روزنامه کیهان **
جنگ هوشمند با غلاف خالی/ محمد ایمانی
62 سال از آخرین روزهای مرداد 1332 - آگوست 1953- که آمریکا و انگلیس عملیات آژاکس (AJAX OPERATION) را علیه نهضت ملی نفت ایران به اجرا گذاشتند میگذرد. آن عملیات اسم رمزی داشت که از سوی رادیو بیبیسی اعلام شد تا سلطنت پهلوی برای 25 سال دیگر در ایران اعاده شود. آن روز فضلالله زاهدی با اوباش خیابانی نظیر پری بلنده، شعبان جعفری (بیمخ) و رمضان یخی و... توانست به نیابت از غرب تیر خلاص را به نهضت دچار اختلاف ملت بزند. 62 سال بعد، توازن قدرت کاملاً به هم خورده است تا آنجا که دشمنان جمهوری اسلامی میگویند آمریکا قبل از آن که به روز شدهترین نسخه تهاجم -جنگ و قدرتمند هوشمند- را به اجرا بگذارد، با تهاجمی مشابه و پیشدستانه از سوی ایران روبرو شده است. این یک مصاف تمام عیار است که به نسبت حتی 20 سال پیش به مراتب پیچیدهتر شده است. سرسختترین دشمنان ایران در غرب اعتراف میکنند که ایران سرنوشت اغلب جنگهای نیابتی با آمریکا را در منطقه به نفع خود رقم زده است. ماجراهای حیرتانگیز عراق، لبنان، سوریه، یمن و بحرین و افغانستان با شدت و ضعفهایی کمر اقتدار آمریکا را به عنوان مدعی رهبری جهان شکست. بیتردید هر جا ضربتی کاری به هیبت آمریکا در منطقه وارد شد، بیارتباط با قدرت هوشمند ایران نبود.
مذاکرات هستهای تنها نوک کوه یخ در این مواجهه هوشمند و پیچیده است. اگر نبرد هوشمند برای ایران یک انتخاب است، برای آمریکای رو به افول در دوران اوباما، یک ضرورت و اضطرار بوده است. اینکه اوباما و کری به صراحت بگویند «اگر توافق نمیکردیم، تحریمها در حال فروپاشی بود»، به این معناست که آمریکا میکوشد از موقعیت ضعف، برای خود یک فرصت بسازد و در حال خاک شدن، فن بدل بزند یا به تعبیری بخواهد نیاز خود را به عنوان امتیاز بفروشد. برای آمریکا و انگلیس و طیف سیاسی نشان شده غرب در ایران، مذاکرات و توافق و قبیل آن بهانه است همچنان که انتخابات 88 بهانه بود. نفرات میدانی این جبهه که 6 سال پیش عملیات آشوب (آژاکس 2) را به اجرا گذاشتند، صراحتاً شعار میدادند «انتخابات بهانه است- اصل نظام نشانه است». ابا نکردند از اینکه نام اسلام را در عبارت جمهوری اسلامی خط بزنند و به نیابت از شیطان بزرگ، علیه اصل ولایت فقیه عقدههای سالیان سرشکستگی را بازکنند. برای این جبهه همچنان که انتخابات بهانه بود، مذاکرات و برجام و... بهانه است چنان که یکی از نشریات کم مایه زنجیرهای دیروز نوشت «شکسته شدن تابوی مذاکره با آمریکا مهمتر از خود توافق است»! برای آمریکا- ولو در خیال و آرزو- اهمیت استراتژیک دارد که به موازات تلاش برای بازپسگیری حوزههای نفوذ از دست داده در منطقه، جای پایی ولو به اندازه یک ساندویچی مکدونالد یا دفتر حافظ منافع کذایی و... یا ویترین برخی نشریات در ایران باز کند و مذاکره و برجام و قبیل آن- فارغ از سرنوشت و سرانجام ماجرا- نردبانی برای این منظور باشد؛ با این تلقی که شاید یک رخنه کوچک در سد بزرگ، مقدمه رخنههای بزرگتر باشد و بتوان از تغییر تدریجی رفتار به تغییر ساختار رسید. این البته رویا و آرزوست اما به هر حال در ذهن حریف نقش بسته است.
هر چند قدرت و جنگ هوشمند را به آمیزه قدرت نرم و سخت تعبیر کردهاند اما درباره آمریکا میتوان گفت بیشتر شبیه سرقت با غلاف خالی است. توماس فریدمن 12 تیر ماه امسال در نیویورک تایمز به همین واقعیت اذعان میکند آنجا که مینویسد «توافق پیشرو با ایران یک توافق بدِ - خوب]![ است و به اوباما این امکان را میدهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه میتوان به دست آورد؛ توافقی که تا بروز دگرگونیهایی در ایران زمان میخرد و بهتر از جنگی است که هیچ کس نمیداند انتهای آن چه خواهد بود». اعتراف به خالی بودن غلاف کاخ سفید آن هم از زبان تحلیلگر ارشد آمریکایی در حقیقت اعتراف به واقعیت جاری در کلام حکیمانه امام خامنهای است که در بحبوحه خطای فهم برخی مسئولان با صدای رسا و استدلال روشن فرمود وضعیت امروز ما وضعیت شعب ابیطالب نیست بلکه وضعیت پیروز بدر و خیبر است. درست به دلیل همین واقعیت غیرقابل کتمان است که میتوان بحث مستوفایی کرد مبنی بر اینکه آیا تیم ما (با عقبه دولتی) توانست دست حریف را بخواند و در تراز داشتهها و گزینههای اقتدار جمهوری اسلامی در مذاکرات حاضر شود یا خیر؟ اگر واقعیت، خالی بودن غلاف آمریکاست، پاسخ این سؤال «نه» خواهد بود؛ ضمن اینکه اجر زحمات تیم مذاکره کننده در جای خود محفوظ است.
آنچه میتواند «خبر» نیویورک تایمز را کامل کند و تصویر شفافتری از صحنه به ما بدهد، یادداشت 3 هفته بعد الجزیره به قلم حمید دباشی از اعضای اپوزیسیون مقیم خارج کشور است. الجزیره مینویسد «طبق تعریف توماس فریدمن، دکترین اوباما، فصل مشترک تصمیمات او برای رها شدن از قید سیاست قدیمی مبنی بر منزوی کردن کشورهایی نظیر ایران است. اوباما در مصاحبه با فریدمن گفت همکاری و مشارکت در عین توجه به ضرورتهای استراتژیک، بیش از تحریمها و انزوای بیپایان، قادر به برآوردن نیازهای آمریکاست... آنچه از نگاه جمهوریخواهان و نومحافظهکاران، تلاش برای به دست آوردن دل ایران تلقی میشود، در حقیقت نوع بسیار زیرکانهتری از امپریالیسم است که مثل یک شطرنج باز عمل میکند. یک شطرنجباز از ضعفها و قوتها، واکنشهای عصبی و امیال پنهان همه بازیگرانش آگاه است. اوباما به سعودیها و ترکیه اجازه میدهد کار خودشان را در یمن یا سوریه پیش ببرند... اگر توافق هستهای با ایران از نقشههای کنگره یا مخالفان در ایران جان سالم در ببرد، تبدیل به گل سرسبد دستاوردهای اوباما به عنوان تجلی قدرت هوشمند خواهد شد... به تعبیر جوزف نای، این ترکیب قدرت نرم و سخت است. دکترین اوباما در حوزه قدرت هوشمند، اهدافی فراتر از ایران و برنامه هستهایاش دارد؛ از جمله جریان گاز ایران به اروپا و فشار بیشتر به روسیه... اما همیشه میان نیات مؤلف یک دکترین، متن دکترین و شیوه خوانش و شکستن ساختار آن توسط دیگران اختلاف وجود دارد. برای دکترین اوباما هر نامی که انتخاب کنید، او و جوزف نای باید کولهبار خود را ببندند و به قم بروند تا بفهمند قدرت هوشمند چیست... از همان مرزهای پرمنفذی که قرار است بازرسان سازمان ملل (و در میان آنها جاسوسان اسرائیل) به ایران بیایند و تأسیسات هستهای را بازرسی و رصد کنند، از همان مرزها قاسم سلیمانی خیلی زودتر نفوذ کرده و اوباما و جوزف نای را دور زده است».
