تاریخ انتشار : ۳۰ تير ۱۳۹۴ - ۰۵:۳۲  ، 
کد خبر : ۲۷۷۲۹۰

یادداشت روزنامه ها 30 تیر


روزنامه کیهان **

عربستان، 4000 بمب برای تصرف عدن!/ سعدالله زارعی

جنگ یکطرفه و بدون توجیه رژیم سعودی علیه مردم مظلوم یمن در پنجمین روز ماه حرام -رجب- آغاز شد و در ماه مبارک رمضان استمرار پیدا کرد. در طول این مدت رژیم سعودی به نصیحت خیرخواهان و مجامع انسانی اعتنا نکرد و به جنایات فراوانی دست زد که نتیجه آن کشته و زخمی شدن هزاران انسان بی‌گناه یمنی شد. تجاوز به یمن در هر ماهی از منظر شرعی، فعل حرام محسوب می‌شود، حرمت این جنگ در ماه حرام مضاعف می‌شود چرا که از یک سو یمنی‌ها کاری علیه عربستان یا حتی رژیم آل سعود نکرده بودند تا جنگ علیه آنان توجیه داشته باشد و از سوی دیگر به فرض اینکه کاری هم کرده باشند، آغاز جنگ در ماه رجب کاملاً غیر شرعی است و جالب این است که حکم حرمت جنگ در ماههای حرام- ذی قعده، ذی‌حجه، رجب و محرم- پیش از اسلام حتی از سوی قبایل وحشی و خونریز عرب نیز محترم شمرده می‌شد و اسلام این سنت را مورد تأیید و تأکید قرار داد. خداوند متعال ابتدا در آیه 36 سوره توبه بطور اجمالی- منها اربعهًْ حرم- به ماههای حرام اشاره کرده و سپس در آیه 217 سوره بقره، حکم آن را با صراحت بیان فرموده است: «قل قتال فیه کبیر» ادامه جنگ تجاوزکارانه آل‌سعود در ماه مبارک رمضان که نزد مؤمنان ماه رحمت است، نیز از منظر شرعی گناه بزرگ محسوب می‌شود چرا که ریختن خون انسان آنهم انسان مؤمن حرام است. کما اینکه خداوند متعال در ادامه آیه 217 سوره بقره به این موضوع اشاره کرده و گناه آن را از گناه شکستن حرمت ماه حرام بالاتر دانسته است.

در واقع رژیم سعودی با جنگ تجاوزکارانه علیه مردم مظلوم یمن و بخصوص توسل به جنگ در ماههای رجب، شعبان و رمضان، بیش از گذشته صلاحیت خود را از دست داده است. چگونه می‌توان این رژیم را مسلمان خواند چه رسد به اینکه آن را برای اداره مقدس‌ترین مکانهای زمین- حرمین شریفین- صاحب صلاحیت دانست.

رژیم آل سعود بی‌اعتنا به احکام شریعت به خونریزی و فساد روی آورده و این در حالی است که در صحنه میدان دستاورد مهمی نداشته و این خود یک سند جداگانه‌ای است که نشان می‌دهد مردم مظلوم یمن در برابر حجم وسیع حملات و هم پیمانی غربی- عربی حول محور ریاض، از عنایات و کمک خداوند متعال برخوردار بوده‌اند.

طی پنج روز گذشته،‌ رژیم آل‌سعود حملات خود را برای تصرف شهر کوچک «عدن» متمرکز کرده است. برابر آمارهای موجود این رژیم طی 5 روز گذشته و با بهره‌گیری از هواپیماهای خود و هواپیماهای امارات و نیز با بهره‌گیری از ناوهای کشورهای مختلف غربی نزدیک به 1000 سورتی پرواز داشته و دستکم 4000 بمب را به این شهر شلیک کرده‌اند. منطقه درگیری عمدتاً شرق شهر کوچک عدن بوده و ریختن 4000 بمب در یک منطقه محدود تصویر وحشتناکی را پدید می‌آورد و این صحنه‌ای بی‌سابقه به حساب می‌آید این حجم در منطقه‌ای با وسعت حدود پانصد کیلومتر مربع روی داده است که کمتر از نیمی از مساحت استان عدن به حساب می‌آید.

رژیم آل سعود و شرکای آن طی 5 روز جنگ شدید به موفقیت‌های محدودی دست پیدا کرده‌اند. این استان، 8 فرمانداری دارد و نیروهای متجاوز توانسته‌اند به چهار فرمانداری در شرق و جنوب عدن تا حدی سیطره پیدا کنند و این در حالی است که جنبش انصارالله طی دو روز گذشته بخش‌هایی از مناطق از دست رفته شامل فرودگاه و برخی از خطوط مواصلاتی را باز پس گرفته است. با این حال جنبش انصارالله سیطره مطلق بر 4 فرمانداری عدن شامل معلا، دارالسعد، شیخ عثمان و منصوره که بهم پیوسته‌اند را بطور مطلق حفظ کرده است.

برابر خبرهای موجود، طی 5 روز گذشته علاوه بر جنگنده‌های سعودی، جنگنده‌های امارات و ناوهای آمریکایی مستقر در خلیج عدن به کار گرفته شده‌اند. اسرای این درگیری‌ها که از ملیت‌های مختلف هستند نیز به خوبی از تدارک وسیع برای تسلط بر عدن حکایت می‌نماید. در این خصوص گفتنی‌هایی وجود دارد:

1- فرماندهی عملیات طی این چند روز بطور مشترک از سوی عربستان، آمریکا و امارات انجام شده است و در این بین نقش اطلاعاتی آمریکا برجسته بود و فرماندهان نظامی امارات در صحنه میدانی محوریت داشته‌اند. این در حالی است که تا چندی پیش امارات از حضور فعال خودداری کرده و عمدتاً بصورت موردی و سمبلیک در این جنگ حضور داشت. آمریکایی‌ها نیز از علنی شدن نقششان اجتناب کرده و بصورت موردی کمک می‌کردند.

حضور نسبتاً گسترده آمریکا و امارات بیانگر آن است که آنان تغییر موضع داده، و یک دستاورد قاطع میدانی را ضرورتی غیرقابل اغماض تلقی می‌نمایند با این وصف همانگونه که در انتهای یادداشت قبلی- این قلم- به آن اشاره شد، مجوز جنایت بیشتر برای دست‌یافتن به نتیجه صادر شده است و از این رو می‌توان گفت طی روزهای آینده شاهد فشار بیشتر- بخصوص در عدن- خواهیم بود.

