صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۵:۴۶  ، 
کد خبر : ۲۹۰۶۸۹

یادداشت روزنامه‌های 22 اردیبهشت ماه

روزنامه کیهان **

رفت و بازگشت «خان طومان»/ سعدالله زارعی

مقابله با «تروریزم تکفیری»، مبارزه‌ای از نوع «سهل و ممتنع» است و از این رو پیچیدگی‌هایی دارد که آن را از انواع دیگر متمایز می‌کند در عین حال می‌توان گفت در چنین مبارزه‌ای، هیچ نظامی به اندازه جمهوری اسلامی توان مقابله و کسب موفقیت در مقابل آن ندارد.

«خان طومان» یک صحنه از پرونده «تروریزم تکفیری» است که می‌تواند تا حد زیادی از یک سو پیچیدگی‌ها و از سوی دیگر موفقیت ایران و بطور کلی جبهه مقاومت را تبیین کند. برای بررسی این موضوع توجه به نکات زیر ضروری است:

خان‌طومان یک منطقه خاص در جنوب غرب شهر استراتژیک حلب است که حدود 12 کیلومترمربع مساحت دارد و اطراف آن را کوهها و تپه‌هایی فرا گرفته‌اند و این شهرک با حدود ده هزار نفر جمعیت - که مدت‌هاست محل زندگی خود را ترک کرده‌اند - در واقع یک دره به حساب می‌آید. اهمیت این منطقه عمدتا به قرار داشتن در مجاورت مهمترین اتوبان سوریه است که حلب را به دمشق و بقیه مناطق جنوبی سوریه وصل می‌کند.

خان‌طومان در اوایل 1392 به تصرف «جبههًًْْ‌النصره» درآمد و به نقطه بارانداز تجهیزات تروریستی و مدیریت نیروهای این گروه تبدیل شد و از آنجا که به‌طور کامل خالی از سکنه مردمی بود، نقش مهمی در تثبیت موفقیت آنان داشت. تروریست‌های جبههًْ‌النصره از طریق اشراف بر اتوبان «اعزاز» عملا بر منطقه وسیعی از حلب تا زبدانی سیطره داشتند در این مدت چند مورد عملیات نظامی از سوی ارتش سوریه صورت گرفت ولی همه آنها بی‌نتیجه ماند تا اینکه قرارگاه شمالی سوریه به مرور یک طرح پیچیده و در عین حال شجاعانه‌ای را آماده کرد پیچیدگی‌های این عملیات به این نکته بازمی‌گشت که در چهارطرف این منطقه به گروههای تروریستی آلوده شده بود.

عملیات آزادسازی این منطقه حساس بالاخره از اول محرم- نیمه آبان - سال گذشته آغاز شد و مرحله به مرحله تا نیمه بهمن‌ماه پیش رفت. در این عملیات که به نصر1 و 2 موسوم بود رزمندگان اسلام نزدیک به 3000 کیلومترمربع از دل منطقه دشمن را آزاد کردند که آزادی خان‌طومان بخشی از این عملیات بود. در عملیات رزمندگان اسلام در واقع منطقه‌ای آزاد شد که اطراف آن هنوز در دست دشمن باقی مانده بود و از این جهت تاثیر تعیین‌کننده‌ای در تقویت روحیه نیروهای خودی و تضعیف روحیه دشمن داشت به گونه‌ای که دشمن در بخش‌های شمالی، غربی و جنوبی منطقه عملیاتی پا به فرار گذاشته و یا تسلیم شد. در واقع در عملیات نصر1 و 2 که حدود 3 ماه به درازا کشید دست کم 1500 نفر از تروریست‌ها کشته شدند و رقم زخمی‌های آنان هم از مرز 3000 نفر گذشت که بعضی از فرماندهان برجسته آنها مثل «عبدالله ممیسنی» فرمانده تروریست عملیات حلب از جمله آنان بود. کشته شدن فرماندهان تاثیر زیادی در فروپاشی درونی نیروهای موسوم به «جیش‌الفتح» داشت. از آن طرف هم این عملیات روحیه کشورهای حامی تروریست‌ها را بشدت تضعیف کرد در چنین فضایی آمریکایی‌ها با زیرکی خاصی روسیه را پای میز مذاکره آورده و با طرح این مسئله که قبلا روسیه طرحی با محوریت آتش‌بس ارائه کرده و الان زمینه اجرایی شدن آن فراهم شده است، مسکو را واداشت که به مذاکره پیرامون آینده سیاسی سوریه تن دهد. روسیه درست در زمانی که نیروهای مدافع دمشق در بهترین وضعیت بودند، «آتش‌‌بس» را پذیرفت و آمریکایی‌ها و کشورهایی نظیر ترکیه و عربستان که تا پیش از این حاضر به مذاکره درباره بشاراسد نبودند و اعلام می‌کردند که سرنوشت اسد در میدان جنگ تعیین می‌شود، بعد از عملیات بسیار موفق حلب، از لزوم حل پرونده امنیتی سوریه از طریق سیاسی حرف زدند و میز مذاکرات «وین» را چیدند. در دور اول مذاکرات، طرفین روی یک فرمول که آمریکایی‌ها از آن به «فرمول جایگزینی» در سوریه یاد می‌کردند و روس‌ها آن را «آسان‌سازی» غلبه بر تروریزم می‌خواندند، به توافق رسیدند. در این بین یک مقام ارشد روسیه از تبدیل سوریه واحد به یک سوریه فدرالی صحبت کرد و پس از آن آمریکایی‌ها اگرچه با فدرالی موافقت نکردند اما بر بازگشت مخالفان اسد و کنار رفتن بشار اسد تاکید نمودند که خود این می‌تواند دولت دمشق را به دولتی تحت حاکمیت جدایی‌طلبان و فدرالی تبدیل نماید.

آرام‌آرام روس‌ها باور کردند که آمریکا و جبهه منطقه‌ای آمریکا به توافق می‌اندیشند که تداوم حضور نیروهای حزب بعث در قدرت و حاکم بودن آنان و نیز تا حد زیادی باقی ماندن بشار در قدرت را پذیرفته‌اند. آمریکایی‌ها در مذاکرات مفصل بعدی روی برقراری آتش‌بس صحبت کردند. نمای ظاهری آتش‌بس این بود که وقتی مخالفان آتش‌بس را می‌پذیرند به معنای آن خواهد بود که کاهش تنش علیه دمشق تا حد زیادی به دولت این کشور کمک می‌کند تا حاکمیت خود را تثبیت نماید. بر این اساس روسیه با جدیت تمام از موفق شدن آتش‌بس صحبت می‌کرد و این در حالی بود که ایران با نگاه شناختی به تجربه خود، چنین امتیازی را غیرقابل تحقق ارزیابی می‌کرد.