اگر به تحلیل نیویورک تایمز در 12 تیر برگردید همان عبارتی را مشاهده میکنید که 20 مرداد در مصاحبه اوباما با وبسایت «مایک» میبینید. نیویورک تایمز مینویسد «توافق تا بروز دگرگونیهایی در ایران زمان میخرد» و اوباما اظهار میدارد «متأسفانه راهی بهتر از فشار تحریمها علیه مردم ایران و هر چه شدیدتر کردن تحریمها نداشتیم... ایران کشوری کهن با مردمی بسیار مستعد و باهوش است و من برای آنها آرزوی خیر دارم]![... با این حال باید در داخل ایران گذار و تغییر صورت گیرد، حتی اگر تدریجی باشد؛ گذار از شعار مرگ بر آمریکا و نابودی اسرائیل و حمایت از گروه حزبالله و کارهای دیگری مانند اینها». آن وقت در این مصاف پیچیده میتوان حکمت تصریح رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان (20 تیر 94) را فهمید که ضمن خواندن دست حریف و در ضربتی پیشدستانه، درباره وضعیت مبارزه با استکبار پس از مذاکرات فرمودند «مبارزه با استکبار و نظام سلطه براساس مبانی قرآنی، هیچ گاه تعطیلپذیر نیست و امروز آمریکا مصداق اتمّ استکبار است» و نیز خطبههای عید فطر (27 تیر 94) مبنی بر اینکه «سیاستهای آمریکا در منطقه با سیاستهای جمهوری اسلامی 180 درجه اختلاف دارد... تسلیم ایران را مگر به خواب ببینند. 5 رئیس جمهور دیگر ]آمریکا[ از اول انقلاب تا امروز در این آرزو که جمهوری اسلامی را تسلیم کنند یا مُردند یا در تاریخ گم شدند؛ شماها هم مثل آنها».
در بحبوحه فتنه سبز برخی تئوریسینهای آن گفتند که در این حرکت و قبیل آن در دنیا از فنون جوجیتسو - استفاده از نیرو و انرژی حریف علیه خود او- استفاده میشود. به نظر میرسد همین فرمول همچنان از نگاه سرویسهای اطلاعاتی غرب کاربرد دارد. نیروی خودی به دو نحو میتواند مورد بهرهبرداری دشمن قرار گیرد 1- جریان نفاق 2- جریان خودی فاقد نقشه تهاجم یا فاقد اراده و عزم مجاهدت و آلوده به تحیّر و انفعال. تحیّر و انفعال و نقشه نکشیدن برای دشمن، همان است که به طور مداوم از سوی امیر مؤمنان(ع) مورد سرزنش قرار گرفته است. مولای بصیر و شجاعی که درباره پیشنهاد واگذاشتن فتنهگران فرمود فریب فریبکاران را نمیخورم و «به خدا سوگند چون کفتار نباشم که با آهنگ او را خواب کنند و بفریبند و به دام بیندازند» (خطبه 6)، بیدار باش زد که «اُغزو هم قبل ان یغزوکم ... یُغار علیکم و لا تغیرون... تُغزَون و لا تَغزون... با دشمن بجنگید پیش از آن که با شما بجنگند... به شما حمله و غارت میکنند و شما حمله نمیکنید... با شما میجنگند و شما با آنها نمیجنگید» (خطبه 27) و «تکادون و لا تکیدون... لا یُنام عنکم و انتم فی غفلهًْ ساهون... برای شما نقشه میکشند و شما نقشه نمیکشید... از قلمرو شما کاسته میشود و شما به خشم و خروش نمیآیید... چشم از شما برنمیدارند و شما در غفلت غوطهورید» (خطبه 34 نهجالبلاغه). حضرت درباره منافقین (خطبه 194 در برخی ترجمهها و 185 در ترجمههای دیگر) نیز ویژگیهایی را فهرست کردند که امروز قابل مصداقیابی است. «پیامبر(ص) در راه خوشنودی خداوند هر سختی را به جان خرید و هر اندوهی را جرعه جرعه نوشید تا آنجا که نزدیکان دگرگونی پذیرفتند... شما را به تقوای الهی توصیه میکنم و از منافقان بر حذر میدارم؛ گمراهند و گمراه کننده، لغزشکارند و به خطاکاری وادارنده. پی در پی رنگ پذیرند... از هر طرف در کمین شما مینشینند. گفتار آنان دارو و رفتارشان درد بیدرمان است... در هر راهی، کسی را به خاک هلاک افکندهاند و به هر دلی راهی دارند و بر هر اندوهی اشکی ریختهاند. تمجید و ستایش به هم قرض میدهند و از یکدیگر انتظار پاداش دارند. اگر بخواهند اصرار کنند و اگر ملامت کنند، پردهدری نمایند... در برابر هر حقی باطلی، و در برابر هر راستی کجی و انحرافی و برای هر زنده قاتلی و برای هر دری کلیدی دارند... میگویند و به شبهه میاندازند. و توصیف میکنند و به توهم میافکنند».
درباره اوصاف این طیف و نقش آنها در نقشه پیچیده دشمن باید در مجال دیگری نوشت.
******************************************************
روزنامه قدس ***
قدرتهای فرامنطقهای و بازی بزرگ در آسیای مرکزی/ محمدحسین جعفریان
یکی از پیچیدهترین گروهکهای وابسته به القاعده، «جنبش اسلامی ازبکستان» است.
این گروه که بنیانگذار آن «طاهر یولداشو» از اتباع جمهوری ازبکستان است، در شمار وفادارترین متحدان القاعده محسوب میشود. بسیاری از پیچیدهترین عملیاتهای تروریستی که در پاکستان توسط القاعده به بار نشسته است توسط این گروه سازماندهی شده و حمله حیرتآور تروریستها به یک پایگاه نیروی دریایی پاکستان در بندر کراچی و نیز حمله به فرودگاههای «کویته» و «کراچی» از آن جملهاند.
جنبش اسلامی ازبکستان در سال 1998 توسط «طاهر یولداشو» و « جمعه بای نمنگانی» بنیان گذاشته شد و به سرعت در منطقه آسیای میانه گسترش یافت. بسیاری بر این باورند که دسترسی به منابع کلان مالی به واسطه قاچاق مواد مخدر از افغانستان به روسیه سبب شده تا این گروه تشکیلات بسیار سازمان یافته و گستردهای داشته باشد. به نظر میرسد، نقش ایجاد ناامنی در آسیای مرکزی به این گروه افراطی واگذار شده است. در بیش از دو دهه تمام جنگجویانی که از کشورهای ازبکستان، تاجیکستان. ترکمنستان، قرقیزستان، قزاقستان، چین و حتی بخشهایی از روسیه به القاعده میپیوندند، وارد جنبش اسلامی ازبکستان میشوند. پس از طالبان، اکنون مدتهاست این جنبش با داعش بیعت کرده است.
آسیای مرکزی برای بسیاری از قدرتهای فرامنطقهای، به عنوان محدودهای بسیاری مهم و سوقالجیشی در جهان به شمار میآید، بنابراین برای آن خوابهای خطرناکی دیدهاند. همجواری جمهوریهای این منطقه از یک سو با روسیه و از سوی دیگر با ایران و منطقه بحران زده «اویغورنشین» چین بیشتر آن را به یک منطقه هدف برای بسیاری از قدرتها تبدیل میکند. در آغاز و با شدت یافتن آشوبها در شمال افغانستان و رسیدن داعش و دیگر گروهکهای تروریستی به مرز جمهوریهای آسیای مرکزی، بسیاری بر آن بودند که آمریکا به طور حساب شده این بازی را برای ورود به حیات خلوت کرملین سامان داده است، اما اکنون به نظر میرسد ماجرا وسیع و پیچیدهتر از مقابله آنها با روسهاست و مهمتر آنکه تنها بازیگر منطقه آمریکاییها نیستند، بلکه دیگر قدرتهای منطقهای نیز با تربیت نیروهای وفادار به خود در این جمهوریها حضوری فعال دارند.
