حضرت آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي صبح روز چهارشنبه (8/2/95) در آستانهي روز کارگر در ديدار هزاران نفر از کارگران، با تجليل از وفاداري و ثبات قدم جامعهي کارگري در قبال انقلاب و نظام، بر «حل مشکلات جامعهي کارگري»، «تقويت توليد داخلي»، «ضرورت مقابلهي جدي با قاچاق کالا» و «ممنوعيت واردات کالاهاي داراي مشابه ايراني» تأکيد کردند و با اشاره به ادامهي خصومتهاي آمريکا افزودند: آمريکاييهاي غير قابل اعتماد، با اصرار بر تحريمهاي مختلف ايران تلاش ميکنند با ايجاد «ايرانهراسي»، عملاً در راه تعاملات اقتصادي کشور با خارج، مانعتراشي کنند.
متن محوربندي شده بيانات بدين شرح است:
***
بسماللهالرّحمنالرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيدنا و نبينا ابيالقاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيما بقيةالله في الارضين.
عرض ارادت به جامعه کارگري
روز کارگر بر شما عزيزان مبارک باد! براي من همهساله اين ديداري که با جمعي از کارگران در اينجا داريم، ديدار مطلوبي است؛ حرفهاي گفتنياي هست و برتر و بالاتر از همهي آنها اظهار تشکّر و ارادت به جامعهي کارگري کشور. امروز هم به همهي شما و به همهي جامعهي کارگري کشور عرض ارادت ميکنم و از خداي متعال عميقاً درخواست ميکنم به ما توفيق بدهد تا بتوانيم وظيفهي خودمان را در قبال جامعهي کارگري انجام بدهيم؛ وظايف سختي داريم، وظايف سنگيني داريم.
ذکر خدا، راهگشاي بن بستهاي زندگي
اوّلاً ماه رجب
است؛ ميان ميلاد پُربرکت اميرالمؤمنين (عليهالصّلاةوالسّلام) و مبعث پيامبر اکرم
(صلواتاللهعليهوآله) قرار داريم؛ ماه توسّل است، ماه دعا است، ماه ذکر است. اين
آيات شريفهاي که اين قاري عزيزمان اينجا تلاوت کردند: يااَيهَا الَّذينَ ءامَنُوا
اذکُرُوا اللهَ ذِکراً کَثيراً * وَ سَبِّحوهُ بُکرَةً وَ اَصيلاً * هُوَ الََّذِي
يصَلّي عَلَيکُم وَ مَلٰئِکَتُه،(۲) [ميفرمايد] شما ذکر خدا بگوييد، خداي متعال هم
بر شما صلوات ميفرستد، به شما درود ميگويد؛ هم خود ذات اقدس الهي، هم ملائکهي او
به شما مؤمنين درود ميگويند. و بدانيم که ذکر خدا، ياد خدا راهنما است، راهگشا
است، دستگير است، ميتواند ما را قادر بر گرهگشايي کند؛ گره زياد داريم و دست
قدرت و پنجهي توانايي خود ما انسانها است که بايد اين گرهها را باز کند امّا اين
قدرت را، اين توانايي را خدا به ما ميدهد. ذکر خدا به ما کمک ميکند که بتوانيم
بنبستها را باز کنيم و راهها را بگشاييم.
مفهوم عمومي کار و کارگر
امروز من چند جمله و چند مطلب يادداشت کردهام که به شما عرض بکنم. يک بحث دربارهي مفهوم عمومي کار، مفهوم گستردهي کار است؛ يک بحث دربارهي جامعهي کارگري به معناي مصطلح است. دربارهي بحث اوّل که معناي گستردهي کار است، هر کسي که در جامعه به کاري مشغول است، به اين معنا کارگر است؛ کارهاي توليدي، کارهاي خدماتي، کارهاي مديريتي، کارهاي علمي؛ اينها همه کارگرند. يک مدير هم در کار مديريتي خود کارگر است؛ يک استاد دانشگاه، يک استاد حوزه، يک دانشجو، يک طلبه، کساني که اين کارها را ميکنند، کارهاي ديني، کارهاي تبليغاتي، به اين معنا همه کارگرند.
کار سازنده فرد و جامعه
خب، کار به اين معنا يک برکتي دارد که اين برکت در هيچچيز ديگر نيست. کار به اين معناي گستردهاي که عرض کرديم، سازنده است؛ هم سازندهي خود انسان است، هم سازندهي جامعه است، سازندهي ديگران است؛ بنابراين ارزش است. بيکاري، تنبلي، وقتگذرانيهاي بيجا، بيمورد، هدر دادن نيروي جواني، نيروي فکري، نيروي بدني مذموم است، ضدّ ارزش است؛ اين منطق اسلام است. هرکسي در هرجايي که دارد يک کاري را انجام ميدهد، دارد يک ارزش ميآفريند. اگر با نيت خدايي همراه باشد، عبادت است، ثواب است.
انجام کارها با همه توان
خب، در مورد اين معناي کار، توصيهي عمومي اين است که ما کار را گسترش بدهيم؛ به همه توصيه کنيم هرکس هرجا هست، کار کند، کيفيت کار را بالا ببرد، حقّ کار را اداء کند. فرض بفرماييد يک دانشجو اگرچنانچه درست درس نخواند، حقّ کار را اداء نکرده؛ همچنانکه اگر يک استاد وقت نگذارد براي تدريس، خودش را آماده نکند، مطالعه نکند، وقتگذاري نکند، حقّ کار را اداء نکرده؛ اگر يک مدير که در يک جايي نصب شده است -بهعنوان وزير، بهعنوان مدير، بهعنوان نمايندهي مجلس- خود را وقف اين کار نکند، حقّ کار را اداء نکرده. اينکه ما مسئوليت يک مديريت را به عهده بگيريم منتها خودمان را، وقتمان را، تمام نيرويمان را صرف آن کاري که مسئوليتش را به عهده گرفتهايم نکنيم و به کارهاي ديگر بپردازيم، حقّ کار اداء نشده است. لذاست که هميشه توصيهي بنده به مديران دولتي، به مسئولان حکومتي - چه در قوّهي مجريه، چه در قوّهي قضائيه، چه در قوّهي مقنّنه، چه در نهادهاي گوناگون- اين بوده است که اين مسئوليتي را که قبول ميکنيد، با همهي وجود دنبالش برويد. اين نباشد که يک مسئوليتي را بنده قبول بکنم، بعد يک مقدار از وقت را صرف آن مسئوليت بکنم، مابقي را هم صرف کارهاي شخصي و کارهاي ديگر؛ نه، حقّ آن کار اداء نشده است. بنابراين در باب کار به اين معناي عمومي، اين توصيههاي کلّي است که داريم؛ حرف هم زياد زدهايم، مطلب هم در اين زمينهها خيلي گفتهايم؛ نميخواهيم تکرار کنيم.
بحث عمدهي ما، بحث اصلي ما در مورد جامعهي کارگري است؛ کار به معناي خاص، يعني کار توليدي، کار خدماتي، صنعتي يا کشاورزي؛ امروز موضوع بحث براي ما عمدتاً اين است.
جامعهي کارگري، جامعهي وفادار به کشور و نظام
خب، اوّلاً من وظيفهي خودم ميدانم در مناقب جامعهي کارگري کشور خودمان دو سه کلمه بگويم؛ تا حالا صد بار گفتهايم امّا اگر صد بار ديگر هم بگوييم زياد نيست. جامعهي کارگري ما يک جامعهي وفادار به کشور و وفادار به نظام بودند؛ اين را من بهخاطر تماس نزديک با مسائل کارگري در طول اين ۳۷ يا ۳۸ سال عرض ميکنم. جامعهي کارگري در انقلاب وفاداري نشان داد، حضور نشان داد؛ در حوادث بسيار مهم و تعيينکنندهي اوايل انقلاب حضور نشان داد.
در اوايل انقلاب چپهاي آن روز، مارکسيستهاي آن روز که
بعد همهي آنها شدند نوکر و مزدور استکبار آمريکايي و غيره، در داخل کشور سعي ميکردند
حرکت عمومي ملّت ايران را به همان شکلهاي بسته و منجمدِ به اصطلاح خودشان
«انقلابهاي کارگري» تبديل کنند و زمام کار را از دست مردم، از دست دين، از دست
اسلام خارج کنند و بسپارند دست يک عدّهاي بهعنوان حکومت کارگري و بهعنوان
انقلاب کارگري؛ اوايل انقلاب اين کارها بود. بنده خودم در يک کارخانهاي در همين
جادّهي قديم کرج رفتم، [در جمعشان] شرکت کردم، کارگرها را آنجا ديدم؛ عناصر غير
کارگري را که آنجا آمده بودند براي اينکه آنجا را يک مبدأ حرکتي قرار بدهند تا
کارگرهاي کشور را - اوّل کارگرهاي تهران را، بعد هم بهتَبَع آن، کشور را -
بکشانند به مقابلهي با امام و با انقلاب و با مردم، از نزديک ديدم. رفتم آنجا - روز
رفتم، شب رفتم- ديدم که کارگر مؤمن، کارگر مسلمان و مسلمانزاده چطور در مقابل
توطئههاي دشمنان آگاهي و بصيرت نشان ميدهد؛ و اين بصيرت را کارگرهاي ما نشان
دادند؛ آن در انقلاب بود، اين در حوادث اوّل انقلاب بود، بعد مسئلهي جنگ تحميلي
بود، بعد مسائل گوناگون سياسي و جريانهاي مختلف سياسي در اين کشور بود؛ در همهي
اينها کارگران ما نسبت به نظام وفاداري نشان دادند؛ نهفقط وفاداري زباني، [بلکه]
با تن خودشان، با جسم خودشان وارد ميدان شدند و حضور خودشان را نشان دادند و تأثيرگذار
شدند؛ اين يک واقعيتي است؛ تا امروز هم همينجور [است].
مشکلات زندگي کارگران هست -که وزير محترم به بخشي از آنها اشاره کردند؛ خب، تلاشهايي هم دارد ميشود و من اميدوارم خداي متعال به ايشان و همهي مسئولين توفيق بدهد تا بتوانند اين مطالبي را که اشاره کردند انشاءالله به مرحلهي عمل دربياورند؛ آنچه انجام شده است که خب خدا قبول کند، برکت بدهد؛ آنچه انجام نشده را بتوانند انجام بدهند؛ بايد کار کرد- مشکلات هست، درعينحال جامعهي کارگري به پيام ضدّ انقلاب اعتنا نکرد، گوش نکرد؛ آنها ميخواستند آحاد مردم در مقابل نظام بِايستند، جامعهي کارگري بِايستد، جامعهي دانشگاهي بِايستد؛ [امّا] جامعهي کارگري نَايستاد، بلکه پشت سرِ نظام ايستاد و دفاع کرد. اين منقبت جامعهي کارگري است.
بنده در درجهي اوّل پيشاني بر خاک ميسايم براي شکر خداي متعال - چون اين دست قدرت الهي است، دلها دست او است- ثانياً با همهي وجود از جامعهي کارگري تشکّر ميکنم؛ خوب عمل کرديد، خوب داريد عمل ميکنيد دربارهي مسائل انقلاب و مسائل نظام اسلامي. اين حرف اوّل.
عمل به يکايک بندهاي سياستهاي اقتصاد مقاومتي در سال اقدام و عمل
امّا در مورد نقش کارگران و مسئلهي کار و بنگاههاي کاري و کارگري در اقتصاد مقاومتي که اين مسئلهي مهمّي است. اقتصاد مقاومتي يک کلمه حرف نيست؛ اينکه گفتيم «اقدام و عمل»، معنايش اين است که بايستي به يکايک بندهاي سياستهاي اقتصاد مقاومتي(۳) بهطور واقعي و حقيقي عمل بشود؛ يعني براي هرکدام، همين برادران، آقايان مسئول که بحمدالله علاقهمندند، بنشينند برنامهريزي کنند و قدمبهقدم برنامه را دنبال کنند؛ مسئلهي کار نقش دارد در اقتصاد مقاومتي.
نقش کارگران در اقتصاد مقاومتي
خب، کارگر چه کار
کند تا در اقتصاد مقاومتي بتواند سهيم باشد؟ همه نقش دارند؛ کارگر هم نقش دارد،
کارفرما هم نقش دارد، دولت هم نقش دارد، مسئولين گوناگون هم همه نقش دارند. نقش
کارگر در درجهي اوّل احساس مسئوليت است؛ يعني کارگر در آن کاري که به او محوّل
است بايد احساس مسئوليت کند - همهمان بايد احساس مسئوليت کنيم- و کاري را که به
او سپرده شده است بايد مسئولانه انجام بدهد؛ کيفيت را بايد افزايش بدهد. همهي
آحاد کارگري بايد در فکر اين باشند، درصدد اين باشند که کيفيت کار را بالا ببرند؛
اين برکت ايجاد ميکند، هم براي خود او، هم براي جامعه. در بازار بزرگ مشهد کفّاشي
بود که معروف بود کفشهايي که ميسازد، چرم کفش و کف کفش پاره ميشود امّا دوخت کفش
از بين نميرود؛ يعني محکمکاري اينجوري است. کاري کنيم که دوخت ما، آن کاري که
دست ما است، درست و با کيفيت و با استحکام انجام بگيرد؛ اين وظيفهي کارگر است.
خب، گفتن اين [حرف] آسان است، عمل کردنش چهجوري است؟ اينکه خداي متعال از زبان پيغمبر
فرمود: رَحِمَ اللهُ اِمرَأً عَمِلَ عَمَلاً فَاَحکَمَه(۴) -که بنده اين حديث را
شايد دَهها بار تا حالا خواندهام- رحمت خدا بر آن انساني که کاري را انجام ميدهد
و آن را محکم انجام ميدهد، محکمکاري ميکند، خب اين الزاماتي دارد.
اهميت و ضرورت مهارت افزايي کارگران
چهکار کنيم که کارگر اين توانايي را پيدا کند که کيفيت کار را بالا ببرد؟ يک مقدار از اين الزامات بر عهدهي دولت است، يک مقدار بر عهدهي مديران است، يک مقدار بر عهدهي مردم است، يک مقدار هم بر عهدهي خود کارگر است. يکي از کارهايي که بايد انجام بگيرد تا کارگر بتواند کيفيت کار را بالا ببرد مهارتافزايي است؛ همين فنّيحرفهاي که ايشان گفتند؛ بنده سالها است هر وزير آموزشوپرورشي، هر وزير کاري که بر سر کار آمده است، روي مسئلهي فنّيحرفهايها تکيه کردم، تأکيد کردم؛ اين را بايد جدّي گرفت، اين يک کار اساسي است. مهارت کارگر را بايد بالا برد؛ کارگر ساده که نميتواند صرفاً با تجربهي خودش پيش برود؛ خب، البتّه تجربه هم مؤثّر است امّا آموزش لازم است. مهارت کاري بر عهدهي مسئولان است؛ همين فنّيحرفهايها و انواع کارهاي ديگري که ميشود انجام داد براي مهارتافزايي کارگر؛ کارفرما هم مؤثّر است، دولت هم مؤثّر است.
اهميت و ضرورت تامين امنيت شغلي کارگران
يک مسئله مسئلهي امنيت شغلي کارگر است؛ اگر ذهن کارگر مشغول باشد که آيا فردا در اين کارگاه خواهد بود يا نه، دستش به کار نميرود؛ بايد امنيت شغلي به وجود بيايد؛ اين هم راههايي دارد، اين هم باز از مسئوليتهاي مسئولين گوناگون دولتي و مديران و کارفرمايان و ديگران است؛ فقط هم مربوط به وزارت کار نيست؛ به بخشهاي مختلف ارتباط پيدا ميکند؛ بايد کاري کنند که امنيت شغلي وجود داشته باشد.
تعطيلي کارگاهها جزو آفتهاي بزرگ است
تعطيلي کارگاهها جزو آفتهاي بزرگ است؛ جزو مصيبتهاي کارگر، يکي اين است که اين کارگاه تعطيل بشود. تعطيلي دو جور است: يک تعطيلي بهخاطر اين است که امکانات کارفرما کفاف کار را نميدهد. فرض بفرماييد نقدينگياش کم است يا موادّ اوّليه ندارد يا ماشينهايش فرسوده است و نميتواند؛ خب، اين يک وظايفي را ايجاد ميکند براي کساني که موادّ اوّليه دست آنها است، نقدينگي دست آنها است، ساختن و تبديل کردن ماشينها دست آنها است؛ وظيفهي آنها است و بايد کمک کنند به اين کارفرما. بانکها مسئولند، دستگاههاي واردات و صادرات مسئولند، بخشهاي صنعتي و فنّاوري مسئولند، شرکتهاي دانشبنيان و مجموعهي اين جريانها مسئولند. اين يکجور تعطيلي کارگاهها است؛ کارفرما در اينجا تقصيري ندارد که کارگاه تعطيل ميشود امّا عواملي موجب تعطيل ميشود؛ اين عوامل را ميشود برطرف کرد؛ سخت است امّا ميشود. بايد اين عوامل را بگردند پيدا کنند و برطرف کنند؛ يکي از کارهاي مهم و بزرگ دستگاههاي ما و مديران ما اين است.
اين يکجور تعطيلي است، يکجور تعطيلي کارگاهها تعطيليهاي از روي سوءاستفاده است. طرف، کارخانهاي را خريده است - مثلاً از دستگاههاي دولتي منتقل شده يا يکجوري خريده- بعد ميبيند صرفهي او به اين است که از زمين اين استفاده کند، از متراژ آن استفاده کند، اين کارگاه به ضررش است؛ کارگاه را به يک بهانهاي تعطيل ميکند. از اينها هم داريم؛ بنده گزارش دارم. با اينها هم بايد برخورد کرد؛ با اينها بايد برخورد جدّي کرد. اين را من شايد يک بار ديگر در همين جمع کارگري گفتم؛ وام را ميگيرد - مثلاً فرض کنيد براي واردات موادّ اوّليه يا براي توليد کارگاه- بعد اين وام را ميرود صرف ساختمانسازي در فلان نقطهاي ميکند که درآمدش چندين برابر آن است. با اينها بايد برخورد بشود؛ اينها بايد دنبال بشود؛ دستگاه قضائي مسئول است، دولت مسئول است، دستگاههاي گوناگون مسئولند، دستگاههاي اطّلاعاتي مسئولند. مسئله اين نيست که يک نفري ميخواهد پولدار بشود و از يک راهي دارد استفاده ميکند؛ ما که با پولدار شدن زيد و عمرو مخالفتي نداريم؛ خب، بروند پولدار بشوند امّا چرا اين پولداري را از راه لگد گذاشتن و قدم گذاشتن بر سر جامعهي کارگري و جماعت مردم محروم بايد انجام بدهند؟ جلوي اين بايد گرفته بشود.
ببينيد، اينجا دستگاهها مثل زنجير به هم وصلند؛ بانکها، دستگاه نظام بانکي کشور، دستگاه مربوط به واردات و صادرات، دستگاه مربوط به توليد و صنعت، اينها همه به همديگر متّصلند؛ هرکدام ميتوانند نسبت به ديگري همافزايي کنند، ميتوانند کارشکني کنند؛ مديريت کلان کشور بايد سعي کند که جلوي کارشکنيها را بگيرد. همه همافزايي کنند، کار انجام بگيرد.
اهميت ترويج محصولِ کارِ کارگر ايراني
يکي از چيزهايي که موجب ميشود که حرکت کارگري حرکت موفّقي باشد، ترويج محصولِ کارِ کارگر ايراني است. اين را بعد عرض ميکنم، بنده در مورد ترويج محصول کار حرف خيلي دارم که چند جملهاي بعداً عرض خواهم کرد.
اهمیت سلامت محيط کار
يکي از چيزهايي که براي موفّقيت کارگر در ايجاد کارِ مناسب لازم است، سلامت محيط کار است؛
ضرورت افزايش سهم دستمزد در هزينهي توليد
يکي از چيزهايي که لازم است، افزايش سهم دستمزد در هزينهي توليد است. اين ممکن است جوري برنامهريزي بشود که به کارفرما هم هيچ صدمهاي نزند؛ از هزينههاي اضافي و زائد کاسته بشود و به سهم دستمزد کارگر افزوده بشود؛ اگر اين انجام بگيرد، کارگر تشويق ميشود. روشهاي درستي وجود دارد؛ بعضيها در دنيا هم اينها را تجربه کردهاند. خوشبختانه مسئولين ما واقعاً ميخواهند خدمت کنند. ما ميتوانيم با نيروي ايمان و شوق و علاقهاي که وجود دارد اين روشها را پيدا کنيم؛ ميتوانيم در اين زمينهها کار کنيم.
کارفرما و کارگر مکمّل يکديگرند
خب، يک بخش ديگر، نگاه به کارفرما است. بنده بارها، از سالها پيش تکرار کردهام، کارفرما و کارگر مکمّل يکديگرند، نه معارض يکديگر. اساس تفکّر مارکسيستي و ديالکتيک مارکسيستي بر تضاد و تعارض بود، اساس تفکّر اسلامي و ديالکتيک اسلامي بر همراهي و همگامي و همکاري و مزدوج شدن و همراه شدن است. کارفرما و کارگر دو عضوي هستند که ميتوانند به هم کمک کنند؛ دو معارض و دو دشمن نيستند؛ دو همکارند و هرکدام هم حقّي دارند. بالاخره کارفرما کسي است که ميتوانست اين سرمايه را ببرد بگذارد مثلاً در فلان بانک و بدون دغدغه از سود آن استفاده کند؛ شايد بيشتر از درآمد کار هم براي او سود داشت؛ [امّا] نکرده، وارد ميدان کار شده؛ اين چيز بسيار خوبي است. اگر نيت خدايي در اين کار باشد، خداي متعال بهشت خواهد داد بهخاطر اين کار؛ من ميشناختم کسي را، مرد مؤمني را که زندگياش زندگي سادهاي بود، پولدار بود لکن زندگي سادهاي داشت، به من گفت که بارها به من ميگويند تو مگر ديوانه شدي که آمدي پولت را گذاشتي در اين دستگاههاي توليدي با اين خطر -به قول خودشان- و با اين ريسکي که دارد؛ برو در بانک بگذار و سودش را بگير، استفاده کن؛ من گفتم نه، من بايد از اين پول استفاده کنم براي پيشرفت کشور و توليد. خيلي خب، اين چيز بسيار با ارزشي است. يکي از حقوقي که اينجا وجود دارد، همکاري صميمانهي کارگر با کارفرما است؛ بايد با هم همکاري صميمانه بکنيد.
وظايف دولت و دستگاههاي اجرايي در قبال کارفرمايان
يکي از حقوق
کارفرما اين است که دولت و دستگاههاي مربوط اجرائي، کار را براي کارفرما تسهيل
کنند؛ همان که عرض کردم؛ فرض کنيد [اگر] نقدينگي ندارد، برايش فراهم بکنند؛ [اگر]
موادّ اوّليه ندارد، کارگاهاش يا ماشينش فرسوده است و امثال اينها، کمک کنند تا
بتواند اينها را تأمين کند. يکي از کمکهايي که ميشود به کارفرما کرد، فراهم کردن
زمينهي صادرات است. البتّه زمينهي خود فعّاليت صادرات را خود دارندهي کالا
-کارفرما- انجام ميدهد امّا زمينهساز آن، دستگاههاي دولتي هستند؛ ميتوانند کمک
کنند، زمينهسازي کنند. اينجا وزارت خارجهي ما ميتواند نقش ايفا کند، وزارتهاي
گوناگون ميتوانند نقش ايفا کنند. يکي از کمکهايي که دولت ميتواند به کارفرما بکند،
اين است که از کارفرما در مقابلهي با مشتري خارجي حمايت بکند. گاهي جنسي را
صادرکنندهي ما صادر ميکند، در آن کشور خارجي، سرش بازي درميآورند، اذيتش ميکنند؛
اينجا مسئوليت دولت اين است که برود سينه سپر کند، بِايستد، کمک کند، نگذارد حقّ
او در فلان کشور بهخاطر اينکه يک نفر -يا دولتشان يا تاجرشان- يک سوءاستفاده ميخواهد
بکند، ضايع بشود؛ نبايد بگذارد. اينها از کمکهايي است که به کارفرما ميشود کرد؛
حقّ او اينها است.
ضرورت نظارت لازم بر سلامت و کيفيت کالاي صادراتي
يکي از کارهايي که بايد انجام بگيرد، نظارت لازم بر سلامت و کيفيت کالاي صادراتي است. بعضيها با صادر کردن اجناس ناسالم کشور را بدنام ميکنند؛ وقتي اين جنس رفت در بازار صادراتي خارجي و عدم سلامت آن معلوم شد، اين ضربه به آبروي کشور است؛ نهفقط [به] آبرو، ضربه به خود صادرات کشور هم هست. بايد نظارت بشود بر سلامت. اينها کارهايي است که بايد انجام بگيرد.
توليد داخلي بايستي بهعنوان يک امر مقدّس شمرده شود
خب، حالا بياييم سر توليد داخلي. بنده براي توليد داخلي حقّ زيادي را قائلم. توليد داخلي بايستي بهعنوان يک چيز مقدّس شمرده بشود. حمايت از توليد داخلي بايد يک وظيفه شناخته بشود؛ همه خودشان را موظّف بدانند از توليد داخلي حمايت بکنند.
جنسي که مشابه داخلي دارد، مطلقاً از خارج وارد نشود
يکي از راهها اين است که جنسي که مشابه داخلي دارد، مطلقاً از خارج وارد نشود؛ اين را من بارها گفتهام - حالا مسئلهي قاچاق را بعد عرض خواهم کرد؛ مسئلهي قاچاق هم خودش يک مسئلهي مهمّي است- به شکل رسمي وارد نشود. روشهايي [هم] دارد؛ بالا بردن تعرفهها يا جلوگيري از واردات در آنجايي که مشابه داخلي وجود دارد. [البتّه] بهانههايي آورده ميشود - من آن بهانهها را هم ميدانم، آنها را هم شنيدهام؛ حالا اشاره هم خواهم کرد- [امّا] اصل بايد اين باشد که توليد داخلي ترويج بشود. من اطّلاع پيدا کردم که در تهران - حالا شايد در شهرستانها هم هست- بعضي از فروشگاهها مقيد شدهاند که جز توليد داخلي را نفروشند؛ تابلو هم زدهاند؛ عکسش را گرفتند براي من آوردند و من ديدم. تابلو زدهاند، تابلوي بزرگ، که در اين فروشگاه فقط توليد داخلي فروش ميرود. بارکالله! آفرين بر اين انسان باغيرت، بر اين انسان مصلح! هرچه در اين فروشگاه هست، توليد داخلي است.
نقطهي مقابلش، فروشگاههايي هستند که وقتي انسان وارد ميشود، هرچه چشم ميگرداند، توليد خارجي است. متأسّفانه بعضي از اين فروشگاهها که فروشگاههاي بزرگ هم هستند، مربوط به خود دستگاههاي حکومتياند! چرا اين کار را ميکنند؟ اين کار بايد زشت شمرده بشود. شما ميخواهي کارگر داخلي را بيکار کني، کارگر بيگانه را بهرهمند و برخوردار کني براي پُز دادن! جنسهاي داراي نشان خارجي را [ميآورند]، يک عدّه پولدار هم - پولدارهاي نوکيسهي تازه به دوران رسيده که متأسّفانه در کشور کم نداريم- دنبال نشانهاي خارجياند؛ به قول خودشان برندهاي خارجي. بنده از اين کلمهي «برند» هم خيلي بدم ميآيد.
فروش کالاي خارجي و مصرف کالاي خارجي بايد در جامعه بهعنوان يک ضدّ ارزش شناخته بشود، مگر آنجايي که مشابه داخلياش نيست. آنجايي که مشابه داخلياش نيست، خب بله، اشکالي ندارد؛ ما که دور خودمان حصار نکشيدهايم؛ ما با دنيا ارتباط داريم، تعامل داريم، ميخريم، ميفروشيم؛ ممکن است يک جاهايي هم باشد که توليد داخلي اصلاً بهصرفه نباشد - از اين قبيل هم داريم مواردي را- [واردات] اشکالي ندارد. آنجايي که ما توليد داخلي داريم و ميخواهيم داشته باشيم و کارگر ما مشغول آن کار است و ارزش افزوده ايجاد ميکند، آنجا ما برويم اين توليد داخلي را کنار بگذاريم، شبيه اين را از خارج بياوريم با قيمت گاهي چندبرابر و بهخاطر اينکه اين نشان خارجي دارد، نشان فلان کارخانهي معروف فلان کشور اروپايي را دارد، اين را مصرف بکنيم، اين بايد ضدّ ارزش شمرده بشود.
با تدبير و حمت واردات بايد مديريت و کنترل گردد
از کالاهاي وارداتي، همينطور که عرض کرديم، بهطور معقول جلوگيري بشود. من طرفدار افراط در اين قضايا نيستم؛ طرفدار حکمت و تدبير در اين قضايا هستم. نميگويم دروازهها را [ببنديد]؛ نه، مراقبت کنيد؛ ببينيد چه چيزي بايد وارد بشود، وارد کنيد و چه چيزي نبايد وارد بشود، وارد نکنيد.
اقدام ناصواب وارادات خودروهاي آمريکايي
من نميدانم اين قضيهي واردات خودروهاي آمريکايي چيست که حالا سر زبانها افتاده و بعضيها ميگويند. خودروهاي آمريکايي را خود آمريکاييها مصرف نميکردند؛ اين در مطبوعات آمريکاييها منعکس شد و ما ديديم؛ ميگفتند مصرفش زياد است، سنگين است. مثلاً فرض کنيد ما، از [محصول] فلان کارخانهي خودروسازي رو به ورشکستگي آمريکا استفاده کنيم؛ آنهم آمريکا!(۵) جلوي اينها بايستي بهطور جدّي ايستاد. چه کسي بِايستد؟ خود مسئولين، خود وزراي محترم. من ميدانم که افرادي هستند، از پشت فشار ميآورند - منفعت دارند، سود دارند، [لذا] فشار ميآورند - جلوي اين فشارها بِايستند، قبول نکنند.
اقدام ناصواب واردات لوازم آرايش
من نميدانم اينکه ميگويند واردات لوازم آرايشي در کشور چند ميليارد دلار است، راست است يا نه؟ من تحقيق نکردهام، شما هم گمان نميکنم خيلي تحقيق کرده باشيد؛ اگر راست باشد بد است. [واردات] لوازم آرايشي، چند ميليارد [دلار]! آنهم در کشور ما که حالا اين همه موانع و اشکالات برايش درست ميکنند؛ براي اينکه فرض کنيد فلان خانوادهي پولدارِ نوکيسهي تازهبهدنيارسيده دلشان ميخواهد اين را داشته باشند. شنيدهام بعضيهايش هم ناسالم است. [در مقابل] اينها بِايستند، مقاومت کنند و نگذارند.
در مبارزهي با قاچاق جدّي عمل کنيد
يک مسئله هم مسئلهي قاچاق است. بنده مکرّر با مسئولين دولتي در دولتهاي مختلف راجع به همين مسئلهي واردات که صحبت ميکنيم، ميگويند اگر ما تعرفهها را خيلي بالا ببريم يا جلوي واردات را بگيريم، همين جنس [بهصورت] قاچاق ميآيد. به نظر شما اين دليل درستي است؟ خب، جلوي قاچاق را جدّي بايد گرفت. ما تا حالا در مبارزهي با قاچاق خيلي جدّي عمل نکردهايم؛ در مبارزهي با قاچاق جدّي عمل کنيد. مراد من از قاچاق، فلان کولهبَرِ ضعيفِ بلوچستاني نيست که ميرود آنطرف يک چيزي را برميدارد روي کول خودش ميآورد اينطرف؛ اينها که چيزي نيست، اينها اهمّيتي ندارد؛ با آنها مبارزه هم نشود اشکالي ندارد. من قاچاقهاي سازمانيافتهي بزرگ را ميگويم؛ دهها کانتينر يا صدها کانتينر اجناس گوناگون قاچاق وارد کشور بشود؟ خب، بايد برويم برخورد کنيم با اينها؛ ما دولتيم، ما قدرت داريم، ما ميتوانيم؛ بهطور جدّي با اينها برخورد کنيم. چند مرتبه که برخورد جدّي بشود، يا جلويش گرفته خواهد شد يا لااقل بسيار کاهش خواهد يافت.
قاچاق بلاي بزرگي است براي کشور؛ قاچاق از واردات دولتي و گمرکي بسيار بدتر است: اوّلاً سلامت جنس معلوم نيست؛ ثانياً درآمدي از آن عايد دولت نميشود؛ ثالثاً همان اِشکال واردات را دارد که کساد کردن بازار توليد داخلي است. اينها آسيبهاي کوچکي نيست؛ بايد با قاچاق بهطور جدّي مقابله کرد. دستگاه مقابلهي با قاچاق را بايد خيلي جدّي گرفت؛ قويترين آدمهايمان را بايد بگذاريم براي اين کار؛ و ميشود؛ عقيدهي بنده اين است که ميشود؛ يا جلويش گرفته خواهد شد يا اگر بکلّي هم جلوگيري نشود، بخش مهمّياش کاهش خواهد يافت. اين يک مسئلهي بسيار اساسي است.
باندهاي مافياي وارادات کالا و فشار به توليدکنندگان داخلي
يک مسئلهي ديگري که خيلي مهم است و من اين را هم باز با تعدادي از وزراي ذيربط - چه وزراي کشاورزي، چه وزراي صنعتي و چه بعضي از مسئولين ديگر دولتي- مکرّر در گذشته در ميان گذاشتهام، [اين است که] گاهي اوقات يک جنسي در داخل ميتواند توليد بشود، [امّا] بعضيها که از واردات آن جنس سودهاي کلاني ميبرند ميآيند جلوي اين توليد داخلي را ميگيرند؛ اگر شد با رشوه -آقا، اين کارخانه را تعطيل کن يا نساز و اين پول را بگير- اگر زير بار نرفت، با تهديد، با جنايت. من نميخواهم حالا اسم کالاها را بياورم؛ کالاهايي را ميشناسيم که توان داخلي توليد در آنها هست امّا وارد ميشود بهخاطر اينکه يک عدّهاي از واردات منتفعند و نميگذارند در داخل توليد بشود. يک نفر آدم مبتکر ميآيد، سرمايهاي هم دارد، فلان جنسي را که بسيار مصرفش در کشور زياد است ميخواهد توليد کند؛ ميروند ميگويند آقا! اين را شما توليد نکن! ده ميليارد يا سي ميليارد بگير توليد نکن؛ يا آنطرف زير بار ميرود و خودش را راحت ميکند، يا اگر زير بار نرفت، به او فشار ميآورند و انواع و اقسام مشکلات را برايش درست ميکنند، موانع قانوني سر راهش سبز ميکنند، يا بالاخره در نهايت جنايت ميکنند، به او ضربه ميزنند و طرف را پشيمان ميکنند. اينها چيزهاي مهمّي است، اينها چيزهاي امنيتي است، اينها چيزهاي سادهاي نيست، با اين چيزها نميشود ساده برخورد کرد. قاچاق اينجوري است؛ سمّ توليد داخلي، قاچاق است.
توانايي بالاي مغز جوان ايران در توليد فن آوري
يک مسئلهي ديگر مسئلهي فنّاوري پيشرفته است. گاهي ما ميگوييم که چرا فلان جنس را و فلان کالا را وارد ميکنيد در حاليکه توليد داخلي هست، ميگويند فنّاوري توليدِ داخلي ما قديمي است، امروز دنيا تحوّل پيدا کرده است، کارهاي جديدي آمده، فنّاوريهاي جديدي آمده که ناچاريم از خارج وارد کنيم. من جواب دارم براي اين حرف. من البتّه با وارد کردن مخالف نيستم؛ بنده با وارد کردن، بخصوص با وارد کردن فنّاوري، هيچ مخالف نيستم؛ خود من در اين کشور رئيسجمهور بودم، با مسائل اجرائي در ارتباط بودم و ميدانم؛ اشکالي ندارد، يکوقتهايي لازم است، امّا بهاندازه و به ميزان. هرجا کم ميآورند ميگويند فنّاوري توليدِ داخلي عقبافتاده است؛ خب ما اينهمه ذهن فعّال در کشور داريم، ذهني که ميتواند يک موشک درست کند که اين موشک دو هزار کيلومتر طي ميکند و با کمتر از ده متر خطا به هدف ميرسد؛ اين چيز کوچکي است؟(۶) (بنده [فقط] خواستم مثال بزنم؛ حالا اسم موشک آمد و جوانها به هيجان آمدند.) من ميگويم آن مغزي که ميتواند يک چنين موشکي را توليد بکند که دشمنان ما اعتراف ميکنند به اهمّيت اين کار، آيا اين مغز نميتواند خودرويي را که فرض بفرماييد مصرفش سيزده ليتر در صد کيلومتر است، برساند به پنج ليتر در صد کيلومتر؟ نميتواند بکند؟ اين مغز عاجز است از اين کار؟ چرا به جوانها مراجعه نميکنيد؟ چرا به اين ذهنهاي خلّاق مراجعه نميکنيد؟ چرا از اينها کمک نميگيريد؟
ضرورت همکاري بين صنعت و دانشگاه
بنده چند سال است دائماً دارم ميگويم «همکاري بين صنعت و دانشگاه»؛ نتيجهي همکاري صنعت و دانشگاه اينجا ظاهر ميشود. صنعت به دانشگاه کمک ميکند براي اينکه دانشگاه شيوههاي جديدي را براي آن ارائه بدهد و بيافريند؛ هم اين سود ميبرد، هم آن سود ميبرد. صنعت را به دانشگاه وصل کنيد، به مجموعهي نخبگان وصل کنيد، همينطور که الان خوشبختانه کارهاي زيادي در زمينهي شرکتهاي دانشبنيان انجام گرفته و ميبينيم که جوان ايراني ميتواند کار کند. اينجا در همين حسينيه براي من نمايشگاه گذاشتند، بنده آمدم بازديد کردم؛ يک عدّه پسربچّه -جوانهاي دبيرستاني- اينجا جمع بودند، کار کرده بودند. من آمدم گفتم شماها چه کار ميکنيد، اين گفت من اين را توليد کردهام، آن گفت آن را من توليد کردهام؛ جوان دبيرستاني! خب ذهن ما اينجور است، سرمايهي انساني ما اين است؛ چرا از اين سرمايهي انساني استفاده نکنيم و برويم سراغ خودروي خارجي براي اينکه فنّاوري پيشرفتهاي دارد؟ خب اين فنّاوري پيشرفته را در داخل به وجود بياوريم. من مثالهاي زيادي دارم که نميخواهم بگويم و نميشود گفت، بعضي از اينها محرمانه است؛ اگر شما ميدانستيد که جوانهاي ما کجاها و در چه عرصههايي چه کارهاي بزرگي انجام دادهاند، واقعاً تعجّب ميکرديد؛ ما ازاينقبيل فراوان داريم و اطّلاعات بنده در اين زمينه خيلي زياد است؛ از اينها استفاده کنيم. اينکه [بگوييم] ما فنّاوري عقبافتاده داريم، بهانهاي براي واردات نميشود.
کار توليد، يک جاهايي ميلنگد!
خب، اينها حرفهاي
ما است. من نسبت به کارگرها و نسبت به کارفرماها و نسبت به مديران و نسبت به
مسئولان دولتي - نسبت به همهي اينها- خوشبينم؛ من به کسي بدبين نيستم. منتها
کارها يک جاهايي ميلنگد؛ ببينيد اين لَنگِش کار کجا است، چرا ميلنگد و اشکال کار
کجا است. شما داريد با چند لولهي قطور در اين استخر بزرگ دائماً آب ميريزيد،
[امّا] مدام از سقف پُر نميشود؛ خب بگرد ببين شکافش کجا است، رخنهاي که در اين
استخر است کجا است که آب از آنجا ميرود و استخر پُر نميشود؛ مسئولين بگردند اين چيزها
را پيدا کنند.
ما ميتوانيم پيشرفت کنيم
عزيزان من! کشور ميتواند پيش برود. اينکه من بارها ميگويم تمدّن اسلامي و بارها ميگويم ايران ميتواند قلّهي تمدّن اسلامي قرار بگيرد، شعار و رجزخواني نيست، اين نگاه به واقعيتهاي کشور است. ما ميتوانيم؛ ما ميتوانيم اقتصادمان را پيشرفت بدهيم، صنعتمان را پيشرفت بدهيم، کشاورزيمان را پيشرفت بدهيم و خودکفايي را در آنجاهايي که خودکفايي لازم است به وجود بياوريم؛ مسئولين بايد تلاش کنند. همانطور که اوّل گفتم، هرکس مسئول است حقّ آن مسئوليت را اداء کند و تلاش لازم را انجام بدهد.
دشمن در جايگاه خدعه و مانع تراشي بر سر راه پيشرفت کشور
البتّه دشمن داريم و دشمن دارد دشمني ميکند. ما در يک جادّهي آسفالته حرکت نميکنيم؛ مدام در مقابل ما موانع درست ميکنند. چه کسي موانع درست ميکند؟ دشمنان ما و در رأس دشمنان ما آمريکا و صهيونيسم؛ اخلال ميکنند، خدعه ميکنند، دلشان هم ميخواهد ما نفهميم اين خدعه را؛ گاهي از دور گلايه ميکنند که چرا نسبت به ما بدبينيد. خب ميبينيم چيزهايي را که بايد بدبين باشيم؛ نميشود چشم خودمان را ببنديم.
آمريکا و ايجاد اختلال در معادلات بانکي از طريق ايران هراسي
الان در معاملات بانکي کشور ما اختلال وجود دارد که اين را همهي مسئولين دارند ميگويند. ارتباطات و معاملاتِ متوقّف به مبادلات بانکي، الان اينجا با کندي و با زحمت انجام ميگيرد؛ چرا؟ ميگويند بانکهاي بزرگ دنيا حاضر نيستند. خب چرا حاضر نيستند؟ مگر مرض دارند؟ بانک براي اين به وجود آمده که تعامل ايجاد کند. فلان بانک معروف و بزرگ دنيا چرا نخواهد با بازار هشتاد ميليوني يک کشوري با اينهمه ثروت معامله کند؟ يک مانعي وجود دارد؛ اين مانع کيست؟ آمريکا. با کموزيادش، بنده صد بار گفتهام که به آمريکا نميشود اعتماد کرد؛ حالا دارد کاملاً روشن ميشود. روي کاغذ مينويسند که بروند بانکها با ايران معامله کنند -که اين روي کاغذ است و ارزشي ندارد- امّا در عمل جوري در دل بانکها هراس مياندازند که آنها نزديک نيايند؛ ايرانهراسي. ميگويد که ايران يک کشور تروريست است و ما ممکن است مثلاً بهخاطر روشهاي تروريستي [اين] کشور، ايران را تحريم کنيم؛ خب، معناي اين چيست؟ اين پيام به بانکها است که حواستان جمع باشد؛ ايران ممکن است تحريم بشود؛ جلو نرويد. روي کاغذ مينويسند: بانکها برويد معامله کنيد، بخشنامه صادر ميکنند امّا در عمل کاري ميکنند که بانک جرئت نکند جلو بيايد، سرمايهدار خارجي جرئت نکند بيايد سرمايهگذاري کند؛ عملاً دارند اين کار را ميکنند.
حالا خودشان از همهي تروريستها بدترند؛ خودشان به تروريستهاي نامونشاندار کمک کردند، هنوز هم طبق اطّلاعات ما دارند کمک ميکنند؛ آنوقت به ايران ميگويند تروريست! طرف -جناب آمريکايي- ميگويد که علّت اينکه سرمايهدارها و سرمايهگذارها نميآيند در ايران سرمايهگذاري کنند اوضاع داخلي ايران است؛ اوضاع داخلي ايران چهاش است؟ در اين منطقه امنتر از ايران کجا است؟ خود آمريکا امنتر از اينجا است؟ آمريکا که طبق آمارهاي خودشان هر روز چند نفر از مردم کشته ميشوند با ترور، امنتر از اينجا است؟ کشورهاي اروپايي با اين تظاهرات مردمي، با اين مشکلات کارگري، با اين مشکلات اقتصادي امنتر از اينجا هستند؟ [ايران،] کشوري امن، کشوري متّحد.
اوضاع داخلي ايران بهرغم دشمنان، به کوري چشم دشمنان، اوضاع بسيار خوبي است. وقتي مسئول آمريکايي ميگويد که نظام تحريمهاي ضدّ ايراني از بين نرفته است، معنايش چيست؟ معنايش اين است که سرمايهگذار خارجي بترسد و نزديک نيايد؛ اينها دارند ايرانهراسي راه مياندازند. با صراحت دارند مردم را از ايران ميترسانند براي اينکه کسي نزديک نشود؛ اين دشمن ما است. خب، اين دشمن هست؛ ما براي هر فعّاليتي که انجام ميدهيم، بايد وجود اين دشمن را مفروض بگيريم.
تداوم پیشرفت نظام اسلامی در شرایط دشمنی دشمنان
ما ۳۷ يا ۳۸ سال است که اين دشمن را داشتيم و پيشرفت کرديم. من عرض ميکنم [اگر] اين دشمني تا صد سال ديگر هم باقي بماند، به کوري چشم آنها ما تا صد سال ديگر مرتّب پيشرفت خواهيم کرد. آمريکا دشمن است؛ چه ما به رو بياوريم چه نياوريم دشمن است؛ چه بندهي حقير در سخنراني بگويم آمريکا دشمن است، چه نگويم. ميگويند چرا شما مدام «دشمن دشمن» ميکنيد؛ خب، حالا گيرم بنده نميگويم دشمن؛ دشمني تمام شد؟
دشمني استکبار با اصل حرکمت عمومي مردم ايران
دشمن است؛ دشمنِ با اصل اين حرکت عمومي مردمي و با اصل انقلاب و با اصل نظام است. آمريکا يک روز در اينجا همهکارهي اين کشور بوده؛ امروز حتّي يک سفارتخانه در اين کشور ندارد؛ بهخاطر اينکه نظام اسلامي سرِ کار آمده؛ خب با نظام اسلامي دشمن است و ميخواهد همان وضع قبلي برقرار باشد.
پيام تبريک دغلکارانه نوروزي اوباما
ميگويند که پنجرهها را باز کنيد. آن جناب،(۷) در تبريک
عيد يک شعري از يک شاعر ايراني خوانده بود که «پنجرهها را بگشاييد»؛ بنده گفتم
بله، پنجرهها را بگشاييد که ما را که از در بيرون کردهايد داخل بياييم؛ پنجرهها
را باز کنيد که ما بتوانيم راحت داخل بياييم!
صاحب قدرت در عين مظلوميت جمهوري اسلامي و ملت ايران
مسئولين توجّه کنند - هم مسئولين دولتي و قوّهي مجريه توجّه کنند، هم مجلس شوراي اسلامي توجّه کند، هم مسئولين قضائي توجّه کنند، هم نهادهاي انقلابي، هم آحاد مردم- ما مظلوميم امّا قوي هستيم؛ مثل مولايمان اميرالمؤمنين. اميرالمؤمنين مظلومترين بود امّا قويترين بود. ما اگر قدر خودمان را بدانيم، قدرت خودمان را بشناسيم، از اين قدرت به بهترين شکل و انسانيترين و اسلاميترين شکل استفاده بکنيم، بر همهي اين موانع فائق خواهيم آمد. بله، راه ما آسفالت نيست امّا ما توانايي حرکت در سنگلاخ را هم داريم؛ امروز خوشبختانه سنگلاخ هم نيست؛ اوايل انقلاب راه ما سنگلاخ بود. امروز مسئولين توجّه کنند، مردم توجّه کنند که به قدرت خودمان تکيه کنيم.
اهمّيت نوبت دوّمِ انتخابات کمتر از نوبت اوّل نيست
چند روز ديگر - يعني دو روز ديگر- در بعضي از شهرهاي کشور انتخابات است؛ انتخاباتها را مهم بشمريد؛ در انتخاباتها شرکت کنيد؛ انتخاباتها را رها نگذاريد؛ انتخابات مهم است. بنده بارها گفتهام و به مردم عزيزمان عرض کردهام -هم در اين انتخابات که در اسفند بود، هم قبل از آن در انتخاباتهاي مجلس و انتخاباتهاي رياستجمهوري- که در انتخاباتها شرکت کنيد؛ شرکت در انتخابات تعيينکننده است. بعضي توجّه نميکنند؛ وقتي شما پاي صندوق رأي نيامديد، اين احساسات را، اين ميل را، اين کشش را، اين هويت را منتقل نکرديد به صندوق رأي، کار مشکل خواهد شد؛ در انتخابات شرکت کنيد. اهمّيت نوبت دوّمِ انتخابات کمتر از نوبت اوّل نيست؛ همچنانکه ما آنجا عرض کرديم که لازم است همه شرکت کنند، اينجا هم لازم است همه شرکت کنند. از خداي متعال هم کمک بخواهيد، خداي متعال هم انشاءالله به همهي شما کمک خواهد کرد.
والسّلام عليکم و رحمةالله
۱) در ابتداي اين ديدار، آقاي علي ربيعي (وزير تعاون، کار و رفاه اجتماعي) گزارشي ارائه کرد.
۲) سورهي احزاب، آيات ۴۱ و ۴۲ و بخشي از آيهي ۴۳؛ «اي کساني که ايمان آوردهايد، خدا را ياد کنيد، يادي بسيار. و صبح و شام او را به پاکي بستاييد. او است کسي که با فرشتگان خود بر شما درود ميفرستد ...»
۳) سياستهاي کلّي اقتصاد مقاومتي ابلاغ شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۹.
۴) مسائل عليبنجعفر و مستدرکاتها، ص ۹۳ (با کمي تفاوت)
۵) شعار حاضرين: مرگ بر آمريکا
۶) تکبير حضّار
۷) باراک اوباما (رئيسجمهور آمريکا)