(روزنامه رسالت ـ 1394/08/21 ـ شماره 8525 ـ صفحه 1)
تمايز بنيادگرايي اسلامي به سبکي که با امام سيد روح الله موسوي خميني (ره) شناخته ميشود، با آن چه به عنوان بنيادگرايي طالباني-القاعدهاي-داعشي نام بردار شده است، در سه گانه "اول، کتاب/ سپس، ترازو/ نهايتاً، آهن" نهفته است.
سبک سياست ورزي در نسل نخستين سياستمداران جمهوري اسلامي، به طرز تأمل برانگيزي، آرام، کند، پر طمأنينه، و براي نسل دوم و سوم، قدري حوصله سر ببر است؛ اين سبک از سياست، انگار که براي رسيدن به مقصد زيادي صبر ميکند؛ اما، واقع آن است که عمق حکيمانه اين سياست ورزي، از يک آموزه مکتبي بر ميخيزد، که حاصل آن، سياست در ظاهر پيچيده جمهوري اسلامي است. نسل نخست سياستمداران جمهوري اسلامي که تا اين حد نزد تحليلگران مسائل سياسي، به نحو متناقضي بيش از حد محتاط و در عين حال، پيچيده و کامياب به نظر ميرسند، از يک آموزه مکتبي پيروي ميکنند؛ "کتاب، ترازو، آهن"؛ آنها در رعايت اين قاعده قوياً منضبط و پايبند عمل ميکنند. حاصل مراعات اين مسير سه مرحلهاي، تلفيق عجيبي از نرمي و درشتي، قاطعيت و انعطاف، و حزم و تدبير و جسارت است.
در واقع، آن چه، در دستگاه نظري انقلاب اسلامي با عنوان "کتاب.ترازو.آهن" در قلب درسهاي اسلامشناسي قرار گرفت، چيزي بود که در نحوه عمل امام سيد روح الله موسوي خميني (ره) و البته تاريخ عملکرد درخشان مرجعيت شيعه، از قرآن حکيم، اقتباس و معمول داشته شده بود. در سلوک انبياء ابراهيمي، طي اين مراحل سه گانه براي يک قوم، گاه سالها طول ميکشيد، و گاه هم به مرحله دوم و سوم نميرسيد. نکته آن است که يک قوم بايد به قدر کافي بپزد تا از يک مرحله به مرحله ديگر رهسپار شود. اين، در حالي است که سبک اقدام طالباني-القاعدهاي-داعشي، مستقيماً به سراغ "آهن" ميرود، شايد زودتر نتيجه بگيرد، که نميگيرد. عزم آنها براي انقلاب، در مقدمه، يک انقلاب فرهنگي و يک انقلاب دادگري کم دارد.
برهان
ملهم از آموزه درخشان مندرج در آيه بيست و پنج از سوره "حديد" قرآن حکيم، ترتيب دعوت پيامبران از دلايل روشن، سپس، تأمين ملاک داوري ميان حق و باطل، و نهايتاً الزام به کاربست آهن و بأس شديد خواهد بود: "ما، پيامبران خود را با دلايل روشن (براي هدايت مردم) فرستاديم و همراه آنان ميزان (مقياس سنجش حق و باطل) نازل کرديم تا مردم اصول عدالت را به پاي دارند، و آهن را آفريديم، که در آن قدرت شديد، و منافعي براي مردم وجود دارد؛ اينها براي اين است که آنهايي را که خداوند و پيامبران او را، ناديده، ياري ميکنند، مشخص سازيم؛ خدا توانا و با قدرت است".
پيامبران، براي يک هدف جامع و کلي برانگيخته شدهاند، و هر کدام از اهداف ايشان جزئي از آن هدف وسيع و کلي ميباشند و اين هدف کلي و وسيع، همان برقراري عدل و تعادل در تمام شئون فردي و اجتماعي زندگي بشر است، و اين هدف، به يک معني زير بناي تمام اهداف ديگر است؛ و مقاصد ديگر روي اين اصل استوار ميباشد؛ و شجره عظيمي است که بقيه، شاخههايي از آن هستند و همگي از اين نقطه سرچشمه ميگيرند.
در آيه مورد بحث اين هدف جامع و کلي، با لفظ اقامه "قسط" بيان شده است. و "قسط" به معناي تقسيم و تقسيط و پخش ميباشد، يعني، هر چيزي را در جاي خود به کار بردن. و هر شيئي را در محل شايسته خود قرار دادن، چنان که قدما نيز عدل را به همين معني تفسير کردهاند و گفتهاند: "العدل وضع الاشياء في موضعها"؛ عدالت اين است که هر چيزي در جاي خود قرار بگيرد و نظمي که شايسته هر موجودي است به وجود آيد.
هدف پيامبران اين است که عدالت در تمام شئون زندگي مراعات شود، عدالت در محيط تعليم و تربيت، در محيط دادگستري، در محيط کسب و کار، در روابط خانوادگي و در کليه امور فردي و اجتماعي، حتي، در امور روحي و رواني، تأمين شود. اين، به معناي واقعي کلمه، هدف نهايي است. هدف نهايي براي اعزام رسولان، مراعات اصول عدالت، و به عبارت ديگر، برقرار ساختن نظم و انتظام در کليه شئون زندگي بشر است، و ساير اهداف، شاخهاي از اين مهم به شمار ميروند و خداوند اين هدف اساسي را با جمله زير در آيه فوق بيان کرده است: "ليقوم النّاس بالقسط" / "تا مردم عدالت را به پاي دارند".
براي رسيدن به هدف "عدل" از وسايل زير استفاده ميشود:
1. "بينات": دلايل و شواهد روشن که برانگيختگي نبي و پيامبر را از ناحيه خداوند ثابت مينمايد، صلاحيت اخلاقي آنان را در برآورد فرجام و معاد اعمال به اثبات ميرساند. "بينات"، خردمندان و اهل منصف را قانع ميسازد که آنان در گفتار خود، صادق و راستگو، و به قدر کافي آيندهنگر هستند. پيامبران، آموزگاران الهي تاريخ هستند، يا اينکه قضات و دادرساني ميباشند که "بينات"، به دادرسي آنها رسميت ميبخشند و آنها را يک هيئت صلاحيت دار براي قضاوت معرفي مينمايند.
2. "ميزان": مقصود از "ميزان"، مقياسي است که حقيقت و باطل با آن سنجيده ميشود، و در پي کتاب نازل گرديده است؛ مقصود، همان قوانين و شريعت است، که انسان در پرتو آن ميتواند حقايق را از اوهام و اميال تمييز دهد، و پاي کژ نگذارد.
3. "حديد": قشري از مردم در برابر منطق و خرد خاضع و خاشع ميگردند، يا از در گفتگو بر ميآيند. آنها، به اصول اخلاقي و اجتماعي که بر اساس عدل و عدالت استوار است، احترام ميگذارند، و گاهي از به هم زدن مرزهاي نظم و انتظام وجدانا ناراحت ميشوند. ولي، در برابر آنها، دستهاي هستند که با خرد ميستيزند، و از گفتگو گريزانند؛ آنها جز منافع شخصي و شهوت خود، چيز چنداني را به حساب نميآورند. آنها، حتي هممسلکان خويش را نيز تاب نميآورند. ايشان، اصول عدالت را موقعي محترم ميشمرند که به ميل آنها بگردد، و در غير اين صورت، با تمام قوا ميکوشند که شانه از زير بار عدل و نظم خالي کنند، و همه اصول انساني را زير پا نهند، و در اين راه شيطاني از تمام وسايل استفاده ميکنند. کم و بيش، در همه اجتماعات شماري از اين عامليتهاي منفعت و مترفين هستند. براي راست کردن يک چنين افکار منحرف، و زدن اين شاخههاي کج و معوج، اجتماع متحد مسلمانان که بر يک انقلاب فرهنگي و يک انقلاب دادگري استوار شده است، قوه و قدرت انتظامي لازم را تدارک ميبيند، تا ايستادگي نمايد، و اصول عدالت را به رزم، بر پاي نمايد.
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=216259
ش.د9404304