******************************************************
روزنامه جمهوری اسلامی ****
جنایت آل سعود در یمن و خیانت مجامع بین المللی
بسمالله الرحمن الرحیم
وخامت اوضاع و شرایط زندگی در یمن به مرز فاجعه نزدیک شده است. سازمان ملل و کمیته بینالمللی صلیب سرخ در مورد بروز فاجعه انسانی ناشی از جنگ هشدار دادهاند. گزارشگر سازمان ملل در بیانیهای اعلام کرد 13 میلیون یمنی دسترسی به غذای کافی ندارند و در این میان، شش میلیون نفر به دلیل گرسنگی، قحطی و عدم دسترسی به دارو با خطر مرگ روبرو هستند.
جنایتکاران حاکم بر ریاض هر روز بر ابعاد حملات و اقدامات خود علیه مردم یمن میافزایند و در این سیاست غیرانسانی، هیچ مرزی برای اقدامات خود قائل نیستند.
بسیاری از ناظران و گزارشگران، اقدامات ریاض در یمن را به سیاست رژیم صهیونیستی در غزه تشبیه میکنند و ابعاد جنایت آل سعود در یمن را با جنایات صهیونیستها برابر میدانند.
سازمان بهداشت جهانی در تازهترین گزارش خود شمار قربانیان تجاوز حکومت آل سعود به یمن را 4300 نفر و تعداد زخمیهای این حملات را بالغ بر 22 هزار نفر اعلام کرده است.
دامنه جنایت آل سعود در یمن به تلفات انسانی محدود نمانده و این رژیم از هیچ اقدامی برای به تسلیم کشاندن مردم یمن ابا نداشته است.
تخریب و انهدام یکصد نیروگاه برق، 10 فرودگاه، 6 بندر، بیش از 300 هزار واحد مسکونی، نزدیک به 200 بیمارستان و مرکز بهداشتی، 150 کارخانه و صدها مرکز اقتصادی و تولیدی، بخشی از اقدامات ضدانسانی رژیم آل سعود علیه مردم و کشور فقیر یمن و بیانگر عزم حکام آل سعود برای قتل عام ملت بپاخاسته یمن و فروپاشی زیرساختهای این کشور میباشد.
علت این ددمنشی و وحشیگری چیزی نیست جز اینکه مردم یمن مایل هستند روی پای خود بایستند و خود را از زیر یوغ حکومت عربستان که یمن را به ناحق، حیات خلوت خود میداند و ادعای قیمومیت بر ملت یمن را دارد، رها سازند.
حکومت عربستان با ائتلاف 9 کشور عربی منطقه از ششم فروردین سال جاری حملات گستردهای را علیه فقیرترین کشور عربی منطقه آغاز کرد تا «عبدربه منصور هادی» رئیسجمهور مخلوع فراری و مهره دست نشانده خود را به مسند حکومت یمن بازگرداند.
ملت یمن، که حکومت منصور هادی را دولتی وابسته و فاسد میدانست از ابتدای قدرت گرفتن آن دولت، به آن معترض بود. آنها، منصور هادی را مهره قدرتهای استکباری و ارتجاع منطقه میدانستند که برای جلوگیری از محقق شدن اهداف انقلاب مردم یمن به کار گماشته شده بود. قیام جنبش انصارالله وابسته به شیعیان حوثی، فرصتی را پدید آورد تا ملت یمن پشت این جنبش قرار بگیرند و حکومت منصور هادی را سرنگون سازند.
حکام ریاض از بیم از دست دادن پایگاه خود در یمن از یکسو و سرایت انقلاب ملت یمن به داخل عربستان، از سوی دیگر، پس از آنکه همه تدابیر و ترفندهای خود را برای خاموش ساختن شعله انقلاب مردم یمن بینتیجه دیدند، در اقدامی مغایر با قوانین و مقررات بینالمللی، به یمن حمله نظامی کردند.
این تجاوز علنی پس از گذشت نزدیک به پنج ماه، همچنان ادامه دارد و متاسفانه مجامع بینالمللی به ویژه سازمان ملل و شورای امنیت، نه تنها چشم خود را برروی این جنایت آل سعود بستهاند بلکه شواهد متعددی وجود دارد که با متجاوزان همدستی نیز میکنند.
سازمان ملل تنها اقدامی که در مدت تجاوز ریاض به یمن کرده، دعوت از طرفین برای مصالحه و ذکر شماری اعداد و ارقام از تلفات و خسارتهای جنگ یمن است، بدون اینکه حتی به نام بانی این جنایت و اقدامات ضد بشری، یعنی حکومت آل سعود، اشاره داشته باشد.
حکام آل سعود در سایه این حمایتهای تلویحی و غیرعلنی است که به خود اجازه میدهند هر جنایتی را علیه مردم یمن مرتکب شوند.
ریاض حتی به چند مورد آتش بس نیز که خود اعلام کرده پایبند نمانده و به کشتار مردم یمن ادامه داده است زیرا بیمی از عواقب کارش احساس نمیکند.
عملکرد سازمان ملل و سایر مجامع مدعی در یمن بسیار غیرعادلانه و غیرانسانی بوده و لکه ننگی بر پیشانی متولیان این مجامع میباشد.
حکام آل سعود با محاصره ظالمانه یمن حتی از رسیدن کمکهای دارویی و غذایی به مردم محروم و جنگ زده یمن جلوگیری میکنند و در این سیاست برای همپالکیهای صهیونیست خود آبرو خریدهاند به گونهای که یک مقام صهیونیست، گستاخانه میگوید: اسرائیل همان رفتاری را با فلسطینیها در پیش گرفته است که عربستان علیه شورشیان در یمن دارد.
مردم یمن، علیرغم این ظلم و ستم مضاعفی که متحمل هستند تاکنون ذرهای از خواستههای انقلابی و برحق خود عقب ننشستهاند و قطعاً در آینده نیز حسرت تسلیم را بر دل آل سعود خواهند گذاشت. گزارشهایی که از یمن میرسد حکایت از عزم ثابت و راسخ مردم یمن در پشتیبانی از جنبش انصارالله به عنوان طلایهدار انقلاب مردم یمن دارد. این گزارش تاکید میکند روحیه پایداری و استقامت ملت یمن از زمان پیش از تجاوز عربستان نیز بالاتر است و نیروهای مردمی و ارتش این کشور روز به روز بر قلمرو نفوذ خود میافزایند. در این میان، رسوایی و ننگ برای سازمانهای بینالمللی و به اصطلاح حقوق بشری باقی خواهد ماند که با متجاوزان علیه ملت مظلوم و بیدفاع یمن همکاری میکنند و نام آنها در آینده در تاریخ قطعاً به عنوان شریک جرم آل سعود به ثبت خواهد رسید.
******************************************************
روزنامه خراسان*****
هزينه - منفعت بازگشت پذيري/محمدسعيد احديان
بررسي هزينه منفعت بازگشت پذيري از مهمترين محورها در بررسي برجام محسوب مي شود چرا که خوب يا بد بودن بسياري ديگر از بندهاي برجام، توجيه پذير يا توجيه ناپذير بودن بسياري از نقاط ضعف و نگراني و عدم نگراني از برخي ابهامات موجود، به پاسخ به اين سوال برمي گردد.
مي توان مدعي شد برجام بردو محور بي اعتمادي و بازگشت پذيري بنا نهاده شده است. در جاي جاي اين متن امکان بازگشت پذيري براي طرفين ديده شده است چه زماني که بحث مکانيزم حل اختلاف مطرح شده است، چه آن هنگام که درباره رفع تحريم ها از مدلي از لغو استفاده شده است که نوعي تعليق محسوب مي شود و چه حتي وقتي اعداد مرتبط با فعاليت هاي هسته اي ايران مانند 5060 سانتريفيوژ، 300 کيلو اورانيوم و... تعيين شده است، بر پايه ضرب و تقسيمي دقيق براي مشخص کردن زمان «فرار هسته اي» محاسبه شده است. پس آنچه بايد مورد بررسي دقيق قرار گيرد اين مسئله است که اگر برجام فسخ شد، ايران بيشتر هزينه را مي پردازد يا طرف مقابل. در حالتي که برآيند هزينه منفعت ما از برآيند هزينه منفعت طرف مقابل بيشتر باشد، باعث مي شود اولا احتمال اينکه طرف مقابل به سمت نقض عهد برود کمتر شود و ثانيا اگر او نقض عهد کرد ما با اطمينان بتوانيم در صورت شرايط مناسب و وجود منافع ملي با استفاده از مکانيزم حل اختلاف، برجام را منتفي کنيم. در حالت دوم يعني اگر ما هزينه بيشتري از طرف مقابل بپردازيم، مي توان پيش بيني کرد که با نقض عهدهاي متعدد طرف مقابل روبرو شده و در عمل ضرري جدي خواهيم کرد. با اين توضيح به بررسي موضوع مي پردازيم.
