دیروز؛ آرامش پیش از توفان
قبل از دوران پرتنش کنونی، خاورمیانه تقریبا چهرهای ثابت و آرام داشت. دولتهای عربی یا غیرعربی، هریک بر بخشی از خاک این منطقه حکمرانی کرده و زمام امور را در دست داشتند. بزرگترین بحران منطقه، مسئله فلسطین و نزاع اعراب و اسرائیل بود. برخی منازعات دیگر نیز کمابیش در گوشهوکنار این منطقه بروز میکرد که یکی از مهمترین و بزرگترینشان، جنگ هشتساله عراق علیه ایران بود. جهان، دوران جنگسرد را میگذراند و منطقه خاورمیانه نیز محل منازعات و کشمکشهای آشکار و پنهان ابرقدرتها بود. با اینهمه، تکلیف همگان روشن بود و منطقه درمجموع مرزهایی مشخص، دولتهایی معین و مشکلاتی کمابیش معلوم داشت. هنوز القاعدهای به میدان نیامده بود و گروهی مانند داعش مرزهای جغرافیایی را زیر پا نمیگذاشت. برخی ویژگیهای برجسته خاورمیانه دیروز را میتوان به این صورت فهرستبندی کرد:
١- رژیمهای دیکتاتوری با ثبات نسبی؛ از الجزایر و مراکش گرفته تا افغانستان تقریبا کشورهای خاورمیانه، همه از رژیمهای شناسنامهدار و مستبدی برخوردار بودند. برخی از این رژیمها خود را وابسته به اردوگاه شرق و برخی دیگر اردوگاه غرب میدانستند. ماهیت کلی این نظامها همه استبدادی اعم از نوع سلطنتی یا جمهوریهای شبهسوسیالیستی بود. همه این رژیمها به کمک سازمانهای اطلاعاتی نیرومند و ارتشی قوی، سعی میکردند حاکمیت مطلق و بیچونوچرای خود را اعمال کنند. آزادیهای سیاسی و اجتماعی، تفکیک واقعی قوا، انتخابات و مجالس واقعی، رعایت حقوق بشر و حقوق زنان و اقلیتها، تقریبا مفاهیمی انتزاعی و جزء آرزوهای دستنیافتنی بود.
همه جوامع در حالگذار از یک وضعیت سنتی و روستایی به یک وضعیت شهری و شبهمدرن بودند. این حالتگذار هرکشوری را به تناسب، دستخوش تغییراتی میکرد که غالبا بهصورتی سطحی مدیریت میشد. بااینحال، رعایت حسن همجواری جزء لوازم اولیه حکومت بود و هر رژیمی به همان مرزهای جغرافیایی خود قانع بود. کمتر کشوری بود که بهدنبال تصرف سرزمینهای دیگری بوده یا به فکر ایجاد یک منطقه نفوذ در سایر کشورها باشد. دراینمیان، تنها ایران بود که در سال ١٩٧٩ ناگهان از درون دچار یک تحول مهم و عمیق شد و نظام سلطنتی بهظاهر باثباتش دستخوش موجهای انقلابی شده و سرنگون شد. برخی همین اتفاق را مبدأ تحولات کنونی خاورمیانه میدانند، اما برخی دیگر بهدنبال عوامل دیگری هستند.
٢- مهمترین بحران منطقه خاورمیانه در گذشته، نزاع اعراب و اسرائیل بود؛ بحرانی که با اشغال سرزمینهای فلسطینی از سوی اسرائیل (١٩٤٨) شروع شد و سه دوره جنگ اعراب و اسرائیل را بهدنبال داشت، کشورهای عرب هریک بهنوعی مدعی پیشتازی در جهت حل این بحران بوده و میکوشیدند تا از طریق مبارزه مسلحانه و جنگ یا از طریق گفتوگو و صلح، آن را برطرف کنند. مهمترین دغدغه برای مردمان خاورمیانه نیز همین نزاع بود و آرزوی اینکه روزی فلسطینیها به حق مشروع و قانونیشان دست یابند.
این نزاع در مواردی، هویتی ایدئولوژیک بهخود میگرفت و حکومتها، سازمانها و حتی افراد را بر اساس نوع جهتگیری و صفبندیشان نسبت به این نزاع، به خائن یا خادم تقسیم میکرد. اسرائیل از پشتیبانی آشکار ایالاتمتحده آمریکا برخوردار بود و رژیمهای عرب و غیرعرب منطقه نیز از سر استیصال ترجیح دادند چشم روی این واقعیت بسته و حسابشان با آمریکا را از حساب آمریکا با اسرائیل جدا کنند. به مرور زمان مسئله فلسطین به سفرهای گسترده و بیدروپیکر برای سودجوییهای بجا یا نابجای دولتهای عربی تبدیل شد و هرگز فلسطینیها نتوانستند به خانههایشان بازگردند.
