در کنار سيرت ها انقلاب اسلامي که نرم افزار و هويت و اصول و مباني و همچنين آرمان هاي بنيادين انقلاب را تشکيل مي دهند و در مقاله قبلي به بررسي انها پرداختيم، بايد از صورت هاي انقلاب نيز نام برد که به منزله جسم و کالبد انقلاب به شمار رفته و در چارچوب هاي مختلف نهادي و غير نهادي و يا به عبارت دقيق به عنوان ستون و استوانه هايي به شمار مي روند که سيرت هاي انقلاب اسلامي بر روي آن ها قرار گرفته است که در ادامه به بررسي آن ها مي پردازيم.
1. رهبري
بدون شک نمي توان انقلاب اسلامي را چه قبل از پيروزي و چه پس از آن بدون توجه به يکي از بنيادهاي اساسي اش يعني موضوع "رهبري" فهميد. واقعيت اين است که مفهوم و قدرت رهبري در انقلاب اسلامي بسيار وسيع تر، ژرف تر و معنوي تر از انقلاب هاي ديگر است به همين دليل رهبري يکي از اصول و بنيادهاي انقلاب است و در نهضت هاي ديگر چنين نيست. در ساير نهضت ها رهبران نقش دارند ولي در اين مورد، رهبر که خود سمبل مفهوم رهبري به عنوان يک اصل اعتقادي است يکي از ارکان نهضت به شمار مي رود.
در انقلاب هاي ديگر رهبر يک فرد صادق، با اراده و يک اداره کننده زبردست است و در انقلاب اسلامي به جز اين، يک رهبر ديني و معنوي هم هست. مفهوم رهبر چه به معناي ديني و معنوي اش و چه معناي اجتماعي و سياسي اش، از بطن اسلام نشأت مي گيرد. اين مفهوم خود بخشي از اسلام و شيعه بخش مرکزي آن است. اين امر باعث شده که رهبر به عنوان رهبر و کسي که زمام امور دين و دنياي مردم به دست اوست، واقعيتي جز نياز مردم به چنين فردي نداشته باشد. به عبارت ديگر اين اعتقادات و از آن مهمتر، ساختار روحي و رواني شکل گرفته بر مبناي اين اعتقادات است که نياز به رهبري را موجب مي شود و فردي را مي طلبد که مردم در امور ديني، دنياي، معنوي و مادي خود به او رجوع کنند. موقعيت و قدرت بي همتاي رهبران ديني لااقل در جامعه اسلامي ناشي از همين است. آنان موقعيتي به جز موقعيتي که مردم بر آن ها قائل اند، که اين خود نتيجه پذيرش و اقبال عمومي است، ندارند و قدرتشان به معني دقيق کلمه از مردم نشأت مي گيرد. آن هم از عمق وجدان و شعور ديني مردم و نه از احساسات سطحي، زودگذر و غيرثابت شان.
با نگرشي عميق تر بايد گفت اين قدرت اصولاً معنوي و نه مادي است. چرا که ريشه و انگيزه اش يکسره ديني و معنوي است. توجه به اين نکته، کليد فهم قدرت و موقعيت امام خميني در جريان انقلاب اسلامي است و بيانگر اينکه موقعيت ايشان چگونه از توطئه ها و نشيب ها و فراز مصون ماند و رهبري شان فراتر از کليه گير و دارهاي سياسي جريان يافت. در واقع خصوصيات جسماني، رواني و شخصيت استثنايي شان چنان بود که گويي خداوند اصولاً ايشان را براي رهبري آفريده بود. ايمان، توکل، صلابت، قدرت اراده، فراست، موقعيت شناسي و کارداني شان آن چنان بود که رهبري سياسي و اجتمعي ايشان، از نفوذ معنوي شان نکاسته است. قيافه جذاب و نوراني، رفتار و کردار مشحون از معنويت و صلابت، سخنان سرشار از ايمان و قاطعيت، زندگي ساده و بي پيرايه، صداقت و بسياري صفات ديگر که در فرزند خلف ايشان نيز حضور دارد، همگي تداعي کننده سمبل ها و چهره هاي محبوب و مقدسي است که مردم اين سرزمين قرن هاست به آن ها عشق ورزيده و با آن زيسته اند. امام عاشورا را زنده کرد و امام حسين (ع) را از آن زواياي تاريک تاريخ که گرد و غبار رفتار ناهنجاريان در طول قرون چهره تابناکش را پشت ابرهاي تيره مخفي ساخته بود وارد صحنه کرد. (باهنر، 1371: 67)
زنده شدن مضاميني همچون ايثار و گذشت، شهادت طلبي، عدم منفعت خواهي و . . . نشان دهنده پيروي از يک خط مستقيم و الهي بود که رهبران انقلابي ايران و رأس آن ها امام خميني (ره) و روحانيون مبارز قرار داشتند و پس از آن مقام معظم رهبري سکان دار آن شد، به تأسي از اين رويداد تاريخي بوجود آمد. در واقع انقلاب اسلامي ايران با ايدئولوژي، رهبري، شعارها، اهداف صد در صد مذهبي، بارور شد و اعجاب همگان را برانگيخت و در ادامه حرکت مستمر و بي وقفه خود، حاکميت الهي را در قالب مقدس "جمهوري اسلامي" تحت نظارت و سرپرستي "ولايت مطلقه فقيه" به عنوان يک اصل مسلم مذهبي تثبيت کرد و به جنبه سياسي، مبارزاتي دين که بدست فراموشي سپرده شده بود، حيات مجدد بخشيد و با ارائه اين حرکت بديع و نظام سياسي نوظهور، جوامع ديني و اسلامي را، بيدار نمود و به حرکت و تکاپو واداشت. (طاهري، 1378، 256)
2. دولت و حکومت اسلامي
دولت به عنوان مجري سياست داخلي و خارجي با کاويژه هاي خاص خود، شاخصه بعدي صورت انقلاب اسلامي است که مفهومي متفاوت از رهبري که در رأس نظام اسلامي قرار گرفته و مشروعيت الهي دارد، داشته و از ابعاد گوناگون وجودي داراي تفاوت هاي بارزي با مسأله رهبري مي باشد.
در اين باره بايد اذعان داشت نفوذ استعماري استعمارگران و رخنه عوامل مختلف فرهنگي، سياسي، اقتصادي، نظامي و حتي مذهبي آنها در درون تشکيلات جامعه ايران در رژيم گذشته منزلت مسلمان را متزلزل ساخته بود. رضايت به اين دريوزگي و سرسپردگي و خفت و زبوني که جامعه بين المللي و در رأس آنها آمريکا، انگليس و رژيم صهيونيستي براي ايران و ديگر کشورهاي اسلامي منطقه به وجود آورده بودند، عالمان آگاه، آزادانديش و دلسوز به حال ملت اسلام همچون حضرت امام را متقاعد کرد کهتشکيل حکومتي اسلامي که به اين خفتها و زبونيها در عرصه بين المللي خاتمه دهد، بايسته و جزء تکليف آحاد مسلمين باشد و چنين اقدامي يعني تشکيل دولت و حکومت اسلامي اولين هدف و آرمان امام (ره) به شمار مي رود.
در حقيقت تئوري دولت و حکومت اسلامي که از همان روزهاي آغازين مبارزات حضرت امام در نوشته ها و سخنرانيهايي ايشان مطرح شد، هم نشان از آگاهي و اشراف سياسي ـ اجتماعي ايشان نسبت به اوضاع و شرايط زمانه خودشان داشت و هم نوعي رويکرد به اسوه هاي حکومتي اصيل در فرهنگ سياسي ـ حکومتي اسلام و عقايد و باورهاي مکتب راستين تشيع بود. مزايا و ويژگي هايي هم که حضرت امام در افکار و انديشه هاي خودشان در تئوري حکومتي اسلام مطرح مي ساختند، نوعي تلاشهاي فکري در مسير احياي انديشه هاي اصيل حکومتي و بازگشت به حکومت راستين اسلام و در رأس آنها حکومت کوتاه پيامبر(ص) در دوران 11 ساله مدينه و دوران خلافت پنج ساله حضرت علي(ع) و خلافت موقت و چند روزه امام حسن(ع) بود.
برنامه هاي حضرت امام در انديشه دولت اسلامي هم، برخاسته از نوعي تفکرات پيشبرنده و مبارزه بي امان با هر نوع ديکتاتوري و استبداد بوده که مانع از رسيدن جامعه به خواسته هاي اصيل خويش در راه تحقق حکومت اسلامي مي شد. مسئوليتهاي افراد، گروهها و در يک کلام قاطبه مردم در جامعه مسلمانان نسبت به حکومت اسلامي و وظيفه متقابل حکومت کاملاً نسبت به مردم مشخص شده بود. اين نوع انديشه، افراد جامعه را از کسالت و رخوت در راه حرکت به تعالي اسلامي در سايه حکومتي اصيل و راستين بدر مي آورد. گزينه جمهوري اسلامي نيز در واقع همان فراخواني همگاني مردم به تلاش در راه تحقق اين هدف و احساس مسئوليت همگاني است. و همين انديشه باعث موضع گيري صريح استعمار خارجي و کج انديشان داخلي گرديد.
اما عدالت مهمترين مشخصه در انديشه حکومت و دولت اسلامي از ديدگاه حضرت امام محسوب مي گشت. زور، تبعيض، بي عدالتي، حق کشي و...، عوامل اصلي نارضايتي مردم از حکومتها مي باشد. در واقع برپايي و تداوم حکومت اسلامي در افکار و انديشه هاي حکومتي حضرت امام زمينه گرايش مردمي و پشتيباني همگاني از آن را فراهم مي ساخت.
3. قانون اساسي
قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به عنوان يکي از صورت هاي انقلاب در حقيقت بازتاب طبيعي و ميثاق بزرگ انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (ره) بود که در شرايط خاص اجتماعي، سياسي، اقتصادي و تحتتأثير عقايد و افکار و آرمانهاي انقلابي تدوين شد و به تصويب نهايي رسيد. اين قانون که بنيانگذار جمهوري اسلامي بهحق آن را بزرگترين ثمره جمهوري اسلامي ناميد، پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي با اکثريت آراء نمايندگان مجلس خبرگان قانون اساسي در 24 آبان 1358 به تصويب رسيد و ملت ايران نيز در همهپرسي دوازدهم آذرماه همان سال با 5/99 درصد آراء به آن قاطعانه رأي مثبت داد.
قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به دلايل گوناگون از ويژگيهاي منحصربهفرد و برجستهاي برخوردار است: نخستين و مهمترين آنها اين است که اين قانون تجسم آرمانها، عقايد و ارزشهايي است که مردم مسلمان ايران در پي تحقق آن بودهاند. کليه محتوا و اصول اين قانون که مبين نهادهاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي جامعه ايران براساس اصول و ضوابط اسلامي است، در فضايي برخاسته از شرايط خاص انقلاب اسلامي ايران شکل گرفت و تدوين يافت و به همين دليل هرگز نميتوان رابطه علمي و منطقي بين درک صحيح و توجيه اصول آن را با تاريخ سياسي ـ مذهبي انقلاب اسلامي ناديده انگاشت. مردم ايران ابتدا در همهپرسي دهم و يازدهم فروردين 1358 پس از سالها مبارزه با استبداد داخلي و استعمار خارجي و کوتاهنمودن دست اجانب از ايران، به اسلاميبودن نظام و حکومت جديد در اين کشور رأي مثبت دادند و سپس در همهپرسي بيست و چهارم آبان همان سال از محتواي اصول قانون اساسي اين نظام که بر لزوم تطبيق کليه قوانين و مقررات مدني، جزايي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و غير اينها با موازين اسلامي تأکيد داشت، بهعنوان اصل حاکم بر ساير اصول و مقررات نظام استقبال شايان توجهي نمودند. (ملک زاده، 1390: 23)
ويژگي ديگر آنکه محتواي قانون اساسي جمهوري اسلامي ضمن برخورداري و بهکارگيري صحيح عبارات و کلمات حقوقي جديد و به چالش کشاندن تازهترين و پيشرفتهترين قوانين اساسي جهان مدرن، به تشخيص برجستهترين عالمان و فقيهان اسلام از احکام الهي ريشه گرفته است. بدينترتيب ادعاي گزافي نيست اگر بگوييم قانون اساسي که برگرفته از اصول و مباني انقلاب اسلامي مي باشد يکي از بزرگترين نعمتهاي الهي است که خداوند به ملت مسلمان ايران ارزاني داشته است. هماکنون اين قانون پس از گذشت بيش از سه دهه از پيروزي انقلاب و پشت سر نهادن فراز و نشيبها و تجارب ارزنده در اداره نظام و اجراي موفق سياستهاي قضايي، اقتصادي و سياسي، ارزش و توان علمي و دقت خود را اثبات نموده است که بايد آن را به عنوان يکي از صور انقلاب اسلامي پاسداشت. با اين حال جايگاه واقعي آن همچنان براي بسياري ناشناخته باقي مانده است.
4. انتخابات
انتخابات و نظام انتخاباتي خصوصيت بعدي و يکي از وجوه بارز در ارتباط با صور انقلاب اسلامي مي باشد. انتخابات، گزينش افراد به منظور سپردن مسئوليت ها توسط آحاد مردم به آنهاست تا به نمايندگي از اقشار مختلف جامعه در تصميمگيري ها شرکت نموده و حافظ نظام و منافع ملي باشند. انقلاب اسلامي با حضور همه جانبه مردم در صحنه به پيروزي رسيد و بديهي است که تداوم آن نيز به حضور مستمر مردم بستگي دارد.
يکي از راه هاي مشارکت مردم در صحنه هاي مختلف نظام و پاسداري از انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، "انتخابات" مي باشد. نظام جمهوري اسلامي، نظامي مردمي است که در آن مردم در تعيين سرنوشت خويش سهيم هستند. بنابراين، انتخابات نه تنها وظيفه بلکه براي آنها يک تکليف شرعي است. جمهوري اسلامي، نظامي اسلامي و مردمي است که در آن بر خلاف غرب، انتخابات و تبليغات با هر روش و معياري صورت نمي گيرد بلکه ملاحظات اسلامي و اخلاقي در آن رعايت مي شود. در چنين شرايطي، يادگيري فرهنگ انتخابات، مهم و ضروري است که با استعانت از رهنمودهاي حضرت امام خميني (ره) مي توان چهره اي سالم و صادق از انتخابات را ترسيم نمود و از آن به عنوان الگو بهره گرفت، چرا که امام بزرگوارمان بهترين دستور العمل را جهت برگزاري انتخابات سالم ارائه دادهاند. نظام جمهوري اسلامي، نظامي مردمي است که در آن مردم در تعيين سرنوشت خود نقش آفريني مي کنند. مردم با شرکت در انتخابات، نقش و توان خود را در جامعه ابراز مي دارند و به گونه اي غير مستقيم در اداره کشور دخالت دارند. البته اين نقش آفريني مي تواند در جوامع مختلف به صور گوناگون باشد.
در دموکراسيهاي غربي نقش احزاب سياسي و گروه هاي متنفذ در انتخابات، چشمگير و موثر است و در واقع اين احزاب، گروه ها و حتي موسسات مالي هستند که چگونگي انجام انتخابات و تبليغات انتخاباتي را شکل ميدهند و به گونه اي بر رأي مردم تأثير مي گذارند. مردم بر اساس اسامياي که از سوي احزاب، گروه ها و دسته جات سياسي ارائه مي گردد به گزينش مي پردازند، لذا نامزدها نماينده احزاب و گروه ها هستند نه نماينده واقعي مردم. پس از پايان انتخابات، مردم نيز به دنبال کار خودشان مي روند و تا انتخابات بعدي، عملاً از صحنه سياسي خارج مي شوند. به همين خاطر انتخابات براي آنها چندان مهم نيست. اما در جمهوري اسلامي ايران، اين مردمند که نمايندگان واقعي خويش را انتخاب ميکنند و در طول مدت مسئوليت با آنها در تماس هستند. چرا که عقيده دارند انتخابات براي آنها مهم و سرنوشت ساز است. چنانکه حضرت امام (ره) در اين زمينه مي فرمايند: «روز سرنوشت سازي است. مي خواهيد زمام کشور را به يک کسي بدهيد که مؤثر در مقدرات کشور شما باشد. سهل انگاري نکنيد و به پاي صندوق ها برويد و با هم اجتماع کنيد و کسي که لايق براي اين مقام و داراي صفاتي است که سوء سابقه نداشتن، وابستگي به رژيم سابق نداشتن، اينها از اموري است که بايد ملاحظه بشود و آقايان نبايد سستي کنند در رفتن. به پاي صندوق بروند لکن به کسي که اين صفات را دارد راي بدهند».
5. نهادهاي انقلابي
از شاخصه هاي ديگر صور انقلاب اسلامي نهادهاي انقلابي مي باشد که در طول بيش از سه دهه گذشته همواره بخش عمده اي از مديريت امور جامعه اسلامي را در کنار دولت بر عهده داشته اند. شايان ذکر است نهاد در لغت به معني "بنياد" است، ولي در علوم اجتماعي به مجموعه تشکيلات منسجم و مقررات و سنتهايي اطلاق ميشود که يک اجتماع يا گروه متشکل را مشخص ميسازد. به عبارت ديگر، نهاد عبارت است از يک بنياد يا سازمان عمومي تأثيرگذار که اهداف خاصي را دنبال ميکند و داراي تأثيرات ملموسي در جامعه است. هر جامعه و اجتماع انساني با توجه به موقعيتهاي خاص و ويژگيهاي زمان به تأسيس نهادهايي مبادرت ميورزد که داراي کارکردهايي مختص همان عصر و زمان است و چه بسا نهادهايي که در جوامع مختلف بر حسب ضرورت تشکيل و پس از انجام مأموريت محوله منحل شدهاند. پيروزي انقلاب اسلامي ايران در اواخر قرن بيستم، يکي از مهمترين تحولات معاصر جهان بود که تغييرات وسيعي را در کشور و حتي جهان در پي داشت. اين انقلاب با توجه به صبغه مذهبي و ايدئولوژيکي خود دگرگونيهايي را در جامعه ايجاد کرد که يکي از آن دگرگونيها تأسيس نهادهاي متعدد مذهبي، سياسي، عمراني، قضايي، نظامي و... بود. علاوه براين، انقلاب اسلامي موجب از بين رفتن نهادهايي شد که با توجه به نظام سلطنتي حاکم بر جامعه قبل از انقلاب در ايران تأسيس شده بودند.
اين نهادها که از آن با عنوان "نهادهاي انقلابي" ياد ميشود، عبارتاند از بنيادها و مؤسساتي که پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي صيانت و پاسداري از آن و ترميم بيتوجهي به برخي از مسائل جامعه تشکيل گرديدند. ضرورتهاي تشکيل چنين نهادهايي عبارت بودند از: 1) تحول کيفي در نهادهاي رژيم طاغوت و سوق دادن آنها به سوي نهادهاي انقلابي و اسلامي، دگرگوني و تحول کيفي درسيستماداري و حکومتي و تغيير ماهيت همه نهادهاي رژيم پهلوي؛ 2) جبران زوال و يا متلاشي شدن برخي نهادها که به علت ماهيتشان پس از پيروزي انقلاب اسلامي از بين رفتند؛ 3) رفع نقص موجود در تشکيلات رژيم سابق براي تحقق اهداف انقلاب اسلامي و... اين نهادها به منظور تحقق آن ضرورتها، بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي تشکيل شدند و داراي ويژگيهاي مشترکي بودند که ميتوان در موارد ذيل خلاصه کرد: 1) فقدان تشريفات اداري و بوروکراسي شديد معمول در ارگانهاي دولتي وجود داشت؛ 2) سرعت عمل و ارائه خدمات سريع به مردم و به عبارت ديگر عملکرد انقلابي و آني؛ 3) حضور جوانان و کارمندان دلسوز و متعهد و نيز پرتلاش و فعال؛ 4) پرورش نيروهاي متعهد و دفاع از روحيهي ابداع و نوآوري. البته همه نهادها در يک زمان مشخص تأسيس نشدند، بلکه هر کدام بنا بر ضرورتي تأسيس شدند و شروع به فعاليت کردند. (مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1388: 56)
اما اغلب اين نهادها پس از تأسيس زيرنظر بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام يا مقام ولايت فقيه قرار گرفتند و توسط آن مقام خطمشيهاي فعاليت آن مشخص ميشد، ولي به مرور و با مشخصتر شدن وظايف و مسئوليتها، بعضي از اين نهادها درهم يا در ارگانهاي دولتي ادغام گرديدند. در طول حيات جمهوري اسلامي و بنا به اقتضاي زمان، برخي نهادهاي ديگر بسته به ضرورت تشکيل شده است. اين نهادها به مرور تکميل، ترميم، حذف يا زيرنظر يکي از ارگانهاي دولتي قرار گرفتند و به فعاليت پرداختند. برخي از اين نهادها از مراکز حساس و تأثيرگذار انقلاب اسلامي ميباشند که مجلس خبرگان رهبري، مجلس خبرگان قانون اساسي، سپاه و... از آن جملهاند. بنياد مسکن انقلاب اسلامي، کميته امداد، بنياد علوي، بنياد پانزده خرداد، جهاد سازندگي، جهاد دانشگاهي، نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاهها، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، شوراي عالي جوانان، بنياد شهيد انقلاب اسلامي، برخي دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي و نيز کاربردي، نهضت سوادآموزي و... از ديگر نهادهاي انقلابي هستند که براي تحقق اهداف انقلاب اسلامي تشکيل شدهاند. در کنار اين نهادها برخي نهادهاي ديگر منحل يا درهم ادغام شدهاند که از آن جمله ميتوان به انحلال شوراي انقلاب اسلامي پس از تشکيل مجلس شوراي اسلامي، ادغام کميتههاي انقلاب اسلامي در نيروي انتظامي، تبديل جهاد سازندگي به يک وزارتخانهي دولتي و... اشاره کرد.
در اهميت نهادهاي انقلابي اسلامي توجه به اين نکته ضروري است که اين نهادها در تثبيت وترميم نابسامانيهاي جامعه و نيز جلوگيري از اغتشاشها و ناآراميها و البته سازندگي کشور نقش ويژهاي داشتند. چه بسا در نبود آن نهادها، نظام مقدس جمهوري اسلامي به اين مرحله از رشد و بالندگي نميرسيد و بحرانهاي عديدهاي چون خرابيهاي ناشي از انقلاب، جنگهاي خياباني سالهاي 1358 و 1359، جنگ تحميلي، محاصرههاي اقتصادي و... در اثر تلاشهاي چنين نهادهايي پشت سر گذاشته شد.