هزينه منفعت بازگشت پذيري ايران
روشن است که فرآيند بازگشت پذيري هسته اي ايران کاملا مادي است و در نتيجه، هم فرآيندي زمان بر است و هم هزينه زا. قبل از اينکه به جزئيات موضوع بپردازيم مفيد است نکته بسيار مهمي که بسياري از مواقع مغفول مي ماند، توضيح داده شود و آن اين مسئله است که ايران در برنامه بازگشت پذيري خود بناندارد به جاي قبل برگردد بلکه برنامه ايران اين است که هزينه بازگشت پذيري را تا حد امکان به فرصت تبديل کرده و صنعت هسته اي خود را در اين مرحله چندگام نسبت به گذشته پيش بيندازد. صنعت هسته اي فعلي ايران در نطنز و فردو برپايه سانتريفيوژهاي IR1 قرار دارد که نسل قديمي و غيرصنعتي و غيراقتصادي محسوب مي شود و به دليل توان غني سازي پايين(حدود 1 سو) و درصد بالاي خرابي (حدود 20 درصد دربرابر استاندارد4 درصد) ما چه به دليل تعهداتي که در برجام خواهيم داد(اگر برجام نهايي شود) و چه بدون آن بايد روزي اين سانتريفيوژها را از نطنز و فردو جمع آوري و با نسل هاي پيشرفته جايگزين کنيم (ضروري است ذکر شود تعداد توليد بالا و نصب تعداد بالاي اين سانتريفيوژهاي قديمي تصميمي هوشمندانه و راهبردي براي مجبور کردن طرف مقابل به مذاکره منطقي و بالابردن قدرت چانه زني ايران بود که ديديم نتيجه هم داد).
همچنين در موضوع راکتور آب سنگين اراک نيز بايد يادآوري کرد براي کشورهايي که به دنبال استفاده غيرنظامي از اين نوع راکتورها هستند، کاربردي بهينه ندارد و کارکرد اصلي آن در توليد بمب است(که ما برنامه اي دراين باره نداريم) و صنعتي منسوخ شده در بهره برداري هاي صلح آميز محسوب مي شود. با اين توضيح جزئيات بازگشت پذيري برنامه هسته اي ايران در جدول خلاصه شده است:
نکات مربوط:
در تکميل و تبيين جدول فوق ذکر چند نکته مفيد به نظر مي رسد:
1.امکان برداشته شدن تمام نظارت ها حتي نظارت هاي مبتني برپادمان ها آني است.
2.محدوديت توليد اورانيوم بالاتر از 3.67 درصد سريع است.
3.درحوزه ظرفيت غني سازي در نطنز و فردو، برنامه برگشت پذيري ايران استفاده ماشين هاي موجود پيشرفته تر IR2Mبراي نطنز و IR4براي فردو مي باشد.در بندهاي برجام با دقت زياد درباره زيرساخت ها به گونه اي تعهدداده شده است که بتوان اين برنامه را عملياتي کرد يعني در نطنز فقط سانتريفيوژها جمع آوري مي شوند بدون آنکه زيرساخت ها دست بخورند و درفردو که قرار است کلا سانتريفيوژي با ابعادي متفاوت جاي گذاري شود زيرساخت بخش سانتريفيوژهاي جمع آوري شده نيز جمع آوري مي شود تا هم در نطنز و هم در فردو آماده برداشتن سريع گام روبه جلو باشيم.
4.درحوزه راکتور آب سنگين اراک نيز علاوه بر اينکه از لحاظ حقوقي براساس قانون عطف به ما سبق مي توان تکميل ساخت راکتورپيشرفته آب سنگين را حتي بعد از فسخ برجام ادامه داد، از منظر سياسي نيز چون چين طرف قرارداد ما ست و مهمتر اينکه از نظر طرف مقابل يکي از راه هاي رسيدن به بمب اتمي نيروگاه آب سنگين پيشين بوده است، بازگشت به برنامه قبل براي آن ها مطلوب نيست و عملا مي توان از همکاري براي تکميل پروژه نيروگاه آب سنگين تا حد زيادي اطمينان داشت لذا با توجه به اينکه هدف ما از ساخت نيروگاه آب سنگين توليد بمب اتمي نبوده است در هر شرايطي از فرآيندبازگشت پذيري نيروگاه اراک منفعت خواهيم برد.
5.نکته مهم در فرآيند بازگشت پذيري برنامه هسته اي ايران که ممکن است بر اساس يک ديدگاه ضعف مهم بازگشت پذيري برنامه هسته اي ايران محسوب شود، اين نکته است که همانطور که در جدول ذکر شده است برگشتن به جايي که آماده توليد بمب اتم باشد، بين 6 ماه تا يک سال طول مي کشد حتي ممکن است اگر ما از ظرفيت نطنز خود به دليل انتظار براي استفاده از سانتريفيوژهاي پيشرفته تر در حال تحقيق و توسعه براي غني سازي اورانيوم استفاده نکنيم اين زمان بيشتر هم بشود(درباره درستي يا نادرستي اين احتمال اطلاعات فني ام کامل نيست) بر اساس اين ديدگاه اين زمان نه از اين منظر که ما در عمل به سمت توليد سلاح هسته اي برويم بلکه به اين دليل اهميت دارد که قدرت بازدارندگي داشته باشيم به عبارت روشن تر امروز که حدود 9تن اورانيوم غني شده داريم و زمان براي فرار هسته اي ما 3ماه است، بعد از فسخ برجام اين زمان به حدود يک سال خواهد رسيد و اين موضوع باعث کاهش قدرت بازدارندگي ايران، کاهش قدرت چانه زني و خطري براي امنيت ملي ما مي شود. پاسخ به اين سوال به ظرفيت هاي اصلي قدرت آفرين ايران و دکترين دفاعي ايران که توسط فرمانده کل قوا طراحي شده برمي گردد. در اين دکترين توليد سلاح هسته اي جايي ندارد چرا که اولا در دنيا اثبات شده است که سلاح هسته اي توليد مي شود تا استفاده نشود ثانيا سلاح هسته اي بيش از آنکه امنيت زا باشد، امنيت زدا ست و بهترين دليل براي اين مدعا اين مسئله است که در طول سال هايي که ذخيره اورانيوم غني شده زيادي داشتيم اما دشمنان ما تحريک به تصميم به حمله به ايران نشدند، به اين دليل بود که جمع بندي دستگاه هاي اطلاعاتي و امنيتي آنان اين بود که ايران هنوز تصميمي براي توليد بمب اتمي نگرفته است و چه بسا اگر به سمت اين تصميم مي رفتيم به جاي اينکه طرف مقابل را پاي ميز مذاکره مي آورديم، جنگ طلبان را تقويت و آمريکا را به سمت حمله به ايران سوق مي داديم و سومين دليل که از همه دلايل مهمتر است فتواي شرعي مبتني بر غيرانساني بودن حرکت به سمت توليد بمب اتمي است. آنچه در دکترين دفاعي ايران جايگاه اساسي دارد، قدرت دفاعي بازدارنده مبتني بر توان نظامي غيرهسته اي و حمايت مردمي از نظام و همچنين نفوذ معنوي در جهان اسلام و قدرت ضربه زني گسترده و موثر به تمامي پايگاه هاي نظامي و مراکز استراتژيک دشمن در کشورهاي منطقه است، از عراق و افغانستان گرفته تا کشورهاي عربي منطقه. و از همه اين موارد مهمتر وجود «ماشه حزب ا...» روي شقيقه اسرائيل است که موثرترين توان بازدارندگي ايران محسوب مي شود، همان چيزي که اوباما به آن اعتراف کرد: «اگر به ايران حمله کنيم حزب ا... اسرائيل را موشک باران مي کند».
