تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۶  ، 
کد خبر : ۲۹۰۲۴۴
مصطفي زهراني در گفت‌وگوي تفصيلي با «اعتماد»:

اسراييل و عربستان به دنبال رويارويي ايران و آمريكا در منطقه هستند

اشاره: محمدابراهيم ترقي‌نژاد/ ايران و امريكا، دو بازيگري كه شايد بتوان گفت در چهار دهه گذشته بيشترين ميزان تقابل‌هاي سياسي و همزمان پرهيز از رويارويي‌هاي نظامي با هم در صحنه بين‌المللي را تجربه كرده‌اند در جريان مذاكرات هسته‌اي در دو سال و نيم گذشته رودرروي هم قرار گرفته‌اند. سرعت تحولات در رابطه دوجانبه ايران و امريكا با محوريت مساله هسته‌اي هم براي بسياري غيرقابل پيش‌بيني بوده است. در همين دو سال دو رييس‌جمهور براي نخستين‌بار در قريب به چهار دهه گذشته با هم تماس تلفني هرچند كوتاه داشته‌اند، وزراي امور خارجه هر دو كشور بيش از هر همتاي ايراني يا امريكايي با هم ديدار داشته‌اند و تابوي گفت‌وگو براي توسل به ديپلماسي ديگر شكسته شده است. با اين همه تمام داستان اين رابطه آن طلسم پرهيز از رويارويي نيست كه با شكسته شدن آن بتوان از عادي‌سازي رابطه تهران- واشنگتن سخن گفت. ايران، عربستان نيست و امريكا هم يك كشور اروپايي نسبتا آرام در قاره سبز كه رهبران آن بتوانند با به حاشيه راندن اختلاف‌هاي ايدئولوژيك به راحتي بر اشتراك‌هاي سياسي متمركز شوند. باراك اوباما، مردي از تبار دموكرات‌ها كه براي نخستين‌بار در تاريخ سياسي رابطه ايران و امريكا، قرائت متفاوتي از تعامل و تقابل با تهران را ارايه كرده است تا كمتر از يك سال ديگر با كاخ سفيد وداع مي‌كند و پس از اين بازه زماني است كه مهندسي جديد رابطه دو كشور در دست چهره‌اي شايد تندتر از اوباما قرار خواهد گرفت. تهديدها و فرصت‌هاي رابطه ايران و امريكا در سايه توافق هسته‌اي، اما و اگرهاي اين رابطه در مسير تنش‌زدايي، تاثير توافق هسته‌اي بر ائتلاف‌هاي سياسي امريكا در منطقه خاورميانه و پرسش‌هايي از جنس رابطه دوجانبه دو كشور را با دكتر مصطفي ترك زهراني، مديركل دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت امور خارجه و عضو اسبق نمايندگي در دفتر سازمان ملل در ميان گذاشتيم كه مشروح اين گفت‌وگو به شرح زير است:

(روزنامه اعتماد – 1394/11/12 – شماره 3455 – صفحه 11)

تهران و واشنگتن در تشخيص تهديدهاي مشترك راحت به جمع‌بندي مي‌رسند

* پيش‌بيني رسانه‌هاي غربي اين بود كه با دستيابي به توافق هسته‌اي ميان ايران و گروه ١+٥، تهران و واشنگتن به سمت و سوي تنش‌زدايي و كاهش بي‌اعتمادي حركت خواهند كرد. با اين حال، تنش‌ها و بي‌اعتمادي‌ موجود اگر افزايش نيافته باشد اما شاهد كاهش آن هم نيستيم. دليل اين عدم تحول در روابط ايران و امريكا چيست؟

** نخست بايد بگويم كه مفروض شما غلط است. يعني اينكه فكر ‌كنيم مشكلات ايران و امريكا همانند سابق است، فرضي اشتباه است. نوع نگاه به پرونده هسته‌اي و بستر دستيابي به برجام از اهميت بسياري برخوردار است. موضوع از زواياي مختلف قابل تحليل است. يك نگاه‌ آن است كه پرونده هسته‌اي محصول يك بستر كلي‌تر در روابط ايران و امريكا و در رفتار ايران در منطقه است. اين نگاه، نگاه اسراييل به پرونده هسته‌اي و شخص بنيامين نتانياهو، نخست رژيم صهيونيستي است. به عبارت ديگر، نتانياهو چه پيش از دستيابي به برجام و چه اكنون براي آنكه نگذارد توافق هسته‌اي عملي شود، موضوع هسته‌اي را نتيجه مشكل هويتي ايران با غرب و در راس آنها امريكا مي‌داند كه حل آن صرفا با تغيير حكومت در ايران عملي مي‌شود. بر اين مبنا برنامه‌ هسته‌اي معلول است و نه علت. بنابراين، بايستي با كليت نظام جمهوري اسلامي ايران برخورد شود؛ چون، دليل اصلي همه مشكلات اين حكومت است.

اما نگاه دوم مستقل فرض كردن برنامه هسته‌اي و در راستاي مباحث خلع سلاح و توجه كمتري به نوع و ماهيت نظام سياسي است. بيشتر طرفداران نظريه خلع سلاح از اين نظريه تبعيت مي‌كنند؛ زيرا معتقدند اشاعه هسته‌اي به خودي خود خطرآفرين است؛ صرف‌نظر از اينكه در دست چه كسي قرار داشته باشد. بر مبناي اين تحليل، بحث هسته‌اي خود علت مشكلات غرب با ايران مي‌شود و نه معلول. بنابراين، از اين زاويه، اگر مساله هسته‌اي ايران حل و فصل شود، چه اسم بياوريم و چه اسم نياوريم و چه بخواهيم و چه نخواهيم، اگر مساله هسته‌اي حل شود، خود به خود رابطه ميان ايران و امريكا و ايران و غرب نيز بهبود مي‌يابد.

بنابراين هر تحليلي نسبت به روابط كنوني ايران و امريكا، مستلزم اين است كه نشان دهيم بر اساس كدام يك از اين دو رهيافت موضوع را بررسي مي‌كنيم. البته ممكن است ديد سومي نيز وجود داشته باشد؛ يعني اين كه، اين گونه نيست كه تمام مسائل ميان ايران و امريكا تابع مساله هسته‌اي باشد، يا بالعكس.

از ديد من، پرونده هسته‌اي، يك مانع بسيار بزرگي در عادي‌سازي روابط تهران و واشنگتن بوده است. ضمن آنكه، اساسا بحران هسته‌اي ايران، يك پرونده دروغيني بود كه اسراييلي‌ها براي وادار كردن امريكايي‌ها به جنگ با ايران به وجود آورده بودند. بنابراين، اكنون اين توافق برخلاف خواست رژيم صهيونيستي رخ مي‌دهد و اين خود يك قدم بسيار بزرگي براي حل و فصل مسائل است. البته، اين به معناي توقف شيطنت اسراييل نيست. از اين به بعد نيز دو بازيگر منطقه يعني عربستان سعودي و اسراييل مجددا در تلاش براي آن هستند تا امريكا رودرروي ايران قرار بگيرد؛ ولي اين‌بار نه از طريق بهانه هسته‌اي بلكه از دريچه بحران‌هاي منطقه‌اي و كشاندن پاي ايران به درون آن بحران‌ها. از اين رو، در اينجا عملكرد جمهوري اسلامي ايران بسيار مهم است كه اينها به هدف‌شان دست يابند يا دست نيابند. به عبارتي، محاسبات غيردقيق نسبت به مناسبات و معادلات منطقه‌اي، ممكن است موجب ايجاد گرفتاري‌هايي براي ايران شود.

* آيا امريكا توان و تمايلي براي مقابله يا رودررويي نظامي با ايران دارد؟

** منظور شما از امريكا كيست؟ اكنون كه دولت ايران و دولت امريكا به يك توافق دست يافته‌اند، بسيار بعيد است كه امريكا علاقه و تمايلي براي ايجاد درگيري و تنش با ايران داشته باشد. هم‌اكنون كسي به نام باراك اوباما، رييس‌جمهور امريكا است كه در طول هفت سالي كه رييس‌جمهور اين كشور بوده، تغييرات شگرفي در سياست خارجي اين كشور پديده آورده و ديد جديدي را به ديپلماسي امريكايي تزريق كرده است كه يكي از مهم‌ترين محصولات آن توافق هسته‌اي است. به همين خاطر هم است كه اوباما برجام را ميراث و دستاورد تاريخي دولت خود به حساب مي‌آورد.

