«ماجراجویی» برخی کشورهای عربی منطقه علیه «ایران» و «مقاومت منطقه»، یکی از مهمترین مسائلی است که همزمان با روی کار آمدن دولت آقای روحانی، در حوزه سیاست خارجی و منطقهای ما نمود بسیار جدی پیدا کرده است.
جعفر بلوری طی یادداشتی نوشت:
«ماجراجویی» برخی کشورهای عربی منطقه علیه «ایران» و «مقاومت منطقه»، یکی از مهمترین مسائلی است که همزمان با روی کار آمدن دولت آقای روحانی، در حوزه سیاست خارجی و منطقهای ما نمود بسیار جدی پیدا کرده است. این دو موضوع یعنی «ایران» و «مقاومت»، از 25 خرداد سال 92 به این سو آنقدر برای مرتجعین عرب مهم شد که تعارف را کنار گذاشته و علیه آنها حتی با رژیم صهیونیستی تشکیل ائتلاف دادند. این شیطنتها «همزمان» و «موازی» با مذاکرات هستهای دنبال شده و هر قدر به نتیجه مذاکرات نزدیکتر شده ایم، به طرز مشکوکی بر شدت آن افزوده شده است. گرانیگاه تمام این ماجراجوییها نیز با کمی پیچ و تاب، در نهایت به رژیم صهیونیستی و منافع آن رسیده است.
حتی یک مورد از تحرکات اقتصادی، سیاسی و امنیتی کشورهایی مثل عربستان یا قطر علیه ایران را نمیتوان یافت که اولا در آن، منافع رژیم صهیونیستی لحاظ نشده باشد و ثانیا با هدف «گره انداختن» در فعالیتهای اقتصادی، امنیتی و سیاسی ایران صورت نگرفته باشد. افزایش بیسابقه فشارها به حزب الله لبنان یا سفرهای منطقهای مقامات سعودی به کشورهای آسیایی و آفریقایی برای مجاب نمودن آنها جهت قطع روابط دیپلماتیک و اقتصادی با ایران، درست در زمانی صورت میگیرد که دولت محترم، هدف از مذاکرات با آمریکا و متحدینش را «گشایش اقتصادی و سیاسی» تعریف کرده است!
به این لیست، وقوع اتفاقات بیسابقهای مثل برافراشتن پرچم رژیم صهیونیستی در قطر، خیز دوحه و واشنگتن برای ایجاد صلح بین رژیم جعلی اسرائیل و جهان اسلام! برای ریشهکن کردن مقاومت، تلاش نسبتا موفق برای کشاندن حماس به سمت فتح و عربستان، جنگافروزیهای همان مذاکره کنندگان غربی از گروه 1+5 در یمن، توطئه کثیف نفتی، قتل عام 500 زائر ایرانی خانه خدا، اعدام وحشیانه آیتالله نمر رهبر شیعیان عربستان، قتل عام شیعیان نیجریه و دستگیری رهبر آنها و ... را نیز اضافه کنید. همه این تحرکات و جنایات اولا، دستکم در حجم، تقریبا بیسابقه بوده، ثانیا مستقیم و غیرمستقیم اقتصاد، امنیت و جایگاه ممتاز ایران و مقاومت منطقه را نشانه گرفته است. کاری که پیش از این غرب با اعمال تحریم یا لشکرکشی به کشورهای اطراف ایران به دنبال آن بود و امروز هم هست!
درباره اینکه مرتجعین عرب چرا چنین رویهای را آن هم همزمان با مذاکرات هستهای در پیش گرفتهاند و اینکه آیا این همزمانی اتفاقی است، دو گونه تحلیل ارائه شده است:
عدهای معتقدند، با شروع مذاکرات هسته ای، برخی کشورهای عربی احساس کردند ایران و آمریکا به هم نزدیک شدهاند و این نزدیکی باعث قدرتمندتر شدن ایران میشود! و از طرفی با کاسته شدن از میزان تحریمها نیز، نفوذ و اقتدار ایران در منطقه بیش از پیش افزایش مییابد. لذا این کشورهای میکروسکوپی به رهبری عربستان، و عربستان نیز مستقلا دست به کار شده تا معادلات در منطقه را به نفع خود و به ضرر ایران تغییر دهند. این عده همزمان شدن این تحرکات با روی کار آمدن دولت آقای روحانی را نیز «کاملا اتفاقی» میدانند.
عدهای دیگر اما معتقدند، همزمانی این ماجراجوییها با آغاز دور جدید مذاکرات هستهای در دولت یازدهم به هیچ وجه اتفاقی نیست و به احتمال قریب به یقین، از سوی همان اعضای غربی 1+5 به سعودیها دیکته شده تا فشارها به ایران را از چند زاویه افزایش دهند. به تعبیر بهتر، این عده میگویند، غرب با اجیر کردن دست نشاندههای منطقهای خود درصدد است، اثرِ اندکِ آن اندک تحریمهایی را هم که روی کاغذ «تعلیق» شدهاند خنثی کنند. در واقع فشارهای بیسابقه به ایران از سوی همسایههای این کشور آن هم در کوران مذاکرات، پلن B برجام و مذاکرات هستهای است و آل سعود موبهمو در حال اجرای فرامین آن است.
با نگاهی به «قول» و «عمل» پسابرجامیِ آمریکا میتوان گفت، تحلیل نخست خوش بینانه و به دور از واقعیت است. چرا که نه تنها از مواضع ضدایرانی آمریکا پس از مذاکرات هستهای ذرهای کاسته نشده بلکه، به آن افزوده نیز شده است. در ضمن رهبران کشورهای زیادی به آمریکا نزدیک شدهاند و از قضا از همان ناحیه نیز گورشان کنده شده است. محمد مرسی، صدام حسین، قذافی، امیر سابق قطر، محمد رضا شاه، زین العابدین بنعلی و ... از جمله رهبرانی هستند که به آمریکا نزدیک بودند یا بعدها نزدیک شدند اما سرانجام خوشی نداشتند و کدخدا به آنها خیانت کرد. لذا اینکه بگوییم نزدیکی به آمریکا لزوما باعث قدرتمند شدن کشورها میشود، درست نیست به ویژه در کشورهای اسلامی که آمریکا کینه عمیقی از ملتهای مسلمان دارد.
درباره نگرانی ارتجاع نسبت به لغو تحریمها نیز باید گفت، تحریمها فقط و فقط روی کاغذ لغو یا تعلیق شدهاند چرا که در عمل آمریکا به هیچ کشور اروپایی اجازه همکاری با ایران را نداده است. به این دو مورد که مشتی از خروارهاست توجه کنید:
الف- « از زمان اجرای برجام مبادلات بانکی از طریق سوئیفت، تقریبا صفر بوده است. ارتباط ایران با سوئیفت برقرار شده اما بانکداران میگویند اگر نگوییم هیچ، پرداختهای بسیار اندکی از ایران و از طریق سوئیفت انجام شده زیرا (به علت فشارهای آمریکا) بانکهای خارجی بسیار کمی با ایران معامله میکنند. قانونگذاران آمریکا بزرگترین جریمهها را برای نقض تحریمها اعمال کردهاند و بانکهای اروپایی که فعالیتهای گستردهای در آمریکا دارند، تمایل ندارند هیچگونه ارتباطی با ایران داشته باشند.» (فایننشال تایمز، فروردین 95)
ب- «اما روح توافق، مستلزم این است که ایران به جامعه جهانی و شرکتها سیگنالهایی بفرستد مبنی بر اینکه اقدام به انجام طیفی از اقدامات تحریکآمیزی که شرکتها را هراسان میکند، نخواهد کرد. وقتی آنها موشک بالیستیک با شعارهایی برای نابودی اسرائیل شلیک میکنند، این شرکتها را مشوش میکند. برخی خطرهای ژئوپولتیک وجود دارند که وقتی آنها (شرکتها) میبینند این اتفاق دارد میافتد، تشدید میشوند. اگر ایران به ارسال موشک به حزبالله ادامه بدهد، این کار شرکتها را مضطرب میکند.» (اوباما 13 فروردین ماه 95 در نشست امنیت هستهای)
همانطور که میبینیم اصلا لغو تحریمی وجود نداشته تا سعودیها نگران آن شده باشند. اما ماجرا چیست؟
پیش از این یعنی 25 آذر ماه سال 92 در حالی که چند ماه بیشتر از روی کار آمدن دولت آقای روحانی نگذشته بود، طی یادداشتی تحت عنوان«آغاز و پایان این راه» نسبت به بد عهدی و غیرقابل اعتماد بودن آمریکاییها هشدار داده و نوشتیم که: «به نظر میرسد، مراحل بعدی راهی که دولت محترم آقای روحانی بدون توجه به ابعاد آن برگزیده به مسائلی چون «حقوق بشر»، «تروریزم»(مقاومت منطقه) و... رسانده خواهد شد ... اینها از جمله مواردی هستند که طرف غربی پس از برنامه هستهای، برای تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی ایران بطور ویژه و جدیتر از قبل در دستور کار قرار خواهد داد.»
ماجرا از این قرار است که، برجام 1 پلن A آمریکا برای پیشبرد اهداف خود در منطقه بود. با توجه به اظهارات اوباما که به آن اشاره شد، آمریکا به دنبال لغو واقعی تحریمها نیست و «صراحتا» آن را به توقف فعالیتهای موشکی ایران و توقف حمایت از حزب الله لبنان مشروط کرده است. اگر برجام 1 برای مهار توانمندیهای هستهای کشورمان طراحی و اجرا شد، برجام 2 یا همان پلنB توانمندیهای نظامیمان را هدف گرفته است. کاستن از توانمندیهای کم نظیر موشکی و توقف حمایتها از مقاومت منطقه، دقیقا دو نقطهای است که غرب، ارتجاع عرب و رژیم صهیونیستی برای از این به بعد ماجرا و بطور ویژه در دستور کار قرار دادهاند. نباید تردید داشت در صورت توقف کامل فعالیتهای موشکیمان نیز، تحریمها به صورت واقعی برداشته نخواهند شد، که اگر حتی برداشته هم شوند، ناامنیهای خطرناکی که بر ایران حاکم خواهند کرد، فرصت استفاده از آن را برایمان نخواهد گذاشت! از این روی بیتردید میتوان نتیجه گرفت که فرجام برجام 3 و 4و... جز خسارت محض، چیزی نخواهد بود.
اینکه «کدام سیاست غلط و چه کسانی باعث شدند، حریف طمع کرده و دست به این ماجراجوییها بزند؟» یا اینکه «آیا دولت محترم هم مثل حریف برای مواجهه با چنین شرایطی به پلن B اندیشیده و در صورتی که آمریکا زیر میز بزند، طرحی را برای مواجهه با این شرایط در دست دارد یا خیر؟» نیز سوالاتی هستند که مسئولین محترم در دولت باید به آن پاسخ دهند. اما آنچه مسلم است این که، ادامه این روند یعنی، تبدیل شدن ایران به کشوری مثل سوریه یا در خوش بینانهترین حالت افغانستان. بنابراین پیشنهاد میشود دولت تا دیر نشده برای یک بار هم که شده، به جای چشم دوختن به دست آمریکا، نگاهی به ظرفیتهای بر زمین مانده داخلی انداخته و قید برجامهای 2 و 3 را بزند تا کشور دچار خسران بیشتر نشود. به قول قدیمیها «جلوی ضرر را از هر جا بگیری، استفاده است.»
منبع: فارس