همچنين بر اساس اين دکترين دليل اصلي آنچه طرف مقابل را مجبور به آمدن پاي ميز مذاکره منطقي کرده است، قدرت گفتماني و منطقه اي ايران است لذا با افزايش قدرت ايران در منطقه در نتيجه افزايش جايگاه و اعتباري که هنجارهاي جديدي را رقم خواهد زد و امکان کمک مالي به جبهه مقاومت قدرت چانه زني ايران به مراتب بيشتر از امروز خواهد بود.
بازگشت پذيري طرف مقابل:
نقص مهمي که در تحليل بازگشت پذيري بسياري از کارشناسان وارد است، اين است که هزينه ها و زمان بازگشت پذيري هسته اي ايران را محاسبه مي کنند اما درباره بازگشت پذيري طرف مقابل بررسي دقيقي انجام نمي دهند. بايد توجه داشت که برخي از بخش هاي بازگشت پذيري طرف مقابل سريع و به اندازه يک تصميم يا يک مصوبه خواهد بود اما در عين حال به اين نکته نيز بايد دقت کرد که بخشي از اين هزينه ها براي آنان «بازگشت ناپذير» است.
با اين توضيحات جدول بازگشت پذيري طرف مقابل را مي توان به شرح زير ارائه کرد:
نکات مربوط:
ارائه برخي نکات تکميلي و تبييني مربوط به جدول بازگشت پذيري مفيد به نظر مي رسد:
1.بازگشت پذيري حقوقي چه در قطعنامه هاي لغو شده سازمان ملل، چه قوانين تعليق شده تحريم هاي اروپايي و چه تحريم هاي متوقف شده آمريکا سريع و در کمترين زمان ممکن خواهد بود.
2.چون اقدامات طرف مقابل، مبتني بر رفع تحريم ها است(اعم از لغو، توقف و تعليق) هر فعاليت اقتصادي که در طول دوره اعمال رفع تحريم ها توسط دولت ايران يا بخش خصوصي صورت گيرد و مردم ايران از آن به نحوي منتفع شوند، بازگشت پذير نخواهد بود. به عنوان مثال اموال و دارايي هاي آزاد شده ايران که مورد استفاده قرار مي گيرد، پولي که قبلا از فروش نفت ايجاد مي شد اما به سختي امکان استفاده از آن وجود داشت و اکنون به راحتي به چرخه اقتصاد وارد مي شود، درآمد نفتي و مواد پتروشيمي که در طول دوره رفع تحريم ها فروخته مي شود و مورد استفاده قرار مي گيرد، رشد اقتصادي که در نتيجه فعاليت هاي اقتصادي و واردات و صادرات ايجاد مي شود همه براي طرف مقابل غيرقابل بازگشت است و اين هزينه براي طرف مقابل و منفعت براي ما به ازاي هرماه و سالي که از برجام بگذرد بيشتر مي شود.
3.در حوزه سرمايه گذاري هايي که در طول دوره برجام صورت مي گيرد در قطعنامه 2231 به صراحت تاکيد شده است که اين سرمايه گذاري ها عطف به ما سبق نمي شود لذا از لحاظ حقوقي اين سرمايه گذاري ها مي تواند استمرار داشته باشد اما بايد به اين نکته توجه کرد که از لحاظ سياسي نمي توان اطمينان داشت که همه اين سرمايه گذاري ها استمرار يابد چرا که «در صورت اجماع» تحريم ها عليه ايران تحت فشار آمريکا بخشي از تکميل پروژه هاي سرمايه گذاري شده با پرداخت غرامت يا بي آن، ناتمام خواهد ماند اما مي توان اطمينان داشت حتما بخشي از آن ها ادامه خواهد داشت مخصوصا اگر طرف هاي آن کشورهاي 1+5 باشند.
4.نکته مهمي که در فرآيند بازگشت پذيري طرف مقابل وجود دارد تحليل مسئله نه از منظر حقوقي و اقتصادي بلکه از منظر سياسي است. بر اساس تحليل سياسي احتمال اينکه آمريکا نتواند دوباره اجماع براي تحريم ايران ايجاد کند بسيار بالا است چرا که همانطور که در گذشته نيز ذکر شد اروپايي ها مخصوصا کشورهاي اروپاي دوم هيچ تضاد منافع استراتژيک با ايران ندارند و دليل اصلي که باعث شد با آمريکا در تحريم ايران همراهي کنند، فريبکاري ناشي از هوش و ديپلماسي اوباما بود که توانست اين تصور غلط را در اروپا نهادينه کند که ايران به دنبال توليد بمب اتمي است. بعد از اينکه برجام نهايي شود اروپايي ها ( حداقل کشورهاي اروپاي دوم مانند ايتاليا، اسپانيا، کشورهاي اسکانديناوي و...) در شرايط عادي دليلي ندارد که با آمريکايي ها براي تحريم مجدد ايران همراهي کنند مخصوصا آنکه دليل منتفي شدن برجام نقض عهد توسط آمريکا باشد. در آن صورت ايران مي تواند با تفاهم هايي با اروپايي ها و ضمانت هايي به آن ها (البته با محدوديت هايي بسيار کمتر از برجام) با جلب اطمينان آن ها در قبال عدم انحراف به سمت سلاح هسته اي، همچنان شاهد استمرار بازنگرداندن تحريم هاي اروپا باشد و نکته مهم اين است که نبايد فراموش کرد که آنچه باعث شد تحريم ها کار را براي ايران سخت کند، تکميل حلقه محاصره تحريم ها با تحريم هاي اروپايي بود و قبل از آن دور زدن تحريم هاي آمريکا به راحتي ممکن بود. در عين حالي که در تحليل هزينه فايده بايد به نکته فوق توجه نمود اما بر اين باورم چون در عالم سياست در طول هشت سال ممکن است اتفاقات زيادي بيفتد لذا معتقدم بايد در اين زمينه نگاهي بدبينانه داشت و نبايد اين نقطه قوت را در محاسبات خود در نظر گرفت مگر براي يکي دو سال آغازين که مي توان از پيش بيني درست شرايط سياسي تا حد قابل قبولي اطمينان داشت.
5.در هرصورت بايد به اين نکته توجه داشت که در هر حالت بازگرداندن تحريم ها در عمل به سرعت بازگرداندن حقوقي آن ها نخواهد بود و گرچه همانند دفعه قبل چند سال براي برپايي مجدد تحريم ها زمان نمي برد اما استوار کردن تحريم ها و فشار آوردن بر طرف هاي مقابل براي پيروي و بستن تمام روزنه هاي آن، چندان هم سريع نخواهد بود.
6.اگر دولت از امروز با برنامه ريزي حساب شده براي روز بازگشت پذيري مقدماتي را فراهم کند مي تواند هزينه بازگشت پذيري براي طرف مقابل را به طور قابل توجهي افزايش دهد. به عنوان مثال تعريف برنامه هاي اقتصادي مشترک با کشورهاي مختلف 1+5، بويژه کشورهاي اروپاي دوم، آماده کردن سازوکارهاي لازم براي خارج کردن سريع اموال و دارايي هاي ايران از حساب هاي شناخته شده، ايجاد منافذي جديد و شناخته نشده براي دور زدن تحريم ها که براي طرف مقابل شناخته شده نباشد و....
7.آنچه بيش از همه باعث مي شود امکان هزينه بازگشت پذيري براي طرف مقابل غيرقابل توجيه باشد، استفاده از فرصت و حرکت به سمت اقتصاد مقاومتي غيروابسته است.
جمع بندي:
در يک نگاه کلي به مسئله بازگشت پذيري مبتني بر موارد بالا مي توان مدعي شد:
1.هرقدر ديرتر فرآيند بازگشت پذيري کليد بخورد ايران منفعت بيشتري خواهد برد و ضرر کمتري خواهد کرد.
2.اگر در روز اجرا يعني بعد از انجام تعهدات ايران و قبل از برداشته شدن تحريم ها با نقض عهد روبرو شويم ما بيشتر از اينکه منفعت کنيم ضرر خواهيم کرد اما در يادداشت پيشين توضيح کاملي داده شد که اولا ريسک اين اتفاق نزديک به صفر است و ثانيا با توجه به اينکه در بازگشت پذيري هسته اي ما بنا داريم صنعت خود را به روز کنيم پذيرش اين ريسک بسيار پايين توجيه پذير است.
3.بعد از فرآيند روز اجرا مي توان مطمئن بود که اين مسير حداقل تا پايان دولت اوباما ادامه خواهد داشت و با توجه به توضيحات داده شده، به نظر مي رسد مي توان در بدبينانه ترين حالت (که ما بايد بر اين اساس جمع بندي کنيم) برآيند هزينه منفعت برگشت پذيري براي ايران را با هزينه منفعت برگشت پذيري براي طرف مقابل حداقل متوازن دانست و در بدترين حالت برآيند شرايط ما در آن زمان از شرايط فعلي بدتر نخواهد بود.
4.بعد از آن دوره مي توان با اطمينان فرآيند بازگشت پذيري را حتي در صورت اجماع سريع دوباره اروپا و آمريکا (که احتمالي بدبينانه محسوب مي شود) به نفع ايران تحليل کرد.
5.تدبير اينکه از فرصت دوره برجام دستگاه سياست خارجي و مسئولين اقتصادي کشور چگونه استفاده مي کنند، تاثير مهمي بر نتيجه خواهد گذاشت. بايد برنامه ريزي دقيقي در حوزه اقتصاد داشت هم از حيث تعريف منافع مشترک اقتصادي با کشورهاي 1+5 و اروپاي دوم و هم از حيث پياده سازي اقتصادمقاومتي. در حوزه سياست خارجي نيز حفظ رويکرد استکبارستيزي و حمايت از جبهه مقاومت و متحدان منطقه اي، براي افزايش قدرت بازدارندگي از اهميت راهبردي برخوردار است و تصور اينکه با عادي سازي رابطه با آمريکا و حل شدن در نظام ناعادلانه بين الملل مي توان طرف مقابل را مجاب به رعايت برجام کرد، موهوم و غيرواقع بينانه است. تجربه عملي ما نشان داد که همچنان نظريات «نو واقع گرايي» بر نظريات «آرمان گرايي» در روابط بين الملل برتري دارد بر اين اساس نبايد فراموش کرد دليل اصلي که قدرت هاي دنيا مجبور شدند با مشروعيت دادن به ايران، روزها و ساعت ها پاي ميز مذاکره بيايند و به ما پرستيژ بين المللي بدهند، قدرت منطقه اي ايران است که بر اساس حمايت از جبهه مقاومت ايجاد شده است پس حتي اگر آرمان هاي ايدئولوژيک مبتني بر تکاليف موکد قرآني را هم کنار بگذاريم، خطايي استراتژيک خواهد بود که به جاي افزايش «ظرفيت هاي قدرت آفرين» در حمايت از جبهه مقاومت، به حرف هاي به ظاهر زيبا اما «زائل کننده قدرت»، مانند عادي سازي رابطه با آمريکا بپردازيم. امروز ديگر همه سياستمداران دنيا پذيرفته اند که دنياي روابط بين الملل جاي «واقعيت هاي مبتني بر قدرت بيشتر» است نه جاي «آرمان هاي مبتني بر تعامل».
******************************************************
روزنامه ایران******
دستان گشوده برای تحریف/علیرضا حسینی
برای یک خبرنگار، چندان تابسوز و طاقتفرسا نیست که یقین کند رهبر معظم انقلاب در باب موضوعات ملی، دقیقاً چه گفتهاند. یک جستوجوی ساده در منظومه بیانات ایشان بیدرنگ آشکار میکند که نظر معظم له چیست. رهبری در باب ماجرای توافق هستهای نیز بارها و به کرات و با لحنی آشکار و خالی از تفسیر اتخاذ موضع کردهاند. خطوط سلبی و ایجابی توافق را صراحتاً رسم کردهاند، از «خوشبین نبودن به مذاکرات» با همان وضوح سخن راندهاند که «از مخالفت نداشتن با مذاکرات»، از «عهدشکن بودن رقیب» به همان صراحت سخن گفتهاند که از «پایبندی ایران به پیمان و تعهد.» رهبر معظم انقلاب چه بسا با دغدغه حذر از کژخوانیهای احتمالی، علاوه بر مواضع آشکار و صریح، مؤکداً و مکرراً یک قاعده روششناسانه را هم گوشزد کردهاند: «قبح نقل قول از جانب ایشان.»
درحالی که رهبر معظم انقلاب، منصوبان و منسوبان خود را از هرگونه نقل قول از جانب ایشان برحذر داشتهاند، یک جریده یومیه مدعی شد که رهبر معظم انقلاب، مخالف توافق هستهای هستند. این مخالف آتشین مزاج دولت در سرمقاله روز شنبه روزنامه خود مدعی شد: «بیانات مورد اشاره رهبر معظم انقلاب در خطبههای نماز عید فطر امسال کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که حضرت آقا از نارسایی و عواقب فاجعهآفرین توافق یاد شده اطلاع کامل دارند و با جرأت میتوان گفت که ایشان به هیچ وجه از متن تهیه شده راضی نیستند.» انتشار این سرمقاله در حالی بود که حضرت آیتالله خامنهای، در چندین نوبت و از جمله در سخنرانی 20 تیرماه امسال خود فرمودند: «من خودم هنوز که الحمدلله زبانم از کار نیفتاده؛ حرف خود من که مقدم به حرف آنها است. آنچه من میگویم، حرف من آن است؛ کسانی هم که حرف می زنند- نمایندگان رهبری و منصوبین رهبری و مانند اینها که تعداد زیادیاند- از قول رهبری نمیگویند؛ این را توجه داشته باشید... شما حرف من را از خود من بشنوید... .»
در اینکه رهبر معظم انقلاب بارها مدیران ارشد کشور و از جمله مذاکره کنندگان هستهای را به احتیاط و حزم و دقت نظر دعوت و حتی الزام کردهاند، هیچ شبههای نیست. در اینکه ایشان مرزهای غیرقابل عبور در مناقشه هستهای را به دقت تعیین و سنگچین کردهاند، هیچ تردیدی نیست اما از این واقعیات به هیچ ترفند و تردستی نمیتوان استنتاج کرد که توافق را بالفعل واجد «عواقب فاجعهآفرین» قلمداد میکنند و از آن رضایت خاطر ندارند. شاید استخراج این نتیجه از آن مقدمات، در فن مغالطه به کار بیاید اما در یک برهان سالم منطقی بیتردید هیچ جایی ندارد. خطا در تحلیل، یک چیز است و اصرار بر تحمیل یک ذهنیت چیز دیگر. اولی، اگرچه دلآزار است اما از جنس سفسطه نیست؛ دومی اما عین مغالطه و سفسطه است. اولی، غلط است اما گناه نیست ولی دومی هم غلط است و هم گناهی نابخشودنی.
گفتنی است که روزنامه مذکور علاوه بر سرمقاله روز شنبه خود، روز گذشته نیز رویکرد غیرحرفهای خود را در مخالفت با توافق هستهای ادامه داد و در یک خبرسازی نامنصفانه کوشید به زعم خود پرده دیگری از فریبخوردگی ایران در خلال توافق وین را به نمایش بگذارد. این روزنامه در تیتر یک روز گذشته خود به نقل از «دیوید میلر» از اندیشکده «وودرو ویلسون» مدعی شد: «مخالفت نتانیاهو با توافق وین برای تشویق ایران به پذیرش آن است.» این درحالی است که نه تنها چنین گزارهای در متن خبر این روزنامه یا حتی در متن خبر اصلی نیست، بلکه «میلر» خود از یهودیان هوادار نتانیاهو است که در تحلیلهایش، ضمن تجلیل از نخست وزیر رژیم صهیونیستی، تا آنجا پیش رفته که خواستار اعطای جایزه صلح «نوبل» به نتانیاهو شده است، زیرا به باور وی، نخست وزیر اسرائیل نخستین کسی است که در سال 1995 خطر ایران اتمی را به جهان معرفی کرده است.
