(روزنامه شرق ـ 1394/08/26 ـ شماره 2450 ـ صفحه 10)
** توجیهش تاحدودی همان کلیشه قدیمی است: وقتی داروندارتان یک چکش باشد، هرچیزی را میخ میبینید. مزیت نسبی ایالات متحده در نیروی نظامی است. وقتی یکی از اشکال مداخله شکست میخورد، میتوان با فناوریهای جدید، ابزارها و ... در اَعمال و آموزهها تجدیدنظر کرد. کتاب اخیر «اندرو کوبرن» با عنوان «زنجیره کشتوکشتار» مرور خوبی است بر این روند از جنگ جهانی دوم تا به امروز. گزینههای ممکن دیگری هم هست مثل حمایت از دموکراسی (در واقعیت نه در حرف و شعار)، اما عواقب احتمالی این گزینهها بهنفع آمریکا نیست. به همین دلیل ایالات متحده، چنانکه پژوهشگر ارشد طرح «ترویج دموکراسی»، «توماس کاروترز»، خاطرنشان میکند، از آن نوع «دموکراسی» حمایت میکند که «از بالا به پایین» باشد و در آن نخبگان سنتی وابسته به آمریکا در قدرت میمانند. کاروترز، از مقامات دوره ریگان، مدافع سینهچاک این روند است ولی از بخت بد درک خوبی از واقعیت دارد.
* به اعتقاد برخی، هم سبک و هم ماهیت جنگهای دوران «باراک اوباما»، رئیسجمهوری آمریکا، از سلف خود، «جورج دبلیو بوش»، کاملا متفاوت است. آیا این ادعاها معتبر است؟
** بوش به خشونت نظامی توأم با شوکوترس اتکا میکرد که برای قربانیان فاجعهبار از کار درآمد و به شکستهای جدی ایالات متحده انجامید. اوباما به تاکتیکهای متفاوتی متکی است؛ در درجه اول استفاده از هواپیماهای بدونسرنشین برای ترور در سرتاسر جهان که رکورد جدیدی در تروریسم بینالمللی بهجای گذاشته و عملیات نیروهای ویژه در بیشتر کشورهای جهان. «نیک ترسه»، محقق برجسته این موضوع، اخیرا در گزارشی از رکورد تکاندهنده استقرار نیروهای نخبه آمریکایی در ١٤٧ کشور در سال ٢٠١٥ خبر داد.
* بیثباتی و آنچه من «ایجاد سیاهچالهها» میخوانم، هدف اصلی امپراتوری هرجومرج در خاورمیانه و جاهای دیگر است، اما در ضمن روشن است که آمریکا بیهیچ درکی از جهتیابی در دریایی متلاطم به پیش میرود و همین که وظیفه تخریب را به اتمام رساند نمیداند چه باید کرد. این موضوع تا چه حد به افول آمریکا در مقام یک قدرت مسلط جهانی مربوط است؟
** هرجومرج و بیثباتی واقعیت دارد اما فکر نمیکنم هدف اصلی باشد. بلکه این هرجومرج پیامد حمله ناشیانه با پتک به نظامهای شکننده است؛ همان پتکی که ابزار اصلی حمله به عراق، لیبی، افغانستان و جاهای دیگر بود. افول مداوم قدرت مسلط آمریکا (درواقع از سال ١٩٤٥ با برخی فرازوفرودها) پیامدهایی در صحنه جهان کنونی بههمراه داشته است؛ نمونهاش سرنوشت «ادوارد اسنودن». براساس گزارشها، چهار کشور آمریکایلاتین به او پیشنهاد پناهندگی دادهاند، بیآنکه دیگر از واکنش سخت واشنگتن هراسی داشته باشند. اما حتی یک قدرت اروپایی هم تمایل ندارد با خشم آمریکا روبهرو شود. این پیامد افول معنادار قدرت آمریکا در نیمکره غربی است.
بااینهمه، بعید میدانم هرجومرج خاورمیانه از اساس به این عامل برگردد. یکی از پیامدهای حمله آمریکا به عراق، تحریک درگیریهای فرقهای بود که در حال ازبینبردن عراق و تکهپارهکردن منطقه است. بمباران اروپا در لیبی فاجعهای پدید آورده که بسیار فراتر از گردش سلاح و جنایات داعش است. خشونت ناشی از مداخلات تأثیرات زیاد دیگری هم داشته است. در ضمن عوامل داخلی زیادی هم در کار است. فکر میکنم «پاتریک کوبرن»، خبرنگار حوزه خاورمیانه، درست میگوید که وهابیسازی اسلام سنی یکی از خطرناکترین تحولات دوران مدرن است. درحالحاضر، بسیاری از مشکلات موحش عملا لاینحل به نظر میرسند، مثل فاجعه سوریه که تنها کورسوی امید بهنوعی حلوفصل ماجرا از طریق مذاکره است ولی قدرتهای درگیر لاکپشتی در این مسیر پیش میروند.
* روسیه هم حمله هوایی به سوریه را آغاز کرده. این امر تا کجا پیش میرود و آیا روسیه تهدیدی برای منافع آمریکا در منطقه است؟
** راهبرد روسیه آشکارا حفظ رژیم سوریه است و «باران تخریب» در وهله نخست بر سر نیروهای جهادی مورد حمایت ترکیه، عربستانسعودی و قطر و تا حدودی ایالات متحده میریزد. یکی از مقالات اخیر واشنگتنپست نشان میداد که تسلیحاتی که سازمان سیا برای این نیروها فراهم کرده (تسلیحاتی با تکنولوژی بالا) توازن نظامی علیه «بشار اسد»، رئیسجمهوری سوریه، را تغییر داده و یکی از عوامل واردشدن روسیه به این کارزار بوده است. ما باید نسبت به «منافع ایالات متحده» هوشیار باشیم. منافع قدرت ایالات متحده زمین تا آسمان فرق دارد با منافع مردم آمریکا و در جاهای دیگر هم معمولا همین است. منفعت آمریکا رسما ازبینبردن اسد است و طبیعتا حمایت روسیه از دولت دمشق تهدیدی برای آن بهشمار میرود. این رویارویی نهتنها برای سوریه مضر است (اگر نگوییم فاجعهبار) بلکه تشدید غیرمترقبه جنگ را بههمراه دارد که میتواند فراتر از این حرفها فاجعهبار باشد.
* آیا داعش هیولای دستپرورده آمریکاست؟
** تیتر مصاحبه اخیر «گراهام فولر»، تحلیلگر برجسته خاورمیانه، از این قرار بود: «افسر سابق سیا میگوید سیاستهای آمریکا به ایجاد داعش کمک کرده است». به نظر من آنچه فولر بهدرستی میگوید این است که «ایالات متحده یکی از پدیدآورندگان کلیدی این سازمان است». ایالات متحده برنامهای برای شکلگیری داعش نداشت اما مداخلات ویرانگر آن در خاورمیانه و جنگ عراق، دلایل اساسی تولد داعش بود. خاطرتان هست که نقطه شروع این سازمان اعتراض به مداخله آمریکا در عراق بود. در آن زمان خیلی از سنیهایی که بنیادگرا هم نبودند به جهت مخالفت با اشغال عراق از این گروه حمایت کردند. بنابراین در پاسخ به سؤال شما باید بگویم تجاوز آمریکا یکی از عوامل ظهور داعش بود، البته نه به معنای توهم توطئه که در منطقه شایع است مبنیبر اینکه ایالات متحده برای ظهور این هیولای شگفتآور برنامهریزی کرده.
* جذابیتی که یک سازمان کاملا متوحش و درندهخو مثل داعش در میان بسیاری از جوانان مسلمان اروپا دارد، چه توضیح و توجیهی دارد؟
** «اسکات آتران» مطالعه دقیقی درباره این پدیده داشته است. در درجه اول به نظر میرسد این جذبه میان جوانانی وجود دارد که در شرایط سرکوب و تحقیر بهسر میبرند، با کمترین امید و فرصتهای اندک، در جستوجوی هدفی در زندگی که شأن و منزلت خود را بازیابند؛ و در این مورد خاص، هدف ایجاد یک دولت آرمانشهری در تقابل با قرنها انقیاد و تخریب قدرتهای امپریالیستی غربی است. علاوهبراین، به نظر میرسد فشار همسنوسالانشان هم کار خود را میکند، کسانی مثل اعضای یک باشگاه فوتبال و نظایر آن. بیشک ماهیت فرقهای شدید درگیریهای منطقهای هم یکی دیگر از عوامل است – یعنی، نهتنها «دفاع از اسلام» بلکه دفاع از اسلام در برابر شیعیان. این صحنه بسیار زشت و خطرناکی است.
* دولت اوباما علاقه کمی برای ارزیابی مجدد روابط ایالات متحده با رژیمهای استبدادی و بنیادگرا در کشورهایی مثل مصر و جنوب شبهجزیره عربستان نشان داده است. آیا ترویج دموکراسی عنصری کاملا دروغین در سیاست خارجی ایالات متحده است؟
** بیتردید کسانی مثل توماس کاروترز، که پیشتر به او اشاره کردم، واقعا درون حکومت برای ترویج دموکراسی تلاش میکنند. او در وزارت خارجه «دونالد ریگان» روی «ترویج دموکراسی» کار میکرد. اما سوابق امر بهوضوح نشان میدهد که دموکراسی بهندرت عنصر مهمی در سیاستگذاری است و اغلب تهدید به حساب میآید. دلایل قانعکنندهای بر این نظر داریم و افکار عمومی نیز بر آن صحه میگذارد. تنها به یک نمونه آشکار اشاره میکنم: نظرسنجی افکار عمومی از سوی آژانس نظرسنجی برجسته آمریکایی (وین/ گالوپ) نشان میدهد ایالات متحده با اختلافی زیاد بزرگترین تهدید برای صلح جهانی به حساب میآید؛ پاکستان با تفاوت در جایگاه دوم قرار دارد (احتمالا بهخاطر رأی هندیها). در آستانه بهار عربی یک نظرسنجی در مصر گویای حمایت چشمگیر از برنامه هستهای ایران برای مقابله با قدرت اسرائیل و آمریکا بود. افکار عمومی اغلب طرفدار آندست اصلاحات اجتماعی است که به شرکتهای چندملیتی مستقر در ایالات متحده آسیب برساند و خیلی چیزهای دیگر. اینها خطمشیهایی نیست که آمریکا علاقهای به نهادینهشدن آن داشته باشد، ولی دموکراسی اصیل به افکار عمومی صدا میبخشد. به دلایل مشابه، سیاستمداران آمریکا از دموکراسی وطنی میترسند.
* آیا در آینده نزدیک تغییرات عمدهای را در سیاست خارجی ایالات متحده پیشبینی میکنید، چه تحت یک دولت دموکرات و چه جمهوریخواه؟
** تحت یک دولت دموکراتیک نه، ولی با یک دولت جمهوریخواه اوضاع بهمراتب مبهمتر است. اگر اظهارات گروه کنونی نامزدها را بتوان جدی گرفت، جهان میتواند با مشکلی عمیق روبهرو شود. برای مثال توافق هستهای ایران که جمهوریخواهان نهتنها به اتفاق آرا با آن مخالفند بلکه بر سر بمباران سریع ایران با هم رقابت میکنند. اکنون لحظه بسیار عجیبی در تاریخ سیاسی آمریکاست که موجب نگرانی زیادی است؛ کشوری با قدرت هراسانگیز تخریب.
منبع: http://www.truth-out.org/