تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۲  ، 
کد خبر : ۲۷۸۲۱۷
فرید مرجایی، تحلیلگر مسائل ایران در گفت‌وگو با «اعتماد»:

توافق هسته‌ای ؛ روایت متفاوت اوباما از ایران بود

سارا معصومی – مقدمه: ایران و شش قدرت جهانی در نیمه ماه جولای در وین به توافقی تاریخی دست یافتند. توافق درست در نقطه‌ای که غیرممکن به نظر می‌رسید، ممکن شد و پرونده هسته‌ای ایران پس از ١٢ سال از دالان مذاکره برای مذاکره خارج و وارد فاز جدیدی از اجرای تعهدهای دو‌طرفه شد. اگر در سال ٢٠٠٥ میلادی این امریکا بود که با وجود عدم حضور بر سر میز مذاکره با ایران و تروییکای اروپایی فرمان توقف مذاکرات را داد، این‌بار در ٢٢ ماه گذشته این امریکایی‌ها بودند که مشتاق رسیدن به توافق هسته‌ای با دولت اعتدال‌گرای ایران به ریاست مذاکره‌کننده سال‌های ٢٠٠٣ تا ٢٠٠٥ یعنی حسن روحانی بودند. باراک اوباما، رییس‌جمهور دموکرات امریکا از نخستین لحظه‌های حضور روحانی در قدرت هم استفاده و روند تابوشکنی و مذاکره با ایران برای نخستین‌بار پس از انقلاب را آغاز کرد. اوباما و جان کری، وزیر امور خارجه وی در ٢٢ ماه گذشته راه پرسنگلاخی را آمدند تا سرانجام به توافق جامع هسته‌ای دست یافتند؛ توافقی که در حقیقت دو تیر با یک نشان خواهد بود؛ پایان بن بست در پرونده هسته‌ای ایران و آغاز روند محتمل مذاکرات بیشتر ایران و امریکا. از نخستین روزهای خیز اوباما برای مذاکره با ایران، این روند با مخالفت‌های چشمگیری در داخل ایالات متحده روبه رو شد. هم جمهوریخواهان جنگ‌طلب بر طبل مخالفت با مذاکره کوبیدند و هم دموکرات‌هایی که اعتقادی به خط مشی نسبتا اعتدال‌گرایانه اوباما در سطح بین‌المللی نداشتند. برای امریکایی که در چند دهه گذشته ایران در رسانه‌های آن به عنوان یکی ازمحورهای شرارت معرفی شده است؛ مذاکره با ایران هنوز فعلی اگر نه حرام که مکروه است. دیوار بی‌اعتمادی میان ایران و امریکا در این سال‌ها بالا رفته است که برای نابود کردن آن به زمانی بیش از ٦٠ روز در اختیار مجلس نمایندگان امریکا برای بررسی توافق جامع هسته‌ای نیاز است. مردم امریکا این مذاکرات را در چه حدی دنبال کردند؟ توافق هسته‌ای با ایران تا چه اندازه مطلوب امریکایی‌هایی بود که دست آنچنانی در سیاست ندارند؟آیا این توافق به عنوان امتیازی در کارنامه اوباما در تاریخ سیاسی امریکا محفوط خواهد شد یا رییس‌جمهور دموکرات ایالات متحده که روزی گفته بود این توافق به اسم من خواهد بود، تا سال‌های سال با تبعات آن درگیر خواهد بود؟ فرید مرجایی، تحلیلگر مسائل ایران مقیم امریکا در این گفت‌وگو به پرسش‌هایی از این دست پاسخ داده است که متن آن به شرح زیر است:

*‌ مذاکرات ایران و ١+٥ در دو سال گذشته عمدتا در کشورهای ١+٥ توسط نخبگان سیاسی و دولتمردان دنبال شده است. در داخل امریکا نگاه عامه مردم به مذاکره با ایرانی که بیش از سه دهه است رابطه دیپلماتیک با امریکا ندارد، چگونه است؟

**‌ با توجه به آنکه در چند دهه اخیر در امریکا مباحث جنگ و مقابله نظامی زیاد بوده است، نگاه کلی این است که صلح و مذاکره باید برای حل مسائل وجود داشته باشد. البته جایگاه این نگاه همیشه ثابت نبوده و الزاما تقدم ندارد، پارادایم دگرستیزی برای توجیه اقتدار امریکا همواره در رقابت با آن نگاه است. از طرف دیگر، به این دلیل است که در حال حاضر سال‌های طولانی است که تبلیغاتی علیه ایران در امریکا صورت می‌گیرد و به شکل ایدئولوژیک با ایران در امریکا برخورد می‌شود. در چند دهه اخیر یکی از اصلی‌ترین کارهای سرویس‌های خبری در امریکا شیطان‌سازی از چهره ایران بوده است.

سیاست امریکا در سه دهه اخیر پس از انقلاب ایران بر چند پایه استوار بوده است؛ حمایت از عربستان، مصر، حمایت از کشورهای حاشیه خلیج فارس و اسراییل و مخالفت با محور مقاومت که ایران، سوریه و لبنان هستند. این بستر کلی ژئوپولتیک و نگرش به ایران در چند دهه اخیر بوده و به این دلیل که مخالفت امریکا با ایران ایدئولوژیک است، تبلیغات شدیدی در رسانه‌های مختلف علیه ایران در این ٣٠ سال صورت گرفته که چهره و ایماژی کاملا انحرافی و اشتباهی از ایران ارایه شده است.

*‌ آنچه عامه مردم امریکا در نگاه کلان در خصوص ایران و فعالیت‌های هسته‌ای ایران می‌دانند، به چه مواردی محدود می‌شود؟

**‌ حقیقت این است که با چهره نادرستی که از ایران در رسانه‌ها به مردم نشان داده‌اند چندین مورد انحراف فکری در خصوص ایران را در افکار عمومی جا انداخته‌اند. به عنوان نمونه در درجه اول به مردم در امریکا گفته‌اند که ایران عاملی خطرناک و تهاجمی در منطقه است در صورتی که ایران تاکنون به کشوری حمله نکرده اما از خود دفاع می‌کند. اگر خبرگزاری‌های دست راستی مانند دیلی‌نیوز، فاکس‌نیوز و وال استریت ژورنال را کنار بگذاریم و به اصطلاح مترقی‌ترین و لیبرال‌ترین رسانه‌های امریکا مانند نیویورک تایمز و واشنگتن‌پست یا پی بی‌اس را هم مورد بررسی قرار دهیم باز می‌بینیم که این رسانه‌ها نیز در کلیت خود به مردم این‌گونه القا کرده‌اند که ایران به‌دنبال سلاح‌هسته‌ای است و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی هم نگران این انحراف هسته‌ای در ایران است و هم شواهدی در اختیار دارد که نشان می‌دهد ایران به دنبال سلاح‌هسته‌ای بوده است.

این در حالی است که چنین ادعایی از پایه و اساس کذب است و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نه در دوره البرادعی و نه حتی در دوره یوکیا آمانو هم ادعا نکرده است که ایران غنی‌سازی با اهداف نظامی انجام داده است. استنباط منفی دیگری که در این سال‌ها در اذهان عمومی ایجاد کرده‌اند این است که این مذاکرات برای تسلیم شدن ایران است. بنابراین از ابتدا به مردم امریکا گفته نشده است که آنچه در لوزان و وین می‌گذرد مذاکراتی فشرده و حرفه‌ای برای رسیدن به یک توافق برد- برد است. برای رسیدن به این توافق هم یک سری امتیازهایی داده می‌شود و یک سری امتیازهایی هم گرفته خواهد شد. بنابراین واکنش مردم بر اساس این استنباط‌هایی است که از پیش در ذهن آنها جاانداخته شده است.

در حال حاضر هم حرف بسیاری این است که اگر ایران تسلیم نشده است پس این مذاکراتی شکست خورده و توافقی بد است چرا که از پایه و اساس، قرار بر شکست ایران بوده است. در داخل جامعه امریکا این‌گونه جاانداخته شده بود که غنی‌سازی ایران باید به صفر برسد و فعالیت‌های هسته‌ای این کشور متوقف شود. حتی در روزنامه‌هایی مانند نیویورک تایمز و واشنگتن‌پست هم این استنباط را در مردم ایجاد کرده‌اند که ایران حق غنی‌سازی ندارد در حالی که بر اساس معاهده منع تکثیر تسلیحات هسته‌ای کشورهای عضو، حق غنی‌سازی دارند. کشورهایی که با قلدری دیپلماتیک با تحت فصل هفت (منشور سازمان ملل) قرار دادن ایران، حق غنی‌سازی این کشور را زیر سوال برده بودند این باور عمومی را هم ایجاد کرده بودند که ایران حق هیچ‌گونه غنی‌سازی ندارد.