باری، این، بار اول نیست که برخی در مسیر تحقق منویات خود به اصول اخلاقی و حرفهای بیاعتنایی میکنند؛ احتمالاً بار آخر هم نخواهد بود. آنچه اهمیت دارد، این است که نه متشابهات اندیشهها و اظهارات رهبر معظم انقلاب، بلکه دستکم، محکمات نظرات ایشان را تحریف نکنند.
******************************************************
روزنامه وطن امروز**
هشدارهای امنیت ملی در فضای پساتوافق/مهدی محمدی
چه برجام رد شود چه تایید، اکنون در مرحله پساتوافق قرار داریم. اگر برجام رد شود، این مرحله آکنده از تبعات یک توافق شکستخورده خواهد بود و اگر تایید شود، محیط امنیت ملی ایران از 2 جنبه عمیقا دستخوش تغییر میشود؛ نخست، از جنبه اجرای برجام در ایران که من معتقدم برخی شاخصهای امنیت ملی ایران را به نحو بازگشتناپذیری جابهجا خواهد کرد و دوم، از حیث برنامهای که آمریکا برای 2 محیط سیاست داخلی ایران و منطقه خاورمیانه طراحی کرده و تلاش برای اجرای این برنامهها، برخی پارامترهای امنیت ملی ایران را به طور بنیادین تحت تاثیر قرار خواهد داد.
پیش از این گفتهام که مساله اصلی درباره برجام، متن آن نیست بلکه مساله اصلی این است که این توافق بناست مقدمه اجرای چه پروژههایی باشد. هم ایران و هم آمریکا میخواهند با فرمول خود وارد دوران پساتوافق شوند. به تعبیر دیگر، برجام تبعات سیاسی گستردهتری خواهد داشت که شکل دادن به آن و کنترل آن، مهمترین مساله امنیت ملی ایران در چند سال آینده و یکی از مهمترین مسائل سیاست خارجی آمریکا همزمان با آن خواهد بود. مساله اصلی و بنیادین این نیست که درون برجام چه نوشته شده – اگرچه این مساله نیز در جای خود اهمیتی ویژه دارد - بلکه مساله اصلی این است که برجام زیرساخت اجرای کدام پروژهها خواهد بود و کدام طرف موفق خواهد شد الزامات و نتایج این متن را به استخدام اهداف آینده خود درآورد. تبعات غیرهستهای برجام به نحو خارقالعادهای تعیینکنندهتر از تبعات هستهای آن است. منازعه بزرگ اینجاست و برنده و بازنده اصلی نیز همینجا معلوم خواهند شد.
«کالین کال»، مشاور امنیت ملی «جو بایدن» دیروز در موسسه مطالعات استراتژیک و بینالمللی در واشنگتن گفت آمریکا یک طرح راهبردی از پیش آماده برای مرحله پساتوافق دارد. حتی اگر این کد صریح از یک مقام امنیت ملی آمریکا را هم در اختیار نداشتیم، باز بهسادگی میشد حدس زد چنین طراحی راهبردیای وجود دارد. نشانههای روشنی در دست است که ثابت میکند توافق هستهای بخشی از یک برنامه – یا شاید بهتر باشد بگوییم تفاهم - بزرگتر است. اگر کمی خطر کنیم، میتوان ادعا کرد این پازل بزرگتر
- اگر نگوییم همه؛ لااقل بخشی از آن- در سطوح نیمهپنهان، مذاکره شده و درباره آن تفاهمهایی صورت گرفته است. پازل بزرگ حداقل 3 تکه دارد: مساله هستهای، مساله آینده قدرت در ایران و مساله منطقه. برجام فقط یک تکه از این پازل است که نوری بر آن افکنده شده و بقیه بخشها هنوز در تاریکی قرار دارد. به دلیل بهم پیوستگی عمیق تکههای این پازل به یکدیگر و تاثیرات قابل توجهی که تعیین تکلیف هر یک بر دیگری دارد، غیرمنطقی است که فکر کنیم توافق هستهای بدون نظرداشت سرنوشت 2 تکه دیگر پازل حاصل آمده است. آنچه آمریکاییها در حدود یک ماه گذشته - پس از اعلام برجام - گفتهاند در واقع نشاندهنده محاسبات آنها درباره دوران پساتوافق بویژه در 2 محیط منطقهای و داخلی ایران است و این جنبه از مباحثات درونی آمریکا اکنون بسیار مهمتر از نزاعی است که ظاهرا میان کنگره و دولت آمریکا در جریان است. آمریکاییها اگرچه ظاهرا در حال توجیه کنگره هستند ولی در واقع کاری که میکنند آشکار کردن پیشفرضهای داخلی و منطقهای برجام و همچنین برنامهای است که برای این دو حوزه در سر دارند. برای سیستم سیاستگذاری امنیت ملی ایران، داشتن یک درک صحیح، مستند و راهبردی از چشمانداز وسیعتری که آمریکا سعی میکند توافق هستهای را بخشی از آن جلوه دهد (یا قرار بدهد) فوریترین مساله است.
2 نکته زیر مقدمهای را برای ورود به این بحث، تمهید میکند.
یکم- دولت اوباما شرط بسته است توافق هستهای محیط سیاست داخلی و در نتیجه آن معادله قدرت در ایران را دگرگون خواهد کرد، طوری که روزی که محدودیتهای برجام پایان یابد - اگر چنین روزی اساسا وجود داشته باشد- ایرانی نوین بر سر کار خواهد بود که از صفر شدن زمان گریز هستهای در آن نباید نگران بود.
آمریکاییها سعی میکنند در اظهارات علنی خود در این باره محتاط باشند ولی واضح است که روی این موضوع بیش از هر چیز دیگر حساب کردهاند. اگر بخواهم از یک تعبیر صریحتر استفاده کنم، نوعی اطمینان خاطر در آمریکا وجود دارد که توافق هستهای مقدمه براندازی جمهوری اسلامی است نه مقدمه پذیرش آن به مثابه یک قدرت هستهای پس از 10 یا 15 سال. تامل در ادبیات راهبردی که از سوی مقامها، نشریات و مراکز مطالعات استراتژیک در آمریکا در حال تولید است، جزئیات بسیار خوبی از دینامیزم حصول این تغییر در ایران - آنگونه که آمریکا محاسبه یا برنامهریزی کرده - در اختیار ما میگذارد.
بیش از هر چیز آمریکاییها روی 3 عامل حساب کردهاند: 1- افزایش تعامل با ایران که از دید آنها بیش از آنکه به معنای راه یافتن ایران به جامعه بینالمللی باشد به معنای راه یافتن آمریکا به درون ایران است. (آمریکاییها سالهاست میگویند مشکل اصلی آنها این است که در ایران حضور ندارند.) 2- قدرت گرفتن آنچه آنها بخش خصوصی سکولار مینامند از طریق افزایش تعامل مهندسی شده اقتصادی با آنکه معتقدند در میانمدت جامعه سیاسی ایران را بشدت تحت تاثیر قرار خواهد داد و 3- تسخیر افکار عمومی ایران و ایدئولوژیزدایی از آن در طول زمان بویژه از طریق شکلدهی مستمر به دوقطبیهایی که یک سوی آن برنامههای امنیت ملی ایران قرار دارد و سوی دیگر آن معیشت به گروگان گرفته شده مردم. برای تست این الگو، نگاه آمریکاییها به دوردستها دوخته نشده است. آنها مشخصا به همین انتخابات مجلس مینگرند که چند ماه دیگر برگزار خواهد شد. این انتخابات از این حیث که آشکار کند کدام دسته از نیروهای سیاسی، همکاران پروژه آمریکا برای دستکاری در معادله قدرت در ایران هستند، بسیار تعیینکننده خواهد بود و این صدها برابر مهمتر از توافق هستهای و اتفاقی است که درون تاسیسات هستهای ایران رخ خواهد داد.
دوم- تکه دوم پازل ماهیتی ژئوپلیتیکی دارد. از بیش از یک سال قبل آمریکاییها طراحی استراتژی را آغاز کردند که هدف از آن جلوگیری از تبدیل توافق هستهای به ابزار افزایش قدرت ژئوپلیتیکی ایران بود. برخلاف بسیاری از تحلیلهای موجود من عقیده دارم اساس برنامه ژئوپلیتیکی فعلی آمریکا نه جلوگیری از هزینه شدن پول ناشی از توافق توسط ایران در محیطهای منطقهای است و نه حتی ابتکار عملهای نظامی- امنیتی - سیاسی برای دگرگون کردن سرنوشت پروندههای اصلی منطقه. اساس این برنامه، تا آنجا که به ایران مربوط است، وادار کردن ایران به آغاز مذاکرات منطقهای با آمریکاست. اینجا هم کلیدواژه خوشرنگ و لعاب تعامل نقش اصلی را ایفا میکند. آمریکاییها تصور میکنند اگر بتوانند هم زیرساخت ارتباط و هم مدل مذاکراتی شکل گرفته در پرونده هستهای را به پرونده منطقه سرایت بدهند و ایران را سر میز مذاکره ژئوپلیتیکی بنشانند، بخش سخت ماجرا را پشت سر گذاشتهاند. دقیقا از همینجاست که موضوع به دیگر تکههای پازل از جمله محیط سیاست داخلی ایران گره میخورد. آمریکاییها میخواهند بگویند - و کسانی در داخل ایران دقیقا همین موضع را تکرار میکنند- که اگر یک توافق خوب در موضوع هستهای حاصل شد، چرا تکرار این تجربه درباره مسائل منطقه ممکن نباشد؟ این صورت دیگر همان تعبیری است که رئیسجمهور اخیرا علاقهمند به تکرار آن شده مبنی بر اینکه قدرت سیاسی (کنایه از توان مذاکره با 1+5) در مدیریت بحرانهای منطقهای، از قدرت نظامی و امنیتی ایران کارسازتر و مهمتر است. این البته ظاهر قضیه است. طراحی آمریکا این است که اولا با نشاندن ایران پای میز مذاکره، ایران را وادار به پذیرش اصل بده بستان درباره موضوعات منطقهای کرده و مذاکرات را بر چند و چون آن متمرکز کند. ثانیا آمریکاییها تصور میکنند به محض نشستن ایران پای میز میتوانند با استفاده از تواناییهای شبکه همکار خود در ایران، دوقطبی را که در انتخابات 92 درباره مساله هستهای شکل گرفت، این بار درباره مسائل منطقهای بازسازی کنند و به این ترتیب یک بار دیگر - به زعم خودشان - به سرنوشت انتخاباتها در ایران شکل بدهند. در واقع، از دید آمریکا، آغاز مذاکرات ژئوپلیتیکی، نیروهایی را در ایران فعال خواهد کرد که عقب راندن آنها برای جریان انقلابی به سادگی ممکن نیست و ثالثا آمریکا تصور میکند انتقال سیاستگذاری ژئوپلیتیکی در ایران به بخش دیپلماتیک، دستور کار منطقهای ایران را تغییر خواهد داد و ایران دیگر نمیتواند همزمان با پیگیری راهبرد معاملاتی پای میز، راهبرد مقاومتی را در میدان پیش ببرد و به این ترتیب عملا وارد دورانی از محافظهکاری در موضوعات منطقهای خواهد شد. علائمی از اینکه آمریکاییها همه انرژی خود را بر گشودن این دو باب - باب مداخله در سیاست داخلی و باب نشاندن ایران پای میز مذاکره ژئوپلیتیکی- متمرکز کردهاند وجود دارد که باید آنها را بسیار جدی گرفت. اگر این بابها گشوده شود یعنی برجام بدل به ابزار راهبردی آمریکا علیه ایران شده و اگر این پروژه مدیریت شود، میتوان از توافق هستهای فرصت ساخت.
****************************************************
روزنامه جام جم *******
ضرورت خویشتنیابی رسانهای جهان اسلام / جعفر عبدالملکی
دین اسلام در ذات و جوهره خود بهدلیل مطابقت با فطرت بشری و جامعیت ویژگیهای خاصی دارد که اندیشمندان غربی آن را ویژگی جهانشمولی و جهانیشدن میدانند. نتایج یکی از صدها نظرسنجی، مؤید این ادعاست.
طبق نظرسنجی مؤسسه ادوکسا (Odoxa) در کشور فرانسه، مردم این کشور با وجود تبلیغات اسلامهراسی رسانههای غربی، اسلام را تهدید جدی برای آینده خود نمیدانند. طبق این نظرسنجی حدود 50 درصد مردم فرانسه شناخت درست و صحیحی از اسلام ندارند؛ بهطوریکه آنچه از اسلام و باورها و آموزههای اسلامی میدانند، برگرفته از تبلیغات رسانههاست. حدود 60 درصد مردم این کشور اسلام را دینی صلحجو میدانند و گروههای نوظهوری چون داعش و... را فرقههای انحرافی از دین اسلام میدانند. 68 درصد مردم نیز اظهار کردهاند دسترسی کامل به رسانههای کشورهای اسلامی ندارند.
بنابر نظرسنجیهای مختلف، پنداشت شهروندان غربی از مسلمانان و دین اسلام تا حدود زیادی مثبت و قابل قبول است، این در حالی است که امکان و زمینه لازم برای شناخت آموزههای اسلامی از طریق دولتمردان این کشورها فراهم نیست.
براساس همین اصل، به فرمایش مقام معظم رهبری (مدّظلّه العالی)، جاهلیت مدرن با ابزارهای پول، رسانه و زورگویی برای مقابله با دین اسلام شکل میگیرد.
نکته قابل تأمل این که دشمنان با مدیریت آمریکا از ابزار رسانه به شکل هوشمندانهای برای نابودی اسلام و جلوگیری از روند جهانی شدن آن بهره میگیرند و برای پیشبرد اهداف خود از شیوههای مختلفی چون دینزدایی، گمراهی، اختلافافکنی، مقابله نظامی و تصویرسازی منفی از اسلام استفاده میکنند.در شرایط کنونی رسانههای غربی با یک اتاق فکر شیطانی با یکدیگر متحد و همافزا شدهاند تا ضمن جلوگیری از پخش پیامهای رسانهای جهان اسلام در کشورهای خود، مانع گسترش ارزشهای اسلامی شوند. همچنانکه رهبر معظم انقلاب (مدّظلّهالعالی) در نامه خود خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی اشاره میفرمایند: «مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامه قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایه تصویرسازی غلط از اسلام تامین میگردد؟ پس خواسته من این است که درباره انگیزههای این سیاهنمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.» البته نامه معظمٌله هیچگاه توسط رسانههای مدعی آزادی بیان در غرب انعکاس پیدا نکرد. ابزار اساسی دشمن برای اسلامهراسی و اسلامستیزی، رسانههای دیداری، شنیداری و فضای مجازی است. بنابراین همافزایی رسانههای جهان اسلام و همگرایی محتوایی برای اثرگذاری جهانی و خویشتنیابی هویتی برای نخبگان رسانهای در برهه کنونی، بیش از پیش احساس میشود.
هر چند دشمنان هرگز نمیتوانند نور خدا را خاموش کنند، اما همت و عزم نخبگان فکری و رسانهای واجب و لازم است:
یریدون ان یُطفِؤوا نورالله بافواههم و یأبی الله إلا ان یُتّم نورَهُ و لوکره الکافرون
آنها میخواهند نور خدا را با سخنان خود خاموش نمایند ولی خداوند جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هرچند کافران ناخشنود باشند. (توبه ـ آیه 32) اجتماع روسای 35 رسانه جهان اسلام در تهران نور امیدی ا ست برای خویشتنیابی رسانههای جهان اسلام و بازگشت به خویشتن برای تحکیم وحدت اسلام و عمقبخشی به محور مقاومت اسلامی.
******************************************************