* حلقه اول مؤسسان حزب که بهنوعی بیانیه اعلام موجودیت حزب را صادر کردند، همگی روحانی هستند. به نظر شما این امر چه تأثیری در آینده حزب داشت؟ همانطورکه میدانید مخالفان میگفتند این حزب آخوندهاست!
** شما اگر بخواهید با کسی کار کنید، باید او را قبول داشته باشید. در میان روحانیان بهخاطر یکسری مشکلات خیلیکم پیش میآید که کسانی باهم همعقیده، همدل، همگام و همراه باشند یا همدیگر را قبول داشته باشند. یک نفر سوادش بیشتر است؛ یک نفر سخنورتر است؛ بنابراین حسادت هم در این قشر هست؛ همانطورکه در هنرمندان هم اینگونه است. این پنج نفر اما از قبل با هم کار میکردند. قبل از انقلاب یک ماهنامه به نام «مکتب اسلام» منتشر میکردند و مجلهای دیگر به نام «مکتب تشیع» داشتند و بعد در دبیرستان دین و دانش با هم همکاری میکردند. بعد از انقلاب هم حزب را تأسیس کردند و همه عضو شورای انقلاب بودند. البته پیوند مستقیمی هم با خود بنیانگذار جمهوری اسلامی داشتند.
مجموعه این پارامترها باعث میشود مردم اعتقاد و اعتمادشان به آنها بیشتر شود. یعنی برای ورود به حزب فقط بحث آخوندی [مطرح] نبوده است. دکتر بهشتی میگفت هرکسی که کار تشکیلاتی انجام داده را به حزب دعوت کنید. مثلا دکتر آیت، متعلق به حزب زحمتکشان بود. از حزب ملل اسلامی محمدکاظم بجنوردی را دعوت کردند. بعضیها گفتند ما انقلابی هستیم و در فلسطین دوره دیدهایم. جلالالدین فارسی هم آمد، یا گروهی انقلابیهای بازار مثل آقای عسگراولادی وارد حزب شدند. دکتر بهشتی حتی به دکتر حبیبالله پیمان هم پیغام داد. آن موقع ایشان مسئول جنبش مسلمانان مبارز بود. یعنی شورای مرکزی اولیه ترکیبی از همه گروههاست.
نماینده دانشجویان، نماینده بازاریان، نماینده قشر روشنفکر و آکادمیک در آن عضو بود. هم دکتر آیت از حزب زحمتکشان عضو حزب بود و هم نماینده روشنفکر چپ اسلامی. افراد تحصیلکرده از هر طیفی در آنجا بودند. دکتر بهشتی میگفت شما هر عقیدهای میخواهید داشته باشید ولی در شورای مرکزی به یک نتیجه باید برسیم؛ مثلا زمانی که قرار شد مهندس میرحسین موسوی وزیر امورخارجه شود یکسری افراد مخالف بودند. شهید بهشتی به آقای آیت میگفتند تو حق نداری در مجلس مخالفت کنی و گرنه تو [آیت] را از شورای مرکزی اخراج میکنم.
* در زمان بروز مخالفتها دکتر بهشتی چگونه شرایط را مدیریت میکردند؟
** دکتر بهشتی دو خصلت ویژه دارد: یکی مرحمت، محبت و صمیمیت اوست و دیگری، قاطعیت است. مثلا محمد منتظری، در لبنان بوده. قذافی، او را به جشن روز ملی لیبی و جشن تولد خودش دعوت میکند. او به همراه چهارصد، پانصد نفر از ایرانیان میخواهد در جشن لیبی شرکت کند. او هم جوانی با روحیه انقلابی بود. در فرودگاه، دو هواپیما را نگه داشته و به افراد میگوید سوار شوند. مهندس بازرگان هم که نخستوزیر بود به این مسئله اعتراض کرد که بدون حساب و کتاب و خلاف قانون نباید رفتار کرد. دکتر بهشتی به محمد منتظری تذکر داد که این کار درست نیست. یک روز محمد منتظری به دفتر دادگستری رفته بود. دکتر بهشتی تا محمد منتظری را میبیند با او سلام و احوالپرسی کرده و او را بغل میکند؛ یعنی مرحمت خودش را نشان میدهد.
* آقای اصغرنیا! هیچ حزبی از همه تفکرات یارگیری نمیکند. آیا ایشان انگیزه سیاسی و رقابتی در این کار داشتند؟
** باید به ظرف زمان توجه کنید. اولِ کار بود و ملت ایران تجربه تلخی از احزاب داشتند. در این زمینه دکتر بهشتی به نظرش رسید این بهانه را از افراد بگیرد و از هر نوع تفکری که تمایل به همکاری داشتند به حزب دعوت کند. بعضیها تا وسط راه آمدند؛ بعضیها هم تا آخر راه. دکتر بهشتی حزب را معبد میدانست. میگفت اگر آخرِ کار ما در این تشکیلات، یعنی حزب جمهوری اسلامی، به غیر از شهادت باشد؛ ضرر کردهایم.
البته همینطور هم شد. ٧٣ نفر شهید و ٢٧ نفر هم مجروح شدند. متأسفانه امروزه بعضیها پیدا شدهاند که تاریخ را تحریف میکنند و میگویند تعداد جانبازان ٤٤ نفر بوده است. ما هم برای اینکه جلوی این تحریف را بگیریم در وزارت کشور بنیاد «جهت» را ثبت کردیم: یعنی بنیاد جانبازان هفتم تیر. اما در زمان صفارهرندی اینها اسامی جانبازان و اسامی فرزندان شهدا (مانند فرزندان شهید بهشتی) را حذف کردند و الان خودشان را علمدار این [بنیاد] میدانند. در حزب هم که بودند همین کارها را میکردند و الان هم میکنند.
* کسانی که جذب میشدند سابقهشان بررسی نمیشد؟
** اگر دو نفر تأیید میکردند و میگفتند این آقا آدم خوبی است، تمام بود.
* به نظر شما ساختار تصمیمگیری حزب جمهوری اسلامی چقدر دموکراتیک بود؟
** در زمان دکتر بهشتی و آیتالله خامنهای دموکراتیک عمل میشد. مثلا وقتی اکثریت با کاندیدای فارسی موافقت کردند؛ دکتر بهشتی هم موافقت کرد. بعد به جلالالدین فارسی گفت الان یک چیزی را بنویس که اگر رئیسجمهور شدی به تمام مصوبات و مواضع حزب جمهوری اسلامی عمل کنی.
* به طور مشخص اولین اختلاف و تفاوتها چه زمانی در داخل خودش را نشان داد؟ و چه مواردی بود؟
** به نظرم دکتر آیت به طور مادرزادی با مهندس موسوی مخالف بود! چرا؟ نمیدانم. ایشان در جلسات خیلی علیه مهندس موسوی کار میکرد. آقای مهندس موسوی مسئول روزنامه جمهوری اسلامی بود. [به مهندس موسوی] گفتند شما با جلالالدین فارسی مصاحبه کنید تا جا بیفتد. مهندس موسوی گفتند ما قبل از مصاحبه باید چند جلسه داشته باشیم تا مواضع ایشان را بدانیم و این کار را نکردند. مورد وزارت امور خارجه مهندس موسوی که پیش آمد، آقای آیت خیلی مخالفت کرد. بعد، در شورای مرکزی مصوب شد که آقای موسوی وزیرخارجه شود.
دکتر بهشتی گفت آقای آیت، چون عضو شورای مرکزی هستید، شما نمیتوانید در مجلس با ایشان مخالفت کنید، چنین حقی را ندارید؛ وگرنه شما را از عضویت شورای مرکزی اخراج میکنم. ولی در هر تشکیلاتی آدمهایی پیدا میشوند که به نظر من «حماله الحطب» هستند! یعنی هیزمکش گروههایی هستند. امروز میگویند ما با فلان گروه هستیم. فردا، با گروه دیگر میروند. اینها یک خُرده آتش بیار معرکه بودند.
* درباره اختلافات درون حزب جمهوری اسلامی چند محور وجود دارد؛ اول، گفتید آقای آیت انتقاداتی به روزنامه و سردبیر آن داشتند. اصل این انتقادات درباره چه بود؟ خود شهید بهشتی آن موقع چه موضعی داشت و از چه کسی حمایت میکرد؟
** آن موقع، هر مسئلهای پیش میآمد، حرف دکتر بهشتی میبرید. ما آن موقع دو خط داشتیم. یک خط انقلاب و یک خط ضدانقلاب. بعد از حادثه هفت تیر، من خودم اینطور میفهمم، همین هیزمکشان معرکه هر روز رنگی میباختند. یکبار بهعنوان اینکه در مواضع ما بهعنوان حزب جمهوری اسلامی، سه نوع بخش در اقتصاد تعریف کردیم که یا کار باید دولتی باشد، یا خصوصی یا تعاونی که در مواضع ما چاپ شد. این گروه حماله الحطب بیشتر به سمت بازار [گرایش] داشتند. یا فرشفروش یا عتیقهفروش بودند و ... و چون میگفتند ما سابقه انقلابی داریم، بالاخره بُر خورده بودند. در این زمینه گفتند ما در اسلام بحث تعاون نداریم. من که مسئول آموزش حزب بودم این را در شورای مرکزی مطرح کردم که مواضع ما مشخص شده و میخواهیم چاپ کنیم.
آیتالله خامنهای هم که بعد از دکتر بهشتی و باهنر سومین دبیرکل محسوب میشد، دستور دادند مسئول این کار آیتالله هاشمیرفسنجانی باشد و شما [من] با آقای رفسنجانی هماهنگ کنید. من نامهای به آقای هاشمیرفسنجانی نوشتم که طبق مصوبه شورای مرکزی شما در این زمینه نظرتان را بگویید. ایشان هم نوشت که اگر اعضا نظری دارند ظرف دو هفته اعلام کنند. نامه را من دارم. باز هم همان گروهی که میگویم همیشه مخالفخوانی میکرده، میکنند و خواهند کرد؛ آنها چون با بحث «تعاونی» مخالف بودند نگذاشتند این کتاب چاپ شود. بهنظر من دو نفر در کابینه رجایی نقشآفرین بودند: یکی، آقای مهندس بهزاد نبوی و دیگری آقای احمد توکلی. اینها دو خط داشتند. گروهی هم در حزب سمپات آقای توکلی شدند. گروهی هم سمپات آقای بهزاد نبوی شدند. این دو خط، جریان ممکلت را عوض کردند..
* اکثریت با کدام طیف بود؟ طیف راست یا چپ؟ چون اینطور گفته میشود که طیف موسوم به چپ در دفتر سیاسی حزب بوده و طیف راست در شورای مرکزی.
** نه اینطور نیست. از ٣٠ نفر، ٢٠ نفر در صراط شهید بهشتی بودند. و پنج نفری که این طرف بودند؛ آقای عسگراولادی، لاجوردی، زوارهای، صادق امانی و بادامچیان بودند. آن طرف، مهندس موسوی، سرحدیزاده، مسیح مهاجری، محمدرضا بهشتی و دکتر جواد اژهای، داماد شهید بهشتی بودند. این باعث شد هر روز در یک استان دعوا شود. مثلا یکی از این طرف، میرفت سخنرانی میکرد. خب بالاخره یکی با امام جمعه بد بود؛ یا یکی با امام جمعه خوب بود. این اختلافات کمکم به گوش امام رسید. در شورای مرکزی این بحث به وجود آمد که چه کار کنیم؟ خلاصه تمام انتخابات و تمام راهپیماییها را حزب برگزار کرد. در شورای مرکزی این بحث بود که چه کنیم؟ قرار شد آقای آیتالله خامنهای بهعنوان دبیرکل حزب و آقای هاشمیرفسنجانی به خدمت امام بروند و موضوع را بگویند.
* من پاسخ سؤالم را نگرفتم. درمورد انتقاداتی که آقای آیت به سردبیر و خود روزنامه داشتند، آقای بهشتی از چه کسی حمایت کردند؟
** شهید بهشتی از حق دفاع میکرد. ایشان معتقد بود این گروهی که در روزنامه کار میکنند آدمهای درستی هستند.
* یعنی قبل از اینکه نام انقلاب ایران، جمهوری اسلامی باشد؛ تصمیم برای این نامگذاری گرفته شده بود؟
** وقتی شعار میدادند «حکومت اسلامی» که بعد امام گفت «جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر»؛ از همانجا این برداشت بهوجود آمد و این انتخاب اسم انجام شد. نمیشود به آنها خرده گرفت.
* اگر بهطور مصداقی بخواهید بگویید، اولین اختلاف در زمان خود آقای بهشتی چه زمانی خودش را نشان داد؟
** در بحث جلالالدین فارسی بود که شهید بهشتی خودش هم موافق معرفی وی نبود. وضع طوری بود که خیلیها مایل بودند خود شهیدبهشتی کاندیدای ریاستجمهوری شود. ولی با امام مشورت کردند؛ امام گفتند شاید اول اینطور به نظر برسد که بگویند اینها میخواهند خودشان همه کارها را به دست بگیرند.