٣- بحران مرکزی؛ این منطقه نیز مانند سایر نقاط جهان در کانون کشمکشهای جنگسرد قرار داشت. کشورهایی در اثر این جنگ ازهم گسیخته و به دو نیم تقسیم شدند (یمن) و کشورهایی درحال رفت و برگشت بین این دو اردوگاه (مصر و عراق) بودند. در همینحال، جنگهای تبلیغاتی و رسانهای، رقابتهای تسلیحاتی و نیز نبردهای جاسوسی، همهجا تقریبا در جریان بود. قدرتمندترین کشورهای منطقه به بلوک غرب وابسته بود (ایران، مصر، ترکیه و عربستان) و بنابراین سیاستهای غالب و تعیینکننده از سوی غرب میآمد.
٤- نفت و گاز؛ ثروتی بادآورده را بههمراه آورده بود و در فاصلهای اندک، اقتصاد روستایی و سنتی گذشته را به اقتصادی نفتی و پررونق از کالاهای وارداتی، تبدیل کرد. این ثروت هنگفت به کمک دولتهای مستبد منطقه آمد تا بتوانند برای تداوم قدرت خود، از آن استفاده کرده و همزمان دست به یک نوسازی شبهمدرن بزنند. با وجود فرصتهای طلاییای که وجود داشت، از این ثروت طبیعی برای توسعه زیرساختهای یک جامعه مدرن استفاده نشد و درعوض، به بحرانهایی مانند رشد بیرویه جمعیت، افزایش شکافهای طبقاتی، ورود بیرویه کالاهای خارجی و ازبینرفتن تولیدات داخلی، آبرفتن تدریجی روستاها با همه امکانات و توانمندیهای اقتصادی و تولیدیشان، در جهت گسترش فضاهای شهری و مصرفی استفاده شد. ثروتهای نفتی حتی توانست به چند کشور، هویت و موجودیتی جدید دهد و آنها را در جایگاه بازیگرانی مهم، وارد عرصه سیاست منطقه کند که قطر، امارات و بحرین از آن جمله هستند.
امروز؛ در متن توفان
اما خاورمیانه امروز در متن یک توفان قرار دارد. بیثباتی، جنگ و تروریسم از نمادهای اصلی خاورمیانه کنونی است. درعینحال، در پشت این ظاهر، میتوان بارقههایی از نوگرایی، رشد افکارعمومی، ورود به عصر اطلاعات و تأکید جدی نسلها بر ایجاد «تغییرات» را مشاهده کرد. در ١٥ سال گذشته، زمین در این گوشه از جهان زیر پای ساکنانش به جنبش درآمده است. جنگ کویت (١٩٩١) سرآغاز این جنبش بود، اتفاق مهمی بود که از یکسو «صدام»، دیکتاتور عراق، با شکستن مرزهای کویت، انسجام کشورهای عربی را درهم ریخت و از سوی دیگر، آمریکا با تشکیل یک ائتلاف علیه صدام احساس کرد نقش تازهای در جهان پس از کمونیسم برعهدهاش گذاشته شده است. ١٠ سال بعد جهان با حیرت و بهت شاهد حمله چند جوان عرب به برجهای دوقلو بود که زیر نظر شبکه القاعده آموزش دیده بودند. آمریکا اکنون برای تحکیم جهان تکقطبی خود بهانه لازم را پیدا کرده بود. اشغال افغانستان (٢٠٠١) و عراق (٢٠٠٣) ازجمله تحولاتی بود که ساختار خاورمیانه قدیم و سنتی را دچار تزلزلهای جدی کرد. تحولات پس از اشغال عراق، درهای جهنم را به روی جهان باز کرد.
هنوز این ماجرا به سرانجام نرسیده بود که یک دهه بعد جنبشهای موسوم به بهارعربی شروع شد؛ حرکتی که میتوانست منجی خاورمیانه باشد، اما با برخورد با سد سوریه، متوقف شد. شکست تجربه اخوانالمسلمین در مصر، ازهمپاشیدن دولت در لیبی و یمن، تداوم جنگ خونین داخلی در سوریه، زمینه را برای گسترش فعالیتهای تروریستی و ظهور غولهایی مانند داعش فراهم کرد. برخی وجوه مهم خاورمیانه کنونی از این قرار است:
١- بیثباتی و هرجومرج؛ در فاصله ١٥ سال گذشته تاکنون، پنج رژیم حاکم بر کشورهای منطقه خاورمیانه (عراق، لیبی، یمن، مصر و تونس) سرنگون یا برکنار شدهاند. در شش کشور عربی (مصر، تونس، لیبی، یمن، سوریه و بحرین) انقلابهایی ناکام صورت گرفته است. مصر از یک انقلاب به یک کودتا پرش کرد و همچنان پسلرزههای هر دو را تجربه میکند. فلسطین که در سال ٢٠٠٧ با نزاع فتح و حماس دوشقه شده بود، همچنان در آن هیچ چشماندازی از صلح، وحدت و تشکیل یک دولت ملی دیده نمیشود. عربستانسعودی به عنوان یکی از سنتیترین دولتهای منطقه، از پوسته سنتیاش درآمد. دراینمیان، دولتهایی نوظهور میروند که پا به عرصه وجود بگذارند که یکی از آنها کردستان عراق است.
٢- بحران مرکزی امروز کشورهای خاورمیانه، تروریسم است. تقریبا هیچ کشوری نیست که بهنوعی با این بحران درگیر نباشد. سایه جنگ اعراب و اسرائیل دور شده است. حتی «مقاومت» در برابر اسرائیل نیز به پایینترین سطح خود رسیده است. سه دوره جنگ در غزه با هزاران کشته و مجروح و آواره، نتوانست کمترین موجی از تحریمهای اقتصادی یا فشارهای سیاسی و نظامی از سوی کشورهای خاورمیانه را متوجه اسرائیل کند. تفکرات چپ یا راست قدیم، دیگر معنایی ندارد و «دفاع از سوسیالیسم» یا «مبارزه با امپریالیسم» شعارهایی نخنماشده است. درعوض، معجونی از سلفیگری و تروریسم است که میدانداری میکند. به جای همه آن ایسمهای گذشته، این مذهب است که یک بار دیگر بهمیانه میدان کشیده شده است. تروریسم دارد تمام خاک خاورمیانه را شخم میزند و بخشی از نیروی خود را از رقابت دولتها، اقوام، ادیان و نسلها میگیرد. یکی از پرسشهای مهم این است آیا دولت داعش باقی خواهد ماند؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، باید در آینده شاهد تولد دولتهای خودخوانده دیگری نیز بود.
٣- خداحافظی با ثروتهای نفتی؛ یکی دیگر از وجوه بارز خاورمیانه کنونی است. رویآوردن بشر به انرژیهای غیرفسیلی، کشف و استخراج نفت ماسه در آمریکا و کاهش نیازهای جهان به این طلای سیاه، موجب افت قیمت نفت به پایینترین سطح آن طی سالهای اخیر شده است. این مسئله خودبهخود تأثیرات درازمدت یا کوتاهمدت خود را بر تمام سطوح اجتماعی، سیاسی و حتی فرهنگی منطقه خواهد گذاشت. تصور خاورمیانهای بدون نفت، همان بیابان لمیزرع قدیمی است؛ کابوسی که میتواند خواب بسیاری را آشفته کند.
٤- پس از دوران جنگسرد؛ خاورمیانه نیز مانند سایر نقاط جهان وارد خلأیی از قدرت شد. این خلأ را هماکنون برخی کشورهای منطقه میکوشند پر کنند. یکی از این دولتها عربستانسعودی است. ریاض با گسیل تانکهایش به بحرین، اسب خود را زین کرده بود و با کودتا علیه «محمد مرسی»، رئیسجمهوری سابق مصر، آن را به تاخت واداشت. امروز این اسب تازی در بیابانهای یمن است که میتازد و فردا به سوریه و لبنان هم خواهد تاخت.
هرجومرج ناشی از شکست جنبشهای عربی، میدان گستردهتری در اختیار کسانی گذاشت که بهدنبال ایفای نقشی منطقهای هستند. فروپاشی دولتهای برآمده از انتخابات در تونس و لیبی، تشدید بحرانهای داخلی عراق، جنگهای داخلی در سوریه، یمن و لیبی و همهوهمه، زمینه دخالتهای خارجی را فراهم و رقابتهای منطقهای را بین چند کشور ازجمله ایران، ترکیه، عربستانسعودی و قطر تشدید کرد. دراینمیان، قدرتهای جهانی نیز با تشویق همه این طرفها به تداوم درگیری، همان سناریویی را پیاده میکنند که در جریان جنگ عراق علیه ایران، پیاده کردند. برخی بر این تصورند اگر دخالتهای فرامنطقهای نباشد، این جدال درنهایت به برآمدن یکی، دو قدرت بزرگتر و خردشدن بقیه ختم خواهد شد و برخی دیگر با تکیه بر تجربه گذشته، بر این باورند که این جنگها هیچ برندهای ندارد و درنهایت، خاورمیانه را بیشازپیش تکهتکه خواهد کرد.
فردا؛ پس از توفان
کسی نمیداند دورانگذار کنونی تا چند سال دیگر استمرار خواهد داشت. آیا اساسا زمانی فراخواهد رسید که این توفان فرونشسته و خاورمیانه، باردیگر شاهد ثبات و آرامش باشد؟ خاورمیانه فردا چه تصویری خواهد داشت؟ اینها پرسشهای هرروزهای است که ذهن ما را به خود مشغول میکند و کسی را یارای پاسخگویی به آنها نیست. بااینهمه، شاید مقایسه دو وضعیت «دیروز و امروز» بتواند برخی تاریکیها را روشن کند. برای مثال اینکه:
١- نظامهای آینده خاورمیانه، باید نظامهایی دموکراتیک باشند تا بمانند. نظامهای غیردموکراتیک به جهان گذشته تعلق داشته و تاریخمصرفشان بهاتمام رسیده است. بدون داشتن حکومتهایی دموکراتیک و پاسخگو، نمیتوان از توفان کنونی عبور کرده و به آرامش بعد از آن دست یافت. هنوز روشن نیست چه کشورهایی قرار است از صفحه جغرافیای منطقه پاک یا چه نامهایی به آن اضافه شود. بااینحال، نباید از یاد برد که اگر به هر دلیلی پس از این موج تروریسم، روند تجزیه در منطقه شروع شود، محدود به یک یا دو کشور نخواهد بود و طرحها و نقشههایی که هرروزه در رسانههای غربی بهنمایش گذاشته میشود، باید به اندازه کافی هشداردهنده باشد.
٢- بحران مرکزی آینده، هنوز روشن نیست؛ شاید تجزیه. درعینحال، چند بحران حلنشده و مزمن از گذشتهها باقی مانده است که نمیتوان آنها را نادیده گرفت؛ یکی از آنها خیل جوانانی است که امروزه سیاهیلشکر گروههای تروریستی را تشکیل میدهند و در صورت فروکشکردن موج یادشده، اگر این بحران بهدرستی مدیریت نشود، خودویرانگریها تداوم پیدا خواهد کرد. مسئله دیگر، بحران عقبماندگی وحشتناک کشورهای خاورمیانه از تمدن امروز بشری است و موج مهاجرتها، بهخصوص نخبگان را که بزرگترین سرمایه انسانی این کشورها بهشمار میروند، همچنین شکاف بین دولتها و ملتها که مانند موریانه مدتهاست انسجام و همبستگی ملتها را گسیخته است. به اینها باید مسئله آب و نان را اضافه کرد. جنگ آینده بر سر آب را همه شنیدهاند. رشد بیرویه جمعیت و ناکافیبودن منابع ثروت، گسترش فقر و محرومیت و... در کنار همه اینها، پیامدهای ناشی از جنگهای داخلی کنونی و تروریسم منطقهای که برای سالیان سال دامنگیر همه کشورها اعم از درگیر یا غیردرگیر، خواهد بود.
٣- رقابتهای کنونی منطقهای چه سرانجامی خواهد داشت؟ برخی بر این باورند که از درون این رقابتها، دو دولت ایران و ترکیه در مرزهای خاورمیانه عربی قد کشیده و یک بار دیگر مانند دوران گذشته (ایران و روم) منطقه را از دور کنترل خواهند کرد. تکاپوی عربستانسعودی، تاکنون این تصور را برهم زده است. دراینمیان، بسیاری میگویند از نقش اسرائیل در منطقه روزبهروز کاسته شده و دیگر از آن رؤیای نیل تا فرات خبری نیست. اما اسرائیلیها نقشههای درازمدتی برای آینده خود دارند. خلاصه اینکه خاورمیانه کنونی درگیر توفانی خطرناک با یک دوره زمانی نامشخص و سرانجامی نامعلوم، شده است؛ توفانی که هنوز تا حدودی قابل مهار است و بهخصوص کشورهای قدرتمند منطقه میتوانند تا دیر نشده، دوباره آبها را به جوی برگردانند. در غیراین صورت، فردایی سخت در انتظار همگان خواهد بود.