(روزنامه بهار - 1394/08/13 - شماره38 - صفحه 4)
* میدانستید این روزها شما برای خیلی از افراد و جوانها شغل ایجاد کردهاید و بالاخره یک کارآفرین محسوب میشوید؟
** نه والله. چطور؟ در فضای سیاسی کار درست کردم؟
* اشتغالزایی کردید درباره 13 آبان و «مرگ بر آمریکا». رئیس ستاد 13 آبان گفته که شعار مرگ بر آمریکا و استکبارستیزی برای ما شغل ایجاد کرده است. از برگزاری همایش، انتشار ویژهنامه و غیره تا همایشهای گوناگون و بهنوعی همه اینها دستاورد دانشجویان خط امام برای امروز بوده است.
** «مرگ بر آمریکا» برای دانشجویان خط امام چیزی نداشته است، اما بالاخره استفادهابزاریکردن از تاریخ و گذشته آثار زیانبار خودش را هم دارد که امروز همگان با آن آشنا هستیم و احتیاجی به نامبردن از آنها نیست.
* دیدگاههای مختلفی درباره آمریکا و مذاکره و رابطه با آن وجود دارد. نظر شما دراینباره چیست؟
** بنده هم شاهد این موضوعی که شما به آن اشاره کردید هستم. درصورتیکه شما نمیتوانید این حالت را در خیلی از ملتهای منطقه ببینید این اختلاف عقاید ناشی از این میشود که مفاهیم و کارهای آمریکا بهدرستی تبیین نشده و جا نیفتاده است. برخی سیاستهای غلط باعث علاقه بعضی از جوانان به آمریکاست. این دیدگاهها نسبت به آمریکا بد است. اینکه فکر کنیم آمریکا یک دوست صمیمی است و مشکلات مملکت با رابطه با این کشور حل میشود یا تداوم دشمنی با آمریکا تامینکننده منافع ماست دو دیدگاه صفر و صدی است که هر دو نوع عیب و بیماری و آفت هستند.
* برخی کارشناسان میگویند اگر به تاریخ نگاهی بیندازیم متوجه میشویم در مواقعی از تاریخ، آمریکا در نقش دوست و پشتیبان ایران هم بوده است.
** قطعا. همین کشور آمریکا زمانی به ایران کمک کرده است. یعنی اگر آمریکا در مناسباتش با ایران، تهدیدش علیه شوروی و اولتیماتومی که ترومن به استالین داد نبود شاید الان ما ایرانیها برای رفتن به آذربایجان و تبریز باید ویزا میگرفتیم و از قزوین به آنطرف نمیتوانستیم برویم. چرا؟ برای اینکه ارتش سرخ در طول جنگجهانی دوم وارد این منطقه شده بود و داشت تاسیسات ایجاد میکرد، حزب پیشهوری در آذربایجان بود و ارتش سرخ آن منطقه را کاملا دراختیارگرفته بود و داشت ساز جدایی این بخش از ایران را میزد، اما در آن مقطع آمریکا به ایران کمک کرد. اولتیماتومی که آمریکاییها به شوروی دادند و البته زیرکی قوام باعث شد سر استالین کلاه گذاشته شود. بهطور کلی آمریکا ارتش سرخ را به تخلیه ایران مجبور کرد و از طرفی حتی نفت شمال را هم به شوروی ندادند، اما بهتدریج مداخلات آمریکا در امور ایران شکل گرفت.
* منظورتان کودتای 28مرداد1332 است؟
** بله. در کودتای 28مرداد1332 ورق برگشت.
* بهنظرتان اشتباه آمریکا دراین مقطع چه بود؟
** اشتباه استراتژیک آمریکا این بود که بهجای اعتماد به مردم ایران به دربار شاه اعتماد کرد؛ یعنی بهجای اینکه طرف خودش را ایران بگذارد، طرف خودش را دربار و شاه گذاشت و با تبانی با دربار وارد کودتای 28مرداد شد و بعد از آن دیگر تبدیل به تصمیمگیر جدی در صحنه سیاست ایران شد؛ یعنی سفارتخانه آمریکا از 28مرداد1332 بهجای اینکه یک محل دیپلماتیک باشد به یک پادگان نظامی تبدیل شد.
چیزی حدود 30 هزار مستشار آمریکایی در ایران حضور داشتند؛ بنابراین سفارت آمریکا بهجای اینکه وزارت امورخارجه باشد، پنتاگون و سازمان «سیا» در آن حضور داشتند که تصمیمگیری میکردند و همینها سفارت آمریکا را از یک نهاد دیپلماتیک و تصمیمگیر تبدیل کرده بود به یک نهاد کاملا نظامی و بهصورت یک سیاست کور و چشموگوش بسته در حمایت از منویات شاه و این رابطه بهصورت متقابل بود؛ طوریکه واقعا در ایران تمام نیروهای انقلابی و آنهایی که میخواستند با استبداد مبارزه کنند میدانستند که پشت این استبداد موجود در کشور، امپریالیسم آمریکا وجود دارد و بههمین دلیل هم در انقلاب سال 1357 این شعار عادی شده بود که بعد از شاه نوبت آمریکاست.
* و درنهایت مجموع این رفتارها باعث بهوجودآمدن کینههایی شد که به تسخیر سفارت ایالات متحده آمریکا در ایران انجامید؟
** رفتار آمریکا در طول 25 سال یعنی از 28مرداد1332 تا سال 1357 بهقدری معیوب و مسئلهزا بود که بعید میدانم کسی دراینباره شکی داشته باشد؛ یعنی اصلا رفتار آمریکا در ایران قابل دفاع نیست و همینها باعث شد بهصورت یکجانبه افکار عمومی ایران متوجه آمریکا شود. از طرف دیگر امامخمینی(ره) هم در تمام حرفها و شعارهایش مسئله آمریکا وجود داشت و همینها باعث شد آمریکا زیر ذرهبین مردم برود. نزدیک انقلاب هم که شد و مردم به خیابان آمدند و اتفاقاتی که در خیابانها افتاد و کشتار 17شهریور که انجام شد، آمریکا رسما آمد از شاه حمایت کرد.
* و بسیاری از مواضع تند برای آن دوران است که بر ذهن و افکار انقلابیون تاثیرگذار بوده است.
** باه. ضعف دولت موقت و انتظارات افکار عمومی باعث شده بود یک نوع شکاف بین دولت موقت و مردم ایجاد شود. مردم بالاخره شعارهایشان انقلابی بود و در کوچه و خیابان بودند و آقای مهندس بازرگان و دولت موقت حرفشان این بود که انقلاب تمام شده است و مردم باید به خانههایشان بروند و دیگر نباید مداخلهای در امور داشته باشند. اینها وضعیت عمومی آن زمان بود تا رسید به آنجایی که شاه در آمریکاپذیرفته شد و این درحقیقت پوستموزی بود که جمهوریخواهان زیر پای دموکراتها گذاشتند. جمهوریخواهان آمریکا آمدند و کارتر و برژینسکی مشاور امنیت ملی در دولت جیمی کارتر را قانع کردند که شاه را بپذیرند و مردم ایران هم این موضوع را توهین تلقی کردند و همه داخل کشور بسیار برآشفته شدند.
دراین حین ملاقاتی هم بین دولتموقت، یعنی آقایان بازرگان، یزدی و دیگران در الجزیره بهعنوان جشن استقلال الجزیره برگزار شده بود و دراین جشن اعضای دولتموقت با برژینسکی ملاقاتی داشتند که این موضوع هم از نظر ما یک اشتباه اساسی تلقی شد؛ زیرا در آن ملاقات درباره حضور شاه در آمریکا صحبت نشده بود. پذیرفتن شاه تا لحظهای که دانشجویان تصمیم گرفتند سفارت را تسخیر کنند چیزی در حدود 15روز به طول انجامید؛ یعنی از اواخر مهرماه شروع شد تا 13 آبان ماه. دو هفته بسیار پرتنش، پراسترس، هیجانی و پرشور که متاسفانه سیاستمداران ایران در آن غایب بودند.
* و اگر سیاستمدارانی که بهقول شما در آن فضا غایب بودند، حضور داشتند میشد انرژی و هیجانی را که شما به آن اشاره میکنید مدیریت کنند؟
** سیاستمدارانی که مسئول فضای سیاسی و دیپلماتیک کشور بودند متوجه نبودند باید این شور و هیجان را مدیریت کنند؛ یعنی اگر دولتموقت آن زمان بیانیه داده بود، اطلاعیه داده بود، در سفارت آمریکا را بسته بود، بهعنوان اعتراض ملاقات خودش را با برژینسکی لغو میکرد، یا حتی اعلام یک تظاهرات میکرد در میدان آزادی، انرژی موجود در میان جامعه و دانشجویان برطرف میشد و سفارتی اشغال نمیشد و دیگر دانشجویان خط امام چنین کاری نمیکردند.
* شما مطمئناید که اگر دانشجویان خط امام این کار را نمیکردند، گروه دیگری از راه نمیرسید تا بخواهد این اقدام را انجام دهد؟
** خیر. معتقدم اگر دانشجویان خط امام این کار را نمیکردند، مطمئنا یک گروه اجتماعی دیگر این کار را میکردند و چهبسا باادبیات تندتر و رفتار تندتر این اقدام را انجام میدادند؛ حتی امکان داشت با ضربوجرح و قتل همراه میشد. بالاخره این 15روزی که منتهی شد به اشغال سفارت آمریکا، 15روز تاریک برای فضای سیاستورزی در ایران بود.
* چرا داخل کشور هر سال عدهای از گروههای سیاسی اشغال سفارت آمریکا را بازتاب میدهند و سعی میکنند که همچنان گذشته را زنده نگه دارند؟
** متاسفانه اینطور است. مسئله اشغال سفارت آمریکا به تاریخ پیوسته است. بعد از اشغال سفارت آمریکا، رونالد ریگان رئیسجمهوری آمریکا شد و آقای مک فارلین با یک کیک، انجیل و با یک هواپیما و تعدادی تسلیحات موشکی وارد فرودگاه مهرآباد شد. او این کار را کرد بهمفهوم اینکه میخواهیم با ایران رابطه داشته باشیم؛ بنابراین مسئله اشغال سفارت آمریکا در آن زمان تمامشده بود. در سالهای بعد که از انقلاب میگذشت، در دورههای مختلفی آمریکاییها و بعضی در ایران تصمیم گرفتند این ارتباط را بین ایران و آمریکا برقرار کنند؛ برای نمونه در دوره دولت اصلاحات آقای سید محمد خاتمی مصاحبه استراتژیک با سیانان انجام داد و آنجا اعلام کرد ما با ملت آمریکا سوابق و روابط خوبی داریم.
او با این گفتوگو حسننیت خودش را نشان داد؛ حتی خاتمی در دورهای بهعنوان رئیسجمهوری یک کشور اسلامی با خانوادههای گروگانهای آمریکایی در ایران ابراز همدردی کرد و بلافاصله بعد از آن خانم مادلین آلبرایت، وزیرخارجه وقت آمریکا، اعلام کرد که ما مسائل ایران را میفهمیم و اعتراف کرد نقش آمریکا کودتای 28مرداد32 اشتباه بود، اما گفت که ما، یعنی ایران و آمریکا، باید از آن عبور کنیم. همه این شواهد نشان میدهد پرونده اشغال سفارت آمریکا بسته شده و به تاریخ سپرده شده است. درست است که بازخوانی چنین اتفاقی اشکال ندارد، اما اینکه هر صباحی عدهای میآیند و اشغال سفارت آمریکا را در بوق میکنند یا بزرگ جلوهاش میدهند و از احساسات تودههای مردم استفاده میکنند برای اینکه آن اتفاق را زنده نگه دارند، ایراد دارد.
نمیخواهم بگویم که 13آبان را کنار بگذاریم یا اگر کنار بگذاریم رابطه ایران با آمریکا از فردای آن روز خوب میشود، قطعا اینطور نیست که بهراحتی رابطه بین این دو کشور برقرار شود، اما میخواهم بگویم بهاین موضوع هم نیازی نیست که اشغال سفارت آمریکا را مدام یادآوری کنیم. اینکه درحالحاضر شعارهایی را سر میدهند چندان درست نمیدانم و فکر میکنم مسئله اشغال سفارت آمریکا همانطور که گفتم به تاریخ پیوسته و الان هم رابطه ایران و آمریکا تابع بازیگران اصلی در صحنه سیاست ایران و آمریکاست.
* اینکه معتقدید اشغال سفارت آمریکا مسئلهای تاریخی بوده یا حتی برای آمریکاییها هم تمام شده است، چرا برای برخیها داخل کشور همچنان موضوعی بهروز است؟
** باید بهاین نتیجه برسیم که آمریکاییها بالاخره با کودتای 28مرداد سیلیای به گوش ما زدند و ما هم با اشغال سفارت یک سیلی به گوش آنها زدیم. این سیلیزدنها بالانس شد، تمام شد و با هم به تفاهم رسیدیم که بههرحال با یکدیگر یربهیر شدیم. طلبی داشتیم از آمریکاییها که باید میپرداختند که با اشغال سفارت آن را پرداخت کردند. اقدام دانشجویان خط امام بیش از هر چیزی برای جامعه جهانی و آمریکا ثابت کرد که 28مرداد کار غلطی بوده و دیگر اشغال سفارت مسئله تاریخی است و نباید به آن دامن زد.
* شما تصور میکردید روزی برسد که رئیسجمهوری ایران با همتای آمریکایی خودش تلفنی صحبت کند؟
** بله، حتی تصور میکردم که وزیر امورخارجه کشورمان با اوباما دست بدهد. بعد از برجام بهاین نتیجه رسیدم. همانطور که گفتم اشغال سفارت آمریکا به تاریخ پیوسته است و زمان خیلی مسائل را حل میکند. برجام درحقیقت یک نوع توافق با جامعه غرب است و فراتر از مسائل هستهای است. بعد از تایید برجام با مصوبه شورایعالی امنیت ملی، ایران وارد مسائل پسابرجام شده است و امکان بازگشت به گذشته وجود ندارد. هزینه برهمزدن برجام و بازگشت به دوره پیشابرجام برای ایران سنگین است و افکار عمومی تحت هیچ عنوانی حاضر نیستند این موضوع را بپذیرند. الان شما میبینید افرادی که دلواپس و نگران بودند و میگفتند که توافق هستهای یک نوع عقب نشینی است به گوشه رینگ فرستاده شده و اصلا با استقبال مواجه نشدهاند.
90درصد مردم ایران از برجام حمایت میکنند و بازهم اگر صندوقهای رأی را در خیابان نصب کنند و همین الان به رأی گذاشته شود افرادی که مخالف برجام هستند همان رأیی را میآورند که آقای جلیلی در انتخابات 92 آورد؛ بنابراین ایران وارد دوران پسابرجام شده است. ملاحظات و شروطی که رهبری گذاشته است مانع از این نمیشود که برجام اجرایی نشود یا لغو شود. آنها دقتهایی است که رهبری همیشه داشته و بهنظرم از زیرکی سیستم رهبری در ایران است که توانست مذاکره و توافق را اینگونه مدیریت کنند و با هوشمندی به اینجا برسانند.
* پس برجام را نقطهعطفی در تاریخ روابط ایران و آمریکا میدانید؟
** اجرای برجام بهاین خواهد انجامید که ایران از دوران پیشابرجام و دوران جنگ سرد یا دوره ذهنیت سرد عبور کند و این موضوع خیلی مهم است؛ یعنی حتی برجام از قطعنامه 598 یا از قرارداد الجزایر که گروگانها را آزاد کردند بسیار مهمتر است. برجام یک توافقنامه قابل دفاع است. برجام برای عبور ایران از دوران پیشابرجام و دوران جنگ سردش با دنیای غرب بسیار ارزنده است. منتهی این بهمعنای آن نیست که از فردای اجرای برجام ایران گلستان شود، مسائل و مشکلات حل شود یا آمریکاییها پایشان به ایران باز شود. قطعا همه اینها مراحلی دارد که براساس یک نقشهراه جلو خواهد رفت.
* تفاوت سیاستخارجی دولتهای نهم و دهم با دولت یازدهم در مسئله هستهای در چه بود؟
** ما حق هستهای خودمان را که میخواستیم با روشهای علمی از آن استفاده کنیم یا برای توسعه دانش و فناوری مورد استفاده قرار دهیم، محمود احمدینژاد اینها را در نظر نگرفت و مسئله توان هستهای و حقوق هستهای ما را به مسئله امنیتی تبدیل کرد؛ به یعنی او کشور را با سیاستهایش برد در یک جریانی که میخواست درمقابل دنیا ایستادگی کند و و از طرفی هم با الفاظی صحبت کرد که میخواهد دنیا را نابود کند. او با صحبتهایش ایرانهراسی را در دنیا ایجاد کرد. انزوای ایران و مدیریت غلط احمدینژاد جامعه ایران را در مسیر کنارگذاشتن تفکر حاکم بر دولتهای نهم و دهم قرار داد و انتخاب روحانی نماد این تغییر مسیر بود.
فکر میکنم تعامل خوبی که بین رهبری و جامعه بود و درک متقابلی که هم رهبری از جامعه داشت و هم متقابلا جامعه از رهبری، یک نوع بازی را بین آرمانگرایی و واقعگرایی پیش برد و نتیجهاش هم استقرار دولتی بود که قصد و برنامه و اولویتش حل مسئله هستهای ایران بود. بهنظرم امروز دیگر حنای مخالفان برجام رنگی ندارد. آنها در کمیسیون بررسی برجام بازی را بهسمت مرگ و زندگی بردند و بهگونهای آن را حیثیتی کردند که انگار برجام سند خیانت دولت حسن روحانی است و برجام یعنی فروش استقلال کشور. آنها که طرفدار دولت احمدینژاد بودند، برجام را با ترکمانچای مقایسه کردند و این مقایسه خیلی بدی بود.
برجامی که ساعتها روی آن کار شده بود و دیپلماتهای قهار و کارشناس درباره آن حرف زده بودند، از طرف مخالفان دولت یازدهم و طرفداران دولت احمدینژاد تبدیل شد به یک برجامچای یا اتمچای؛ انگار که ما داریم یک بخش از کشورمان را از دست میدهیم. نگران این نبودند که روسها در دریای خزر دارند حق ما را میخورند و در هشت سال دولت احمدینژاد رگ گردنشان بیرون نمیزد، اما درباره برجام مخالفت کردند و میکنند.
اشتباه استراتژیک منتقدان برجام این بود که نه به شرایط و زمینه فعلی کاری داشتند و نه به گذشته که چه شد ما به اینجا و به تحریم رسیدیم و نه حتی به آینده کاری داشتند. اینها رفته بودند چسبیده بودند به مسائل داخلی برجام و جزییات را برجسته میکردند و بعد آنها را حیثیتی کردند و تبدیل به مسئله مرگ و زندگی. آنها الان دستشان خالی است. اگر در انتخابات اسفند هم شرکت کنند همان نتیجه را میگیرند که سعید جلیلی در انتخابات سال 92گرفت و شاید حتی ضعیفتر.
* بهعقیده شما حسن روحانی سیاستخارجی را ریلگذاری مناسبی کرده است؟
** ریلی که احمدینژاد در آن مشغول به حرکت بود، ریل غربستیز و تشنجزایی بود. ریلی بود که شعارها و حرفهایی در آن میزد که ما میخواهیم دنیا را مدیریت کنیم و بهنوعی دچار توهم توطئه بود. توهمی که فکر میکرد دنیا میپذیرد ایران بیاید جهان را مدیریت کند، اما ریلی که حسن روحانی روی آن حرکت میکند ریل واقعگرایی است؛ ریلی است که براساس منافع ملی حرکت میکند؛ منافع ملی بهاین معنا که ما چقدر توان داریم که اهداف خودمان را پیش ببریم. نمیشود بدون توجه به بررسی توان خودمان همینطور شعار داد؛ مثلا احمدینژاد فکر میکرد براساس بازدارندگی نظامی میشود دنیا را تهدید کرد.
درست است که نیروی نظامی ما با دانش توان بومی و داخلی بهجایگاه ارزشمندی رسیده است، قدرت بازدارندگی درمقابل نیروهای نظامی کشورهای خارجی در صورت ائتلاف احتمالی بینالمللی شوخی است. منافع ملی، یعنی واقعبینی توان و پتانسیل موجود. آقای روحانی روی این ریل درحال حرکت است. هدف دولت روحانی از اعتدال بیشتر نوعی مفهومانگیزی پراگماتیستی است. نوعی واقعگرایی است و بهنظرم کاملا مسیرهای احمدینژاد و روحانی در سیاستخارجی با یکدیگر متفاوت است. دولت روحانی پیشتوانه مردمی دارد. احمدینژاد جنون شعارهای غیرواقعی داشت؛ شعارهایی که فقط بهنوعی چالش و ستیز با دنیا بود. احمدینژاد اتکایش به روسها بود و در آخر آنها هم سرش را کلاه گذاشتند.
* چرا با اینکه احمدینژاد بارها گفت آماده مذاکره با آمریکاست و به رئیسجمهوری این کشور هم نامه نوشت، هیچوقت اهمیتی به نامههایش داده نشد، اما از طرفی تا دولت روحانی به سر کار آمد دربهای مذاکره باز شد؟
** هیچ نفعی برای آمریکا و اسراییل بیشتر از این نبود که سیاست احمدینژاد ادامه پیدا کند. برای اینکه آن ادبیات تند و لمپنی او و شعارهایی که میداد باعث شده بود کشورهای منطقه را بترساند و آنها را بیشتر جذب آمریکا و اسراییل کند. احمدینژاد منشا اصلی انتقال پرونده ایران از آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمانملل بود؛ یعنی دولت او و رفتار او باعث شد پرونده ایران از آژانس که زیر نظر شورای حکام بود به شورای امنیت و زیر فصل هفت برود که بسیار خطرناک شد. سیاستهای دولتهای نهم و دهم تا جایی ادامه پیدا کرد که ایران منزوی شد و وقتی محمود احمدینژاد چشم باز کرد، دید ایران منزوی شده، تحریمهای فلجکننده علیه ایران صورتگرفته.
آمد که ورق را برگرداند و به فکر خودش شرایط را درست کند، اما دید که افکار عمومی مخالفش است و آمریکاییها حاضر نبودند با او وارد مذاکره شوند. از طرفی دولت روحانی متفاوت بود و تغییر پارادایمی صورت گرفت. البته این را هم بگویم که مذاکره با آمریکا قبل از رویکارآمدن دولت یازدهم آغاز شده بود؛ در دوره احمدینژاد و دور از چشم احمدینژاد؛ یعنی حکومت حاضر نبود او را شریک کند. برای اینکه فکر میکرد احمدینژاد بازی را بههم میزند و نمیداند چه کند. بازگشت ریل ایران از مسیر انزوا قبل از آمدن روحانی ازسوی افکار عمومی جامعه و حکومت آغاز شده بود و با انتخابشدن روحانی در سال 92 او در چنین فضایی وارد مذاکره با آمریکا و غرب شد.
* اخیرا آقای محسن میردامادی در گفتوگویی بیان کرده است که اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 با توافق هستهای 1394 یک ماهیت دارد، آیا موافق هستید؟
** بهنظرم ماهیت اشغال سفارت آمریکا ماهیتی است که بهدلیل تحقیرشدن انقلاب ایران ازسوی آمریکا که به شاه برای ورود به خاکش مجوز داده بود، اتفاق افتاد، اما مسئله برجام کاملا ایجابی است. بهدنبال برجام اگر روابط را با دنیا عادی نکنیم برجام شکست میخورد. برجام الزاماتی دارد، بهلحاظ رفتاری و نمونهاش هم شرکت ایران در کنفرانس وین است. مسئله ماهیتا متفاوت است. با حرف آقای میردامادی دراین رابطه مخالف هستم.
* عزتالله ضرغامی در گفتوگو با فارس بیان کرده است که وقتی سفارت آمریکا اشغال شد تعدادی از دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی از نظر فکری آدمهای منحرف و غیرخط امام از آب درآمدند. نظر شما درباره این صحبت چیست؟
** همه دانشجویانی که در اشغال سفارت همکاری داشتند بچههای خط امام بودند و چارچوبهای خط امام را قبول داشتند. ما از ابتدا پروتکلی داشتیم که اگر افرادی در میان دانشجویان خط امام هستند که وابستگی حزبی و تشکیلاتی را با یک گروه سیاسی خاص دارند باید سفارت آمریکا را ترک کنند. برای اینکه دانشجویان خط امام هویتشان و ارتباطشان با امام تعریف میشد و در طول 444روز شاید چیزی حدود 30هزار نفر دانشجو در شیفتهای مختلفی در ارتباط با دانشجویان خط امام قرار میگرفتند. در هر جمعیتی اینطور میشود و افرادی خطاکار به وجود میآیند.
داخل سفارت آمریکا داشتیم افرادی را که بعد متوجه شدیم یکی از سندها را با خودش بیرون برده است؛ یا نمونههایی بود که میدیدیم بعضی از دانشجویان خط امام رفتارشان متناسب نیست یا خیلی مذهبی نبودند، یا به گروهی وابستگی داشتند. اینها تبعا باید سفارت را ترک میکردند و البته تعدادشان کم بود.
* پرچم آمریکا در سفارتش بعد از نیمقرن، یعنی 54 سال، در کوبا برافراشته شد. در آن مراسم سه تفنگدار دریایی سابق آمریکا که در سال 1961 پرچم این کشور را پایین کشیده بودند در مراسم برافراشتهکردن پرچم آمریکا در داخل سفارت حضور داشتند. اگر روزی سفارت آمریکا در ایران شروع به کار کند، آیا برای بازگشایی سفارت میروید یا سخنرانی کنید؟
** امیدوارم رابطه برقرار شود و سفارت آمریکا در ایران و همچنین سفارت ایران در واشنگتن بازگشایی شود، اما بعید میدانم که به عمر ما کفاف دهد.
* بازگشایی سفارتهای دو کشور چه پیشنیازها و مقدماتی نیاز دارد؟
** روابط ایران و آمریکا پیچیده است و بیش از 30سال جنگ سردی میان این دو کشور بوده است؛ طول میکشد تا روابط عادی شود. اختلاف منافع بین دو کشور حلشدنی نیست، اما با گذشت زمان میشود بهاین موضوع امیدوار بود. در مسائل منطقه گشایشهایی ایجاد میشود، اما احتیاج به زمان دارد. نمیشود آمریکا ناوهایش را در منطقه داشته باشد و بعد پای میز مذاکره بنشیند. طبعا ایران پای میز مذاکره بهصورت نامتعادل نمینشیند. درباره رابطه ایران و آمریکا احتمالا یک پروسه طولانیمدت خواهد بود.
http://www.bahardaily.ir/fa/Main/Detail/4109
ش.د9404365