حماسه و جهاد / سعید عاکف از آن دست نویسندگان ادبیات دفاع مقدس است که در آغاز نوجوانی وارد عرصه پرتلاطم جنگ شد. دوشادوش مردانی در جبههها زیست که بعدها هر کدامشان دستمایه نگارش کتابهایی شد که بیش از دهها بار تجدید چاپ شدند. عاکف در این گفتوگو به مشکلات و توفیقات نویسندگی در عرصه دفاع مقدس پرداخت و اینکه ایستادگی در این عرصه و قلم زدن در رابطه با موضوعات دفاع مقدس تا چه اندازه دشوار است.
به عنوان اولین سئوال بفرمایید ایده کتابهایتان را از کجا آوردهاید؟ آیا موضوعاتی که انتخاب میکنید همگی از یک واقعیات عینی حکایت دارند؟
به نام خدا. در ابتدا باید بگویم هرچه که تا الآن اتفاق افتاده و اگر ثمراتی داشته باشد؛ لطف و عنایت ائمه بوده. اما در رابطه با سئوالتان باید بگویم که من در مقطعی از سنم وارد مقوله جنگ و دفاع مقدس شدم که 14 سال بیشتر نداشتم. چیزی که ما امروزه برای نوجوانان در این سن تعریف میکنیم برایشان دور از حد تصور است. زیستن با انسانهایی که در هر لحظه از حیاتشان مراقبت نفس میکرند؛ چیزی شبیه یک رویا است. برای من هم خارج از این مقوله چیزی متصور نیست. من به عنوان یک نوجوان وقتی وارد صحنه شدم که خودم را در کنار یکی از بزرگترین و وارستهترین انسانها دیدم.
من همیشه به دوستانی که تازه میخواهند قدم به وادی نوشتن در عرصه دفاع مقدس بگذارند؛ توصیه میکنم که باید حداقل مقداری از رفتار و کردار کسی را که به عنوان سوژه نوشتههایتان برگزیدهاید داشته باشید والا محال است که بتوانید از این جنس حرفها بزنید. اگر هم در جایی این دست حرفها گفته شود بدون آنکه خود گوینده عامل به آن باشد؛ فقط یک نمایش خواهد بود. مشکل برخی از نویسندگان عرصه دفاع مقدس این است که به نویسندگی به عنوان شغل نگاه میکنند. این است که یا نمیتوانند کار کنند یا با مرارتهای زیاد، بازخوردهای کمی از آثارشان پیدا میشود. بعد از مدتی هم افسرده و دلمرده از این حوزه دست میکشند.
برا ی مثال شهید برونسی این مرد روستایی سادهدل کارگر که فرمانده تیپ بود؛ همان کسی است که نیروهای ارتشی و سپاهی چه درجه دار و چه سرباز با بزرگی از او یاد میکنند. بالطبع اگر من نتوانسته باشم بخشی از آن چیزی را که از این مرد یک قهرمان و عارف ساخته بود؛بهره ببرم به یقین نخواهم توانست که حق مطلب را ادا کنم.برای من که در آغاز جوانیام توانستم چنین چیزی را از نزدیک ببینم و لمس کنم؛ قطعا اگر دوباره بخواهم کتابی یا چیزی بنویسم این بهترین و واقعیترین ایده خواهد بود.
چه شد که به نویسندگی کتابهای دفاع مقدس روی آوردید؟ تجربهی قبلی در این زمینه داشتید؟
در میانه سال های 63 و 64 بود که به این چیزها فکر میکردم. احساس میکردم که میتوانم بنویسم. برخی از اقواممان هم که استعدادم را میدیدند؛ تشویقم میکردند. یادم میآید در یکی از کارگاههای نویسندگی که در همان ایام در مشهد برگزار میشد؛ استادی داشتیم که میگفت برای اینکه کتابهایتان خوب دیده شود و فروش برود باید در یکی از این دو مقوله قلم بزنید. یکی عشق و دیگری فقر!
تصور رایج آن زمان این بودکه این گونه کتابها هستند که فقط در بین قشر کتابخوان ارجحیت دارند. من آن اباطیلی که در آن زمان به اسم عشق به خورد مردم میدادند را دنبال نکردم و خوشحالم که دنبال نکردم. لااقل اگر میخواستم سراغ آنها بروم؛ دیگر الآن درباره مقوله دفاع مقدس و ... با هم صحبت نمیکردیم. اما دیگری فقر. از این دست نوشتههایی را هم که هیچ دردی از مردم کم نمیکرد و بلکه بیشتر هم میکرد؛ دنبال نکردم.
آفتها و مشکلات نویسندگی را چه چیزی میدانید؟ مخصوصا در حوزه نویسندگی دفاع مقدس.
به نظر من بزرگترین خطر و آفتی که میتوان سراغ آن را در این حوزه گرفت؛ شهرت و آلودگی است که در پس این شهرت جا خوش کرده است. این که منِ سعید عاکف گرفتار این غرور کاذب بشوم که خُب حالا چند ده هزار نسخه از کتابهایم فروش رفته است و برای خودم مشهور شدهام این بزرگترین آفت است. موضوع دیگری را هم که در ابتدا به آن اشاره کردم این است که یک عده افراد متظاهر وارد این حوزه شدهاند که نویسندگی در موضوعات دفاع مقدس را شغل خودشان کردهاند. این عده نه علقهای به مقوله ایثار و دفاع مقدس دارند و نه حتی به صورت حرفهای این روش را دنبال کردهاند. صرفا وقتی دیدندکه نسخههای ده هزارتایی از کتابهای دفاع مقدس چقدر خوب فروش میرود وارد این میدان شدند. به خیال آنکه میتوانند با باندبازی و رانتخواری این عرصه را هم به کثافت بکشند.
