تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۹  ، 
کد خبر : ۲۸۷۲۳۲

آقای وزیر! برجام، جامی پر از «لؤلؤ» است یا ظرفی پر از «گردو»؟

پایگاه بصیرت / دکتر مجتبی زارعی - عضو هیئت علمی اندیشه سیاسی دانشگاه تربیت مدرس

(روزنامه كيهان ـ 1394/06/25 ـ شماره 21159 ـ صفحه 8)

ای هشام! اگر در دست تو گردو باشد و مردم گویند که در دستت مروارید است تو را سودی ندهد در حالی که می‌دانی آن گردو است و چون در دستت مروارید باشد و مردم گویند آن گردو است تو را زیانی نرساند و حال آنکه می‌دانی آن مروارید است.

جبّاریت‌های برجام در ترازوی علم سیاست «و» اندیشه سیاسی

برجام که مخفف برنامۀ جامع اقدام مشترک است، ظاهراً باید محصول گفتگوی تمامی غربیان (اعّم از شرقیانِ غربزده و خود غربیان وَهم زده در معنای نظام سلطه) و ایرانیان باشد، دیری امّا نپایید که برجام در واقع به گفتگوی تحمیلی با ایرانیان در سنّت آمریکایی بدل شد؛ سنّتی از گفتگوی دایرمدار علوم سیاسی آمریکایی که بنا به قول «مک آیور» تمام ملّت و دولت این کشور در تعریف آن متّفق‌اند و در شرح شناسایی اش برآنند که: «علم سیاست»، علمی است که به آنها می‌آموزد «چه کسی» می‌برد ؟ «چه» می‌برد؟ «کی» می‌برد؟ «چگونه» می‌برد؟ و «چرا» می‌برد؟

گفت‌وگو و مذاکره با چنین سنّتی که تداوم سنّت آتنیان جدل محور و سفسطه‌باز زمانۀ سقراطِ حکیم است کاری سهل و ساده نیست و نیازمند به «مهارت» از یکسو و «تهذّب» و «توکّل» در سیاست از سویی دیگر است، در یادداشت قبلی‌ام ذیل عنوان «فلسفۀ سیاسی لوزان و بچه پولدارهای ملّی» نوشتم و اکنون نیز بر آنم که بر مبنای اعتماد زعیمِ حکیم ملت، بر صداقت و امانتداری مذاکره کنندگان ایرانی تردید نمی‌کنیم و با قطبی‌سازی‌های مجعول در خدمت و خیانت نخواهیم نوشت بلکه بر مناطِ عقل و جهل قضاوت خواهیم کرد، بر پلیدی طینت و نهاد فریبکار در ساخت سیاست آمریکایی امّا تردید نمی‌توان کرد! چه اینکه در یک استعاره سیاسی – تاریخی اینان نخستین قتل خود را در 399 سال قبل از میلاد مسیح مرتکب شدند آنگاه که سقراط را نه در وسط جنگ که در میانۀ مذاکره و گفتگو‌ها از میان برداشته و ترور کردند در مقابل سقراطِ شهید کسانی نظایر گرگیاس و هیپیاس بودند که «علم و فن خطابۀ» آنها کارویژه‌ای همانند «علم سیاست» اکنونی آمریکا داشت؛ چه اینکه با فنّ خطابه و سفسطه به جوانان آتن آموزش می‌دادند که چگونه در مقابل «حقیقت»، «جدل» کنند و کِی و چگونه بازی را به سود خود ببرند.

پیشتر نیز یادآوری شد که دلالت‌های تاریخی دموکراسی آتنی را بصورتی اتّم جز در لیبرال دموکراسی آمریکایی نمی‌توان یافت. دموکراسی آتنی و دموکراسی آمریکایی بعکس سقراطِ شهید که در فکر نشر حقیقت بود در این اندیشه بوده و هست که به هر قیمتی ولو با زیرپاگذاشتن فضیلت، بازی را ببرد؛ حداکثر زحمتی که این فکر برخود روا می‌دارد این است که در این تفکر باشد که با توسل به چه چیزهایی و کدامین ابزار و فن سفسطه ببرد! با این حرف برخی دیپلمات‌ها و بعضی اهالی جریان شبه روشنفکری و بروکرات دادِ سخن سرندهند که مذاکره یعنی دادن و ستاندن! چه اینکه نگارنده دربارۀ ماهیت این داد و ستدها قبلاً نکاتی را به مخاطبان تقدیم نمود، امّا براستی آیا شهادت سقراط و گواهی مک آیورها و فهرست بلند بالای جنایت‌های آمریکا در شصت سال اخیر و دهها دلالت تاریخی دیگر کافی نیست تا بدانیم دانش آموختگان سنّت علوم سیاسی آمریکایی و کارگزارانش برآنند که باید به هر قیمت، بازی را بُرد و در این قاموس، دادن امتیاز به حریف و یا پذیرش معامله‌ای بُرد- بُرد واژه‌ای مضحک است.

عقلای انقلابی که می‌گویند در مواجه با دشمنِ حقیقت، دَم زدن از قانون رمانتیک بُرد – بُرد بی‌معناست و محصول کم خبری و یا بی‌خبری از بنیاد‌های فلسفی حقیقت و دشمنانش در جبهۀ جدل و سفسطه است صد البته نه فقط براساس نصوص قرآن و سیرۀ عترت که با اشراف بر ساخت سیاست و قدرت در آمریکا هم سخن می‌رانند، البته امّا علوم سیاسی آمریکایی گاهی به فکر بردن از نوع سوزاندن و کشتار جمعی اهالی ویتنام و ژاپن است، گاهی تئوری‌پرداز جنگ‌های پیش دستانه علیه عراق و افغانستان و گاهی در اندیشه نبردی نیابتی با دستان تا مرفق خون آلودِ داعش و وهّابیت است و گاه در اندیشۀ بردن از نوع برجام است که بیش از برجام (برنامۀ جامع اقدام مشترک ) بر کام اوست. ظاهراً برجام، گفتگو برای طراحی اقدام مشترک امّا باطنش بنا به گفتۀ غربیان روزنه‌ای برای «نفوذ» و «براندازی» حاکمیت در ایران است.

میز مذاکره ژنو؛ از سلاح‌ کمری طارق عزیز تا مأمور ایستاده با مشت آمریکایی‌ها

دوستان وطن‌خواه و مؤمن ما گفته‌اند و از گفته خویش شادمانند که خودکار پرت شده و کمانه کرده شدۀ حاصل از کوبیدن مشت آقای کری بر میز را به سویش پرت کردند! یا خیلی همّت کردند و کتابی از تصویر هنرمند فرهیخته ایرانی به این قاتل و جنایتکار جنگی هدیه کردند امّا نگفتند که کدامین سبب موجب شد تا این نمایندۀ اوباش از کشوری تازه به دوران رسیده و با عُمری کمتر از 300 سال به خودش جرأت داده است در مقابل ایرانِ بزرگ و چند هزار ساله، آن هم در جایی خارج از خاک خود مشت بر میز مذاکره‌ای بکوبد که وسایل رویش به سوی تیم ایرانی کمانه کند! این سنخ مذاکره و گفتگوی دیپلمات‌ها زیر شبح تهدید و مشت چه قدر با روح ایرانی و با تاریخ هزاران سالۀ ما همخوانی دارد، به راستی اگر این اخبار به گوش رستم و آرش برسد دربارۀ ما لاف زنندگان شاهنامه و مثنوی چه خواهند گفت؟! کوباندن مشت بر میز مذاکره و تهدید پیاپی نمایندگان ملّت بزرگ ایران در اتاق مذاکره در حالی صورت می‌گیرد که آن دیگر دوست و همکار آقای کری نیز مأموریت می‌یابد عروسکی را کادو پیچ کرده و برای جشن تولد نوه رئیس سازمان اتمی‌مان تقدیم دارد و پیشاپیش این نوزاد ایرانی را در دانشگاه «ام آی تی» بورس کند؟! برجام صحیح است یا بر کام؟ گفتگو پشت میزی که روی آن با مشت کوبیده شود یعنی چه؟ یاد این حرف دکتر ولایتی افتادم که وقتی روزهای نخست میز مذاکرۀ قطعنامۀ 598 در ژنو را توصیف می‌کرد گفته بود: میزمان در ژنو سه ضلعی بود؛ در یک ضلع آن هیئت سازمان ملل می‌نشست در ضلع دیگری هیئت ما و در قسمت سوم؛ هیئت عراقی به سرپرستی طارق عزیز که وقتی می‌ایستادند همۀ آنها یکدست سلاح‌کمری بر کمر داشتند! لابد ما از آن ژنو تا این ژنو پیشرفت کردیم! از بردن سلاح در میز مذاکره تا کوبیدن مشت بر میز! حالا چه اصرار و اسراری است که مدام به ژنو برویم و از آنجا دنیا ما را مثل یک پدیدۀ توریستی تماشایمان کند ذهن نگارنده در جواب آن قاصر است اما اگر از حکما و مجرّبین سیاست بپرسید خواهند گفت: محل مذاکره خود نصف مذاکره است!

برجام و بن بست درجریان شبه روشنفکری؛

از معامله با سقراط و بی‌معرفتی به عباس (ع)

آری! کیست که نداند گفتگو و مذاکره با قواعد آمریکایی علم سیاست یعنی ستانده شدن نظام دانایی و توانایی ملّی ایران و در عوض چیزی بدست نیاوردن و توأمان چارچوب تحریم علیه ایرانیان حفظ شدن!

... خیلی از لاف زنندگان آموزش سقراط در جریان شبه روشنفکری به جوانان ایرانی در حلقه‌های مدنی و مراکز آموزشی از روند محاکمۀ سقراط در دادگاه جبّار آتن، استبداد جمهوری اسلامی را در ذهن دانشجویان متبادر می‌نمایند، داد سخن سرداده و ژست‌های سقراطی می‌گیرند، از نام سقراط نانی به کف آرند و امّا به رسمش اعتنایی روا نمی‌دارند امّا آنها خود می‌دانند که سقراط می‌توانست توبه کند تا خویش را از سختی‌ها و توهین‌ها و دست آخر از مرگ ذلّت بار! برهاند، دوست و دشمن نیز بسیار به او گفته بودند که توبه کند امّا سقراط می‌دید که آموزگاران و راهنمایان حقّه و فریب، برای پذیرش پشیمانی اش از همجبهگی با حقیقت و فضیلت نقشه‌ها کشیده‌اند تا جهان و آتن را برای استیلای دموکراسی عوام فریب آتنی، پاک‌سازی و عاری از حقیقت و فضیلت کنند، لذا حکیمانه مقاومت کرد و... آری! درست از همین روی سقراط هنوز زنده است امّا نامی از مدیران دادگاه محاکمه وی نیست و کیست که نداند با اینکه سقراط آموزگار حقیقت در تاریخ است، ایرانیان امّا هویت و ملیّت شان متحد با خالق حقیقتِ و آمیخته با خون حقیقت یعنی ثارالله است؛ من از ثارالله چیزی نگفتم و اکنون نیز چیزی نمی‌گویم چون با خوانش حماسۀ حسین(ع) و حماسۀ زینب(س) و عباس بن علی؛ ابوالفضل العباس(ع) شرم می‌کنم که اندکی بعد نام کری و فابیوس، وندی شرمن و موگرینی واشمیت را در کنارشان درج کنم.

... سقراط امّا می‌دانست چرا علوم سیاسی وقت (علم آموزش مهارت خطابه برای استیلا) می‌خواست ببرد؟ و چه چیز را ببرد و برای چه؟ و براستی اگر سقراط نشر و اثبات حقیقت را قربانی تحریم توخالی دشمن و سلامت ظاهری جسمش می‌نمود، خود می‌دانست چه چیز را باخته و چه چیز بدست می‌آورد؟ سقراط بر فلسفۀ سیاسی خویش یعنی حقیقت و فضیلت و تلاشش برای سعادتمندی آتنی‌ها پایدار ماند، ما هم حتی اگر حسین (ع) نمی‌داشتیم و یا حتی اگر عباس (س) ابوذر و عمّار را نمی‌شناختیم آیا اجازه داشتیم آیین گفتگوی سقراط را با اهالی سفسطه و جدل در دادگاه جبّار و ذیل اندیشۀ جبّاریت‌های گفت و گوی آتنی‌ها با وی رها نموده و فراموشش کنیم؟! نمی‌توان کتمان کرد که سنّت پراگماتیسمی علوم سیاسی آمریکا، فلسفۀ سیاسی ما و جهان را در برجام سر کشید؛ پیشتر نیز گفتم که کم و زیاد سانتریفیوژ بهانه است، هدف اصل نظام است. آری! هدف، فلسفۀ سیاسی ما است که مغلوب علم سیاست در آمریکا شد، علمی بریده از اصل یونانی و شرقیِ اشراقی که با مهارت توانست فلسفۀ سیاسی لیبرال را در دادگاهی نظیر دادگاه محاکمه سقراط در مواجه با تیم مذاکره ایرانی شبیه‌سازی کند، علمی که از همان دوران کارشناسی (لیسانس) یادگیری چند واحد ریاضیات را بر دانشجویان آمریکایی علوم سیاسی اجبار کرده است.

اکنون پس از قرائت چندباره برجام و ضمن گواهی دادن به تلاش‌های میهن‌پرستانۀ آقای وزیر و تیم ایرانی که به وسع خویش کوشید می‌خواهم برجام را براساس علم سیاستِ مورد اتفاق طبقات مختلف آمریکایی تعریف و به دلالت‌ها و پرسش‌های مک آیور در برجام پاسخ دهم:

... چه کسی برجام را بُرد؟ معلوم است! آمریکا و مجموعۀ استکبار. آمریکا چه چیز را بُرد؟ توانایی و هویت ملّی ایرانی را، قدرت بومی را، روح خلّاقه و مغز هوشمند جوان ایرانی را، علوم نافع را، قدرت چرخش سانتریفیوژ‌ها و چرخش چرخ کارخانه‌ها را هم، مواد اوّلیه برای اعتلای دانش‌های بنیادین در صنعت، زراعت و علوم پزشکی و هوا – فضا را، تئوری ملّی در رأس امور بودن پارلمان ما را آمریکا امّا کی می‌بَرد؟ زمانیکه آفتاب بی‌غروبش همانند آفتاب بی‌غروب ادّعاییِ بریتانیا در حال غروب است! زمانیکه بقول هانتینگتن حتی اگر حمله‌ای هم به او نشود معلوم نیست تا سرپا و استوار بماند! زمانیکه خود از سرشت آمریکای 2025 نگران و مضطرب است. آمریکا چگونه می‌برد؟ می‌برد زمانی‌که تحریمِ ایرانیان، خود در حال فروپاشی بود! می‌بَرد امّا زمانیکه اعماق استراتژیکمان با تولید پیام‌های رحمانی و فطری، کشور‌ها را یکی پس از دیگری درنوردیده است، زمانی‌که بر همه معلوم شد هیمنۀ گنبد آهنین بر بلندای صهیونیزم، رمانتیک و اسطوره‌ای بیش نبوده و بنیادهای این کشور جعلی، اوهن من بیت العنکبوت است و امّا چگونه می‌بَرد؟ خب! معلوم است ! با فریبکاری و نیرنگ می‌بَرد! در فقدانِ مهارت بومی دیپلماتیک و نادیده انگاشتن نظام توکل و تهذّب در مهندسی مذاکره! به دلیل داشتن دست برتر در تولید پیام و ایجاد جنگهای پست مدرن در افکار عمومی جهان و ایران علیه سرمایۀ اجتماعی انقلاب اسلامی و با رونق دادن صنعت اختلاف و بسته نگه داشته شدن دستان قوی ما به دلیل خودسانسوری و راز داری‌های عجیب! وزارت خارجه و میدان ندادن به رسانه‌های ایرانی از سوی تیم مذاکره در طراحی نبرد کلمات و جنگِ گفتارها و نیز جنگهای متافیزیکی و نوین از یک سو و تشبث به سیاست‌های انفرادی آقای وزیر در تولید ویدئوهای شخصی و حرف زدن با دنیا مثل بچه‌های خجالتی از بالای بالکن! که بیشتر متبادر کنندۀ رفتارهای زندانیان و یا نمایندگان دولتهای طالب استقلال 70 – 80 سال پیشِ مستعمرات که محجوبانه با استعمارگران و سازمان ملل به مذاکره می‌نشستند بود؛ شگفت‌انگیز اینکه در توصیف این سیاست عجیب و منزوی زیر نام «دیپلماسی بالکنی»! یا اندر تفسیر «زبانهای بدنی»! گفتند و دیگران را و مع الاسف برخی روشنفکران را هم فراوان به نوشتن و ستایش و کف زدن و برپایی جشن‌ها واداشتند که انسان از شرح مجدد آن متأثر می‌گردد. او امّا حتّی با پاهای چُلاق و عصاهای زیربغل، با گستاخی و در صحن و سرای بیمارستان و هتل کوبورگ می‌ایستاد و حرف می‌زد امّا ما باید از بالای بالکن با خبرنگاران حرف می‌زدیم! همانند آن راهپیمایی نابجا در کنارۀ رود «رون» در وین؛ می‌گویید از ترس میکروفن روی بالکن می‌آمدید که باید گفت آیا حُکمِ حکمت این است که محل مذاکرات در جایی باشد که رفقای رقیب و یا خود رقیب طرفِ گفتگو روی میزش مشت بکوبند و بر در و دیوارش وسایل استراق سمع کار گذارند!؟ امّا صادقانه باید گفت خوش بینی مفرط به سیاستمداران آمریکایی کار دستمان داده است! باید می‌دانستیم آنجا که در تعریف سیاست گفته اند: سیاسه الناس اشدّ مِن سیاسه الدَوّاب؛ (راه بردن مردمان از راه بردن چهارپایان دشوار‌تر است) از قضا باید قابل تسری و مصداق نمایی در مواجهه با این نوع از اهالی سیاست در رژیم آمریکا باشد و باید چاره‌ای اساسی نمود، فکر نکنید این تصویری تند از توصیف منش سیاستمداران آمریکایی است، چه اینکه آن حکیم الحکمای دوران هم گفته بود که هر گاه آمریکا «آدم» شود ما با او تعامل می‌کنیم شاید این تعریف امام خمینی ره (حضرتش تعاریف گوناگونی از سیاست دارد) با تعریف گفته شدۀ امام شافعی دربارۀ «سیاست کردن» در مصداق نمایی و دلالت پژوهی با کارگزاران آمریکایی از یک تبار باشد.

و امّا آمریکایی چرا می‌برد؟ برای اینکه خیلی زود دشمن فهمید انبارهامان خالی است! گو اینکه آموزه‌های قرآنیِ حکمتِ سیاستِ مُدن در حفظ اسرار و اطلاعات مقابل کفار را به فراموشی سپردیم؛ آیۀ 118 سورۀ آل عمران شاید با اندک تفکری دلالت‌هایی اکنونی و مهم در برجام داشته باشد، اسرار کشور را فاش کردیم و گفتیم‌ای آمریکا! انبارهای فعلی خالی ما و انتخابات آیندۀ فردای‌مان پیوندی وثیق با این گفتگوها دارد! امّا دشمن فهمید و آنچه دشمنی در دل خود داشت بزرگتر از آن چیزی شد که در متن برجام آورده است: یا ایها الذین ء امنوا لاتتخذوا بطانه من دونکم لا یألونکم خبالاً ودّواما عنتم و قد بدت البغضآء من افواههم و ما تخفی صدورهم أکبر قد بیّنّا لکم الأیت إن کنتم تعقلون. «بطانه» در ادبیات عرب به معنی لباس زیرین آدمی است! پارچین و نطنز که سهل است! وقتی همه جایمان را به دشمن نمایاندیم طبیعی است که او وارد مرحلۀ کینه توزانه تری یعنی همان «و ما تخفی صدورهم أکبر» شده باشد، آری! آمریکا می‌بَرد چون فهمید ذخیره‌مان صفر شده و حتّی آب‌مان هم با تحریم گره خورده است و یا او حتی با یک بمب می‌تواند همه چیز ما را نابود کند!

برای اینکه تیم ایرانی خیلی زود تغییر رویه داد، وقتی خیلی زود و بی‌حساب گفتند شورای عالی امنیت ملّی جایی مناسب برای ویترین مذاکره نیست، چه اینکه ویترین مذاکرات باید شیک باشد، شورای عالی امنیت ملّی بیشتر امنیتی است تا سیاسی! لابد این وجهۀ مناسبی برای رودررو شدن با مذاکرات‌کنندگان تماماً دیپلماتیک!! (بخوانید جنایتکار جنگی) دشمن نبود. آری بُردند؛ چون خیلی زود ارتباط تیم دیپلماسی و تیم فنی – هسته‌ای از اساس قطع شد، هر چی را که نگارنده از خود گفته باشد این یکی را دانشمند جانباز دکتر عباسی در دانشگاه تربیت مدرس در جمع بسیج اساتید که نگارنده نیز توفیق حضور را در آن داشت گفت و من آن را نقل به مضمون می‌نویسم که گفت: برای ما سوال شد که چرا دکتر روحانی؛ رئیس محترم جمهوری وقتی که آمد تمامی مذاکره کنندگان تیم قبلی اعم از دیپلمات‌ها و متخصصین هسته‌ای را یکجا و فلّه‌ای بایکوت کرد و آنها را از چرخۀ گفتگوها و زنجیره‌های فنی و پشتیبان تیم مذاکره کنار گذاشت، در حالیکه اتّحاد و یکپارچگی تیم فنی - هسته‌ای برخوردار از زنجیرۀ نیروهای عظیم و گسترده جوانِ حاوی طرح‌های ابتکاری – علمی برای قوّتِ قلب تیم ایرانی و نیز درهم شکستن غرور و هیمنۀ تیم مذاکرۀ ایستاده با مشتِ دشمن!! از نقاط راهبردی تیم سابق ایرانی بود.

و سوال آخرِ ره آموزی هویت و غایت علم سیاست در آمریکا این است که آمریکایی چرا «جامِ» «بر جام» را می‌بَرد؟ اینکه چرا آمریکا برنامه‌ریزی می‌کند تا ببرد روشن است ! چون مهار ایران، مهار انقلاب اسلامی است. چون مهار ایران، مهار و توقف یک سنخ اندیشه و فلسفۀ سیاسی است که بی‌اذن و ارادۀ آمریکا و استکبار در جهان حیات دارد، فرمان می‌راند، گسترش یافته و عمق می‌گستراند و نظم مسلّط ادّعایی نظام سلطه را بر نمی‌تابد، از نظر استادان علم سیاست و کارگزاران علم سیاست آمریکا و سنّتهای پراگماتیسمی آمریکایی، این ایران است که بیداری اسلامی و عربی را در پی دارد، ایران است که اگر بخواهد بیداری‌های انسانی و فطری جهان غرب را هم می‌تواند برای هم جبهگی با حقیقت، سعادت و فضیلت و برچیدن بساط دموکراسی «تراست ها» «کارتل ها» و «کمپانی داران» سازماندهی کند؛ لذا با برجام می‌شد و می‌شود به دنیا پیام داد که دوران تحرک و سنّت انقلابی در جمهوری اسلامی ایران منقضی شد و این خواهد توانست انقلابیون دیگر نقاط جهان را اصطلاحاً «سر عقل» آورد! امّا او فهمید قبل از همه باید، ایرانی را ذلیل و محتاج به دنیا معرفی کند و همانطور که پیشتر نیز گفتم او به نیکی می‌داند داستان ما و بیماری نفت زدگی ما را و تو مپندار که نفت زدگی کمتر از جنّ زدگی است که مرحوم آل احمد می‌گفت! آمریکایی می‌بَرد چون می‌داند ما اگر حتی از غربزدگی رهایی یابیم؛ بعید است با بی‌ارادگی دولتهایی که پیاپی آمدند و رفتند و می‌روند بتوانیم از نفت زدگی خود بدر آییم، او می‌داند که دور زدن تحریم را نه در سامان دهی «اقتصاد مقاومتی» و «سیاستهای اجتماعیِ مقاومتی» که در دست فروشی نفت و در طمع وصول به پول دفترچه‌های اقساطی بلوکه شده ایرانی در غرب و سیاست‌های اجتماعی نگاه به غرب بمثابۀ منجی خلاصه کردیم و در این راه هم آنقدر بی‌مبالاتیم که بیش از دور زدن تحریم در دور برگردان‌هایی نظیر بابک به بند در می‌آییم.

شورای مقدس امنیت!

و ماجرای غم‌انگیز یک تفسیر در عبور از قانون اساسی

... اینها که گفته شد بخشی از جبّاریت‌های برجام بود که ملّتی را به بند کشیده است، شما خود گفتید آقای دکتر عراقچی!‌ای سرباز خط مقدم و دیپلمات امین و وطن خواه که «آنها» می‌گویند: «شورای امنیت مقدس‌ترین چیز بعد از خداست و خدا را هم که ما قبول نداریم!!» پس، از چه روی به این بت پرستی مدرن تن دادید و حتّی قانون اساسی این مُلک و ملت را در سرکشیدن جامِ شرک آلودِ برجام نادیده می‌انگارید و با اینکه متون مقدس شورای امنیت! را به قرائتی همان کاغذ پاره می‌دانید، مکرر امّا به مجلس تَشر می‌زنید که مبادا در ردِّ این متن مقدس! به عمل خطرناک! تقنین دست زنند! مبادا این جبّاریت مقدس مآب را با جعل واژگانی میان تهی همانند «دوران پسا تحریم»، «پسا ژنو» و نظایر آن از طریق صنعت ژورنالیسم زیبا جلوه دهیم ! پسا تحریم و پسا ژنوی که حاوی حفظ چهارچوب ماقبلِ تحریم و ماقبلِ ژنو علیه ایرانیان باشد خود عین تحریم و خودِ تحریم و بلکه عین استکبار است و برسبیل نسبت مدرن و پسامدرن می‌گویم همانطور که حکمای روشن ضمیر مشرق پیش‌تر می‌دانستند و چنانچه روشنفکران وطنی نیز به دلیل کندذهنی و تأخّرِ تاریخی دیرتر دریافته بودند که پُست مدرنیته، مابعد مدرن نیست بلکه ادامۀ مدرن است، اکنون بی‌خجالت و بی‌تعارف از این آن و نیز بی‌توهین به تیم امین مذاکره، باید در نسبت با استکبار صادق باشیم، بگوییم و راست بگوییم که: پساتحریمِ برجام همان تحریم پیشابرجام است نه دوره‌ای پس از تحریم و باز بیشتر از قبل بگذار تعجب خود را نه از برخی عوام بالای شهر و طبقۀ بورژوا (که دربند اجناس لوکس وارداتی پس از تحریم‌اند) که از جریان شبه روشنفکری و دیوانسالارانِ بروکراتیک اعلام کنیم که چرا ویترین خوبی برای دشمنان حقیقت و فضیلت بزک می‌نمایند امّا هر بار شکست می‌خورند! آری! بیاید حداقل یکبار هم که شده نه برای نشر اطوار و بازی‌های روشنفکری بلکه صادقانه و از موضع عبرت و پند، گفتگوی سقراط و روند محاکمۀ او را در دادگاه بدست دموکراسی آتنی، یعنی همین برادر تنیِ لیبرال دموکراسی بخوانید! خوانش سلمان، ابوذر، مقداد و عمار پیشکش!

دلالت‌پژوهی توصیۀ امام موسی کاظم(ع) به هشام در برجام

... در پایان قطره‌ای از چشمه‌های جوشان حکمت امام موسی کاظم(ع) را به دولت محترم، تیم مذاکره و شخص وزیر محترم خارجه تقدیم می‌دارم که حضرتش به هشام بن حکم توصیه فرمودند، خود می‌دانید که هشام از فحول گفتگو و مناظره‌ها بود و بارها از طرف امامان همام؛ صادق و کاظم علیهم السلام مأمور به مناظره و گفتگو شد و در حضور این ائمه هدی نیز زانوی ادب می‌گذاشت، دوست فاضل و گرانمایه‌ای که این روایت را در جلسه‌ای قرائت می‌کرد از ملازمان و شاگردان گرامی حضرت آیت‌الله بهجت حشرالله مع النبیین است شرح داد و گفت، این مرد خدا به دوستداران تزکیه و تهذیب، تفکر در این سفارش امام به هشام را مکرراً توصیه می‌فرمود، امّا نگارنده احساس می‌کند توصیه به هشام علاوه بر دوای درد تهذب و خودسازی، خود اکسیری ره آموز برای سیاست و سیاستمداران و نیز عبرت انگیزِ مردمان و متخصصین هویت ملّی است ضمن اینکه حتما دلالت‌هایی مهم در برجام نیز دارد! یا هشام لوکان فی یدک جوزه و قال الناس فی یدک لؤلؤه ما کان ینفعک و انت تعلم انّها جوزه و کان فی یدک لؤلؤه و قال الناس انها جوزه ما ضرک و انت تعلم انها لؤلؤه (ای هشام! اگر در دست تو گردو باشد و مردم گویند که در دستت مروارید است تو را سودی ندهد در حالی که می‌دانی آن گردو است و چون در دستت مروارید باشد و مردم گویند آن گردو است تو را زیانی نرساند و حال آنکه می‌دانی آن مروارید است.)

اکنون از وزیر متدین و وطن خواه می‌پرسیم که آقای وزیر! ما را با ردّ و قبول کنگره و سنای آمریکا و تعداد کم و زیاد امضای طرفداران و مخالفان اوباما و یا پذیرش و اخم دیک‌چنی، کالین پاول و نتانیاهو و شیوخ مرتجع عرب و نیز شرقیان غرب زده‌ای مثل روس و چین و ... کاری نیست؛ ترازوی ما ترازوی عقل و جهل در سنّت اسلامی و ایرانی است لذا خود بگویید: در دستان شما جامی پر از لؤلؤ است یا ظرفی پر از گردو؟ به دیگر سخن، جامِ برجام حاوی لؤلؤ ست یا ظرفی پر از گردو!

... یا هشام ! لِکل شیئ دلیل و دلیل العاقل التفکّر (ای هشام! هر چیزی را نشانه‌ای است و نشانۀ خردورز تفکر است)

منبع: خبرگزاری فارس

http://kayhan.ir/fa/news/55444

ش.د9402906

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات