صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱۳۹۴ - ۰۶:۱۶  ، 
کد خبر : ۲۸۴۴۶۵

یادداشت روزنامه‌ها ۱7 آذر

روزنامه کیهان **

بیراهه در نقشه راه ! / حسین شریعتمداری

1- شنبه همین هفته - 94/9/14 - طی یادداشتی در کیهان با عنوان «امتیاز نقد و حلوای نسیه» به گزارش نهایی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی درباره مسائل مربوط به فعالیت هسته‌ای گذشته و حال کشورمان پرداخته و آورده بودیم «آژانس در این گزارش، بی‌آن که هیچ سند و نشانه‌ای ارائه کند، نظر بارها اعلام شده و اثبات شده جمهوری اسلامی ایران را نفی کرده و آورده است ایران تا سال 2009 درگیر یک سلسله فعالیت‌های مربوط به ساخت سلاح هسته‌ای بوده است. این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران طی 12 سال گذشته با قاطعیت هر گونه انحراف در فعالیت هسته‌ای خود از حالت صلح‌آمیز به تولید سلاح -DIVERSION - را رد کرده است و بازرسان آژانس علی‌رغم بازرسی‌های گسترده و همه‌جانبه کمترین نشانه‌ای از این انحراف ادعایی به دست نیاورده‌اند. گزارش اخیر آژانس دقایقی بعد از انتشار با استقبال گسترده رسانه‌ها و مقامات آمریکایی و اروپایی و نیز رژیم صهیونیستی روبرو شد که این گزارش را تاییدی بر ادعاهای پیشین خود علیه برنامه هسته‌ای کشورمان دانسته و ایران را به «دروغ‌گویی»! و «فریب‌کاری چند ساله»! متهم کردند!».

از برخی مسئولان محترم کشورمان نیز گلایه کرده بودیم چرا، گزارش آژانس را که علاوه بر سنگ‌اندازی جدید در برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران، حیثیت ملی و دینی ایران و ایرانیان را به باد اتهام گرفته است، در نهایت مثبت ارزیابی کرده‌اید؟!

استدلال دوستانمان این بود که براساس توافق قبلی قرار بود گزارش ‌نهایی آژانس «خاکستری» باشد و شورای حکام در قطعنامه پایانی خود ادعای «ابعاد نظامی احتمالی PMD » را خاتمه یافته اعلام کند و پرسش ما در یادداشت مورد اشاره این که؛ اگر «توافق» یاد شده «کتبی» بوده است، در کجای برجام به آن اشاره شده و چنانچه توافق مورد نظر «شفاهی» بوده است، چگونه می‌توان «قول‌ شفاهی» حریفی را پذیرفت که بارها نشان داده است به تعهدات «کتبی» خود نیز پایبند نبوده و نیست؟!

خوشبختانه مسئولان محترم با قاطعیت اعلام می‌کردند که اگر در قطعنامه شورای حکام پرونده «ابعاد نظامی احتمالی» بسته نشود، اجرای برجام را متوقف خواهیم کرد.

و اما، آنچه در یادداشت روز شنبه کیهان آمده و با توجه به عهدشکنی‌ها و حیله‌گری‌های نهادینه شده در ماهیت آمریکا، قابل پیش‌بینی بود، اتفاق افتاد. بخوانید!

2- یک خبر موثق حکایت از آن دارد شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی پیش‌نویس قطعنامه نهایی خود را تهیه کرده و در اختیار وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران قرار داده است. در این پیش‌نویس برخلاف آنچه ادعا شده و مسئولان محترم کشورمان نیز با عنوان «قول و قرار قبلی»! از آن یاد می‌کردند، کمترین اشاره‌ای به بسته شدن پرونده PMD نشده است! به بیان دیگر، این پرونده برای همیشه باز خواهد بود و از آنجا که انجام بسیاری از تعهدات 5+1 مشروط و موکول به قطعنامه شورای حکام بوده است، حریف می‌تواند از انجام تعهداتی که در برجام پذیرفته بود، خودداری کند!

3- گفتنی است که مطابق مفاد ‌NPT و پادمان مربوطه و نیز برپایه اساسنامه آژانس، ادعاها و نظرات آژانس درباره تخلفات کشورهای عضو NPT باید مستند به «شواهد» و «یافته»های فنی و حقوقی بازرسان باشد و هرگونه ادعا نسبت به قصور -FAILURE - و یا تقصیر -BREACH- در فعالیت هسته‌ای یک کشور عضو، مادام که با «شواهد» و «یافته‌»های فنی و حقوقی همراه نباشد، از نظر آژانس در گزارش‌های خود و از نگاه شورای حکام در قطعنامه‌هایی که صادر می‌کند، فاقد وجاهت قانونی و غیرقابل استناد تلقی می‌شود.

آژانس در گزارش اخیر خود که مورد استناد شورای حکام قرار گرفته است کمترین نشانه و یا سندی حاکی از تلاش جمهوری اسلامی ایران برای تولید سلاح هسته‌ای ارائه نکرده است بنابراین قطعنامه نهایی شورای حکام نه فقط با قول و قرار قبلی! مغایرت دارد بلکه از کمترین وجاهت قانونی هم برخوردار نیست، ضمن آن که زمینه کشدار شدن چالش هسته‌ای و سنگ‌اندازی‌های بیشتر و فراتر از 12 سال گذشته در مسیر هسته‌ای کشورمان را نیز فراهم می‌آورد.

4- اگرچه آژانس طی 12 سال گذشته بارها نشان داده است که تحت سلطه آمریکاست و به قول رهبر معظم انقلاب نمی‌تواند قابل اعتماد باشد، ولی معمولا در گزارش‌های غیرفنی و غیرحقوقی خود برای حفظ ظاهر و پنهان کردن هویت وابسته آژانس و مدیرکل آن، به برخی از بهانه‌های «حقوقی‌نما»! متوسل می‌شود، اما در گزارش اخیر نه فقط کمترین نشانه‌ای حاکی از تلاش ایران برای تولید سلاح تا سال 2009 ارائه نکرده است، بلکه خود را به گونه‌ای تعجب‌آور، از ظاهرسازی فنی و حقوقی نیز بی‌نیاز دیده و به صراحت اعلام کرده است «ایران تا سال 2009 درگیر یک سلسله فعالیت‌های مربوط به ساخت سلاح هسته‌ای بوده است»! آژانس چگونه و براساس کدام سند و یا شاهد و قرینه‌ای به خود اجازه و جرأت طرح این ادعا را داده است؟!

5- اگر از آژانس در این‌باره سوال شود، شاید - فقط شاید - در پاسخ اعلام کند؛ چه سندی مستحکم‌تر از اظهارات صریح یک شخصیت سیاسی نظام که از آغاز انقلاب تاکنون همواره در پست‌های کلیدی حضور داشته است؟!

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در آبان‌ماه امسال و در مصاحبه‌ با سایت «امید هسته‌ای» گفته بود «در سفر پاکستان می‌خواستم با عبدالقدیر‌خان دیدار کنم، اما به من نشان ندادند. او معتقد بود کشورهای اسلامی باید بمب اتم داشته باشند... در سال 61 ذهنیت ما این بود که باید خود را به عوامل بازدارنده مسلح کنیم... درست است که ما اجازه رفتن به طرف سلاح هسته‌ای را نداریم ولی اگر شرایطی پیش بیاید و ضرورتی پیدا کند و یا دشمنی پیدا کنیم که بخواهد از این سلاح استفاده کند، قدرت‌ ما محفوظ است... اوایل که شروع کردیم، در جنگ بودیم و دنبال این بودیم که چنین امکانی برای روزی که دشمن ما بخواهد از سلاح‌ هسته‌ای استفاده کند، داشته باشیم. چنین تفکری بود اما هیچوقت جدی نشد»!

ادعای آقای هاشمی رفسنجانی در حالی مطرح شده بود - آبان‌ماه امسال - که دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب همه توان خود را با هدف تهیه یک «بهانه» حاکی از تلاش قبلی ایران برای حرکت به سوی تولید سلاح هسته‌ای به کار گرفته بودند ولی از آنجا که هیچ اقدامی در این زمینه صورت نپذیرفته بود، به طور طبیعی هیچ بهانه و نشانه‌ای هم وجود نداشت که در این بهانه‌جویی به کار گرفته شود و معلوم نیست جناب هاشمی رفسنجانی چرا دقیقا در اوج تلاش دشمنان برای بهانه‌جویی علیه برنامه هسته‌ای کشورمان، این «نیاز مبرم» آنان را فراهم آورده و در اختیارشان قرار می‌دهد؟

انتظار آن بود که مسئولان ذیربط بلافاصله بعد از اظهارنظر بی‌اساس آقای رفسنجانی، اولا، با صراحت و به گونه‌ای مستند و مستدل نظر ایشان را تکذیب می‌کردند و ثانیا؛ بدون ملاحظه‌های معمول - که در مسائل حیاتی و استراتژیک کشور هیچ ملاحظه‌ای نباید در میان باشد - این اقدام جناب هاشمی را به چالش جدی می‌کشیدند که متأسفانه نکشیدند ممکن است گفته شود که این واکنش‌ها و اقدامات ضروری در مورد اظهارات ایشان، به گونه‌ای خصوصی انجام شده است که باید گفت؛ اظهارات آقای رفسنجانی، علنی بوده و بلافاصله با استقبال دشمنان بیرونی - مخصوصا رژیم صهیونیستی- روبرو شده بود بنابراین واکنش‌های ضروری مورد انتظار نیز در صورت وجود - که بعید است! - باید علنی صورت می‌پذیرفت.

6- در بند 9 از توافق سازمان انرژی اتمی کشورمان با آژانس، که به «نقشه‌راه» موسوم است و چند ماه قبل میان آژانس و سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی ایران منعقد شده بود، آمده است؛ ایران می‌تواند نظر خود را درباره گزارش نهایی آژانس اعلام کند و اکنون که آژانس در گزارش نهایی خود، ایران را به تلاش برای دستیابی به سلاح هسته‌ای تا قبل از سال 2009 متهم کرده و شورای حکام برخلاف قول و قرار قبلی، در قطعنامه پایانی کمترین اشاره‌ای به بسته شدن پرونده PMD نکرده است، انتظار آن بود که جمهوری اسلامی ایران با توجه به تصریح رهبر معظم انقلاب و با استناد به بند 9 نقشه راه، به طور رسمی و با صراحت اعلام کند قطعنامه شورای حکام را نمی‌پذیرد که خوشبختانه و ضمن تقدیر از مسئولان محترم کشورمان، این اقدام ضروری صورت پذیرفته و دیروز آقای شمخانی، دبیر محترم شورای عالی امنیت ملی رسماً اعلام کرد در صورتی که پرونده مربوط به موضوعات حال و گذشته فعالیت هسته‌ای ایران- PMD- بسته و خاتمه یافته اعلام نشود، جمهوری اسلامی ایران از ادامه اجرای برجام خودداری خواهد کرد.

7- این اقدام شایسته تقدیر دست‌اندرکاران برنامه هسته‌ای کشورمان علاوه بر آن که حق قانونی و طبیعی جمهوری اسلامی ایران است، راه سوءاستفاده‌های بعدی دشمن را هم که به یقین در پی آن بوده و هست، مسدود می‌سازد. از جمله آن که باز ماندن پرونده PMD و تأکید آژانس بر تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هسته‌ای - تا سال 2009- به حریف این امکان را می‌دهد که به بهانه «احتمال رویکرد دوباره ایران به سوی تولید سلاح هسته‌ای»! و با استناد به پروتکل الحاقی، خواستار بازرسی از تمامی مراکز نظامی ایران باشد! و یا به همین بهانه که با پذیرش قطعنامه کنونی شورای حکام، سمت و سوی قانونی هم پیدا می‌کند، چالش هسته‌ای و نهایتاً رسیدن به نقطه پایان را تا ابد ادامه دهد! و...

***************************************

روزنامه قدس **

۱۶ آذر، روزي که ملت ايران نخستين «مرگ بر آمريکا» را گفت/ آرش شفاعي

شانزدهم آذر، يادآور روزي تاريخي در حيات اجتماعي ملت ايران است؛ روزي که جوانان دانشجو حصار سخت و تنگ استبداد داخلي را شکستند و براي نخستين بار فرياد «مرگ بر آمريکا» را با خونشان فرياد زدند.

در شانزدهمين روز آذرماه سال 1332 در شرايطي که دولت برآمده از کودتايي انگليسي- آمريکايي، همه روزنه‌هاي حرکت‌هاي آزادي‌خواهانه را مسدود کرده و نااميدي و تلخکامي‌فضاي کشور را سياه و تحمل ناپذير کرده بود؛ ورود معاون رئيس جمهور آمريکا به تهران و خوش خدمتي دولت کودتايي به او، خشم جوانان ايراني و دانشجويان حق طلب را برانگيخت. در اين روز بود که فرياد دانشجويان دانشگاه تهران، در «مزارآباد شهر

بي تپش» به صدا درآمد و بنيان حکومت مبتني بر زندان و اعدام را به لرزه درآورد. کودتاي 28 مرداد 1332 نقطه آغازي بر مداخلات رسمي و علني دولت آمريکا در امور داخلي مردم ايران بود. آمريکايي‌ها در اين کودتا نه تنها زمينه را براي سرنگوني دولت ملي دکتر محمد مصدق فراهم آوردند، با استفاده از موقعيت تازه اي که پس از جنگ جهانگير دوم به دست آورده بودند؛ آمدند تا ايران و منابع و ثروت‌هايش را براي هميشه از آن خود کنند. آنان مي‌پنداشتند با سقوط مصدق و به بند کشيدن آزادي‌خواهان و دشمنان سلطنت، ايران را تمام و کمال از آن خود خواهند کرد، اما حوادث روز 16 آذر نشان داد که آنان تا چه حد در محاسبات خود اشتباه کرده بودند و حساب استقلال طلبي جنبش دانشجويي نوپا، اما کمال طلب ايران را نکرده بودند.

شهداي 16 آذر جنبش دانشجويي، در حالي بر زمين افتادند که تهران براي ورود نماينده عالي رتبه دولت آمريکا بزک شده بود، آنان پيش پاي کسي قرباني شدند که آمده بود استقلال مردم ايران را چون متاعي قابل خريدار با خود ببرد و در عوض ضمانت سلطنت ننگين برآمده از خواست و تصميم بيگانگان را به شاه و نخست وزير دست نشانده اش بدهد. در اين هنگامه که همه چهره‌هاي سياسي، مذهبي و فرهنگي در حبس و تهديد بودند؛ صدايي که بايد بر مي‌آمد و به نمايندگي از مردم ايران، استقلال کشور را مطالبه مي‌کرد، صداي دانشجويان بود.

اين صدا نخستين «مرگ بر آمريکا»ي مردم ايران بود که از حلقوم گلوله خورده فرزندانش در دانشگاه تهران برخاست؛ صدايي که به همه دولت‌هايي که خوي استکباري و تفرعن در وجودشان هست؛ يادآور مي‌شد در کشور ايران نمي‌توانند با خيال خوش و به صرف دست دادن و امتياز دادن و امتياز گرفتن با چهره‌هاي خائن، ايران را چون لقمه‌اي راحت فرو دهند. اين صدا و اين شعار تا سال‌ها بعد در گوش آمريکايي‌ها پيچيد و جنبش دانشجويي يک بار ديگر در 13 آبان 1358 اين فرياد را که به ميزان و معيار استقلال جويي و حق طلبي بدل شده بود؛ تکرار کرد.

دانشجويان در تمام سال‌هاي پس از 16 آذر 1332 و در دوران انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي بر سر پيمان خود براي آرمان خواهي، عدالت طلبي و استقلال جويي ماندند. شهداي دانشگاه مانند شهداي قهرمان حماسه هويزه، دانشجويان پيرو خط امام که تا پاي جان و بدون امکانات و ادوات جنگي در برابر دشمن ايستادند، همچون اسلاف خود در دانشگاه تهران بهاي پافشاري بر حرف حق را با خون گرم و جان نازنينشان دادند.

امروز نيز دانشجويان ايراني، در عرصه‌هاي ديگر و صحنه‌هايي تازه در برابر دشمناني که استقلال و سرافرازي اين کشور را هدف گرفته اند، ايستاده اند. اين ايستادگي درسي است که دانشجويان از پيشروان جنبش دانشجويي آموختند.

همان‌هايي که روز 16 آذر 1332 جان دادند، اما حاضر نشدند وضعيت تحميلي دولت کودتايي را بپذيرند و چشم بر فروختن استقلال کشور و رفتار استکباري دولت‌هاي بيگانه ببندند.

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

حوادث تروریستی غرب و بحران پناهجویان

بسم‌الله الرحمن الرحیم

حوادث تروریستی در اروپا و آمریکا و تبلیغات گسترده‌ای که پیرامون این حوادث غیرمنتظره صورت گرفته، بحران پناهجویان را در محاق کامل قرار داده است.

در پرتو حوادث اخیر، تمرکز تبلیغات بر روی مسائلی است که تدریجاً زمینه‌های سیاسی – تبلیغاتی به سمت و سوی مقابله با پناهجویان و حتی باز گرداندن آنها به کشورهای مبدا مطرح است.

برخی کشورهای اروپائی از جمله مجارستان، مقدونیه، صربستان و یونان سرگرم تشدید اقدامات امنیتی و بازدارنده در مرزها هستند که به موازات آن با نصب سیم خاردار و موانع بازدارنده از جمله دیوارهای بتونی و حفاظ‌های مرزی از ورود یا عبور مهاجرین جلوگیری به عمل آید. بطور همزمان تبلیغات سیاسی برای تشدید قوانین مهاجرت و مقابله با ورود مهاجرین جدید به اوج خود رسیده و گروه‌های سیاسی – رقیب، وارد نوعی مسابقه برای ارائه توصیه‌های ضدمهاجرتی شده‌اند که معیارهای سخت گیرانه‌تری را به عنوان راهکار مقابله با مهاجرین پیشنهاد می‌کنند. همین فضای سیاسی – تبلیغاتی، به فرصتی برای احزاب راست و افراطی اروپا تبدیل شده و سایر احزاب و گروه‌های سیاسی نیز برای آنکه بتوانند از این فضای ملتهب، در جهت منافع حزبی خود بهره‌گیری کنند، به این مسابقه دامن می‌زنند و هر یک معیارهای به مراتب جدی‌تری را جهت مواجهه با موج مهاجرین شرقی مطرح می‌سازند.

کاملاً مشخص است که آنچه در غرب درخصوص مقابله با پناهجویان صورت می‌گیرد، یک روند تصادفی و فاقد برنامه‌ریزی نیست بلکه این یک اقدام برنامه‌ریزی شده است که کاملاً هدایت و مدیریت می‌شود تا اهداف معینی را تامین کند و برای تحقق آن در دراز مدت، زمینه‌سازی نماید.

مقامات مجارستان نخستین کسانی بودند که نسبت به تفاوت دین و مذهب پناهجویان با دین غالب اروپا یعنی مسیحیت، حساسیت نشان دادند و ضمن هشدار در این مقوله خواستار مقابله با ورود مهاجرین مسلمانان به اروپا شدند.

بطور همزمان در جریان تبلیغات انتخاباتی آمریکا هم «دونالد ترامپ» یکی از نامزدهای انتخاباتی جمهوریخواهان ضمن حمله به هرگونه نرمش احتمالی در پذیرش مهاجرین، خواستار احداث یک دیوار مستحکم در دور آمریکا برای مهار موج مهاجرت‌ها شده است. هر چند احداث یک دیوار واقعی بسیار دور از ذهن به نظر می‌رسد ولی وی خواستار ایجاد موانع کارآمد برای مقابله با مهاجرین است که به بحث روز غرب تبدیل گردیده است.

آنچه این روزها شاهدیم، یک جنجال خبری پیرامون حوادث تروریستی است که یکی از آثار و تبعات جدی آن به حاشیه رانده شدن مهاجرینی است که در پشت مرزهای اروپا به فراموشی سپرده شده‌اند، پدیده‌ای که درحال تبدیل شدن به یک بحران جهانی با آثار و تبعات عظیم و تکان دهنده‌ای بود که مشخصاً چهره اروپا را تحت‌الشعاع قرار می‌داد ولی با یک شگرد سیاسی – تبلیغاتی، تحت الشعاع قرار گرفت و تعمداً به موضوعی دست چندم تبدیل گردیده است.

اکنون صدها هزار پناهجوی شرقی در پشت مرزهای اروپا بدون سرپناه در محاصره‌اند و از سرما و بلاتکلیفی و با بارش‌های فصلی تحت فشار قرار گرفته‌اند. دیگر از آن صحنه‌های به اصطلاح نمایشی در برابر دوربین‌ها خبری نیست و در عوض بدرفتاری‌های سازمان یافته در مقیاس وسیعی مهاجرین شرقی را در برگرفته بطوری که تحقیر، بی‌اعتنائی و بلاتکلیفی، فصل مشترک برنامه‌ها و اقداماتی است که علیه پناهجویان در جریان است.

بحران پناهجویان در همان مقاطع اولیه، اروپا را غافلگیر و منفعل ساخت و این بدان جهت بود که ترکیه، اردن و یونان، مانع مهاجرت انبوه پناهجویان به سوی اروپا نشدند ولی پس از تعهد مبالغی برای پرداخت به این کشورها، اکنون اتحادیه اروپا موضع روشنی را علیه پناهجویان اتخاذ کرده و زمزمه‌های تازه‌ای را مطرح کرده که حتی آنها را به تدریج به سرزمین مادری خود باز گرداند. اروپا این طرح خود را در پوشش تبلیغات گسترده پیرامون تروریسم، به مرحله اجرا گذاشته و سرگرم تلاش برای ایجاد فضای سیاسی – اجتماعی علیه مهاجرین شرقی است که آنها را بخشی از بحران تروریستی معرفی کند که هر لحظه ممکن است علیه امنیت اروپا وارد عمل شوند درحالی که بحران پناهجویان، معلول دخالت‌های ناروای غرب و به ویژه اروپا در ایجاد کانون بحران در خاورمیانه است و این پدیده نشان داد غرب در عین ایجاد بحران و دامن زدن به آن، حتی حاضر نیست بخشی از آثار و تبعات بحرانی که خود به وجود آورده، را تحمل کند و برای حل و فصل آن، چاره‌جوئی نماید.

***************************************

روزنامه خراسان**

زخم ناجوانمردی/ کورش شجاعی

خبر تلخ و تأسف بار و البته باورنکردنی دستور یک پزشک یا کادر درمانی برای باز کردن بخیه های چانه تازه شکافته شده یک کودک 4 ساله در یکی از بیمارستان های حومه اصفهان به خاطر نداشتن پول و پرداخت نکردن هزینه، دل هر انسان صاحب وجدانی را به درد می آورد، حتی تصور احتمال چنین اتفاقی و به قول دکتر علی فتاحی معاون انتظامی سازمان نظام پزشکی چنین «فاجعه»ای بسیار مشکل است چه برسد به این که این عمل غیرانسانی و ناجوانمردانه به وقوع پیوسته باشد. هرچند برخی شنیده ها، که امیدواریم درست باشد، حاکی از آن است که این اتفاق به میزانی که مطرح شده جدی نبوده، اما با توجه به این که از یک سو تاکنون تکذیبی درباره این حادثه ارائه نشده و از سوی دیگر عملکرد مسئولان وزارت بهداشت در برخورد با عاملان این حادثه نشان از صحت اتفاق دارد، به نظر می رسد باید تلخی این حادثه را باور کرد. بااین وجودمگر می توان باور کرد یک انسان آن هم در کسوت و جایگاه گرانسنگ و حساس یک پزشک آن هم یک پزشک ایرانی به چنین دنائت، سنگدلی و قساوتی مبادرت کرده باشد.

مگر در توجیه این عمل غیرانسانی بگوییم که پزشک یا هر کسی که دستور این کار را داده و کسی که این عمل مجرمانه و بی رحمانه را انجام داده در آن لحظات دچار و مبتلا به «جنون آنی»! یا پاک شدن وجدان و عاطفه انسانی شده است! اما اکنون که چنین واقعه تلخی رخ داده توجه اساسی به چند نکته لازم است.

1 - از آن جا که عمل غیرانسانی «آمر» و «مباشر» این فاجعه، روح و روان مردم را جریحه دار کرده است، افکار عمومی به شدت، خواهان رسیدگی دقیق و هر چه سریع تر به این پرونده و صدور حکمی قاطع و عبرت دهنده توسط محاکم قضایی برای مجازات مقصران این پرونده است.2 – مردم به حق انتظار دارند که یکی از اصلی ترین مدعیان و پی گیران مجازات جدی مقصران این پرونده، خود جامعه پزشکی و درمانی کشور باشند یعنی همان کسانی که خطاها، قصورها، تخلفات پزشکی، اجحاف ها و بی مروتی های برخی از همکارانشان، به حیثیت و آبروی این قشر تحصیل کرده، موثر و قابل افتخار کشور خدشه وارد می کند. تا این ماجرا عاملی شود برای کنار گذاشتن و منزوی کردن و حذف دائمی معدود پزشکان و جراحانی که حیثیت و شرافت حرفه ای و انسانی خود را به پول می فروشند.

3 – جرم پزشک و کادر درمانی «آمر» و «مباشر» بیمارستان خمینی شهر اصفهان فقط باز کردن بخیه های تازه زده شده به چانه یک کودک 4 ساله آن هم در پیش چشم دیگران و خصوصاً مادر این طفل بی گناه نیست، بلکه جرم اینان و حتی کسانی که در مقابل این عمل غیرانسانی سکوت کردند، جریحه دار کردن عواطف و احساسات یک ملت است، جرم آن پزشک و کادر درمانی تضییع ابتدایی ترین حقوق انسانی یک مجروح و خانواده اوست، جرم آنان خدشه وارد کردن به آبروی قشر موثر و خدمتگزار جامعه پزشکی و درمانی کشور است، جرم آنان لطمه زدن به اقدامات ارزشمند انجام شده خصوصاً طی 2 سال اخیر در بخش سلامت و درمان است و جرم بزرگ تر آنان درست کردن خوراک تبلیغاتی برای مخالفان و دشمنان این کشور و ملت است که باز بهانه ای جدید پیدا کرده اند که هر چه می توانند علیه این ملک و ملت سم پاشی کنند.بنابراین مجازات مقصران این واقعه و فاجعه تلخ پس از محاکمه منصفانه باید متناسب با زشتی و پلشتی و بزرگی جرمی باشد که مرتکب شده اند.

4 – این اتفاق تلخ نشان می دهد که علی رغم اقدامات انجام شده، هنوز نظارت کارآمد و موثر در بخش سلامت و درمان مانند بسیاری از بخش های دیگر وجود ندارد و بعضی ها در خلاء نظارت های درون سازمانی و برون سازمانی کارآمد هر کاری دلشان می خواهد انجام می دهند.

5 – این حادثه تلخ همچنین نشان می دهد که هزینه درمان با همه کارهایی که انجام شده همچنان کمرشکن است و بر گرده مردم خصوصاً قشر کم درآمد بسیار سنگینی می کند.

6 – این ماجرای تلخ و بس تأمل برانگیز همچنین بیانگر این واقعیت است که با وجود کارهای بسیار خوب و قابل تقدیر وزیر بهداشت هنوز بسیاری از مردم به هنگام ابتلا به بیماری علاوه بر رنج بیماری باید هزار رنج دیگر را نیز تحمل کنند.

7 – این قصه تلخ بیانگر وجود قصه های تلخ دیگر که بیانش در این مقال نمی گنجد نیز هست.

8 – باز کردن بخیه های چانه شکافته شده آن کودک چهار ساله همچنین نشان می دهد که وجدان و عاطفه برخی از مردم و مسئولان و پزشکان، زخمی عمیق برداشته، زخم ناجوانمردی، زخم بی مروتی، زخمی که باید چاره ای برای درمانش اندیشیده شود.

9 – نکته دیگری که در این ماجرا باید مورد توجه قرار گیرد این است که این عمل غیرانسانی نباید وسیله و بهانه ای شود برای برافروختن جدال و مجادله های گروهی و جناحی و انتقام گیری های سیاسی. بلکه این ماجرا باید انگیزه ای قوی شود برای چاره جویی هر چه بیشتر و موثرتر حل مشکلات معیشتی و درمانی مردم خصوصاً حل مشکلات قشر کم درآمد و آسیب پذیر جامعه که گاه این چنین ناجوانمردانه بر زخم هایشان نمک پاشیده می شود.

***************************************

روزنامه ایران**

راه و رسم «دانشگاه منتقد»/ احمد شیرزاد

گرامیداشت روز دانشجو در حالی برگزار شد که «دانشگاه»در دوره هشت ساله دولت گذشته سال‌های حاد و پرتنشی را پشت سر گذاشت. بویژه چهار سال دوم، دوره ای بود که دانشگاه ها به شدت تحت فشار بودند و دانشجویان به واسطه فعالیت های دانشجویی خود عقوبت های سنگینی پرداخت کردند. قرار گرفتن دانشجویان در فهرست سیاه محرومان از تحصیل موضوعی بود که سبب شد دانشگاه ها و دانشجویان وارد دوران «یخبندان» شوند و دست به عصا راه رفتن را پیشه خود کنند. در چنین شرایطی بود که حسن روحانی با شعار امنیتی زدایی از دانشگاه ها رای مردم را به خود اختصاص داد. خواست و وعده ای که روز گذشته نیز مورد تاکید او به عنوان رئیس جمهوری ایران قرار گرفت.

واقعیت آن است که اگر خواهان دانشگاه هایی شکوفا و پرتحرک هستیم و بخواهیم دانشجویان در مسائل سیاسی و اجتماعی مشارکت داشته باشند، راهی جز این نیست که همه نهادهای حکومتی تحمل خود را نسبت به رفتارهای دانشجویی بالا ببرند و به خطاهای احتمالی با دیده اغماض بنگرند. بگذریم از این که در موارد زیادی اصولا شاید خطایی اتفاق نیفتاد و تنها تنگ نظری گروه‌های خاصی باعث شد که دانشجویان تحت فشار قرار بگیرند.

البته استادان دانشگاه همواره دانشجویان را تشویق می کنند که سنجیده سخن بگویند و از صحبت های تند و بی محابا خودداری و در فعالیت های دانشجویی جانب احتیاط را رعایت کنند و نظم و انضباط و قانون دانشگاه را محترم بشمارند. اما به هر حال طبع جوانی اقتضائاتی دارد و اگر برخی نتوانند با سعه صدر و اغماض به فعالیت های دانشجویی بنگرند و دانشجویان را مطیع بخواهند ، نابسامانی بروز خواهد کرد.

فضای امنیتی وقتی ایجاد می شود که حس کنیم به دلیل برخی رویدادها و اتفاقات، امنیت کشور به خطر می افتد. به شخصه واقعا موردی را سراغ ندارم – غیر از موارد نادر اول انقلاب – که مثلا یک سخن حتی ناروا یا یک حرکت سیاسی حتی ناپسند امنیت کشور را به خطر انداخته باشد. حداکثر اتفاقی که ممکن است بیفتد این است که دانشجویی حرفی را مطرح کند که از دید ما نباید بگوید. این ها مساله امنیت نیست، بلکه مساله تربیت است. یعنی باید به دانشجویان خود سخن گفتن را بیاموزیم و برای این که سخن گفتن را بیاموزند باید اجازه داشته باشند که سخن بگویند. دانشجویی که نتواند سخن بگوید، هرگز سخن گفتن ساختارمند را یاد نخواهد گرفت. بنابراین برخورد امنیتی اصولا برخوردی است که جایش در دانشگاه نیست. این برخورد را باید با گروه های تروریستی یا کسانی داشت که امنیت کشور یا شهرها را به هم می ریزند. پس، این تحلیل از اساس ناروا بوده و باید کسانی که در رأس برخی سازمان‌ها و تشکل‌ها هستند برای دانشگاه حق نقد و پرسشگری قائل شوند و به نظارت قانونمند و کلی بر محیط های دانشجویی بسنده کنند و بویژه از دخالت غیرقانونی در مدیریت های دانشگاهی پرهیز نمایند.

این ضرورت بویژه در شرایطی که به انتخابات مهم سیاسی در کشور نزدیک می شویم و به طور معمول دانشگاه ها به عنوان یکی از نهادهای مرجع سیاسی فعال می شوند، اهمیت بیشتری می یابد. بنابر این باید از برخورد های سلیقه ای و فراقانونی با جلسات سخنرانی در دانشگاه ها پرهیز شود و تصمیم گیری های مسئولان دانشگاهی و دانشجویان در چارچوب قانون ملاک عمل قرار گیرد.

***************************************

روزنامه جام جم **

فضای مجازی؛ ضرورت آگاهی‌بخشی خانواده‌ها / دکتر‌ علی‌اکبر فرهنگی

دیروز رئیس پلیس فتا از رشد جرایم در دنیای مجازی خبر داد. از این خبر می‌توان نتیجه گرفت بی‌اطلاعی نسبت به فناوری‌های جدید یا به عبارت دیگر سواد رسانه‌ای پایین شهروندان، آنها را در برابر آسیب‌های دنیای مجازی بی‌دفاع کرده است،مساله‌ای که اگر در برابر آن دست روی دست بگذاریم در آینده با آسیب‌های اجتماعی بیشتری روبه‌رو خواهیم شد.

بنابراین بهتر است برای بهبود شرایط، شهروندان را نسبت به پیامدهای استفاده نادرست از فضای مجازی آگاه کرد. باید به گونه‌ای جامعه را در برابر فضای مجازی آماده کرد تا شهروند از نکات مثبت فضای مجازی استفاده کرده و از مسائل منفی دوری کند. این آمادگی نیز با آموزش و اطلاع رسانی به شهروندان ایجاد می‌شود. با این حال به نظر می‌رسد نظام آموزشی ما در این حوزه موفق نبوده، چون رسیدگی به چنین مساله‌ای در اولویت برنامه‌هایشان نیست و هنوز اطلاع‌رسانی درباره آسیب‌های فضای مجازی را تابو می‌داند.

این در حالی است که اگر مساله‌ای تابو شمرده شود ترجیح این است که به آن پرداخته نشود، اما چنین مسائلی باید از حالت تابو خارج شده و خانواده‌ها نسبت به آن آگاهی پیدا کنند، در غیر این صورت زمان مناسب برای کنترل آن از دست می‌رود، به‌عنوان مثال تا مدتی پیش پرداختن به ایدز تابو بود به همین دلیل آمارها به یکباره به شکل نگران‌کننده‌ای رشد کرد.

برای حفظ جامعه و خانواده آموزش در این حوزه باید از سنین پایین در دستور کار قرار بگیرد. در مرحله اول نیز باید معلمان و دبیران آموزش و پرورش آموزش‌های لازم درباره سواد رسانه‌ای را فرا بگیرند، چون معلمان نیز به شکل کامل با جوانب موضوع آشنا نیستند.

در این بین علاوه بر تلاش برای آگاه کردن نوجوانان و جوانان باید برنامه‌ای نیز برای آگاه کردن والدین و افرادی داشت که از نظام آموزشی کشور خارج شده‌اند. برای رسیدن به این مهم نیز رسانه‌ها نقش مهمی دارند؛ زیرا رسانه‌های قوی کشور مانند صدا و سیما یا برخی روزنامه‌ها می‌توانند همانند مدرسه به شهروندان آگاهی بدهند. این در حالی است که برخی براین باورند که باید دراین حوزه از ظرفیت قانونگذاری نیز بهره برد، اما تجربه نشان داده که چنین رویکردی زیاد موثر نیست. برای نمونه زمانی استفاده از ویدئو ممنوع بود،اما راه به جایی نبرد، به همین دلیل بهترین کار برای نجات خانواده‌ها در برابر جرایم دنیای مجازی آگاهی بخشیدن به آنهاست.نباید فراموش کرد که هر کشور برای خود استراتژی رسانه‌ای دارد که براساس منافعش طراحی می‌شود، به همین خاطر کشورمان نیز باید از استراتژی خاص خود پیروی کند تا در تله دیگر کشورها گرفتار نشود.

***************************************

روزنامه وطن امروز **

اشتباه تاریخی مصدق پیش روی دولتمردان امروز/سعید ملکی

تا پیش از کودتای 62 سال پیش [28 مرداد 32] سیاستمداران و روشنفکران ایرانی با نگاهی توأم با خوشبینی به ایالات متحده آمریکا می‌نگریستند. ایرانی‌ها که از دخالت‌های روس و انگلیس در ایران خسته شده بودند، از چند دهه پیش از کودتا به دنبال نیروی سومی بودند که بتواند آنان را از همسایه شمالی و استعمارگر جنوبی‌شان برهاند. رؤیای این نیروی سوم عمدتاً در قالب 2 کشور آلمان و ایالات متحده تصور می‌شد. شکست آلمان در 2 جنگ جهانی باعث شد بیشتر توجه‌ها به سمت ایالات متحده جلب شود. تا این زمان تصور این بود که آمریکا کشوری بدون سودای استعمارگری است. غافل از آنکه در همان زمان ایالات متحده در حیاط‌خلوت خود به نام سیاست و دکترین انزواطلبانه «مونروئه» به استعمار و استثمار ملل قاره آمریکا می‌پرداخت. آمریکا تا پیش از جنگ اول جهانی، اگرچه به حوزه‌های استعماری دیگر دولت‌های اروپایی نزدیک نمی‌شد اما اجازه دست‌درازی هیچ قدرتی را به سرزمین‌های قاره آمریکا نیز نمی‌داد و متاسفانه این رفتار استعمارگرانه به چشم ایرانیان نیامده بود. رویکرد و نگاه ایرانیان تا این زمان بیش از آنکه علمی و منطقی باشد، مبتنی بر بار روانی حضور روس و انگلیس در ایران بود. رجال ایرانی، ساده‌لوحانه به این می‌اندیشیدند که بیگانه‌ای بیاید و آنان را از دست این 2 دشمن شمالی و جنوبی برهاند، از تاریخ درس نمی‌گرفتند و به این نمی‌اندیشیدند که انگلیسی‌ها خود در زمان صفویه به بهانه رهانیدن ما از دست پرتغالی‌ها -که جزیره هرمز را اشغال کرده بودند- به سرزمین ما پا نهادند و پس از آن نه‌تنها از این مرز و بوم نرفتند، بلکه روز به روز به دایره قدرت و نفوذ سیاسی‌شان افزوده شد. در واقع رویکرد رجال سیاسی ایران بیش از آنکه واقعگرایانه باشد، مبتنی بر «غرایز سیاسی» بود.

متاسفانه دولت مصدق با همه گام‌های مثبتی که نسبت به ملی شدن صنعت نفت برداشت، در زمینه نگاهی که به نیروی سوم در ایران داشت، نتوانست از برداشت پیشینیان‌مان فراتر برود. مصدق و یارانش اگرچه گام اول را در مقابله با دولت بریتانیا و ملی کردن صنعت نفت در کشور محکم برداشتند اما در گام دوم ناموفق بودند.

مصدق بیش از آنکه سعی کند به توان داخلی که او را به اریکه قدرت رسانده بود اعتماد کند، به آمریکایی‌ها متوسل شد و هزینه سنگین اعتماد به بیگانه را نیز پرداخت.

«امانوئل والرشتاین»1 نظریه‌پرداز شهیر و مبدع نظریه «مکتب نظام- جهان»2 بر آن است در تاریخ نظام سرمایه‌داری که ذات آن بر نابرابری استوار است، همیشه یک قدرت هژمون، وظیفه رهبری تثبیت نابرابری را برعهده دارد. در حالی که انگلستان که در قرون هجدهم، نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم نقش هژمون را برعهده داشت؛ ایالات متحده نیز از پایان جنگ دوم جهانی بتدریج به ایفای این نقش مشغول شد و جای انگلستان را در نقاط مختلف جهان گرفت.

درباره ایران می‌توان کودتای 28 مرداد را نماد تغییر هژمون دانست. نوع بازی آمریکا در قبال ایران طی ماجرای ملی شدن صنعت نفت به خوبی می‌تواند انگیزه‌های دولتی را که دوست دارد از این پس به ایفای نقش پررنگ‌تری در کشور ما بپردازد نشان دهد. این تغییر تدریجی در بی‌اعتنایی اولیه آمریکا در مقابل خواسته‌های انگلستان و سپس گرایش به پذیرش آن خواسته‌ها و کودتا در ایران قابل رؤیت است. در واقع آمریکایی‌ها به‌عنوان کشوری که کاملا براساس منافع خود رفتار می‌کردند- و هنوز هم، چنین هستند- و دیدی واقع‌بینانه از صحنه بین‌المللی داشتند، در تلاش بودند در مقابل حرکت علیه صنعت ملی شدن نفت در ایران امتیازاتی را از انگلستان بگیرند. زمانی که انگلیسی‌ها تن به پرداخت این امتیازات دادند، آمریکایی‌ها نیز به طراحی و کودتا علیه دولت مصدق پرداختند.

جالب آنکه به‌رغم تغییر رفتار آمریکا، مصدق همچنان خوشبینانه امید داشت آمریکایی‌ها در مقابل انگلیسی‌ها به او کمک کنند! مصدق اگر ساده‌انگاری را کنار می‌گذاشت و با نگاه واقع‌بینانه‌تری به اعلام مواضع آمریکا می‌نگریست، می‌توانست از پاسخ سرد «آیزنهاور» به دولت ایران که از آمریکایی‌ها درخواست کمک مالی کرده بود، نوع نگاه آمریکا به ملی شدن صنعت نفت را درک کند. آیزنهاور در جواب مصدق نوشته بود: «کمک اقتصادی به ایران بی‌انصافی در حق مالیات‌دهندگان آمریکایی است».3 احتمالا مصدق وقتی در زندان منتظر برگزاری دادگاه نظامی خود بود، به فهم رفتار آمریکایی‌ها رسیده بود؛ آن زمان که آیزنهاور در پاسخ به درخواست کمک مالی نخست‌وزیر پس از کودتا- سرلشکر زاهدی- جوابی متفاوت داد: «دوستدار تشخیص می‌دهم تقاضای شما فوری است...». 4

اگر تاریخ چراغ راه آینده است، باید از رفتار ابرقدرت و هژمون جهانی درباره کشورهایی که بر استقلال‌شان تاکید می‌کنند، درس‌های بسیاری آموخت. از همین رو است که حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، رهبر حکیم انقلاب و سیاستمدار کم‌نظیر دوران معاصر، به کرات نسبت به بی‌اعتمادی به ایالات متحده تاکید می‌کنند و در مقابل از دولتمردان ما می‌خواهند به جامعه و مردم ایران و در یک کلام به خود تکیه کنند؛ توصیه‌هایی که چندی پیش بار دیگر توسط معظم‌له تکرار شد و با زبان تاریخ به رفتارشناسی دولت ایالات متحده پرداخت: «دولت مصدق که نفت را، منبع ثروت ملی کشور را از چنگ انگلیسی‌ها و از دست انگلیسی‌ها با کمک افرادی که بودند- مرحوم آیت‌الله کاشانی(ره) و دیگران- توانست خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیه‌ به آمریکا بود. در مقابل دشمنی انگلیس‌ها، فکر کرد باید یک پشتیبانی در عرصه‌ بین‌المللی داشته باشد، این پشتیبان آن روز از نظر او آمریکا بود، به آمریکایی‌ها اعتماد کرد، امید او به آمریکایی‌ها بود. از این خوش‌بینی و ساده‌اندیشی، آمریکایی‌ها استفاده کردند، [کودتای‌] 28 مرداد را به راه انداختند».

تردیدی نیست که بیانات رهبری عالی نظام اگرچه حول ماجرای مصدق است ولی خطاب به رجال سیاسی امروز گفته شده است؛ آنان که تمایل زیادی برای نزدیکی و همراهی با آمریکا دارند؛ آمریکایی که متاسفانه آن را آنچنان که خود تصور می‌کنند می‌شناسند، نه آنچنان که هست؛ خود آمریکایی‌ها هم از این موضوع قطعا متعجب و البته خشنودند!

................................................................................................

پی‌نوشت

1- Immanuel Wallerstein

2- World System Theory

3- غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، تهران، موسسه رسا، 1384، چاپ هفتم، صص 76-7۵

4- مرحوم حسین مکی، کودتای 28 مرداد و رویدادهای متعاقب آن، تهران، انتشارات علمی، 1378، ص 289

***************************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات