حضرت آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي صبح روز چهارشنبه (1/2/95) در ديدار هزاران نفر از اعضاي اتحاديهي انجمنهاي اسلامي دانشآموزان سراسر کشور، يکي از عرصههاي مهم رويارويي نظام جمهوري اسلامي با جبههي استکبار را موضوع جوانان دانستند و تأکيد کردند: جبههي مقابل نظام اسلامي بهدنبال تغيير هويت ديني و انقلابي جوان ايراني، و گرفتن اميد، نشاط و انگيزه از آنان است و تنها راه مقابله با اين رويارويي پنهان و پيچيده، تربيت جواناني «متدين، انقلابي، پاکدامن، مصمم، هوشيار، پرانگيزه، اميدوار، انديشهورز، شجاع و فداکار» بهعنوان «افسران جنگ نرم» است.
متن محوربندي شده بيانات بدين شرح است:
***
بسماللهالرّحمنالرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيدنا محمّد و آله الطّاهرين.
خيلي خوشآمديد عزيزان من! جلسه جلسهي بسيار شيرين و مطلوبي است براي من؛ حضور جوانها با اين نشاط، با اين شور، با اين حرفهاي خوب، با اين منطقهاي شيوا، با اين برنامههايي که انجام گرفت، حقيقتاً جلسهي ما را جلسهي شيريني کرد و امروز براي من روز بهيادماندنياي خواهد بود انشاءالله.
ماه رجب؛ فرصتي براي تقويت بعد معناگراي آدمي
اوّلاً يک کلمه در باب ماه رجب عرض بکنيم. يک بُعد لطيف معناگرا در هر انساني وجود دارد. خب، انسان مجموعهي ابعاد مختلف است؛ غرايز هست، اميال هست، نيازها هست؛ يک بُعد، بُعد معناگرا است در هر انساني، همهي انسانها. اين بُعد، بُعد بسيار لطيفي است و در سنين جواني لطافت اين بُعد و شفّافيتش بيشتر و زلالتر است. اين بُعد را اگر ما آحاد بشر بتوانيم در خودمان تقويت کنيم، بقيهي ابعاد ما را هدايت خواهد کرد. نه اينکه بُعد معنوي و معناگرا جلوي غرايز را، جلوي نيازها را، جلوي تعقّل و خردورزي را بگيرد؛ نه، همهي اينها به جاي خود محفوظ است، اين بُعد معنويت و معناگرايي در انسان همهي اين ابعاد ديگر را هدايت ميکند، اگر در ما باقي بماند، اگر تقويت بشود. آدمهاي خبيثي که در دنيا مشاهده ميکنيد که يا ظالمند، يا سفّاکند، يا پولپرستند، يا شهوتپرستند، يا شکمپرستند و ابعاد مادّي بر وجود اينها غلبه کرده، اينها کساني هستند که آن بُعد معناگرا را، معنويتگرا را در خودشان رشد ندادند، بتدريج ضعيف شده و از بين رفته. من به شما جوانها عرض ميکنم از ماه رجب استفاده کنيد، بهره ببريد براي تقويت اين بُعد معنويتگرا.
بهرهگيري از فرصت جواني براي طي کردن راه معنويت و خودسازي
بعد از ماه رجب هم ماه شعبان است، بعد ماه رمضان است، بهار معنويت است. شماها هم - همانطور که آقاي حاج علياکبري فرمودند- مظهر بهار انسانيت هستيد؛ چون در بهار عمر قرار داريد؛ از اين بهار معنويت هرچه ميتوانيد استفاده کنيد. ياد خدا، ذکر خدا، دعاهايي که وارد شده، توجّه به مضامين اين دعاها، تلاوت قرآن، نماز اوّل وقت، پرهيز از گناه، اخلاق نيک، در اين ماه فرصتهاي بزرگي است که در اختيار همهي ما هست امّا شما جوانها از اين فرصتها بهتر ميتوانيد استفاده کنيد؛ درست مثل اين فرصتهاي مادّي. يک ميداني را فرض کنيد، يک شاخصي را در ته آن ميدان گذاشتهاند، يک چيزي هم آنجا گذاشتهاند، به بندهي حقير و به شما ميگويند که هرکدام زودتر رسيديد، برداريد؛ خب، چه کسي زودتر ميرسد؟ معلوم است که شما جوانيد، نيرو داريد، نشاط داريد، تا بنده بيايم به خودم بجنبم شما رسيديد و برداشتيد. معنويت هم عيناً همينجور است؛ اين را بدانيد. در معنويات هم شماها زودتر، راحتتر، سريعتر، شيرينتر ميتوانيد به مقصود دست پيدا کنيد. اين کساني که شما ديديد، انسانهاي نورانياي که در زمان ما بودند، مثل مرحوم آيتالله بهجت - مِنبابمثال- که يک انسان نورانياي بود؛ پيرمرد و بسيار نوراني؛ اينها همان کساني هستند که از جواني، يعني از همين سطح زندگي شما مراقب خودشان بودند. آنهايي که دير به فکر ميافتند، توفيقاتشان کمتر است. آنهايي که اصلاً به فکر نميافتند، از آن نورانيت و شفّافيت و زلالي محروم ميمانند؛ ميشوند مثل خيلي از آدمهايي که در دنيا هستند؛ اين حرف اوّل ما.
عرصههاي گوناگون مقابله انقلاب اسلامي و استکبار جهاني
خب، با شما جوانهاي عزيز -شما خودتان به خودتان ميگوييد نوجوان، من همهي شما را ميگويم جوان- ما خيلي حرف داريم؛ در بخشهاي گوناگون، حرفهاي گوناگوني با شما هست. بالاخره شماها به يک اعتبار، برادران و خواهران اين حقير هستيد؛ به يک اعتبار فرزندان من هستيد؛ به يک اعتبار هم در حکم نوههاي اين بنده محسوب ميشويد؛ عزيزان ما هستيد. هم شما که اينجا حضور داريد، هم عقبهي شما، همان چندهزار دانشآموز انجمنها و دوازده ميليون دانشآموز -آنطوري که اين جوان عزيزمان گفتند- همهي شما در اين حکم هستيد که ما عرض کرديم. خب، حرفهاي زيادي داريم با شما. امروز من يک حرف محوري را ميخواهم مطرح کنم که متضمّن يک مطالبه از انجمنها و از اتّحاديهي انجمنها است.
مقدّمهاي را عرض ميکنم: ما با يک جبههي دشمن که جبههي استکبار و دنبالهها و حواشياش است، درگيريم؛ اين معلوم است. محورش آمريکا و صهيونيسم است، دنبالهها و آويزهها و حاشيههايش هم بعضي از اين قدرتها و نيمهقدرتهاي موجودي هستند که مشاهده ميکنيد؛ ما با اينها درگيريم؛ انقلاب اسلامي و نظام اسلامي با اينها درگير است. اين درگيري بر سر چيست؟ يا به عبارت ديگر، اين درگيري ما با استکبار در چه عرصههايي است؟ اگر بخواهيم عرصههايي که ما در آن عرصهها با آنها درگيري داريم بشمريم، شايد من الان بتوانم ده مورد را بگويم؛ اگر بنشينيم فکر کنيم و مطالعه کنيم، بيشتر هم ميشود؛ بيست مورد، سي مورد يا بيشتر، نقاط درگيري ما با استکبار است.
1- مساله استقلال
حالا مثلاً فرض کنيد يک مسئله مسئلهي استقلال کشور است -استقلال اقتصادي، استقلال سياسي، استقلال فرهنگي- اين يکي از عرصههاي درگيري ما با استکبار است. استکبار و قدرتهاي مستکبر طبيعتشان دستاندازي است؛ چه در دوران استعمار که مربوط به قرن هجدهم و نوزدهم و ادامهاش تا قرن بيستم است، چه به شکلهاي جديدتر و مدرنتري که بعدها تأسيس کردند و الان دارند مدام روزبهروز، نوبهنو وارد ميدان ميکنند. هدفشان دستاندازي است؛ دستاندازي به منافع ملّتها، به کشورها و سلطه و نفوذ. هدف استکبار اين است. خب، اگر يک کشوري بخواهد در مقابل اين هدف ايستادگي کند، و از استقلال خودش -چه استقلال فرهنگي، چه استقلال سياسي، چه استقلال اقتصادي- دفاع کند، طبعاً درگيري به وجود ميآيد؛ يکي از ميدانهاي درگيري ما با استکبار اين است.
2- عرصه پيشرفت
يکي از ميدانهاي درگيري ما مسئلهي پيشرفت است. اگر کشور ايران با بينيازياي که از قدرتهاي جهاني از خودش نشان داده و به اينها اعتنا نکرده، به آنها وابسته نشده و به آنها تکيه نکرده -با اين خصوصيات- به پيشرفت برسد، اين ميشود پيشرفت الگوساز؛ يعني الگو ميشود براي کشورهاي ديگر، براي ملّتهاي ديگر. اين پيشرفت يکي از مراکز و عرصههاي دعواي بين ما و استکبار است؛ ما ميخواهيم به اين پيشرفت دست پيدا کنيم، آنها ميخواهند ما به اين پيشرفت دست پيدا نکنيم.
يکي از اساسيترين انگيزههايي که قدرتهاي مستکبر را در قضيهي هستهاي در مقابل ما به صفآرايي وادار کرد همين بود؛ حالا بهانههاي ديگري ميآوردند امّا چند انگيزهي اصلي داشتند. يکي از آنها همين بود که يک کشوري بدون اينکه به آمريکا يا انگليس يا هر قدرت ديگري متّکي باشد، بتواند خودش به يک عرصهي علمي فوقالعادّه حسّاسي مثل عرصهي هستهاي، دست پيدا کند؛ اين برايشان خيلي مهم بود، خطرناک بود و نميخواستند اين اتّفاق بيفتد. و بنده مطمئنّم که اگر ما رو بدهيم به اينها، اينها فردا سرِ قضيهي مسائل زيستفنّاوري، سرِ مسئلهي نانو، سرِ مسائل گوناگون علمي ديگر هم بازي درميآورند و اِشکال درست ميکنند. پيشرفت علمي، پيشرفت اقتصادي، پيشرفت تمدّني، جزو عرصههاي اختلاف و دعواي جمهوري اسلامي با استکبار است.
3- حضور قدرتمندانه در منطقه و جهان
يکي از مسائل مورد اختلاف و عرصههاي اختلاف، مسئلهي حضور قدرتمندانهي جمهوري اسلامي در منطقه و جهان است؛ اين حضور قدرتمندانه، جلوي نقشههاي استکبار را ميگيرد. آمريکا الان براي منطقهي غرب آسيا -که خودشان به آن ميگويند خاورميانه، و بنده اصرار دارم که اين کلمه را به کار نبرم به دلايلي که گفتم، يک وقتي ذکر کردم(۲)- نقشه دارد؛ ديديد تحت عنوان خاورميانهي بزرگ، خاورميانهي جديد، که در دوران ده دوازده سال گذشته اين عناوين را مدام تکرار کردند، برنامه دارند.
اين برنامهها موجب شده تا يک کارهايي را شروع کنند [امّا] حضور قدرتمندانهي جمهوري اسلامي مانع از پيشرفت کارهاي آنها است. اين هم يکي از عرصههاي دعوا و اختلاف و مانند اينها است.
4- مساله فلسطين
يکي ديگر از عرصهها مسئلهي فلسطين است؛
5- مساله مقاومت
يکي از عرصهها مسئلهي مقاومت است؛
6- سبک زندگي
يکي از عرصهها مسئلهي رواج فرهنگ غربي و سبک زندگي غربي است که اگر در يک کشوري سبک زندگي مورد قبول و مورد ترويج غربيها يا آمريکاييها رواج پيدا بکند، نخبگان آن جامعه تبديل ميشوند به برّههاي رامي در مقابل سياستهاي آمريکا و غرب و همان قدرت مقابل؛ اصرار دارند که اين اتّفاق بيفتد، و جمهوري اسلامي ميخواهد نگذارد اين اتّفاق بيفتد.
خب، حالا من چند [نمونه] از اين عرصههاي درگيري را شمردم؛ عرض کردم اگر من الان بخواهم همينطور ذهني بگويم، شايد ده عرصه را بتوانم بگويم امّا اگر بنشينيم فکر کنيم -شما فکر کنيد، ما فکر کنيم- ده بيست سي يا بيشتر هم اضافه خواهد شد.
7- مساله جوانان
خب، حالا ميرسيم به مسئلهي اصلي مورد نظر من. يکي از عرصههاي اختلاف و درگيري بين جمهوري اسلامي و استکبار مسئلهي جوانها است؛ مسئلهي جوانها.
جوانان؛ افسران جنگ نرم
امروز سرِ قضيهي جوانها، يک جنگ نرمِ زيرپوستي بسيار فراگيري بين جمهوري اسلامي و آمريکا و همدستان آمريکا و صهيونيستها برقرار است. من چند سال پيش خطاب به جوانهاي دانشجو گفتم: «شماها افسران جنگ نرم هستيد»؛(۳) شما هم هستيد، شماها هم همهتان افسران جنگ نرم هستيد. وقتي جوان، انگيزه دارد و اعتماد به نفس دارد و قدرت انديشيدن دارد و شجاعت دارد، افسر است - افسر در درگيريهاي رزمِ نرم، جنگ نرم- خصوصيت جوان اين است.
تهديدات توخالي در عرصه جنگ سخت
خب، حالا شما فرض کنيد افسري را با يک هويتي که مطلوب جمهوري اسلامي است و افسري را با هويتي که مطلوب دشمنِ جمهوري اسلامي است؛ اينها را با هم مقايسه کنيد، ببينيد چهجوري درميآيد؛ حالا محلّ بحث ما جنگ نرم است که خطرناکتر از جنگ سخت است؛ گاهي اوقات ما را به جنگ سخت و بمباران و حمله و مانند اين چيزها هم تهديد ميکنند امّا غلط زيادي ميکنند؛ [اين] نيست، زمينهي اين کار را ندارند، جرئتش را هم ندارند و [اگر] هم بکنند تودهني ميخورند.
تلاش براي اتخاذ موضع تهاجمي در جنگ نرم با دشمن
امّا جنگ نرم چرا؛ جنگ نرم همين الان برقرار است، طرف مقابل مشغول حمله است؛ ما هم از اين طرف مشغوليم؛ حالا ما مشغول حملهايم يا مشغول دفاعيم، آن [يک] بحث ديگري است که عقيدهي من اين است که اين طرف هم به جاي دفاع بايد حمله کند، ضمن اينکه مراکز دفاعي خودش را هم بايد حفظ کند.
دو گونه وضعيت قابل تصور براي افسران جنگ نرم
پس يک جنگي وجود دارد؛ حالا شما اين جنگ نرم را تشبيه کنيد به جنگ سخت و جبههي جنگ؛ مثل همان [وضعي] که الان فرض کنيد که در سوريه يا عراق يا يمن يا هرجاي ديگر هست؛ اين جنگهايي که الان هست يا در دوران دفاع مقدّس، هشت سال در ايران بود. افسري را در نظر بگيريد که در قرارگاه خودش يا در سنگر خودش نشسته؛ اين افسر دو جور ميتواند باشد؛ دو نوع هويت يا دو نوع تعريف براي اين افسر وجود دارد: يکوقت اين افسر در هيئت يک انسان مصمّم، هوشيار، پُرانگيزه، اميدوار، پُرکار، داراي انديشه، انديشهورز، شجاع و فداکار است. خب اگرچنانچه افسري در قرارگاه خود يا در سنگر خود با اين خصوصيات باشد، ميتوان يک نتيجهاي را براي اين جنگ حدس زد. افسر شجاع است، رشيد است، بافکر است، باايمان است، بااميد است، تصميم دارد، انگيزه دارد؛ اين يکجور افسر است. همين افسر را ميشود با يک شاکلهي ديگري و با يک هويت ديگري فرض کرد. فرض کنيد آدمي است نااميد؛ يعني معتقد است که [جنگيدن] فايدهاي ندارد؛ [ميگويد] بيخود ايستادهايد، فايدهاي ندارد؛ نااميد است. يا آدمي است تسليمپذير، حال معارضه کردن و ايستادگي کردن ندارد؛ حالا يک مقداري ممکن است بِايستد ولي وقتي فشار زياد شد و زور زياد شد تسليم ميشود؛ روحيهاش اين است. يا آدمي است فريبخور؛ به لبخند دشمن اعتماد ميکند، به فريب دشمن اعتماد ميکند يا اصلاً فريب دشمن را نميفهمد. خب جنگ پُر از فريب و پُر از خدعه است؛ همهي جنگها همينجور است: اَلحَربُ خُدعَة.(۴) در همين جنگهاي سخت، يکي از کارهاي اساسي، که يک فرمانده مقتدر ميتواند انجام بدهد، اين است که با يک عملياتي و با يک حرکتي دشمن را فريب بدهد؛ دشمن خيال کند از آنجا ميخواهد حرکت کند و حواسش به آنجا پرت بشود، بعد از پشت حرکت کند. حالا فرض کنيد اين افسر، افسري است فريبخور؛ نميفهمد معناي فريب دشمن را و تشخيص نميدهد. يا يک آدمي است اصلاً بيحال؛ دلش ميخواهد بگيرد استراحت کند و بخوابد. يا معتاد است؛ يا معتاد به موادّ مخدّر، يا معتاد به شهوتراني، يا معتاد به بعضي از اين بازيهاي کامپيوتري که اخيراً باب شده - شنيدهام بعضيها به اين اعتياد پيدا ميکنند- و بيفکر و بياعتنا به سرنوشت خود و ديگراني که به او چشم دوختهاند. يا سرگرم غرايز [است]؛ مثلاً همين آقاي افسر، در سنگر به فکر اشباع غرايز مادّي خود و غرايز حيواني خودش باشد؛ سرگرم عيشونوش. پس اين افسر را در اين شکل و در اين هيئت و در اين شاکله هم ميشود تصوّر کرد. نتيجهي جنگ چيست؟ معلوم است ديگر. پس هويت افسران جنگ نرم دو جور ميتواند تعريف بشود.
اين يکي از موارد سخت اختلاف بين ما و دشمنان ما است.
آرزوهاي خبيثانه آمريکاييها براي جوانان ما
دشمن، افسر جنگ نرم ما را، که جوانها هستند، يک جور ميپسندد، جمهوري اسلامي يک جور ميپسندد. اين را که در جمهوري اسلامي بر روي تدين، پاکدامني، پارسايي و پرهيز از افراط غرايز تکيه ميشود، حمل نکنند بر تعصّب و، به قول خودشان، دگمانديشي و تحجّر و مانند اينها؛ نه، اين شيوهي تربيتي است، اين برگرفته و برخاستهي از تعريف افسر و فرمانده جنگ نرم است. يکي از عرصههاي چالش ما با آمريکا اين است. آمريکاييها دلشان ميخواهد جوانهاي ما آن شجاعت را نداشته باشند، آن اميد را نداشته باشند، آن انگيزه را نداشته باشند، آن تحرّک را نداشته باشند، آن توان جسمي را نداشته باشند، آن توان فکري را نداشته باشند، نسبت به دشمن خوشبين باشند، نسبت به فرماندهي خودي و عقبهي خودي بدبين باشند؛ جوان ما را دشمن اينجوري ميپسندد. هدف تبليغات راديويي و تلويزيوني و اينترنتي دشمن و همهي کارهاي گوناگوني که ميکند، که مخاطبش جوانهاي ما باشند، اين است؛ جوان ايراني را ميخواهد تبديل کند به آنچنان عنصري؛ عنصري که نه ايمان درستي دارد، نه شجاعت آنچناني دارد، نه انگيزهاي دارد، نه اميدي دارد؛ ميخواهد تبديل کند به اين. جمهوري اسلامي درست نقطهي مقابل [است]؛ ميخواهد اين جوان تبديل بشود به يک عنصر فعّال و اثرگذار.
وظايف و مسئوليت انجمنهاي اسلامي
حالا اينجا مطالبهي بنده از شما عزيزان من و فرزندان من: شما بايد نقش ايفا کنيد براي اينکه همسالان خودتان را -جوانان دوران دبيرستان را که با شما همسال هستند- طبق اين تعريف درست بار بياوريد و کمک کنيد آنها اينجوري بشوند؛ وظيفهي انجمنهاي اسلامي اين است. طبعاً، [اين] در صورتي امکانپذير است که در ساخت خود و در خودسازي توفيقي به دست آورده باشيد. بحمدالله، آنطور که الان آقاي حاجعلياکبري فرمودند -بنده واقعاً خرسند شدم از گزارش ايشان، کموبيش هم گزارش داشتم، اطّلاع هم داشتم لکن ايشان امروز اينجا صريح بيان کردند- تا حدود زيادي اينجوري است. هم خودسازي کنيد، هم دگرسازي کنيد. انجمنهاي اسلامي مخصوص شماها هم نيست؛ شما انجمنهاي اسلامي دانشآموزي هستيد، انجمنهاي اسلامي دانشجويي هم همين وظيفه را دارند. هرجا، هر انجمن اسلامياي -چه دانشآموزي، چه دانشجويي- بهجاي تربيت جوان ايراني با اين هويت و با اين شاکلهاي که ذکر شد، اگرچنانچه حرکتي در جهت عکس بکند يا در اين جهت کوتاهي بکند، برخلاف وظيفهاش عمل کرده است؛ برخلاف آنچه خدا از او ميخواهد، عمل کرده است.
در دعاي مکارمالاخلاق، انسان دهها چيز را از خدا ميخواهد که خيلي هم مهم است؛ از جمله: وَ استَعمِلني لِما تَسأَلُني غَدًا عَنه؛(۵) من را به کار بگير در آن چيزي که فردا دربارهي آن از من در قيامت سؤال خواهي کرد. مسئوليم ما؛ همه مسئولند. شما جوان، ما پير امّا همه مسئوليم؛ جوانها هم مثل پيرها مسئولند، فرقي نميکند. شما بايد تلاشتان اين باشد، اتّحاديه تلاشش اين باشد که جوان و مخاطبِ خود را اوّلاً هرچه ميتوانيد از لحاظ کمّيت گسترش بدهيد؛ نميگويم انجمنها را گسترش بدهيد [بلکه] دايرهي تبليغ و اثرگذاري انجمنها بر روي جوانهاي همسال را گسترش بدهيد. ممکن است طرف مقابل شما جزو انجمنها هم نباشد و نخواهد باشد، عيبي ندارد امّا انجمنها کاري کنند که مخاطبان بسياري پيدا کنند، سطح وسيعي از مخاطبان را پيدا کنند و روي آنها اثرگذار باشند، و آن اثر عبارت باشد از همين که گفتيم، يعني تشکيل هويت و شخصيت جوان اسلامي، آنچنانکه جمهوري اسلامي ميطلبد، آنچنانکه جمهوري اسلامي تعريف ميکند؛ نه آنجوري که آمريکا و سرمايهدار صهيونيستي تعريف ميکند. اين وظيفه است؛ اين کار را بايد دنبال کنيد. البتّه برنامههاي اتّحاديه را من مطّلعم؛ گزارش هم به من دادهاند؛ گزارش را هم نگاه کردم؛ گزارش هم خوب بود؛ برنامهها، برنامههاي خوبي است لکن روزبهروز بايستي تقويت کنيد؛ کمّاً و کيفاً اين برنامهها را بايد تقويت کنيد.
نياز کشور به جوانان مومن و انقلابي و با ابتکار
کشور به شما احتياج دارد؛ کشور به اين ميليونها دانشآموز و دانشجويي که امروز ما در کشور داريم احتياج مُبرم(۶) دارد. ما به جوان مؤمن، وفادار، اميدوار، بانشاط، فعّال، باابتکار احتياج داريم، کشور احتياج دارد، آيندهي کشور احتياج دارد.
برنامه 50 سال دشمن براي براندازي نظام اسلامي و وظايف جوانان در قبال آن
درست است که ۳۷ سال از عمر جمهوري اسلامي گذشته است و دشمن در اين ۳۷ سال با همهي تلاشها هيچ غلطي نتوانسته بکند؛ اين درست است امّا «دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد»؛(۷) برنامههاي درازمدّت دارند. همينطور که ما ميگوييم پنجاه سال ديگر -[مثلاً] من سه چهار سال قبل از اين گفتم،(۸) که برنامهي ما براي پنجاه سال ديگر در زمينهي علمي اين است- يعني ما براي پنجاه سال آينده فکر ميکنيم، او هم براي پنجاه سال آينده فکر ميکند؛ او هم درصدد است، در فکر است که تداوم اين حرکت را -که اين حرکت در ايران منحصر نماند، محصور نماند، تداوم پيدا کرد و در جاهاي مختلف و به شکلهاي مختلف گسترش پيدا کرد- درهم بشکند؛ ما بايستي نگذاريم؛ چه کسي بايد نگذارد؟ شما؛ شما جوانها؛ فردا مال شما است. هم خودتان را بهمعناي واقعي کلمه بسازيد، هم ثابتقدم بمانيد. فردا شما ميرويد دانشگاه، حضور در دانشگاه بايستي آن هويت ديني و انقلابي را در شما تقويت کند، نه اينکه تضعيف کند. بعضيها اينجورياند؛ تا قبل از رفتن به دانشگاه يک جور هستند، وقتي رفتند دانشگاه يک جور ديگر ميشوند! نه، بايد اين هويت تقويت پيدا کند. دانشگاه هم، دانشگاه اسلامي است؛ دانشگاه هم متعلّق به اسلام است؛ دانشگاه متعلّق به انقلاب است، متعلّق به همين ملّت انقلابي است. [اين هويت] تداوم پيدا کند؛ ثبات قدم پيدا کنيد. اين ثبات قدم خيلي مهم است.
حفظ وحدت و انسجام انجمن هاي اسلامي
و ارتباطاتتان نگسلد. الان انجمنها با هم ارتباطاتي دارند، اين ارتباطات نبايد گسسته بشود. سعي کنيد اين ارتباطات را حفظ کنيد. اين زنجيرهي مبارک را، اين ارتباطات را -هم حالا، هم بعد از عبور از مسير دانشآموزي و ورود به مسير دانشجويي يا هرجا که خواهيد رفت- حفظ کنيد؛ مصداق «وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبر»(۹) بشويد؛ همديگر را حفظ کنيد و نگه داريد؛ مثل کوهنوردها در جاهاي خطرناک که با ريسمان يکديگر را، کمرها را، به هم وصل ميکنند؛ يکي اگر پايش بلغزد، پرت نميشود تا آخر کوه؛ وقتي به همديگر وصل شدند، ريسمان بستند، اگر يکي لغزيد، ديگران که هنوز نلغزيدهاند، او را نگه ميدارند و بالا ميکشند؛ ارتباط و اتّصال، اينجوري است. تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبر؛ هم به پيمودن راه حق يکديگر را توصيه کنيد، هم به صبر؛ صبر يعني استقامت، ايستادگي، ثبات قدم، درمقابل حوادث تلخ نلغزيدن، نلرزيدن، مردّد نشدن؛ اين عرض ما با شما است.
وظايف مسئولين آموزش و پرورش در قبال جوانان انقلابي
خب، البتّه مسئولين هم وظايفي دارند. خوشبختانه آموزشوپرورش، امروز از مديريت متدين برخوردار است؛ اين يک فرصت است، که از اين فرصت بايد استفاده کرد. وقتي در رأس مجموعه، تدين فرمانروا است، خيلي کارهاي خوب را ميشود انجام داد - اين بچّهها، اين دو فرزند عزيز من، اين دختر و پسر، حرفهاي بسيار خوبي زدند؛ يعني نکاتي را که اينها تذکّر دادند، حقيقتاً نکات درستي است و من توصيه ميکنم، هم به دفتر خودمان که اينها را يادداشت کنند و توجّه کنند و دنبال کنند، و هم به آموزشوپرورش که روي اين نکاتي که اينها گفتند تکيه کنند- آنچه من عرض ميکنم،
1- ايجاد فرصت و فراغت براي دانش آموزان براي پرداختن به کارهاي انقلابي
اوّلاً براي دانشآموزان، نهفقط براي انجمنهاي اسلامي، فرصت فراغتي براي پرداختن به کار انقلابي داده بشود. شيوهي کار تعليم و تربيت را، و عمدتاً تعليم را، جوري بکنند که جوان دانشآموز ما همهي وقت و توان و قدرت و استعداد و نيروي فکري و جسمياش، صرف همين اوراقي که در اين کتاب هست نشود؛ گاهي اينجوري است؛ انسان ميبيند که همهي قدرت جسمي و روحي و فکري و عصبي [دانشآموز]، صرف همين کتاب ميشود؛ نه فراغت تفريح پيدا ميکند، نه فراغت ورزش پيدا ميکند، نه فراغت کارهاي انقلابي پيدا ميکند؛ خب اين يک ايراد است؛ کاري کنند که دانشآموز ما فراغت پيدا کند. البتّه اين، کار يک روز و دو روز نيست، اين کار نيازمند برنامهريزي است. ممکن است امروز و فردا دست ندهد امّا بايد دنبال بکنند که اين کار بشود. بچّهها را بايد انقلابي بار بياورند؛ پس فرصت کار انقلابي بدهند، فرصت تفکّر انقلابي بدهند؛ اين يک.
2- ميدان دادن به تشکّلهاي امين دانشآموزي در مدارس
دوّم [اينکه] به تشکّلهاي امين دانشآموزي ميدان بدهند؛ مثل همين انجمنهاي اسلامي، مثل همين اتّحاديه؛ که اينها يک تشکّلند؛ تشکّل امين و متدين، يا بسيج، بسيج دانشآموزي؛ يک تشکّل است، تشکّل امين و متدين؛ به اينها ميدان بدهند، ميدان بدهند که کار کنند؛ فرصت بدهند، امکانات بدهند -[همانطور که] اينجا اين جوانها گفتند- امکانات مادّي، امکانات معنوي؛ به اينها ميدان بدهند، قدر بدانند. ما اگر ميخواستيم اين انگيزههايي را که شما داريد، با پول و با تبليغ و مانند اينها درست کنيم، هرگز امکان نداشت؛ لَو اَنفَقتَ ما فِي الاَرضِ جَميعًا مآ اَلَّفتَ بَينَ قُلوبِهِم.(۱۰) اينجا هم بنده عرض ميکنم اگر همهي ثروت را هم خرج ميکرديم، نميتوانستيم اين همه انگيزه و اين همه توان و اين همه شوق و علاقه را جمع کنيم. اين از درون دارد ميجوشد؛ اين را خدا کرده؛ دلها دست خدا است، دلهاي من و شما دست خدا است. اين را قدر بدانيم. اينها الان آمدند در ميدان؛ جوانهاي ما، چه در اتّحاديهي انجمنهاي اسلامي، چه در بسيج و امثال اينها، آمدند وارد ميدان شدند و ميخواهند کار کنند براي خدا، براي انقلاب، براي کشور؛ به اينها بايد ميدان داد، بايد به اينها کمک مادّي و معنوي کرد.
3- پرهيز از مانع تراشي بر سر فعاليتهاي انقلابي دانش آموزان
نکتهي سوّم، در بعضي از مدارس -اينجا هم يکي از اين دو جوان عزيزمان گفتند؛ بنده هم اطّلاع داشتم، شنيدهام- با کارهاي انقلابي مخالفت ميشود. فرض کنيد بچّهها ميخواهند براي بيستودوّم بهمن - منبابمثال- برنامهريزي کنند و آمادهسازي کنند؛ مسئولين مدرسه بهجاي کمک، مانعتراشي ميکنند؛ گاهي رسماً مانع ميشوند؛ نه، با اين رويکرد بايد برخورد بشود. بچّهها درسشان را بايد بخوانند، خوب هم بايد بخوانند؛ بنده طرفدار درس خواندنم؛ ميدانيد، امّا در کنار درس خواندن اين کار انقلابي هم بايد انجام بگيرد.
جوان کشور ما اميدبخش است؛ محيط جواني در کشور ما اميدبخش است
عزيزان من! جوان کشور ما اميدبخش است؛ محيط جواني در کشور ما اميدبخش است؛ نه اينکه بنده خبر نداشته باشم که حالا يک مشت جوانهايي هستند که راههاي غلطي ميروند، کارهاي بدي ميکنند؛ چرا، آنها را هم بنده اطّلاع دارم امّا سرجمع وقتيکه نگاه ميکنم به محيط جواني کشور، از خداي متعال سپاسگزاري ميکنم. با اين همه عوامل انحراف، با اين همه انگيزه، با اين جبههي وسيع دشمني و تمرکز روي جوانها، ما يک مجموعهي بزرگ جوان داريم که مؤمنند، متدينند، انقلابياند، اهل توسّلند، اهل شور و عشق به معنويتند؛ اين چيز کمي نيست؛ اين چيز خيلي مهمّي است؛ خيلي چيز بزرگي است. عدّهاي اهل قرآنند، عدّهاي اهل اعتکافند، عدّهاي اهل پيادهروي اربعينند، عدّهاي اهل ايستادگي در ميدانهاي انقلاب و در مظاهر انقلابند. اين خيلي با عظمت است، خيلي با ارزش است؛ دشمن با همهي اينها مخالف است.
حرکت رو به جلو انقلاب اسلامي و ناتواني دشمن از مقابله
و به شما عرض بکنم، دشمنِ نظام جمهوري اسلامي تا حالا که شکست خورده؛ در اين هيچ ترديدي نيست؛ اين را بدانيد. تا حالا شکست خورده، اين را من بارها گفتهام، دليلش هم جلوي چشم همه است؛ واضح است، استدلالش يک استدلال پيچيدهي غير قابل فهم و مبهمي نيست. دليلش اين است که وقتي اين انقلاب به وجود آمد، وقتي نظام اسلامي تشکيل شد، اينها از روز اوّل تصميم گرفتند اين نظام را از بين ببرند؛ حدّاقل اينکه نگذارند رشد کند. ۳۷ سال گذشته، اين نظام روزبهروز رشد کرده، روزبهروز قويتر شده، اين درخت تناور شده، برگ و بار پيدا کرده، دشمن هم هيچ غلطي نتوانسته بکند.
حزبالله لبنان مايهي افتخار دنياي اسلام
پس تا حالا نتوانسته کاري بکند. مخصوص اينجا هم نيست؛ در دنياي اسلام شما ببينيد عليه جوانان مبارزِ مؤمن در لبنان و فلسطين چه کردند؛ چه کار توانستند بکنند؟ عليه حزبالله در لبنان چقدر اينها فعّاليت تبليغي و عملي کردند، تهديد کردند، تهديدها را به عمل آوردند. درعينحال حزبالله پيکرهي رشيد خود را در دنياي اسلام دارد نشان ميدهد. حالا گيرم که فلان دولت وابستهي فاسدِ تو خالي پوک، در فلان بيانيه، با پول و دلار نفتي، حزبالله را مثلاً محکوم بکند. خب به درک! چه اهمّيت دارد. حزبالله آنجا مثل خورشيدي دارد ميدرخشد. حزبالله مايهي افتخار دنياي اسلام است. جوانهاي حزبالله و گروه حزبالله در لبنان مايهي افتخار دنياي اسلامند. اينها کاري کردند که ارتشهاي سه کشور عربي در دو سه جنگ نتوانستند انجام بدهند؛ اينها اسرائيل را شکست دادند. قبل از شکستي که اينها به اسرائيل وارد کنند، حدّاقل در دو جنگ -در جنگ اوّل همهي کشورها شريک نبودند امّا در دو جنگ، مصر و اردن و سوريه ارتشهايشان را آوردند در مقابل اسرائيل و شکست خوردند- ارتشهاي سه کشور، آن هم کشوري مثل مصر که ارتش قوياي هم داشت يا مثل سوريه که ارتش قوياي داشت، و کشور اردن، در مقابل رژيم صهيونيستي صفآرايي کردند و در جنگ نظامي شکست خوردند. همين رژيم صهيونيستي را بعد از آنکه قويتر هم شده بود، حزبالله در ظرف ۳۳ روز شکست داد. اين چيز کوچکي است؟ اين چيز کمي است؟ غلط است که ما بگوييم اينها مايهي افتخار دنياي اسلامند؟ حالا يک ورقپارهاي هم يک جا اينها را محکوم بکند، خب کرده باشد، چه اهمّيتي دارد؟ حقيقت رو به رشد است، حقيقت رو به بالندگي است. حقيقت ممکن است دچار سختيهايي در راه خود بشود امّا در نهايت پيروز خواهد شد. قرآن فرمود: فَاَمَّا الزَّبَدُ فَيذهَبُ جُفآء؛ کف روي آب ظاهرِ چشمگيري دارد؛ در رودخانه روي آب وقتي شما نگاه ميکنيد، وقتيکه ميجوشد اين آب و به همديگر ميخورد، کف جلوي چشم ميآيد امّا اين کف ماندني نيست. فَاَمَّا الزَّبَدُ فَيذهَبُ جُفآء؛ اين کف روي آب ميرود پي کارش نابود ميشود. وَ اَمّا ماينفَعُ النّاسَ فَيمکُثُ فِي الاَرض؛(۱۱) آن چيزي که نافع است، آن چيزي که حيات مردم به آن است، يعني آن آب روان، آب زلال، آن ميماند. حقيقت اينجوري است، حقيقت پيروز خواهد شد، حقيقت به اهداف خود دست خواهد يافت. بله، در راهش مشکلاتي وجود دارد. شرطش اين است که در مقابل اين مشکلات خودش را نبازد؛ سرباز حقيقت، افسر حقيقت، رهرو حقيقت خودش را در مقابل اين مشکلات نبازد. وقتي نباخت، ايستاد، تحمّل مشکل کرد، به نتيجه خواهد رسيد؛ کمااينکه به نتيجه رسيد؛ هم در صدر اسلام، هم در هرجا که ايستادگي بود و هم در زمان ما که زمان غلبهي مادّيت است.
حقيقت و آينده متعلق به جوانان ايران زمين
عزيزان! حقيقت مال شما است، شما رهرو حقيقتيد. آينده مال شما است، انشاءالله روزي خواهد رسيد که اين مشکلات هم به برکت ايستادگي شما کم خواهد شد و کمتر خواهد شد و بتدريج از بين خواهد رفت و انشاءالله شما در قلّه قرار ميگيريد. به بچّههايي که نيامدند، سلام من را برسانيد. اينکه گفتند اين جلسه هرسال برگزار بشود، حالا من نميدانم تاريخش را امّا من حرفي ندارم، هرچه شماها را بيشتر ببينيم، براي ما هم بهتر است.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته
۱) در ابتداي اين ديدار حجّتالاسلام حاج علياکبري (نمايندهي ولي فقيه در اتّحاديهي انجمنهاي اسلامي دانشآموزان) گزارشي ارائه کرد.
۲) بيانات در ديدار اعضاي مجمع جهاني اهلبيت (عليهمالسّلام) و اتّحاديهي راديو و تلويزيونهاي اسلامي (۱۳۹۴/۵/۲۶)
۳) بيانات در ديدار با دانشجويان (۱۳۹۱/۵/۱۶)
۴) کافي، ج ۷، ص ۴۶۰
۵) صحيفهي سجّاديه، دعاي بيستم (با اندکي تفاوت)
۶) شديد، زياد
۷) سعدي. گلستان، باب اوّل
۸) از جمله، بيانات در ديدار شرکتکنندگان در هفتمين همايش ملّي نخبگان جوان (۱۳۹۲/۷/۱۷)
۹) سورهي عصر، بخشي از آيهي ۳؛ «...و همديگر را به حق سفارش و به شکيبايي توصيه کردهاند.»
۱۰) سورهي انفال، بخشي از آيهي ۶۳؛ «...اگر آنچه در روي زمين است همه را خرج ميکردي، نميتوانستي ميان دلهايشان الفت برقرار کني ...»
۱۱) سورهي رعد بخشي از آيهي ۱۷