صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۳۹۴ - ۰۷:۵۴  ، 
کد خبر : ۲۸۶۲۴۵

یادداشت روزنامه‌های 30 دی ماه

روزنامه کیهان **

چه کسی انقلابی است؟ چه کسی ضد انقلاب است؟/ سعدالله زارعی

«انقلاب» و «ضد انقلاب» یک حوزه «گفتمانی» است که در عین حال دارای عینیت اجتماعی است و در هر جایی که از این دو سخن به میان آورده شود، خواه ناخواه وضعیتی مستمر و جاری به تصویر درمی‌آید و در بستر زمان ممکن است یک جابجایی هم اتفاق بیفتد یعنی فردی انقلابی به جرگه ضد انقلاب بپیوندد و یا فردی که مخالف انقلاب است به مدافع انقلاب تبدیل شود. البته تجربه تاریخی نشان می‌دهد که به ندرت اتفاق می‌افتد که فردی که در گذشته ضد انقلاب بوده است، انقلابی شود و فراوان پیش می‌آید که یک عنصر انقلابی، ضد انقلابی شود. این می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد.

انقلاب اگر از یک جایگاه معنوی برخوردار باشد، مقدس خوانده می‌شود و طبعاً کسانی که به دلیل مخالفت با اصول و ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب، «ضد انقلاب» خوانده می‌شوند، دارای هویتی «ضد ارزشی» خواهند بود و دقیقاً این دسته برای اینکه ضد ارزشی دیده نشوند، منکر معنوی بودن انقلاب یا نظام برآمده از آن می‌شوند اما از یک منظر دیگر انقلاب اگر دارای جایگاه معنوی بود، مخالفت با آن در واقع مخالفت با آرمان‌هایی است که اکثریت جامعه آنها را قبول دارند و خواهان حاکمیت آنها در صحنه اجتماعی می‌باشند. با این وصف ضد انقلاب در انقلاب‌های ارزشی، ضد مردم نیز محسوب می‌گردند.

انقلاب اسلامی ایران در قرون اخیر تنها انقلابی است که دارای هویتی معنوی و در نتیجه ارزشی است و مخالفت با آن یک اقدام ضد ارزشی و مذموم است کما اینکه نظام برآمده از این انقلاب، تنها نظامی است که در جهان امروز دارای هویتی معنوی است. بسیاری از گروه‌های راست‌گرا و یا چپ‌گرا- در معنای متداول در ادبیات سیاسی- از ابتدای انقلاب تلاش کردند تا از انقلاب اسلامی، هویت‌زدایی ارزشی کنند این اقدام در ابتدای انقلاب در قالب برجسته‌‌سازی برخی از وجوه سیاسی که مثلاً انقلاب ما را با هر انقلاب ضد سرمایه‌داری مشابه می‌گرداند و یا با برجسته‌سازی بعضی از جنبه‌های اجتماعی- نظیر مبارزه با فقر- به عنوان علت‌العلل شکل‌گیری انقلاب اسلامی دنبال می‌شد و مارکسیست‌ها مهمترین گروهی بودند که در این مسیر گام برمی‌داشتند که البته به جایی نرسید و مارکسیست‌ها از گردونه توجه اجتماعی خارج شدند. پس از مدتی از درون بعضی از گروه‌هایی که درست یا نادرست در جبهه نیروهای مذهبی هوادار انقلاب اسلامی دیده می‌شدند، خط چپ‌گراها را در یک قالب جدید بازتولید کردند. روزنامه سلام و مجلاتی نظیر ماهنامه کیان از شاخص‌ترین نشریاتی بودند که در دهه 1370 وارد میدان شدند تا از انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن «ارزش‌زدایی» نمایند. آنان ادعا می‌کردند که «حکومت یک مقوله اجتماعی است که براساس نیاز و تمایل شهروندان شکل می‌گیرد و قواعد آن براساس نظر و رأی مردم و نمایندگان منتخب آنان انتخاب می‌گردد» در این میان دکتر سروش و سایر شبه روشنفکرانی که براساس یک نقشه راه مشخص تغییر هویت انقلاب اسلامی را دنبال می‌کردند با صراحت می‌گفتند: «تمام تار و پود حکومت و همه اجزا و اصول راهنما و معیارهای اندازه‌گیری آن از مردم است». سروش با کتمان آیاتی که با صراحت از وظیفه پیامبران در تأسیس حکومت و جهاد برای ایجاد و حفظ آن سخن به میان آورده است، مدعی بود «پیامبر از سوی خداوند برای تأسیس حکومت مأموریتی نداشته و تبیین و تبلیغ دین تنها وظیفه پیامبر بوده است اما مسلمانان به گمان اینکه نداشتن دستور برای تأسیس حکومت یک نقص در دین بوده و نباید باشد، پیرایه‌هایی بر این بستند و آن را واجد چیزی دانستند که از اساس فاقد آن بود» این داعیه برای آن صورت می‌گرفت تا پنداشته شود دین مقوله‌ای است و حکومت مقوله‌ای دیگر و در واقع این همان داعیه استعماری جدایی دین از سیاست بود که اساس فلسفه سیاسی حکومت‌ها را در غرب تشکیل می‌دهد.

این خط را در آن موقع روزنامه سلام و نویسندگان آن به صورت پررنگ‌تر و عملیاتی‌تر دنبال می‌کردند. این روزنامه در یکی از شماره‌های خود نوشت: «حکومت برآمده از جمهوری اسلامی مثل سایر حکومت‌هاست که در چارچوب رأی و نظر مردم پدید آمده و حکم مخالفت و موافقت با آن از حکم مخالفت و موافقت با سایر حکومت‌ها جدا نیست. این کوته‌بینی و قداست‌تراشی است که همراهی با انقلاب و دولت برآمده از آن را مستوجب «ثواب» و مخالفت با آن را شایسته عذاب الهی تلقی نماییم». بر این اساس قداست‌زدایی و در واقع دین‌زدایی از حکومت دینی، مقدمه از میان برداشتن بنیان جمهوری اسلامی بود کما اینکه روزنامه سلام حدود 8 سال پس از تأسیس شورش خیابانی تیر ماه 1378 را با سردمداری کسانی نظیر تاج‌زاده که در حلقه کیان و سلام رفت و آمد داشتند و حالا به مناصب مهمی در نظام هم رسیده بودند، کلید زد و نیز ده سال بعد فتنه بزرگی را با ورود اتهام تقلب به نظام به راه انداختند و در واقع با بکارگیری همه شیوه‌ها و با کمک گرفتن از بدنام‌ترین افراد و گروهها و کشورهای معاند درصدد براندازی نظام بودند که در هر دو مورد توسط مردمی که انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن را «مقدس» و «معنوی» می‌دانند، شکست خوردند. پس کاملا واضح است که جداسازی نظام از هویت معنوی مقدمه روی آوردن به اتهامات و اتهامات مقدمه دست زدن به اقدامات ویرانگر علیه نظام بود و چه کسی است که نداند، براندازی نظام اسلامی بزرگترین آرزوی آمریکا و صهیونیسم است و هر کس که در این خط باشد از سوی آنان حمایت جدی و علنی و غیرعلنی می‌شود.

پس مقوله‌ای بنام «ضدانقلاب» وجود دارد و ضدیت با انقلاب اگر از یک نقطه ضعیف شروع شود حتما در نقطه ضعیف متوقف نمی‌شود و رو به گسترش می‌گذارد ما نباید کسانی را که ضعفی دارند به ضدیت با انقلاب متهم کرده و به تعبیری که رایج است افراد را به سمت جبهه مخالف هل دهیم ولی واقعیت این است که انقلابی ماندن یا ضد انقلاب بودن خیلی دست ما نیست. آنانکه به سمت ضدیت با انقلاب سوق پیدا می‌کنند وقتی در مسیر مخالف قرار می‌گیرند لامحاله تا آخر راه می‌روند و ما معمولا قادر به نگه داشتن آنان نیستیم، در استفاده از واژه «ضدانقلاب» درباره آنان نیز اگرچه باید تا می‌توان اجتناب کرد ولی در نهایت این خودداری مشکلی را از آنان حل نمی‌کند. شما ببینید کسی که فتنه 88 را دیده و پیامدهای سنگین آن را ملاحظه کرده و در عین اینکه خود را جزء خانواده انقلاب و نظام می‌داند، حاضر به محکوم کردن فتنه و عوامل آن نیست و در این مواقع معمولا با بکارگیری عبارت‌هایی مثل لزوم وحدت‌گرایی که در اینجا به معنای پذیرش دوباره عوامل فتنه است، در کنار عوامل فتنه و در واقع براندازان نظام قرار می‌گیرد. خب با چنین فرد یا افرادی چه می‌توان کرد؟ آیا این که مواضع آنان همراهی با براندازان است قابل کتمان می‌باشد و اگر ما کتمان کردیم آنها واقعا کنار براندازان قرار ندارند؟ در مثال دیگر می‌توان به فرد یا افرادی از خواص اشاره کرد که در عین علم داشتن به مجرمیت و خیانت اطرافیان خود از آنان حمایت کرده و در گوش آنان دعای سلامت می‌خوانند و در حالی که صدها سند از فساد اقتصادی و اختلاس سنگین اطرافیان خود دیده‌اند، آنان را مظلوم جلوه می‌دهند و در واقع نظام را متهم به ظلم می‌کنند که خود نوع دیگری از فتنه‌انگیزی علیه نظام اسلامی است. خب ما با چنین افرادی چه می‌توانیم بکنیم. ما دوست نداریم در مورد این‌ها از واژه «ضدانقلاب» استفاده کنیم و بقول آقایان نمی‌خواهیم آنان را به این سمت هل بدهیم اما آیا واقعا اینگونه عملکردها ضدانقلابی نیست و آیا می‌توان ذره‌ای احتمال داد که چنین افرادی پس از سالها ظلم به نظام و مردم توفیق توبه پیدا کرده و عاقبت به خیر شوند؟!

ما می‌دانیم که عاقبت به خیری دست خداست چنانچه دائما باید زمزمه کنیم که خدایا عاقبت ما را ختم به خیر بگردان ولی در عین حال این سوال وجود دارد که چرا مخالفان پیامبر(ص) - چه کسانی که از اول مخالف بودند و چه کسانی که بعدا به صف مخالفین او پیوستند - هیچکدام موفق به توبه نشده و با کفر و بی‌ایمانی از دنیا رفتند. همینطور این سوال وجود دارد که چرا هیچکدام از مخالفان قبلی و بعدی حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام موفق به توبه نشده و عاقبت به خیر از دنیا نرفتند؟ این در مورد انقلاب اسلامی هم صدق می‌کند ما به تجربه دیدیم که تنها آن دسته از مخالفانی که بدون علم به واقعیت نظام در برهه‌ای به مخالفت با نظام برخاسته بودند، بعضا - مثل احسان طبری - توفیق توبه پیدا کردند ولی هیچکدام از علمایی که با وجود درک حقیقت و هویت امام و انقلاب اسلامی به مخالفت با آن برخاستند، توفیق توبه پیدا نکردند. دلیل آن این است که - براساس آنچه از آموزه‌های دینی فرا گرفته ایم - خداوند امکان هدایت را از آنان می‌گیرد و در واقع به آنان غضب می‌کند و این غضب راه بازگشت آنان را سد می‌نماید.

«انقلاب» و «ضدانقلاب» در پهنه انقلاب اسلامی خط فارق و جداکننده حق از باطل و ایمان از کفر است و خدای متعال در زمانه‌ ما آن را به مثابه‌ ترازویی فراروی بندگان و عاصیان قرار داده است کما اینکه خداوند متعال برای تمییز و جداسازی خبیث از طیب همیشه شاقولی قرار داده است. دعا کنیم تا آخر انقلابی بمانیم و به سرنوشت کسانی که در نیمه راه به دلیل هواهای نفسانی و اغواهای شیطانی از راه روشن انقلاب جدا شدند، مبتلا نشویم.

***************************************

روزنامه قدس **

پاکستان و انتخاب دشوار

سفر دو روزه نوازشریف نخست وزیر و ژنرال «راحیل شریف» فرمانده ارتش پاکستان به عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران به این برداشت دامن می‌زند که آن‌ها با هدف کاهش تنش‌های به وجود آمده در صدد میانجیگری بین تهران و ریاض هستند.

قطع نظر از نتیجه هرگونه تلاشی در این راستا، می‌توان به موقعیت خاص پاکستان در حفظ توازن در مناسبات ایران و عربستان توجه کرد. واقعیت آن است که پاکستان به عنوان یکی از مهم‌ترین کشورهای اسلامی که در ارتباط با ایران و عربستان ملاحظات خاص خود را دارد مطرح است و همین امر این کشور را در موقعیت ویژه‌ای قرار می‌دهد که می‌تواند در مواقع حساس در قالب میانجی نقش خود را ایفا کند. حضور دو شخصیت کلیدی قدرت در پاکستان در سفر به ریاض و تهران از نگرانی‌هایی حکایت دارد که پاکستان در شرایط تشدید تضادها بین عربستان و ایران دارد. بویژه آنکه در گسترش این‌گونه تضادها این احتمال تقویت خواهد شد که پاکستان در موقعیت دشوار انتخاب قرار گیرد، انتخابی که به معنای واقعی کلمه برای پاکستان مشکل و هزینه‌بر خواهد بود.

اهمیت این مطلب در آن است که نقش‌ها در مناسبات ایران و عربستان به طرز اجتناب‌ناپذیری در متن خود از ظرفیت تبدیل شدن به تضاد ایدئولوژیک و فرقه گرایانه برخوردار می‌شود و پیامدهای آن به ایران و عربستان محدود نمی‌ماند، بلکه سراسر جهان اسلام را متأثر می‌سازد.

همین نگاه است که پاکستان را برای پرهیز از پیامد‌های آن برای امنیت ملی‌اش به چاره جویی واداشته است و بحث میانجیگری از همین واقعیت سرچشمه می‌گیرد. به هر حال ایدئولوژیک شدن رقابت‌ها میان ایران و عربستان در قالب شیعه و سنی قابلیت بروز می‌یابد و می‌تواند دو گفتمان وحدت اسلامی از منظر انقلاب اسلامی و تفرقه اسلامی از نگاه فرقه‌گرایانه را وارد چالش‌های خطرناک‌تری سازد و در چنین فضایی است که پاکستان احساس‌می‌کند می‌تواند در جهت کاهش تضادها میانجیگری کند.

منافع ملی و امنیتی پاکستان ایجاب می‌کند در موقعیت دشوار انتخاب در سیاست خارجی و منطقه‌ای قرار نگیرد. مناسب‌ترین حالت برای پاکستان در شرایط کنونی حفظ مناسبات متوازن و دوستانه با هر دو کشور است و میانجیگری می‌تواند به این هدف پاکستان کمک کند. با این حال یک واقعیت را نباید نادیده گرفت. پاکستان در معادلات قدرت در منطقه صاحب تجربه است و بدرستی می‌داند افزایش تنش‌های ایدئولوژیک میان دو قدرت محوری منطقه تا چه اندازه خطرناک است، بویژه آنکه هر کدام به یک مکتب فکری تعلق خاطر دارند که هر چند از عناصر وحدت‌گرایانه نمی‌توانند به طور کلی فارغ باشند، ولی در هر حال به دلایل متفاوتی در رقابت‌های تشدید شونده حداقل پس از تحولات مرتبط با بیداری اسلامی قرار گرفته‌اند. سوریه و یمن در مرکز این رقابت‌ها قرار دارند، ولی رقابت‌ها در این سطح محدود نیست و کار به یارگیری و صف‌آرایی کشیده شده است. چنانکه دو محور در حال تمرکز در تهران و ریاض بعد منطقه‌ای پیدا می‌کنند و در ادامه بعد بین‌المللی نیز خواهند یافت. عربستان در تلاش است محور سنی از کشورهای اهل سنت در مقابل محور مقاومت که منشأ آن را ایران می‌دانند و شیعیان خاورمیانه را در قالب اتحاد با آن تصور می‌کند بوجود بیاورد و پاکستان بدون تردید از نگاه عربستان سعودی مهم‌ترین شریک در محور سنی در نظر گرفته شده‌است.

اینکه در پاکستان اخبار ضد و نقیضی از پیوستن یا نپیوستن به این محور انتشار می‌یابد، بحث دیگری است و نباید با خوش‌باوری به آن دامن زد، ولی در هر حال چنین حالتی پاکستان را در شرایط دشوار انتخاب قرار می‍‌‌دهد که گویا ارتش قدرتمند پاکستان و دولت حزبی نواز شریف تلاش دارند از آن دوری کنند. به هر حال سفر نوازشریف نخست وزیر و فرمانده ارتش پاکستان به ریاض و تهران فرصت مناسبی فراهم می‌کند که این کشور بتواند نقش خود را به عنوان مهم‌ترین کشوری که با ایران و عربستان مناسبات دوستانه‌ای دارد ایفا کند. اما بصراحت باید گفت اگر تحت هر شرایطی میانجیگری‌ها پاسخ مناسب ندهد و پاکستان در موقعیت انتخاب قرار گیرد، انتخابش ایران نخواهد بود.انتشار اخبار ضد و نقیض نباید بدان معنا تلقی شود که پاکستان حتی در شرایط خاص بتواند بی‌طرفی خود را حفظ کند و گرایش در این کشور به نگاه عربی قوی‌تر از نگاه ایرانی خواهد بود.

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

الزامات حضور حداکثری در انتخابات

بسم‌الله الرحمن الرحیم

با پایان یافتن فرصت شکایت داوطلبان رد صلاحیت شده یا احراز صلاحیت نشده مجلس، اکنون نوبت شورای نگهبان است که نشان دهد طبق قانون و با پرهیز از اعمال سلیقه یا گرایش‌های جناحی به شکایات رسیدگی می‌کند و در بررسی صلاحیت‌های داوطلبان بر مدار حق عمل می‌نماید.

توجه به نکات مهمی که در مدیریت صحیح کشور موثر هستند، برای بررسی صلاحیت‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. منظور این نیست که توجه به این نکات، موجب خروج از چارچوب قانون شود بلکه نکته مهم اینست که قانون را با در نظر گرفتن نکاتی که کارائی خود را در عرصه‌های مختلف نشان داده‌اند بهتر و صحیح‌تر می‌توان پیاده کرد و مردم را از مواهب قانونی برخوردار نمود.

یکی از این نکات، الگوگیری از برجام است. برجام، در عین حال که به موفقیت بزرگی در زمینه حقوق هسته‌ای ملت ایران مربوط می‌شود، موفقیت بزرگ‌تری را در زمینه اثبات کارائی مذاکره نشان می‌دهد. گروه مذاکره کننده هسته‌ای ایران و دولت یازدهم نشان داده‌اند که می‌توان بدون توسل به قهر و خشونت و ادبیات نادرست، در برابر ناروائی‌ها ایستاد و به حقوق قانونی خود رسید. وقتی ما می‌توانیم با دشمنانمان گفتگو کنیم و بدون درگیری، حقوق ملت را احقاق نمائیم، چرا این روش مفید و موثر و کم هزینه را برای حل اختلافات داخلی و ایجاد انسجام میان اقشار و سلائق مختلف بکار نگیریم؟ روزگاری بود که علاقمندان انقلاب اسلامی با گروه‌های معاندی همچون منافقین و کمونیست‌ها مواجه بودند و طبیعی بود که اجازه ندهند آنها به مراکز تصمیم‌گیری نفوذ کنند. امروز، کسانی که در جناح‌های مختلف حضور دارند، همه علاقمندان انقلاب اسلامی، معتقدان به نظام جمهوری اسلامی،‌ ولایت فقیه و دلسوزان کشور هستند. حداکثر تفاوتی که ممکن است میان اعضاء این جناح‌ها وجود داشته باشد اختلاف سلیقه است. در چنین شرایطی ایجاد انسجام کار آسانی است و نیازی به موضعگیری و توسل به ابزار خلاف و طرد نیست.

این را هم می‌دانیم که عناصری در بخش‌های مختلف وجود دارند که درصدد هستند رقبای خود را وابسته، نفوذی، معاند و ضد ولایت فقیه معرفی کنند تا میدان را از رقیب خالی نمایند و همه چیز را دردست خود داشته باشند و قدرت را یکجا قبضه نمایند. این، با روح قانون اساسی منافات دارد زیرا قانون اساسی، چه از طریق تفکیک قوا و چه از طریق فراهم ساختن زمینه مشارکت عموم مردم در تعیین سرنوشت خود و مدیریت کشور، قائل به تفرق قدرت است. اقتضای عقل هم همین است، زیرا تجمع قدرت در دست یک گروه یا جمع یا جناح، هرگز به مصلحت کشور نیست و به دیکتاتوری و یکه‌تازی و فساد می‌انجامد. بنابر این، عقل و قانون اساسی هر دو حکم می‌کنند سلایق گوناگون در مراکز قدرت حضور داشته باشند و مسئولان تصمیم‌گیر نباید به تبلیغات کسانی که تلاش می‌کنند رقبای خود را با برچسب‌های منفی از صحنه خارج کنند اعتنا نمایند.

نکته دوم اینست که مشارکت حداکثری در انتخابات که مطلوب همه مسئولان و موجب اقتدار نظام است، فقط درصورتی تحقق خواهد یافت که با حضور حداکثری داوطلبان همراه باشد. اینکه فقط افرادی از یک سلیقه و جناح فرصت داوطلب شدن داشته باشند، روشن است که عامل تشویق حضور حداکثری مردم در پای صندوق‌های رای نخواهد شد. مردم هنگامی پای صندوق‌های رای حاضر خواهند شد که وجود داوطلبان از سلایق مختلف، و البته همه معتقد به نظام جمهوری اسلامی، را در صحنه مشاهده کنند. در شرایطی که کشور ما با تهاجماتی از هر سو مواجه است، مشارکت حداکثری در انتخابات عامل بسیار مهمی است که می‌تواند بدون کمترین هزینه این تهاجمات را خنثی کند و بر اقتدار نظام بیافزاید. شورای نگهبان می‌تواند با فراهم ساختن زمینه مشارکت حداکثری مردم در پای صندوق‌های رای، به این امر حیاتی و مهم کمک کند و ثبات و امنیت کشور را دو چندان نماید.

نکته سوم اینست که مجلس کارآمد مجلسی است که از سلایق مختلف برخوردار باشد. مجلس یکدست هرگز کارائی نخواهد داشت. وجود نیروهائی از جناح‌های مختلف سیاسی، و البته همه معتقد به نظام جمهوری اسلامی، است که می‌تواند مانع انحراف مجلس از مسیر صحیح و هدایت کردن آن به مسیر قانونی برای تامین مصالح کشور و ملت شود. این مهم فقط در مرحله بررسی صلاحیت‌هاست که می‌تواند تامین شود و زمینه حضور افرادی با سلائق گوناگون در عرصه رقابت انتخاباتی تضمین کننده آنست.

و نکته آخر اینکه اکنون به برکت برجام، کشور در نقطه بسیار خوبی از نظر وحدت و همبستگی قرار دارد. این وحدت و همبستگی را می‌توان با انتخابات تقویت کرد و از ثمرات شیرین آن به نفع ملت و نظام و کشور بهره‌برداری نمود. برعکس هم می‌توان عمل کرد، یعنی باایجاد اختلاف، دلسردی و ناامیدی در مردم می‌توان وحدت و همبستگی موجود را از بین برد و کشور را دچار اختلاف و تشتت کرد.‌ از مسئولانی که در مراکز مهم تصمیم‌گیری حضور دارند، انتظار اینست که با عملکرد درست خود در انتخابات، بر میزان وحدت و همبستگی ملی بیافزایند. این مهم، فقط با عمل به قانون و پرهیز از مهندسی انتخابات براساس سلایق میسر خواهد بود.

***************************************

روزنامه خراسان**

موافق و نگران/محمد سعید احدیان

پاسخ رهبرانقلاب به نامه آقای روحانی حاوی نکات مهمی درباره برجام و پسابرجام است که مواردی از آنها ذکر میشود:

1 - ابراز خرسندی رهبر انقلاب از نتیجه به دست آمده که در قالب برجام متبلور شده است، نشان از نظر مساعد ایشان به برآیند برجام با همه ضعفهای ساختاری و اشکالات آن دارد به عبارت دیگر برآیند بررسی هزینه - فایده یا داده - ستانده برجام به آن اندازه مثبت هست که قابل ابراز خرسندی باشد. این مسئله از آن جهت مهم است که برخی موافقت رهبرانقلاب با اجرایی شدن آن را از نظر مصلحتهای دیگر میدانستند. در صورتی که این تحلیل درست بود، ضرورتی نداشت ایشان از نتیجه به دست آمده ابراز خرسندی کنند و حتی اگر در بیان مصلحت اندیشیها، ملاحظاتی وجود داشت میتوانستند فقط به تشکر بسنده کنند.

اینکه چرا این ابراز خرسندی برای اولین بار روز گذشته بیان شده است شاید به این دلیل است که یکی از نگرانیهای اصلی اجرا کردن تعهدات ایران روی زمین، قبل از اجرایی شدن عملی رفع تحریمها تا حد زیادی برطرف شده است.

2- ابراز خرسندی، از نتیجه دادن محورهای ذکر شده که دلیل اصلی دستاورد محسوب میشود: اول مقاومت مردم در برابر تحریمها که باعث شد دشمن از نتیجه بخش بودن اقداماتش ناامید و حاضر شود پای میز مذاکره برای معامله بنشیند. دوم تلاش دانشمندان هستهای که صنعت هستهای را به نقطهای غیرقابل بازگشت رساندند و با پیشرفتهای خود دست تیم مذاکره کننده را برای معامله پرکردند و سوم تلاش مذاکره کنندگان که با خستگی ناپذیری توانستند از این آوردهها استفاده کنند و کار را به نتیجه نهایی برسانند. البته همان طور که در یادداشتهای گذشته تشریح شده بود، مدعی هستم که میتوان به این فهرست محورهایی مانند توان دفاعی و افزایش قدرت منطقهای و از همه مهمتر مدیریت هوشمندانه و مدبرانه رهبری در تمام این 12 سال را افزود اما نکته مهم در این زمینه مغایرت روشن نگاه رهبری با کسانی است که نتیجه به دست آمده را صرفا نتیجه تعامل با دنیا میدانند. امری که حتی اگر به دیدگاه آقای دکتر ظریف هم توجه کنیم، میتواند بر نادرست بودن آن صحه بگذارد: «با از دست دادن هویت یا به عبارتی تبدیل شدن به یک بازیگر کاملا سازگار با سیستم و نظم موجود (جهانی)، به جایی نمی‌رسید. چین نیز یک برنامه‌ریزی کاملا مشخص را دنبال میکند و به این صورت نیست که مواضع، اهداف و آرمانهایش را کنار گذاشته باشد.» (1)

اگر به نکته چهارم نامه مراجعه کنیم، این امر کاملا روشن میشود که نگرانی رهبری نسبت به خوش بینی غیرواقع بینانهای که برخی نسبت به تعامل با دنیا دارند جدی است. روشن است که منظور ما مخالفت با تعامل با دنیا نیست، بلکه نکته این است که تعامل با دنیا دلیل اصلی برجام نیست و اگر ما آوردههایی که ذکر شد را نداشتیم، نمیتوانستیم به نتیجهای مثبت از مذاکرات برسیم همان طور که در سال 83 به همین دلیل آنها حتی حاضر نشدند مجوز چرخیدن چند سانتریفیوژ را به ما بدهند. یعنی تا ما مولفههای اصلی قدرت خود (مانند قدرت منطقهای، نفوذگفتمان، اقتصاد غیروابسته، پیشرفت علمی و.. .) را افزایش ندهیم، نخواهیم توانست از تعامل آن هم از نوع عزت مندانهاش، نتیجه بگیریم و این همان درسی است که باید از برجام در سیاست خارجی گرفت.

3- گرچه درباره تیم هستهای قبلا هم ایشان تشکرها و تعریفهایی ویژه داشتهاند اما نام بردن از تلاش هیئت مذاکره کننده آن هم با صفت خستگی ناپذیر به عنوان یکی از دلایل نتیجه خرسندکننده، نشاندهنده تایید برآیند عملکرد آنها است(که تناقضی با وجود نقاط ضعف عملکردی ندارد) و استفاده از عبارت «شخص آقای وزیر» در تشکرها به خوبی گواه رضایت معظم له از وی است. به نظر میرسد با این همه مدال افتخاری که رهبری از ابتدای مذاکرات تا اینجا به تیم هستهای دادهاند، منتقدانی که در این مدت نسبت به آنها با شیوهای غیرمنصفانه بیمهری کردند، ضروری است رویه خود را اصلاح کنند.

4- تاکید بر عقب نشینی دشمن در همین مقدار دستاورد خرسندکننده، به این معنا است که از نظر ایشان، آمریکا نه از سرعلاقه و نه به این دلیل که آن را مطابق منافع کامل خود میداند، بلکه از سراجبار ناچار به پذیرش برجام شده است به عبارت دیگر اگر توافق به دست آمده برای ما با همه ضعفهای ساختاریاش در مجموع جای خرسندی دارد، برای طرف مقابل از سر اجبار به دست آمده است و آنها نتوانستند همه خواستههای خود را پیاده کنند. این مسئله وقتی روشن میشود که ما به جای نگاهی دوساله به مذاکرات، مطابق آنچه آقای ظریف اخلاق مدارانه در بیانیه روز اجرا خواند، فرایند را از سال 1382 مورد بررسی قرار دهیم. مشروعیت دادن به فعالیت غنیسازی ایران به همراه حفظ صنعت هستهای مسائلی بود که 12 سال پیش برای کمتر کسی، قابل تصور بود. البته این عقب نشینی نافی ضعفهای برجام و امتیازاتی که ما دادیم نیست. بلکه به این معنا است که ما در یک رویارویی دوازده ساله توانستیم خواستههای اصلی خود را برخلاف میل باطنی طرف مقابل به او تحمیل کنیم.

5- طبیعی است آنچه به دست آمده همه خواسته و حق ما نیست، ودر صورتی که یک نظام عادلانه برجهان حکم فرما بود، ما نباید هزینههای سنگین مربوط به تحریمها و محدودیتها برای صنعت هستهای را میپرداختیم لذا بیتوجهی به این امر تذکر مهمی است که در کنار واقع بینی وجود جبهه استکبار و زورگو، اجازه نمیدهد ما خود را وامدار لطف طرفی بدانیم که تا توانسته به ما ظلم کرده و امروز بعد از تحمل هزینههای سنگین بخشی از حق ما را آن هم از سر اجبار داده است.

6- تاکید بربدبینی به طرف مقابل شاید اگر در روزهای پس از وین مورد سوال عدهای بود اما عملکرد آمریکا در طول این مدت، باعث شده است مردم این بدبینی را عین واقع بینی ببینند اما به نظر میرسد تاکیدهای مکرر رهبری در این باره ناشی از نگرانی وجود نگاهی خوشبینانه در برخی اعضای دولت باشد. واقعیت این است که تجربه این مدت نشان داد که اگر کمترین غفلتی در اجرای برجام کنیم، آنها با شیوههایی پیچیده، به تعهدات خود عمل نخواهند کرد لذا همان طور که در یادداشتهای پیشین ذکر شده بود اجرای برجام به اهمیت خود برجام است.

7- رهبر انقلاب بارها براین مسئله تاکید کرده بودند که اقتصاد با برجام آباد نمیشود. تصریح مجدد و چندباره به آقای رئیس جمهور در این باره اولا به این معنا است که ایشان از جدیت نداشتن دولت در این زمینه نگران هستند و ثانیا نمیخواهند برجام باعث توقعات فزاینده توسط مردم شود.

8- در یک جمله میتوان نامه رهبر انقلاب را این گونه خلاصه کرد؛ «موافق و نگران»: موافق نتیجه به دست آمده و نگران از بدعهدی دشمن، دشمنی زدایی از آمریکا و کم توجهی به اقتصاد غیر وابسته .

پی نوشت:

1- گفت وگوی محمدجواد ظریف با روزنامه دنیای اقتصاد؛ 30 خرداد1394

***************************************

روزنامه ایران**

ایران پرچمدار گفتوگو/محمدعلی وکیلی

1) آنچه را که برجام بر جای می‌گذارد می‌توان از وجوه مختلف دید. سخن به گزاف نگفته‌ایم اگر بگوییم دنیا با این توافق، گامی به سوی صلح برداشته زیرا تا پیش از این، چندان امیدی به تفاهم نبود. در آن سال‌های تحریم و تهدید هر چه می‌گذشت، فاصله تا مفاهمه افزون می‌گشت. جنگ‌طلبان غربی، صدایشان بلندتر شده بود. سکه تحریم ضرب شده و «ایران‌هراسی» سکه شهر شده بود و بازار این ترفند، گرم بود. برق شوق در چشمان کمپانی‌های اسلحه‌فروش غربی و کاسبان ملت فروش تحریم، هویدا بود. در چنین آشوبی، پرچم اعتدال به اهتزاز درآمد و ندای «جهان عاری از خشونت و تندروی» بار دیگر از سوی ایران شنیده شد و کشورمان پس از گفت‌و‌گوی تمدن‌ها، بار دیگر پرچمدار دوستی و پیام‌آور صلح در جهان شد. دو دهه پیش در فضایی که «برخورد تمدن‌ها» را ضروری و اجتناب‌ناپذیر می‌خواندند و چشم همگان با دلهره به «ابرهای سیاه برخورد» دوخته بود، ناگاه خورشید گفت‌وگو از پشت ابرها رسید و امیدی به دنیا دمید که باز می‌توان امید به «گفت‌وگو» بست. کمتر از دو دهه بعد، زمانی که گویی مفاهمه و گفت‌وگو به انتها و امتناع رسیده بود، باز پیام صلح و گفت‌وگو از ایران مخابره شد و آبی بر آتش تحریم و تهدید ریخته شد و بار دیگر راهِ مفاهمه گشوده شد. تو گویی «گفت‌وگو» سنت و مدل سیاست عقلای ایرانی است. راهی که گفت‌وگوی تمدن‌ها گشود، توسط جنگ‌طلبان غربی بسته شده بود. مدل «برجام» با منطق «برد - برد»، دوباره آن راه را گشود. امید که باز گرفتار انسداد نگردد.

2) «برجام» البته تنها میوه راه جدید نیست. معجزه گفت‌وگو بیش از اینها در آستین دارد. اکنون «ایران‌هراسی» به بحران و بن‌بست رسیده است. «همکاری با ایران» کارت حل منازعات شده است. فضای مبهم و آلوده «ایران‌هراسی»، کشورهایی چون عربستان را غرور و فرصتی داده بود تا دماغ ریاست بر منطقه بپزند و هوسِ سَر شدن در سر بپرورانند. «برجام» آنان را بر جای خود نشاند و خواب و هوس آنان را پراند. اسرائیل و عربستان در یک ائتلاف پنهان به هر دری می‌زدند تا توافق حاصل نشود اما طرفی از تخریب‌ها و خرابکاری‌های خود نبستند و امروز ناکام مانده و به گزافه ‌گویی روی آورده‌اند. «برجام»، جایگاه ایران را احیا و ایران را به جای پیشین خود- یعنی بازیگر اصلی منطقه- برگرداند. جایی همتراز قدرت‌های جهان، جایگاه ایران است و جای عربستان هم همان ائتلاف با امثال جیبوتی است.

3) مدل «برجام»، الگوی جایگزین «راه حل جنگی» برای ایجاد ثبات در منطقه شده است. اگر بگوییم لشکرکشی و راه حل نظامی، مدلی غربی- امریکایی در این چند دهه برای حل نزاع‌های خاورمیانه بوده است، می‌توان گفت برجام و منطق برد- برد مدل ایرانی برای حل این منازعات است. امروز جهان به منطق جدید، اقبال بیشتری نشان می‌دهد و در واقع مدل «برجام»، اقبال بیشتری برای حل منازعات دارد.

4) «برجام» در داخل کشور نیز دستاوردهای بزرگی داشته است. اولین و روشن‌ترین آن، «رفع تحریم» و ایجاد فرصت‌های اقتصادی پسا تحریم است. «برجام» دریچه‌ای به جهان به روی ما می‌گشاید و دروازه ورود ما به جهان جدید است. گفتنی است امروز سرعت تحولات جهان به حدی است که یکدم نمی‌توان از آن غافل شد. جهان در یک پوست‌اندازی گفتمانی است. لذا بازیابی و احیای نقش ایران در تحولات، ضروری و تعیین کننده می‌نمود.

5) «برجام» می‌تواند الگو و الهامی برای حل منازعات و اختلاف‌های داخلی هم باشد. وقتی می‌توان موضوع کلان هسته‌ای را این چنین حل و رفع کرد حتماً اگر سیاست داخلی هم یک تدبیر سیاسی ظریف داشته باشد، نزاع‌های فرصت سوز داخلی قابل رفع خواهد بود. برخی از نزاع‌ها در داخل چنان کهنه شده‌اند که رسوبات آن در کف دیگ سیاست سنگینی می‌کند. مدل«برجام» و منطق آن، توان رسوب‌زدایی و رفع سوء تفاهم‌ها را دارد. یکی از نقاطی که مدل «برجام» می‌تواند بر آن انگشت نهد، همین انتخابات پیش رو است. وقتی رهبر فرزانه انقلاب دامنه «حق انتخاب و تعیین سرنوشت» را این چنین فراخ و فربه می‌گیرند و از همه ایرانی‌ها جهت مشارکت در تعیین سرنوشت‌شان دعوت می‌کنند، یعنی عزم نظام، رفع شائبه‌ها و سوء فهم‌ها است. ایشان فرصتی به سیاستمداران داخلی داده‌اند تا منازعات خود را حل کنند. اکنون باید این عرصه، با مدل «برجام»، سیاست داخلی را رسوب‌زدایی کند. شاید اولین گام رفع سوء تفاهم‌ها، مذاکره برای تأیید صلاحیت‌ها در این دوره انتخابات باشد تا همدلی و همزبانی به معنای واقعی میان تمام نیروهایی که دل در گرو انقلاب و سربلندی ایران اسلامی دارند ایجاد شود و در پرتو این همدلی، گره مشکلات و معضلات مردم گشوده شود. اجرای این «برجام داخلی» میان گروه‌های سیاسی امکانپذیر نیست، مگر با ایمان به اعجاز گفت‌وگو و تن دادن به همدلی و همزبانی.

***************************************

روزنامه جام جم**

آژیر خطر نفوذ فرهنگی در آموزش عالی کشور / دکتر مهدی گلجان

نفوذ فرهنگی در کشور پروژه‌ای است که به دنبال استعمار نوین مطرح شد و به تعبیر بهتر یکی از پیامدها و شاید از نگاهی عمیق‌تر یکی از مشتقات آن به حساب می‌آید، بخصوص در یکی دو قرن اخیر که استعمار جنبه فرهنگی‌اش بر جنبه نظامی و کشورگشایی‌اش غلبه یافته و به جای تسخیر مرزها و سرزمین‌ها و در یک کلام به جای جغرافیا، مغزها و دل‌ها را تسخیر می‌‌کند.

غرب در دو سده اخیر در این مسیر تلاش گسترده‌ای انجام داده، از اعزام میسیونرهای مذهبی گرفته تا ساخت فیلم‌های مختلف و چاپ رمان‌های خاص که در تمامی آنها آنچه هدف اصلی بوده تسخیر مغز، روح، دل و وجود شرقیان به‌ویژه مسلمانان بوده است. تغییرات فکری و روحی اولین گام و مهم‌ترین پارامتری است که نفوذ فرهنگی کارایی خود را با آن محک می‌زند و به اصطلاح ضریب کارایی خود را می‌سنجد ـ چرا که تا فکر و روح و قلب ما تغییر نکند، رفتار و زندگی و سبک و متد آن تغییر نمی‌یابدـ یکی از مهم‌ترین مراکزی که همواره دشمن برای نفوذ فرهنگی برگزیده، آموزش عالی کشور است هم به لحاظ استراتژیک و عمق جایگاه آن و هم به لحاظ تاثیری که در ساختن و شکل دادن به افکار قشر فرهیخته و روشنفکر جامعه دارد. دانشگاه از جمله مراکزی است که همواره مورد تطمیع بیگانگان بوده و همیشه برای جذب عناصر تاثیرگذار در آن تلاش کرده‌اند. سادگی محض است که عده‌ای بر این باورند تئوری توطئه، توهمی بیش نیست.

آنچه امروز مراکز آموزش عالی ما به عنوان یک تهدید جدی با آن مواجه است، وجود عناصری است که در قالب کلاس، درس، کتاب و ترجمه، فرهنگ غرب و سکولاریزم را در جان، روح و فکر جوانان ما تزریق می‌کنند و بعضا دانشجویانی تحویل جامعه می‌دهند که کاسه داغ‌تر از آش می‌شوند و از خود غربی‌ها بهتر لیبرالیسم، اومانیسم و دموکراسی را تعریف و ترسیم و تبیین می‌کنند و آن‌قدر محو فضای ایسم‌های غربی می‌شوند که گاهی از هابر ماس، میشل فوکو، هانتینگتون و فوکویاما جلوتر رفته و مصداق بارز و نمونه عینی دایه دلسوزتر از مادر برای این نظریات می‌شوند. براستی چرا و چگونه سیستم آموزش عالی ما در کشور چنین فضایی را بخصوص در بستر علوم انسانی در اختیار نفوذگران و نفوذپذیران قرار می‌دهد. در دانشگاه‌های ما امروز هرچه شما بیشتر از این ایسم‌ها تعریف و تمجید کنید، هرچه به این نظرات ببالید و افتخار کنید، هرچه با این افراد بیشتر محشور و مشهور باشید، گویا باسوادتر هستید، گویا علم و دانش یعنی همین اسامی، کتاب‌ها و مقالات ISI که به این آدم‌ها و کتاب‌هایشان استناد می‌کند. خارج از اینها هر چه شما بگویید و بخوانید و بنویسید اگر پای آن را این تئوریسین‌های غربی امضا نکرده باشند مقبول نیست، اگر آنچه شما می‌گویی با نظرات ماکس وبر و تفکرات وی‌همخوانی نداشته باشد به درد نمی‌خورد. این آفت و بلایی است که مانند موریانه به جان علوم انسانی ما افتاده و آن را از درون ویران می‌سازد. وقتی کعبه آمال یک استاد و دانشجوی ما می‌شود هشام جعیط یک نومعتزلی و محقق غربگرا و وقتی قبله و آرزوهای برخی استادان و دانشجویان ما می‌شود محمد ارکون که اندیشه‌هایش وامدار مفاهیم و اندیشه‌های غربی است و صدها نمونه دیگر، باید برای نظام آموزش عالی کشور آژیر خطر را جدی به صدا درآورد؛ آژیری که معنا و مفهوم آن این است که هرچه زودتر به داد علوم انسانی در این مملکت برسید، چرا که خطر واژگونی آن در دره غربگرایی جدی است.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

تقصیر خودتان است/حسین قدیانی

تابستان سال پیش بود که همراه جماعتی از دوستان رفتیم دیدن خار چشم ضد انقلاب، آیت‌الله جنتی. به کوری چشم دشمن، بیفزاید خداوند بر عمر ایشان، آنقدر طولانی که آرزوی رد شدن از فیلتر شورای نگهبان را به گور ببرند فتنه‌گران متوهم. به یک عبارت، در جمهوری اسلامی، هیچ مسؤولی اندازه ایشان فحش و ناسزا از دشمن و ایادی‌اش نشنیده و ناظر بر آن جمله معروف حضرت امام، دقیقا همین است ملاک درستی راه آیت‌الله. شک و شبهه در صحت راه جنتی دلاور، آن روز محلی از اعراب می‌داشت که BBC و VOA و همین زنجیری‌های زنجیره‌ای مدح ایشان را می‌گفتند. برعکس ایشان، جناب عالیجناب است که سالیانی است دراز، هیچ فحش و ناسزایی از دشمن نشنیده! واقعا کی بود آخرین‌بار که دشمن انقلاب و ضد انقلاب، متلکی بار عالیجناب کرده باشند؟! اگر خمینی می‌گفت: «هر وقت دشمن از شما تعریف کرد در درستی راهتان شک کنید» حقا که باید گفت: «زنده باد آیت‌الله جنتی» و البته چیز دیگری عکس این و خطاب به دشمن‌دوستان هم باید گفت که خودتان زحمتش را بکشید! القصه! در آن روز گرم تابستانی، آیت‌الله را پیرمردی رئوف، مهربان و دوست‌داشتنی دیدم که هیچ در تکلف صندلی و میز نبود. پیرمرد را «چشم انقلاب» دیدم. امین و بصیر و آرام. اما در عین حال دشمن‌شکن و باز در عین حال امین و بصیر و آرام! آیت‌الله هرگز آنی نبود که دشمن تصویر کرده بود! موج می‌زد فروتنی و تواضع در رفتار و گفتار ایشان. جلسه که تمام شد، به دوستان گفتم: «انگار نه انگار ایشان خار چشم ضد انقلاب است، انگار نه انگار ایشان دبیر شورای نگهبان است که ملاکی جز مر قانون نمی‌شناسد». حتی خوب یادم هست یکی از بچه‌ها گفت: «چهره جمالی آیت‌الله غلبه محسوس دارد بر چهره جلالی‌ا‌ش». واقعا هم همین بود. فی‌الحال باورم هست اگر با خود این پیرمرد دوست‌داشتنی باشد، ذاتا هیچ علاقه‌ای به ردصلاحیت هیچ نامزدی ندارد، همچنان که هیچ معلمی فی حد ذاته دوست ندارد پای ورقه امتحان شاگرد خود بزند صفر! از قضا، معلم دوست دارد به همه دانش‌آموزان 20 بدهد و بعد، پز بدهد به این همه 20 لیکن معلمی مثل آیت‌الله جنتی وقتی می‌بیند شاگرد تنبل متوهم دروغگو در برگه امتحان خود، خودش ایضا خاندانش را از 40 میلیون رأی بزرگ‌تر نوشته و در مصاف 24 و 13 علامت کوچک‌تر و بزرگ‌تر را جابه‌جا زده، واقعا چه کار کند؟! لذا اگر در کارنامه بعضی‌ها «استناد رد صلاحیت» هست، حضرات نباید مدعی شوند که شورای نگهبان بر نام ما تیغ رد صلاحیت زده، بلکه باید حداقلی از وجدان را داشته باشند و ضمن تبعیت از قانون، اعتراف کنند «از ماست که بر ماست»! اگر دست بعضی‌ها بخصوص در مواجهه با منتقد خیرخواه «داس» است لیکن دست آیت‌الله جنتی هرگز «تیغ» نبوده و نیست. تیغ دست دروغ بزرگ تقلب است! و این رفتار و گفتار جماعت متوهم است که در بررسی صلاحیت‌ها، کارکرد تیغ را پیدا کرده! هیچ معلمی دوست ندارد به هیچ شاگردی نمره مردودی بدهد الا آنکه شاگرد با ارائه بدترین جواب‌ها به آسان‌ترین سوالات، سوالاتی از قبیل «24 بزرگ‌تر است یا 13» خودش به خودش نمره مردودی بدهد! عجیب وقیح و واقعا عرض می‌کنم بی‌شرم و حیا هستند این جراید زنجیره‌ای! تیغ بر چهره یک انتخابات باشکوه 40 میلیونی کشیدند و حالا همان تیغ، کار دست کارنامه همپالکی‌های‌شان داده، آن وقت در اوج وقاحت، بد و بیراهش را به آیت‌الله جنتی می‌گویند! پیرمرد مهربانی که هنگام خداحافظی، نهج‌البلاغه‌ای به هر کدام از ما داد و جداگانه، برای نهج‌البلاغه هر یک از دوستان، مختصری نوشت. آری! اگر جز این نیست که آیت‌الله جنتی دقیقا به خاطر دفاع‌شان از انقلاب خمینی دارند متحمل بدترین بد و بیراه ممکن از دشمن و ضد انقلاب می‌شوند، ننگ بر معرفت قلم، اگر این خار چشم ضد انقلاب را تنها رها کند. خمینی گفت: «اگر ولایت‌فقیه نباشد دیکتاتوری می‌شود» اما این هم هست که طبق قانون، مهم‌ترین بازوی ولی فقیه برای جلوگیری از دیکتاتوری، شورای نگهبان است. آن حرف که در سطور ابتدایی یادداشت

درز گرفتم، گمانم بلااشکال باشد اینجا به نوعی که قابل چاپ باشد بیاورم و بانگ برآورم: «مرگ بر دیکتاتور».

***************************************


نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات