تاریخ انتشار : ۰۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۵:۲۷  ، 
کد خبر : ۲۷۸۴۵۶

یادداشت روزنامه‌ها 1 شهریور


روزنامه کیهان **

نیاز کاذب روزنه نفوذ!/ حسین شمسیان

بحران‌های اجتماعی یا اقتصادی بر عکس آنچه برخی تصور می‌کنند، نه همیشه حقیقی هستند و نه ماهیتی یکسان دارند، گروه‌ها و اتاق‌فکرهای نظام‌یافته‌ای وجود دارند که با شبیه‌سازی یک مسئله واقعی در الگویی آزمایشگاهی، مطالعات گوناگونی را روی آن انجام می‌دهند و حاصل این مطالعات را همچون دستاوردی گرانبها دستمایه اقدامات بعدی خود می‌کنند. این دست اقدامات معمولا سیر مطالعاتی پر هزینه و طولانی‌مدتی دارد که گاه چند دهه در یک کشور به طول می‌انجامد! اما فایده صرف این همه هزینه و زمان طولانی چیست؟ برای متخصصان عملیات روانی و بحران‌سازی، تاثیرگذاری بر افکار عمومی و الزام حاکمان به ایجاد تغییرات و تن دادن به برخی خواسته‌ها، اهداف ارزشمند و گرانبهایی است که سرمایه‌گذاری در آن در مقایسه با محصول بدست آمده، از معامله‌ای پرسود خبر می‌دهد.

القاء نیاز، تهدید به خطری بزرگ و قریب‌الوقوع، بزرگ‌نمایی برخی حوادث و مشکلات و... از اصلی‌ترین روش‌ها برای دستیابی به نتیجه مورد نظر بحران‌سازان است که هریک به تنهایی یا بصورت توامان در کشورهای گوناگون مورد آزمایش قرار گرفته است. اما این قبیل اقدامات نیازمند دو عنصر کلیدی و مهم است نخست فرماندهی منسجم و مستقر و سپس رسانه‌های گوش به فرمان و یکپارچه. بدون این دو عنصر عملیات روانی اتاق بحران شکل نمی‌گیرد. در باب این شبیه‌سازی و عناصر آن و نسبت آن با شرایط کنونی کشور و تلاش برای نفوذ دشمن به ایران اسلامی نکاتی هست که با هم مرور می‌کنیم:

1- چند سال پیش، جان نگرو پونته جانشین پل برمر نخستین فرمانده و سیاستگذار آمریکا در عراق بعد از صدام شد. او مرد توانمندی بود که حضورش در منطقه آمریکای لاتین به عنوان سفیر، مصادف بود با کودتاها و ترورهای فزاینده! نگرو پونته هم پس از مدتی به آمریکا بازگشت و مسئول هدایت «جامعه اطلاعاتی و امنیتی آمریکا»  (که از  سیا  تا  اف بی‌ای را دربر می‌گرفت) شد. مشهور است که او اندکی پیش از  پایان ماموریتش، از یکی از رهبران سیاسی عراق پرسیده بود: «می‌دانی چرا در آمریکا هیچوقت  کودتا نمی‌شود؟!» مقام عراقی دلایل زیادی از توزیع قدرت تا دموکراسی و … را برشمرده بود اما نگرو پونته در یک جمله به او گفته بود: «زیرا آمریکا در واشنگتن سفارت ندارد.»! این عبارت گویای نقش کلیدی سفارت‌های دشمن در کشور هدف، به عنوان مرکز فرماندهی کودتاهاست که نمونه‌های آن را در آشوب‌ها و بحران‌های گوناگون سال‌های اخیر به ویژه در منطقه آسیای میانه دیده‌ایم. تا آنجا که در جریان ناآرامی‌های اوکراین،برخی سفرا و نمایندگان سیاسی کشورهای اروپایی مستقیما در جمع متحصنین حاضر شده و حتی به توزیع غذا بین آنها پرداختند! اکنون و با اینکه سالهاست جاسوس خانه آمریکا در ایران تعطیل شده، بازگشایی سفارت انگلیس را باید به دیده تردید و حساسیت نگریست و آن را در همین راستا ارزیابی کرد.

2- هرچند رسانه‌ها در این ساختار نقشی مستقل دارند اما قطعا در غیاب مرکز فرماندهی، نقش آنها مهم‌تر و کلیدی‌تر می‌شود. سالها قبل رسانه‌هایی در کشورمان داشتیم که مقاله و تحلیل و یادداشت بی‌بی سی را بدون ذکر ماخذ و به عنوان تولید خودشان چاپ می‌کردند و در همین حد به پادویی برای آنها مشغول بودند! اما اکنون وضع پیچیده‌تر شده و دشمنان ما برای نفوذ به رفتار‌های حساب شده‌تری نیاز دارند. آنها  اکنون به این نیاز دارند  که در جامعه از یکسو دائما اینگونه اعلام شود که برای رسیدن به زندگی بهتر هیچ راهی جز دست کشیدن از ارزش‌ها و آرمان‌ها و کنار آمدن با صاحبان دنیا یعنی غرب و آمریکا وجود ندارد و از سوی دیگر هم اعلام شود که بدون این رخداد، ما در سیر قهقرایی به سراشیبی سقوط می‌رویم و روز به روز وضعمان بدتر می‌شود! همزمان با این دو القاء مسموم چند کار دیگر هم انجام شود تا معجونی از ترس و وحشت وتوهم به جامعه تزریق شود؛ مثلا خطر جنگ (!) برجسته‌سازی شود، یا توان مدیریت و دانش داخلی حقیر و ناتوان جلوه داده شود، منابع موجود کشور را برای اداره آن بسیار ناکافی و ناچیز جلوه دهند و خلاصه گشایش در همه امور زمین و زمان را به تحکیم و تجدید رابطه با آمریکا و غرب پیوند دهند. این اصلی‌ترین نیاز غرب برای نفوذ در ایران است و آنها به خوبی درک کرده‌اند که بدون این القائات مسموم، توده‌های هوشیار مردم،کمترین اهمیتی به حضور یا عدم حضور آنها نمی‌دهند و حاضر نیستند برای وصال آنها، با آرمانهایشان وداع کنند.

