(روزنامه اطلاعات ـ 1394/08/16 ـ شماره 26297 ـ صفحه 12)
دخالت نظامي روسيه در سوريه؛ علل و پيامدها
سرويس خارجي: دخالت مستقيم روسيه در سوريه معادلات اين کشور و خاورميانه را به هم زده است و کسي هم نميتواند منکر اين امر شود. در گزارشي تحت عنوان " بازبيني توسعه جنگ در خاورميانه و نقش خاکستري روسيه " در تاريخ 17 خرداد 94 سوالاتي مطرح شد که روسيه نه شفاهي بلکه با حضور نظامي مستقيم در سوريه به اين سوالات پاسخ داده و به تعبيري نقش خاکسترياش را کنار زده و رنگ و موضعي شفاف را در سوريه اتخاذ کرده است .به گزارش ايسنا، نگاههاي مختلفي به اين تحول بسيار مهم در خاورميانه وجود دارد:
1- با دخالت مستقيم نظامي روسيه اوضاع سوريه و راهحلهاي پيش رو براي حل آن پيچيدهتر شده است.
2- دخالت روسيه، راه حل سياسي در سوريه را تسريع خواهد کرد.
3- دخالت روسيه بحران سياسي و نظامي سوريه را از حوزه منطقهاي به حوزه بين الملل و رويارويي آمريکا و (ناتو) با مسکو تبديل کرده است.
4- دخالت نظامي روسيه در سوريه نشانگر تولد عملي و ميداني ائتلاف پنجگانه ايران، روسيه، چين، سوريه و عراق در خاورميانه براي رويارويي با تروريسم و طرحهاي آمريکا در منطقه است.
قدر مسلم آن است که حضور نيروي هوايي روسيه بر فرضيه محال سقوط نظام سوريه مهر بطلان زد.آن نگاههاي مختلف طرفداران مختلف و متفاوتي را نيز براي خود دارد. مخالفان نظام سوريه از انسداد راه حل سياسي در سوريه پس از دخالت مستقيم مسکو حرف ميزنند و آمريکا و همپيمانانش به خصوص سعودي و ترکيه از انسداد و بينالمللي شدن روياروييها در سوريه سخن ميگويند .از همه مهمتر در اين تحول مهم بر هم ريختن سياستهاي سعودي در سوريه و منطقه است که از دخالت نظامي در يمن و انعکاسهاي آن در اقتصاد سعودي، به شدت در تنگنا قرار گرفته است.
از سوي ديگر ديپلماسي "رو به روسيه" اين پادشاهي براي همگرايي مسکو با رياض نيز به شکل عملي با حضور نظامي روسيه در سوريه بر هم ريخته است. اين همه در حالي است که برخي اخبار حکايت از آن داشته است که عربستان با همکاري اردن و ترکيه درصدد بوده است تا دخالت خود در سوريه را تا مرز دخالت مستقيم نظامي افرايش دهد با اين هدف که بخشي از سواحل سوريه در شمال غربي اين کشور در منطقه لاذقيه را تحت تصرف مجموعههاي مسلح ضد نظام قرار دهد اما روسيه با پيشدستي اين نقشه را بر هم زده است. داستان از اين قرار است که چند ماه پيش مجموعه مسلح موسوم به جيش الفتح (مجموعه شکل گرفته توسط عربستان و ترکيه) شهر ادلب را به تصرف خود درآوردند و سپس پيروزيهايي نظامي در منطقه جسرالشغور رقم زدند و ارتش سوريه را مجبور به ايجاد استحکامات دفاعي در مناطقي جهت جلوگيري از نفوذ جيشالفتح به سوي لاذقيه کردند؛ شهري که شريان حياتي کنوني اقتصادي و مرکز سازماندهي لجستيک ارتش سوريه و مرکز انتقال کمکهاي نظامي روسيه به سوريه تلقي ميشود.
عدم دسترسي مخالفان نظام سوريه، داعش و جبهه النصره به درياي آزاد يکي از بزرگترين چالشهاي آنها در ميدان نظامي سوريه و عراق به شمار ميرود. در ابتدا همه برنامه ريزيها متوجه طرابلس در شمال لبنان بود اما اين طرح به دليل اجماع همه طرفهاي بينالمللي و منطقهاي بر عدم ورود لبنان به درگيريهاي نظامي منطقه و حضور پرقدرت حزبالله لبنان و ورود ارتش لبنان در برابر جبهه النصره و داعش با شکست مواجه شد. پس از آن همه نگاهها متوجه لاذقيه شد تا با حمايتهاي خارجي امکان دسترسي جيشالفتح(مجموعههاي تشکيل شده از ارتش موسوم به آزاد، جبهه النصره و احرار الشام) به لاذقيه فراهم شود. دسترسي گروههاي تروريستي به سواحل سوريه علاوه بر آن که معادله نظامي در سوريه را به نفع ترکيه و عربستان تغيير ميداد و نظريه تشکيل منطقه حائل و ممنوع پرواز را تقويت ميکرد، تنها پايگاه دريايي روسيه در مديترانه يعني طرطوس را به شدت به خطر ميانداخت و از همين جا است که نوک تحولات سوريه جهتي بينالمللي پيدا ميکرد.تهديدهاي فزاينده سواحل سوريه و لاذقيه از سوي النصره و جيشالفتح با دخالت مستقيم روسيه در سوريه و استقرار اسکادرانهاي نيروي هوايي ارتش روسيه در فرودگاههاي توسعه يافته لاذقيه همه نقشههاي ترکيه و سعودي براي دسترسي جيشالفتح و النصره به دريا را نقش بر آب کرد.
از همين رو است که بنا بر برخي اطلاعات موجود گفته ميشود که روسيه مقابل احتمال دخالت مستقيم سعودي و ترکيه در سوريه پيشدستي کرده است.اکنون در سايه ضربات سنگين و گسترده هوايي روسيه در سوريه و هدف قرار دادن پايگاههاي گروههاي داعش، النصره و جيش الفتح، مسکو حضوري مقتدرانه در سوريه و منطقه دارد که آثار مختلفي را از خود برجاي ميگذارد:
1- در صورت هماهنگي بين ارتش و نيروهاي مردمي سوريه با نيروي هوايي روسيه و پيشروي در مناطقي همچون حلب، ادلب، حمص و برخي مناطق نزديک به دمشق، توجه به برنامههاي نظامي براي سقوط نظام سوريه کمرنگ تر شده و گرايش به برنامههاي سياسي افزايش مييابد.
2-عقب راندن داعش از حلب و عقب نشيني آنها به مناطقي در استانهاي رقه و ديرالزور، امکان ايجاد هماهنگي بين ارتش عراق و سوريه براي حملات هدفمند و مشترک عليه مواضع داعش در استانهاي الانبار،نينوا در عراق و ديروز الزور و رقه در سوريه را افزايش ميدهد.
3-روند تحولات نظامي ائتلاف چهارگانه ايران، روسيه،عراق و سوريه براي مبارزه با داعش عملا شکل گرفته است و همه منتظرند تا چين نيز رسما به ائتلاف بپيوندد .
4- هماهنگيهاي سياسي روسيه با مصر و استمرار کنفرانسهاي آشتي و گفتگو بين گروههاي سياسي سوري در مسکو ميتواند کفه گفتگوها و حرکت به سوي راه حل سياسي در سوريه را سنگين تر کند اما انتظار وقوع تحولات دراماتيک و سريع که سايه جنگ را از سوريه برگيرد بسيار خوشبينانه و غيرواقعي تلقي ميشود.
5-درست است که بحران سوريه راه حل نظامي ندارد و بالاخره همه بايد به راه حلي سياسي تن دهند اما پيش در آمد اين راه حل، پيروزيهاي نظامي و برتريهاي ميداني به خصوص در منطقه حلب، شمال، شمال غربي سوريه، حومه دمشق و منطقه درعا در جنوب سوريه است و بدون آن، همه در چرخه جنگهاي بدون هدف جاري در سوريه قرار ميگيرند. حضور نظامي روسيه در کنار هماهنگي کامل با نيروهاي حاضر در اين ائتلاف و ايجاد اتاقهاي عمليات مشترک در سوريه ميتواند مقدمهاي براي ورود جدي به راه حلهاي سياسي باشد.
پوتين واقعگرايي خود را در سوريه نشان داد
دولت روسيه انگيزههاي متفاوتي براي مداخله در درگيري سوريه دارد که ميتوان به کمک به متحد قديمي، ديدهشدن مجدد به عنوان ابر قدرت در عرصه جهاني و ايجاد شرايطي که آمريکا و اتحاديه اروپا مجبور شوند به ديدگاههاي روسيه خصوصا بر سر بحران اوکراين با احترام بيشتري بنگرند، اشاره کرد. پايگاه اينترنتي شبکه خبري الجزيره با اشاره به مداخله نظامي روسيه در جنگ داخلي سوريه مينويسد، استراتژي روسيه همچنين از تجزيه و تحليل خاصي از شرايط در سوريه، منطبق با ترکيب واقعبيني عملگرايي و تجربه بيش از دو دهه از زمان سقوط کمونيسم ريشه گرفته است. تحليل روسيه اين است که استراتژي آمريکا براي تسليح و تقويت آنچه "اپوزيسيون ميانهرو" سوريه خوانده ميشود،هرگز شانس موفقيت ندارد و اکنون نيز وزارت دفاع آمريکا (پنتاگون) آن را به عنوان استراتژي شکستخورده پذيرفته است.
همچنين در چنين شرايطي، اگر دولت دمشق سرنگون شود، نتيجه آن در بهترين حالت اين است که هرج و مرج طولانيمدتي حاکم ميشود و در بدترين حالت نيز داعش و القاعده پيشروي ميکنند.
يادآوري تاکتيکهاي غربي
بنابراين مسکو تصميم گرفته تا دولت سوريه و متحدان حزبالله و کرد خود را با نيروي هوايي روسيه تقويت کند؛ درست به همان شکلي که آمريکا در سال 2011 با استفاده از نيروي هوايي به اپوزيسيون ليبي، در سال 2001 به "ائتلاف شمال" در افغانستان، در سال 1999 به ارتش آزاديبخش کوزوو و ارتش کرواسي در 1995 کمک کرد.
اين تصميم روسيه زماني که بايد انجام شد چراکه نيروهاي دولتي سوريه به نظر در مقابل حملات داعش با چالش مواجه بودند و همچنين به اين دليل که شرايط سياسي آمريکا و منافع آن اين مساله را که آنها بخواهند کاري براي متوقف کردن اقدامات روسيه انجام دهند، بسيار غير محتمل کرده است. آخرين مساله اين است که تجزيه و تحليل روسيه تاکنون کاملا درست از آب درآمده است.به دلايل واضح، داعش اکنون به القاعده پيوسته و از نقطهنظر آمريکا، آنها بزرگترين تهديد تروريستي عليه آمريکا و اروپا محسوب ميشوند.در عراق، اين مساله موجب همکاري آمريکا – ايران در حمايت از دولت اکثريت شيعه عراق عليه داعش شده است. اين موضوع همچنين به توافق هستهاي دولت باراک اوباما با ايران کمک کرد.در نوع محاسبات راهبردي روابط بينالملل (که گاها مواقعي در جنگ سرد اتفاق افتاده است) آمريکا به سادگي بايد به سمت اتحاد با ايران، حزبالله و دولت سوريه در اين منطقه حرکت کند. اما اين امر عملا به چند دليل غير ممکن است: اين به قيمت اتحاد آمريکا با عربستان، کشورهاي عرب حوزه خليجفارس و ترکيه تمام ميشود .بنابراين واشنگتن با مجموعهاي از منافع و سياستهاي متناقض در اين منطقه باقي مانده است. در واقع و عمدتا به دليل اقدامات پيشين آمريکا، خاورميانه به چنين درگيريهاي پيچيده و مسلحانهاي رسيده است و ايجاد هيچ نوع هژموني باثباتي اکنون در اين منطقه ممکن نيست.
رضايت ضمني
ناتواني آمريکا در متوقف کردن استراتژي جديد روسيه همچنين به اين علت است که در داخل بخش عمدهاي از جوامع اطلاعاتي و امنيتي در واشنگتن و ساير پايتختهاي غربي، اساسا با تجزيه و تحليل روسيه موافق هستند: اپوزيسيون ميانهروي سوريه را نميتوان به عنوان نيروي نظامي جدي در نظر گرفت.تحت اين شرايط، نابود کردن دولت و ارتش سوريه اين خطر را به وجود ميآورد که اوضاع به نحو فاجعهباري در دست داعش و القاعده بيفتد.
گسترش اين نوع تفکر در غرب اين تحليلگران را به ماهيت تفکر تحليلگران روس (که مطابق تحليل بسياري در پکن، دهلي و جاهاي ديگر است) نزديکتر ميکند که در بسياري از نقاط جهان، دولتها و نه رژيمها- نهادهاي بسيار شکنندهتري نسبت به آن چيزي هستند که تفکر غربي فرض ميکند. اکثر اوقات رژيمها و دولتها يکي و همانند هستند و بنابراين اگر شما يکي را نابود کنيد، ديگري نيز از بين ميرود. تبعات چنين چيزي خصوصا در زماني که تروريستهاي بينالمللي به دنبال پناهگاههاي امن در مناطق ناآرام هستند، ممکن است بسيار وخيمتر از رها کردن يک ديکتاتوري در قدرت باشد.
اين تفکر در حافظه تاريخي دورههاي گذشته هرج و مرج در کشورهاي خودشان ريشه دارد. اين مساله به يک گفته قديمي باز ميگردد که تاکيد دارد "يک روز آنارشي بدتر از صدها سال استبداد است." از نظر مسکو، نمونههاي افغانستان از 1992، عراق از 2003 و ليبي از 2011 اين بحث را ثابت کرده است؛ بنابراين هيچگونه بحث و بررسي بيشتري لازم نيست.رويکرد ديگري نيز در واشنگتن در حال جان گرفتن است؛ اينکه به مسکو اجازه دهيد به مداخله خود در سوريه ادامه دهد و تمام خطرات آن را بپذيرد و شايد در يک چشمانداز بزرگتر اين در بلندمدت در راستاي منافع آمريکا قرار بگيرد .
از طرفي،جيمي کارتر، رئيسجمهوري اسبق آمريکا و بنيانگذار «مرکز کارتر» در مقالهاي در روزنامه نيويورکتايمز با شرح تعاملي که در سالهاي اخير با طرفهاي مختلف به منظور حل بحران سوريه داشته، مکانيزمي بر مبناي طرح چند ماه پيش ايران براي حل بحران سوريه که به صورت پيشنهاد از جانب پنج کشور به شوراي امنيت مطرح شود، ارائه داد.وي در اين مقاله مينويسد: من از زماني که بشار اسد رئيسجمهور سوريه دانشجوي کالجي در شهر لندن بود او را ميشناسم و ساعتهاي زيادي را براي مذاکره با او از زماني که به رياستجمهوري رسيد، صرف کردم. اين مذاکرات من با بشار اسد معمولا به درخواست دولت آمريکا و در زمان مناقشههاي ديپلماتيک فراوان ميان دمشق و واشنگتن و فرا خوانده شدن سفرا از سوي دو کشور انجام گرفت. بشار اسد و پدرش حافظ اسد اين سياست را داشتند که در زمان اختلاف با آمريکا با هيچکس در سفارت آمريکا صحبت نکنند اما آنها با من صحبت ميکردند. من همواره توجه ميکردم که بشار اسد هرگز به دنبال مشاوره يا اطلاعات شخصي پايينتر از خود نبوده است. بارزترين مشخصه بشار اسد سرسختي اوست. به لحاظ رواني اين براي بشار اسد غيرممکن است که ذهنيت خود را تغيير دهد و مطمئناً تحت فشار اين کار را انجام نميدهد.
در ادامه اين مطلب آمده است: پيش از آنکه قيامها در سوريه در مارس 2011 آغاز شوند، اين کشور يک الگوي خوب براي روابط هماهنگ ميان گروههاي مذهبي و قوميتهاي گوناگون شامل عربها، کردها، يونانيها، ارمنيها و آشوريهايي بود که مذاهب مسيحي، يهودي، سني، علوي و شيعه را داشتند. خاندان اسد از سال 1970 تاکنون بر سوريه حکومت کرده و بسيار به اين روابط هماهنگ ميان گروههاي متنوع افتخار ميکرد.
هنگامي که معترضان در سوريه تقاضاي اصلاحات در نظام سياسي را مطرح کردند، بشار اسد اين اتفاق را يک تلاش انقلابي غيرقانوني براي سرنگون کردن حکومت مشروعش تلقي کرد و به اشتباه تصميم گرفت تا آن را با استفاده از نيروي غيرضروري از بين ببرد. بشار اسد به دلايل فراوان پيچيده از سوي نيروهاي نظامياش متشکل از مسيحيان، يهوديها، شيعيان، علويها و کساني که نگران افراطگران سني هستند، حمايت ميشود. دورنماي سرنگوني بشار اسد خارج از دسترس است. مرکز کارتر از اوايل دهه 1980 تاکنون تعامل فراواني بر سر مساله سوريه داشته و ما ديدگاهايمان درباره سوريه را با مقامهاي بلندپايه واشنگتن مطرح کرديم و درصدد باقي نگه داشتن فرصت براي راهحل سياسي جنگ روبه رشد در سوريه هستيم.
اين در حالي است که برخلاف اعتراضات مداوم و محرمانه ما از همان ابتدا موضع دولت آمريکا اين بوده که اولين گام براي حل مناقشه در سوريه حذف بشار اسد از قدرت است. کساني که بشار اسد را ميشناسند، ميدانند که اين يک تقاضاي بيثمر است اما اين موضع بيش از چهار سال است که حفظ شده است. در حقيقت پيششرط ما براي صلح در سوريه يک امر ناممکن است.
کارتر در اين مقاله عنوان کرد: کوفي عنان، دبيرکل سابق سازمان ملل و اخضر ابراهيمي تلاش کردند به عنوان نماينده ويژه سازمان ملل به جنگ در سوريه پايان دهند اما به دليل ناسازگاي ميان آمريکا، روسيه و کشورهاي ديگر بر سر آينده بشار اسد در طول فرآيند صلح تلاشهاي ناکام خود را پايان دادند. در ماه مه 2015 گروهي از رهبران جهان مشهور به گروه بزرگان به مسکو سفر کردند.
ما در جريان اين سفر مذاکرات دقيقي با سفير آمريکا، ميخائيل گورباچف آخرين رهبر سابق شوروي، يِوگني پريماکوف نخستوزير سابق روسيه، سرگئي لاوروف وزيرخارجه روسيه و نمايندگان انديشکدههاي بينالمللي شامل شعب مرکز کارنگي در مسکو انجام داديم. آنها به شراکت پرسابقه ميان روسيه و حکومت بشار اسد و تهديد بزرگ داعش عليه روسيه که 14 درصد از جمعيتش را مسلمانان سني تشکيل ميدهند، اشاره کردند. من مدتي بعد از ولاديمير پوتين، رئيسجمهوري روسيه درباره حمايتش از بشار اسد و دو نشستي که با نمايندگان گروههاي سوري داشت سوال کردم. او در پاسخ گفت در مذاکرات سوريه پيشرفت کمي به دست آمده و فکر ميکند که تنها شانس واقعي پايان دادن به جنگ در سوريه اين است که آمريکا و روسيه به همراه ايران، ترکيه و عربستان يک طرح پيشنهادي صلح فراگير آمده کنند.
وي معتقد بود همه گروهها در سوريه به جز داعش تقريباً هر طرحي که از سوي اين پنج کشور با قدرت پذيرفته شود را خواهند پذيرفت. چراکه ايران و روسيه از بشار اسد حمايت ميکنند و سه کشور ديگر از مخالفان او. من با موافقت پوتين اين پيشنهادات را به واشنگتن منتقل کردم.در ادامه اين مطلب رئيسجمهوري اسبق آمريکا آمده است: مرکز کارتر در سه سال گذشته با سوريهاي متعلق به گرايشهاي سياسي مختلف رهبران گروههاي مخالف مسلح و ديپلماتهاي سازمان ملل و اروپا براي پيدا کردن راهحل سياسي پايان جنگ در سوريه تعامل داشته است. اين تلاشها براساس پژوهشهاي اطلاعاتي انجام شده از سوي اين مرکز درباره سوريه انجام شدهاند؛ پژوهشهايي که محل گروههاي متفاوت در سوريه را نشان داده و به وضوح مشخص کنند هيچکس نميتواند در سوريه به شکل نظامي پيروز شود.
کارتر در پايان مي نويسيد: پنج کشور ذکر شده با اين گزينههاي جايگزين روشن ميتوانند يک طرح پيشنهادي مشترک را ارائه دهند. متاسفانه اختلافات ميان آنها هنوز پابرجاست. چند ماه پيش ايران يک طرح کلي چهار مادهاي متشکل از آتشبس، تشکيل دولت وحدت ملي، اصلاحات اساسي و انتخابات در سوريه را مطرح کرد. ميتوان در چارچوب شوراي امنيت سازمان ملل و با استفاده از طرح پنج کشوري مکانيزمي براي اجراي اين اهداف پيدا کرد. مشارکت روسيه و ايران در اين فرآيند ضروري است. بشار اسد در جريان چهار سال جنگ در سوريه تنها يک بار و آن هم درباره سلاحهاي شيميايي امتياز داد. اين کار تحت فشار روسيه و ايران انجام شد. به اين ترتيب او با پذيرش امتيازهاي تحميل شده از سوي غرب به جنگ در سوريه پايان نخواهد داد اما اين کار را در صورت تقاضاي همپيمانانش انجام ميدهد. ادامه دارد...