2- رژیم آل سعود و شرکای جنایتکار آن، نام اقدامات هفته اخیر را آزادسازی جنوب گذاشته و از این راه تلاش کرده‌اند تا از یک سو مردم ساکن در عدن را با خود همراه نمایند و از سوی دیگر «حراک جنوب» را در جنگ علیه انصارالله به میدان آورند. تحولات میدانی بیانگر آن است که رژیم آل سعود توفیقی در جلب نظر مردم عدن نداشته ولی با یک رشته مذاکرات و صرف هزینه زیاد توانسته‌ است بخش‌هایی از حراک جنوب- شامل انفصالیون به رهبری سالم‌البیض- را با خود همراه نماید اما در عین حال تأکید بیش از حد رسانه‌های وابسته به رژیم سعودی روی واژه «مقاومت شعبیه» که بطور تلویحی به معنای نادیده گرفتن سازمانهایی که در مجموعه حراک جنوب حضور دارند، می‌باشد، بیانگر آن است که سهم جنوبی‌ها در عملیات تجاوزکارانه آل سعود ناچیز است و توافقات ریاض و دلارهای داده شده تأثیر عمده‌ای به جای نگذاشته است.

3- تسلط رژیم آل سعود بر بخش‌هایی از شرق عدن و تداوم سیطره انصارالله بر مناطق شمالی و غربی به این معناست که هنوز هم نزدیک به 75 درصد از جمعیت عدن در محدوده‌ای زندگی می‌کنند که توسط انصارالله اداره می‌شوند و عدم درگیری در مناطق یاد شده نشان می‌دهد که از یک سو مقاومت شعبیه که سعودی‌ها مدعی آن هستند، شکل نگرفته و از سوی دیگر بیانگر آن است که ادامه عملیات رژیم آل سعود در مناطق جنوب و شرق عدن با محدودیت‌هایی توأم خواهد بود کما اینکه عدم حضور جمعیت در این مناطق، امکان عملیاتی خوبی را در اختیار انصارالله و ارتش یمن قرار می‌دهد. برابر گزارش‌های موجود، تلفات عوامل وابسته به عربستان طی روزهای گذشته از مرز 700 نفر فراتر رفته و نزدیک به 200 نفر هم به اسارت انصارالله درآمده‌اند.

4- عملیات رژیم سعودی در دو منطقه «خورمکسر» و «فرودگاه» که یکی در جنوب و دیگری در شرق شهر عدن واقع شده، عملاً به جایی نرسیده است. خورمکسر اگرچه مهمترین منطقه جنگ بین نیروهای متجاوز و انصار می‌باشد اما علیرغم آنکه طی دو ماه گذشته در کانون بمباران‌ها بوده، به تصرف سعودی درنیامده و فرودگاه این شهر که به مثابه پرچم عدن محسوب می‌شود بعد از دو روز که در اختیار عوامل شبه نظامی منصور هادی بود هم‌اینک به انصار بازگشته است. این اتفاقات بیانگر آن است که پیروزی‌های چند روز اخیر متجاوزین، آسیب‌پذیر است. البته آنچه در این بین نگران کننده است احتمال دست زدن جنگنده‌های سعودی به جنایت وسیع در مناطق شمالی و غربی عدن است.

5- تکیه عملیاتی رژیم سعودی طی روزهای گذشته عمدتاً به نیروهای وابسته به القاعده، نیروهایی که طی ماههای گذشته با محوریت امارات آموزش دیده و آماده شده بودند و نیز عواملی که در داخل منطقه جنوب با وعده‌ها و دلارهای زیاد جذب شده بودند، قرار داشت و در واقع آنچه طی 5 روز گذشته مشاهده کردیم همه ظرفیتی بود که برای آماده شدن آن چند ماه تلاش شده بود و به نظر نمی‌آید امکان جدیدی برای اضافه شدن به آن‌ها وجود داشته باشد.

6- جنبش انصارالله در این میان تلاش خود را روی وارد کردن تلفات انسانی علیه رقیب متمرکز کرده است کما اینکه اقدامات روزهای اخیر، به کشته شدن صدها نفر و اسارت صدها نفر دیگر از متجاوزین انجامیده است. در مناطق شمالی نیز، انصارالله تلاش کرد تا مخاطراتی را متوجه مجموعه‌های نظامی آل‌سعود بنماید و برابر گزارش‌هایی که مراکز رسمی نظیر خبرگزاری فرانسه و بعضی از محافل آمریکایی ارائه کرده‌اند تعداد نظامیان سعودی که در جیزان و مناطق اطراف آن کشته شده‌اند از مرز 1000 نفر فراتر رفته است.

7- در مجموع بنظر می‌آید جنگ طی هفته‌های آینده نیز ادامه پیدا کند و در این میان مردم یمن در جنگی نابرابر نیاز به «کمک جدی» دارند هر چند آنان بدون کمک نیز از استقلال و تمامیت ارضی و امنیت خود دفاع خواهند کرد.

 

******************************************************

روزنامه قدس ***

لبنان در آتش دسیسه‌های آل سعود/ محمدحسین جعفریان

وقوع بحران در سوریه علاوه بر این کشور، تمام همسایگانش را نیز درگیر یک بازی خطرناک کرده است.

  حامیان تروریستهای سوریه پس از مقاومت دمشق و دست نیافتن به اهداف خویش در کوتاه مدت، بحران را به برخی کشورهای همسایه، بویژه به آنها که در شمار حامیان اسد بودند، گسترش دادند.

عراق نخستین قربانی این سیاست خصمانه بود. همزمان در لبنان با کمک جریان معروف به «14 مارس» بذر بحرانی ویرانگر کاشته شد که اگر نبود هوشیاری جریان مقابل این گروه، یعنی جریانی که با حضور پررنگ حزب‌ا... به هشت مارس شهرت یافت، امروز لبنان نیز وضعیتی آشفته نظیر سوریه داشت.

آل سعود از مدتها قبل با اعمال دسیسه‌هایی چون ترور «رفیق حریری» و متهم کردن حزب‌ا...، بذر این فتنه را کاشته بود. نظیر آنچه در سوریه و عراق رخ داد، عوامل پشت پرده در لبنان، به دنبال تشدید اختلافهای طایفه‌ای در این کشور برآمدند. لبنان متشکل از ده‌ها طایفه مذهبی و نژادی است که سالهای سال در کنار هم و با احترام به حقوق یکدیگر زیسته‌اند. در این میانه، 18 طایفه اصلی وجود دارند که بازیگران صحنه سیاسی این کشور را تشکیل می‌دهند، طوایفی همچون مسلمانان شیعه، سنی، دروزی، مسیحیان مارونی، ارتدوکس، ارمنی و... بدیهی است که طرح هرگونه مباحث اختلاف برانگیز می‌تواند به وقوع بحرانی غیرقابل کنترل در این سرزمین منجر شود.

بالا گرفتن درگیری‌ها در سوریه ناخواسته لبنان را نیز گرفتار کرد. در این بین حزب «المستقبل» به عنوان شاخص‌ترین عضو گروه 14 مارس با تصور سقوط قریب الوقوع «بشار اسد»، سیاست داخلی و منطقه‌ای خود را به سرعت تغییر داد. آنها از هر فرصتی برای متهم کردن جریان مقاومت بهره گرفته و خواهان خلع سلاح آن بودند، درخواستی که به واقع آرزوی صهیونیستها و البته تجویز شده از سوی حامیان پشت پرده داعش و جریان المستقبل و مجموعه گروه 14 مارس، یعنی آل سعود بود.المستقبل با توصیه ریاض به هر شکل ممکن به مخالفان سوریه کمک رسانده و با فراهم کردن حضور قوای مسلح آنها در مناطق تحت نفوذ خود در لبنان، سعی در مبارزه همزمان با نظام سوریه و رقبای سیاسی داخلی خود یعنی جریان هشت مارس را داشت. در صحنه سیاسی ضربه کاری آنها نامشخص بودن وضعیت سیاسی و اجرایی لبنان و همکاری نکردن برای تعیین رئیس جمهوری بود. در مقابل جریان هشت مارس و در رأس آن حزب‌ا... که وامدار هیچ قدرت خارجی نبود، توانست ائتلاف قدرتمندی از گروه‌های داخلی را شکل داده و در برخورد با بحران سوریه مواضع عاقلانه‌تری اتخاذ کند.

براساس همین رویه، حزب‌ا... از همه طرفهای درگیر خواست تا به یک راه حل لبنانی- لبنانی متوسل شده و از رفتار لجوجانه خود که منجر به خونریزی بیشتر در این کشور خواهد شد، دست بردارند. حزب‌ا... با وجود بدرفتاری‌ها متعدد جریان 14 مارس، خواستار تداوم گفت و گوها با آنان برای خروج از بن بست خطرناک فعلی در انتخاب رئیس جمهور شد.

******************************************************

روزنامه جمهوری اسلامی ****

این دستاورد بزرگ را زیر سئوال نبرید

بسم‌الله الرحمن الرحیم

دستورالعمل صریح رهبر معظم انقلاب در مورد نوع موضعگیری در قبال مسائل هسته‌ای که در جمع مسئولان، سفرای کشورهای اسلامی و جمعی از اقشار مختلف مردم در روز عید سعید فطر صادر کردند، نسخه‌ای دقیق و کارشناسانه است که پای بندی به آن می‌تواند پیروزی بزرگ ملت در مذاکرات هسته‌ای را تکمیل کند. رهبر معظم انقلاب فرمودند: مسائل هسته‌ای نباید موجب دودستگی شود، مسئولان به دنبال منافع ملی هستند.

این دستورالعمل صریح و روشن، دو بخش دارد. بخش اول اینست که همه باید وحدت کلمه را برای عبور از گردنه‌هائی که در راه رسیدن به مرحله اجرائی شدن توافق وین در پیش است حفظ کنند و بخش دوم اینست که هیچکس دلواپس عملکرد مسئولان در این مسیر نباشد، زیرا مسئولان به دنبال منافع ملی هستند.

بعد از صدور این دستورالعمل مدبرانه، انتظار این بود که قبل از همه و بیش از دیگران، کسانی که خود را مقید به پیروی از ولایت می‌دانند در عمل پای بندی خود را به آْن نشان دهند و این واقعیت را درک کنند که کشور ما امروز به این وحدت کلمه نیاز مبرم دارد. متاسفانه از همان روز عید فطر، افراد و رسانه‌های طیفی که قبل از توافق هسته‌ای همواره آیه یاس می‌خواندند و فضای روانی منفی شدیدی در کشور پدید آورده بودند، این رهنمود رهبری را نادیده گرفتند و به منفی‌بافی معمول ادامه دادند و همچنان بر طبل بدبینی می‌کوبند.

قبل از هر چیز لازم است تاکید نمائیم انتظار این نیست که صاحبنظران از انتقاد خودداری کنند و کسی درباره توافق هسته‌ای سخن نگوید یا برای پیشرفت صحیح مراحل این توافق اظهارنظری به عمل نیاورد. این، حق همه به ویژه صاحبنظران است که نفطه‌نظرهای خود را بگویند و هر جا لازم است انتقاد نمایند ولی به شرط آنکه انتقادها سازنده باشد و به پیشرفت توافق به سوی مراحل اجرائی کمک کند. آنچه موجب نگرانی است اینست که اظهارنظرهای افراد و رسانه‌های طیف مخالف دولت، شرط انتقاد سالم را رعایت نمی‌کنند و اصولاًبه جای انتقاد درصدد تخریب و فراهم ساختن فضای روانی منفی و ناامید کننده بر می‌آیند. تفسیرهای نادرست از بخش‌هائی از توافق همراه با تقطیع و مطرح نکردن بخش‌هائی که نقطه قوت و تضمین کننده منافع کشور و ملت است، خطوط اصلی اظهارنظرها و تفسیرهای این افراد و این رسانه‌ها حتی رسانه ملی است. متاسفانه آنها دستاوردهای آشکاری که تاکنون حاصل شده است را نمی‌بینند و صرفاً احتمالات منفی را مطرح می‌کنند. اموری از قبیل لغو تحریم‌های ایران، لغو قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران، تعهد به پرداخت وام‌های بلاعوض، از سرگیری ارتباطات بانکی و بیمه‌ای ایران با جهان، خرید محصولات نفت و پتروشیمی کشورمان، خدمات مالی و وام‌های ترجیحی به دولت ایران،‌ فروش هواپیما به ایران و اعتراف رسمی و مکتوب حق غنی‌سازی صلح آمیز کشورمان، که همگی دستاوردهای قابل توجهی هستند، در تفسیر و نقد جریان مخالف نادیده گرفته می‌شوند و در عوض، نقاط احتمالی منفی زیر ذره‌بین قرار می‌گیرند. این روش، با منافع ملی سازگار نیست و به نوعی رقابت حزبی بر سر منافع گروهی شباهت دارد درحالی که موضوع توافق هسته‌ای بسیار فراتر از مسائل جناحی و گروهی است و مستقیماً با منافع ملی گره خورده است. درست به همین دلیل است که رهبر معظم انقلاب با شفافیت کامل تاکید کرده‌اند مسئولان به دنبال منافع ملی هستند.

برای اطمینان خاطر کسانی که وانمود می‌کنند نگران سرنوشت توافق هسته‌ای هستند، لازم است نکات زیر را مطرح نمائیم.

اول آنکه رقبای سیاسی داخلی دولت نباید در مورد مسائل ملی به بلندگوی دشمنان خارجی تبدیل شوند و هرچه آنها می‌گویند را با بزرگ‌نمائی به خورد افکار عمومی بدهند. دشمنان خارجی و دولت‌های طرف توافق به ویژه آمریکا مطالبی را می‌گویند که برای آنها مصرف داخلی دارد. آنها در داخل با رقبای سیاسی خود مشکلاتی دارند که ناچارند آن مشکلات را با ژست‌های سیاسی علیه ایران از سر بگذرانند. اگر در داخل کشور ما کسانی به دلیل رقابت سیاسی با دولت، حرف دشمنان خارجی را تکرار کنند، این اقدام برخلاف منافع ملی و در جهت مقابل تدبیر رهبری است که فرمودند: «مسائل هسته‌ای نباید موجب دو دستگی شود» به ویژه آنکه این نکته اطمینان بخش را هم اضافه کردند که: «مسئولان به دنبال منافع ملی هستند».

دوم آنکه شورای امنیت سازمان ملل برای اولین بار و در یک اقدام بی‌سابقه، قبل از آنکه به قطعنامه‌های خود عمل کند درصدد لغو آنها برآمده است. این، یک امتیاز بزرگ برای ایران است که در اثر زحمات و پشتکار گروه مذاکره کننده ایرانی در مسائل هسته‌ای به دست آمده و باید به آن افتخار کرد. عجیب اینست که افرادی این دستاورد بزرگ را نادیده می‌گیرند که قطعنامه‌های ضدایرانی شورای امنیت را کاغذ پاره‌ای می‌دانستند و برای آنها اهمیتی قائل نبودند و حالا که خود سازمان ملل آنها را لغو کرده، اظهار نگرانی می‌کنند که این قطعنامه‌ها به صورت خودکار به اعتبار خود برگردد! معلوم نیست این افراد بالاخره قطعنامه‌های ضد ایرانی شورای امنیت سازمان ملل را خطرناک می‌دانند یا نمی‌دانند؟

سوم آنکه حتی بر فرض بازگشت خودکار قطعنامه‌های شورای امنیت و تحریم‌ها و سایر محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها، ما نیز می‌توانیم به تعهدات خود عمل نکنیم. یعنی در آن صورت همه چیز به حال اول بر می‌گردد و مشکلی پیش نخواهد آمد و جای نگرانی نیست. مهم‌تر آنکه چون ایران به تعهدات خود پای‌بند است، بهانه‌ای به دست طرف مقابل نمی‌دهند.

چهارم آنکه تصمیم گیری درباره اصل پذیرش و عدم پذیرش متن توافق هسته‌ای وین را به مراجع ذیصلاح قانونی بسپارید که هم رسمیت قانونی دارند و هم مورد اعتماد همگان هستند.

و پنجم آنکه رضایت مردم از توافق هسته‌ای، سرمایه بزرگی است که دست اندرکاران مذاکرات و مسئولان توانسته‌اند آن را به دست آورند. این دستاورد پراهمیت را قدر بدانید و شیرین کامی مردم را به تلخی تبدیل نکنید. این رضایت عمومی به نفع نظام است و متعلق به فرد یا جناح خاصی نیست. کسانی که خود را پیروان ولایت معرفی می‌کنند باید علاوه بر حرف و ادعا در عمل نیز به دستورالعمل‌های ولایت پای‌بندی نشان بدهند و این دستاورد بزرگ را زیر سئوال نبرند.

******************************************************

روزنامه خراسان*****

تکيه بر باد/عليرضا رضاخواه

حماس به عنوان شاخه فلسطيني اخوان المسلمين از يک سو دل در گرو جنبش اخوان المسلمين دارد. جنبشي که شعبه هاي آن در يمن و سوريه عليه محور مقاومت در حال جنگ هستند. حماس از سوي ديگر به عنوان يک گروه مقاومت فلسطيني که عليه اشغالگري صهيونيستي و نظام سلطه جهاني مبارزه مي کند، ماهيتا بخشي از بدنه گسترده محور مقاومت محسوب مي شود. حماسي ها اين روزها ميان مباني فکري و تعلقات ايدئولوژيک خود و همچنين واقعيت تغيير زمين بازي، حرکت از محور مقاومت به سمت ائتلاف سازش، گير کرده اند. از آغاز جنگ سوريه، حماس نه تنها راه خود را از مسير محور مقاومت جدا کرد، بلکه گزارش هاي متعددي از حضور نيروهاي اين گروه در کنار مخالفان مسلح سوريه و همراهي با تروريست هاي النصر منتشر شد. نکته اي که از ديد تهران،دمشق و حزب ا... لبنان پنهان نماند. از سوي ديگررابطه عاطفي و نه چندان معمول حماس با ترکيه و شخص آقاي اردوغان ، آتش بيار معرکه سوريه، نکته اي نبود که بتوان به سادگي از کنار آن عبور کرد. با آغاز بحران در يمن حماس بازهم به محور سازش عربي نزديک تر شد و با حمايت از ائتلاف سعودي ها بر ضد مردم يمن بار ديگر فاصله خود را با جريان مقاومت بيشتر ساخت. نزديکي حماس به رياض را مي توان در چارچوب تصويري بزرگ تر يعني تغيير استراتژي دربار سعودي نسبت به جماعت اخوان المسلمين توضيح داد. در ادامه به روايت همگرايي و واگرايي اخوان المسلمين و آل سعود خواهيم پرداخت.

 

الگوي اخواني در مقابل الگوي سعودي

سعودي ها از ديرباز اخواني ها را رقيبي براي الگوي حکمراني منطقه اي خود مي ديدند. از همين رو روابط عربستان و اخوان المسلمين همواره پيچيده و دشوار بوده است. پادشاهي سعودي که رهبران آن لقب خادم حرمين شريفين را يدک مي کشند، خود را پيشواي جهان اسلام مي داند. دربار سعود براي تقويت الگوي حکومت قبيله اي خود متکي به مفتياني است که مردم را امر به اطاعت سياسي از آل سعود مي کنند. اما در نقطه مقابل اخوان المسلمين واکنشي در برابر استعمارگرايي و انحطاط کشورهاي غرب است که به زعم بنيانگذارش حسن البنا در حال به فساد کشاندن جوامع اسلامي هستند. در الگوي اخواني قبيله گرايي جايي نداشته و تاکيد بر اسلام سياسي همسو با پارلمانتاريسم است.

 

جمال عبدالناصر

با اين حال سعودي ها در سال هاي دهه 50 و 60 ميلادي ديدگاه هاي مشترکي با اخوان المسلمين داشتند. البته اين اشتراک ديدگاه بيش از آن که به الگوي حکمراني بازگردد در داشتن دشمن مشترک خلاصه مي شد. جمال عبدالناصر با طرح ايده پان عربيسم و ناسيوناليسم عرب به دنبال رهبري جهان عرب بود. امري که براي دربار سعودي که خود را در اين مسند مي ديد گران بود. از سوي ديگر اخواني ها در مصر با جمال عبدالناصر به مشکل برخورده بودند و بسياري از ايشان براي فرار از فشارهاي وي به عربستان و کشورهاي حاشيه خليج فارس گريخته بودند. سياستمداران سعودي هم فرصت را غنيمت شمرده و به منظور تقويت جريان هاي ضد ناصري به اخواني ها پناه دادند. از سال 1950 ميلادي تا سال 1960 هزاران تن از اعضا و کادرهاي اخوان المسلمين که در مصر، سوريه، الجزاير و عراق مورد ستم واقع شده بودند، در شيخ نشين هاي خليج فارس و به ويژه عربستان سعودي سکونت گزيدند. همان گونه که يک روشنفکر مصري نزديک به اخوان عنوان کرده است: «هيچ پيمان صريحي وجود نداشت. در آن زمان، سازمان متلاشي شده بود و رهبري سامان يافته اي نداشت اما، واقعيت اين است که هزاران فعال اخوان المسلمين که در عربستان مستقر شدند، هزاران کادر در اين کشور تربيت کردند که سهم به سزايي در مبارزه با ناسيوناليسم عربي از جمله ناسيوناليسم جمال عبدالناصر، رئيس جمهوري مصر و عليه (جريان هاي )چپ داشتند». در اين سال ها اخوان المسلمين به سرعت در جامعه سعودي نفوذ يافت و به ويژه بر سيستم آموزشي آن که شامل بخش وسيعي از دانشگاه ها مي شد تسلط پيدا کرد. با اين حال به دنبال افول ناصر در مصر روابط رياض و اخوان کم کم دچار واگرايي شد.

 

اتحاد در افغانستان

مرحله دوم همگرايي اخواني ها و دربار سعودي به رقابت دو بلوک شرق و غرب و همچنين اشغال افغانستان توسط شوروي سابق باز مي گردد. تجاوز شوروي به افغانستان در دسامبر 1979 تفاهم در چارچوب مبارزه با کمونيسم را دوباره به جريان انداخت. هزاران داوطلب از طريق شبکه هاي اخوان المسلمين با پشتيباني ايالات متحده، سازمان سيا و با کمک مالي سلاطين نفتي براي مبارزه با ارتش سرخ به افغانستان شتافتند. در بستر اين بسيج به نفع «مبارزان آزادي» افغان بود که القاعده زاده شد. همسويي اخوان المسلمين و عربستان سعودي در ابتدا منافع متقابلي براي هر دو طرف داشت، اما فعالان اين جنبش به زودي نظام سياسي عربستان را به چالش کشيدند. يکي از شاخص ترين افراد که تحت تاثير تبليغات اخوان المسلمين در عربستان قرار گرفت اسامه بن لادن بود که نظام حکومتي سعودي را غير مشروع مي دانست.

 

جدايي در کويت

علاوه براين از جمله حوادثي که گسست بين اخوان المسلمين و پادشاهي سعودي را عميق تر ساخت تجاوز عراق به کويت در دهه 90 ميلادي بود . السياسه، چاپ کويت در اين رابطه به نقل از شاهزاده نايف وزير کشور وقت عربستان مي نويسد: "در جريان بحران خليج فارس در ١٩٩٠-١٩٩١، با هيئتي ملاقات کردم که شامل راشد غنوشي (رئيس کنوني حزب النهضه- تونس)، حسن الترابي سوداني، عبدالمجيد الزنداني يمني و نجم الدين اربکان از ترکيه بود که همگي به جنبش اخوان المسلمين وابسته بودند. ما از آن ها پرسيديم: «شما تجاوز به کويت را تاييد مي کنيد؟» آن ها پاسخ دادند که براي کسب ديدگاه ما آمده اند. اما، بعد از آن، به بغداد رفتند و با انتشار بيانيه اي اشغال کويت را تاييد کردند که موجب حيرت ما گرديد."

 

از 11 سپتامبر تا بيداري اسلامي

پس ازحملات يازدهم سپتامبر شاهزاده نايف تقصير تمام مشکلات کشور را متوجه اخوان المسلمين دانست. وي تصريح کرد: «اخوان المسلمين منشاء بيشتر مشکلات جهان عرب بوده و خسارت زيادي به عربستان زده اند. ما بيش از اندازه از اين گروه پشتيباني کرديم و آنان جهان عرب را ويران کردند.» فاصله ميان اخوان و دربار سعودي با شروع موج بيداري اسلامي در سال 2011 و با سقوط تعدادي از متحدين عربستان و نويد خيزش اخوان المسلمين در سراسر خاورميانه، بيشتر شد. هرچند محمد مرسي تلاش کرد با سفر به عربستان و ديدار با ملک عبدا... رابطه اخواني – سعودي را ترميم کند، اما ظاهرا سعودي ها چالش اخواني ها را براي حيات سياسي و تاج و تخت خود به گونه اي نمي ديدند که بشود با آن کنار آمد. در همين چارچوب است که حمايت از کودتاي نظاميان و کمک مالي ميلياردي رياض به دولت کودتا در قاهره معني پيدا مي کند.

 

با اين حال با مرگ ملک عبدا... و به تخت نشستن ملک سلمان رابطه ميان رياض و اخوان بار ديگر دچار تغيير شده است. سلمان که به دنبال ايجاد يک ائتلاف فراگير فرقه اي عليه جمهوري اسلامي ايران است به استقبال اخواني هايي رفته است که ديگر در دمشق و قاهره جايگاهي ندارند. حماس از اولين گروه هاي اخواني بود که به تخت نشستن سلمان را تبريک گفت؛ با اين حال واقعيت اين است که روابط رياض و اخوان به دليل ماهيت متضاد اين دو جريان قطعا رابطه پايداري نخواهد بود.

 

همگرايي و واگرايي اخواني ها و سعودي ها همواره تحت الشعاع يک متغير خارجي بوده است. اين متغير زماني جمال عبدالناصر و جنبش ناسيوناليسم عربي بوده و زماني صدام حسين و حزب بعث، زماني شوروي و اشغال افغانستان بوده است و زماني هم موج بيداري اسلامي در آغاز دهه دوم هزاره سوم ميلادي. اين روزها هم رابطه اخوان با سعودي تحت تاثير سياست هاي فرقه گرايانه دربار سعودي و روابط ميان دوحه، رياض و آنکارا است. سياست و رويکردي که هر آن احتمال تغييرش وجود دارد.

 

در بحبوحه جنگ 1973 اعراب و اسرائيل ملک حسين، پادشاه اردن در واکنش به سرخوردگي حافظ اسد از نتيجه جنگ به او گفته بود" در خاورميانه روي کسي حساب باز نکن". شايد مضحک به نظر برسد اما هريک ازاين رهبران و سياستمداران عرب ،خود مصداقي از اين رفتاري هستند که همتايانشان را نسبت به آن هشدار مي دادند. تکيه اين روزهاي حماس بر وعده هاي سعودي چيزي جز سرخوردگي به دنبال نخواهد داشت.

******************************************************

روزنامه ایران******

قطعنامه تاریخی/ یوسف مولایی

قطعنامه2231 در حالی به اتفاق آرا به تأیید اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد رسید که این نهاد برای نخستین بار در تاریخ خود موافقتنامه میان چند کشور را در چارچوب یک قطعنامه الزام‌آور مورد حمایت قرار داد. در خصوص این اقدام شورای امنیت که اتفاقی بی سابقه و مبتکرانه در چارچوب قوانین این سازمان فراگیر جهانی محسوب می شود، ذکر نکاتی چند ضروری است:

1. این قطعنامه، از یک سو، بر اساس بند 25 منشور سازمان ملل صادر شده است. بندی که برای همه اعضای سازمان ملل الزام‌آور بوده و به موجب آن همه اعضای سازمان ملل متحد موافقت می کنند که تصمیمات شورای امنیت را طبق این منشور قبول و اجرا کنند. از سوی دیگر؛ بخش هایی از این قطعنامه ذیل بند 41 قرار خواهد گرفت تا بر اساس آن، قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت علیه ایران که تحت فصل هفتم منشور صادر شده و کشور‌ها را به اتخاذ اقداماتی علیه ایران ملزم ساخته‌، لغو شود. تمام اعضای سازمان ملل بر اساس قطعنامه های الزام‌آور شورای امنیت، موظفند تصمیمات شورا را اجرایی کنند. چنین مواردی به قدرت الزام‌آوری قطعنامه‌های شورای امنیت که زیر فصل هفتم صادر می‌شود، ارجاع داده می شود. در همین چارچوب، برای خروج ایران از ذیل فصل هفتم لازم بود تا ساختار تحریم‌ها از لحاظ شکلی تغییر کند. یعنی شش قطعنامه قبلی، در شورای امنیت در قالب یک قطعنامه یا بیانیه جدید لغو شده و از آنجایی که این تصمیم، مصوبه شورای امنیت است، برای همه کشورهای عضو سازمان ملل، لازم‌الاجرا خواهد بود. بنابراین به صراحت نمی‌توان گفت که این قطعنامه ذیل فصل هفت منشور قرار ندارد.

2. شورای امنیت، در چارچوب «موافقت نامه برجام» تحریم ها را طی یک دوره 10 ساله برمی‌دارد و در پایان این دوره 10 ساله و پس از راستی آزمایی همه تحریم ها برداشته خواهد شد. این در حالی است که امکان برگشت‌پذیری تحریم‌ها وجود دارد اما طی مکانیسمی طولانی و پیچیده اتفاق خواهد افتاد. در واقع، موضوعاتی که مورد اختلاف قرار می گیرد ابتدا از طریق مذاکره و سپس ارجاع به کمیسیون مرکب از اعضای گروه 1+5 در دستور کار قرار می گیرد و اگر پس از ارجاع به این کمیسیون به نتیجه نرسید در شورای امنیت به رای گذاشته می‌شود. در نهایت اگر رای مبتنی بر تایید اختلاف (تایید موضع ایران) صادر نشد، وضعیت تحریم ها به روال سابق باز می‌گردد. حال اگر این اختلاف جزو اختلافات بنیادی باشد، نقض تعهدات محسوب می شود.

3. قطعنامه هایی که در چارچوب فصل هفتم صادر می شود ناظر به بند 41 منشور است از این رو مخالفت کنگره امریکا با این قطعنامه نمی تواند به اعتبار این تصمیمات و موافقت‌های صورت گرفته در چارچوب قطعنامه شورای امنیت خدشه وارد کند.

4. قطعنامه جدید شورای امنیت جدا از پیامدهای حقوقی الزام آور برای کشورهای عضو از منظر سیاسی برای ایران حائز اهمیت و قابل توجه است. این قطعنامه تصمیم شش کشور به اضافه ایران است و تصمیم یک کشور مانند امریکا به تنهایی نمی تواند این توافق را از اعتبار بیندازد. در صورتی که کشوری مانند امریکا که این موافقتنامه را امضا کرده و بعد هم تایید شورای امنیت را دریافت کرده، آن را اجرایی نکند، به اعتبار بین المللی و پرستیژ سیاسی خود لطمه وارد می کند و هزینه های سنگینی را در دیپلماسی جهان متحمل خواهد شد.

******************************************************

روزنامه وطن امروز**

پازل قطعنامه و امنیت اسرائیل/مجتبی اصغری

در شرایطی که دولت یازدهم و موافقان مذاکرات هنوز موفق نشده بودند بر سر رقم میزان دارایی‌های بلوکه‌شده ایران به تفاهم برسند و حساب و کتاب معامله «برد- برد»(!) با آمریکا را سر و سامان دهند، قطعنامه‌ای که در تمام طول مذاکرات به عنوان برگ برنده طرف ایرانی در رژیم رفع تحریم‌ها مورد استناد قرار می‌گرفت، با مفادی عجیب و غریب به جریان افتاد.

هر چند ظاهرا سکر موفقیت نسبی در مذاکرات به فلج موقت دستگاه دیپلماسی منجر شده و توان هرگونه عکس‌العمل بموقع و سریع در برابر مفاد قطعنامه را از آنها ستاند اما با بررسی آنچه در قطعنامه «قطعی» شده، به نظر می‌رسد مسیر برای تحمیل موضوعات دیگری غیر از ماجرای پیچیده «راستی‌آزمایی هسته‌ای» هموار شده و بناست در شورای امنیت سازمان ملل با سلاح «تعهدات بین‌المللی» به ایران تحمیل شود.

قطعنامه جدید نه تنها قطعنامه‌های قبلی را رزرو نگاه می‌دارد تا هر زمان که غربی‌ها خواستند رژیم تحریم‌ها را احیا کنند، بلکه همه تحریم‌های مندرج در آنها را نیز به رسمیت می‌شناسد بنابراین تنها اتفاقی که در اینجا نیفتاده خاتمه بخشیدن به آن قطعنامه‌هاست! در حالی که رئیس‌جمهور روحانی و جواد ظریف قویا معتقد بودند به واسطه صدور قطعنامه جدید، موضوعات قبلی کأن لم یکن خواهد شد!

برجام یا برنامه عملی تهیه‌شده با هدف «راستی‌آزمایی» برنامه هسته‌ای کشورمان نیز در همین قطعنامه به صورت رسمی نادیده گرفته شده است. به نحوی که رسما، اقدامات محدودیت‌ساز و پرهزینه واگذار‌شده بر دوش برنامه هسته‌ای ایران، صرفا یک اقدام اعتمادساز قلمداد شده است که می‌تواند «مفید» باشد و نه «مکفی»!

به این ترتیب می‌توانیم نتیجه بگیریم هدف از مذاکرات علاوه بر اینکه «برنامه هسته‌ای» کشورمان یا حتی ادعاهای نظامی و حقوق بشری نبوده، بلکه پای همه اختلافات جدی ایران و غرب نیز در شکل «تعهدات بین‌المللی تحمیلی» به ساختار تحریم‌ها باز شده است.

تاکنون بسیاری از سیاستمداران آمریکایی و اروپایی به ساختگی بودن ادعاهای نظام لیبرال ـ سرمایه‌داری ضد برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای کشورمان اعتراف کرده‌اند، پس طبیعی است هدف از مذاکرات 12 ساله با ایران دستیابی به «برجام» و «راستی‌آزمایی» از ماهیت آشکار صلح‌آمیز بودن برنامه اتمی ایرانی نبوده است.

روز گذشته خبرگزاری فرانسه به نقل از وزیر اقتصاد آلمان که دیروز وارد کشورمان شد، اعلام کرد: «به رسمیت شناختن اسرائیل شرط روابط قوی با ایران است. من مکررا این موضوع را در جریان سفرم به تهران شفاف‌سازی خواهم کرد!»

وزیر خارجه آمریکا نیز 2 روز پیش از این در مصاحبه با شبکه PBC تاکید کرد: «اوباما آماده است روابط با دولت نتانیاهو را که در طول تاریخ 2 کشور بی‌نظیر بوده، باز هم ارتقا دهد و برخی دغدغه‌های خاص اسرائیل را برطرف کند. هر چند قویا معتقدیم بعد از توافقنامه هسته‌ای، اسرائیل امن‌تر خواهد بود. جالب است کسانی که با این توافقنامه مخالفت می‌کنند، هیچ گزینه دیگری را ارائه نکرده‌اند. آنها فقط می‌گویند چرا آنها را با تحریم‌ها له نکردید! به شما علت آن را که گفتم، زیرا ثابت شده است آنها با تحریم‌ها له و شکسته نمی‌شوند».

پیش از این گفتیم همه گروه‌های حامی «طرح سازش ایران و آمریکا»، مورد حمایت و فرماندهی تشکیلات برادران راکفلر قرار دارند. این موضوع برآمده از هیچ نوع تحلیلی نیست و مراجعه به سایت رسمی بنیادهایی همچون مرکز خلع سلاح پلوشرز، نایاک، ایران پروجکت، پاگواش و امثالهم برای اطلاع از حامیان مالی آنها کفایت می‌کند.

برخلاف تصور بسیاری از ایرانیان، موضوعات مطرح‌شده در جلسات 10 سال اخیر بنیادهای مذکور در رابطه با ایران بیش از آنکه مرتبط با «برنامه هسته‌ای» کشورمان و احتمال ساختگی استفاده ایران از «بمب اتم» بوده باشد، برآمده از هدف بسیار مهم و آشکار «تامین امنیت و ادامه حیات اسرائیل» در منطقه بوده است.

در جلسات بنیادهای مذکور، سیاستمداران جمهوری‌خواه و دموکرات، انگلیسی و فرانسوی و آلمانی؛ در کنار امنیتی‌ترین چهره‌های رژیم غاصب صهیونیستی درباره راهکارهای تامین امنیت اسرائیل در منطقه با حضور برخی ایرانیان خیانت‌پیشه به بحث و گفت‌وگو می‌پرداختند! از «آریل لویت»، رئیس اداره امنیت بین‌الملل و کنترل تسلیحات وزارت جنگ اسرائیل تا «یوزی روبین» بنیانگذار سازمان دفاع موشکی اسرائیل، از «اشلومو بروم» مدیر برنامه‌ریزی استراتژیک نیروی دفاعی اسرائیل تا «اِفرِیم هالِوی» و سایر رؤسای سابق و فعلی موساد!

«امنیت اسرائیل» در حقیقت امنیت اعضای کلوب «نظام لیبرال ـ سرمایه‌داری» است، چراکه همواره در طول 60 سال اخیر، رژیم غاصب صهیونیستی نقش بدافزار منطقه‌ای و پایدارکننده موقعیت لیبرال ـ سرمایه‌داری در خط مقدم درگیری با اسلام را عهده‌دار بوده و درک این موضوع بسیار فراتر از کشف علاقه سیاسی اوباما و نتانیاهو ارزشمند است. فراموش نکنیم حتی در دوره‌ای که نتانیاهو در بلوفی سیاسی خود را آماده آغاز جنگی رسمی و بدون حمایت متحدان غربی‌اش ضد ایران نشان داد، مقامات رسمی انگلیس به عنوان مادر مولد صهیونیسم در خاورمیانه، در موضعی رسمی اعلام کردند: «حتی اگر اسرائیل به علت اتخاذ مواضع شتاب‌زده سیاسی- نظامی از دست برود هم ما نیازمند برپایی یک دولت صهیونیستی دیگر در منطقه خاورمیانه خواهیم بود».

این مواضع دقیقا خلاف موضع ملت‌های اسلامی و جمهوری اسلامی در قبال رژیم غاصب صهیونیستی است... چه توافق تصویب بشود و چه نشود؛ چه به مرحله اجرا برسد و چه نرسد؛ چه قطعنامه صادر شود و چه نشود؛ اسرائیل امن‌تر نخواهد شد!

به نظر می‌رسد این موضوع اصل آغاز بهانه‌جویی‌های هسته‌ای و حقوق بشری و نظامی منجر به مذاکرات است و اختلافات اسلام و لیبرال ـ سرمایه‌داری را به عنوان رقبایی که به قول غربی‌ها منافع آنها حتی از 5 درصد اشتراک نیز برخوردار نیست، هدف قرار داده است.

امروز ژئوپلیتیک جدید منطقه که با تمرکز بر نقش‌آفرینی داعش به عنوان بازوی نظامی جدید صهیونیست‌ها برای زایش فرزند نامشروع غرب تحت عنوان «خاورمیانه جدید» طراحی شده بود به واسطه مقاومت گروه‌های اسلامی شیعه اعم از حزب‌الله لبنان، حشد شعبی و جیش‌المهدی عراق، انصارالله یمن و سایر تشکل‌های مقاومت مردمی در سوریه و غزه و فلسطین تحت مدیریت محسوس مستشاران نظامی ایرانی، رخ نمایانده است. به امید خدا با کامل شدن عملیات پاکسازی استان الانبار که از سوی آمریکا و سعودی به عنوان هدف‌گذاری محال بسیج مردمی عراق خوانده شده بود، خط محاصره منطقه با شکست بازوان داعشی صهیونیست‌ها شکسته خواهد شد.

 در چنین شرایطی، دیگر شریک صهیونیست‌ها یعنی آل‌سعود نیز از موقعیت متزلزل داخلی و گرفتار در باتلاق خارجی یمن، برخوردار است و امید چندانی به اجرای مطابق برنامه طرح‌های آمریکایی- اسرائیلی نخواهد ماند. این موضوع بسیار مهمی است که از قدرت تاثیرگذاری بر آینده جهان برخوردار است و توافق هسته‌ای ایران و غرب از کوچک‌ترین قدرتی برای خنثی‌سازی آن برخوردار نیست.

 به همین دلیل بود که پیش‌تر کنکاش در تغییرات ژئوپلیتیک منطقه را به عنوان عاملی مهم و خبردهنده از عدم حرکت جهان به سمت «صلح» حتی با وجود توافق هسته‌ای ایران و آمریکا برمی‌شمردیم. موضوعی که با تعلل عجیب تیم مذاکره‌کننده کشورمان در رفع تحریم‌های تسلیحاتی ایران حقیقتا جای تامل دارد!

باقی ماندن ایران زیر تیغ یک قطعنامه ظالمانه  جدید با امضای خودمان،  بر خلاف اعلام رسمی و تاکید تیم مذاکره‌کننده و رئیس دولت یازدهم مبنی بر خروج ایران از موقعیت سیاسی، نظامی و امنیتی پیش از اعلام توافق، دلیلی بر صحت تحلیل‌هایی است که تاکنون ارائه کرده‌ایم، هر چند امیدواریم توافق ناقص فعلی و قطعنامه خنثی‌کننده پشت‌بند آن، موقعیت کشورمان را به جنگ نزدیک نکرده باشد.

****************************************************

روزنامه جام جم *******

شکست غرب در ارائه چهره‌ای انحرافی از ایران / دکترعلیرضا شیخ‌عطار

قطعنامه‌ای که روز گذشته شورای امنیت سازمان ملل متحد درباره برنامه هسته‌ای کشورمان صادر کرد، بخشی از الزامات اجرایی شدن برجام بود که در وین مورد توافق قرار گرفته و مبتنی بر لغو تحریم‌هایی بود که در سال‌های گذشته از سوی همین شورا علیه کشورمان اعمال شد.

با توجه به این‌که این قطعنامه، تحریم‌های پیشین را لغوکرده و ضمانتی برای اجرای تعهدات تصریح شده در متن توافق قلمداد می‌شود در حال حاضر زمان مناسبی برای این‌که از محدودیت‌های ناشی از صدور قطعنامه جدید شورای امنیت سخن بگوییم، نیست.

روشن است که هر توافقی با توجه به ماهیت دوجانبه آن، بخشی از خواسته‌های ما و بخشی از مطالبات طرف مقابل را در بر دارد و این هنر مذاکره است که یک طرف، بتواند بخش بیشتری از آنچه موردنظر دارد در متن توافق بگنجاند. با وجود این نباید از یاد برد که افزون بر محتوای آنچه مورد توافق قرار گرفته، نفس مذاکرات و حاصل آن که قطعنامه اخیر شورای امنیت هم جزئی از آن تلقی می‌شود، از کشورمان یک چهره عقلایی، منطقی، حرفه‌ای و توانمند در اقناع جامعه جهانی نشان داد که این همان ویژگی‌هایی است که از ملتی چون ایران با قدمت بالای تمدنی، انتظار می‌رود. بنابراین رسیدن به چنین دستاوردی، کمتر از لغو تحریم‌ها نیست.

با توجه به تلاش‌های تبلیغاتی کشورهای غربی در سه دهه اخیر برای نشان دادن چهره‌ای غیرمنطقی و آشوب‌گر از ایران، مذاکرات هسته‌ای به افکارعمومی جهان نشان داد که ایران کشوری حق‌طلب و صلح‌جو بوده و آنچه در روزهای اخیر در رسانه‌های غربی و نیز روزنامه‌های روسی و چینی درباره تیم مذاکره‌کننده ایران و شخص دکتر ظریف نوشته و تصریح کرده‌اند که این تیم، توانمندی بالایی در گفت‌وگوهای صورت گرفته داشته، مایه مباهات است.

علاوه بر این، باید در نظر داشت که مذاکرات هسته‌ای نشان داد دیپلماسی قدرت فائق آمدن بر منطق جنگ نظامی را دارد و این نکته‌ای است که جمهوری اسلامی ایران تحت رهنمودهای رهبر معظم انقلاب در پیشبرد این مذاکرات آن را اثبات کرد و مباهات آن به کشور ما می‌رسد. با توجه به سابقه منفی آمریکا و متحدانش در منطقه، در استفاده از زور به‌جای دیپلماسی و جنگ به‌جای مذاکره، دستاورد مهم بهره بردن از زبان دیپلماسی به‌جای نبرد مسلحانه را واشنگتن یا کشورهای اروپایی طرف مذاکره با تهران نمی‌توانند به‌نام خود ثبت کنند و بنابراین اکنون وقت آن رسیده که رسانه‌ها و صاحبنظران داخلی این نقش مهم ایران در استفاده از دیپلماسی در حل اختلافات بین‌المللی را مورد توجه قرار داده و آن را بیش از پیش مطرح کنند.

******************************************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات