* مطالبات اصولگرایان از دولت آقای روحانی به چه میزان در دو سال گذشته محقق شده است؟ اصولگرایان چه توقعاتی از آقای روحانی داشتند؟
** قبل از آنکه ما مطالبات اصولگرایان از آقای روحانی را مورد بررسی قرار بدهیم باید این نکته را مشخص کنیم که آقای روحانی در شرایط کنونی در کجا ایستاده و دارای چه جایگاهی در سپهر سیاسی ایران است. آقای روحانی برآمده از دو انتظار «منفی» بود. قبل از انتخابات ریاستجمهوری سال 92اصلاحطلبان گمان میکردند در انتخابات پیروز نخواهند شد. به همین دلیل تمایل داشتند اصولگرایان در انتخابات پیروز نشوند. در این راستا آقای روحانی را در یک «فضای خاکستری» مشاهده میکردند که «سیاهی» پیروزی اصولگرایان را برای آنها ندارد. از سوی دیگر طیفی از اصولگرایان هم با توجه به وضعیت افتراقی که بین اصولگرایان ایجاد شده بود و همچنین احساس خطری که از پیروزی اصلاحطلبان داشتند، آقای روحانی را در یک «فضای خاکستری» مشاهده میکردند.
این نکته به این معنا بود که اصولگرایان نیز تمایل داشتند اصلاحطلبان پیروز نشوند. در نتیجه آقای روحانی در فضای میانه بین دو «نه» ایستاده بود که برای ایشان یک «بله» را به ارمغان آورد. به عبارت دیگر اگر شرایط به گونهای بود که دو جریان سیاسی امکان پیروزی برای خود متصور بودند فرصتی را برای آقای روحانی فراهم نمیکردند. به همین دلیل هر دو جریان سیاسی از این مساله خوشحال هستند که طرف مقابل در انتخابات پیروز نشده است. با این حال هر دو جریان سیاسی ناراحت هم هستند که چرا خودشان به پیروزی دست نیافتند. در نتیجه مطالبات هر دو جریان سیاسی از آقای روحانی با توجه به این شرایط شکل گرفته است. با این وجود جایگاه و نوع دیدگاههای اصلاحطلبان با اصولگرایان در زمینه مطالبات از دولت آقای روحانی متفاوت است. اصلاحطلبان پس از اتفاقات سال 88 عملا وارد یک «شوک سیاسی» شده بودند و از نظر ذهنی گمان میکردند برخی مانع از فعالیت آنها در عرصه سیاسی هستند.
به همین دلیل دو مطالبه جدی داشتند. اول اینکه اصولگرایان تندرو که نزدیک به آقای احمدینژاد بودند دوباره به قدرت نرسند و دوم اینکه اگر قرار است یک اصولگرا دولت تشکیل بدهد از طیف آقای لاریجانی و افرادی به مانند علی اکبر ولایتی باشد. اصلاحطلبان حتی در حالت خوشبینانه علاقه داشتند شخصی نزدیک به آقای هاشمی به ریاستجمهوری برسد و در حالت خیلی خوشبینانه دوست داشتند یک اصلاحطلب اصیل به پیروزی دست پیدا کند. در این شرایط افتراق اصولگرایان و بهویژه ورود آقای جلیلی به عرصه انتخابات برگ جدیدی را در فضای انتخاباتی ورق زد. هنگامی که ورود آقای جلیلی قطعی شد و عدم تطابق دیدگاههای وی با اصولگرایان سنتی برای همگان آشکار شد و بهصورت ناخودآگاه اصولگرایان سنتی دچار نگرانی و تشویش شدند، اصولگرایان سنتی از این نگران بودند که هشت سال گذشته دوباره تکرار شود.
دورانی که اصولگرایان هزینه آن را پرداخت کردند اما هیچ منفعتی از آن نبردند. به همین دلیل به مرور زمان بخشی از اصولگرایان سنتی به «خط وسط» متمایل شدند. نمونه این مساله را میشد در رفتار آقای ولایتی مشاهده کرد. آقای ولایتی در حدفاصل اصولگرایان سنتی، آقای هاشمی و آقای روحانی قرار داشت و عملا به دیدگاههای آقای روحانی نزدیک شد. مواضع ایشان در دوران انتخابات گواهی بر این مساله بود. این مساله سبب تقویت جایگاه آقای روحانی شد. از طرف دیگر ورود آقای جلیلی به عرصه انتخابات سبب «هراس» اصلاحطلبان شد. به همین دلیل اصلاحطلبان درباره آقای عارف «ریسک» نکردند و تلاش کردند اتفاقی که درباره آقای معین در سال84 رخ داد دوباره تکرار نشود. در نتیجه اصلاحطلبان به آقای روحانی قانع شدند. این بدان معنا بود که آقای جلیلی با ورود خود به عرصه انتخابات بهصورت ناخودآگاه به سود آقای روحانی توقعات را مدیریت کرد.
اگر آقای جلیلی وارد عرصه انتخابات نمیشد رقابت بین عارف، روحانی، ولایتی و قالیباف صورت میگرفت. آقای قالیباف، آقای جلیلی را در قامت احمدینژادی جدید میدید. به همین دلیل شعارهای آقای قالیباف از ترس اینکه ممکن است احمدینژاد دیگری ظهور کند تند و رادیکال شد و وی تلاش کرد شعارهای خود را به شعارهای آقای جلیلی نزدیک کند. در نتیجه هراس ورود آقای جلیلی برای هر دو جریان سیاسی فضای سیاسی را به سوی پیروزی آقای روحانی در انتخابات سوق داد. آقای روحانی از یکسو دارای ریشههای اصولگرایی است و عضوی از جامعه روحانیت مبارز به شمار میرود و از سوی دیگر رفتارها و اندیشههایش به اندیشههای آقای هاشمی بسیار نزدیک است.
این در حالی است که اخیرا آقای هاشمی به اصلاحطلبان نزدیک شده است. به همین دلیل به نظر میرسد که ریشههای آقای روحانی در اصولگرایی و شاخههایش در اصلاحطلبی قرار دارد. در نتیجه اصولگرایان از آقای روحانی این توقع را دارند که به ریشههای خود پایبند باشد.
* آقای روحانی در دو سال گذشته به ریشههای خود پایبند بوده است؟
** اصولگرایان توقع دارند آقای روحانی به فرامین و فرمایشات مقام معظم رهبری پایبند باشد. اصولگرایان دلیل روشنی مبنی بر تعارض با آقای روحانی فعلا مشاهده نمیکنند. درباره مساله هستهای اصولگرایان معتدل معتقد هستند که آقای روحانی از خطوط قرمز عبور نکرده است. اصولگرایان در حوزه سیاست داخلی و اقتصادی هم انتقاداتی به آقای روحانی دارند اما این انتقادها کشنده نیست. ممکن است اصلاحطلبان هم این انتقادها را به آقای روحانی داشته باشند. به همین دلیل هنوز از آقای روحانی ناامید نشدهاند. اصلاحطلبان هنوز هم معتقد هستند که آقای روحانی با توجه به ظرفیت مردمی و خصوصیات ذاتی خود بدون حمایت آنها نمیتوانست پیروز میدان انتخابات باشد. به همین دلیل خود را عامل بسیار مهمی در پیروزی آقای روحانی تلقی میکنند. با این وجود اصلاحطلبان تلاش میکنند به آقای روحانی فشار نیاورند که مبادا ایشان به سمت اصولگرایان تمایل پیدا کند.
این درحالی است که اصلاحطلبان شاخههای مختلفی دارند و دیدگاه همگی مانند یکدیگر نیست. طیفهایی از اصلاحطلبان احساس میکنند که آقای روحانی به آنها میدان نمیدهد. دلیل این عده هم این است که اگر آقای روحانی به آنها میدان بدهد ممکن است اصولگرایان علیه آقای روحانی تحریک شوند. با این وجود طیفهای معتدل جریان اصلاحطلبی در دولت آقای روحانی مورد استفاده قرار گرفتند. لایههای نزدیک به بیرون جریان اصلاحطلبی مانند کارگزاران که حالت مرزی دارند یا حزب «اعتدال و توسعه» که از کارگزاران به اصولگرایان نزدیکتر هستند و حزب آقای روحانی به شمار میرود در واقع برندگان اصلی بازی بودند. با این وجود کارگزاران هم به تمام مطالبات خود دست پیدا نکردند. توقع کارگزاران و آقای هاشمی این بود که آقای روحانی مجری دیدگاهها و نظرات آقای هاشمی و کارگزاران باشد.
آقای روحانی از حزب کارگزاران استفاده کرد و دیدگاههای ایشان هم شباهت زیادی به کارگزاران دارد، اما آقای روحانی دوست ندارد فرع بر آقای هاشمی دیده شود. این مساله از نظر روانشناسی قابل تشخیص است. این نکته به این معنی است که آقای روحانی دوست ندارد رئیسجمهوری باشد که از سوی آقای هاشمی در «سایه» اداره شود. به همین دلیل آقای روحانی به صورت تدریجی از این وضعیت فاصله گرفت. شاید آقای هاشمی هم در شرایط کنونی انتظاری را که از آقای روحانی داشت اجابتشده ندیده است. با این حال آقای هاشمی از نظر مبانی فکری آقای روحانی را به خود نزدیک میبیند. در شرایط کنونی اصلاحطلبان از آقای روحانی توقع دارند که مانع از بازگشت اصولگرایان تندرو به قدرت شود و همچنین به عنوان یک واسطه شرایط تشکیل یک دولت اصلاحطلب را در آینده مهیا کند.
این مساله شاید به صورت علنی بیان نمیشود اما به صورت قطعی یکی از استراتژیهای اصلاحطلبان است. مساله دیگر اینکه اصلاحطلبان انتظار دارند آقای روحانی محبت آنها را در انتخابات مجلس جبران کند تا اصلاحطلبان بتوانند فضای کلی مجلس آینده را به دست بگیرند.
* پس از انتخابات ریاستجمهوری سه طیف مختلف اصولگرایی سه نوع رفتار را در مقابل آقای روحانی از خود بروز دادند. طیف معتدل اصولگرایی و افرادی مانند محمد نهاوندیان، عبدالرضا رحمانیفضلی و علی جنتی از حضور آقای روحانی در جایگاه ریاستجمهوری استقبال کردند و حتی به کمک وی رفتند. طیف اصولگرایان سنتی به صورت «کجدار و مریز» از آقای روحانی حمایت کردند اما هیچگاه بهصورت رسمی حمایت خود را اعلام نکردند و طیف اصولگرایان تندرو که از همان ابتدا به مخالفت با دولت آقای روحانی پرداختند. این تفاوت در رفتارها را در بین اصولگرایان چگونه ارزیابی میکنید؟
** تفاوت در رفتارها بستگی به توقعات طیفهای مختلف اصولگرایی دارد. طیفهای اصولگرایی هرچه از مرکز و حد وسط فاصله میگیرند به همان اندازه شعارهای تندتری میدهند؛ اما هرچه به وسط و میانه متمایل میشوند مشکلات قابل گفتوگو و بحث میشود. جریان اصولگرای میانهرو با جریان اصلاحطلب میانهرو اختلاف دارند اما دعوا ندارند. این در حالی است که جریان اصولگرای تندرو با اصلاحطلبان میانه دعوا دارند. جریان اصولگرای معتدل نیز با جریان اصلاحطلب تندرو مشکل جدی دارد. به همین دلیل هرچه اصولگرایان به سمت تعادل و میانهروی حرکت کردهاند تعامل آنها با دولت بیشتر شده است. شما از افرادی از اصولگرایان معتدل نام بردید که هماکنون در دولت حضور دارند. اگر دقت کرده باشید این افراد تقریبأ به حزب اعتدال و توسعه نزدیک هستند. برای مثال نگرش آقای جنتی به نگرش سیاسی حزب «اعتدال و توسعه» بسیار نزدیک است.
اما کسانی مانند مصطفی پورمحمدی که جزو اصولگرایان است هماکنون دارای یک موقعیت موثر در دولت نیست. آقای رحمانیفضلی هم جزئی از اصولگرایان است اما دولتیها گمان میکنند ایشان سهمیه آقای لاریجانی در کابینه بوده است. این درحالی است که آقای رحمانیفضلی دوست ندارد با چنین وجههای دیده شود. به همین دلیل تنشهایی نیز در این زمینه به وجود آمد. آقای رحمانیفضلی در شرایط کنونی زیر فشار اصلاحطلبان قرار دارد و اصلاحطلبان با انتقادهایی که از وی انجام میدهند به دنبال تغییر وی هستند. این مساله نشان میدهد که رابطه زیاد نرمی نیز بین کابینه و اصلاحطلبان وجود ندارد. هر چه از این طیف فاصله بگیریم اختلافها شدیدتر میشود و در دو گروه تجسم پیدا میکند. یک گروه هواداران آقای جلیلی است که کاندید رقیب آقای روحانی به شمار میرفت.
نکته مهم در این زمینه این است که ممکن است برخی از هواداران آقای جلیلی براین باور باشند که به دلیل اینکه آقای جلیلی در گذشته مسئول پرونده هستهای ایران بوده در نتیجه پیروزی آقای روحانی در مذاکرات هستهای به معنای شکست سیاستهای آقای جلیلی تلقی خواهد شد. البته این دیدگاه نابالغی است و نباید چنین برداشتی از پیروزی آقای روحانی در مذاکرات هستهای وجود داشته باشد. گروه دوم جریان پایداری است که به آقای احمدینژاد نزدیک است. این درحالی است که در شرایط کنونی اغلب انتقادات آقای روحانی و اعضای کابینه به عملکرد آقای احمدینژاد بازمیگردد.
در نتیجه بین این گروه و دولت آقای روحانی «تنش» وجود دارد. اصولگرایان میانه نزدیک به آقای لاریجانی نیز در درون خود طیفهای مختلفی دارند که از همراهان آقای روحانی آغاز میشود و تا افرادی که انتقادهای جدی نسبت به آقای روحانی دارند ادامه پیدا میکند. آقای لاریجانی نیز این گروه را مدیریت میکند.
* چرا کسانی که در این طیف قرار میگیرند نه به صورت علنی همراه آقای روحانی هستند و نه به صورت علنی انتقادی از ایشان دارند؟
** اگر این گروه به صورت علنی با آقای روحانی همراهی کنند به صورت عملی باید مسئولیت همه اقدامات آقای روحانی را که در آینده نامشخص است برعهده بگیرند. به همین دلیل حاضر نیستند این ریسک را بپذیرند. البته این عده در حال همکاری با دولت بهویژه در مجلس هستند. اگر این گروه سکان هدایت مجلس را رها میکردند تا به دست تندروهای سیاسی بیفتد وضعیت دولت بسیار نامناسبتر از امروز بود. به همین دلیل من معتقدم آقای لاریجانی این مساله را به خوبی مدیریت کرده است. این گروه نمیتواند به صورت مطلق از آقای روحانی حمایت کند چون وضعیت آینده به صورت مطلق روشن نیست.
با این وجود با سیاستهای دولت مخالفت هم نمیکنند؛ چرا که اگر مخالفت کنند فضا را به دست تندروهای سیاسی میدهند که تنها نکات «منفی» را میبینند و چشم خود را به روی نکات «مثبت» بستهاند. به همین دلیل ترجیح دادهاند که به جای اینکه به صورت شفاهی از دولت حمایت کنند در عرصه عملیاتی از دولت پشتیبانی کنند. آقای روحانی هم ارزش حمایت این گروه را به خوبی درک کرده است. هرگاه اقدامات آقای روحانی قابل دفاع بود این گروه حمایت خود را اعلام میکند اما زمانی که اقدامات آقای روحانی قابل دفاع نبود این گروه خود را با تندروهای سیاسی درگیر نمیکند.
* چرا برخی از اصولگرایان در شرایط کنونی رفتار اصلاحطلبانه از خود نشان میدهند؟ برای مثال علی مطهری به عنوان یک اصولگرا به دنبال اهداف اصلاحطلبانه حرکت میکند یا اینکه مواضع آقای ناطقنوری به مواضع اصلاحطلبان بسیار نزدیک شده است؟
** آقای مطهری یک پدیده خاص در فضای سیاسی ایران است و به همین دلیل باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار بگیرد. آقای مطهری رفتارهای تشکیلاتی از خود بروز نمیدهد و بیشتر بر تواناییهای فردی خود تاکید دارد. آقای مطهری همواره به صورت صحیح و غلط برداشت خود را نسبت به مسائل مختلف بیان میکند. اما این مساله که چرا برخی از اصولگرایان رفتارهای اصلاحطلبانه از خود نشان میدهند از دو منظر قابل تحلیل و بررسی است. شما از آقای ناطقنوری نام بردید. بنده باید عنوان کنم که مواضع آقای ناطقنوری از ابتدا به همین صورت بوده است. اصلاحطلبان در سال76 علیه ایشان شعار میدادند و موضعگیری میکردند. البته اتفاقات دولت احمدینژاد نیز در نزدیکی مواضع آقای ناطقنوری به اصلاحطلبان موثر بوده است اما به نظر من آقای ناطقنوری تغییر موضع و رفتار نداده است.
* اما در شرایط کنونی آقای ناطقنوری به نوعی در زمین اصلاحطلبان بازی میکند؟
** خیر؛ بنده با این نظر موافق نیستم. در شرایط کنونی اصلاحطلبان به دنبال حضور آقای ناطقنوری هستند نه اینکه مواضع آقای ناطقنوری به اصلاحطلبان نزدیک شده است. کسانی که آقای ناطقنوری را میشناسند معتقدند که ایشان از ابتدا هم شخص رادیکالی نبود و زمانی که وزیر کشور هم بود از همه طیفها در میان استانداران خود استفاده میکرد. اصلاحطلبان به دنبال این هستند که از بین اصولگرایان افرادی را انتخاب کنند و سپس این عده را به جان اصولگرایان بیندازند و از این مساله سود ببرند. با این وجود آقای ناطقنوری در بازی اصلاحطلبان شرکت نخواهد کرد. دلیل نزدیک شدن آقای ناطقنوری به اصلاحطلبان موضع اشتراکی نسبت به مخالفت شدید با محمود احمدینژاد بود. مواضع احمدینژاد سبب نزدیکی افرادی مانند ناطقنوری به اصلاحطلبان شد.
البته هنگامی که اختلافات آقای ناطقنوری و احمدینژاد علنی شد عدهای از اصولگرایان به صورت ناشیانه آقای ناطقنوری را به سمت دیگر یعنی اصلاحطلبان «هل» دادند و کاری کردند که آقای ناطقنوری روزبهروز به اصلاحطلبان نزدیکتر شود. اصلاحطلبان گمان میکنند اگر آقای ناطقنوری را به سمت خود بکشند این مساله به عنوان یک «خط شکننده» سبب افتراق در بین اصولگرایان خواهد شد. آقای ناطقنوری نیز به این مساله آگاهی دارد و به همین دلیل وارد بازی اصلاحطلبان نمیشود. آقای ناطق یک «تزی» را همواره دنبال میکند که زمانی آقای حبیبا... عسگراولادی نیز به دنبال پیاده کردن آن بود. شاعر در این زمینه میگوید«چون پیر شدی حافظ، از میکده بیرون رو». نظر آقای ناطقنوری و آقای عسگراولادی این بود که چهرههای یک جریان سیاسی همواره خود را در ویترین قرار ندهند و جلوی رشد چهرههای جوانتر را نگیرند.
آقای ناطقنوری واقعا به این مساله ایمان دارد. در نتیجه اصلاحطلبان نسبت به حضور آقای ناطقنوری در بین آنها دچار اشتباه هستند. درباره این مساله که شما عنوان میکنید رفتارهای برخی اصولگرایان اصلاحطلبانه شده است نیز بنده باید عنوان کنم خط وسط بین اصولگرایان و اصلاحطلبان بسیار به هم نزدیک است. مقام معظم رهبری به صراحت این مساله را روشن کردند. ایشان عنوان کردند: «هر اصولگرای واقعی باید اصلاحطلب باشد و هر اصلاحطلب واقعی نیز باید اصولگرا باشد». اگر شما یک اصلاحطلب را مشاهده کردید که هویت ندارد، پای حرف خود نمیایستد، به دنبال قدرت است و برای رسیدن به قدرت دست به هر کاری میزند نمیتوانید او را به عنوان یک اصلاحطلب واقعی بپذیرید. هر اصولگرایی نیز اگر بخواهد تحولات را به صورت صحیح مدیریت کند و در مسیر تکامل گام بردارد باید از «تحجر» دوری کند.
هنگامی که یک اصولگرا از تحجر دوری میکند در واقع میتواند به عنوان یک اصلاحطلب شناخته شود. اگر یک شخص اصولگرا معتقد باشد که وضعیت موجود قابلیت بهتر شدن را دارد در واقع در مسیر اصلاحطلبی حرکت میکند. البته اصولگرایان و اصلاحطلبان در برنامهها و روشها با یکدیگر اختلاف دارند. دیدگاههایی که یک اصولگرا درباره هویت ملی و استقلال مطرح میکند ممکن است با دیدگاه برخی از اصلاحطلبان همخوانی نداشته باشد. اینکه یک اصلاحطلب هم رفتارهای اصولگرایانه از خود بروز بدهد مسالهای عجیب و غیرمنتظره نیست. هر اصلاحطلبی اگر قرار است فعالیت سیاسی داشته باشد باید قانون و نظام سیاسی کشورش را قبول داشته باشد.
با این وجود گرایشهای مختلفی در بین دو جریان سیاسی وجود دارد. برخی از اصولگرایان با هر چیزی که بویی از اصلاحطلبی بدهد مخالفت میکنند و در مقابل برخی از اصلاحطلبان نیز با هر چیزی که رنگ و بوی اصولگرایی داشته باشد مخالفت میکنند. اما طیف عظیمی از هر دوطرف با هم اشترک نظر کلی دارند و میتوانند با یکدیگر تعامل داشته باشند.
* اصولگرایان در عصر «پسانظریهها» و«پسامدرنیسم» چگونه برای آموزههای خود ارزشگذاری میکنند؟ در عصر پسا نظریهها چه مسائلی برای اصولگرایان ارزش محسوب میشود؟
** در این زمینه نباید اصولگرایی را با محافظهکاری یکسان و در یک جایگاه در نظر بگیریم. به عنوان مثال در جامعه انگلستان محافظهکاران همواره مدرنتر از حزب کارگر که شعارهای تند و رادیکالی میدهند بوده است. در ذات برخی از اصولگرایان نوعی محافظهکاری درونی وجود دارد. این عده وضعیت موجود و حتی گذشته را بهتر از زمان آینده میدانند. بخشهایی از اصولگرایان براین باور هستند که مدرنیته یک تهاجم سنگین علیه اسلام بوده و چون اسلام ریشه در سنتها دارد با همه دستاوردهای مدرنیته مخالف هستند. اما این نوع تفکر الگوی فکری اغلب اصولگرایان نیست.
دغدغه اصلی اصولگرایان این است که موج مدرنیته که وزیدن گرفته قابل استفاده است یا اینکه ما را با خود خواهد برد. در این زمینه یک بحث بین «رابیندرانات تاگور» و «مهاتما گاندی» صورت گرفته است. تاگور معتقد بود «پنجرهها را باز بگشایید بگذارید بادها به سمت کشورمان وزیدن بگیرد». گاندی اما در این زمینه عنوان میکرد: «وزیدن باد به کشورمان خوب است اما من اجازه نمیدهم این باد من را از پنجره به بیرون پرتاب کند». مواضع اصولگرایان در این زمینه با مهاتما گاندی تطابق بیشتری دارد.
* چرا احزاب قدیمی و ریشهداری چون حزب «موتلفه» کارکرد خود را از دست دادهاند؟آیا موتلفه که متکی به بازار بود با مدرن شدن جامعه و به حاشیه رفتن بازار کارکرد خود را از دست داده یا اینکه اصولگرایان مدرن اجازه عرضاندام به اصولگرایان سنتی مانند موتلفه را نمیدهند؟
** به نظر من هر دوی این مسائل در این مورد صحیح است. به صورت طبیعی تغییر ساختارهای اقتصادی بر جریانهای سیاسی که تکیه بر بخش اقتصادی دارند تاثیرگذار است و رفتار آنها را تغییر میدهد. حزب موتلفه هم که بر مسائل اقتصادی تاکید داشت با تغییر ساختارهای اقتصادی از این وضعیت متاثر شد. بنده باید متذکر شوم که حزب موتلفه در شرایط کنونی از مدرنترین ابزار استفاده میکند و در این زمینه از بسیاری از احزاب اصلاحطلب هم وضعیت بهتری دارد.
اما نوسازی ابزار با نوسازی تفکر متفاوت است و دارای دو وجه متمایز است. هر حزب سیاسی با پیام خود مخاطب جذب میکند. به نظر من حزب موتلفه اسلامی تاکنون نتوانسته پیامهای خود را نوسازی و به روز کند. به همین دلیل مشتریان خود را از دست میدهد. موتلفه باید در انگارههای خود بازنگری کند و تفکری جدید و قابل فهم برای نسل جدید به وجود بیاورد.