گروه سياسي/ مقوله فرهنگ که هويت و موجوديت انساني انسان را مي سازد و از وجوه مميز انسان از ديگر موجودات زنده است، يکي از پيچيده ترين و کليدي ترين مفاهيمي که هر دولت و نظام سياسي موظف به پاسداشت و حفظ آن مي باشد. بقا و فناي تمدن ها و جوامع مختلف بشري گرچه به قدرت نظامي و توان دفاعي آن ها وابسته است، اما در واقع غناي فرهنگي است که تداوم يک تمدن را در طول تاريخ تضمين مي کند.
اگر به سه دهه گذشته تاريخ ايران نظر بيفکنيم، در مييابيم که در دهه اول پس از پيروزي انقلاب اسلامي، دشمنان در حوزه نظامي، کشور را مورد هجوم خود قرار دادند، اما از ابتداي دهه دوم، خشونت خاموش مسئله اي فراگير در کشور شد، به گونه اي که مقام معظم رهبري از همان ابتدا با استفاده از واژگاني همچون تهاجم و شبيخون فرهنگي از تلاش دشمن در اين زمينه خبر دادند. در در دهه سوم نيز شاهد تلاش و اقدامات دشمنان براي مهار قدرت نفوذ انقلاب اسلامي در سطح منطقه اي و بين المللي بوديم.
و اما اکنون، يعني در دهه چهارم انقلاب اسلامي، شاهديم که دشمنان با تدوين يک نقشه منسجم و در هجمه اي همه جانبه به دنبال مهار انقلاب از درون آن هم توسط سربازان فرهنگي خويش در داخل کشور و نظام هستند.
در اين چارچوب از نظر رهبر انقلاب اهميت مسأله فرهنگ، به اين خاطر است که «امروزه بيشترين سرمايه گذاري دشمنان بر روي فرهنگ است، زيرا فرهنگ از تأثير بسزايي در ميان افراد جامعه برخوردار است»( 1/1/93)؛ اين ديدگاه را مي توان يکي از نظريات جديد ايشان در باب اهميت مقوله فرهنگ قلمداد نمود.
اين در حاليست که رهبر معظم انقلاب به موازات اهميت فرهنگ و کار بر روي آن به " نفوذ فرهنگي" و عبارات مترادف با آن که در سال هاي گذشته و مخصوصا سال جاري با عناوين مختلف شبيخون فرهنگي، تهاجم فرهنگي و . . . بوضوح توسط معظم له تبيين شده است .
در نامه دوم رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپا معظم له از نفوذ و تهاجم فرهنگي غرب با واژه « خشونت خاموش » ياد کرده اند که تبيين آسيب ها و آفات اين پديده ضروري به نظر مي رسد.
«متأسّفانه اين ريشهها طي ساليان متمادي، بتدريج در اعماق سياستهاي فرهنگي غرب نيز رسوخ کرده و يک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسياري از کشورهاي دنيا به فرهنگ بومي و ملّي خود افتخار ميکنند، فرهنگهايي که در عين بالندگي و زايش، صدها سال جوامع بشري را بخوبي تغذيه کرده است؛ دنياي اسلام نيز از اين امر مستثنا نبوده است. امّا در دورهي معاصر، جهان غرب با بهرهگيري از ابزارهاي پيشرفته، بر شبيهسازي و همانندسازي فرهنگي جهان پافشاري ميکند. من تحميل فرهنگ غرب بر ساير ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهاي مستقل را يک خشونت خاموش و بسيار زيانبار تلقّي ميکنم. تحقير فرهنگهاي غني و اهانت به محترمترين بخشهاي آنها در حالي صورت ميگيردکه فرهنگ جايگزين، بههيچوجه از ظرفيت جانشيني برخوردار نيست.»( 8 /9/94)
ابعاد سه گانة آفات و آسيب هاي خشونت خاموش( نفوذ فرهنگي ) در ايران
براي آفات و آسيب هايي نفوذ فرهنگي غرب که از ساليان گذشته کماکان بر فرهنگ اصيل اسلامي و ايراني سايه انداخته است مي توان موارد متعددي را بر شمرد که حوزه هاي گوناگون اجتماعي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و . . . تحت الشعاع آثار و پيامدهاي منفي خود قرار داده و در برخي موارد صدمات عمده اي را بر پيکره فرهنگ ناب اسلامي و ايراني وارد آورده است.
شايان ذکر است واژه آسيب شناسي که بر اساس تعريف فرهنگ پيشرفته آکسفورد، مطالعه علمي آسيبها، بيماريها و اختلالات بوده و شامل موقعيت و يا حالتي زيست شناختي است که در آن يک ارگانيزم از عملکرد صحيح و مناسب منع شده است، در اصل از علوم پزشکي به علوم اجتماعي وارد شده و به معناي "بحث مطالعه علل بيماري و عوارض و علايم غير عادي" ميباشد. اين اصطلاح در همه رشته هاي علوم، اعم از کاربردي، پايه، تجربي، طبيعي و انساني بکار گرفته شده است. آسيب شناسي در زمينه مسائل روان شناختي، تربيتي و يا فرهنگي اصولاً به مطالعه و بررسي دقيق عوامل زمينه ساز، پديدآورنده و يا ثبات بخش رواني، فيزيولوژيکي، بيولوژيکي، تربيتي و فرهنگي آفات و آسيب هاي موجود در آن زمينه ميپردازد. هدف اصلي از چنين مطالعاتي تکميل و تأمين فرايندهاي مناسب براي دفع يا رفع آفات و آسيبها ميباشد.
حال بر اين اساس مي توان گفت آسيب شناسي خشونت خاموش( نفوذ فرهنگي غرب ) به بررسي آفات و آسيبهايي ميپردازد که رنگ و لعاب فرهنگي دارند و عناصر شکل دهنده و سازنده عادات، رفتارها و کنشهاي رايج افراد يک جامعه را تحت تأثير قرار ميدهند. آسيبهايي اين چنين، صرف نظر از ميزان تخريب و خسارتي که به مسائل روبنايي فرهنگ يک ملت يا جامعه وارد ميسازند، در متن فرهنگ اصيل ملت يا جامعه فرهنگي نيز آسيب وارد ميکنند.
حال اگر بخواهيم مبتني بر تعاريف مورد اشاره، اين مقوله را در مورد فرهنگ انقلاب اسلامي ايران مورد تحليل قرار دهيم بايد بگوييم که آسيب شناسي نفوذ فرهنگي غرب در انقلاب اسلامي مبحثي است که به بررسي آفات و آسيب هايي ميپردازد که رنگ و لعاب انقلاب با رويکرد اسلامي دارد و عناصر شکل دهنده و سازنده انقلاب را تحت تأثير خود قرار دادهاند و مانند غباري روي حقيقت و گوهر انقلاب و نظام مقدس اسلامي را پوشاندهاند. آسيبها، صرف نظر از ميزان تخريب و خسارتي که به مسائل و باورهاي انقلابي افراد وارد ميسازند و مسائل روبنايي فرهنگ اسلامي را مورد هجوم قرار ميدهند، آنچنان در متن فرهنگ جامعه نفوذ ميکنند که از درون هسته مقاومت افراد را در برابر مفاسد غلط تضعيف ميکند. اين قبيل کنشها رفته رفته نهادينه شده و در نتيجه به استحاله فرهنگ انقلابي اصيل و رايج در جامعه پرداخته و سرانجام منجر به شکلگيري فرهنگي از نوع جديد ميشوند که با فرهنگ اوليه و اصيل تفاوت بارز دارند. امروزه اگر بحث از آسيبشناسي خشونت خاموش يا نفوذ فرهنگي غرب عليه انقلاب اسلامي به بيان ميآيد به اين معنا نيست که اين انقلاب از درون داراي عيب و نقص بوده است و اکنون اين نواقص و عيوب هويدا گرديدهاند، بلکه به اين معناست که در اثر سوء مديريت، اهمال و سهلانگاري برخي از متوليان، شرايط انقلابها و هجوم بيامان دشمن از داخل و خارج مرزها آسيب هايي به بدنه و پيکره آن وارد شده است.
بنابراين در ادامه ضروري به نظر مي رسد تا از منظري متفاوت به آسيب شناسي خشونت خاموش( نفوذ فرهنگي غرب) عليه انقلاب اسلامي در سه عرصه مديريت و رفتار سازماني، ارزشي و معرفت شناسي که همواره يکي از نگراني هاي رهبر معظم انقلاب بوده است پرداخته شود که بطور قطع و يقين با شناخت آسيب هاي موجود در سه عرصه مطروحه بهتر مي توان به منشاء اصلي آسيب هايي که نظام مقدس اسلامي را در ابعاد گوناگون وجودي مورد تهديد قرار داده است پي برد.
v آسيب شناسي خشونت خاموش(نفوذ فرهنگي غرب) در حوزه مديريت و رفتار سازماني
مديريت در جامعه اسلامي بخصوص در حوزه هاي ارزشي و فرهنگي با آسيب ها و آفات گوناگوني مواجه است که پايه هاي مديريت و رفتارهاي سازماني در کشور را با چالش هايي مواجه ساخته و آن را در معرض تهديد قرار داده است. اين آسيب ها را به شرح ذير مي توان دسته بندي نمود:
الف) آسيب هاي اعتقادي و اخلاقي
1) رواج و نهادينه شدن تمايلات نفساني
مديران همان قدر که بايد به کارهاي سازمان جامعه رسيدگي کنند، بايد مراقب خود و احوال دروني خود نيز باشند. مقام پرستي، خودخواهي، طمع، کبر و . . . از دام هاي شيطاني است که مدير و هر انسان ديگر بايد پيوتسه با آن مبارزه کرده و به تزکيه خود بپردزاد. در اين زمينه رهبر معظم انقلاب مي فرمانيد: «وقتي پول و لقمه اي حرام در بين مردم و نخبگان و زبدگان رايج شد، گناه رايج مي شود . . . وقتي مديران و مردمي فاسد شدند، اين مي شود پايگاه دشمن خارجي . . . ».( 1380/10/19)
2) رواج ماديگرايي و اشرافي گري
ماديگرايي و اشرافي گري از جمله آسيب هاي مهم خشونت خاموش يا نفوذ فرهنگي در حوزه مديريت و رفتار سازماني است که موجب سلب اعتماد مردم، نفوذ فرهنگ سرمايه داري، تجمل گرايي و فساد و تباهي جامعه مي شود. مقام معظم رهبري به کرات خطر اشرافي گري و دنياخواهي را به ملت و مسؤلان گوشزد کرده و براي مقابله جدي با آن فرموده اند: «اين اشرافي گري با احساس عمومي مردم، با نوشتن با گفتار و با ترويج اين فکر درست خواهد شد. اين بايد به يک فرهنگ تبديل شود، کاري نيست که بشود بصورت دادگاه ويزه و محاکمه و اثال اينها درستش کرد».
3) بي توجهي به ضعف بينش ديني مديران
واقعيت اين است که هر چه تقيدات مذهبي و ايمان و بينش ديني مدير بيشتر باشد، تلاش بيشتري براي حاکميت دين در جامعه از خود نشان خواهد داد. کما اينکه مديراني که از اعتقادات کافي برخوردار نبوده و انگيزه لازم براي به فعليت در آوردن اصول مذهبي در جامعه را نداشته باشند هرگز نخواهند توانست به نحو شايسته فرهنگ جامعه را به سمت مدينه فاضله اسلامي هدايت کنند. در اين باره رهبر فرزانه انقلاب مي فرمايند: «مهمترين نقاط ضعفي که در زمينه مسؤلان وجود دارد مسأله سستي بينش و ايمان انقلابي و اسلامي است. اينها مجذوب نسخه هاي سياسي غرب هستند آنهم نسخه هاي غلط از آب در آمده».
4) غفلت و نفوذ
در اهميت اين متغير مورد اهتمام ويژه رهبر انقلاب به عنوان يک آسيب فرهنگي در عرصه مديريت و رفتار سازماني همين بس که دشمن در تلاش است تا به زبان مديران ضعيف، حقير و خودباخته و عناصري بي توجه به ارزش هاي واقعي ملت، گذشته او را مورد توهسن قرار دهد. لذا اين گروه از مديران که مي خواهند ملت را به وضعيت ذلت بار برخي از کشورهاي تحت سلطه آمريکا دچار ساطند، نمي تواند اعتلاي ملت و کشور را به عنوان يک حقيقت درخشان درک کنند.
ب) آسيب هاي سياسي و اجتماعي
1) التهاب آفريني
نبايد فراوش کرد که تشنج سياسي مديران، فضاي محيط کار، جامعه و کشور را غبار آلود مي کند و آرام آرام در نظر افراد، تحزب بر ارزش ها مقدم مي شود. آن گاه که تلاش براي خود جايگزين خدمت به مردم و کشور شود و دولتمردان به کم کاري روي آورند، مشکلات کشور نيز رو به گسترش مي روند در نتيجه حکومت متهم به عدم کارايي مي شود. به شهيد بهشتي گفتند: چرا در برابر اين همه هجمه اي که طيف بني صدر به شما دارند سکوت کرده و از خود دفاع نمي کنيد؟ فرمودند: دعواهاي سياسي روزي 24 ساعت وقت لازم دارد، ما هم بيش از 24 ساعت در هر روز وقت نداريم. اگر اين اوقات صرف دعواهاي سياسي شود از خدمت به کشور و مردم باز مي مانيم. همچنين مقام معظم رهبري نيز در پرهيز از التهاب آفريني مي فرمانيد: «وزير که در وزارتخانه هشت ساعت کار ندارد، تمام وقت در اختيار وزارتخانه است. اگر شما همت و نشاط حرف زدن و فکر کردنتان را جاي ديگري صرف کرديد، در حقيقت وقت وزارتخانه را غصب کرده ايد. اين فعل حرام است».
2) مخدوش کردن وحدت ملي
بديهي است که وجود اختلافات گروهي و قومي، زمينه ناآرامي را در جامعه فراهم مي کند و سبب تضعيف قدرت نظام مي شود و دشمنان از همين زاويه يعني مخدوش کردن وحدت ملي که از نظر رهبر انقلاب يکي از طرح هاي شوم دشمنان است، فشارهاي خود را عليه نظام وارد مي کنند.
3) تخريب مسؤلان نظام و القاي ناکارآمدي
در اين باره نيز بايد تأکيد داشت دشمن و در رأس آن نظام سلطه سعي دارد، با تبليغات خود ناکارآمدي نظام اسلامي را بصورت يک اصل مسلم مطرح کند، لذا مديراني که ضعف نفس شديد دارند تحت تأثير اين القائات قرار گرفته و در راستاي اهداف ضد انقلابي دشمن حرکت مي کنند. براي همين رهبر فرزانه انقلاب خطاب به کليه مسؤلان و مديراني که با دشمنان نظام همصدا مي شوند تأکيد مي کنند: «آن ها مرتب روي ناکارآمدي نظام تکيه مي کنند ما هم دايماً آن را تکرار مي کنيم . . . يکي از بدترين کارها اين است که مسؤلان موظف نظام بوسيله اشخاص ديگر صرفاً به خاطر اينکه تريبوني در اختيارش قرار گرفته مورد تخريب واقع شوند».(۱۳۹۴/۰۶/۱۲)
اما براي مقابله با آسيب هاي نفوذ فرهنگي در حوزه مديريت و رفتار سازماني چه بايد کرد؟ اتحاد و وحدت گروه هاي و شخصيت هاي سياسي، تعيين مرزهاي دوستي و دشمني، تقويت ايمان و ارزش هاي اسلامي در بين مديران، مراقبت از نفوذ دشمن و تهديدشناسي از جمله راهکارهاي مورد تأکيد رهبر انقلاب براي مقابله با آسيب هاي موجود در حوزه مديريت و رفتار سازماني است.
بي شک مهمترين و در عين حال جديدترين راهکار مقابله با آسيب هاي نفوذ و خشونت فرهنگي در عرصه مديريت و رفتار سازماني همان مقوله اي است که مي توان آن را "مديريت جهادي" نام نهاد .
در واقع بايد تأکيد داشت شناخت مديريت و بويژه مديريت اسلامي يکي از مباحث مهمي است که در سال هاي اخير در جامعه مورد توجه قرار گرفته است. کما اينکه مديريت بويژه مديريت صحيح و اسلامي و همچنين رفتار سازماني متناسب با شئون و ارزش هاي اسلامي و انقلابي در اين حوزه و به عبارت ديگر "مديريت جهادي" يکي از مقولات بسيار مهمي است که اخيراً از طرف مقام معظم رهبري به عنوان يک نظريه جديد در عرصه هاي مديريتي و اداره جامعه معرفي و تبيين شده است. در اين چارچوب بايد گفت اگر دين را به عنوان راهبردي براي زندگي و شاخصي براي پايش کيفيت و ترسيم حيات مطلوب بدانيم، طبيعتاً مديريت جامعه اسلامي و ديني هدف اصلي خود را پياده سازي فرهنگي و ارزش هاي ديني در جامعه با افق تبديل آن به کيفيت زندگي و راهبرد چگونگي دستيابي به اين کيفيت و سبک زندگي مي داند.
از اين رو يکي از وظايف و اهداف مهم حاکميت و مديريت در جامعه اسلامي شناخت سبک زندگي و معرفي آن به اجتماع و تبديل آن به يک حرکت جاري در زندگي مردم است. اين که سبک زندگي از کجا استخراج شود، موضوع مهمي است و طبيعتاً منابع و متون ديني از مهمترين منابعي هستند که چگونگي کيفيت ديني به زندگي بخشيدن را تأمين مي کند. وقتي به اين منابع مراجعه مي کنيم، متوجه مي شويم که اين منابع زندگي را با چند شاخصه هدفمندي، تحرک، پويايي و آگاهي تعريف مي کنند. مهمترين روش براي پياده سازي و معرفي اين سبک به جامعه، حمايت و عمل به آن توسط مديران ديني است. اين در حاليست که اينگونه مديريت يعني مديريت جهادي داراي ابعاد و مؤلفه هايي است که مي توان مهمترين آن ها را به شرح زير ارائه نمود:
الف: بعد ساختاري که داراي مؤلفه هايي نظير: مديريت براي خدا، مديريت ولايتي، انعطاف پذيري ساختار، تشكيلات مناسب با شرايط مي باشد.
ب: بعد رفتاري که داراي مؤلفه هايي نظير: خودباوري، پرکاري، تحول آفريني، پويايي، سختكوشي، سرعت عمل در كارها است.
ج: بعد زمينه اي که داراي مؤلفه هايي نظير: مشاركتپذيري، قناعت، نهادينه كردن اخلاق و ارزش هاي ديني در محيط كار و اهميت دادن به بيتالمال مي باشد.
بنا به تعبير مقام معظم رهبري «اگر مديريت جهادي يا همان کار و تلاش با نيت الهي و مبتني بر علم و درايت حاکم باشد، مشکلات کشور، در شرايط کنوني فشارهاي خباثت آميزِ قدرتهاي جهاني، قابل حل است و کشور حرکت رو به جلو را ادامه خواهد داد.» (۱۳۹۲/۱۰/۲۳) بر اين اساس مديريتي جهادي همتي مردانه مي طلبد و داستان پر فراز و فرودي دارد.
بي شک مهمترين روش براي پياده سازي و معرفي اين سبک به جامعه، عمل به آن و حمايت توسط مديران کشور است که بايد تک تک براي رسيدن به اين مهم برنامه ريزي کنند و نيازي به نيروي کنترل کننده نداشته باشند، چرا که در سايه برنامه ريزي صحيح و پياده سازي توسط مديران، اين سبک مديريتي از طريق عمل آن ها در جامعه تسري مي يابد و تبديل به سبک حاکم شود. بايد توجه داشت در الگوي «مديريت جهادي» نهادستيزي و تجربه ستيزي به اسم انقلابي گري و آرمانگرايي و عدالتطلبي هيچ جايگاهي ندارد.
کوتاه آنکه اجتناب از سياستزدگي به معناي ارجحيت منافع و مصالح ملي بر منافع فردي و جناحي از ديگر شاخصههاي مديريت جهادي است. مديريت جهادي غايت خود را اثبات «کارآمدي دين در اداره جامعه» ميبيند و کارگزار اجرايي تحقق «الگوي ايراني ـ اسلامي پيشرفت» است که يقيناً با تحقق آن مي توان بر تمامي آسيب هاي موجود در عرصه هاي مديريتي کشور فائق آمد.
ج) آسيب هاي مديريتي و رفتار سازماني در حوزه برنامه ريزي فرهنگي
منظور از برنامه ريزي، مداخلات هدفمند و آگاهانه انساني در سير حوادث و فرآيندهاست كه نتيجه آن ممكن است موفقيت آميز باشد يا نباشد يا كم و بيش موفقيت آميز باشد ويا اصلاً موفقيت آميز نباشد. در حالت موفقيت در برنامه ريزي مي توان به اين مجموعه از حوادث و فرآيندهاي بازتوليد شده مفهوم «برنامه ريزي شده» را اطلاق كرد. پس منظور از مفهوم «برنامه ريزي شده»، آن دسته از حوادث و فرآيندهايي است كه توسط مداخلات آگاهانه انساني شكل گرفته و در واقعيت بازتوليد شده اند.
برنامه ريزي فرهنگي مي تواند جهت بالابردن نظام مندي عرصه هاي نرم افزاري جامعه نقش نسبتاً كليدي ايفا نمايد كه اين خود مي تواند بسترسازي فرهنگي مناسبي براي عرصه هاي سخت افزاري جامعه مثل سياست و اقتصاد فراهم نمايد.در بين نظريه پردازان حوزه فرهنگ سه نوع رويكرد به برنامه ريزي فرهنگي وجود دارد؛ دسته اول موافقان برنامه ريزي فرهنگي اند؛ دسته دوم مخالفان و دسته ديگر كساني اند كه به نظريه حد واسطي معتقدند.
يکي از آسيبهاي جدي در حوزه مديريتي فرهنگي کشور ما در صد سال اخير گسستگي در برنامه ريزي فرهنگي و عدم اهتمام و توجه کافي براي برنامه ريزي پيوسته در حوزه فرهنگي است.برنامه ريزي گسسته به نوع خاصي از برنامه ريزي فرهنگي اطلاق مي شود كه برنامه ريزان در هر حوزه بطور مستقل و جداگانه مبادرت به برنامه ريزي مي كنند و لذا ميان بخش هاي مختلف آن ارتباط و همبستگي ارگانيكي به چشم نمي خورد. از سوي ديگر، در برنامه ريزي فرهنگي پيوسته، برنامه ريزان با مدنظر قرار دادن الگوي كلي و نظمي اندام واره اي مبادرت به برنامه ريزي مي كنند و درنتيجه حاصل كار برنامه ريزي مجموعه همبسته اي از سلسله معضل بندي شدهيتصميمات و اقدامات خواهد. در مبحث آسيب هاي مديريتي در حوزه برنامه ريزي انتخاب يکي يا ترکيبي از انواع گونه هاي مختلف برنامه ريزي فرهنگي، تعيين نقش، جايگاه و حدود دولت در برنامه ريزي فرهنگي و توجه به مراحل برنامه ريزي فرهنگي بسيار مهم به نظر مي رسد که متاسفانه در مديريت فرهنگي کشور ما مورد غفلت قرار گرفته اند.
v آسيب شناسي خشونت خاموش( نفوذ فرهنگي ) در حوزه ارزشي
در مورد آسيب هاي خشونت خاموش موجود در حوزه ارزشي هم بايد گفت خطر کمرنگ شدن ارزش ها و آرمان هاي والاي فرهنگ انقلابي که مبتني بر آموزه هاي ديني و اسلامي است و يا حتي خطر تخريب و تضعيف بخش اعظمي از آن ها که به تضعيف اهداف عاليه نظام مقدس اسلامي نيز مي انجامد، ممکن است از درون و بطن جامعه متوجه ساختار فرهنگي جامعه شود و در برابر ارزشهاي وارداتي فرهنگ بيگانه سست و تضعيف گردد. لذا با توجه به اهميت موضوع و بويژه در ارتباط با آسيب هايي که در حوزه ارزشي فرهنگ ناب انقلاب اسلامي و نظام مقدس جمهوري اسلامي بر آمده از آن را در معرض تهديد قرار داده است مي توان به پنج متغير بسيار مهم اشاره داشت که غفلت از آن ها به جان ارزش هايي تمام مي شود که انقلاب اسلامي ايران مبتني بر آن هاست:
الف) نفوذ انديشههاي بيگانه
اين نفوذ ممکن است از طريق دشمنان يا دوستاني که مجذوب آراي ديگران شدهاند، صورت پذيرد. نمونه اين گرايشها در جريانات قرون اوليه اسلامي ديده ميشود. مثلاً مجذوب شدگان به فلسفه يوناني و آداب و رسوم ايراني و تصوف هندي، نظريات و انديشههايي را به عنوان خدمت و نه به قصد خيانت وارد انديشههاي اسلامي کردند که اين روند کماکان و با وجود بيش از سه دهه از عمر پر برکت انقلاب اسلامي به عنوان يک آسيب در حوزه ارزشي موجود بوده و با پيامدهاي منفي خود نظام اسلامي را در معرض خطر قرار داده است.
ب) تغيير جهت دادن انديشهها
نهضت خدايي بايد براي خدا آغاز شود و براي او ادامه يابد و هيچ خاطره و انديشهاي غير خدايي در آن راه نيابد تا عنايت و نصرت الهي شامل حالش گردد. حضرت امام (ره) در وصيت نامه خود، فراموشکردن فرهنگ قيام ملت و مکتب الهي اسلام، به انزوا کشاندن روحانيت، غربزدگي و شرقزدگي و سلطه بيگانگان بر مقدرات مراکز تعليم و تربيت را از آفات فرهنگي انقلاب معرفي مينمايد؛ آفاتي که مطمئناً عرصه هاي ارزشي را نيز در تيررس خود قرار داده است.
ج) تجدد گرايي افراطي
در مقابل تمسک به اسلام ناب، تجدد گرايي افراطي يا التقاط و زهدگرايي منفي قرار دارد. تجددگرايي افراطي تلفيق ارزش ها و مباني ناب اسلام با انديشههاي و ارزش هاي غير اسلامي براي زيبا جلوه دادن آن ميباشد که اين مورد نيز به عنوان يک آسيب جدي در حوزه ارزشي بايد مورد توجه خاص قرار گيرد.
د) جدايي حوزه و دانشگاه
در واقع يکي از کليدي ترين مسائل اجتماعي و فرهنگي در جامعه اسلامي ما حفظ و تقويت وحدت اين دو نهاد که جدايي آنها که در حقيقت جدايي ارزش ها (حوزه) با معرفت (دانشگاه) مي باشد، آفتي بزرگ به شمار ميآيد.
ه) دنيا طلبي و اشتغال به زينتهاي دنيوي بالأخص بين اقشار انقلابي
اگر زندگي تجملي و روحيه تکاثرطلبي در ميان عناصر انقلابي فزوني گيرد و نيروهاي انقلابي روحيه خود را از دست دهند، داعيه دفاع از انقلاب و ارزش ها تضعيف ميشود. در همين رابطه بايد دقت نظر داشت امام صادق (ع) ضرر دو گرگ درنده که به گله چوپاني حمله ميکنند را به مراتب کمتر از زيان حب مال و جاه طلبي که متوجه مسلمانان ميشود، ميداند. همچنين ابن خلدون نيز در بحث فراز و فرود تمدنها به دورانهاي زير اشاره ميکند: دوران ظفر، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندي و بالاخره دوره اسراف و تبذير و انحطاط. در دوران آخر، عصبيت (همبستگي اجتماعي) از بين ميرود و تن آسايي، تجمل و حاکميت روابط فزوني ميگيرد.
بنابراين بايد گفت که فرهنگ انقلاب اسلامي يک جريان ارزشمند و پويايي بوده است که با تحول جهانبيني مردم ايران توسط امام خميني (ره) پديد آمده است. کما اين که رمز جاودانگي اين انقلاب را بايد در پايداري مردم و مسئولان نظام بر آرمان ها و ارزشهاي انقلاب اسلامي داشت.
v آسيب شناسي خشونت خاموش( نفوذ فرهنگي غرب) در حوزه معرفت شناسي
حوزة فرهنگ حوزة مظلومي است که عليرغم اينکه مدعيان بسيار دارد اما همواره مديريتي ضعيف و سليقهاي را تجربه کرده است. يکي از مهمترين دلايل چالشهاي پيش روي اين حوزه فقدان نظريهاي قابل اتکا و زيربنايي دربارة فرهنگ و هنر اسلامي است. تا کنون مدعيان نظريهپردازي و سياستگذاري در حوزه فرهنگ و هنر همواره خود را به مسائل حاشيهاي، خلقالساعه و تبليغي چون تأسيس مؤسسات، برپايي نمايشگاهها، جشنوارهها و همايشها ي مرتط و غيرمرتبط مشغول کردهاند و کمتر به فکر تدوين چنين نظريهاي بودهاند و اين همه با وجود مطالباتي چون مهندسي فرهنگي، پيوستهاي فرهنگي يا سبک زندگي و نظاير اينهاست که همواره در حد نظري و لفظپردازي در رسانهها معطل ماندهاند.حوزه معرفت شناسي يا به زبان امروزي مطالعات نظري و فلسفي فرهنگ ملي کشور چندان نحيف است، که مي توان علت مشکلات متعدد فرهنگي جامعه را به اين ضعف مفرط نسبت داد. شايان ذکر است ضعف و توسعه نيافتگي در حوزه معرفت شناسي فرهنگي در عين حال که خود به عنوان يک آسيب تلقي مي شود، در زمره يکي از عرصه هايي نيز مطرح است که در مورد آن کم کاري شده است که در مباحث فوق به تفصيل در مورد آن بحث شد. فرق دنياي قديم با دنياي جديد در اين است که در آن زمان جوامع در يک فرهنگ بسته زندگي مي کردند و همه چيزشان از آن خودشان بود. در شرايط حاضر، چندين نوع فرهنگ از دريچه هاي مختلف رسانه اي وارد مي شود و در ساختن شخصيت افراد جوامع تأثير دارد. نتيجه آن چند شخصيتي شدن افراد جامعه است. اين مشکل جديد جهان است. جهان گذشته، تلفيق فرهنگ داشت، اما تأثير متقابل آن ميان فرهنگها، دراز مدت بود، به طوري که نسل هاي جديد به سختي آن را حس مي کردند. اما در مقابل امروزه سرعت تاثيرات فرهنگي سرسام آور است و روان آدمها بسرعت تحت تأثير شرايط چند فرهنگي دچار بهم ريختگي شده است که همين مشکل بزرگ ضرورت ترسيم و تبيين يک نظريه فرهنگي بومي را ايجاب مي کند.
همانطور که در بخش حوزه هاي کم کاري تبيين شد در اينجا نيز بايد گفت پژوهشگران و انديشمندان جامعه اسلامي که در رأس آن نخبگان و اساتيد دانشگاه و افراد مؤثر ديني و مذهبي قرار دارند به خوبي به اين مسأله آگاهند که در ميان چندين مرکز پژوهشي و پژوهشکده که عنوان فرهنگ را با خود همراه دارند، کمتر پژوهشي در اين عرصه صورت گرفته و يا اگر کاري عرضه شده، قابل ملاحظه و در حد نياز امروزين ما نبوده است. پاره اي از اصحاب دانشگاه نيز معتقدند، تأسيس رشته هايي چون مديريت امور فرهنگي نيز بر غناي علمي مباحث اين حوزه نيافزوده است و مشکلات و اشکالات همچنان باقي است.
در نگاه نخست، مطالعات فرهنگي را بايد حاصل ضعف مباحث مرتبط با حوزه فلسفه فرهنگ بدانيم. تصور مي شود، همان گونه که هر علم فلسفه خاص خود را داراست، هر فرهنگ نيز به لحاظ گستردگي و تأثيرگذاري مفاهيم، معاني و چارچوب هاي نظري آن داراي فلسفه مختص خود مي باشد. فعلاً در مقام اثبات اين مدعا و بحث بر سر آن نخواهيم بود، اما روشن است که تفاوت بسياري از فرهنگ ها به تفاوت ماهوي و فسلفي آن ها باز مي گردد، بنابراين شايسته است فلسفه فرهنگ ها را از يکديگر جدا و قابل تمايز بدانيم. کاهلي فرهنگ شناسان و انديشمندان جامعه در عدم ورود و چالش جدي به مباحث حوزه فلسفي فرهنگ را بايد مشکلي ريشه دار، دراز مدت و اساسي دانست که از گسترش مباحث نظري آن جلوگيري نموده است.
در بالا ذکر شد و در اينجا نيز بايد تأکيد مجدد نمود که انقلاب اسلامي با اينکه فلاسفه و تئوريسين هاي بزرگي همچون امام خميني (ره)، مقام معظم رهبري، شهيد مطهري، شهيد مفتح، شهيد بهشتي و . . . در آن به طرح نظراتي عميق در حوزه فرهنگ پرداخته اند ليکن، در مقاطعي چند و آنجاها که مورد نياز بوده است از خلأ فيلسوفان معنا رنج برده است که نمود آن در عرصه فرهنگ بيشتر از ساير عرصه ها قابل درک مي باشد.
اين در حاليست که حضور فيلسوفان معنا و معرفت شناس در هر جامعه از ضرورت هاي بسط و گسترش دامنه مطالعات نظري هر علم است و در کشورهايي که از لحاظ علمي پيشرفت کرده اند، پيش از اين آزموده شده است. بنابراين از اين منظرگاه براي مقابله با آسيب هاي نفوذ فرهنگي يکي از کارهاي مهمي که بايد صورت گيرد تربيت فلاسفه و انديشمندان خبره در اين حوزه و بسط و تعميق مطالعات فرهنگي با روش هاي فلسفي و معرفت شناختي است. بطور خلاصهاگر بدون آمادگي و داشتن نظريه به ساحت فرهنگ ورود پيدا کنيم نه تنها نظام اولويت فرهنگي رعايت نخواهد شد بلکه برخي از ارزشهاي غيرمهم در مدار و تمرکز اصلي فکري و قانوني قرار ميگيرند که باعث ميشود فرهنگ را از دست بدهيم.
ارزيابي نهايي
به عنوان يک ارزيابي کوتاه و نهايي بايد تأکيد کرد تا زماني که کشف آسيب هاي خشونت خاموش يا نفوذ فرهنگي غرب عليه ايران و ارائه راه حل هاي درست و دقيق براي رفع آن ها به گفتمان غالب، اولويت اصلي، دغدغه فکري و ذهني مسولان فرهنگي بويژه وزارت خانه ها و نهادهاي مرتبط تبديل نشود، نمي توان وقوع اتفاق مهم و قابل توجهي را در اين عرصه يعني حوزه فرهنگ انتظار داشت. اين در حاليست که با ايمان به شايستگي هاي نخبگان ايران و ظرفيت هاي بالاي فرهنگ ايراني اسلامي، وقوع اين اتفاق مهم و تاريخ ساز با اندکي همت و کار و تلاش صد در صد شدني و ميسر است.