آتش‌بس که برقرار شد دولت سوریه و نیروهای سوری و غیرسوری بطور طبیعی به آن پایبند بودند هر چند این نیروها برای تثبیت موقعیت خود به زمان احتیاج داشتند چرا که فاصله چندان میان زمان غلبه بر جبههًْ‌النصره و زمان آتش‌بس وجود نداشت از آن طرف گروههایی مثل احرارالشام، فیلق‌الشام زیر ورقه آتش‌بس را امضا کردند در حالی که هیچکس بطور رسمی اجرای آتش‌بس توسط این گروهها را تضمین نکرد حتی داعش و جبههًْ‌النصره با صراحت علیه مذاکرات سیاسی صحبت و اعلام کردند آتش‌بس را به رسمیت نمی‌شناسند. از آن طرف دولت‌های عربستان، قطر و ترکیه روی حضور نیروهایی در مذاکرات وین تاکید می‌کردند که مذاکره با دولت را نپذیرفته و آن را قانونی نمی‌دانستند! کاملا واضح بود که طرف مقابل - چه گروههای تروریستی و چه دولت‌های حامی آنان - به آتش‌بس پایبند نخواهند ماند.

در این بین دولت سوریه بر سر دو راهی قرار داشت از یک طرف می‌دانست که این آتش‌بس دست او و متحدانش را می‌بندد و از سوی دیگر موقعیت تضعیف شده گروههای تروریستی را ترمیم می‌کند با این جمعبندی دولت و متحدان آن نباید آتش‌بس را می‌پذیرفتند نتیجه نپذیرفتن این بود که پیروزی‌های نصر1 و 2 محفوظ می‌ماندند اما در عین حال از اعتبار خارجی دولت بشدت کاسته می‌شد و مناسبات دمشق مسکو هم بهم می‌ریخت و این در حالی بود که بخشی از موفقیت‌ها در عملیات‌های سه ماهه نصر محصول همکاری نزدیک نظامی-امنیتی ایران، روسیه و سوریه بود. دولت سوریه بعد از بررسی‌های زیاد پذیرفت که با طرح سیاسی که دو وجه امنیتی و سیاسی داشت، همراه شود. دولت آتش‌بس و تشکیل دولت وحدت ملی به گونه‌ای که بعضی از مخالفان هم در آن حضور داشته باشند را پذیرفت و گفت‌وگوها را آغاز کرد. ایران از همان آغاز نسبت به آتش‌بس و میز وین بدبین بود و آن را در نهایت به ضرر دولت سوریه ارزیابی می‌کرد. یک بار در حین مذاکرات وین، وزیر امور خارجه ایران وقتی صحبت از توافق بر سر آتش‌بس جلو آمد، پرسید ما از طرف همه متحدین خود تضمین می‌دهیم که آتش‌بس رعایت شود اما حالا چه کسی قرار است از طرف داعش، جبههًًْْ‌النصره و گروههای دیگر تضمین بدهد که آتش‌بس رعایت خواهد شد. جان کری وزیر خارجه آمریکا در پاسخ گفته بود ترکیه و عربستان هم از سوی این گروهها تضمین می‌دهند. این اگرچه یک اعلان رسمی مبنی بر نقش محوری عربستان و ترکیه در تقویت و مدیریت این گروههای تروریستی بود در عین حال آشکار می‌کرد که اگر شکسته شدن آتش‌بس به ضرر دولت سوریه باشد چرا که نه؟

آتش‌بس از نیمه فروردین‌ماه به اجرا درآمد. چند روز پس از آن یعنی در روز 18 فروردین گروهک تروریستی «جیش‌الفتح» که در واقع همان جبههًْ‌النصره است روستاهای منطقه «العیس» را تصرف کرد و درست دو روز پس‌از آنکه نمایندگان آمریکا و روسیه روی «خان طومان» به عنوان منطقه آتش‌بس موافقت کردند خان‌طومان به تصرف درآمد.

اما آنچه در این ماجرا پیش آمد تاکیدی بر چند موضوع می‌باشد:

1- آمریکایی‌ها حسن‌نیتی در چیدن میز مذاکره نداشته‌اند چرا که اگر حسن‌نیت ‌داشتند، همزمان فکری برای ناقضین آتش‌بس می‌کردند ولی در واقع هم در العیس و هم در خان‌طومان آمریکایی‌ها در عمل دست دولت سوریه را بستند.

2- استفاده بسیار گسترده تروریست‌ها از سلاح‌های پیشرفته‌‌ای مثل «موشک‌ تاو» که همه به آمریکایی‌ها تعلق دارند و نقل و انتقال این سلاح‌ها از مناطق دیگر به سمت منطقه خان‌طومان و در عین حال عدم واکنش آمریکا- با وجود اشراف اطلاعاتی آن- بیطرفی آمریکا و صداقت آن در مبارزه با تروریزم را بشدت زیر سؤال می‌برد.

3- همان‌گونه که رزمندگان اسلام خان طومان را در نیمه آبان سال قبل از دست تروریست‌ها آزاد کردند امروز قادرند بار دیگر این منطقه را آزاد نمایند و این در حالی است که آزادسازی خان‌طومان امروز آسان‌تر از دیروز است.

4- خان‌طومان آئینه‌ای است که نشان می‌دهد امکانات جهانی برای به شکست کشاندن یک دولت بسیج شده است. به عنوان مثال اسرائیلی‌ها که خیلی سعی می‌کنند، دخیل در پرونده سوریه دیده نشوند، دو روز پیش با صراحت اعلام کردند نمی‌خواهیم سوریه‌ای وجود داشته باشد به این معنا که شرایط ناامنی باید تداوم یابد تا دولتی و جنبشی ضدصهیونیستی را در خود پرورش ندهد.

***************************************

روزنامه قدس **

پایان تلخ دوئل نفتی ریاض با تهران و مسکو/محمد حسین جعفریان

سال گذشته وقتی آل سعود در اقدامی حساب شده از نفت به عنوان یک سلاح مؤثر برای مجازات رقبای سیاسی خود در عرصه بین‌الملل و منطقه‌ای مدد گرفت، هرگز تصور نمی‌کرد که این شمشیر دولبه، بزودی گریبان خودش را بگیرد. در یک دهه گذشته همواره عملکرد «ریاض» به گونه‌ای بود که به سهولت می‌توانست بازار جهانی نفت را بنا به میل خود آرام یا متلاطم کند. در این اواخر و بویژه با شدت یافتن تحریم‌ها علیه ایران و به حاشیه رانده شدن «بغداد» به سبب مشکلات داخلی، «اوپک» نیز به تمامی در ید عربستان بود. آنها در غیاب رقبا ترکتازی کرده و برای هر قدرتی که اراده می‌کردند خط و نشان می‌کشیدند. آرامکو و ده میلیون بشکه نفت روزانه آل سعود اسلحه‌ای مرگبار شده بود در دستان شاهزاده «بندربن سلطان» چهره امنیتی مخوف آنها، اسلحه‌ای که دو سال پیشتر در آخرین ملاقاتش با «پوتین» آشکارا با آن مسکو را تهدید به مجازات کرد.

چنانکه اغلب کارشناسان سیاسی منطقه اذعان داشته‌اند، با به‌قدرت رسیدن «ملک سلمان» در عربستان پول و قدرتی بی‌حساب به چنگ دولتمردانی مغرور و خام افتاد که تجربه کافی را برای تداوم حیات این امپراتوری و حفظ جایگاه آن در دنیای متفاوت، جدید و سرشار از تغییر فعلی نداشتند. آنها گمان می‌کردند اجدادشان فقط به یمن حسابهای مملو از دلارهای بادآورده نفتی تمام درهای بسته را می‌گشوده‌اند. آنها جایی برای تجارب سیاسی پیشینیان خویش نگذاشته و همین شد که در ادامه حتی برخی درهای باز بسته شدند و درهای مسدود پیشین نیز دیگر با معجزه پولهای کلان به گشایش نرسیدند. سیاست افراطی آل سعود در بازارهای نفتی، فقط به دشمنان آنها آسیب نرساند. خیلی زود دوستان دیر و دور آنها نیز صدایشان درآمد و کم کم خود آنها هم از این رهگذر متحمل خساراتی سنگین شدند. اما بازی خطرناکی را که آغاز کرده بودند، اکنون خود قادر به خاتمه دادنش نبودند. در ادامه همین افتضاح که از ناپختگی و ناتوانی دولتمردان جوان و جدید عربستانی ناشی می‌شود، پادشاه «علی نعیمی» وزیر نفت مشهور، قهار و کهنه کار خود را نیز عزل کرد و این یعنی دردسر پیچیده‌تر و بزرگتر از آن چیزی است که به نظر می‌آید. اکنون ایران و روسیه که آل سعود برای نابودی آنها چنین حربه‌ای را به کار بست، عملاً نبض بازار نفت را بدست گرفته‌اند. خریداران اصلی نفت عربستان، چین، ژاپن، هند، کره جنوبی و در رده بعدی آفریقای جنوبی و برزیل هستند. ممالکی که همگی در قالب بریکس روابط گرمی با روسیه دارند. به نظر می‌رسد در این برهه شیشه عمر آل سعود در دستان پوتین افتاده است. او می‌تواند اراده کند و با هماهنگی ایران که آماده افزایش تولید بیشتر است، جای ریاض را در فروش به این کشورها پر کند. این برای عربستانی که در اوج جنگ یمن و معضلات شدید منطقه‌ای و داخلی و کمبود بودجه با کاهش بی‌سابقه درآمدهایش روبه روست یک کابوس است. آیا زمان سقوط این امپراتوری نفتی در بازارهای جهانی فرا رسیده است؟!

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

آرزوئی که تروریست‌ها به گور خواهند برد

بسم‌الله الرحمن الرحیم

نیروی هوائی ارتش سوریه با حملات سنگین خود علیه مواضع تروریست‌های تکفیری در «خان طومان» زمینه‌ را برای پیشروی نیروی زمینی در جهت بازپس گیری این شهر استراتژیک فراهم می‌کند. همزمان، حملات مداوم توپخانه‌ای نیز علیه مواضع تروریست‌ها شدت گرفته است.

در روزهای گذشته علیرغم برقراری آتش بس در حلب، 8 گروه تروریستی به استعداد 8 هزار نفر با سوءاستفاده از فرصت آتش بس به «خان طومان» حمله ور شده و با توسل به خودروهای بمب‌گذاری شده و تهاجمات انتحاری، تلفاتی را بر نیروهای مقاومت وارد ساختند و عده‌ای را شهید یا مجروح ساختند و نفراتی را به اسارت گرفتند.

برخی گزارش‌ها حاکی است آنچه در سوریه به ویژه در روزهای اخیر صورت می‌گیرد، اگرچه به نام تروریست‌ها به ثبت می‌رسد ولی «مدیریت میدانی» با نیروهای ویژه آمریکائی مستقر در سوریه است. پایگاه اینترنتی «گلوبال ریسرچ» در یک مقاله پا را فراتر گذاشته و معتقد است: «جنگ سوریه، پس زمینه حقیقتی است که در ژنو در جریان است، جائی که دیپلمات‌های آمریکائی بر عملیات مشترک و مخفی سیا و پنتاگون در سوریه سرپوش می‌گذارند و برای اجرای آن «زمان» می‌خرند.»

این تلاش واشنگتن در سوریه، با تاکید بر مواضع مسکو توجیه می‌شود که پوتین برای حفظ اسد اصرار دارد پس آمریکا هم باید از مخالفین اسد حمایت کند. حتی اگر آنها مشتی تروریست باشند!

با بررسی فهرست مخالفین اسد در مذاکرات ژنو و مقایسه آن با فهرست ائتلاف تروریست‌های فعال در سوریه بهتر می‌توان دریافت که به وضوح آمریکا و متحدانش به حمایت سیاسی – تبلیغاتی از فهرستی بر روی کاغذ تظاهر می‌کنند، اما در میدان عمل، حامی مشتی تروریست خونخوار و جنایت پیشه در عرصه میدانی هستند که حتی افشای عملکرد آنها و انعکاس کارنامه سیاه آنها آبروئی برای واشنگتن و متحدانش باقی نمی‌گذارد. گلوبال ریسرچ، از جزئیات همدستی آمریکا، انگلیس و برخی رژیم‌های منطقه سخن می‌گوید که با حمایت مالی و لجستیکی در مقیاس آموزش، تجهیز نظامی و تدارک نیازهای پشت جبهه تروریست‌ها، نقش درجه اول در تامین،‌ حمایت و هدایت ماشین جنگی فعال علیه جبهه مقاومت را ایفا می‌کنند. جمع بندی گلوبال ریسرچ در این زمینه بسیار تکان دهنده و افشاگرانه است که می‌نویسد: «به سادگی می‌توان نتیجه گرفت که جنگجویان مخالف مورد حمایت غرب در سوریه متشکل از تروریست‌های شبه نظامی فرقه گرا هستند. در واقع واشنگتن به «مدیریت عملیات میدانی» در سوریه و هدایت القاعده و جبهه النصره و دیگران سرگرم است و بدین ترتیب موجب طوفانی شدن جنگ و خونریزی‌ها می‌شود».

این، کشف تازه‌ای نیست ولی افشای این مطلب درخصوص ورود مستقیم آمریکا به جنگ در سوریه ماهیت فریبکارانه عملکرد اوباما و دستیارانش در این زمینه را بازگو می‌کند که هنوز هم ادعا می‌کند ورود آمریکا به جنگ سوریه را به مصلحت نمی‌داند ولی واقعاً در جبهه و پشت جبهه جنگ سوریه حضور دارد و نقش آفرینی می‌کند با این تفاوت که نیروهای خط مقدم را مزدورانی از 85 کشور جهان تشکیل می‌دهند که در یک جنگ نیابتی، مجری سیاست‌های شوم آمریکا و انگلیس هستند و از جیب گشاد قارونهای نفتی عرب تغذیه مالی می‌شوند.

اگرچه ورود مستقیم آمریکا و انگلیس به این بازی رسوا باعث پیچیده‌تر شدن اوضاع شده ولی تا همین مرحله به منزله اعتراف صریح به شکست و ناکامی تروریست‌ها در عملیات میدانی بر روی زمین است که در تامین اهداف و برنامه‌های جبهه غربی – عبری - عربی در سوریه و حتی عراق به کلی ناکام بوده‌اند و نتوانسته‌اند کار زیادی از پیش ببرند، چرا که از ابتدا هم برنامه و ماموریت آنها کسب و تحکیم سلطه بر دمشق و بغداد و تشکیل محور حاکمیت عراق و شام بود که هرگز محقق نشد.

اگرچه این روزها از پشت پرده ماجرا کمترین سخنی به میان نمی‌آید ولی آنچه امروز شاهد آنیم، دست پخت کمیته چهارجانبه تحت مدیریت «تونی بلر» نخست‌وزیر اسبق انگلیس است که تلاش می‌کند مقاومت در منطقه را به حاشیه براند و آنچه ارتش صهیونیستی با حمایت محور غربی – عربی در جنگ 33 روزه علیه حزب‌الله لبنان و در جنگ 22 روزه علیه حماس و جهاد اسلامی موفق به اجرای آن نشد، از طریق جنگ در سوریه و عراق و تخریب زیرساخت‌ها در پشت جبهه حزب‌الله و حماس، تامین و اجرا شود. این یک تحلیل سیاسی و یا گمانه زنی رسانه‌ای نیست بلکه عیناً جزو اعترافات ژنرال «وسلی کلارک» فرمانده سابق ارتش‌های ناتو محسوب می‌شود که با صراحت گفت: کاخ سفید به همراه متحدان خود در خلیج فارس، داعش را برای مقابله با حزب‌الله ایجاد کرد».

این اعتراف تکان دهنده ژنرال کلارک نشان می‌دهد که ادعای امروز آمریکا و رژیم‌های فاسد منطقه در برخورد با داعش تا چه اندازه فریبکارانه و خلاف واقعیت است. حتی اردوغان حاکم شیاد ترکیه که می‌گوید در مقابله با داعش «تنها» مانده، سعی دارد با این جملات عوام فریبانه بر نقش و ماموریت خود برای آموزش،‌ تجهیز و هدایت داعش در پشت جبهه‌های سوریه و عراق سرپوش بگذارد درحالی که خط مقدم حمایت از تروریست‌های داعش را در اختیار دارد.

اعترافات این فرمانده ارتش‌های ناتو به خوبی گواه آنست که حتی بیانیه‌های رنگارنگ شورای همکاری، اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی در معرفی حزب‌الله قهرمان لبنان به عنوان «مظهر تروریسم» از کجا صادر و به رژیم‌های فاسد منطقه دیکته شده است. از همین دیدگاه بهتر می‌توان دریافت که ادعای آمریکا برای اعزام نیروهای ویژه به منظور سرکوب داعش و القاعده در یمن و سوریه دروغ حیله‌گرانه‌ای بیش نیست و آنها عملاً برای نجات داعش و ممانعت از سقوط آخرین سنگرهای تروریستی در منطقه وارد عمل شده‌اند.

اما آیا ماموریتی که از هزاران تروریست خون آشام در طول سال‌ها بر نیامد، ممکن است مشتی جنایتکار آمریکائی موفق به اجرای آن شوند؟ البته با درک این اقدام مشترک آمریکا و رژیم‌های فاسد منطقه‌ای به نظر می‌رسد پاسخ آنها به این سوال مثبت باشد ولی آنها در عین آنکه ممکن است دردسرهائی برای ملت‌ها و دولت‌های مستقل فراهم کنند ولی این آرزو را برای همیشه به گور خواهند برد که بتوانند اهداف و برنامه‌های شوم خود برای به حاکمیت رسانیدن تروریست‌ها در منطقه را عملیاتی نمایند و چون آنها آخرین نفس‌ها را می‌کشند و اقدامات شتابزده آمریکا و مزدورانش در منطقه نیز اعتراف عملی به شکست محور تروریستی را بازگو می‌کند.

***************************************

روزنامه خراسان**

ترامپ، نامزد 4 درصدی!/دکترعلیرضارضاخواه

"ترامپ به اندازه داعش برای دنیا خطرناک است"، این برآوردی است که گروه تحقیق بریتانیایی «واحد اطلاعاتی اکونومیست» از چشم‌انداز پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دارد. باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا اخیراً از مردم خواست در انتخاب‌های خود دقت کنند. او با اشاره به حساسیت پست ریاست جمهوری و شرایط خاص دنیا در حال حاضر به ترامپ هشدار داد: " ورود به کاخ سفید شبیه اجرای یک شوی تلویزیونی نیست." تراژدی پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا آن قدر ترسناک است که نه تنها دموکرات‌ها بلکه جمهوری خواهان را هم نگران کرده است. برخلاف آن چه تصور می‌شد قطعی شدن ترامپ به عنوان نامزد نهایی حزب جمهوری خواه نتوانسته شکاف‌های درون حزبی را پر کند. موج انتقادها از ترامپ میان اعضای حزب جمهوری خواه در کنگره رو به افزایش است تا آن جا که دیگر این انتقادها جنبه رسانه‌ای به خود گرفته است. گویی ترامپ عضوی غیرخودی بوده که خود را بر حزب تحمیل کرده است. پل رایان رئیس جمهوریخواه مجلس نمایندگان کنگره روز پنجشنبه به شبکه سی ان ان گفت: فعلا آماده حمایت از ترامپ نیست. جان مک کین و میت رامنی دو نامزد پیشین حزب جمهوری خواه برای ریاست جمهوری و دو رئیس جمهور سابق جمهوری خواه یعنی جورج بوش پدر و جورج بوش پسر هم اعلام کرده‌اند که از ترامپ حمایت نخواهند کرد. سناتور جمهوری خواه لیندسی گراهام هم عدم حمایتش از ترامپ را رسانه‌ای کرده است.

واسازی و بازسازی حزبی

واقعیت این است که الگوی عملکرد درون حزبی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از دو بخش« واسازی»  Deconstruct و «بازسازی»  Reconstruct تشکیل شده است. دو گانه ای که عدم توجه به آن معمولا باعث شکست و ناکامی یک حزب می شود. معمولا با شروع رقابت های درون حزبی، حزب دچار شکاف شده و نامزد ها سعی می کنند با قطبی کردن فضای داخلی حزب، شانس پیروزی خود را افزایش دهند اما این وا سازی حزبی دارای حد و مرز مشخصی است زیرا به دنبال مشخص شدن نامزد نهایی حزب او باید بتواند همه اعضای حزب را متحد ساخته و دست به باز سازی درونی حزب بزند. وا سازی بیش از حد، باز سازی حزبی را با مشکل مواجه خواهد کرد، دقیقا همین اتفاقی که برای حزب جمهوری خواه بر سر نامزدی ترامپ رخ داد و حتی بزرگان حزبی حاضر به حمایت از او نشده اند. دونالد ترامپ که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری به رهبر حزب جمهوری خواه نیز بدل خواهد شد در جریان رقابت‌های درون‌حزبی بارها به سران این حزب حمله کرد و آنها را فاسد و متقلب خواند. این موضوع موجب شد تا برخی از جمهوریخواهان سرشناس علیه او موضع بگیرند. از اینجا باید دید که حزب زخم خورده و چند پاره جمهوری خواه چگونه می‌تواند پشت سر کسی متحد شود که با اظهارنظرهای آتشین، لقب منفورترین نامزد انتخابات ریاست جمهوری در دهه‌های اخیر را به دست آورده است.

منفورترین نامزد انتخابات ریاست جمهوری

دونالد ترامپ بعد از دوایت آیزنهاور، دومین فردی است که بعد از جنگ دوم جهانی، بدون داشتن سابقه پیروزی در هیچ انتخاباتی، نامزد نهایی جمهوریخواهان برای ریاست جمهوری می‌شود. با این تفاوت که آیزنهاورِ یک ژنرال پنج‌ستاره بود که فرماندهی نیروهای متفقین را در جبهه اروپا در جنگ جهانی دوم در کارنامه داشت و هفت سال بعد از آزاد کردن فرانسه و فتح آلمان، در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شرکت کرد. در مقابل ترامپ مدعی است که سرمایه میلیونی پدرش را از راه خرید و فروش املاک به یک ثروت میلیاردی تبدیل کرده است و صاحب زنجیره‌ای از هتل و قمارخانه و زمین گلف در سراسر جهان است. او تا پیش از شرکت در رقابت‌های درون حزبی جمهوریخواهان، شهرتش را مدیون شرکت در برنامه‌های عامه‌پسند «ریالیتی شو» بود و موفق شده بود با جنجال بر سر محل تولد باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا نظر رسانه‌ها را به خود جلب کند. ترامپ در جریان کمپینش نیز بارها به دلیل عقاید غیرمتعارفش خبرساز شد. او تا امروز با اظهارنظرهایش گروه بزرگی از مهاجرین به آمریکا، به ویژه لاتین‌تباران و مکزیکی‌ها را از خود رنجانده، مسلمانان را – حتی مسلمانان آمریکا را – با ایده‌ ممنوعیت ورود آنها به آمریکا وحشت زده کرده و میزان محبوبیتش در میان زنان در سراسر آمریکا زیر ۳۰ درصد است. اما این همه ماجرا نیست برای درک این که چرا ترامپ منفورترین نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا است توجه به این دو نکته نیز حائز اهمیت است.

پیروزی تنها با 4 درصد آرا

اول اینکه دونالد ترامپ در انتخابات درون حزبی جمهوری خواهان برنده شده، اما نظرسنجی‌ها درباره میزان محبوبیت او در سراسر آمریکا انجام می‌شود. در انتخابات درون حزبی، در برخی از ایالت‌ها تنها کسانی که با عنوان جمهوری خواه یا دموکرات ثبت نام کرده‌اند اجازه شرکت دارند که همیشه اقلیتی از واجدین شرایط هستند. حتی در ایالت‌هایی که شرکت در انتخابات درون حزبی برای عموم آزاد است، معمولا تنها هواداران جدی احزاب در انتخابات شرکت می‌کنند و اکثریت کسانی که در انتخابات اصلی رای می‌دهند، در انتخابات درون حزبی شرکت نمی‌کنند. نکته دوم آرای دقیق کسانی است که به نامزدها رای داده‌اند. در این انتخابات تا امروز ۱۰ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر به ترامپ رای داده‌اند. در مقابل حدود ۱۸ میلیون نفر به دیگر نامزدها رای دادند. به بیان دیگر در درون خود حزب جمهوری‌خواه، اکثریت قابل توجهی از شرکت‌کنندگان در نهایت به ترامپ رای نداده اند! با این حال چون آن ۱۸ میلیون رای میان بیش از ۱۰ نامزد پخش شد، هیچ کس به تنهایی نتوانست با ترامپ رقابت کند. حالا این رای ۱۰ میلیونی به ترامپ چه معنایی دارد؟ جمعیت آمریکا (بر اساس آمار سال ۲۰۱۴) ۳۱۸ میلیون نفر است. از این تعداد تخمین زده می‌شود که حدود ۲۲۶ میلیون نفر در انتخابات امسال حق رای داشته باشند. قطعا همه آنها در انتخابات شرکت نمی‌کنند. متوسط مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حدود ۵۵ درصد است. با این توضیحات اگر مشارکت۵۵ درصد باشد، بیش از ۱۲۴ میلیون نفر در انتخابات نوامبر رای خواهند داد. کسانی که تا امروز ترامپ را به نامزد انتخابات تبدیل کرده‌اند، هشت و نیم درصد این جمعیت هستند! و مهمتر این که ترامپ اصولا تا امروز رای چهار درصد واجدین شرایط رای دادن را کسب کرده است.

از تراژدی ترامپ تا انقلاب درون حزبی

پیشتازی ترامپ که تاکنون هیچ گونه پیشینه سیاسی نداشته است، حزب جمهوری خواه را در شرایط ویژه‌ای قرار داده است. برخی از انشعاب درون حزبی سخن گفته اند، امری که با توجه به ساختار نظام سیاسی آمریکا بعید به نظر می‌رسد. با این حال جیمز ثاربر، مدیر مرکز مطالعات کنگره و ریاست جمهوری در دانشگاه امریکن می‌گوید که نامزدی ترامپ عملا حزب جمهوری خواه را در گیر یک انقلاب کرده است. ثاربر تاکید می‌کند:"چه او در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود و یا نشود، حزب جمهوری خواه در حال گذار از یک انقلاب درون حزبی است، زیرا این حزب از یک سو با اعضای تی پارتی، افراطی‌های راست گرا مواجه است که تعدادی از آن‌ها در مجلس نمایندگان نیز حضور دارند و از سوی دیگر با جمهوری خواهان سنتی که بر آرمان‌های کلاسیک محافظه کاری تاکید دارند." واقعیت این است که پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و حضورش در کاخ سفید نه تنها برای حزب جمهوری خواه و آمریکا بلکه برای دیگر کشورهای دنیا نیز یک تراژدی ترسناک خواهد بود.

***************************************

روزنامه ایران**

سیاسی کاری در مصوبه بانکداری/ مسعود روغنی زنجانی

آنچه در قالب طرح بانکداری جمهوری اسلامی در مجلس شورای اسلامی در حال تصویب است، ضرر مطلق به نظام پولی و بانکی کشور است. مجلسیان باید توضیح دهند که چرا در یک اقدام شتابزده و در حالی که تنها 3 هفته دیگر به پایان عمر مجلس نهم باقی است، کلیات این طرح را تصویب کرده و آن را به کمیسیون ارجاع دادند! این طرح در صورت تصویب برای مجموعه کشور بسیار خطرناک است و دولت را در عمل انجام شده قرار خواهد داد. دولت بارها اعلام کرده است که این طرح مجموعه نیازها و خواسته‌های نظام پولی کشور را تأمین نخواهد کرد و پیشنهاد داده است در قالب یک لایحه جدید که بزودی ارائه خواهد داد، نقطه نظرات و دغدغه‌های مشترک دستگاه اجرایی و تقنینی کشور را پوشش خواهد داد. با وجود این مجلسی‌ها وقعی به این نظر دولت ننهادند!

مجلس باید توضیح دهد که چگونه دولتی که بر اساس این مصوبه از ابزارهای لازم برای مدیریت حوزه پولی و بانکی کشور برخوردار نخواهد بود، بتواند سیاست‌ها و برنامه‌های اقتصادی خود را پیاده کند؟ طبق این طرح یک شورای فقهی در رأس سیستم بانکی کشور، همه مصوبات و سیاستگذاری‌ها را کنترل کرده و مواردی را که مغایر شرع باشد وتو خواهد کرد. این مسأله به خودی خود اقدام بدی محسوب نمی‌شود اما در حوزه عمل چالش‌های زیادی در حوزه اجرایی ایجاد خواهد کرد. چرا که تمام تصمیمات حوزه بانکی و پولی کشور از رئیس کل بانک مرکزی گرفته تا تمام مدیران عامل بانک‌ها و مدیران میانی بخش‌های بانکی و پولی تحت کنترل این شورای فقهی درخواهد آمد که کاملاً از حوزه عمل دولت منفک است. جدای از اینکه درگیری بیش از حد متولیان شرعی در سیاست‌های اقتصادی و مخصوصاً سیاست‌های بسیار تخصصی بانکی و پولی، نیازمند تدقیق بیشتر است، چالش‌هایی که در حوزه عمل ایجاد می‌شود، به نفع خود این قشر هم نیست. بسیاری از سیاستگذاری‌های حوزه پولی به لحاظ تخصصی با بخش‌های وسیعی از اقتصاد از جمله بازار و بخش خصوصی پیوند خورده است و ثبات وضعیت کلی این بخش‌ها در معرض چالش جدی قرار خواهد گرفت و هر مشکلی که از این پس در این حوزه رخ دهد به این شورای فقهی ربط داده خواهد شد. ضمناً اگر دغدغه تطبیق برنامه‌ها و اقدامات حوزه پولی و بانکی با شرع وجود دارد، باید گفت که وجود شورای نگهبان قانون اساسی به نحو احسن این دغدغه را تأمین می‌کند.

این شورا با نظارت بر همه ابعاد تقنینی کشور می‌تواند در زمینه سیاست‌های پولی و بانکی هم ابزارهای نظارتی شرعی خود را لحاظ کند.

به موجب این طرح دولت ابزارهای سیاست‌های پولی و بانکی خود را از دست خواهد داد و استقلال عملش در این حوزه‌ها به چالش کشیده می‌شود. وجود چنین شورایی در ارکان بانک مرکزی که موضوعات متفاوتی مانند تنظیم سیاست‌های پولی، کمک به رشد اقتصادی، ایجاد ثبات اقتصادی و تنظیم تراز ارزی کشور را دنبال می‌کند، به صلاح نخواهد بود. چرا که سیاست‌های این حوزه را هم بسیار پیچیده خواهد کرد و هم اختلافات جدی در حوزه اجرایی به وجود خواهد آورد.

لایحه‌ای که دولت در این زمینه تهیه کرده جامع است و به همه نقطه نظرات و دغدغه‌های مجلس نیز اشاره کرده است. این لایحه در بانک مرکزی ماه‌ها مورد بررسی مطالعاتی و کارشناسی قرار گرفته است و از این نظر یک زمینه مطالعاتی تخصصی مناسبی در پشت خود دارد. ضمن اینکه طرح مجلس این نقطه ضعف را دارد که نظرات بخش خصوصی در آن لحاظ نشده است. با توجه به تأثیراتی که این طرح در بخش‌های مختلف اقتصادی کشور بر جای خواهد گذاشت، تأمین نظرات همه ارکان بخش خصوصی لازم است!

به نظر می‌رسد مجلس با این اقدام شتابزده، دچار سیاسی کاری شده و در صدد است که پیش از آغاز به کار مجلس بعدی، هر جور شده این طرح را به تصویب برساند.

نقطه ضعف دیگری که در این خصوص وجود دارد این است که در فاصله 3 هفته مانده به پایان عمر مجلس فعلی، مطمئناً جلسات کمیسیون هم به نحو نامنظمی دنبال می‌شود و هم نمایندگان وقت کافی را برای بررسی جامع آن نخواهند داشت! چگونه می‌توان در مدت کمتر از 3 هفته این طرح کلیدی حوزه بانکی و اقتصادی کشور را تصویب نمود به نحوی که نه نظرات کارشناسی بخش بانکی و دولت در آن لحاظ شده است و نه بررسی‌های جامعی در خصوص ابعاد مختلف آن انجام شده باشد!

***************************************

روزنامه جام جم **

آزمون توان دفاع حقوقی ایران / میرهادی قره‌سید رومیانی

درباره اقدام اخیر دیوان عالی آمریکا در برداشت دو میلیارد دلار از اموال ایران باید به این نکته توجه داشت که نحوه ورود به این پرونده و اعتراض به آن بیشتر باید از زاویه حقوقی باشد.

سال 2008 در آمریکا مقاله‌ای منتشر شد با این عنوان که ایران با پرونده هسته‌ای دچار مشکل نخواهد شد بلکه مشکل اصلی ایران، پرونده‌های حقوقی است که علیه این کشور تشکیل می‌شود. ما باید در سیستم حقوقی خودمان، بخصوص برجام این موضوع را مدنظر قرار می‌دادیم، چراکه در محاکم آمریکا با دلایل واهی، آرایی در محکومیت ایران صادر شده است.

قبلا مصوبه شورای عالی امنیت ملی این بود که کسی به این موضوع ورود نکند، چون محاکم آمریکایی صلاحیت ورود به این مساله را ندارند، اما میزان آرای صادره در این محاکم بیش از صد میلیارد دلار علیه ما بود و حتی براساس اطلاعات موجود، پرونده 11 سپتامبر را نیز به نحوی بی‌اساس و غیرمنطقی از لحاظ حقوقی به ایران منتسب کردند. بنابراین ما با پرونده‌هایی در آمریکا مواجه‌ایم که علیه ما رای صادر شده است. از سوی دیگر در ایران نیز علیه آمریکا پرونده‌هایی داریم که در مورد آن رای صادر شده است.

باید دقت داشت که آمریکا با برداشتن این دو میلیارد دلار در حال آزمایش سیستم دفاع حقوقی ایران است. یک نظریه آن است که این اختلافات و شکایات را به دیوان لاهه ببریم. باید توجه داشت که دیوان لاهه، اختلافات بین کشورها را رسیدگی می‌کند و زمانی صلاحیت رسیدگی پیدا می‌کند که دو کشور رضایت خود را به دیوان لاهه اعلام کنند. بنابراین در صورت رضایت نداشتن یکی از دو طرف دعوی،‌ دیوان لاهه به این شکایات ورود پیدا نمی‌کند. بنابراین به نظر می‌رسد در این موضوع دیوان لاهه فعلا صلاحیت نداشته باشد، اما صحبت این است که آیا در برجام به این موضوع اشاره شده و از سوی دیگر آیا اصل حسن‌نیت به عنوان شاه‌اصول حقوق بین‌الملل نقض شده است یا خیر؟ آیا عملکرد محاکم آمریکا در برداشت غیرقانونی از حساب‌های بلوک شده ایران مغایر حقوق بین‌الملل بوده یا خیر و آیا این مسائل روح برجام را برهم می‌زند؟

بنابراین چند فرض را باید در نظر گرفت. اول: موضوع ارائه شکایت به لاهه و دوم: مراجعه به کمیسیون ویژه برجام برای حل اختلافات. همچنین باید توجه داشت که آیا موضوع را در سطح سیاسی و دیپلماتیک در نظر بگیریم یا این‌که موضوع را حقوقی بدانیم. آیا ما هم آرایی داریم که علیه آمریکا استفاده کنیم؟ آیا می‌توانیم اموال آمریکا را شناسایی و در کشورهای ثالث توقیف کنیم؟ به نظر من همه این فرض‌ها را باید در کارگروه حقوقی که می‌تواند در شورای عالی امنیت ملی باشد، بررسی کنیم. به‌نظر من همزمان با این بررسی‌ها باید از مسائل شعاری پرهیز کنیم، چون آمریکایی‌ها منتظرند با این آزمایش، توان دفاع حقوقی ما را بسنجند و اگر ما این قضیه را نتوانیم درست تحلیل کنیم، محتمل است که در روزهای بعدی هم در محاکم آمریکایی علیه ما رای تازه‌ای صادر شود.

برای فهم بیشتر این موضوع، اساسا باید دید که آیا یک دولت می‌تواند دولت دیگری را در محاکم داخلی خود مورد محاکمه قرار دهد؟ این اصل تا سال 2008 به صورت اصل مصونیت مطلق قضایی دولت‌ها وجود داشت، اما از این سال به بعد، عنوان جدیدی در حقوق بین‌المللی مطرح شد که اصل مصونیت قضایی دولت‌ها، نسبی است و در برخی مواقع می‌توان این اصل را خدشه‌دار کرد. ما هم در جهت اقدام متقابل در مجلس شورای اسلامی، قانونی را تصویب کردیم به نام اعطای صلاحیت به محاکم داخلی در مورد کشورهایی که حقوق بین‌الملل را نقض کرده‌اند. این موضوع ساده‌ای نیست که صرفا نگاه سیاسی به آن داشته باشیم بلکه باید صدای مظلومیت خود را به دنیا برسانیم و این روش هم البته ماهیت سیاسی دارد، اما در کنار آن به بحث حقوقی هم باید توجه داشت. به نظرم یکی از روش‌های مواجهه با چنین مشکلی، طرح شکایت در کمیسیون حل اختلاف برجام متشکل از 15 کشور است تا مساله درآنجا مورد رسیدگی قرار گیرد.

***************************************

روزنامه وطن امروز **

رنگ و نگار مارهای اقمشه خارجه/سعید ملکی

«فریب خط و خال و رنگ و نگار مارهای اقمشه خارجه را نخورید که ظاهرش نرم و خوشرنگ، خط و خال آراسته، ولی به باطن با زهر انباشته و اسباب هلاک همه گردد».

این عبارات را «علی‌محمد پرورش» در سال 1900 میلادی در روزنامه مشهور خود «پرورش» که در قاهره چاپ و به ایران گسیل می‌شد، نوشت؛ نشریه‌ای که جزو نشریات ممنوعه از منظر دربار قاجار بود و تاثیر شگرفی در آگاهی مردم در جریان قیام مشروطه داشت.

آنچه مهم است آنکه 117 سال از نگارش این جملات می‌گذرد. سوال مهم این است: این عبارات تا چه حد توانسته به مثابه یک دغدغه در ذهن عموم ما ایرانیان رسوخ کند. به نظر می‌آید پاسخ به این پرسش چندان دشوار نباشد.

ما در آن روزها به بیان شرق‌شناس نامی، «جان فوران» در آستانه وابستگی به غرب بودیم و امروز در جهان سرمایه‌داری هضم شده‌ایم. آن روزها با قراردادهای پیاپی که شاهان ناشایسته قاجار، با روس و انگلیس می‌بستند هر روز وابسته‌تر به جهان غرب می‌شدیم، آنچنان که کشور ما بتدریج به یکی از اقمار حاشیه‌ای جهان سرمایه‌داری تبدیل شد. بعدها و در دوره پهلوی به دلیل ماهیت وابسته نظام سیاسی و میزان اشتیاقی که به ظواهر غرب وجود داشت، رغبت به وابستگی بیشتر شد.

نگاهی به نشریات دوره پهلوی اول، من‌جمله ماهنامه «ایران امروز» ارگان سازمان پرورش افکار، بخوبی نشان می‌دهد حکومت تا چه میزان در تلاش بود هر چه زودتر جامعه ایران را با الگوی مصرف غرب منطبق کند و ایرانی شیعه هر چه سریع‌تر از سر تا پا غربی شود.

رهبر حکیم انقلاب اسلامی در امتداد نامگذاری‌هایی که طی چند سال اخیر در پیش گرفتند، بار دیگر مساله اقتصاد را در اولویت قرار دادند و سال 95 را «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» نامیدند. حضرت معظم‌له در نخستین سخنرانی خود در سال جدید، در حرم رضوی، صراحتا اعلام کردند مهم‌ترین اولویت کشور، مسائل اقتصادی است. ایشان همچنین در دیدار اخیرشان در حضور کارگران، سیاست‌های کلان و مهمی را در حوزه واردات کالا بیان کردند که مستقیما به بحث پیشرفت درون‌زا و اقتصاد مقاومتی مربوط می‌شود: «بنده برای تولید داخلی حق زیادی را قائلم. تولید داخلی بایستی به‌عنوان یک چیز مقدس شمرده بشود. حمایت از تولید داخلی باید یک وظیفه شناخته بشود؛ همه خودشان را موظف بدانند از تولید داخلی حمایت بکنند. یکی از راه‌ها این است که جنسی که مشابه داخلی دارد، مطلقاً از خارج وارد نشود».

چرا از منظر رهبر حکیم انقلاب تولید داخلی به مثابه امری مقدس است؟ چرا 117 سال پیش علی‌محمد پرورش، کالای خارجی را به اشیایی با ظاهر «نرم و خوشرنگ، خط و خال آراسته، ولی به باطن با زهر انباشته و اسباب هلاک همه»، توصیف کرد؟

به این پرسش‌ها پاسخ‌های متعدد و پیچیده‌ای می‌توان داد. اول آنکه مصرف به همراه خود فرهنگ می‌آورد. مصرف کالای خارجی، فرهنگ خارجی را نیز به کشور ما می‌آورد. به‌علاوه مصرف زیاد، جایگاه فرد را مشخص می‌کند. همچنان که «پی‌یر بوردیو» براساس نوع و میزان مصرف به واکاوی طبقه اجتماعی می‌پردازد. بنابراین دشمنان ما می‌توانند از طریق کالاهایی که به کشور ما می‌فرستند، فرهنگ خود را نیز صادر کنند. از طرف دیگر با مصرف کالاهای خارجی، بنیه اقتصادی یک نظام سیاسی از بین می‌رود و آن نظام سیاسی استقلال خود را تا حد زیادی از دست می‌دهد. در چنین شرایطی فشار آوردن و نابود کردن آن نظام سیاسی کار دشواری نخواهد بود. به همین دلیل روشن است که حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، در سال‌های اخیر پیاپی عناوین اقتصادی را برای نامگذاری سال‌ها انتخاب کرده‌اند. اهمیت دادن و قداست بخشیدن به تولید داخلی نیز از همین رو است زیرا حفظ ام‌القرای اسلام، اوجب واجبات است. در زمانی که دولت‌های کافر با معاملات و صادرات اجناس خارجی در تلاشند با واردات گسترده به نفوذ اقتصادی در یک کشور اسلامی بپردازند، بر تک‌تک شهروندان واجب است از مصرف کالای خارجی بپرهیزند.

وظیفه دولت حتی از این نیز سنگین‌تر است. دولت باید اجازه ورود کالاهای خارجی را که مشابه آن در داخل تولید می‌شود، به واردکنندگان ندهد و همچنین جلوی قاچاق کالا را نیز بگیرد. البته این حداقل وظایف دولت است. یعنی وظایف سلبی‌ای که دولت در پیش دارد. در مقابل وظایف ایجابی دولت دشوارتر است. دولت باید از تولید داخلی با سیاست‌گذاری اقتصادی خود حمایت و برای فروش این کالاها نیز مشوق‌هایی را ارائه و حتی به صادرات آنها کمک کند. باشد که تولید داخلی پا بگیرد و ریشه کند.

تاریخ ایران تلاش‌هایی را در دل خود ثبت کرده که مردانی از این سرزمین به تولید داخلی بسیار می‌اندیشیدند و بها می‌دادند. تلاش‌های «آقانجفی اصفهانی» در تشکیل شرکت اسلامیه که به تولید البسه می‌پرداخت و توسط روزنامه علی‌محمد پرورش نیز تبلیغ و ترویج می‌شد از آن جمله است. آن تلاش‌ها اگر به بار ننشست؛ حداقل یک دلیل عمده داشت: «عدم همکاری لازم و حمایت‌های دولتی از این کارخانجات وطنی». اگر نه علما و جهادگران اقتصادی همتی بسیار کردند.

***************************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات