شلمچه این روزها مثل سایر مناطق عملیاتی میزبان است میزبان دل های عاشق و مشتاق، اینجا شوق و اشتیاق رکنی مشترک است. خواه زائر باشی و گذر کنی، خواه خادم باشی و بیتوته.
خاک مقدس اینجا همه را جذب و پایبند می کند. خیلی ها از راهی دور عازم شده اند لحظه تحویل سال نو را در کنار خانواده نبودند چرا که بر این باورند که هم نشینی و الفت شهدا ارزشی فراتر دارد.
در اینجا بهترین روزهای عمرمان را میگذرانیم
مرتضی نوجوان ۱۹ساله اهوازی است که برای خادمی زائران شلمچه راهی این سرزمین شده است.
این خادم نوجوان با پای برهنه در ورودی یادمان می ایستد، به آنان که می آیند خوش آمد می گوید و برای آنان که آنجا را ترک می کنند آرزوی عاقبت بهخیری و زیارت کربلا می کند.
مرتضی علیپور جایگاه و قتلگاه شهدا را قابل احترام می خواند و پا برهنه ایستادن در ورودی این اماکن مقدس را نوعی ادای احترام می داند و عنوان می کند: اگر بخواهیم وارد خانه شویم کفش های خود را در می آوریم و اینجا نیز محلی است که خون های پاک شهدا به زمین ریخته شده تا ما در آرامش باشیم و شایسته احترام است.
وی می گوید: بار اول است که به شلمچه می آید و حسرت آنانی را می خورد که بیشتر از او به این دیار مقدس آمده اند. می گوید اینجا خادم الشهدا است، واکس می زند و گاهی وسایل را جابه جا می کند و هر از گاهی نقشی متفاوت را ایفا می کند.
مرتضی با تاکید بر اینکه از بودن در اینجا به عنوان یک خادم راضی است، می افزاید: ما اینجا با برادران شهیدمان نجوا می کنیم، شب ها همینجا می مانیم و بهترین شب های زندگیمان را تجربه می کنیم.
علیپور در ادامه بیان می کند: شب های شلمچه صفایی دیگر دارد. ما را از حال و هوای خیابان ها جدا کرده است و بودن در کنار شهدای گمنام، در محلی که روزی شاهد نجواهای شبانه شان بوده آرامش عجیبی به ما می دهد.
این خادم الشهدا در ادامه اشتیاق زائران را بسیار قابل توجه ارزیابی می کند و حرکت راهیان نور را زمینه ساز ایجاد این اشتیاق و درک دلیل آرامش فعلی حاکم بر کشور می داند.
آمدن به مناطق جنگی مقدمه شهادت است
برخی از خادمان از راه دورتری می آیند. با همه عشق آن همه راه می آیند تا سال نو خادم و همجوار شهدا باشند.
عبدالرضا فامیلیان یکی از این خادمان است که از ساری به خرمشهر و شلمچه آمده، در دوران دفاع مقدس در جبهه های جنگ بوده در عملیات کربلای ۵ در شلمچه حضور داشته و خاطرات بسیاری با خاک این خطه دارد.
کارمند جهاد کشاورزی مازندران بوده که چهار سالی است بازنشسته شده و از هر فرصتی برای بازگشت به دیاری استفاده می کند که با آن الفتی دیرینه دارد تا این بار به جای جهاد خادمی کند.
این خادم زائران زیارتگاه شهدای شلمچه عنوان می کند: از اولین روز فروردین به شلمچه آمدم و تا ۱۵ فروردین همین جا می مانم.
وی از اینکه در نخستین روز از سال جدید و در لحظه تحویل سال در کنار خانواده نبوده ناراضی نیست و می گوید: همین که ۲۷ سال با خانواده زندگی کردم بس است، اکنون آمده ام تا به برکت خون شهدا این چند روز باقی مانده از عمر سعادت بودن در کنار شهدا را داشته باشم.
وی همچنین به حضور زائران اشاره و اشتیاق را وجه مشترک در همه می داند و عنوان می کند: همه آنهایی که می آیند مشتاقند، چه آنهایی که برای بار اول است که در اینجا حضور دارند و چه آنهایی که بودن در این مناطق عادتشان شده است.
فامیلیان ادامه می دهد: بعضی از این افراد رهروان راستین شهدا هستند و سایر افراد نیز با وجود اینکه می توانستند در جایی خوش آب و هوا باشند اینجا و در میان گرد و غبار را انتخاب کرده اند.
وی شهدا را عامل حضور زائران در این مناطق می داند و با اشاره به فرموده رهبری شهدا را هدایتگران راستین می خواند.
این خادم الشهدا به تابلوی ورودی شلمچه که روی آن نوشته شده است «راه سعادت - راه شهادت» اشاره می کند و توضیح می دهد: باید در ابتدا راه سعادت را پیدا کنیم تا توفیق شهادت را به دست آوریم و خادمی کردن و زائر بودن سعادتی است که نصیب هرکسی نمی شود.
فامیلیان، فراهم ساختن زمینه حضور در مناطق عملیاتی را یک ضرورت و کاروان های راهیان نور را حرکتی در راستای رفع این ضرورت ها برمی شمارد و بیان می کند: باید حتی برای یک بار هم که شده در این منطقه حاضر شد تا زمانی که جمله ای در وصف آن دوران و نحوه جنگیدن ها گفته شود بتوان معنایش را درک کرد.
راهیان نور مسیر زندگیم را متحول کرد
معصومه هم یک خادم است. خادمی که دوست نداشت شناخته شود. می گفت بگویید خادم گمنام شهدا، تا شاید همین واژه گمنام را با شهدا مشترک داشته باشم.
معصومه تعریف می کند از ابتدا اینگونه نبوده است و حضورش به عنوان خادم در شلمچه و حتی نوع پوشش امروزش را مدیون شهدا می داند.
این خادم زائران شلمچه می کند: یکی از ۲۱ بانوی خادم در شلمچه هستم و برای بار دوم است که به عنوان خادم به شلمچه اعزام می شوم و قرار است ۱۰ روز در این منطقه بمانم.
وی این حال و هوا را دوست دارد و عنوان می کند، بودن در شلمچه را به بودن در بهترین هتل ها ترجیح می دهد. قصه تحول معصومه در مناطق عملیاتی نیز قصه ای بس شنیدنی است خودش اینطور تعریف می کند: در سال ۹۰ با کاروان های راهیان نور به مناطق عملیاتی آمدم آن زمان مثل حالا نبودم نه چادر به سر می کردیم و نه از شهید و شهادت چیزی می دانستم، همان زمان با آن دو آهنگ که در مورد شهدا شنیدم احساس متفاوتی به من دست داد، اولین یادمانی که در آن سال به زیارتش رفتیم طلائیه بود، برای اولین بار بود که به آنجا می رفتم و همان رفتن به طلائیه مسیر زندگیم را تغییر داد.
وی ادامه داد: تاثیر راهیان نور را به چشم دیدم. این ذره کوچک ایمانم را مدیون طلائیه و شلمچه می دانم و اعتقاد دارم که شهدا من را به اینجا آوردند تا راه را به من نشان دهند.
این خادم الشهدا همچنین به نحوه خادم شدنش اشاره می کند و می گوید: دو سال پیش برای خادمی ثبت نام کردم، آرزوی خادمی داشتم، مادرم را نیز به تازگی از دست داده بودم برای همین به شهدا توسل کردم و سعادت پیدا کردم که برای اولین بار خادم شهدا شوم.
وی می افزاید: سال بعد که اعلام شد شهرستان ما جزو لیست خادمان اعزامی نیست با دانشگاه به عنوان زائر آمدم، خیلی دلم شکست که چرا سال گذشته خادم بودم و امسال زائر در حال بازگشت بودیم که پیامکی آمد و من بار دیگر این سعادت را کسب کردم که خادم شهدا باشم.
معصومه در ادامه تاکید می کند: هرکسی به این جا می آید خواه برای زائری باشد یا خادمی، دعوت شده است و نباید به دنبال علت گشت بلکه باید به دنبال حکمت بود.
وی با بیان اینکه هر کس به مناطق عملیاتی می آید دلش از جایی شکسته است و به طور حتم شهدا برنامه ای برایش دارند، حضور مردم در مناطق عملیاتی را به دعوت شهدا و بر اساس حکمت می داند.
در این دشت تفیده خادم های بسیاری بودند. برخی روحانی بودند و در قالب روانشناس یا مشاور در حد فهم بزرگسال و خردسال منعطف می شدند. برخی راوی بودند و حماسه ها و معجزات دوران دفاع مقدس را روایت می کردند و معجزات شهدا را به عینه می دیدند تا هر ساله راوی معجزات دیگر و جدیدی از شهدا باشند. برخی واکس می زنند و گرد از کفش زائر می زدایند و عده ای دیگر نیز اسپند دود می کنند و خلاصه هرکس به نوعی عاشقی را با خادمی پیوند می دهد و کمترین کار خادمان این سرزمین های نور دعا است، دعا برای زیارت ارباب شهدا.
دعوت شهدا جمله کلیدی بود که بدون استثناء در صحبت های همه پیدا می شد. همه اعتقاد داشتند خادمی کردن سعادتی است که نصیب هر کسی نمی شود و شاکر بودند که امسال مورد فضل شهدا قرار گرفته اند.
همچنین همه متفق القول اعتقاد داشتند که سرزمین های عملیاتی جادویی دارند که افسونش اکسیر هدایت است و کاروان های راهیان نور را بابی دانسته که با تسهیل شرایط، امکان بودن همه در این اماکن را فراهم کرده و درهای سعادت را بازتر کرده است.