(روزنامه شرق ـ 1394/07/23 ـ شماره 2423 ـ صفحه 10)
با وجود ساختارهای عمیق و ریشهدار پدرسالاری در فلسطین برای چندین دهه زنان فلسطینی نقشی اساسی در مقاومت ایفا کردهاند، بااینحال، کمتر زمانی بوده که موضوع «آزادی زنان» در اولویت قرار گیرد؛ مسئلهای که شاید خود دستیابی به «آزادی ملی» را ناممکن ساخته است.
زنان فلسطینی در سال ١٩٣٦ میلادی و در زمان مبارزه علیه استعمار بریتانیا نیز نقش فعالی داشتند. آنان بخشی جداییناپذیر از مبارزه بودند. نخستین اقدام فعال سیاسی زنان فلسطینی در سال ١٨٩٣ میلادی در شهرک «افوله» بود؛ جایی که شهرکنشینهای یهودی ساخته بودند. زمانی که فلسطین تحت قیمومیت بریتانیا در فاصله سالهای ١٩٤٨ تا ١٩١٧ میلادی قرار داشت نیز میزان مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در قالب نهادهای مدنی افزایش یافت. بهدنبال کشتهشدن ٩ زن فلسطینی در سال ١٩٢٩ میلادی و در جریان شورش در دیوار غربی در بیتالمقدس، نخستین انجمن زنان عرب تشکیل شد که درنهایت به تأسیس اتحادیه زنان عرب انجامید. این اتحادیه با برنامهریزی و سازماندهی تظاهرات و نگارش نامه برای رهبران عرب از آنان میخواست که به حمایت از فلسطینیان بپردازند.
پس از تأسیس رژیم اسرائیل و آوارهشدن فلسطینیان، زنان مهاجر فلسطینی با شرکت در فعالیتهای خیریه و اجتماعی به ایفای نقش پرداختند. پس از جنگ ششروزه ژوئن ١٩٦٧ میلادی و شکست اعراب، مقاومت فلسطینیان به تمامی سطوح مدنی و اجتماعی گسترش یافت. پس از آنکه مبارزات فلسطینیان وارد فاز جدی نظامی شد، زنانی چون «شادیه ابوغزاله» که عضو فعال جبهه مردمی برای آزادی فلسطین بود در مبارزات مسلحانه شرکت کردند. او در نوامبر ١٩٦٨ میلادی در نابلس جان باخت. «لیلا خالد» عضو شورای ملی فلسطین نیز نخستین زنی بود که در سال ١٩٦٩ میلادی یک هواپیمای اسرائیلی را ربود. «دلال مغربی» زن فرمانده فلسطینی نیز که یکی از اعضای شاخه نظامی فتح بود در سال ١٩٧٨ میلادی پس از ربودن اتوبوسی که از «حیفا» به مقصد تلآویو در حال حرکت بود، جان باخت.
در انتفاضه اول در دهه ٨٠ میلادی زنان در فعالیتهای مختلفی ازجمله شرکت در سازماندهی تظاهرات، پرتاب سنگ، توزیع بیانیهها، دوخت پرچم و کشیدن نقاشیهای دیواری با مفهوم مقاومت مشارکت داشتند. وظیفه این سازماندهی را کمیتههای زنان برعهده داشتند. این موضوع سبب درهمشکستهشدن محدودیتهای سنتی در روستا شد. حضور زنان بهقدری زیاد شد که رژیم اسرائیل مجبور به ساخت زندان امنیتی تازه برای زنان با عنوان «ابوکبیر» در جنوب تلآویو شد.
انتفاضه به فرصتی برای زنان تبدیل شد تا نهتنها علیه اشغالگری پیکار کنند بلکه برای کسب حقوق خود و برهمزدن هنجارهای محدودکننده که مانع حضورشان در جامعه بودند نیز تلاش کنند. انتفاضه فرصتی شد تا زنان فلسطینی برای نخستینبار دوشادوش مردان در خیابانها حاضر شوند. درنتیجه جنبش فمینیستی با جنبش ملی مترادف شد. تحول بیسابقه آن دوران، ظهور جنبش تازه زنان از سال ١٩٨٧ میلادی در قالب تشکیل کمیتههای زنان بود. هدف این کمیتهها ایجاد آگاهی درباره مسائل زنان و تقویت انعطافپذیری اجتماعی و بهرسمیتشناختن حقوق زنان بود. کمیتههای کاری زنان در همکاری با بنیادهای خیریه، خدمات لازم را به زنان بیسواد ارائه میدادند و به آنان هارتهای اولیه برای کمک به دیگران را میآموختند. این کمیتههای کاری، برنامه آموزشی را نهتنها در شهرها که بیشتر در روستاها و اردوگاههای آوارگان در سرتاسر کرانه باختری و نوار غزه آغاز کردند. کلاسهای این کمیته شامل سوادآموزی، آموزش بهداشتی (کمکهای اولیه) و آموزش مهارتهایی چون آشپزی، گلدوزی و ... بود. همچنین راهاندازی مراکز مراقبت روزانه نیز با هدف نگهداری از کودکانی بود که مادرانشان روزها در خارج از خانه شاغل بودند.
از این طریق بود که بهتدریج زنان در بحثهای سیاسی درگیر شدند و آگاهی خود را نهتنها درباره مسئله ملی فلسطین بلکه درباره مسائل مرتبط با حقوق زنان در جامعه ارتقا دادند. مدتی بعد کمیته کار زنان به شاخههای مختلفی تقسیم شد که خود نشاندهنده درگیریهای جناحی و سازمانی درونی جریانات سیاسی فلسطینی بود: انجمن کمیته کار که مرتبط با جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین بود، انجمن کار زنان فلسطینی که متصل به حزب کمونیست فلسطین بود، انجمن زنان فلسطینی که با جبهه مردمی برای آزادی فلسطین ارتباط داشت و کمیته زنان که برای کارهای اجتماعی وابسته به جنبش فتح بود. دراینمیان کمیته زنان فتح که بیش از هزاران عضو داشت از نظر ایدئولوژیک به نهادهای خیریه نزدیک بود و بهجای آنکه زنان را بسیج کند به ارائه خدمات به آنان میپرداخت. تنها تفاوت میان کمیتهها، هویت سیاسی آنان و موضعگیری متفاوتشان در قبال مسئله ملی بود. تنها پس از آغاز انتفاضه بود که چهار کمیته، تلاش خود را مصروف بسیجکردن و سازماندهی هواداران و جذب اعضای جدید کردند. آنان برنامههای نگهداری از کودکان را برای مادرانی که در خیزش مردمی شرکت داشتند تقویت کردند و اقدامات بهداشتی و درمانی خود را برای مجروحین و آسیبدیدگان مورد استفاده قرار دادند و به اهالی محلات فلسطینی درباره چگونگی مواجهه با آسیبهای ناشی از ضربوشتم در جریان اعتراضات یا مواجهه با گاز اشکآور آموزش میدادند.
پس از امضای معاهده اسلو در سال ١٩٩٣ میلادی و عادیسازی روابط فلسطین با اسرائیل اگرچه زنان در قالب نهادهای غیردولتی جامعه مدنی فعال بودند میزان مشارکت آنان در دولت تازهبهقدرترسیده تشکیلات خودگردان فلسطینی محدود بود. نقش زنان به داشتن مناصبی همچون منشی، تایپیست یا معلم در مدارس دولتی محدود میشد و موانعی جدی برای فعالیت سیاسی آنان در سطح بالا و رسیدن به مناصب بلندپایه سیاسی در احزاب وجود داشت.
همچنین تعداد زنان کمی در روند مذاکرات صلح حضور داشتند. در جریان کنفرانس صلح مادرید تعدادی نماینده زن حضور داشتند و پس از آن در کنفرانس واشنگتن در سال ١٩٩١ میلادی نیز همین روند تکرار شد. اما این روند به تدریج کاهش یافت بهطوریکه دیگر زنی در هیأتهای دیپلماتیک حضور نداشت. در انتفاضه اول ارزشهای سنتی در مبارزه، به حاشیه رانده شدند. محدودیتها و خط مرزهای جنسیتی و سنی و طبقاتی کنار گذاشته شدند و تمایزگذاری بین زن و مرد تا حدود زیادی از بین رفت و همگی در جبههای متحد مشارکت داشتند.
در انتفاضه دوم مشارکت زنان عمدتا در بمبگذاریهای انتحاری و عملیات شهادتطلبانه بود. آمارها نشان میدهند که از سال ١٩٦٧ میلادی بیش از ١٠هزار زن فلسطینی بازداشت شدهاند. اکثر آنان در طول بازداشت با شکنجه روانی مواجه بودهاند و برای آزاردادن آنها خشونت کلامی، فیزیکی و جنسی از سوی سربازان اسرائیلی جریان داشت.
پس از انتفاضه دوم مشارکت سیاسی زنان فلسطینی به میزان زیادی کاهش یافت. بخش عمدهای از این موضوع به سبب رشد جنبشهای مذهبی در غزه و دیگر نواحی فلسطین و بهقدرترسیدن حماس بهعنوان نماد اسلام سیاسی بود. نگاهی به عکسهای قدیمی فلسطینی در دوران انتفاضه اول و دوم نیز نشان میدهد که زنان آن دوران در حین مبارزه نیز لباسهای مد روز میپوشیدند و مشارکت سیاسی خود را در دموکراتیکترین شکل آن نشان میدادند.
بااینحال، از زمان دردستگرفتن قدرت در غزه توسط حماس، قوانین جدیدی برای نوع پوشش شهروندان غزه در خیابانها، مدارس و دادگاهها، ممنوعیت استعمال قلیان و موتورسواری برای زنان، قوانین تفکیک جنسیتی در ساحل غزه وضع شدند که همگی بر میزان مشارکت اجتماعی زنان در مناطق تحت کنترل حماس تأثیرگذار بودند.
با وجود آنکه اکثر جریانات اسلامگرای فلسطینی ازجمله حماس و جهاد اسلامی از اعضای زن در گردانهای شهدای الاقصی یا در قالب عاملان انتحاری برای بمبگذاری و حمله به اهداف نظامی و غیرنظامی فلسطینی استفاده کردند، در انتفاضه اول زنان از طریق اقدامات کمکی و ایجاد مانع انسانی میان مردان فلسطینی و سربازان اسرائیلی سعی در جلوگیری از بازداشت و شکنجه مردان داشتند. زنان زندانی در اعتصاب غذا هم با مردان شرکت میکردند. درنتیجه، تغییر قابل توجهی در روابط و توازن جنسیتی در دوران انتفاضه ایجاد شد. انتفاضه سبب شد تا ادغام نسبی زنان در جامعه و طرح مطالباتشان امکانپذیر شود و از نقش حاشیهای، درآیند.
حضور دوباره زنان فلسطینی متأثر از موج بهار عربی در سال ٢٠١١ میلادی بود، زنان در آن نقش کلیدی داشتند. مشارکت زنان ازآنرو قابل توجه است که آمارها نشان میدهند که در سالیان اخیر بر شدت خشونت مردانه علیه زنان افزوده شده است. بنا بر گزارشی با عنوان «زنان علیه خشونت» که توسط یک گروه غیردولتی فلسطینی تهیه شده است از سال ١٩٩١ میلادی، ١٦٢ زن بر اثر خشونت خویشاوندان عموما مرد در خانوادهشان کشته شدهاند. در ارزیابی دیگری که توسط اداره مرکزی آمار فلسطین در سال ٢٠١٢ میلادی صورت گرفته مشخص شده که ٣٧ درصد از زنان ازدواجکرده در اراضی تحت اشغال مورد خشونت خانگی در اشکال مختلف قرار گرفته بودند. در گزارش منتشرشده «دی تاور» اشاره شده که میزان قتلهای ناموسی در کرانه باختری و غزه در سال ٢٠١٣ به میزان دوبرابر افزایش یافته است؛ امری که نشان میدهد زنان فلسطینی علاوه بر مواجهه با اشغالگری، با ستم نظام مردسالار نیز دستوپنجه نرم میکنند.
بااینحال، بخش عمدهای از ناکامی شکست جنبش فمینیستی در فلسطین و کل جهان عرب به دلیل رویکرد جنبشهای سیاسی در خاورمیانه بوده است که تنها بهطور لفظی خشونت علیه زنان را محکوم میکنند اما در همان حال برلزوم تفکیک جنسیتی زنان در حوزه عمومی تأکید دارند و مخالف مشارکت سیاسی زنان هستند. آنان زنان را به انفعال سیاسی فرا میخوانند و این کار از طریق ابژهکردن زنان صورت میگیرد و دائما گوشزد میشود که نباید از زنان رفتارهایی خارج از چارچوب عرف و هنجارهای جامعه سرزند. این نگرش مردسالارانه محدود به بخشهای مذهبی یا محافظهکار جامعه فلسطین و دیگر جوامع خاورمیانه نمیشود. احزاب چپ سنتی خاورمیانهای نیز عمدتا اولویت مبارزه را علیه «صهیونیسم» و اشغالگری آن قرار دادهاند و تأکید بر مسائل مرتبط با حقوق زنان را انحراف از هدف اصلی قلمداد کردهاند.
آنسوتر از غزه و کرانه باختری، در نبرد نظامی علیه نیروهای داعش و سایر جریانات نیروهای ارتجاعی بنیادگرا، این زنان کوبانی بودند که از پاییز ٢٠١٤ میلادی در خط مقدم مبارزه قرار داشتند مبارزهای که ثمربخش بود. از زمان دردستگیری کنترل کوبانی در آن سال و سایر کانتونهای مجاور توسط واحدهای دفاع از خلق (شاخه سوری پکک)، زنان بلافاصله با تشکیل نهادهای تازه حضور خود را در عرصه سیاسی نشان دادند. تشکیل واحدهای «آسایش» (حافظ صلح)، شوراهای مردمی، سازمانها و جمعیت زنان، دادگاههای زنان، مراکز جوانان، مراکز مردمی، مراکز فرهنگی و هنری همگی ازجمله اقدامات زنان در روژاوا بودند.
یکی از دستاوردهای زنان روژاوا تصویب و اجرای قوانینی است که بهنفع زنان باشند. در این قانون ممنوعکردن چندهمسری و اشاره به حقوق برابر زن و مرد در زمان شهادت در دادگاههاست که در اکثر جوامع مسلمان در قانون گنجانده نشده است. از دیگرموارد این قانون که در نوامبر ٢٠١٤ تصویب شده تأکید بر لزوم مشارکت زنان در امر قانونگذاری است. در این قانون ذکر شده که هدف ایجاد برابری جنسیتی در تمام سطوح اقتصادی، اجتماعی و سیاسی میان زنان و مردان در روژاوا است تا ذهنیت مردسالار در عرصه عمومی و خصوصی ازجمله مواردی چون ازدواجهای اجباری و زودرس، جنایتهای ناموسی و نابرابری در حق ارث را رفع کند. در آغاز سخن این قانون با تأثیرپذیری از گفته مارکس اشاره کرده که میزان پیشرفت هر جامعه به درجه فعالیت و مشارکت همهجانبه زنان در ساخت و توسعه جامعه بستگی دارد و اشاره شده که این قانون منجر به رهایی زنان کوبانی از ستم تاریخی ساختار مردسالارانه میشود.
بااینحال، عدهای به این قوانین نقدهایی وارد کردهاند. برای مثال، اشاره شده که در قوانین مذکور حتی یکبار هم به زن بهعنوان یک فرد اشاره نشده است و هرجا سخنی از زن به میان آمده بلافاصله از نهادخانواده و لزوم ایفای نقش زن در آن نهاد بهعنوان منبع اصلی تشکیل جامعه سخن به میان آمده است. همچنین، در اصل ١٤ قانون کانتونها اشاره شده که برای طلاق طرفین باید راضی باشند و رضایت یک طرف کافی نیست. از دید منتقدان در ظاهر شاید این موضوع بهنفع مرد باشد اما در جامعه سنتی کوبانی زن موضعی فرودست دارد و اگر مرد آغازگر اصلی طرح موضوع طلاق باشد زن مجبور به موافقت است و اگر با این موضوع مخالفت کند نیز زن چارهای جز پذیرش خواست او را ندارد.
مبارزه زنان برای احقاق حقوق خود در کردستان عراق نیز در جریان است. احزابی چون اتحادیه اسلامی کردستان و جنبش اسلامی کردستان که سه وزیر در کابینه داشتهاند و ١٧ کرسی از ١١١ کرسی را در زمان تصویب قوانین کانتونهای روژاوا در اختیار داشتند واکنش شدیدی نسبت به مفاد قوانین مذکور از خود نشان دادند. نمونه بارز این رویارویی را میشد در ژوئن سال ٢٠١١ میلادی دید که میان رهبران محافظهکار مذهبی و نیروهای هوادار حقوق زنان در جریان تصویب قانون مبارزه علیه خشونت خانوادگی تنش به وجود آمد. شاید بیسبب نباشد که برخی از تحلیلگران از تجربه حکمرانی روژاوا بهعنوان انقلابی مخفی یاد میکنند.
در این تجربه که مسئله کردستان به مفهوم دموکراسی رادیکال گره خورده مسئله زنان نیز مطرح میشود. مدارای کردها در کانتونها در قبال یهودیان، مسیحیان و بیدینان و تمایلنداشتن آنان به وضع قوانین سختگیرانه اجتماعی در قبال زنان و پذیرش ضمنی سکولاریسم نمونه قابل توجه از ایجاد فضایی بهتر از گذشته برای زیست زنان را ارائه کرده است. در این مدل با تأکید بر مشارکت مردمی رویکرد مساواتطلبانه در قبال جنسیت مشارکت زنان در تمام سطوح اجتماعی، سیاسی و عمومی در پیش گرفته شده است. ازهمینروست که «نوال السعداوی» فمینیست شناختهشده عرب در بیان مقاومت زنان کرد نوشته است: «زنان کرد رهبری جنگ برای رسیدن دموکراسی و رهایی از ظلم و انقیاد را برعهده گرفتهاند و به تمام دنیا خواستِ برابری زنان و مردان را بیان کردند. آنان نماینده زنان تمام دنیا هستند». درواقع، روژاوا شاهد ایجاد امید تازه برای تحولی واقعی در نقش جنسیتی زنان بوده است. بیمناسبت نیست اگر روژاوا را نمونه عملی پیروزی رؤیای بهار عربی قلمداد کنیم.
در شوراهای روژاوا زنان ٤٠ درصد از سهم رهبری در تمامی سطوح را تشکیل میدهند. واحدهای حفاظت زنان جریان میلیشیای مستقل کردی است كه در کنار واحدهای دفاع از خلق از دسامبر ٢٠١٣ میجنگند و تمرکز آنان بر مبارزه علیه بنیادگرایان است و در ژانویه ٢٠١٥ میلادی پس از شکست داعش در کوبانی پیروزی بزرگی بهدست آوردند. شواهد نشان میدهند که انتفاضه در فلسطین و مبارزه علیه بنیادگرایی در روژاوا بزنگاههایی تاریخی هستند که زنان خاورمیانه میتوانند محدودیتهای اعمالشده از سوی محیط بر تن، میزان حضور و مشارکت، هویت جنسیتی و خواستههایشان را به چالش بکشند.
تابعیت زن از مرد ناشی از هیچگونه نقص بیولوژیکی جنسی نبوده است بلکه برآمده از تغییرات اجتماعی- انقلابی است که پس از نابودی جامعه مادرسالار و ایجاد جامعه طبقاتی معاصر حاصل شده است. درنتیجه، این نوع ستم میراث نظام اجتماعی و اقتصادی و دلیل اصلی تنزل موقعیت تاریخی زنان بوده است.
اما این وضعیت در خاورمیانه امروز در حال تغییر است. اگرچه زنان در تحولات اخیر خاورمیانه هدف بیشترین ستمها قرار گرفتهاند -از بهبردهکشیدهشدن توسط حاکمیت مردسالارانه داعشی تا آوارهشدن در کشورهای اروپایی به دلیل فرار از جنگ با آیندهای نامعلوم- بااینحال، روی دیگر سکه فعالشدن زنان در عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی است، زنانی که اکنون به این خودآگاهی عمومی رسیدهاند که رهایی زنان باید و میتواند در روند پیشبرد جنبش رهاییبخش ملی و قومی و مقاومت در برابر قدرت مسلط صورت پذیرد.
ارجاعدادن این موضوع به دوران پس از مقاومت و مبارزه علیه دشمن همواره حربهای بوده که احزاب سنتی منطقه از آن برای جلوگیری از طرح مطالبات اساسی زنان بهره بردهاند.