در بحث هسته‌اي، اوباما از خط قرمزي كه روساي جمهور قبلي امريكا ترسيم كرده بودند‏، عبور كرد. خط قرمز پيشين امريكا درباره ايران آن بود كه ايران در خاك خود به هيچ عنوان غني‌سازي نداشته باشد. جالب است دانسته شود كه امريكايي‌ها حتي با وجود مذاكرات و درخواست‌هاي شاه اين اجازه را به او هم ندادند. اهميت عبور از خط قرمز ذكر شده را به بيان ديگري نيز مي‌توان دريافت و آن‏، اين است كه در دنيا، قدرت‌هاي بزرگ پذيرفته‌اند كه فقط پنج كشور جهان هسته‌اي باشند كه اصطلاحا به آن كلوپ هسته‌اي اطلاق مي‌شود. حتي كشورهايي مثل اسراييل، هند، پاكستان و كره شمالي هم بمب دارند، ولي به هيچ عنوان جزو اين بلوك پذيرفته نشده‌اند. بنابراين، اكنون كه قدرت‌هاي بزرگ دنيا رسما تاييد مي‌كنند كه غني‌سازي ايران قانوني شود تحول بسيار بزرگي در امر منع اشاعه به حساب مي‌آيد كه قبل از اين وجود نداشته است.

اگر خط قرمز اول در امر منع اشاعه هسته‌اي است، خط قرمز دومي كه اوباما از آن عبور كرد، موضوعي استراتژيك و سياسي است. اين خط قرمز، رويارويي و مقابله او با اسراييل و عربستان سعودي براي رسيدن به توافق هسته‌اي با ايران است. همه دنيا شاهد بوده‌اند كه اين دو كشور تنها كساني بوده‌اند كه به هيچ عنوان خواهان انجام اين توافق نبوده‌اند و هنوز هم براي جلوگيري از انجام آن دست به هر اقدامي مي‌زنند. نكته اصلي اين است كه هسته‌اي شدن ايران مشكل اصلي اسراييل نبوده است. آنچه هست اين است كه اسراييل اين موضوع را بهانه‌اي قرار داده بود تا از دريچه آن امريكا را به جنگ با ايران بكشاند. انجام اين توافق در واقع شكست اين استراتژي است. از اين پس اسراييل نمي‌تواند به بهانه هسته‌اي شدن ايران در انتظار رودررويي امريكا با ايران باشد.

* كمتر از يك سال از رياست‌جمهوري اوباما باقي مانده است. احتمال رويارويي امريكا با ايران را در دولت آتي امريكا كه احتمالا تندتر از اوباما باشد چقدر مي‌دانيد؟

** احتمال مجدد رويارويي تهران و واشنگتن بستگي به عوامل مختلفي دارد. يكي اين است كه چه كسي رييس‌جمهور بعدي امريكا خواهد بود. نقش كنگره هم مهم است. اكنون اوباما در مقابل اين كنگره افراطي‌، ايستادگي كرده و نگذاشته است كه آنها اقدامي كنند كه باعث شكست برجام شود. از سوي ديگر اسراييل تحت هدايت نتانياهو نااميد نيست. آنها به كمك عربستان سعودي به دنبال آن هستند تا اين‌بار از طريق بحران‌هاي منطقه‌اي و كشاندن پاي ايران به اين بحران‌ها به رودررويي احتمالي ايران و امريكا دامن زنند. بنابراين، از اين زاويه، محاسبات ايران در خصوص بحران‌هاي منطقه‌اي عامل مهمي در سمت‌گيري به رويارويي با امريكا خواهد شد و نه بهانه هسته‌اي.

همچنين محاسبات و نوع نگاه ايران به جناح‌بندي‌هاي داخلي امريكا مي‌تواند در اين باره اثرگذار باشد. بازي بسيار پيچيده‌اي است. جمهوري اسلامي ايران بايد در بازي قدرت در امريكا به گونه‌اي عمل كند كه جناح تندرو و جنگ‌طلب و پيرو نتانياهو نتواند در راس قدرت قرار گيرد. اين امر مهم را بايد بپذيريم كه وقتي از امريكا سخن مي‌گوييم در واقع از يك امريكا صحبت نمي‌كنيم. به جز اختلاف بين نهادهاي مختلف مثل رييس‌جمهور در برابر كنگره، بحث‌هاي جناحي در داخل امريكا نيز عميق است. اين اختلاف جناحي بيشتر خود را درون كنگره نشان مي‌دهد، اگر چه در داخل دولت و احزاب نيز بروز و ظهور دارد.

نكته بسيار مهم‌تري كه وجود دارد دليل اصلي مقاومت اسراييل و عربستان در برابر برجام است. به جز آنچه در بالا گفته شد، دليل مهم اسراييل و عربستان در مخالفت هر چه بيشتر با برجام از آنجا ناشي مي‌شود كه اين دو كشور به مدت سه دهه، بين خود و امريكا، ايران را به عنوان دشمن مشترك و راهبردي تبديل كرده بودند و در سايه اين اتحاد سياست‌هاي ضد جمهوري اسلامي را در سطوح مختلف و در همه‌جا از جمله در منطقه پيش مي‌بردند و در سطح سياسي واشنگتن را رودرروي ايران قرار داده بودند.

بنابراين، توافق هسته‌اي بين ايران و امريكا باعث شد تا اين هم‌پيماني كه تبديل به يك ساختار آهنين شده بود فلسفه وجودي خود را از دست بدهد. اكنون اسراييل و عربستان متحد اصلي خود عليه ايران را از دست داده‌اند. در واقع دليل اصلي كه اين دو كشور خود را به در و ديوار مي‌زنند تا اين توافق عملي نشود همين موضوع است.

* مخالفت حزب جمهوريخواه با ايران و برجام طبيعي است ولي نامزدهاي حزب دموكرات براي انتخابات رياست‌جمهوري هم نگاهي مانند اوباما به ايران ندارند. چرا دموكرات‌ها نگاهي مانند اوباما به ايران ندارند؟

** وقتي در امريكا مساله ايران طي سال‌هاي گذشته و حتي امروز مطرح مي‌شود، ما نبايد نحوه برخورد و رويارويي با اين مساله را بر مبناي دموكرات- جمهوريخواه يا ليبرال و محافظه‌كار تحليل كنيم. در طول سه دهه گذشته در خصوص ايران يك نگاه غالب بوده و آن ديدگاه اين است كه چه كسي به چه ميزان ايران را خطر مي‌ديده است و به چه ميزان اين دشمني شدت و ضعف دارد؛ بنابراين جناح‌بندي در امريكا نسبت به كشورمان را بايد بر مبناي دشمني و تهديد دانستن با ايران تحليل كرد و نه آنكه اين فرد دموكرات است يا جمهوريخواه. از اين زاويه، تندروها فقط در حزب جمهوريخواه نيستند بلكه دموكرات‌هايي هم پيدا مي‌شوند كه از برخي جمهوريخواهان تندروتر هستند؛ به خصوص دموكرات‌هايي كه از سياست‌هاي افرادي مثل نتانياهو دنباله‌روي مي‌كنند. ضمنا، در حزب جمهوريخواه نيز افراد معتدلي نظير وزير سابق دفاع امريكا مي‌توانيد پيدا كنيد.

چاك هيگل از جمهوريخواهان بنام است و تنها سناتوري بوده است كه در مجلس سنا در برابر بسياري از تحريم‌ها و به ويژه تحريم‌هاي سپاه پاسداران ايستادگي كرده است. آوردن هيگل در دولت توسط اوباما و انتخابش به عنوان وزير دفاع، اقدام بسيار مهم و شكست بي‌نهايت سختي براي لابي‌هاي اسراييل بوده است. مي‌خواهم بگويم همه جمهوريخواهان عليه ايران نيستند و همه دموكرات‌ها نيز موافق ايران نيستند. معيار در امريكا در گذشته ضديت با ايران بوده است و احتمالا با دستيابي به توافق هسته‌اي، اين معيار تفاوت پيدا خواهد كرد. من فكر مي‌كنم صحبت در امريكا در آينده به جاي دشمني با ايران، نحوه تعامل و همكاري با ايران خواهد بود؛ يعني چگونه با ايران در برابر داعش همكاري كنيم، چگونه با ايران در مقابله با تروريسم همكاري كنيم، چگونه با ايران در افغانستان همكاري كنيم، چگونه با ايران براي آينده سوريه همكاري بشود.

به عبارت ديگر، دستيابي به توافق هسته‌اي و نگاه جديدي كه باراك اوباما به سياست خارجي امريكا تزريق كرده، موجب يك تغيير و تحول در پارادايم امريكا نسبت به ايران شده است. اين پارادايم از زمان رونالد ريگان بر سياست واشنگتن نسبت به كشورمان حاكم بوده است.

با اجرايي شدن برجام، در تحليل رفتار جناح‌هاي مختلف امريكا در قبال جمهوري اسلامي ايران معيارهاي سابق رنگ خواهند باخت. اين همه به شرطي است كه اولا، وقتي از امريكا صحبت مي‌كنيم آن را يك موجوديت يكپارچه بدانيم كه همه‌چيز آن از قبل به صورتي كاملا منظم و دقيق نوشته شده و كشور بزرگي مثل ايران با فرهنگي غني و چندين هزار ساله نمي‌تواند در آن مداخله داشته باشد. ثانيا، بايد از اين رابط قدرتي كه همچنان در حال تحول و شدن است، اراده بهره‌برداري داشته باشيم. چرا اسراييل نامشروع كه حدود ٦٠ سال تاريخ دارد توانسته است در امريكا تا حدي نفوذ كند كه بسيار فراتر از لابي در حد دولت سايه عمل كند و ايران با اين قدمت در امريكا دست بسته و منفعل باشد.

بايد دانست كه در امريكايي كه تا ٤٠ سال قبل در اماكن عمومي از ورود سگ و سياهپوست ممانعت مي‌شد، اكنون يك سياهپوست مي‌تواند نه‌تنها تاريخ اين كشور بلكه به نوعي تاريخ جهان را متحول كند. اين نشان‌دهنده اين است كه اولا، چنين جامعه‌اي از نظر امنيتي به خود مطمئن است كه سرنوشت خود را به دست يك رنگين‌پوست مي‌دهد و ثانيا، همچنان در حال تحول و شدن است.

* پس مي‌توان اين انتظار را داشت كه با پايبندي طرفين به برجام، روابط تهران و واشنگتن در دولت آينده به سمت تنش‌زدايي حركت خواهد كرد؟

** به نظر مي‌آيد بستري در اثر تحولات منطقه و دنيا و همين‌طور سياست‌هاي جمهوري اسلامي و توافق هسته‌اي به وجود آمده كه برهم زدن برجام، كار مشكلي باشد از سوي هر كسي كه در كاخ سفيد مستقر شود. اما همچنان زمينه‌هايي وجود دارد كه علايم آن در مناظره‌هاي رياست‌جمهوري در امريكا ديده مي‌شود. تاكتيك‌هاي جمهوري اسلامي در قبال موضوعات مختلف مي‌تواند در اين زمينه تعيين‌بخش باشد. نبايد اين طور فكر شود در واشنگتن جنگ‌طلبان بيكار مي‌نشينند. آنها مترصد فرصت و بهانه هستند. اگر ما گفتيم كه جامعه امريكا در حال شدن است، امنيتي كردن كارها در اين كشور نيز به سادگي مي‌تواند بازگردد. فضاي امنيتي شده در واشنگتن به سهولت موازنه قدرت را به نفع جنگ‌طلبان تغيير خواهد داد.

تعداد نيز اصلا مهم نيست. در سال ٢٠٠٣ براي حمله به عراق وجود افرادي در حد ١٠ نفر تعيين‌كننده بود، چون فضا كاملا امنيتي بود. جنگ‌طلبان در امريكا خيلي هم اهل محاسبه سود و زيان ناشي از جنگ نيستند و هيچ چيز هم براي‌شان مهم نيست. اين همه در حالي است كه اگر اين گروه بهانه‌اي نداشته باشند، بايد قبول كنيم كه در واشنگتن عقل جمعي مي‌تواند مبناي سياستگذاري به حساب‌ آيد. در مجموع و با لحاظ كردن كليه فاكتورها، نگاه كارشناسي اين را مي‌گويد كه دولت بعدي مجبور به تبعيت از اين توافق خواهد بود. ممكن است فشارها بيشتر در زمينه چگونگي انجام برجام از جمله شكل سختگيرانه بازرسي‌ها توسط آژانس باشد.

* مساله تعجب‌برانگيز در داخل امريكا، افزايش فضاي ضدايراني در افكارعمومي امريكا است. چرا برجام نتوانست افكار عمومي امريكا را به سمت تعامل با ايران پيش ببرد؟ عامل خاصي در اين باره دخيل بوده است؟

** نظرسنجي‌هاي افكارعمومي از فرمول‌هاي بسيار پيچيده‌اي تبعيت مي‌كند. نظريه‌هاي متنوعي در زمينه نقش افكار عمومي در سياست خارجي به خصوص در مورد جامعه امريكا وجود دارد. در مجموع نمي‌توان اين نظرسنجي‌ها را مبنا قرار داد به دليل منعطف بودن جامعه امريكا كه قبلا توضيح دادم. من از نظر تصميم‌گيري در امريكا در قبال موضع مورد بحث، سطح تحليل را فرد مي‌دانم. از اين زاويه، بيش از هر مساله و فاكتوري، رييس‌جمهور مي‌تواند نقش ايفا كند. شما اگر به چند دهه گذشته نگاه كنيد، متوجه مي‌شويد رونالد ريگان در دهه ٨٠ ميلادي، قرائتي را نسبت به ايران در ادبيات سياسي امريكا پايه‌گذاري كرد كه اين قرائت، براي سه دهه مبناي سياست در قبال كشور ما قرار گرفت.

اين نخستين بار است كه اوباما قرائتي متفاوت ارايه كرده و برخلاف ادبيات از نوع ريگان عمل مي‌كند و مابقي افراد هم مجبور هستند كه بر مبناي اين فرهنگ و ادبيات عمل كنند. البته در تداوم اين فرهنگ و ادبيات، حتما مقاومت و مخالفت وجود دارد ولي نمي‌توان جلوي آن را گرفت. كافي است در يك تحليل محتوا نطق‌هاي باراك اوباما در سه سال گذشته در خصوص ايران را نسبت به نطق‌هاي جرج بوش پسر مقايسه كنيد.

در يك تحليل محتواي ساده، متوجه عمق اختلاف ديدگاه‌ها مي‌شويد. بايد تاكيد كنم كه قرائت جديد اوباما از فرهنگ سياسي صرفا مربوط به ايران نيست؛ او در واقع تعريف جديد از امر سياست و رهبري را وارد جامعه سياسي امريكا و به تبع آن در دنيا كرده است. آن طوري كه جوزف ناي، استاد دانشگاه هاروارد مي‌گويد آمدن اوباما به كاخ سفيد رفتن يك رييس‌جمهور و آمدن رييس‌جمهوري ديگر نبوده است. اين انتخاب در واقع مفهوم رهبري را متحول كرده است و آثار آن در همه جا ديده مي‌شود. به گفته او قبل از اوباما رييس‌جمهور حكم فرمانده را داشت و نه رهبري كه به مشورت در داخل و خارج از امريكا اهميت كافي را بدهد. لذا اكنون بايد ديد رييس‌جمهور بعدي چه مي‌كند. اين طور به نظر مي‌رسد كه گفتماني كه بتواند گفتمان ديگر را كه به مدت ٣٠ سال حاكم بوده مهم است.

* با پايبندي طرفين به برجام، به چه ميزان فضا براي كاهش بي‌اعتمادي و همكاري در خصوص مسائل دوجانبه و همكاري در مسائل مختلف به وجود خواهد آمد؟

** اصل كار براي تنش‌زدايي و كاهش اختلاف، به اراده و تصميم‌گيري طرفين بستگي دارد. اگر گفتماني كه اوباما تاسيس كرده ادامه يابد، در اين صورت توپ در زمين ايران قرار خواهد گرفت؛ چون زمينه تشنج‌زدايي موجود خواهد بود. بايد بدانيم كه بستر روابط دو كشور بسيار متفاوت‌تر از گذشته است و برجام و پايبندي به آن، زمينه را براي اين مساله فراهم كرده است.

* در چند ماه اخير، شاهد اقداماتي نظير طرح محدوديت صدور ويزا و تحريم‌هاي موشكي بوده‌ايم. اقداماتي اينچنيني به چه ميزان ادامه برجام را تهديد مي‌كند؟

** اين اقدامات، تهديدهاي جدي در برابر برجام نيست. برجام يك بحث اصولي در فضاي بين‌المللي است كه قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل تضمين‌كننده آن است. شش كشور مهم و قدرتمند دنيا در حصول اين توافق نقش‌آفريني كردند و طرفين متعهد به اجراي آن هستند. اين امر يك شبه حاصل نشده است كه كسي به سهولت آن را برهم زند. اگر رفت و شدهايي كه منجر به اين توافق شد را مقايسه كنيم با توافق‌هايي كه معمولا بعد از جنگ‌هاي بزرگ صورت مي‌گيرد، درخواهيم يافت كه اين يك توافق در همان سطوح است كه البته بدون خونريزي صورت مي‌گيرد.

من نمي‌گويم اين اقدامات خطرآفرين نيستند و حتما پيام مثبتي را نمي‌دهند ولي شما بدانيد كه اوباما بايد در بازي سياست و قدرت در واشنگتن عمل كند. او بايد موازنه‌اي برقرار كند تا بتواند كار را جلو ببرد. اگر اوباما بخواهد در برابر كنگره امريكا در خصوص مساله هسته‌اي ايستادگي كند، احتمال دارد حتي برخي از بحث‌هاي ضدايراني پيش‌قدم شود تا با انجام آنها، بتواند مانع از اقدامات تندتر طرف مقابل عليه برجام و ايران شود. من فكر مي‌كنم بايد برخي اقدامات را تاكتيك‌هاي سياست داخلي امريكا بدانيم كه اوباما از اين طريق تندروها را مهار مي‌كند.

* با توجه به شرايط كنوني، احتمال تغيير در يارگيري‌هاي منطقه‌اي امريكا به چه اندازه وجود دارد؟ به عبارت ديگر، اين انتظار را مي‌توان داشت كه اتحاد منطقه‌اي امريكا در منطقه دستخوش تغيير شود؟

** من فكر مي‌كنم آن تغييرات هم‌اينك نيز در حال رخ دادن است. اينكه در ماه‌هاي گذشته، اسراييل و عربستان به ميزان بسيار زيادي خود را به آب و آتش زدند تا مذاكرات به سرانجامي نرسد و برجام شكل نگيرد و سپس تلاش مي‌كنند تا توافق عملياتي نشود ولي با وجود آن همه تلاش و هزينه، خواست‌شان عملي نمي‌شود، نتيجه كمي نيست. اسراييل و عربستان علاوه بر آنكه نتوانستند امريكا را رو در روي ايران قرار بدهند و جنگ جديدي شكل بگيرد، حس مي‌كنند يك بهانه دشمني براي تحريك امريكا از بين رفته است. به نظر مي‌رسد ائتلاف‌ها و اتحادهاي جديدتري در آينده ايجاد خواهد شد. عربستان با توافق هسته‌اي حس مي‌كند كه امريكا ديگر پشتيبانش نيست.

تل‌آويو هم رودررويي‌هاي بي‌سابقه دو سال اخير خود با واشنگتن را مشاهده مي‌كند. شما ديديد كه در اسفند سال گذشته، نتانياهو به واشنگتن رفت ولي در اقدامي بي‌سابقه هيچ كدام از دولتمردان امريكا با او ديدار نكردند و اعلام كردند كه حضورش در امريكا غيرقانوني است و با او ديدار نكردند. اسراييل بازيگر كم‌اهميتي در امريكا نيست و عملا تصميم‌گير بسياري از اقدامات امريكايي‌هاست. بايد دانست ايجاد شكاف در ميان امريكا و اسراييل، توفيق بسيار بزرگي براي ايران است و اين مي‌تواند زمينه‌ساز تغييرات ژئوپولتيكي بسياري باشد كه امروز هم در حال رخ دادن است. يكي از نتايج برجام ائتلاف علني عربستان و اسراييل است.

اين دو كشور هستند كه از نقشه جديد منطقه صحبت مي‌كنند. حتما نيز براي پياده‌سازي چنين نقشه‌اي طرح عملياتي هم دارند. بسته به ميزان تحول در منطقه ممكن است كشورهاي ديگري نيز به صورت غيرعلني يا حتي علني بخواهند به اين ائتلاف ملحق شوند. بايد دانست كه حذف صدام از عراق و روي كار آمدن حكومت طرفدار ايران در آن نخستين چرخش ژئوپليتيك بود كه به هيچ عنوان از سوي كشورهاي عربي مثل سعودي پذيرفته نبوده و نيست. اين تحول در تاريخ جهان عرب سابقه نداشته است. اكنون نيز سعودي‌ها توافق هسته‌اي را گام بسيار موثر بعدي در حاكم كردن ايران بر كل منطقه به حساب مي‌آورند. تحولات داخلي سوريه نيز در كنار ديگر موضوعات علاوه بر عربستان برخي ديگر از جمله تركيه را دچار ترديد كرده است.

با اين همه، مي‌توان گفت كه بسته به حركت‌ها و تاكتيك‌هاي ايران و نيز به ميزاني كه روابط ايران با بازيگران اصلي نظام بين‌الملل در جهتي درست قرار داشته باشد، كشورهاي منطقه نيز به‌جاي سياست موازنه‌سازي عليه كشورمان ناگزير خواهند بود تا با ايران مسالمت‌آميز برخورد كنند. البته تحولات داخلي اين كشورها به‌خصوص در عربستان نيز حايز اهميت است. بخشي از رفتار اين كشور ريشه در اختلاف عميق داخلي دارد كه در اين صورت بحث شكل پيچيده‌تري به خود مي‌گيرد.

* با اين تغييرات، نزديكي تهران و واشنگتن در سال‌هاي آينده و با پايبندي به برجام، امكان‌پذير است؟

** شايد ايران و امريكا همچون گذشته در تشخيص منافع مشترك موفق عمل نكنند ولي در تشخيص تهديدهاي مشترك راحت به جمع‌بندي مي‌رسند. ممكن است چيزي اعلام نشود ولي در صحنه عمل اقدامات مشتركي صورت مي‌گيرد. قبلا هم اين امر صورت گرفته است مانند همكاري در افغانستان. احتمالا اين همكاري در خصوص مبارزه با تروريسم، داعش و سوريه شكل بگيرد. البته بايد دانست كه ابتكار عمل به صورتي كاملا روشن در دست ايران است.

* در صورت برهم خوردن برجام از سوي امريكا، آيا آن اجماع سابق عليه ايران از سوي امريكا و اروپا شكل خواهد گرفت؟ آيا مي‌توان منتظر ايجاد شكاف ميان اروپا و امريكا درباره ايران باشيم؟

** با فضاي كنوني، من بعيد مي‌دانم كسي در امريكا بر سركار بيايد كه بتواند برجام را به طور كلي برهم زند. يادمان باشد، شوراي امنيت سازمان ملل متحد ضمانت اجراي برجام است و همين موجب مي‌شود تا كسي نتواند به راحتي برجام را بهم بزند. با اين حال، فضاي تنفس براي ايران با قبل از توافق هسته‌اي فرق كرده است. پس از سال‌ها، رييس‌جمهوري اسلامي ايران به اروپا سفر كرده است و قراردادهاي آنچناني در حال انعقاد است. هيات‌هاي سياسي و تجاري كشورهاي مختلف و از جمله اروپايي در حال رقابت براي سفر به تهران هستند و ترافيكي شكل گرفته است. همه اين مسائل معنادار است و معناي آن، اين است كه راه برهم زدن توافق در حال سد شدن است. بايد دانست كه برهم زدن توافق، كار راحتي نيست هرچند شياطيني هم وجود دارند كه مي‌خواهند اين توافق را از بين ببرند.

http://etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=359&PageNO=10

ش.د9404916

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات