(روزنامه ابتكار ـ 1394/08/14 ـ شماره 3285 ـ صفحه 15)
به گزارش مهر، نشست امنیتی کوالالامپور که روز چهارشنبه با حضور وزرای دفاع ۱۰ کشور آسیای جنوب شرقی (اتحادیه آ سه آن) و کشورهای تاثیرگذار بر روابط منطقهای آسیا – پاسیفیک نظیر چین، روسیه، آمریکا، استرالیا، هند و ژاپن در مالزی برگزار شد، بی آنکه نتیجه مثبتی در پی داشته باشد خاتمه یافت.آنچه که در پایان این نشست امنیتی (که برای نخستین بار در سال ۲۰۰۶ برگزار شد) اهمیت داشت عدم صدور بیانیه مشترک از سوی حضار بود که به وضوح بر دودستگی به وجود آمده بین اعضای آ سه آن در قبال مناقشات ارضی دریای چین جنوبی و موضع گیری در برابر زورآزمایی پکن – واشنگتن دلالت دارد.پیش از پایان نشست، برخی از مقامات نظامی آمریکا دولت پکن را به اعمال فشار بر کشورهای آ سه آن برای عدم اشاره به مناقشات دریای چین جنوبی در بیانیه پایانی نشست کوالالامپور متهم کردند.آمریکا ادعا میکند که برخی از کشورهای آ سه آن ترجیح دادند تا به جای استناد به بیانیهای که در آن اشارهای به زیاده خواهی پکن و مناقشات ارضی دریای چین جنوبی نشده، اصلا بیانیهای صادر نکنند. این خبر را نیز به گزارش مهر اضافه کنیم که سخنگوی وزارت خارجه چین گفت آمریکا تلاش دارد با اقدامات خود در دریای چین جنوبی و اعزام ناو جنگی به این دریا چین را از حق دفاع از خود بهعنوان یک کشور مستقل محروم کند. با توجه به اخبار رسیده باید پرسید که مشکل از کجاست و دلایل افزایش تنش در دریای جنوبی چین در منطقه آسیا – اقیانوسیه برای چیست؟
آمریکا میخواهد توازن قدرت را در منطقه آسیا اقیانوسیه تغییر دهد
سیاست مهار آمریکا بر اساس نظریه
هارتلند مکیندر شکل گرفت و بعدها تبدیل به اساس سیاست آمریکا در قبال روسیه شد. از
نظر هارلفورد مکیندر برتری ژئوپلیتیکی در منافع حاصل از مرکزیت مکان و حرکت موثر
ایدهها، کالاها و مردمان قرار میگیرد. وی در سال 1904 این تئوری را ارائه کرد که
حوزهی داخلی اوراسیا با توجه به محصور بودن توسط رودخانهها و رشته کوههای مرتفع
برای قدرتهای دریایی غیرقابل نفوذ است. از این رو منطقه محوری سیاست جهانی است و
با توجه به برتری راه آهن نسبت به کشتی در زمان و برد مسیر، حاکمیت بر قلب سرزمین
جهان میتواند اساس برای سلطه بر کل جهان باشد. اما زیبگینو برژینسکی این نظریه را
بسط داد و نظریهاش بر مبنای نبرد قدرت اوراسیا و قدرت دریایی شکل گرفت. از نظر او
محور کلید مهار اتحاد شوروی در کنترل کشورهای محور از آمریکاست این کشورهای محور
عبارتند از : کره جنوبی، فلیپین، ایران، آلمان و لهستان.
در دوران جنگ سرد شناسایی
و تسلط بر محورهای ژئوپلیتکی نقش مهمی در سیاست خارجی آمریکا ایفا کرده است. وحدت
روسیهی مسلط بر هارتلند با یک قدرت صنعتی مانند آلمان میتواند مخاطره عظیمی برای
تفوق جهانی آمریکا محسوب شود. بعضیهای معتقدند که در این معادله چین میتواند
جایگزینی برای آلمان باشد عقیدهای که برای بعضیها قابل قبول نیست. به هر حال
اتخاذ ضد سلطه چین، روسیه و ایران بدترین اتفاق برای راهبرد آمریکا در حوزه
اوراسیاست. ولی راهکاری که برژینسکی ارائه میدهد قابل توجه است: او توصیه میکند
که ایران و چین نباید همزمان از سوی آمریکا رانده شوند و باید در هنگامی که با یکی
از این کشورها رابطه خصمانه برقرار است به دیگری نزدیک شد. اتفاقی که به نظر
برژینسکی در سالهای 1995 و 1996 نیفتاد و به راهبرد استراتژیک آمریکا در اوراسیا
ضربه وارد کرد. اکنون و در زمان حاضر تلاش آمریکا بر مبنای این استراتژی قرار
گرفته است.
رشد چین معادلات آمریکا را به هم زده است
آمریکا در زمان جنگ سرد و در رقابت با اتحاد جماهیر شوروی برای تقویت چین اقداماتی انجام داد و اهدافی را دنبال میکرد، از جمله اینکه با ادغام چین در اقتصاد سرمایه داری به رهبری آمریکا معتقد بود وجود یک چین قدرتمند میتواند مانعی برای تلاش مسکو در ادغام سیاسی کشورهای آسیای مرکزی شود. و دیگر اینکه رشد نیازهای چین به انرژی منجربه ایجاد منافع مشترک با این کشور برای مناطق نفت خیز و ایجاد رژیمهای همسو میشود. دیگر اینکه با حمایت چین از پاکستان تفوق هند بر پاکستان منتفی میشود و این اقدام مانعی در برابر بلند پروازیهای هند خواهد بود. و در نهایت آمریکا چشم به همکاری چین و ژاپن در منطقه سیبری دوخته بود. اما بعد از گذشت سالها آمریکا در هیچکدام از این موارد به موفقیت دست نیافت و رشد و حرکت سرمایه در چین و حرکت به سمت مناطق همجوار و حتی سطح جهانی امید آمریکا را با یاس مواجه کرد و باعث شد استراتژیسینهای آمریکا به تغییر راهبری اساسی بیاندیشند. اول اینکه چین نه تنها مانعی بر سر راه اتحاد آسیای مرکزی به رهبری روسیه نگردید بلکه با پیمان شانگهای نشان داد که در تلاش برای تصاحب بازارهای آسیای مرکزی است و خلاف نظر راهبرد آمریکا حرکت میکند. در مورد انرژی خیلی مواقع مواضع چین به تقابل با آمریکا کشیده شد و منجر به نزدیکی این کشور به ایران و ونزوئلا گردید. چین بعد از اشتباهی که در هستهای شدن پاکستان مرتکب شد و باتوجه به خطر بنیادگرایی در منطقه سین کیانگ تغییر رویه داده اما پاکستان را از برنامههای خود حذف نکرده و این کشور نقش مهمی را در راهبرد جاده ابریشم چین ایفا میکند. برخلاف طبع آمریکاییها نزدیکی چین و هند در قالب بریکس به سرعت پیش میرود. و دست آخر چین نه تنها با ژاپن متحد نشد بلکه وقایع اخیر نشان میدهد که اختلافات مرزی بر سر جزایر در دریای جنوبی تا مرز اقدام نظامی پیش رفته است. و چین برعکس در جهت نزدیکی به روسیه در حرکت است.
آمریکا بی ثباتی و هرج و مرج در مناطق مختلف را در دستور کار قرار داده است
در نتیجه این وضعیت استراتژیستهای آمریکایی به این نتیجه رسیدند که اوراسیا بزرگتر از آن است که با یک نظام سیاسی مدیریت گردد. بنابراین برای مناطقی که نمیتوانند بر آنها سیطره داشته باشند بی ثباتی و هرج و مرج را در دستور کار خود قرار دادند. رشد و گسترش تروریسم در افغانستان، عراق و سوریه و کشیده شدن دامنه نفوذ آنها به جنوب چین و منطقه آسیای میانه و قفقاز و کشور روسیه بر این مبنا قابل تحلیل است. هر چند که مواجهه مستقیم با چین در دستور کار مقامات آمریکا نبوده، اما رویدادهای اخیر هم چون تلاش چین برای ایجاد جاده ابریشم، تقویت شانگهای و بریکس، نزدیکی به روسیه و ایران، تشدید جنگ ارزی و تقویت بلوک ترانس پاسفیک از سوی آمریکا برای مقابله با چین نشانه شدت یافتن مواجهه میان این دو کشور است. جدیدترین مواجهه دو کشور در دریای جنوبی چین در حال شکل گرفتن و با اعزام نیروی دریایی آمریکا در حال تشدید شدن است. به نتیجه نرسیدن نشست آ. سه. آن و تشدید اختلافات درونی در روز گذشته شواهدی دال بر این قضیه است. آمریکا تلاش میکند با دامن زدن به اختلافات کشورهای منطقه با چین از این قدرت نمایی چین جلوگیری کند و در همین راستا شروع به تجهیز ارتش کشورهای منطقه بخصوص سنگاپور با سلاحهای پیشرفته کرده است. علاو بر این تلاش دارد در خاورمیانه تا حدودی انعطاف نشان دهد و با نزدیکی به ایران مانع اتحاد این کشور با چین گردد. هر چند که مقامات ایران نیز به این وضعیت آگاهی دارند وتلاش بیشتری برای نزدیکی اقتصادی و راهبری به چین و روسیه نشان میدهند.
http://ebtekarnews.com/?newsid=24861
ش.د9404425