3- اما انتخاب سوژه در این پروژه آزاد نیست! یعنی پیاده‌نظام رسانه‌ای عملیات نفوذ، حق ندارند نیاز‌های اساسی کشور را در زمره مطالبات و حتی آرزوهایشان بگنجانند! بلکه برعکس نیاز‌سازی برای جامعه باید به نوعی تحقیرآمیز هم باشد اما به گونه‌ای که مخالفت با آن ،مخالفت با آزادی‌ها و مطالبات عمومی قلمداد شود! در این روش آزموده شده،مک دونالد اهمیت بیشتری از صنایع مادر و حساس دارد! کوکاکولا ،نماد و سمبل آزادی و خوشبختی است و افتتاح یک بانک خارجی - بدون آنکه معلوم باشد با چه هدفی و چه میزان سرمایه‌ای به کشور می‌آید- نشانه گشوده شدن در اقتصاد جهان به کشور است! شاید باور این همه تحقیر برای خوانندگان سخت باشد اما بررسی یک نمونه تاریخی ،صحت این ادعا را روشن می‌سازد. اقتصاد شوروی در ایام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، و باز شدن درهای آن کشور پس از هفتاد سال به سوی اقتصاد جهانی، این انتظار منطقی را ایجاد کرده بود که سیل سرمایه‌گذاران به آن دیار سرازیر شوند اما در نهایت تعجب، مک دونالد اقدام به تاسیس شعبی در مسکو نمود! آنها برای تحقیر کامل یک ملت، رسانه‌های مزدور را مامور نیاز‌سازی کردند و این شعار را جا انداختند  که« مردم روسیه در فلان روز خاص، طعم آزادی و فرهنگ جهانی را با مک دونالد تجربه خواهند کرد»! و سپس در اقدامی کثیف فیلمی از صف مردمی که تحت تاثیر این القاء به خیابان آمده بودند را در رسانه‌های دنیا نشان دادند! رهبر انقلاب سالها قبل شیوه و شگرد عملیات روانی آن روزهای غرب در شوروی سابق  و تلاش برای تکرار آن در ایران را به روشنی تبیین کردند:«طرح (فروپاشی شوروی) یک طرح نظامی نبود. در درجه اوّل یک طرح رسانه‌ای بود که عمدتاً به‌وسیله تابلو، پلاکارد، روزنامه، فیلم و غیره اجرا شد. اگر کسی محاسبه کند، می‌بیند که حدود پنجاه، شصت درصدِ آن مربوط به تأثیر رسانه‌ها و ابزارهای فرهنگی بود... بعد از عامل رسانه‌ای و تبلیغی، در درجه دوم، عامل سیاسی و اقتصادی بود. عامل نظامی هیچ نبود. اما این طرح چه بود؟ گورباچف وقتی در سال 1985  سرِ کار آمد، شعاری که مطرح کرد، شعار پروستریکا در درجه اوّل و گلاسنوست در درجه دوم بود. تعبیر فارسی پروستریکا، بازسازی و اصلاحات اقتصادی است؛ و گلاسنوست یعنی اصلاحات در زمینه مسائل اجتماعی، آزادی بیان و امثال اینها. در یکی، دو سال اوّل، به وسیله رسانه‌ها، آواری از حرف و تحلیل و تفسیر و تشویق و جهت‌دهی و پیشنهاد بر سر گورباچف فرو ریخت و کار به‌جایی رسید که توسط مراکز آمریکایی، گورباچف به عنوان مرد سال معرفی شد! ... این آغوش باز غرب، به‌عنوان یک مشوّق بزرگ، گورباچف را فریب داد! ... او به غربی‌ها و آمریکایی‌ها اعتماد کرد؛... گورباچف کتابی به نام پروستریکا - انقلاب دوم - نوشته که انسان نشانه‌های این فریب خوردگی را در آن مشاهده می‌کند.. مدتی گذشت، سیل تبلیغات غربی و فرهنگ غربی و نمادهای غربی - سمبل‌های لباس «مک‌دونالد» و از این چیزهایی که در واقع جزو سمبل‌های آمریکایی است - در شوروی راه پیدا کرد....»(19/4/79)این سخنان به وضوح از نقش و کارکرد رسانه‌ها و دل بستن آمریکا به وطن‌فروشان برای ساقط کردن یک نظام خبر می‌دهد. البته در همان سخنرانی رهبر معظم انقلاب چندین دلیل در ضعف و خطای تحلیلی قیاس ایران با شوروی سابق برشمردند که موضوع این نوشتار نیست .

4- اما چرا و چگونه ممکن است تبلیغات رسانه‌ای، نماد‌سازی و تبلیغات جهت‌دار تاثیری اینچنین داشته باشد؟! باید قبول کرد که رسانه‌های کم‌تیراژ و کم محتوا فی‌نفسه و به تنهایی نمی‌توانند کاری از پیش ببرند.  بخصوص وقتی نیازهای حقیری مثل مک دونالد یا پرواز مستقیم تهران - نیویورک و خواسته‌های مهوع و کوچکی از این دست را در دستور کار خود قرار دهند! اما اگر  پروژه نفوذ را برنامه‌ای هوشمند و طراحی شده با محاسبات دقیق بدانیم نباید از نقش عوامل دیگر این سناریو غفلت کنیم، از نقش دست‌های پشت پرده اقتصادی که آمادگی دارند در صورت زمین ماندن مطالبات رسانه‌ای ،با اقتصاد ملی بازی کنند و مثلا درکوتاه زمانی نرخ دلار را افزایش بدهند تا به زعم خودشان مردم را از ایستادگی پشیمان کنند و آنها را  وادار به کوتاه آمدن بکنند! (درست شبیه همان گرایی که فتنه‌گران در سال 88 برای تشدید تحریم‌ها با هدف به زانو در آوردن جمهوری اسلامی به آمریکا دادند) آیا برای این دسته و نقش آنها در ایجاد نارضایتی ملی فکری شده است!؟ از نقش کسانی که با تند‌ترین ادبیات در پی شکستن مرزهای اعتقادی و ملی و فکری مردم و ناامیدی آنها از هر بهبود و سامانی هستند! کسانی که در کسوت کارشناس و متخصص، دستاوردهای بومی را صرفا هزینه‌زا و مشکل‌آفرین معرفی می‌کنند و روحیه ذلت و یأس به جامعه تزریق می‌کنند! برای اینها چه فکری شده است و تکلیف آنها چیست!؟ در کنار اینها می‌توان به ناراضی‌سازی و تشدید مشکلات مردم اشاره کرد؛ مثلا هرگاه درگشودن گره از کار مردم تعلل شود، رسانه‌های وابسته بهتر می‌توانند زمینه را برای پذیرش منجی بیرونی فراهم کنند. اصلا گاهی این افراد بخشی از پروژه را به عهده دارند و کم‌کاری و ایجاد نارضایتی، سهم تعیین شده برای آنها به حساب می‌آید! افزون بر این عوامل، مقهور و مرعوب شدن خواص نیز به پیشبرد پروژه نفوذ دامن می‌زند. عده‌ای از خواص در برداشتی نادرست و به دلیل آنکه به معنی واقعی در بین مردم حضور ندارند، تصور می‌کنند تبلیغات رسانه‌ای، خواست همه مردم است و به خود اجازه اظهار نظر مخالف نمی‌دهند! عده‌ای عافیت‌طلبی را بر اظهارنظر و روشنگری ترجیح می‌دهند حاضر نمی‌شوند باردیگر پای آرمان‌ها فداکاری کنند و عده‌ای دیگر، خسته از مبارزه و انقلاب، خستگی خود را به پای مردم می‌نویسند به کنج عزلت خزیده ،سکوت می‌کنند! طبیعی است که در اثر سکوت و روشنگری نکردن خواص، دامن زدن دائمی به نیازهای واقعی و ساختگی جامعه  و بالاخره ناراضی‌تراشی عامدانه، نیل به عملیات نفوذ برای دشمن، توهمی دست یافتنی‌تر قلمداد می‌شود و هر روز به نحوی بر دامنه آن افزوده می‌گردد! روزی با اختلاف‌افکنی بین وفاداران به انقلاب، روزی با قرار دادن «اقتصاد» در برابر «استقلال» و روزی با ایجاد بحران‌های ساختگی، با کوتاهی در رسیدگی به حال مردم، با حمله به ارکان نظام توسط عواملی از درون نظام ! آنها  با سرعت و شتابی چشمگیر به تعداد و تکرار ضربات  و همزمان به نشان دادن در باغ سبز‌ها ادامه می‌دهند  تا بلکه به زعم خود کار را یکسره کنند! در چنین شرایطی تکلیف آحاد جامعه و البته خواص سنگین‌تر نیست!؟

******************************************************

روزنامه قدس ***

تاریخ پر فراز و نشیب ایران و انگلیس/ جواد منصوری

تاریخ روابط ایران و امپراتوری بریتانیا در دو قرن گذشته فراز و فرودهای بسیار زیادی داشته است به گونه‌ای که شاید نتوان قیاسی برای آن در روابط دو کشور دیگر پیدا کرد.

 

بندرت روابط دو کشور مانند ایران و بریتانیا دارای مقاطع حساس و پرتنش و تضاد‌ها و بروز رفتارهای خصومت آمیز بوده است.

زمانی انگلیس در ایران به گونه ای حاکمیت داشته که هیچ کس جرأت مخالفت با آن و رفتاری خارج از تکالیف و سیاست های آنها را ندارد و حتی خاندان سلطنتی ایران چه در زمان قاجار و چه در زمان پهلوی اول به صراحت اذعان می کنند که از ترس مخالفت و اعتراض حکومت انگلیس جرأت سفر به مناطق شمالی کشور را ندارند و متقابلاً در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت می‌بینیم، این کشور مورد نفرت و غضب ملت و دولت ایران قرار می‌گیرد تا آنجا که این نهضت به قطع رابطه و اخراج انگلیس از ایران و صنعت نفت کشور می‌انجامد، اما در یک فراز مجدد شکل دیگری از روابط دو کشور در دوره پهلوی دوم شکل می گیرد  تا دوران پیروزی انقلاب اسلامی که سیر روابط دو کشور پس از انقلاب خود روایتی دیگر دارد و تا کنون سه دوره از قطع روابط در سه دهه گذشته بین دو کشور اتفاق افتاده است.

بنابر این اشتباه است، اگر فکر کنیم تنش میان دو کشور در چهار سال گذشته که به بسته شدن سفارت انگلیس در تهران و متقابلاً تعطیلی سفارت ایران در لندن منجر شد و اینک بازگشایی مجدد سفارتخانه‌ها اولین و یا آخرین حلقه از نوسانات و تنش‌ها بین دو کشور است.

به عبارت دیگر به دلیل شرایط خاصی که در ایران وجود دارد و آن مسأله تمایل ملت ایران  به استقلال ایران و تمایل بریتانیا به سلطه بر ایران به دلیل شرایط ویژه ژئواستراتژیک و ژئوپولوتیک و دارا بودن منابع عظیم انرژی و در 36 سال گذشته احساس نیاز بریتانیا به مهار انقلاب اسلامی ایران، تقابل استقلال طلبی و سلطه‌گری همچنان در روابط ایران و انگلیس در روابط دو کشور وجود داشته است.

اگر چه دولت این کشور بظاهر وانمود می‌کند که بی میل به ارتقای روابط و بازگشای سفارت خود در تهران است، اما واقعیت آن است که قطعاً آنها برای بازگشت به ایران بویژه در این مقطع و پس از حصول توافق جامع هسته‌ای میان ایران و شش قدرت جهانی که فضای جدیدی در عرصه بین‌المللی و سیاسی به وجود آورده است و البته مسیر توسعه روابط اقتصادی و تجاری با ایران را هم باز کرده است، لحظه شماری کرده و می‌کنند.

طبیعی است که دولت ایران در این مقطع و همیشه باید هوشیاری لازم را داشته باشد تا از برقراری رابطه میان دو کشور حداکثر منافع را به دست آورد.

باید توجه داشت که برقراری رابطه لزوماً به معنای پذیرش آرا و خواسته های طرف مقابل  و یا تسلیم طرف مقابل شدن نیست، بلکه باید به گونه‌ای عمل کرد که در این ایجاد رابطه در مقابل حضور طرف مقابل در کشور ما و منافعی که به دست می آورد، ما هم بتوانیم از منافعی برابر و یا بهتر و مناسب تر در کشور متقابل و در برقراری روابط دیپلماتیک برخوردار شویم. از این رو، اصل بر رابطه متقابل همراه با درایت و هوشیاری است.

قطع رابطه در نفس خود هنر نیست، هنر در آن است که رابطه‌ای به اصطلاح رایج شده امروز برد-برد وجود داشته باشد. در ارتباط با انگلیس البته ما سوابق و خاطرات تلخی را داریم که امیدواریم با نگاه به این سابقه تاریخی و تدابیر لازم، دولت تصمیم به ارتقای روابط و بازگشایی سفارتخانه‌ها گرفته باشد و امیدواریم این سوابق تلخ تکرار نشود، زیرا اگر برخورد دولت انگلیس بار دیگر از موضع بالا و بدون توجه به هویت ملی و دینی و تاریخی ما باشد، قطعاً این رابطه نمی‌تواند دوام داشته باشد.

بزرگترین هدف انقلاب و نظام اسلامی ما حفظ استقلال، نفی سلطه و حفظ هویت دینی و ایرانی است، بنابراین دولت انگلیس تا زمانی که اصول را عمیقاً مورد توجه قرار ندهد، روابط دو کشور نمی‌تواند پایدار و مستحکم باشد.

اگر دولت انگلیس با درک واقعیت های موجود در ایران نوعی توازن و تعادل را در روابط خود ایجاد کند، خواهد توانست به حضور و رابطه‌اش ادامه دهد، اما اگر بخواهد با نگاه امپراتوری گذشته و ابر قدرتی و نگاه مداخله جویانه در ایران حضور و فعالیت داشته باشد،  بار دیگر به بیراهه رفته‌اند و این رابطه پایدار نخواهد بود و دوباره با تنش و بحران روبه‌رو خواهد شد.

از این رو، مسؤولان ایرانی باید بسیار دقیق و محتاط باشند و در روابط و تعامل ها و قراردادها و بده و بستان‌های اقتصادی و سیاسی با هوشیاری و احتیاط عمل کنند.

ما خاطرات تلخ و نگران کننده ای از دخالت دولت انگلیس در حوادث تلخ سال 88 و فتنه آن دوران داریم و قطعاً دولت این کشور باید بداند که امکان تکرار وقایع سال 88 در ایران وجود ندارد و اگر آنها با این نگاه به تهران بیایند بار دیگر روابط به پایین‌ترین سطح ممکن نزول خواهد کرد.

البته در مقطع حاضر شرایط ایران، اوضاع خاورمیانه و موقعیت اروپا و آمریکا کاملاً تغییر کرده و به نظر می‌رسد که دولت انگلیس مایل است با توجه به منافع دو کشور و واقعیت‌های موجود روابط خود را با تهران تنظیم کند.

******************************************************

روزنامه جمهوری اسلامی ****

آیا این پرونده سنگین‌تر خواهد شد؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم

از لحظه انتشار خبر سفر «فیلیپ هاموند» وزیر خارجه انگلیس به تهران که قرار است امروز سفارت این کشور در تهران را بازگشائی کند، مطبوعات چاپ لندن از این سفر استقبال کردند و آن را واقعه‌ای مثبت در روابط ایران و انگلیس دانستند. فعالان اقتصادی انگلیس نیز از این سفر استقبال کرده و آن را تلاش دیرهنگام اما لازم دولتمردان کشورشان برای حضور در بازار پراهمیت ایران توصیف کردند.

هر چند سفر وزیر امور خارجه انگلیس به تهران با تاخیر قابل ملاحظه‌ای در مقایسه با تعدادی از کشورهای اروپائی، که بلافاصله بعد از اعلام توافق هسته‌ای مسئولان ارشد خود را به تهران فرستادند، انجام می‌شود اما این سفر در تکمیل زنجیره سفرهای مسئولان ارشد اروپائی به تهران نشان دهنده دو واقعیت مهم است. اول آنکه سخن رئیس‌جمهور روحانی که گفت نظام تحریم‌ها فرو ریخته سخن کاملاً درستی است، زیرا قدرت‌های اول اروپا همچون آلمان، فرانسه، ایتالیا و انگلیس در یک مسابقه و با سرعت برای از سرگرفتن روابط خود با ایران از همدیگر سبقت گرفتند و دوم آنکه این مسابقه پرمعنا حاوی این پیام روشن برای کنگره آمریکا نیز هست که توافق هسته‌ای وین، به راه خود می‌رود و منتظر تصمیم نمایندگان حزب جمهوری خواه آمریکا نمی‌ماند. بنابر این، اکنون این کنگره است که باید خود را با توافق هسته‌ای وین تطبیق دهد البته اگر اعضاء کنگره مایل باشند آمریکا در جهان منزوی نشود.

درست در همینجاست که باید به این نکته ظریف توجه شود که دولتمردان آمریکائی بعد از سالها رجزخوانی علیه ایران و اینکه جمهوری اسلامی ایران در جهان منزوی است، اکنون به زبان خود می‌گویند شرایط بگونه‌ایست که اگر کنگره و توافق هسته‌ای با ایران را رد کند، آمریکا دچار انزوا خواهد شد. این، یعنی معجزه دیپلماسی ایران و قدرت خیره کننده‌ای که گروه مذاکره کننده ایرانی در برابر 6 قدرت مدعی جهانی نشان داده‌اند.

نکته مهمی که تمام دولتمردان انگلیسی از جمله فیلیپ هاموند، وزیر خارجه انگلیس چاره‌ای غیر از پذیرفتن آن ندارند اینست که اینبار دولت انگلیس درحالی دست دوستی به طرف ایران دراز می‌کند و وزیر خارجه انگلیس درحالی برای بازگشائی سفارت کشورش به تهران آمده که برخلاف گذشته به جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای برتر و مطرح در سطح جهان می‌نگرد و اعتراف می‌کند که باید در برابر ملت ایران تواضع کند، حقوق این ملت را به رسمیت بشناسد و هرگز هوس‌های استعماری گذشته را درباره ایران به ذهن خود راه ندهد. این، درسی است که دولتمردان انگلیسی طی 36 سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از مردم ایران گرفته‌اند و با قهرو نازها و بستن و باز کردن‌های سفارت و تهدید و تطمیع و تحریم‌های مکرر اکنون به این نتیجه رسیده‌اند که ملت انقلابی ایران را نمی‌توانند تسلیم خواسته‌های خود کنند و چاره‌ای جز تعامل ندارند و این انگلیس است که باید تسلیم واقعیت شود.

در عین حال، این نکته را نیز لازم است به وزیر خارجه انگلیس، کارکنان سفارت انگلیس در تهران و تمام دولتمردان انگلیسی گوشزد نمائیم که مردم ایران به دلیل سوابق سوء دولت انگلیس در قرون اخیر و بدعهدی‌ها، طمع ورزی‌ها و خیانت‌هائی که به ایران کرده، نمی‌توانند به شما اعتماد کنند. برقراری روابط، بازگشائی سفارتخانه‌ها و رفت و آمدهائی که از این پس وجود خواهد داشت هر چند در چارچوب تعامل متعارف فیمابین کشورها برمبنای مقررات بین‌المللی خواهد بود، ولی مردم و مسئولان ایرانی هرگز نگاه‌های دقیق خود را از رفتارهای شما در این کشور بر نخواهند داشت. پرونده دولت انگلیس از نظر ایرانیان مالامال از خیانت، چپاول، جاسوسی و خنجر از پشت زدن به ملت ایران است. این پرونده قطور از دوران صفویه یعنی 4 قرن قبل تشکیل شده و تا به امروز حتی یک برگ سفید در آن وجود ندارد. دولت انگلیس، حتی در روزهای اوج انقلاب اسلامی مردم ایران در سال 1357 تلاش کرد به شکل‌های مختلف از رژیم منحط و فاسد پهلوی حمایت کند و خاطره تلخ به انحراف کشاندن نهضت مشروطیت را در اذهان مردم ایران تداعی نماید. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز نیز برای مقابله با این انقلاب هر کاری که توانست انجام داد و اکنون بعد از ناکامی در تمام این توطئه‌ها، از در دوستی درآمده است. روشن است که این اقدام نیز با هدف جلب منافع است و از آنجا که تمام تعامل‌ها و روابط فیمابین کشورها برمبنای منافع آنها صورت می‌گیرد، به این اقدام ایرادی نیست، اما اگر دولت انگلیس روش نادرست گذشته را باز هم تکرار و پرونده خود را سنگین‌تر کند معلوم نیست بار دیگر بتواند انتظار داشته باشد کسی در تهران برای فشردن دست فرستادگان لندن آمادگی نشان دهد.

بنابر این، به دولتمردان انگلیس توصیه می‌کنیم و این توصیه را از طریق وزیر خارجه انگلیس به گوش آنان می‌رسانیم که روش گذشته را کنار بگذارید، این واقعیت را درک کنید که ایران انقلابی با ایران قبل از انقلاب تفاوت زیادی دارد و مردم ایران به هیچکس و هیچ دولتی اجازه دخالت در امور کشور خود را نمی‌دهند. شما اگر به این توصیه عمل کنید می‌توانید روابط خوبی با ایران داشته باشید و در غیر اینصورت مطمئن باشید که از بازگشائی سفارتتان در تهران، طرفی نخواهید بست و فقط پرونده‌تان سنگین‌تر و سیاه‌تر خواهد شد.

******************************************************

روزنامه خراسان*****

مسئولان حيران!/کورش شجاعي

تا کي و تا چند بايد شاهد پنجه فرو کردن عده اي خودخواه و سودجو بر گلوي محيط زيست و منابع طبيعي باشيم؟ اين سلسله پليد و نامبارک زمين خواري، کوه خواري، درياخواري و تجاوز به حريم منابع طبيعي خصوصاً جنگل ها و بستر رودخانه ها و... و از بين بردن باغ ها و درختان و همين ميزان محدود جنگل هايي که در کشور داريم تا کي ادامه خواهد داشت؟ و از همه مهمتر اين «چشم بستن»ها و «حيراني» برخي مسئولان و تباني احتمالي برخي از آنان با سودجويان و نابودکنندگان منابع طبيعي تا کي ادامه خواهد داشت؟ مگر تجاوز به حريم منابع طبيعي، بستر و حريم همين معدود رودهاي هنوز جاري و تاکنون نسبتاً رهيده از توفان خشکسالي و انجام ساخت و ساز غيرمجاز و گاه به اصطلاح مجاز و تجاوز به جنگل ها و نابود کردن ديگر منابع طبيعي يک شبه و دفعتاً و «در آن واحد» رخ داده که تازه حالا و هر از گاهي برخي از مسئولان آن هم بر اساس برخي گزارش هاي مردمي و پيگيري بعضي رسانه ها به فکر افتاده اند؟ آخر در طول مدتي که اين همه مصالح، آهن و سيمان و... حمل مي شد و مي شود تا هتل ها، ويلاها و استراحت گاه هاي «از ما بهتران» در دل برخي جنگل ها، حريم رودخانه ها، سواحل درياها و حتي بر فراز کوه ها، بي محابا و گستاخانه خودنمايي کنند، اين برخي آقايان مسئول چه نمايندگان مجلس و شوراي شهر چه برخي وزراي مرتبط و چه بعضي استانداران، فرمانداران، شهرداران، ده داران و دهياران و بعضي مديران منابع طبيعي، محيط زيست و جهاد کشاورزي در اين کشور زندگي نمي کردند و نمي کنند؟ و از پول بيت المال براي انجام وظايف محوله حقوق نمي گيرند؟ که اين همه زمين خواري، جنگل خواري، کوه خواري و... انجام مي شود و آن قدر اين ماجراي تلخ تداوم مي يابد که رهبر انقلاب با آن همه مشغله و مسئوليت سنگين ملي و فراملي به خاطر اهميت منابع طبيعي بارها و بارها نسبت به اين موضوع حياتي و سرمايه هاي ملي تذکر مي دهند و با اين همه باز هم گويا برخي مسئولان در خود همت و عزم و شهامتي براي مقابله با اين پديده هاي شوم نمي يابند و همچنان چشم و گوش و بلکه چشم وجدان خود را بر اين همه «بيداد» بر محيط زيست و منابع طبيعي بسته نگاه مي دارند، روشن است که اکثر قريب به اتفاق اين ساخت و سازها و تجاوزها به حريم منابع طبيعي و نابود کردن اين سرمايه هاي ملي تجديدناپذير در روز روشن و پيش چشم همين آقايان و البته مردم منطقه به وقوع پيوسته، حالا اگر اين مسئولان نديده اند و نشنيده اند اين ماجراهاي تلخ و تجاوز به منابع طبيعي را که واي بر آنان و واي بر عاقبت کار آنان و حقوق هايي که گرفتند و خوردند و اما اگر اين مسئولان ديده اند و شنيده اند قصه تلخ اين تجاوزها به منابع طبيعي و نابودسازي ها را و چشم بستند و يا کاري در خور نکردند و يا خداي نکرده بعضي هاشان با زمين خواران، جنگل خواران و کوه خواران و... تباني کردند دوصد واي بر اين بي مسئوليتي ها و «خيانت ها»ي برخي از مسئولان به امروز و آينده اين ملت و کشور. مگر بعضي از اين آقايان مسئول نمي ديدند و نمي فهميدند که کشت و ايجاد آن همه باغ در آذربايجان غربي و حفر آن همه چاه براي آبياري محصولاتي که بدون در نظر گرفتن «الگوي کشت» آن هم در اين شرايط خشکسالي، کار درياچه اروميه را به کجا مي رساند و بخش اعظمي از اين درياچه و منبع اهدايي الهي و عاملي بس موثر بر حيات و حفظ محيط زيست و اقليم منطقه، اين روزها و چند سال است به شوره زار و بستري براي ايجاد توفان هاي شن و نمک تبديل شده است. حتي غيرمتخصصان درباره ارزش حفظ منابع طبيعي مي دانند که ساخت و سازها در حريم رودخانه ها چه بلايي بر سر محيط زيست و از آن مهمتر، مردم مي آورد. سيل چند سال پيش در جنگل گلستان که جان ده ها نفر را گرفت و همچنين وقايع مشابه از جمله سيل اخير در جاده چالوس و روستاي سيجان که به قرباني شدن حدود ۲۰ نفر از هموطنانمان منجر شد يکي از تبعات شوم، تلخ و جبران ناپذير قطع درختان، تجاوز به حريم رودخانه ها و ساخت و سازهاي غيرمجاز در حريم رودخانه ها، تجاوز به جنگل ها و تغيير کاربري ها است، چه کساني مي خواهند پاسخگوي قرباني شدن مردم در اين فجايع باشند اي کاش زمين خواران، جنگل خواران و کوه خواران کمي وجدانشان به کارشان آيد! اي کاش همه مسئولان عزمشان را براي جلوگيري و مقابله با تخريب منابع طبيعي جزم کنند و دريابند که چه مسئوليت خطيري بر عهده دارند که نه تنها بايد پاسخگوي مردم زمان خود بلکه در قبال آيندگان نيز بايد پاسخي قابل قبول داشته باشند. اين شوخي نيست بلکه فاجعه است که بر اساس آمار ارائه شده طي پنج دهه اخير، مساحت جنگل هاي ايران از ۱۸ ميليون هکتار به ۱۴ ميليون هکتار کاهش يافته و اين ۴ ميليون هکتار جنگل نابود شده به بيابان تبديل شده، آن هم در شرايطي که بر اساس آمار سازمان خواربار و کشاورزي جهاني (فائو) ايران يکي از ۷۰ کشور در حال توسعه دنياست که پوشش جنگلي کمي دارد و متأسفانه اين پوشش جنگلي اندک با سرعتي بيشتر از ديگر نقاط دنيا در حال نابودي است. (بر اساس تعاريف فائو درباره جنگل، کشور ما ۱۱ ميليون هکتار پوشش جنگلي دارد.) آيا جاي تأسف عميق نيست در حالي که اکثر کشورها حتي کشورهاي بسيار پرآب و پربارش مانند اوکراين که از متوسط بارندگي بيش از ۵۰۰ ميليمتر و جاري بودن بيش از ۳ هزار رودخانه در کشورشان برخوردارند باز هم اهميتي بسيار ويژه به مديريت مصرف آب مي دهند اما در کشور ما که طبق تقسيم بندي هاي جهاني جزو کشورهاي خشک و نيمه خشک با متوسط بارندگي حدود ۲۵۰ ميليمتراست که اين بارندگي ها نيز متأسفانه به صورت همگن و متوازن در کل کشور نيست بلکه بارش هاي اصلي بيشتر محدود به شمال و شمال غرب کشور و برخي مناطق ديگر مي شود ولي مسئولان ما لااقل تاکنون کاري در خور، بايسته و اساسي براي مصرف بهينه آب خصوصاً در بخش کشاورزي انجام نداده اند بخشي که حدود ۹۲ درصد آب کشور در آن با بهره وري حدود ۳۰ درصد مصرف، بلکه «هدر» مي شود. با همه اين اوصاف ما نه تنها عزمي جدي و فوري براي جلوگيري از تبخير ۷۰ درصدي آب در کشور، کنترل، مهار و استفاده بهينه از روان آب ها نداريم بلکه عزمي حتي براي حفاظت از حريم و بستر همين اندک رودها وجود ندارد که با شدت گرفتن برخي رگبارهاي فصلي و غيرفصلي شاهد ويراني ها و حتي جان باختن عده اي مي شويم. واقعاً جاي تأسف است که مثلاً در همين استان خراسان رضوي و مشهد خودمان در حضور و جلوي چشم استاندار، شهردار، فرماندار، نمايندگان مجلس و شوراي شهر و ديگر مسئولان وقت (قبلي) و حاضر (فعلي) بر فراز تپه ها و کوه هاي حاشيه جاده صدمتري که از يک منظر ويترين و ورودي شهر مقدس مشهد و از يک منظر تنفس گاه اين شهر مقدس محسوب مي شود، آهن ها و ساختمان ها و برج ها و غول هاي آهني علم شود اما اقدام در خور و موثري براي جلوگيري و مقابله با اين تجاوز آشکار به منابع طبيعي و کوه خواري انجام نمي شود و آن قدر اين ماجراي تلخ سامان نمي يابد تا صدا بلکه ناله رهبر فرزانه انقلاب به خاطر اين کوه خواري ها درمي آيد. آخر اين زمين خواري ها، جنگل خواري ها، کوه خواري ها، ساحل خواري ها تا کجا و تا کي ادامه خواهد داشت و معلوم نيست برخي از اين مسئولان چه گير قانوني، يا بهانه اي دارند يا دچار چه «حيراني» شده اند که جاي جاي اين کشور حتي گردنه حيران آن گردنه سرسبز و منحصر به فرد در ايران تيول زمين خواران خودخواه و سودجو شده است و چرا از همان ابتدا که به صورت غيرمجاز و يا با مجوزهاي صوري و دورزدني، خشتي بر خشتي گذاشته مي شود جلوي تجاوز به منابع طبيعي گرفته نمي شود و با زمين خواران و مسئولان قاصر و مقصر برخورد جدي نمي شود شايد ديگر وقت آن رسيده باشد که پس از محاکمه و محرز شدن تقصير برخي ده داران، فرمانداران، شهرداران، نمايندگان مجلس و شوراي شهر و يا مديران کل و استانداران و حتي برخي وزيران در ماجراي تلخ تجاوز به منابع طبيعي و رساندن آنان به اشد مجازات که حداقل آن مي تواند برکناري و انفصال دائم از خدمات دولتي باشد تا شايد لااقل از اين پس شاهد به حداقل رسيدن تجاوز و تخريب منابع طبيعي کشورمان و بيرون آمدن برخي مسئولان از «حيراني» تصميم گيري ها و اقدامات موثر و جدي در عرصه هاي گوناگون از جمله حفظ منابع طبيعي باشيم.

******************************************************

روزنامه ایران******

نگاه‌ها به جامعه پزشکی را با بدبینی آلوده نکنیم/دکتر سیدحسن هاشمی

یک بار دیگر سالروز تولد دانشمند حکیم و پزشک برجسته ایرانی ابوعلی سینا و یک بار دیگر روز پزشک، روزی که بهانه‌ای برای پاسداشت خدمات ارزنده جامعه پزشکی و فرصتی مناسب به منظور یادآوری جایگاه این قشر در جامعه است. تا از این مسیر قدری بیشتر با اهمیت حرفه پزشکی آشنا شویم؛ حرفه‌ای که نباید تنها به عنوان یک شغل به آن نگریست. تشخیص و درمان درد و کمک به بیماران برای التیام آلامشان، از حرفه پزشکی جایگاهی ساخته که شاید نتوان آن را با هیچ حرفه دیگری مقایسه کرد. روایات و احادیث اسلامی نیز حساسیت و اهمیت جایگاه و نقش پزشک و طبابت را به روشنی عیان می‌سازد؛ چنانکه در اسلام، علم پزشکی همتای علم دین، ارزشمند شمرده شده است.

امام جعفر صادق(ع) در حدیثی، مردمان را از سه گروه بی‌نیاز نمی‌دانند؛ ایشان می‌فرمایند: اهل هیچ سرزمینی از وجود سه طایفه بی‌نیاز نیستند و اگر آنها را نداشته باشند، سرگردان می‌شوند: فقیه دانشمند پرهیزکار، زمامدار نیکوکار و مورد اطاعت و پزشک ماهر و مورد اعتماد. نکته جالب در این فرمایش گهربار، اینکه فقیه، امور آخرتی مردمان را عهده‌دار است؛ زمامدار، امور دنیایی آنها را سر و سامان می‌بخشد و پزشک با تأمین سلامت جسمانی مردمان، آنها را برای انجام امور دنیوی و اخروی آماده و سلامت نگه می‌دارد.

این نگاه از دیروز تاریخ تا امروز در مورد جایگاه پزشکان صادق است؛ این گروه به علت ماهیت تخصص خویش و افزون بر آن با توجه به سوگند حرفه‌ای که یاد کرده‌اند، همواره نزد مردم به عنوان افرادی معتمد و راز دار یاد می‌شوند. طی قرن‌ها این جایگاه نه تنها محفوظ مانده که امروز اعتماد به پزشک، نقشی پر رنگ‌تر از گذشته در زندگی مردم دارد. در طول زمان، عموم پزشکان با رعایت اصول انسانی و اخلاقی و عمل به وظیفه، به اعتلای جایگاه پزشکی کمک شایانی کرده‌اند و بی‌انصافی است اگر با چشمانی بسته و بدتر از آن با عینک بدبینی به تاریخ این حرفه بنگریم و زحمات و خدمات جامعه پزشکی را نادیده بگیریم.

به شهادت تاریخ، پزشکان همواره خدمتگزار مردم بوده‌اند. البته مانند هر صنفی نقص‌ها و ضعف‌هایی در این گروه از جامعه نیز وجود دارد که هیچ پزشکی آن را کتمان نمی‌کند، اما راه حل، تلاش برای اصلاح و بهبود نقص است یا فریاد و پرخاش و هجمه غیر منصفانه؟ واقعیت این است که کار در هیچ حرفه‌ای مصون از خطا و اشتباه نیست و همه افرادی که در یک صنف و شغلی خاص مشغول خدمت به جامعه هستند نیز پاکدست و درستکار نیستند؛ اما بی‌انصافی و غیراخلاقی است که عملکرد نادرست عده‌ای را به پای درستکارانی بنویسیم که بی‌دریغ و متعهدانه، روز و شب در خدمتگزاری به مردم تلاش می‌کنند.

درباره پزشکان و مسائلی که پیرامون این گروه مطرح شده، اما بسیار قصه‌ها ساخته‌اند؛ از درآمدهای چند صد میلیونی یا حتی میلیاردی تا... اما بواقع چند درصد جامعه پزشکی از چنین رفاهی برخوردار است یا زندگی‌اش دستخوش حوادثی شده که خوراک خبری رسانه‌ها شود؟ واقعیت آن است که در سراسر جهان، پزشکان از سرمایه‌های ارزشمند اجتماعی و جزو نخبگان جامعه هستند؛ آیا عجیب نیست که جامعه‌ای با بی‌تدبیری، سرمایه‌هایش را براحتی از دست بدهد؟ شاید گروهی بگویند، هجمه به جامعه پزشکی با نیت نکوهش رفتار شماری از این جمعیت صورت می‌پذیرد؛ اما آنچه در پس این رفتار دیده می‌شود، تنها سقوط اخلاقی و زایش بی‌اعتمادی در جامعه است که تبعات آن گریبان همه را خواهد گرفت و اغلب زمانی به خود می‌آییم که برای بازگرداندن اعتماد دیر است و متحمل هزینه‌هایی سنگین شده‌ایم. فراموش نکنیم هجمه‌های گسترده و بی‌محابا به جامعه پزشکی، بی‌احترامی به تمام پزشکانی است که هر یک بارها و بارها وسیله‌ای بوده‌اند تا لطف خداوند از طریق ایشان، شامل حال عزیزان‌مان شود، درد و بیماری از تن‌شان دور گردد و لبخند شیرین عافیت بر لبان‌شان بنشیند.

همچنین به یاد داشته باشیم، جامعه پزشکی ایران، طبیبان مجرب و حاذقی دارد که آوازه‌ای جهانی دارند. زنان و مردان گرانقدری که نه تنها موجب فخر و مباهات ایرانیان که مورد احترام هر انسانی هستند.

نتیجه آنکه بر یکایک ما فرض است که نگاه‌ها به جامعه پزشکی را با بدبینی آلوده نکنیم و رابطه بیمار و پزشک را که لازمه‌اش حفظ اعتماد بیمار به پزشک است با شایعه پراکنی و هجمه‌های ناجوانمردانه خدشه دار نسازیم. چنین باد.

******************************************************

روزنامه وطن امروز**

چهارسوی نفوذ آمریکا در ایران/عبدالله عبداللهی

موضوع پروژه نفود آمریکا در ایران و تسلط آن بر منطقه اخیراً بار دیگر به شکل پردامنه‌ و پربسامدی در فضای سیاسی ایران مطرح شده است. پس از طرح این موضوع توسط رهبرمعظم انقلاب، تحلیل‌های مختلفی درباره آن صورت گرفت؛ برخی این نفوذ را صرفاً از راه توافق‌هسته‌ای تحلیل کردند و برخی دیگر آن را پروژه‌ای فراتر از برجام، و در این بین مسائلی از قبیل دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران و نیز روانه شدن برخی نمادهای آمریکایی مانند مک‌دونالد و... به کشورمان به عنوان راه‌‌های نفوذ مطرح شد.

با این حال این یادداشت بنای آن دارد با نگاهی کلان‌تر به ابعاد پروژه نفوذ بپردازد و برای آن یک صورت‌بندی مشخص ارائه دهد. بدین ترتیب مباحثی نظیر مک‌دونالد، برجام، انتخابات‌های پیش رو، جریانات سیاسی داخل کشور و... نیز در این پروژه خودبه‌خود جانمایی خواهند شد.

نگارنده معتقد است «مهار و فروپاشی نرم» هدف اصلی آمریکا در ایران است و در این بین «تحدید قدرت» و «شکل‌دهی به دوقطبی‌های گفتمان‌ساز» راهبردهای اصلی آمریکا برای نفوذ به ایران هستند که به صورت دیالکتیکی کار می‌کنند. بدین معنا که از شکل‌دهی به دوقطبی‌ها به منظور تحدید قدرت استفاده می‌شود و سپس با بهره‌گیری از روند پیشین تحدید قدرت، برای پل زدن به دوقطبی بعدی- و الی آخر- سود برده می‌شود و در نهایت آنچه اتفاق می‌افتد از 2 حال خارج نیست؛ یا با یک ایران بی‌یال و دم و اشکم که در حکم کبریت بی‌خطری برای نظام سلطه است مواجهیم یا با یک کودتای نرم از داخل.

اما پس از پی‌بردن به راهبردها، مساله مهم‌تر آن است که این راهبردها از چه طریقی تغذیه می‌شوند و سرچشمه‌های تغذیه‌کننده آنها چیست؟ چه آنکه «سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل».

از منظر جامعه‌شناسی سیاسی؛ 1-«اندیشه و آگاهی‌های نظری» 2- «گفتمان‌ها» 3-«سبک‌زندگی» و 4- «عاملان تکیه‌زننده بر مسند قدرت»، 4 رکن اصلی تغییر و تحولات کلان در هر جامعه‌ای هستند و اگر بخواهد در جامعه‌ای- مثل ایران - تغییر اساسی رخ داده و جابه‌جایی‌های کلان صورت گیرد، باید در همه این 4 رکن تحولات عظیمی رخ دهد. با این حال نگارنده معتقد است از بین 4 عامل فوق‌الذکر، رکنی که بر 3 رکن دیگر تفوق و برتری قابل ملاحظه‌ای داشته و البته آن 3 را به عنوان معدّ و به‌وجودآورنده خود همراه دارد، رکن «گفتمان» است.

هرچند در تفسیری غلط از کلمه گفتمان (Discourse) در محیط‌های عام سیاسی در کشور از آن بیشتر به عنوان ادبیات‌سازی تعبیر می‌شود اما گفتمان‌ در علوم سیاسی معنای بسیارمهم‌تر و کلان‌تری دارد. در حقیقت طبق نظریه تحلیل گفتمان-که به عنوان یک روش بسیار کاربردی از آن در علوم سیاسی استفاده می‌شود- اساساً پدیده‌ها معنای ثابتی ندارند و آنچه به یک پدیده و به یک امر بیرونی ارزش مثبت یا منفی می‌دهد، گفتمان شکل گرفته در یک جامعه است. مثال مشهور در این زمینه آن است که فرض کنید در کشوری سیلی جاری شده است، مردم معمولاً ممکن است معناهای متفاوتی به آن سیل ببخشند، برخی آن را نشانه‌ای از عذاب الهی می‌پندارند، برخی یک اتفاق طبیعی غیرقابل انکار و پیشگیری و برخی دیگر آن را و خسارت‌هایش را نمادی از ناکارآمدی سیستم حکمرانی کشورشان معنی می‌کنند. معناهای متفاوتی که مردم به این سیل می‌بخشند پیامد گفتمانی است که به آن معتقد شده‌اند.

دوقطبی‌ها و غیریت‌سازی‌ها رکن اساسی و ستون ‌فقرات گفتما‌ن‌سازی هستند و بنا به تعریفی که از گفتمان‌ در ادبیات سیاسی وجود دارد، اساساً یک گفتمان بدون معرفی «دگر»، «غیر» و «قطب مقابل خود» امکان شکل‌گیری و هژمونی ندارد.

با بیان این مقدمه، به این جمله کلیدی بازمی‌گردیم که آمریکا در پروژه نفوذ خود از هر 4 فاکتور تغییر و تحول کلان در یک جامعه (قدرت، گفتمان، سبک‌زندگی و اندیشه و آگاهی) بهره‌گیری کرده و خواهد کرد اما مساله آن است که برجام، مک‌دونالد، انتخابات‌های پیش‌رو و... چه نقشی در این پروژه بزرگ آمریکا بازی و به کدام‌یک از 4 رکن گفته شده کمک خواهند کرد و چه راه‌هایی باید به سوی آمریکا بسته شود.

یکی از مهم‌ترین مواردی که با توجه به سطح توجه به آن طی یکی، دو سال اخیر، بهتر است همین ابتدای کار تکلیفش در این متن مشخص شود، مساله برجام است. همانگونه که گفته شد برخی دلسوزان بلافاصله پس از بیانات بسیار مهم هفته‌گذشته مقام معظم رهبری، متن توافق هسته‌ای را کانال و دریچه اصلی نفوذ آمریکا به ایران در عصر پساتوافق معرفی کردند.

 با این حال ادعای این متن آن است که اولاً برجام جسمی دارد و روحی، ثانیاً در جسم برجام هم راه‌های نفوذ تعبیه شده است با این حال روحی که برخی مسؤولان اجرایی کشور، غربگرایان و اصلاح‌طلبان و همچنین رسانه‌های آن‌سوی آب بدان می‌دمند بسیار خطرناک‌تر از جسم برجام است، ثالثاً جسم برجام را (به‌رغم تمام خطرات آن) شاید بتوان نسبت به سایر مولفه‌های نفوذ، در برهه کنونی، قابل‌ پیشگیری‌ترین راه معرفی کرد، رابعاً اگر برجام بنا به احوال و شرایط و مصلحت‌های کلان‌تری پذیرفته شود، به معنای پذیرش نفوذ نیست و خامساً نباید اینگونه تصور شود که اگر جسم و متن ذوبطن برجام دارای شرایط و لوازم یک «توافق خوب» می‌‌بود، هیچ راهی برای نفوذ وجود نداشت. چرا؟

 پیش از این در یادداشت دیگری مطرح کردیم آمریکا از منظر گفتمانی به دنبال پروژه مشخصی است. دوقطبی‌‌سازی‌های آزموده‌شده توسط آمریکا (با همراهی جریان غربگرای داخلی) که به‌وسیله آن افکارعمومی ایران شکل‌دهی و اینگونه القا شد که چرخیدن چرخ‌های سانتریفیوژ عامل اصلی عدم توسعه کشور است، پس از این به حوزه‌های دیگری کشیده خواهد شد. آمریکا بلافاصله پس از جمع‌بندی وین، مسائل منطقه را در یک سوی دوقطبی‌ای که قطب دیگر آن معیشت است، جاسازی و دوقطبی «معیشت - مسائل منطقه» را کلید زده و این دوقطبی‌ها را به حوزه‌های دیگری مانند «موشکی- معیشت» و «حقوق‌بشر- معیشت» نیز خواهد کشاند. منظور آن است که آمریکا‌یی‌ها با یک دسته اقدامات عینی و دسته‌ای دیگر از اقدامات ذهنی (روانی) که به یکدیگر به صورت دیالکتیک کمک می‌کنند، این بار سعی دارند اینگونه به مردم القا کنند که اگر تا دیروز مساله معیشت شما در گرو محدودسازی و بلکه برچیدن بخشی از فناوری هسته‌ای و... بود، از امروز این امر در گرو موضوعات دیگری از قبیل واگذاری تام و تمام تحولات منطقه به ید بیضای آمریکا، محدودکردن توان موشکی، تغییر مبانی حقوق بشری از اسلام به مولفه‌های سکولار و... خواهد بود.

جسم برجام آنجا مهم می‌شود که در صورت عدم مراقبت ما به‌وسیله راه‌های مختلفی که پیش از این درباره آن سخن گفته‌ایم، از برجام، یا خودبه‌خود «تحدید قدرت» ایران بیرون می‌آید یا پل‌های شکل‌دهی به دوقطبی‌های جدید (موشکی و...) احداث می‌شود. (با این حال معتقدم با برخی اقدامات نظیر حق شرط و تحفظ یا تصویب فکت‌شیت توسط مجلس برای متن فعلی برجام، ان‌شاءالله تا حد زیادی می‌توان از این آسیب‌ها کاست و البته برجام را در آینده با اقدامات ثانویه پیچیده‌ای تبدیل به فرصت هم کرد.)

اما روح برجام (روح تقلبی دمیده شده توسط غرب و برخی جریانات غربگرای داخلی) خطرناک‌تر است. تمام حرف این روح تقلبی همان است که توسط آقای هاشمی رفسنجانی به صراحت گفته شد: «غرب غیر از شفافیت چیزی از ما نمی‌خواهد.» این جمله‌ آقای هاشمی که از یک سو به غایت غلط و خطرناک است و از سوی دیگر بشدت هدفمند، اولاً بزک‌ تام و تمام استکبار را در خود نهفته دارد و ثانیاً حرفش آن است که بلافاصله همین مسیری که در توافق هسته‌ای طی شد (بده بستان)، می‌تواند فی‌الفور وNonStop  به حوزه‌های دیگر امنیت ملی کشور کشیده شود. بدان معنا که ما از بخش مهمی از خواسته‌ها و آرمان‌های خود در منطقه و جهان کوتاه بیاییم و حتی دیگر برای رژیم صهیونیستی هم مزاحمتی نداشته باشیم (جمله‌ای که پیش از این توسط آقای هاشمی صراحتاً گفته شده است) تا بتوانیم آسوده و باتوسعه زندگی کنیم. در صورت سرایت این روح به جامعه، آمریکا اساساً‌ دیگر نیازی به جسم ژانوسی برجام هم ندارد و آنچه برای جسم برجام برنامه‌ریزی کرده بودند تا با صدها اما و اگر، احیاناً بعد از 15 سال بدان برسند، در همین ابتدای کار محقق شده است  و در این بین متاسفانه برخی جملات اخیر جناب حجت‌الاسلام آقای حسن روحانی نیز – ان‌شاءالله ناآگاهانه - تکه‌های همین پازل را پر می‌کند.

  مک‌دونالدیزیشن

اما همانگونه که تاکید شد برجام تنها تکه پازل نیست. این روزها بحث‌های مربوط به مک‌دونالد و مک‌دونالدیزیشن نیز به صورت محسوسی مطرح شده است. اما اگر مک‌دونالد صرفاً یک فست‌فود‌فروشی بیش نیست، چرا این‌همه باید درباره آن حساسیت وجود داشته باشد. سوال اصلی دقیقاً همینجاست و البته جواب نیز در این متن بر مبنای مقدماتی که گفته شد روشن است.

مک‌دونالد صرفاً یک فست‌فود‌فروشی نیست، بلکه نمادی از یک سبک‌زندگی تمام عیار آمریکایی و آمریکن استایل است. بزرگی خطر این مساله دقیقاً متناسب است با خطر تغییر سبک زندگی در تغییر و تحولات کلان در یک جامعه و این از منظر فلسفی به ارتباط دیالکتیک بین «تغییر درمظاهر ارزش» و «تغییر در ارزش‌ها» مربوط است. بدان معنا که فقط این نیست که باید ارزش‌ها در یک جامعه تغییر کند تا مظاهر و صورت‌های یک جامعه نیز تغییر کند؛ چنین فرضی کاملاً ساده‌انگارانه است، درست آن است که «مظاهر ارزش» نیز ارزش‌ها را تغییر می‌دهند. به عنوان مثال اگر در یک جامعه، مظاهر اشرافی‌گری فراوان شد، ارزش ساده‌زیستی خود به‌خود به یک ارزش منزوی و بعضاً ضدارزش تبدیل خواهد شد و به همین صورت، اگر در جامعه‌ای مظاهر زندگی آمریکایی و آمریکن استایل فراوان و غالب شد، ارزش‌های متعددی را با خود به محاق خواهد برد که از اصلی‌ترین آنها ارزش استکبارستیزی است، و آمریکا به فراموشی ارزش استکبارستیزی در ایران بسیار نیازمند است.

فارغ از مباحث نظری پیرامون مک‌دونالد، از نظر تجربی نیز نقش پروژه مک‌دونالدیزیشن در شوروی و ویتنام کاملاً شفاف و گویاست.

  علوم انسانی

در ابتدای متن تاکید شد اندیشه و آگاهی یکی از 4 رکن اصلی تغییر و تحولات عمیق در جامعه است. از سال‌ها پیش خطر سیطره علوم انسانی غربی بر دانشگاه‌های کشور، توسط رهبرمعظم انقلاب به صورت مکرر مطرح شده است. با این حال خوشمزه‌ترین جای کار آنجاست که جمهوری اسلامی سال‌هاست فریاد می‌زند راه پیشرفت از «اتکا به ظرفیت‌های درونی» می‌گذرد اما از سوی دیگر همه آنها که به دنبال اخذ مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد و چه بسا دکترا در جمهوری اسلامی هستند، باید به کتاب‌هایی نظیر «عقلانیت و توسعه‌یافتگی ایران» و «ایران و جهانی شدن» نوشته آقای دکتر سریع‌القلم مراجعه و آن را از بر کنند. کتاب‌هایی که کل آن یک پاراگراف بیش نیست؛ «1- نیاز اصلی امروز کشور توسعه است،

2- توسعه همان چیزی است که در غرب اتفاق افتاده، 3- برای توسعه‌یافتن باید با قدرت‌های بزرگ غربی از جمله آمریکا و آلمان و... پیوندهای عمیق داشته باشیم و در مدار  توسعه غربی قرار بگیریم، 4- غرب یک کل به هم پیوسته است و قرار گرفتن بر مدار توسعه غربی نیازمند اندراج در فرهنگ غربی نیز هست؛ 5- مانع اصلی عدم اندراج ما در فرهنگ غربی، قانون اساسی ما و تعصب بر فرهنگ اسلامی است، 6- لذا قانون اساسی و... را باید تغییر و به فرهنگ غربی پا داد!»

 بدین ترتیب در دانشگاه‌های کشور به طور رسمی، آکادمیک و بسیار شیک و مجلسی، مخالفت با جمهوری اسلامی و ایده‌های راهبردی آن را  به عموم جوانان آموزش می‌دهیم و انتظار داریم پس از شکل‌دهی غربی به «اندیشه» جوانان به عنوان یکی از 4 رکن تغییر جامعه، از نفوذ نیز به طور کامل مصون باشیم!

   انتخابات

اما چهارمین رکن و به تعبیری مهم‌ترین رکن در گفتمان‌سازی به منظور تغییر و تحولات، آن است که چه کسانی بر مسند قدرت‌های اجرایی و تقنینی در کشور تکیه زده‌اند.

اهمیت زایدالوصف نقش صاحبان قدرت در پروژه پیچیده ذکرشده آنجاست که اساساً کلیدی‌ترین فاکتوری که می‌تواند روند چنین پروژه‌ای را کند و مهار یا تشدید کند، همین مساله است.

از همین روست که آمریکا در پروژه خود برای ایران، اولاً نقش بسیار کلیدی برای غربگرایان داخلی قائل است و از سوی دیگر به هنگام تزاحم یکی از تاکتیک‌ها و راهبردهای خود با تقویت جریان غربگرا در کشور، بدون شک حفظ و تقویت این جریان غربگرا را انتخاب می‌کند.

برای آمریکا و جریان غربگرا، انتخابات مجلس پیش‌ رو بسیار حیاتی است؛ لذا اولاً غربگرایان با دمیدن روح تقلبی به برجام و همچنین فتح‌الفتوح خواندن آن به دنبال تفوق گفتمانی و پیروزی قطعی در انتخابات پیش رو هستند و ثانیاً به اعتقاد نگارنده در ماه‌های پیش رو آمریکا از طرق مختلف کمک‌های شایان توجهی به این جریان خواهد کرد تا پیروزی آنها را تا حدی تضمین کند. من گمان می‌کنم آمریکایی‌ها طی ماه‌های آتی تا حد امکان و با لحاظ ملاحظات خاص، سعی خواهند کرد گشایش اقتصادی و معیشتی کوتاه‌مدتی را در کشور فراهم کنند. برخی آمدوشدهای ظاهری گروه‌های اقتصادی اروپایی و بعضی اقدامات سمبلیک دیگر از قبیل رفت و آمدهای مسؤولان ارشد اروپایی به کشورمان نیز در همین راستاست.

****************************************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات