را به عنوان مقامات آژانس تحت تاثیر قرار دهد باید خودداری ورزیده و با توجه به مسئولیتهای خود در آژانس مجاز نیستند هیچ یک از اسرار صنعتی یا سایر اطلاعات سری را که به علت وظایف رسمی خود از آن آگاه گردیدهاند، افشا نمایند. با توجه به صراحت ماده 7 اساسنامه ملاحظه میشود که در عمل آژانس با انتشار نکات ریز فنی که لزومی ندارد عملا مقررات اساسنامه را نقض کرده و از طرفی با اثرپذیری از اعمال فشار برخی اعضای دائم شورای حکام عملا استقلال عمل خود را از دست داده و به نهادی درخدمت منویات قدرتهای غربی تبدیل شده است. برای مثال البرادعی در کتاب خاطرات خود به نمونهای از برخوردهای تبعیضآمیز آژانس ناشی از اعمال نظر آمریکا اشاره میکند، آنجا که مینویسد آمریکا درباره پرونده کره جنوبی خواستار کنار گذاشتن آن شد اما در مورد پیگیری پرونده ایران بهشدت اصرار داشت. با توجه به پیشینه منفی درباره عملکرد آژانس است که رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام بصراحت اعلام داشتند: آژانس بارها و بارها ثابت کرده که مستقل و عادل نیست بنابراین ما به آن بدبین هستیم. اکنون که آمانو رایزنیهای خود را در تهران انجام داده و در گزارش خود نیز اعلام کرده به درک بهتری رسیده است انتظار میرود نقش سازندهتری ایفا کرده و با استقلال عمل و با شجاعت از دوپهلوگویی دست بکشد. همانگونه که برخی دبیران کل سازمان ملل متحد در برخی مواقع با ایفای نقش مثبت و شجاعانه خود توانستهاند به تعبیری در نقش عضو شانزدهم شورای امنیت ایفای نقش کنند. اکنون از مدیرکل آژانس نیز این انتظار میرود با توجه به 7000 نفر روز بازبینی از تاسیسات هستهای ایران و همکاری شفاف و سازنده ایران با آژانس به وظایف خود براساس اساسنامه آژانس عمل نموده و ثابت نماید مستقل و عادل است تا بدین ترتیب علاوه بر کمک به روند مذاکرات حیثیت و اعتبار مخدوششده خود و آژانس نزد افکار عمومی بینالمللی را نیز اعاده نماید.
******************************************************