از سوی دیگر این باور عمومی هم تقویت شده بود که تحریم‌های اعمال شده بر ایران دایمی و همیشگی است و امروز که حرف از برداشته شدن این تحریم‌ها به میان می‌آید، پس نشانه این است که ایران تسلیم نشده است. حقیقت اما این است که این امریکا و دیگر کشورهای ١+٥ هستند که باید در هر مقطعی توضیح بدهند که دلیل وضع این تحریم‌ها چه بوده و توجیه ادامه آنها چیست؟ استنباط دیگری که در جامعه امریکا ایجاد کرده‌اند این است که این تحریم‌ها بود که ایران را به پای میز مذاکره بازگرداند. بر این اساس، مخالفین اوباما می‌گویند باید تحریم‌ها را شدید‌تر کرد که ایران به‌طور‌کل تسلیم شود. حقیقت اما با این ادعا ١٨٠ درجه فاصله دارد. ایران در سال ٢٠٠٣ در سعدآباد آماده انجام مذاکره بود. سال ٢٠٠٥ در پاریس مهیای مذاکرات بود و غرب و امریکا بود که مخالف این مذاکرات بود. در سال ٢٠١٠ هم ایران طرح‌های ترکیه و برزیل را پذیرفت و باز امریکا بود که به آن «نه» گفت.

در سال ٢٠١١ هم دکتر صالحی طرحی را ارایه کردند که باز مورد پذیرش امریکا قرار نگرفت. بنابراین طبیعی است که باراک اوباما، رییس‌جمهور ایالات متحده و جان کری، وزیر امور خارجه این کشور برای از میان بردن استنباط‌هایی که در ٣٠ سال گذشته علیه ایران در امریکا شکل گرفته است، در ٦٠ روز فرصت کنگره با مشکلات بسیاری روبه‌رو باشند. در حال حاضر دو نیرو در داخل ایالات متحده با هم در جدل هستند: نخست این نیرو که اکثریت جامعه هرگونه صلح و مذاکره‌ای را بر تنش نظامی و خشونت ترجیح می‌دهند و نیروی دوم هم استنباط‌های اشتباهی جاافتاده در داخل امریکا در خصوص ایران است.

اکنون که مساله آزادسازی اموال بلوکه‌شده ایران هم مطرح شده است، استنباط دیگری که در امریکا به اشتباه در جریان است این است که چرا امریکا و غرب باید میلیون‌ها دلار پول به ایران بدهند؟ این در حالی است که این اموال، پول‌های بلوکه‌شده خود ایران بوده است و حق ایران به داخل این کشور بازگردانده می‌شود. بنابراین اوباما و کری در ٦٠ روز باید دروغ‌هایی را که درخصوص ایران در جامعه امریکا به‌طور ساختاری و وسیع بافته شده بود، باز کنند.

*‌ آیا افکار عمومی که به قول شما از نگاه کلی مخالفت با جنگی دیگر برخوردار هستند از این توافق استقبال می‌کنند یا همچنان در خصوص ایران گرفتار همان استنباط‌های منفی هستند؟

**‌ برای پاسخ دادن به این سوال ابتدا باید این را بگویم که در امریکا رفاه معیشتی و آزادی فرهنگی در حجم بالایی وجود دارد. در جامعه و حوزه عمومی، برخی اوقات «عموم» شکل می‌گیرد و فاعلیت دارد اما در بسیاری از موارد افکار عمومی نقش برجسته‌ای ندارد. زمانی که انتخابات صورت می‌گیرد و بحث رقابت میان جمهوریخواه و دموکرات مطرح است اندکی این جریان عمومی هم شکل می‌گیرد که البته با توجه به آنکه درصد شرکت در انتخابات در امریکا ٤٣ درصد است، این رقم هم چندان قابل توجه نیست. درخصوص ایران هم در بالا قید کردم که جریان‌های رسانه‌ای گره‌خورده به سیستم قدرت چگونه استنباط‌های منفی را در خصوص ایران در افکار عمومی ایجاد کرده‌اند.

حقیقت این است که هر ماجرایی مانند ماجرای ایران منحصر‌به‌فرد است و نباید چندان در زمینه غرق شد. اما رسانه‌های امریکا در‌خصوص ایران اخبار زیادی منتشر می‌کنند اما این خبر را عقیم می‌کنند و زمینه داستان را بازگو نمی‌کنند. در داخل امریکا مردم از طریق رسانه‌ها با دیگر کشورها آشنا می‌شوند و رسانه‌ها نیز در خصوص مسائل سیاسی وارد فاز ریشه‌شناسی نمی‌شوند و البته بی‌طرف هم نمی‌مانند. حقیقت این است که در امریکا انتظارات هژمونیک امریکا حتی اگر متفاوت با قوانین سازمان ملل یا خواست دیگر اعضای ١+٥ هم باشد، (از دید اکثر مردم امریکا) حقیقت جهانشمولی است که باید رعایت شود این یکی از خصوصیات فرهنگی سلطه جهانی است.

*‌ چرا دولت باراک اوباما در مسیر تغییر این نگاه و استنباط‌های منفی در خصوص ایران قرار گرفت؟

**‌ نظر من این است که امریکا آماده مذاکرات شده بود. از یک سو کری و اوباما به دنبال برقراری رابطه بودند اما محدودیت‌هایی وجود داشت اما همزمان پارامترهای جدیدی به وجود آمد که این برقراری رابطه را اسان کرد. در سال ٢٠١١، زمانی که جان‌کری هنوز در مجلس سنا حضور داشت، نامه‌ای به سلطان قابوس، پادشاه عمان نوشت و از وی برای احیای این رابطه کمک خواست. قابوس به دیدار رهبر ایران رفت و این کانال گشوده شد.

*‌ و پارامترهایی که برقراری رابطه را آسان کرد؟

**‌ روی کار آمدن دولت روحانی یکی از محرک‌ها بود. نظام سیاسی در امریکا نمی‌توانست و نمی‌خواست با یک دولت رادیکال/ انقلابی در ایران رابطه برقرار کند. آنها به دنبال ایجاد ارتباط با دولتی لیبرال‌تر بودند که در ضمن، شرایط سیاسی/ اقتصادی داخلی ایران هم تحت‌الشعاع قرار گیرد. پارامتر کمک‌کننده دوم این بود که شرایط منطقه ناگهان تغییر کرد. در ماه‌های ابتدایی آغاز بحران سوریه، دولت اوباما به دنبال تغییر نظام در سوریه بود اما ناگهان متوجه شد که در نتیجه این سیاست‌ها در منطقه از مصر تا سوریه، فرزند ناخلفی به نام داعش به وجود آمده است. سیاست‌های غرب و عربستان در سوریه و لیبی، صدمه بسیاری به اکولوژی کلان منطقه زد.

این ماجرا به‌صورت سمبلیک در کتاب برادران کرامازوف داستایوفسکی مطرح می‌شود. اسمردیاکوف فرزند نا مشروع و عقده‌ای، بر آن است که پدر خود را به قتل برساند. دولت اوباما به این نتیجه رسیده است که داعش خطری برای آنها و منطقه ایجاد می‌کند و شاید باید تجدیدنظری در تنظیم سیاست‌ها و ارتباط‌ها ایجاد کرد. می‌دانند که ایران هم می‌تواند عامل موثری در برابر این اتفاق‌ها باشد.

*‌ چرا در دوره نخست ریاست‌جمهوری اوباما این توافق با ایران شکل نگرفت؟

**‌ زمانی که از دولت اوباما صحبت می‌کنیم فراموش نکنیم که دولت باراک اوباما یک دولت یکپارچه نیست. دوره اول و دوم حضور وی در کاخ سفید دو دوره کاملا متفاوت با هم بود. سمبل دوره اول هیلاری کلینتون بود که در آن زمان وزیر امور خارجه اوباما و مشوق طرح حمله امریکا و ناتو به لیبی تحت قعطنامه ١٩٧٣ بود. همین افراد مدافع حمله به سوریه هم بودند. در دوره دوم اوباما مشخص شد که نه تنها سیاست دوره اول در خصوص لیبی درست نبود بلکه به منبع بحران در منطقه هم تبدیل شد و بسیاری از نیروهای داعش از لیبی به سوریه و عراق می‌آیند. در آخرین عملیات تروریستی که در سواحل تونس انجام شد فردی که توریست‌های انگلیسی را کشت در حقیقت در لیبی دوره دیده بود.

باراک اوباما در دوره دوم به فکر تجدیدنظر در برنامه خود افتاد. در دوره اول نه تنها هیلاری کلینتون در راس سیستم خارجی دولت بود بلکه نئوکان‌هایی هم که به‌شدت مدافع اسراییل بودند مانند دنیس راس یا‌گری سیمور در بدنه فعالیت داشتند. مدتی است که‌گری سیمور با گروه فشار «اتحاد علیه ایران هسته ای» همکاری می‌کند. بنابراین دوره اول اوباما از نظر ماهوی با دوره دوم کاملا متفاوت بود. در دوره دوم اوباما، گروهی از جوانان در شورای امنیت ملی کاخ سفید دور هم جمع شدند.

افرادی نظیر Philip Gordon, Ben Rhodes, Robert Malley هم در این گردونه هستند. این گروه از جوانان، جریان سیاست خارجی و نقش امریکا در منطقه را متفاوت می‌بینند. در نتیجه فعالیت این افراد می‌بینیم که از دل سیاست خارجی اوباما، برقراری رابطه با کوبا بیرون می‌آید و همچنین جلسات جدی و فشرده با ایران برای حل پرونده هسته‌ای. این افراد جوان تاکنون مانع از حمله اوباما به سوریه و همچنین حمله پیاده نظام به داعش شده‌اند.

رابرت مالی که از اعضای حاضر در مذاکرات هسته‌ای با ایران در وین هم بود، جوانی است که در زمان کلینتون در برنامه اسلو بود اما پس از کلینتون در مجله پر نفوذ New York Review of Books مقاله‌ای نوشت و از اسراییل به دلیل برهم زدن اسلو انتقاد کرد معمولا انتقاد از اسراییل در حوزه عمومی به‌وسیله سیاستمداران قابل تحمل نبوده و برای آنان تبعاتی دارد. حضور رابرت مالی دو سال پیش در شورای امنیت ملی کاخ سفید هم با واکنش‌های منفی بسیاری از سوی جریان‌های جنگ‌طلب و راست امریکا همراه شد.

*‌ برای بررسی دلیل رویکرد جدید اوباما به ایران اندکی زمان را به عقب بازگردانیم. جرقه بهبود رابطه با تهران در داخل امریکا را چه کسانی و با چه نیتی زدند؟

**‌ بله، سابقه این نگاه حایز اهمیت است. خانواده Rockefeller در داخل ایالات متحده از قدرت و اعتبار بسیاری برخوردار هستند که نهاد خیریه (غیر انتفاعی) Rockefeller Brothers Fund را هم در اختیار دارند که یک اتاق فکر به حساب می‌آید اما یک اتاق فکر کوچک نیست چرا که بیش از ٨٧٠ میلیون دلار بودجه برای کارهای خیریه در اختیار دارد. در سال ٢٠٠٣ که ایران توافقنامه سعدآباد را پذیرفت، افراد حاضر در این نهاد به ریاست Stephen Heintzاعلام کردند که با توجه به اهمیت ژئوپولتیک ایران، باید بخشی از سرمایه را در اختیار بهبود رابطه با تهران قرار داد. این موسسه از دیپلمات‌های کارکشته‌ای چون توماس پیکرینگ یا ویلیام لوئرز برای پیشبرد این هدف دعوت کردند. نام فرانک وایزنر نیز در میان یکی از این افراد بود. پدر وایزنر در زمان کودتای سرنگونی دکتر مصدق در ایران در سازمان سیا مشغول بود. دیپلمات‌های متعددی به کار در این نهاد دعوت شدند و حدود ٣/٤ میلیون دلار برای این برنامه که نام آن «پروژه ایران» بود بودجه در نظر گرفته شد.

این نهاد اندک اندک با دیپلمات‌های ایرانی و سیاسیون ایرانی تماس برقرار کردند و نتایج این تماس‌ها را به صورت گزارش‌های غیررسمی به دولت‌های بوش و اوباما داده‌اند. این افراد همزمان به دنبال تحقق چند هدف بودند؛ احیای رابطه دیپلماتیک، برقراری ارتباط میان نهادهای غیردولتی ایران و امریکا. برای آشنایی و شکل‌گیری افکار عمومی هم با یکی از پر نفوذ‌ترین نشریه‌های امریکایی که با نو محافظه‌کاران و حامیان اسراییل هم در تماس است به نام New York Review of Books ارتباط برقرار کردند. بنابراین در داخل امریکا، « عموم » از جزییات این مسائل آگاهی ندارند و پس از آنکه این جریان‌ها شکل گرفت، به «عموم» جهت داده می‌شود.

*‌ در این صورت که شما از نبود نقش و نظر «عموم» صحبت می‌کنید تا چه اندازه نظرسنجی‌های امریکایی در خصوص مذاکرات و توافق هسته‌ای که در رسانه‌های ایران هم بازتاب گسترده‌ای پیدا می‌کند، قابل استناد است؟

**‌ در برخی موارد این نظرسنجی‌ها به واقعیت مقطعی جامعه امریکا نزدیک و گاهی بسیار از واقعیت جاری در آن دور است. اعتبار نظرسنجی‌ها در امریکا به نوع طرح سوال وابسته است. اگر سوال شود که «برنامه هسته‌ای ایران کاملا مهار و امن شده است و چون جایگزین مذاکرات، جنگ است آیا شما از آن حمایت می‌کنید؟» اکثریت جامعه امریکا مسلما پاسخ مثبت می‌دهند. اگر سوال کنید که «با وجود اینکه ایران همواره خطری جدی برای منطقه و منافع مستقیم امریکاست و این توافقنامه هسته‌ای رفتار ایران در منطقه را هیچ محدود نکند، آیا خواهان مذاکره با این کشور هستید؟» اکثریت جامعه امریکا ممکن است پاسخ منفی بدهند. همان‌طور که با کمک تکنیک‌های علم آمار هم می‌توان معنی و نتیجه‌گیری‌های متفاوت و سیاسی از ارقام ارایه داد.

*‌ فکر می‌کنید نگاه دموکرات‌ها به این توافق هسته‌ای تا چه اندازه با رییس‌جمهور دموکراتی که این توافق را پیش برد، همخوانی دارد؟

**‌ استباط این است که اگر هیلاری کلینتون رییس‌جمهور امریکا بود این ایده را دنبال نمی‌کرد و تنها شخص باراک اوباما بود که این طرح را پیاده و عملی کرد. حتی اگر هیلاری کلینتون به جای جان‌کری در دوره دوم هم وزیر امور خارجه امریکا بود باز هم مانند کری این طرح را در این سطح پیگیری نمی‌کرد البته منظور از نام بردن شخص هیلاری، به عنوان نماینده جناح اصلی و سنتی حزب دموکرات است. در حال حاضر که این توافق به عنوان عمل انجام شده صورت گرفته است، نمایندگان دموکرات کنگره در شرایط پیچیده‌ای در برابر آن قرار گرفته‌اند. از یک طرف فایده مذاکره و پیشرفت در رابطه با ایران را نمی‌توانند کتمان کنند اما از سوی دیگر تبلیغات کاذب سازماندهی شده هم که در ٣٠ سال گذشته علیه ایران صورت گرفته و دموکرات‌ها هم در شکل‌گیری آن نقش داشته‌اند، دست و پا گیر آنها شده است.

حدود سه هفته قبل از امضای توافقنامه در وین، گروهی که از مشاوران دوره اول دولت اوباما بودند، مثل دنیس راس و‌گری سیمور نامه سرگشاده‌ای به رییس‌جمهور اوباما نوشته و از توافقنامه شدیدا انتقاد کردند. هدف آنها یک حمله پیشگیرانه بود که جو روانی را به نفع مخالفان در کنگره رقم بزنند. چند روز پیش در ٢٩ جولای که وزیر دفاع اشتون کارتر و رییس ستاد ارتش مارتین دمسی در مقابل کمیته امور خارجی سنا حضور پیدا کردند که از توافقنامه مذکور حمایت کنند ولی در بیان‌شان همان کلیشه‌های نادرست را در مورد ایران منعکس می‌کردند. اشتون کارتر به سناتورها گفت که در منطقه دو خطر اصلی موجود است؛ یکی داعش و دیگری ایران. به عنوان سپهر غالب، اکنون آن کلیشه‌ها و اکاذیب در دست مخالفین است؛ و آن بدفهمی‌های ناصواب در مورد ایران در جامعه امریکا جایگاه مرجعیت دارد.

به خاطر اینکه دولت اوباما بتواند به ذهنیت مشترک با دیگران دست یابد، متاسفانه همان کلیشه‌ها را بازتاب می‌دهد. به سیاستمداران و مردم می‌گوید که ایران تروریست است ولی به‌وسیله توافقنامه وین، خطر هسته‌ای آنها خلع سلاح شده است. باید دید که آیا نخبگان این پارادوکس را قبول می‌کنند؟ جای تعجب نیست که برژینسکی دموکرات از این توافقنامه حمایت می‌کند ولی بسیاری از نظامیان و مقامات امنیتی و حتی کیسینجر نیز مثبت هستند.

همان‌طور که مطلع هستید، خبر آمده است که تعداد چشمگیری از نمایندگان دموکرات کنگره دعوت شده‌اند که قبل از رای‌گیری، در دو هفته آینده سفری به اسراییل بروند – که آنها را در اسراییل تحت تاثیر قرار دهند. در ضمن دولت امریکا در این چند روزه امتیازهایی را برای اسراییل برآورده کرده، مثلا جاسوس اسراییلی جاناتان پولارد که به حبس ابد محکوم بود، آزاد خواهد شد. باید منتظر ماند و دید که آیا دموکرات‌ها در کنگره امریکا به این توافقی که باعث ثبات بیشتر منطقه است رای خواهند داد یا خیر؟

*‌ فکر می‌کنید اگر این توافق در سال‌های میانی ریاست‌جمهوری اوباما و نه سال رقابت‌های انتخاباتی ریاست‌جمهوری به دست می‌آمد، میزان مخالفت جمهوریخواهان با آن کمتر بود؟

**‌ به نظر من تفاوت چندانی نمی‌کرد. از آنجا که سیستم ایدئولوژیک و تبلیغاتی در امریکا در سه دهه گذشته علیه ایران بوده است نمی‌توان به یکباره این نگاه را تغییر داد. مذاکره با ایران و به رسمیت شناختن نظام در ایران هر زمانی که انجام می‌گرفت می‌توانست کاری بزرگ و غیرعادی باشد که با سونامی مخالفتی مقابل خود روبه رو می‌شد. در حال حاضر در فضای انتخاباتی امریکا، جمهوریخواهان از استنباط‌هایی که در این سال‌ها علیه ایران در ذهن مردم امریکا ایجاد شده است استفاده می‌کنند و در حقیقت از آن استنباط‌ها به عنوان مرجعی برای مخالفت با این مذاکرات استفاده می‌کنند. در حال حاضر جمهوریخواهان پیروزی خود در انتخابات را تا حدودی در گرو مخالفت با مذاکرات هسته‌ای ایران می‌بینند.

*‌ تا چه اندازه این توافق به تغییر نگاه به ایران در سطح نخبگان سیاسی امریکا منتهی می‌شود؟

**‌ تاکنون نیز مقداری تغییر ایجاد شده است. در داخل امریکا هم برخی دیپلمات‌ها و اقلیتی از رسانه‌ها اعلام می‌کنند که توافق صورت گرفته ناخوشایند نیست. پس از اجرای این توافق هم باز تغییرات مثبتی ایجاد خواهد شد. در این توافق آمده است که پس از این ٩٠ روز، شرکت‌های بخش انرژی و هوایی امریکا می‌توانند در بازار ایران سهمی را به خود اختصاص دهند که این مساله می‌تواند پتانسیل جدیدی را برای رابطه با ایران در امریکا ایجاد کند. البته فراموش نکنیم که همچنان تبلیغات علیه ایران در امریکا ادامه پیدا خواهد کرد. در امریکا سیستم فکری وجود دارد که جز تسلیم و براندازی حاکمیت در ایران به دنبال چیز دیگری نیست و در هر حالتی این سیستم به کار تبلیغاتی خود ادامه خواهد داد. این طیف هرگونه عادی‌سازی رابطه با ایران را به ضرر هژمونی اسراییل و امریکا می‌دانند و با آن مخالف هستند.

*‌ فکر می‌کنید رییس‌جمهور بعدی امریکا چه از حزب دموکرات و چه جمهوریخواه این توافق را قبول کرده و پیش ببرد؟

**‌ از آن جهت که این توافق ابعاد بین‌المللی داشته، به نظر من رییس‌جمهور بعدی چه دموکرات باشد و چه جمهوریخواه، بالاجبار آن را قبول خواهد کرد و مفاد آن را هم رعایت خواهد کرد. اما اگر از جمهوریخواهان دست راستی باشد تا حد بسیار زیادی تحت تاثیر اسراییل و جنگ طلب‌ها در امریکا خواهد بود. باید خاطرنشان کرد که در دید اکثر آنها، اراده یکجانبه و هژمونیک امریکا بر معاهده‌های بین‌المللی تقدم دارد. ولی از همه مهم‌تر آنکه، متخصصین غربی و امریکایی باید از این فرآیند پیچیده به‌طور رسمی و دایمی حراست کنند، چرا که خطر تخریب ممکن است که این دستاورد را تهدید کند. خطری از طرف آمانو رییس آژانس بین‌المللی به نظر نمی‌رسد، چرا که وی عامل و مهره امریکا بوده (مدارک افشا شده ویکی لیکس) و در نتیجه حمایت امریکا از توافقنامه، قطعا همکاری وی را تضمین می‌کند.

از طرف دیگر نباید فراموش کرد که در سال‌های اخیر، سازمان جاسوسی و اطلاعاتی اسراییل اخبار دروغ به آژانس می‌داد – یعنی بستر یک کانال ارتباطی بین آن دو ایجاد شده بود. پس تکرار کنیم، اگر امریکا در مورد این قرارداد جدی است وظیفه متخصصین امریکایی است که از این فرآیند به‌طور جدی و دایمی حراست کنند. به خاطر داریم که با وجود اینکه هندوستان و اسراییل سلاح‌های هسته‌ای بسیاری دارند، حداقل نظارتی از طرف نهاد‌های بین‌المللی صورت نگرفته است. ولی ایران تحت فصل هفت منشور سازمان ملل است. قطعا در مناسبات حقوقی بین‌الملل یک جایی کار خراب است. این شرایط وجه‌هایی از دینامیسم نهاد‌های بین‌المللی را به ما معرفی می‌کند.

*‌ با توجه به مخالفت‌ها با این توافق در کنگره امریکا، این توافق را دستاورد اوباما می‌دانید یا دردسری ابدی برای وی پس از ترک کاخ سفید؟

**‌ من این توافق را دستاوردی هم برای باراک اوباما و هم برای جان کری می‌دانم. این توافق موفقیت فوق‌العاده چشمگیری است که امریکا و اروپا را در پرتو متفاوتی قرار داده و توجه ناظران را به تغییر جهت تحولات منطقه جلب می‌کند. در حال حاضر هم در خصوص ازسرگیری رابطه امریکا با کوبا و هم در خصوص توافق انجام گرفته با ایران، نگاه‌های بسیار مثبتی وجود دارد. در بررسی این پروسه نباید فراموش کنیم که دولت‌های پیشین هم در ایران در به ثمر رسیدن این مذاکرات نقش بسیار موثر و مثبتی داشتند. در دوره اصلاحات، تمایل ایران برای مذاکره و عهدشکنی غربی‌ها خاطره و تجربه خوبی از نیت ایران را در اذهان عمومی به بجا گذاشت. در دولت نهم و دهم هم پیشرفت چشمگیر و افزایش تعداد سانتریفیوژهای ایران به مثابه واقعیت غیرقابل انکار بود که ایران در حال پیشرفت در مسیر تکنولوژی هسته‌ای خود است. در این برهه مهم است که یادی از دانشمندان شهید ایران هم بکنیم.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات