* چه اتفاقی رخ داد که محمود احمدینژاد بهعنوان کاندیدای ریاستجمهوری مطرح شد؟
** جامعه ما همواره در انتخابات دوقطبی میشود و هربار که کفه این دوقطبی به طرف هر کاندیدایی سنگینتر شود، او پیروز میدان میشود. مثل همان دوقطبی که در انتخابات ٧٦ شکل گرفت و مبنای آن فضای باز سیاسی و فضای بسته سیاسی بود. در انتخابات ٨٤ دغدغههای مردم سادهزیستی، مبارزه با فساد و موضوعات معیشتی و اقتصادی بود. درواقع در یک طرف نماد بیعدالتی و گرایش لیبرالی و در طرف دیگر نماد اقتصاد مبتنی بر مردم و سادهزیستی معرفی و پیروز شد.
* حضور او در شهرداری تهران چقدر به پررنگشدن نامونشان ایشان برای ریاستجمهوری کمک کرد؟
** او وقتی شهردار شد، به جای آقای کرباسچی نشست که از نظر ارتباط با مردم صفر بود... . آنها حاضر به ارتباط با مردم نبودند. اما در زمان حضور احمدینژاد در شهرداری، درهای مرکز به روی مردم باز شد. او به مناطق مختلف سر میزد و با مردم و کارکنان آنها ارتباط برقرار کرد. پای صحبت مردم مینشست. این رفتارها را مردم دیدند. چون دیدند که در شهرداری چه کارهایی انجام شده است؛ مثل همان پروژه دوربرگردانها یا آسفالتکردن معابر در ٤٠ روز.
* بهنظر میرسد این اقدامات آقای احمدینژاد پروژهای تبلیغاتی بوده است... .
** خیر، آن زمان ایشان در فکر حضور در انتخابات نبود. ایشان به کارهای فوری و فوتی عادت دارد. ما که خبر داشتیم از کارهای ایشان، تا سه، چهار ماه مانده به انتخابات او برنامهای برای شرکت در انتخابات نداشت و نمیدیدم که کاری در این زمینه انجام دهد. البته این که فردی برای کاندیداشدن برنامه داشته باشد، قابلتقبیح نیست. یعنی هدفی را داشته باشد و براساس همان هدف هم جلو برود. اما او برنامهای نداشت و اصلا مطرح نبود.
* پس چه اتفاقی رخ داد که تصمیم به حضور گرفت؟
** بعضی از دوستان شروع کردند به صحبتکردن با او.
* چه کسانی بودند.
** آقای زریبافان و آقای چمران. آنها با احمدینژاد صحبت کردند و به احمدینژاد گفتند شما در کار شهرداری تهران که یکسوم کار دولت است موفق بودهای. چرا نمیخواهید در کسوت رئیسجمهوری به همه مردم خدمت کنید. مباحث مطرح شد و او قانع شد که به میدان بیاید.
* احمدینژاد در بین طیف اصولگرایان هم فرد مقبولی نبود. پس چگونه در نهایت از سبد این جریان به میدان آمد؟
** اصولگرایان مباحث را معمولا این گونه جلو میبرند که نظراتشان را متوجه نسل اول انقلاب میکنند؛ یعنی همان نسلی که در انقلاب ایفای نقش کرده و بعدا هم حضور داشته است مثل آقای هاشمی و امثالهم که سنشان بالای ٧٠، ٨٠ سال است. اصولگرایان بهسختی میتوانستند قبول کنند از نسل اول خود عبور کرده و در یک انتقال نسلی به نسل دوم برسند. از طرف دیگر احمدینژاد هم آن موقع نشان داد با جناحها و جریانها موافق نیست و معتقد است مردم در اثر انقلاب از جناحها عبور کردهاند.
* یعنی شما میگویید آقای احمدینژاد بدون برنامهریزی وارد انتخابات ریاستجمهوری شد.
** نمیتوان گفت بدون برنامهریزی بود. میتوان گفت بدون زمینه رئیسجمهور شد. وگرنه برای انجام کار برنامه داشتند و کارهای فکری و کارشناسی میکردند.
* درهمینباره؛ یعنی برنامههای ایشان درباره ریاستجمهوری، آقای ناطق نوری در مصاحبهای گفتند که از احمدینژاد دعوت شد تا بیاید و برنامههایش برای ریاستجمهوری را ارائه بدهد. آمد و توضیحاتی داد. اما ظاهرا توضیحاتش را کسی متوجه نشد و وقتی از او دوباره خواستند توضیح بدهد به حالت قهر بیرون رفت و بعد از آن هم از شورای هماهنگی قهر کرد. ظاهرا برنامههای ایشان قابلفهم نبوده است.
** البته نمیدانم که آقای ناطق چه گفته است و چقدر این مطالب درست بوده است. یک بحثی هم اینجا مطرح است. اگر آقای ناطقنوری تأثیرگذاری داشتند، تفکر موردنظر آنها مقبول مردم میشد. اینها حاضر نیستند که فرد جدیدی را بر سر کار بیاورند.
* برنامههای احمدینژاد را چه کسی مینوشت و تدوین میکرد؟
** سر فصلهای کار را خودش تدوین میکرد. او در دوره شهرداری تهران تجربه حضور در میان مردم را داشت و دیده بود این حضور با چه واکنشی از سوی مردم روبهرو میشود. سود این کار را دیده بود. در آمریکایلاتین و آمریکایجنوبی مثل کلمبیا و برزیل مدیرانی از این دست بودند که مشهور به مردمداری بودند.
* جرقه دوقطبی هاشمی- احمدینژاد از چه زمانی زده شد؟ درحالیکه خانواده احمدینژاد با خاندان هاشمی در ابتدای انقلاب ارتباط داشتند و احمدینژاد از کارگزاران دولت هاشمی بود.
** خیر، آنها ارتباط خانوادگی ندارند. احمدینژاد فقط استاندار اردبیل بود. البته استاندار منتقد. نحوه تفکر و سلوک احمدینژاد با هاشمی تفاوت دارد.
* شما میگویید منتقد، اما ما چیزی از انتقاد احمدینژاد در دوره خدمتش در دولت هاشمی ندیدهایم.
** یکی از انتقادات احمدینژاد به هاشمی درباره گرانتمامشدن پروژهها بود. بهعنوان نمونه احمدینژاد یکبار به من گفت در زمان استانداری اردبیل، برای سرزدن به هاشمی به تهران آمدم. آقای هاشمی میخواست برای افتتاح یک پلی که آن زمان سپاه در جنوب تهران ساخته بود، برود و من هم همراهش رفتم. هاشمی گفت فکر میکنی این پروژه چقدر تمام شده است و من هم یک عددی را گفتم و آقای هاشمی چندین برابر آن عدد را گفت و این جای بحث دارد. احمدینژاد و هاشمی یک جا تعریف نمیشوند.
* شما با اینکه در زمره طرفداران احمدینژاد بودید، اما به نقادان او پیوستید. چه اتفاقی افتاد و نقد شما به چه مسائلی بود؟
** یک بخشی از انتقادات خانوادگی بود و یک بخشی هم سیاسی. نقد من به یک سری از انتصابهای او بازمیگشت بهویژه درباره استانداران. افرادی که بهکار میگماشت حتی سابقه فرمانداری هم نداشتند یا حتی در انتخاب وزرا هم همین رویکرد را داشت. درست است که او قصد داشت چرخش مسئولیتی انجام دهد و جابهجایی نسلی کند، اما نمیتوان نیروهای جوان آموزشندیده و بدون توجیه را بر سر کار گذاشت و بعد هم سریع آنها را برکنار کرد.
* چگونه موضوع را گفتید و چه برخوردی شد؟
** من خودم از کنار ایشان رفتم. ایشان اصرار داشتند که بمانم. کمکهای زیادی هم به ایشان کردم. یک طرح جامع درآمدزایی به ایشان دادم که شامل طرحهای کارگاههای کوچک زودبازده، مشاغل خانگی و روستایی میشد. این طرح باعث شد ٣٧ هزار میلیارد تومان به مردم در قالب طرحهای زودبازده وام داده شود. البته این طرح نزدیک به ٤٥ یا ٤٦درصد انحراف داشت. البته مثل همین یارانهها. در طول دوره شاهنشاهی ایران یک ریال هم به مردم پول نداده بودند.
* ظاهرا بخشی از اختلافات خانوادگی شما و احمدینژاد باید موضوع فرزندتان مهدی باشد. شما در نامهای در سال ٨٨ از فرزند خود اعلام برائت کردید؟
** کدام نامه؟
* نامه سال ٨٨.
** خیر، آنموقع این موضوع در ارتباطات تأثیری نداشت.
* یعنی آن نامه را تکذیب میکنید؟!
** به سودمان است تکذیب کنیم. (با خنده)