(روزنامه آفتاب يزد ـ 1394/07/01 ـ شماره 4434 ـ صفحه 4)
** در ابتدا باید بگویم اتفاقی بعد از انقلاب برای نظام بینالملل و به ویژه جایگاه ایران در نظام بین الملل افتاده (حال چه درست یا نادرست، چه ایجابی یا سلبی، من در اینجا نمیخواهم ارزش گذاری کنم بلکه قصد دارم مسئلهای را تشریح کنم) این بوده که وضعیت ایران در نظام بینالملل در حالت جزر و مد شدیدی قرار گرفت یعنی به عنوان مثال کسانی که از بیرون به ایران نظاره میکردند یا بازیگران بین المللی این حس را داشتند که در ایران سیاستها، سیاستهای متداومی نیست به عبارت دیگر برخی از سیاستها دو قدم رو به جلو یعنی به سمت غرب است و برخی سیاستها پنج قدم رو به عقب یعنی به سمت (شرق) یا برخی سیاستها حرکت رو به جلو و پیشرفت را دارد و برخی دوباره به عقب میروند و این حس را در بازیگران بینالمللی ایجاد میکرد که در درون ایران انسجام کلان سیاسی وجود ندارد، البته از منظر بازیگران سیاسی داخلی این موضوع توجیه منطقی داشت، زیرا آنها میگفتند ایران در نظام بینالملل با دشمنان بیشماری روبهرو است و از سوی دیگر حالت تخاصمی که سیاست بینالملل و بازیگران بینالمللی مانند آمریکا، انگلستان و شوروی و بعدها اتحادیه اروپا و ... نسبت به ایران اتخاذ میکردند، ایران را در وضعیتی قرار میداد که مجبور شود برای حفظ نظام بیشتر سیاستهای زیگزاگی اتخاذ بکند تا یک سیاست منسجم. در نتیجه این سیاست و مسائلی که در دوران ریاست جمهوری دولت اطلاحات و بعد دولت احمدینژاد پیش آمد ایران را با یک بن بست بینالمللی مواجه کرد که تقریبا 12 سال به طول انجامید تا اینکه در دوران دولت آقای روحانی چندی قبل به ثمر نشست و نتیجه آن تهیه یک برجام و ایجاد وضعیتی شد که هم در داخل ایران و هم در خارج نگاهها به سمت معماران سیاست خارجی ایران جلب شود؛ آن هم از این جهت که این معماران چه روش و رویکردهایی را می خواهند از این به بعد اتخاذ کنند. صحبتهای من به این معنا نیست به عنوان مثال ایران به طور کل از سیاستهای بین المللی و منطقه ای دست بکشد و یکسری سیاستهای دیگر را تعریف بکند ، چرا که هیچ کس برای اینکه بخواهد حضورش در عرصه بین المللی تداوم داشته باشد نباید خود را نفی یا مصلحت یا منافع و مسائل خود را نقد و نفی کند و کنار بگذارد .
به خاطر اینکه بازیگران دیگر از او راضی باشند، هیچ کس در نظام بین المللی و در هندسه بین المللی این کار را انجام نمی دهد ولی صحبت اینجاست که بعضی وقتها ما نیاز به شوک درمانی داریم که این شوک درمانی می تواند هم در خارج از ایران و هم در داخل ایران آرایش سیاسی را به نفع شتاب ، سرعت و حرکتهایی که ممکن است در خارج به نفع ما باشد رقم بزند. یکی از اتفاقاتی که می تواند و تقریبا می توان گفت دنیا به دنبال آن است مبحث روابط دیپلماتیک با برخی کشورهاست. برای مثال در اینجا این سوال مطرح میشود که آیا قرار است ایران و آمریکا تا ابدالدهر مسائل دیپلماتیک خود را از طریق روس و چین و اتحادیه اروپا و عمان و ترکیه و ... حل کنند یا یک عرف بین المللی وجود دارد که منظور از این عرف روابط دیپلماتیک دو طرفه است که این روابط نه تنها می تواند هم برای منافع ملی ما بهتر باشد و هم برای حل و فصل مسائل منطقه ای که یک ضلع اصلی آن «ایران» است؛ به عبارت دیگر همواره باید منتظر این باشیم که در فرمولهایی مانند 1+5 مسائل و مشکلات خودمان را با آمریکا حل کنیم که هر کدام از این بازیگران برای خودشان یکسری منافع، مضرات، قدرت و ظرفیت و نیز محدودیتهایی دارند؛ برای مثال روسیه که از یک سو عضو 1+5 است و از سوی دیگر در حالت تخاصمی با آمریکا و اتحادیه اروپا قرار دارد و تحریم نیز هست چگونه می تواند بی طرفانه مسائل ایران را در قالب 1+5 حل و فصل کند اصلا انتظار بی طرف بودن از روسها در این وضعیت معقولانه نیست یا چین که در دریای جنوب در مورد مسائل اقتصادی با آمریکا گلاویز شده است چگونه می تواند منافع خود را کنار بگذارد و به فکر منافع ایران در گروه 1+5 باشد یا اتحادیه اروپایی که در آن فرانسه درصد بیکاری اش بسیار بالاست و آلمان که مشکل یونان گریبان اش را گرفته و نفسش را بند آورده است چگونه می تواند در فرمول 1+5 فقط منافع ایران را در نظر بگیرد و منافع خود را کنار بگذارد! آنچه در این میان مطرح است این است که یک عرف دیپلماتیک وجود دارد که این عرف همان روابط دوطرفه در نظام بین المللی است که ما به دلایلی و آمریکا هم به دلایلی این رابطه را قطع کرده بودند.
اگر روحانی می خواهد در اجلاس آینده شرکت کند ، به نظرم یکی از کارهایی که می تواند انجام دهد این است که به گونه ای زمزمه عادی سازی روابط را در عرف دیپلماتیک مطرح کند و این خودش می تواند لغو تحریمها را شتاب دهد و عاملی برای سبقت گرفتن شرکتهای فراملیتی متفاوت باشد و نشان دهد که مسئله توافق یا برجام هسته ای فقط یک رویکرد نظامی و امنیتی نبوده است بلکه یک رویکرد فرهنگی یا برجام فرهنگی در داخل هندسه نظام سیاسی ایران اتفاق افتاده است و بازیگران ایران فقط به دنبال یک تاکتیک نبودهاند بلکه به نظر می آید یک چرخش پارادایمی در داخل ایران با حفظ رویکردهای اصلی و بنیادی اتفاق افتاده است. به عنوان مثال ارتباط ایران با محور مقاومت قرار نیست تغییری کند بلکه قرار است تعمیق شود و ابعاد دیگری را هم در بر بگیرد.
برای نمونه یکی از این ابعاد میتواند احیای اقتصاد منطقهای باشد یعنی ایران با اتصال به عراق و سوریه و لبنان و حتی مناطق قفقاز و آسیای مرکزی ژئوکالچر و ژئوپلتیکاش (فرهنگ جغرافیایی و اقتصادی) را احیا بکند که برای این کار نیاز به سرمایه گذاری ،تکنولوژی بالا و بسیاری از مولفههای دیگر دارد.به عبارت دیگر قرار نیست ما محور مقاومت را کنار بگذاریم زیرا اگر چنین شود مطمئنا عربستان یا اسرائیل جای ما را پر خواهند کرد. رویکردهای ما باید به سمت رویکردهای نوین، متناسب و متناظر با تغییر و تحولات قرن بیست و یکم برود یعنی تصمیماتی که ما در اواخر دهه 70 میلادی قرن بیستم در سطح کلان سیاستهای بین المللیمان با در نظر گرفتن شرایط آن زمان ( جهان دو قطبی و مسائل مختلفی که یک انقلاب نوظهور پیش رویمان نهاده بود) گرفته بودیم، آن تصمیمات نباید وحی منزل یا تصمیمات جوهرگرایانه تلقی شود زیرا قرار نیست سیاستهایمان با دنیا را به صورت جوهری تعبیر و تفسیر بکنیم بلکه متناظر با وضعیت موجود باید سیاستهایمان را بازخوانی کنیم و این را روحانی میتواند به گونهای در نشستی که در سازمان ملل دارد، مطرح کند.
همچنین عادی سازی روابط دیپلماتیک در ایران موجب میشود برای شعار انتخاباتی سال 96 کسی نگوید که می خواهیم اقتصاد را بهبود ببخشیم. همچنین از آنجا که درحال حاضر رقبایی در داخل ایران هستند که تلاش دارند آرایشهای سیاسی به گونهای صورت گیرد که این رویکرد اعتدالی را حذف کنند. برای اینکه ما بتوانیم افکار عمومی را تهییج بکنیم، یکی از قسمتهای مهم و یا ابعاد مهم بازی سیاسی، تزریق کردن هیجان به جامعه است؛ هیجانی که بتواند به عنوان مثال عواطف را برانگیزد و آرمانها را برای طبقات مختلف ملموس کند. مثلا شما میتوانید با یک فیلسوف در مورد مفاهیم انتزاعی صحبت کنید ولی با شخصی که در بازار کار میکند یا دانش آموز است یا در روستا مشغول کار میباشد نمی توانید در مورد مفاهیم انتزاعی صحبت کنید. باید هیجانهایی را متناسب با وضعیت موجود در جامعه تعریف کنیم تا طبقات و صنفهای مختلف در جامعه بتوانند آن را هضم کنند ولی این تزریق هیجان باید با سیاستی اتخاذ شود که اهداف بلندمدت و کوتاهمدت دولت اعتدال را به گونهای تامین کند.
* شما در ابتدا گفتید که جامعه سیاسی ایران، بعد از انقلاب شاهد جزر و مدی بوده، با توجه به اظهارات شما فرضا آقای روحانی در مجمع عمومیسازمان ملل این اقدام را با موفقیت انجام داد و آنگونه که میگویید ظاهر شد و سخنرانی کرد ، حال چه تضمینی وجود دارد که دوره بعد مردم به کسی رای دهند که رویکرد ارائه شده توسط آقای روحانی را ادامه دهد و ضد این قضیه عمل نکند و یا اصلا این بعد را کنار بگذارد؟
** تقریبا ما چهارسال را در حالت بسیار انقباضی قرار داشتیم یعنی هم در داخل یک انقباض شدید سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی را تجربه کردیم و هم تصویر ما در خارج از ایران بسیار حالت انقباضی به خود گرفته بود تا جایی که میتوان گفت در هیچ دورهای، حتی در دوران جنگ که ما مستقیما داشتیم با کشور عراق و ابرقدرتها میجنگیدیم این قدر تصویر ما در صحنه بین الملل و وضعیت ما در داخل حالت انقباضی نداشت. این وضعیت را تمامی اقشار تجربه کردند و این رویکردی که نسبت به دولت اعتدال داشتند فقط یک رویکرد تدافعی نبود بلکه واقعا به این بلوغی رسیده بودند که از این وضعیت خسته شدهاند و میخواهند تغییر و تحولی را در جامعه مشاهده کنند و اظهارات رهبر معظم انقلاب که فرمودند: رای مردم حقالناس است، توانست فضا را بسیار تلطیف کند که مردم از طیفهای مختلف باید بیایند حتی اگر نظام را هم قبول ندارند به خاطر منافع کشورشان در این تغییر و تحول شرکت کنند زیرا رایشان هم معتبر است. این وضعیت که اکنون ایجاد شده است و تغییر ملموس و چرخش پارادایمی که بعد از توافق وین اتفاق افتاد، این موضوع را به جامعه تلقین و تزریق کرد که این اتفاق (انتخاب دولت روحانی) مهم و چرخش واقعی و اثرات آن هم ملموس است.
ولی یک نکته وجود دارد و اینکه این چرخش باید تداوم داشته باشد زیرا نمیشود چهار سال به این سمت پیشروی کنیم و چهار سال دیگر به عقب برگردیم و دولت روحانی نیز برای اینکه حداقل چهار سال بعدیاش را تضمین کند باید شعاری را برای خود داشته باشد و از خود بپرسد دولت منِ روحانی که با رای مردم روی کار آمد و همراه با تیمش توانست یک تغییر بزرگ در کشور ایجاد کند و مشکلی را که 12 سال وضعیت مملکت را در حالت انقباضی قرار داده بود تغییر دهد، خب حالا برای چهار سال بعد چه چیزی را باید به جامعه تزریق کند که مردم بپذیرند مجدد به این دولت رای دهند.هر انتخاباتی باید شعاری یا تابلوی کلانی داشته باشد که این شعار برای دولت یازدهم دیگر نمیتواند درباره توافقات هستهای باشد زیرا این وعده و وعید شده است. از سوی دیگر شعار اقتصادی هم دیگر معنایی ندارد زیرا با توافق هسته ای، سرمایه گذاریهای اقتصادی به سمت ایران روانه میشود اما این نکته وجود دارد که این سرمایهگذاریها باید تداوم داشته باشد و سرمایههای کلان اقتصاد جهانی زمانی وارد پروسه داد و ستد در کشور یا منطقهای میشوند که ضمانتهای واقعی در آنجا وجود داشته باشد یعنی اینگونه نباشد که سرمایهداران کلان وارد کشوری شوند و سرمایهگذاری کنند اما بعد از چهار سال به علت مسائل و مشکلاتی در آن کشور، سرمایههای سرمایهداران بلوکه یا فریز شود و به آنها ندهند در این زمینه نیز باید یک چرخش واقعی وجود داشته باشد.
از سوی دیگر کشوری نمیتواند بگوید نمیخواهم برخی کشورها را در نظر بگیرم و میخواهم با چین ارتباط برقرار کنم. چین خودش برای اینکه بتواند سرمایهداری و رشد و تعالی در این زمینه داشته باشد، بازار و ضمانتهای دیگر کشورها را در نظر میگیرد و سعی میکند داد و ستد خود را با آنها عمیقتر کند هرچند اختلافات شدیدی هم با آنها داشته باشد؛ پس با توجه به این شرایط به نفع ایران نیست که بگوید مثلا فلان کشور را در نظر نمیگیرم و به جای آن روابط اقتصادی و سرمایهداریاش را با برزیل، روسیه، آفریقای جنوبی و ... تعریف کند. ما میتوانیم به رویکردهای اقتصادی خودمان تنوع بدهیم کسی این تنوع را نفی نمیکند ولی باید بازارهای اصلی و اقتصادهای بزرگ جهان از جمله چین آمریکا، اتحادیه اروپا و ژاپن را در نظر بگیریم. ما نمیتوانیم بگوییم میخواهیم نظام سرمایهداری جهان را تغییر دهیم.
بله، یکی از سیاستهای کلان قطبهای جهانی این خواهد بود که در قرن بیست و دوم بازارهای جهانی را متنوع کنند که این یک بحث تئوریک است ولی مردم که نمیتوانند صد سال صبر کنند تا ببینند که این اتفاق میافتد یا نه. اقتصاد یک بعد عملی امروزی دارد و بعد نظری آیندهنگرانه در بعد نظری آیندهنگرانه متفکران و اندیشمندان باید بنشینند و فکر کنند که به جای اینکه دلار آمریکا ضامن اصلی داد و ستدهای جهانی باشد ما چگونه میتوانیم از ضامنهای جایگزین دیگر بهره ببریم زیرا اینگونه نیست که یکدفعه بگوییم دلار را نمیخواهیم و روپیه را میخواهیم، ما مگر ظرفیت اقتصادمان چقدر است؛ یک درصد جهانی هم نیست، آن وقت ما چگونه میتوانیم چنین کاری را انجام دهیم! اتحادیه اروپا اگر بخواهد با پشتوانه اقتصادی بالایش چنین کاری را انجام دهد میتواند قضیه یورو را علم کند. هرچند شاهدیم که با وجود چنین پشتوانهای باز هم این کار را کرد و یونان و پرتقال و اسپانیا دچار چه مشکلاتی شدند و شاهدیم که اتحادیه پولی اروپا در حال از هم پاشیدن است و این نشان میدهد که اقتصاد آمریکا هنوز قدرت تعیین کننده دارد . به همین خاطر آقای روحانی باید سیاستی را اتخاذ کند که بتواند هیجانی را برای دوره ریاست جمهوری بعد به جامعه وارد کند. مثل موضوع عادی سازی روابط دیپلماتیک با برخی کشورهای دنیا. (طبق قانون اساسی که قانون مادر است.)
* گروههایی در ایران این نظر را مطرح می کنند که اگر عادی سازی روابط دیپلماتیک در ایران صورت گیرد، کشورهای دیگر هم بخواهند این رابطه را برقرار کنند، شاهد بازگشایی سفارت خانهها خواهیم بود و باز هم قضیه جاسوسی و ایجاد پایگاههای سیاسی و ... مطرح میشود.
** صحبت این است که اصلا ما ظرفیتهای خودمان را قبول داریم یا نه؟ به خودمان باور داریم یا نه؟ ایرانی که هشت سال جنگ تحمیلی و 35 سال تحریمهای ظالمانه را تجربه کرده و در چنین حالتی به این ظرفیت رسیده که می خواهد در شاخ آفریقا مسئله ای را تعیین و تکلیف کند یا مثلا در جنوب کرانه مدیترانه اگر قرار باشد سیاستی تغییر کند اگر ایران حضور نداشته باشد نمی توان هیچ سیاستی را تغییر داد یا در سیاست آفریقا و آمریکا نقش دارد و در آمریکای لاتین رویکرد ایران می تواند تعیین کننده باشد و... با این اوصاف یک ایرانی اینقدر قدرت ندارد که به اندازه کشوری مثل ترکیه با آمریکا در ارتباط باشد و بتواند حرفهای خودش را بزند و کارهای خودش را هم انجام دهد به قول یک ضرب المثل ایتالیایی دوست خودش را همیشه نزد خودش نگه دارد و دشمنش را در آغوش بگیرد؟! اتفاقا وقتی دشمن نزدیکتر باشد بهتر میتوان فهمید با چه ظرفیتهایی در زمینه مسائل امنیتی و نظامیو ساسی کار می کند ، چه برنامههایی دارد و.... اینکه ما از این موضوع ترس داشته باشیم که مثلا اگر آمریکاییها و یا انگلیسی ها به ایران بیایند و سفارتشان را باز کنند باز هم دچار مشکل می شویم بازگشت به عقب است! باید از خودمان بپرسیم که ما چه دیدی نسبت به خودمان داریم، آیا ما خودباوری نداریم؟ مگر نه اینکه یکی از ارکان نظام جمهوری اسلامی این است که ما باید خودباوری داشته باشیم؟! ما باید حضور داشته باشیم و حضورمان یک عرف دیپلماسی داشته باشد و به جای اینکه عمان یا ترکیه برای ما میانجیگری کنند یا فرمول 1+5 بتواند روابط ما را تسهیل کند یا تخریب کند، ما خودمان پایاپای بتوانیم معامله کنیم و کارهایی که به نفعمان است انجام دهیم و آنجاهایی که به ضررمان است اعتراض کنیم. این تابوها باید شکسته شود تا ما بتوانیم به صورت متبلور در نظام بین المللی حضور داشته باشیم. حضور ما در نظام بین الملل به صورت فعالانه فقط معطوف به ساحت سیاست نخواهد بود. مثلا در حوزه ورزش، وزن ایران با 100 تا 80 میلیون نفر جمعیت به اندازه قطر نیست یا در معاملات اقتصادی و کارگروههای اقتصادی و کارگروههای یونسکو و... وزن ایران به اندازه ترکیه هم نیست. باید از خود بپرسیم چرا نمایندگان ما حضور ندارند و نمی توانیم در این عرصهها حضور فعال داشته باشیم؟
اگر این تغییر و تحول صورت بگیرد و ایران در عرف دیپلماتیک جهان به صورت کامل و سازنده و فعالانه حضور داشته باشد بسیاری از معادلات در منطقه و جهان می تواند تغییر کند و این تصویری که دیگران از ما کشیده و دارند بر اساس آن تصویر سود خودشان را می برند، از بین خواهد رفت و لااقل می دانیم که در دنیا تکلیفمان چیست.
* از آنجا که آقای قانعی راد(رئیس انجمن جامعهشناسی ایران) معتقد است مهمترین اثر دولت احمدی نژاد این بوده که مردم مادی گرا شده اند حالا در انتخابات بعدی با توجه به اینکه مردم ما هنوز مادی گرا هستند این امکان وجود دارد که بیشتر جذب شعارهایی شوند که از پول بیشتر و اقتصاد مرفه تر حرف میزند، آیا در این زمینه مردم به این درک رسیدهاند که بین شعاری که حاوی عادیسازی روابط دیپلماتیک است و شعاری که از دوبرابر شدن پول یارانهها دم میزند کدام مسئله به معنای واقعی به نفعشان است؟
** مادی گرایی مسئلهای است که برمی گردد به روحیات و خلقیات یا حتی نگرشهای فلسفی و متافیزیکی که بعضیها ممکن است آگاهانه و بعضیها ممکن است در ناخودآگاهشان به آن سمت گرایش داشته یا نداشته باشند ولی اینکه به عنوان مثال یارانه را بیشتر بکنیم و پول بیشتر و... فقط نشان از مادی گرایی ندارد ، این یک واقعیت اجتماعی است که وقتی دخل و خرج مردم باهم نخواند ، مردم به دنبال منابعی می گردند که دخل و خرجشان را یکسان کند ، این یک واقعیت است که کل جامعه ایران مرفه نیست چه در حوزه سلامت ، تعلیم و تربیت و... وقتی در حوزههای مختلف نگاه می کنیم می بینیم که اکثر مردم نمی توانند دخل و خرجشان را با هم برابر کنند، یعنی اگر احمدی نژاد آمد و این حرف را زد در خلا این حرفها را نزده بود، بلکه فهمیده بود بنیانهای اقتصادی کشور را خشک و طبقه متوسط را تقریبا نابود کرده و می خواست طبقه متوسط را به سمت طبقه کارگر و توده ببرد.
در هر جامعه ای طبقه متوسط ، موتور محرکه آن جامعه است که می تواند با دولت مخالفت یا موافقت کند، سیاستهای پیشروانه دولت را به سمت جلوتر ببرد یا در مقابل سیاستهای تخریبی مقاومت کند ولی دولت احمدی نژاد سعی کرد که ریشه این طبقه بخشکاند و یک جامعه تودهای درست کند که همه به گونه ای چشم و دستشان به سمت دولت باشد، چنین جامعهای نشان مادی گرایی نیست، بلکه نشان از این دارد که در جامعه ما به طور واقع چیزی به نام اقتصاد وجود ندارد. اقتصاد علمی است برای بهینه کردن و ساختن ظرفیتهای متناسب و مناسب با دخل و خرج (عرضه و تقاضا).با این تعریف شما باید نگاه کنید چه منابعی دارید ، چگونه باید توزیع بکنید و چگونه باید سرمایه گذای بکنید، وقتی شما به این سازوکارهای علمی توجه نکنید و بینش اقتصادی نداشته باشید و به صورت کلی و یا به اصطلاح هیئتی می خواهیم این کار را انجام دهیم، در چنین جامعه ای دیگر اقتصاد وجود ندارد و بنیانهای اقتصاد از بین می رود در نتیجه نمی توانیم بگوییم مردم مادی گرا شده اند. مادی گرایی برای جامعه ای مثل کشور سوئد می تواند معنا داشته باشد زیرا انسان به عنوان یک موجود در دورانی اسیر و مقهور طبیعت بود، وقتی نمی توانست در مقابل طبیعت از خودش محافظت کند و مسحور طبیعت شده بود ، فکر میکرد اگر هوا رعد و برق زد ، خدا خشمگین شده و تبرش را به سمت آنها پرت کرده است ولی آرام آرام که بر طبیعت فائق شد دیگر ترس از طبیعت در او ریخت و بعد آرام آرام توانست نیروهای اجتماعی را مدیریت کند و با علمی به نام سوسیومتری یا جامعه شناسی و سیاست توانست روابط سیاسی و اجتماعی را مدیریت کند و نیروها و مولفههای مختلف را تحت کنترل خویش دربیاورد، سپس آرام آرام متوجه شد که ماوراء الطبیعه یعنی چه؟ دین یعنی چه؟ چون رفاه در چنین جامعه ای بالا رفت، نگرشهایی ایجاد شد که این کارهایی که ما به خدا یا ماوراءالطبیعه نسبت می دادیم ، انسان خودش می تواند انجام دهد. این دیدگاه یک نگرش مادی گرایی است، در حالی که ما در جامعه ایران در چنین وضعیتی نبوده و نیستیم. ما هنوز در بیمارستان اگر مریضی میخواهد بستری شود و پول ندارد متوسل به حضرت عباس میشود و هنوز ریشههای معنوی و دینی وجود دارد. در چنین جامعهای شما چگونه می توانید از مادی گرایی صحبت کنید؟!
می توانیم بگوییم یکسری از اقشار جامعهای که قشر مرفه هستند ، مادی گرا شدهاند و مسئولیت پذیر نیستند، یکدفعه به رفاهی رسیدهاند بدون آنکه در آن دخل و خرجی داشته باشند مثلا بازار دلار یکدفعه از هزار تومان به 3 هزار تومان رسیده و برخی در این داد و ستد شرکت داشتند و خانه و محل سکونتشان از نازی آباد به فرمانیه تغییر پیدا کرده ولی شعور فرهنگیشان یکدفعه این مسیر را طی نکرده و نتوانسته رشد کند ، به همین خاطر ذائقه اش یک ذائقه زمخت است یا ذائقه هنری نیست مثلا فردی که در یک خانواده ثروتمند و اصیل رشد کرده و نسل اندر نسل سرمایه دار و پولدار بودهاند یکی از تفریحاتشان این است که گالری هنری بزنند یا از هنرمندان و نیازمندان حمایت کنند ولی کسی که یک شبه مثل بابک زنجانی به بالاترین طبقه پول و ثروت رسیده اصلا هنر و بنیاد خیریه برایش معنایی ندارد و به فکر این است که این پول را کجا هزینه کند که بتواند زمین خواری بکند و کل ساحل دریای خزر را ساختمان بسازد یا زمینهای استان تهران را تبدیل به ساختمانهای چندطبقه و برج کند و... ملخص کلام اینکه من با اظهارات آقای قانعی راد از این منظرموافق نیستم .
حال اینکه چه تضمینی وجود دارد که با این وضعیت مثلا در دوره بعدی انتخابات روحانی رای بیاورد یا شخصی مثل احمدینژاد، این برمی گردد به مشاورین آقای روحانی و تیم اعتدال که به گونه ای یک ضلعشان با اصلاحطلبان در تماس است و ضلع دیگر با اصولگرایان سنتی و معتدل و ضلع دیگر با نیروهای پیشروی جامعه مثل روشنفکران، صاحبنظران حوزه علوم انسانی و... که برای موفقیت و جذب آرای مردم باید از مشاوره آنها استفاده کند و باز هم تاکید میکنم آقای روحانی باید شعاری را انتخاب کند که نشان از تغییر رویکرد داشته باشد و برجام سیاسی - امنیتی امروز در یک برجام فرهنگی و روابط دیپلماتیک عادی تداوم یابد. در نتیجه با این سیگنال ما هم به دنیا و هم به سرمایه دارهای دنیا و هم به داخل ایران و به همه کسانی که اهل سرمایه هستند و به دنبال این هستند که تضمینی داشته باشند که سرمایههایشان قرار نیست مثلا امروز 6 برابر بیشتر و فردا 2برابر کمتر شود یا تمام سرمایه شان یک شبه از بین برود، در نتیجه تنها راه سرمایهداری در کشور فقط زمین خواری باشد چون همه میدانند که زمین در ایران همیشه قیمتش بالا می رود و عرضه و تقاضا برای آن وجود دارد و به جای اینکه سرمایهشان را در یک کارگاه تولیدی خرج کنند (با توجه به اینکه سیستم مالیاتی کشورما هم یک سیستم مالیاتی غیر پویا است و نگاه مثبتی به تولید ندارد) به زمینخواری روی بیاورد.اگر این موانع برداشته شود و سرمایه گذار احساس کند می تواند در حوزههای تولیدی، صنعتی ، کشاورزی ، دادوستدهای بین المللی شرکت بکند و متضرر نشود ، می تواند اعتماد و سرمایه گذاری کند. اینگونه هم ما عادیسازی و بهبود روزافزون روابط دیپلماتیک را شاهد خواهیم بود هم مزه اقتصاد واقعی را میچشیم و هم مادیگرایی در طبقات نوکیسه و زمینخواری و دور زدن قانون از کل نظام برچیده میشود.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=14465
ش.د9402784