این است که ما بعضا کتابهایی را میبینیم که علیالظاهر فقط عنوان خوبی دارد اما از درون بیمحتوا و فوقالعاده ضعیف و بیخاصیت است. نویسندهاش به آن چیزی هم که خودش نوشته اعتقاد نداشته است. فقط میخواسته شهرتی و در پس آن؛ پولی به هم بزند.
حتی زمانی که ما این کتاب خاکهای نرم کوشک را شروع کردیم؛ خیلیها مخالفت کردند. عدهای هم از همین مسئولین دولتی بودند که به جایگاههای فرهنگی تکیه زدهاند. انگار نمیخواهند که اصلا این دست کتابها چاپ و به فروش برسد و تمام سعیشان این بود که ما زمین بخوریم. متاسفانه این تیر و ترکشها هنوز هم ادامه دارد. حتی برخی پا را از این فراتر گذاشته و اصلا عنوان کتاب را برای این کتابها نمیگذارند. اما با همه این کارشکنیها دیدیم که به فضل خدا و عنایت ائمه اطهار(س) چه توفیقاتی شامل حال این عرصه شد.
بازخورد کتابها و ترجمههایی که در دیگر کشورها شده چگونه است؟
متاسفانه مقوله رنجآوری که هنوز هم که هنوز است نویسندگان فعال در حوزههای فرهنگی را اذیت میکند؛ همین ترجمه و عرضه کتاب بدون اخذ اجازه از ناشر یا نویسنده اصلی کتاب است. این موضوع وقتی بحرانیتر میشود که سازمانهای دولتی مانند سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی خودشان بدون اجازه بنده و به صورت غیرمجاز کتابها ترجمه و چاپ میکنند. بدون اینکه در این میان حتی به لحاظ مادی به فکر خالق اصلی کتاب باشند.
قطعاً اینکه یک کتاب مثلا با موضوع دفاع مقدس و ایثارگری بسیجیان در کشورهای دیگر بروز و ظهور داشته باشد و بتواند به چاپهای متعدد برسد اتفاق مبارکی است و برای ما جای خرسندی اما رفتاری که برخی از این مسئولین و آقایان به اصطلاح دلسوز انقلاب دارند؛ رنج آور است و متاسفانه تا به حال فکری برای درد نشده است.
اما در مورد اینکه مردم دیگر کشورها مثل عراق، لبنان، بحرین و حتی عربستان و کویت توانستهاند با این کتابها ارتباط بگیرند؛ بسیار خوشحالکننده است. یادم میآید در سفری که دو سال قبل به منطقهای از بیروت داشتم با اینکه اصلاً نشست ما یک نشست فرهنگی و به اصطلاح با حضور صاحبان قلم نبود؛ اما به محض اینکه یکی از دوستان، بنده را به عنوان نویسنده کتاب خاکهای نرم کوشک نشان داد؛ چند نوجوان که کتاب را خوانده بودند؛ دورهام کردند. واکنشهایشان بسیار جالب بود. معلوم بودکه به اصطلاح کتاب اثر خودش را گذاشته است و کار خودش را کرده است.
در همان کتاب خاکهای نرم کوشک نمونههایی از نامههای افراد عمدتاً نوجوان و تاثیراتی که از این کتاب را گرفته بودند؛ آوردهاید. این نامهها و بازخوردها همچنان ادامه دارد؟
بله میتوانم بگویم حتی تا به امروز. در روزهایی که از اولین چاپ کتاب میگذشت این ابراز لطفها شروع شد. تا به امروز هم ادامه دارد. یک زمانی تصمیم گرفتیم که این نامهها و تشکراتشان را جمعآوری و تدوین کنیم اما یک زمانی به خودمان آمدیم و دیدیم که به لحاظ حجم بالای نامهها، کار از دستمان در رفته است! در همان انتهای کتاب نامه یک مشاور مدرسه را آوردیم که نوشته بود چیزی در حدود مشاور تحصیلی یا تربیتی با یکی از دانشآموزانش به نام مسعود مشاوره کرده بودند؛ اما تاثیری نداشته است. تا اینکه این مشاور مدرسه کتاب خاکهای نرم کوشک را به او معرفی کرده بود. این کتاب جای همهی آن مشاورهها را به نحوی پر کرده بود.
به عنوان آخرین سئوال، توفیقات این کتاب را از چه چیزی میدانید؟ چرا خاکهای نرم کوشک توانست خوب جلوه کند؟
من همه این توفیقات و ابراز لطف و محبتی که دوستان برای ما دارند را ناشی از همان روح بلند و حضور معنوی شهیدانی مانند عبدالحسین برونسی میدانم. قبل از اینکه کار نوشتن این کتاب را شروع بکنم؛ شاید چیزی در حدود دو ماه به محضر مقدس حضرت صدیقه طاهره(س) توسل کردم. مگر نه این بود که خود حضرت امام(ره) بارها با این مضمون فرموده بودند که شهیدان فرزندان حضرت زهرا(س) هستند. مدد گرفتن از روح حی و حاضر این شهدا کمککار ما در هنگام نوشتن و عرضه این کتاب بود. معتقدم تا زمانی که خودمان عامل به این اخلاقیات نباشیم؛ موضوعی را که سعی در معرفی آن هستیم را هم نمیتوانیم به خوبی عرضه کنیم. امیدوارم که خداوند توفیق دهد تا عنصر مناسبی برای پاسداشت ارزشهای امام و شهدا باشیم.
انتهای پیام/