(روزنامه جوان - 1394/09/22 - شماره 4697 - صفحه 1)
16 آذر امسال و رفتارهاي سياسي جواناني كه تريبونهاي دانشگاه را براي اصلاحطلبان آماده ميكردند بهانهاي شد تا تجربه چند سالهاي را واكاوي نماييم. براي شناخت اصلاحطلبان و طيفهاي مختلف آن روشهاي مختلفي وجود دارد كه از جمله ميتوان به بيانيهها، كتب، سخنان، مشي، مواضع و ارتباطات و نسبت آنان با اسلام سياسي، ولايت فقيه و نوع برداشت از پيشرفت (توسعه) و منافع ملي اشاره كرد. براي شناخت نحلههاي قديميتر آن ميتوان مواضع و ديدگاههاي آنان را در دهههاي مختلف انقلاب اسلامي با هم مقايسه نمود و ثبات يا تطور فكري، گفتماني و معرفتي را مورد قضاوت قرار داد. اما سؤال اساسي اين است كه جوانان اصلاحطلب و نسلهاي نوظهور را چگونه ميتوان شناخت؟
آنان از تنش- واكنش سالهاي اخير اصلاحطلبان ناب با نظام چه تصويري دارند؟
چارچوب فكري آنان چيست، آيا از سامانه و منظومه فكري معرفه و منسجمي پيروي ميكنند؟ به انقلاب اسلامي چگونه مينگرند و آرمان آنان چيست؟ به صورت طبيعي تمركز جوانان فعال سياسي در دانشگاههاست و زمينه بروز و ظهور رفتار سياسي نيز در دانشگاه بهتر است. نگارنده به جهت حضور طولاني و تحصيل و تدريس و فعاليتهاي تشكلي در دانشگاه اين مهم را طي چند سال از طريق گفتوگوهاي دوجانبه و مطالعه مواضع و رفتارهاي سياسي و حضور در ميزگردها و تريبونهاي دانشجويي مورد تعمق قرار داده و بدون اينكه بخواهم نگاه سياسي به مسئله داشته باشم فهم خود از هويت و مشي جوانان متمايل به اصلاحطلبان را در اين مختصر به رشته تحرير در ميآورم. در ميان اصلاحطلبان افراد معتقد به انقلاب اسلامي كم نيستند، بنابراين اگر درستي و انصاف را در اين وجيزه ميبينند چارهاي بينديشيد. البته آنچه ذيلاً آورده ميشود به معني مطلقگويي نيست اما قاعده را ميتوان اينگونه فهميد و قضاوت كرد و اما بعد...
وقتي به سخن اين جوانان گوش ميدهيد متوجه خواهيد شد كه جوانان اصلاحطلب فعال در عرصه سياسي- فرهنگي از سامانه فكري و منظومه گفتماني مشخص و تعريف شدهاي پيروي نميكنند، از آرمانگرايي فهم دقيق و قابل عرضهاي ندارند و به نوآموزان و تمرينكنندگان روشنفكري بسيار شبيهاند. از تاريخ كشور و انقلاب اسلامي تصويري روشن، تجزيهشده، جوهري و شفاف ندارند و احساس تعلق آنان معمولاً توأم با عواطف نيست. وجوه تمايز جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي با ديگر نظامهاي مستقر در جهان برايشان جذاب جلوه نميكند و به آرمانشهري در وراي مرزها باور دارند. نيمه پر ليوان آنان از نظام جمهوري اسلامي به يك چهارم هم نميرسد و بالقوه منتظر تغييرات ماهوي هستند.
بكگراند برنامههاي دانشجوييشان تركيبي از شخصيتهاي تاريخي- امروزي است كه معلوم نيست به وسيله كدام دستگاه فكري با همديگر معنايابي ميشوند. مصدق، مطهري، بازرگان ، خاتمي، شريعتي، بهشتي، امام (ره)، طالقاني، منتظري، موسوي و... را با همه اختلافات فكري - معرفتي در يك سبد جاي ميدهند. گويي بسان پيروان «مرجئه» در صدر اسلام ميمانند كه بعد از جنگهاي داخلي سال 35 تا 130 هجري براي رهايي از شناخت حق و باطل همه را به «رجاء» ارجاع دادند و تعمداً از كنكاش نسبت به عملكرد آنان دوري كردند و شايد (دليل دوم) اين تشويش هويتي را بزرگان اصلاحطلب به آنان منتقل كردهاند كه گويي همه اين افراد با نظام مستقر مشكل مشترك داشتهاند يا نظام مستقر همه را يكسان ميبيند. به طور مثال معلوم نيست چگونه ميتوان حضرت امام و مرحوم دكتر مصدق را يكجا ديد و آن جمله معروف امام را كه «ايشان مسلم نبود»، ناديده گرفت.
دقت در چرايي اين رفتار و مواضع علل مختلفي را به ذهن متبادر ميكند كه معكوس كردن اين علل خود ميتواند راه درمان و حل مسئله باشد.
1- يكي از دلايل عمده اين تشويش و پراكندگي، ناهمسو بودن گفتمان اصلاحطلبي با گفتمان انقلاب اسلامي است. گفتمان انقلاب اسلامي با دال مركزي «اسلام سياسي» از عناصری مانند مردمسالاري ديني، پيشرفت، عدالت، روحانيت، مهدويت، استكبارستيزي، وحدت، دعوت و صدور انقلاب، حمايت از جنبشهاي آزاديبخش، ولايت فقيه، شهادت و... تشكيل شده است. حال آنكه گفتمان اصلاحطلبي با دال مركزي «جمهوري» يا «دموكراسي» از عناصری مانند: تحزب، منافع ملي، تكثرگرايي، توسعه، انتخابات آزاد، دموكراسي، اسلام رحماني و... تشكيل شده است. بنابراين عناصر گفتمان ديني در اين جوانان كمرنگ است و انقلاب اسلامي را امري سپري شده و تاريخي ميدانند و تصويري كه از امام دارند بسان فردي محترم اما سپري شده است.
2- گرايشات روشنفكري و رفت و برگشت روشنفكران اصلاحطلب بين قدرت و روشنفكري، اين جوانان را به اپوزيسيون غير مسلح نظام تبديل نموده است و هيچ مصلحتي را براي نظام نميپذيرند.
3- عدم مرزبندي درون و برون حاكميتي اصلاحطلبان از ديگر عوامل در اين آسيبشناسي است. از اكبرگنجي تا عارف، از فاطمه حقيقتجو تا سيد محمود دعايي براي اين جوانان اصلاحطلب هستند و اصلاً مرزي براي نخبگان معتقد و مخالف انقلاب اسلامي نميشناسند. به همين دليل محل قرار گرفتن دقيق خود را نيز گم كردهاند. آنان با تكيه به خصلتهاي رواني كه خاص سنين جواني است اصلاحطلب واقعي را كسي ميدانند كه شجاعت بيشتري براي ايستادن مقابل نظام داشته باشد.
4- كمرنگي مرزبنديهاي شرعي و ديني در تعاملات، عامل ديگري است كه ميتوان آن را به آبشخور روشنفكري ارجاع نمود. ديالوگهاي رمانتيك، اردوهاي تركيبي و... نمادهاي اين نوع رفتار است.
5- دور بودن از جلسات اخلاق ديني يا استغنا از آن و حتي به سخره گرفتن برخي اساتيد اخلاق در كلام برخي از آنان مشهود است كه اين خلأ تأثير بسزايي بر نوع تعاملات شخصي بر جاي گذاشته است.
6- تاريخ دوگانه اصلاحطلبان در دهه اول انقلاب اسلامي (شور ضد امريكايي و ضد امپرياليستي و مستضعفنوازي) و دهه 80 به بعد آنان را دچار تعارضات عميقي مينمايد كه گذشته را اقتضايي و بعضاً اشتباه ميدانند و مواضع امروز آنان را تأييد مينمايند.
7- فهم اسلام سياسي – اجتماعي به گونهاي كه مدنظر امام بود در اين جوانان مشهود نيست و گويي امام صرفاً براي دموكراسي فرانسوي قيام كرده است و غير از «ميزان رأي ملت» است هيچ حرف ديگري نداشته و ندارند و فهم دموكراسيخواهانه صرف از انقلاب اسلامي هديهاي است كه اسلاف به اين جوانان تقديم كردهاند.
8- بدبيني به دستگاههاي نظارتي و قهريه نظام همانند اسلاف مشهود است. آنان سپاه، شوراي نگهبان، قوهقضائيه و تا حدودي وزارت اطلاعات را مانع از رسيدن اصلاحطلبان به مدينه فاضله مدنظر ميدانند بنابراين وقتي در نقد رقيب اصلاحات صحبت ميكنند، نظام را نقد ميكنند و قادر به تفكيك سياستهاي نظام و سلايق جريان رقيب نيستند، بنابراين به جاي زدن رقيب نظام را ميزنند و بعضاً نفي نظام را با نقد آن خلط ميكنند.
9- كوچ جمعي شوراي مركزي اسبق دفتر تحكيم به امريكا (تلاشهاي رسانهاي آنان عليه نظام و پيگيري شديد تحريمها در مجالس امريكا) نسل امروز را دچار تعارضات آرماني نموده است كه هم ميخواهند اسلاف را محترم بشمارند و هم خود را در داخل كشور تعريف نمايند. اميد است اين نوشتار كه خالي از هرگونه آلودگي سياسي است بتواند بخشهايي از اصلاحطلبان را كه همچنان بر ماهيت حقيقي نظام پايبند هستند، به انديشه و راه حل رهنمون نمايد. گام اول براي اين مهم ارائه تصويري جامع از امام و اهداف داخلي و جهاني ايشان است.
http://javanonline.ir/fa/news/758718
ش.د9404744