تقابل ایران و برخی قدرتهای جهانی، از جمله ایالات متحده امریکا، با توجه به عوامل و شرایط مختلف مؤثر در آن، تقابلی اجتنابناپذیر است. این تقابل حول مسائل متعددی از منافع ملی و منطقهای ما و کشورهای غربی و تفاوتهای بنیادی در اصول و مبانی ارزشیمان شکل گرفته است. به عنوان نمونه حمایت از مستضعفان و ملتهای ضعیف جهان، جزئی از مبانی ارزشی جمهوری اسلامی ایران است. از این رو ایران در مسأله فلسطین در مقابل رژیم غاصب صهیونیستی ایستاده و از ملت فلسطین حمایت میکند که با نگاهی دقیقتر درمییابیم که این مسأله تنها یک رویکرد عمومی نیست. مواردی از این دست در قانون اساسی ما به کرات آمده است.
رهبر معظم انقلاب در نامه خود به ریاست محترم جمهوری درباره مذاکرات هستهای ایران و برجام، ایستادگی جمهوری اسلامی ایران را عامل دستیابی به نتایج کنونی دانستهاند و چشمانداز پیش رو در بهرهبرداری از این نتایج را تنها و تنها در سایه توجه و ملاحظهای دقیق و مستمر ترسیم کردهاند. اما نکته جالب توجه اشاره ایشان به این نکته است که نمیتوان با خوشخیالی انتظار داشت که در سایه برجام که دستاورد بزرگی است، تمام مسائل و مشکلات ما با کشوری مثل امریکا حل شود. زیرا نه تنها به دلایل ژئوپلیتیک که حتماً در دانشگاهها بسیار به آن پرداخته میشود، بلکه به دلایل ایدئولوژیک نیز میتوان ایران و امریکا را یک دوقطبی سیاسی- ایدئولوژیک به شمار آورد که در مقابل یکدیگر ایستادهاند.
این تقابل، زمانی میتواند برطرف شود که یکی از این دو قطب از ایدئولوژی خود دست بردارد که با توجه به شرایط کنونی و ریشهدار بودن گرایشات سیاسی و ایدئولوژیک دو کشور، چنین امری بعید به نظر میرسد. با این تفاوت که ما یقین داریم که نه تنها براساس مبانی دینی بلکه بر اساس تحلیلهای علمی، در مبانی ایدئولوژیکی و اعتقادی غرب تعارضات متعددی وجود دارد و به همین دلیل مجبور است هر از چند گاهی به توجیه این تعارضات بپردازد. برای نمونه، با وجود آنکه خود را مدعی حقوق بشر و دموکراسی میداند، اما به عربستان یا مصر که میرسد، در موضوع حقوق بشر سکوت میکند. یا در بحث آزادی و رقابت اقتصادی، از یک سو میخواهد که قواعد اقتصاد رقابتی را بر نظام اقتصادی خود و سایر کشورها تحمیل کند و از طرف دیگر بر آزادی بازیگران اقتصادی در انتخاب ساختار دلخواهشان تأکید دارد. و اینها تنها نمونههایی از طیف متنوعی از تعارضات دنیای غرب است که در اینجا تنها به ذکر سرفصلهایش بسنده میکنیم و قصد ورود به جزئیات آن را نداریم.
حال اگر مجدداً به نامه رهبر معظم انقلاب بازگردیم، میبینیم که مفاد این نامه به این نکته اشاره دارد که کار بزرگی انجام شده است و حالا خوشبختانه با توجه بیانات رهبر معظم انقلاب در این نامه میتوان به صراحت از لطف و عنایت ایشان نسبت به تیم مذاکره کننده سخن گفت. اگر چه همین بیاناتی که اخیراً در این نامه داشتند را پیش از این در جلسات خصوصی مورد اشاره قرار داده بودند. بویژه اینکه ایشان به این نکته اشاره داشتند که «شما [مذاکرهکنندگان] اراده خودتان را بر قدرتهای بزرگ تحمیل کردید.»
بی شک جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر در عرضه سیاست بینالملل در جایگاهی بسیار عالی و والا قرار گرفته است و طبعاً چنین جایگاهی بایستهها و مسئولیتهای خود را نیز در پی دارد. مسئولیتهایی که گاه بسیار سنگین هستند و از نتایج ایفا کردن نقشهایی است که تنها کشورهای صاحب اقتدار میتوانند در صحنه تحولات منطقهای و جهانی، آنها را به عهده بگیرند. از این رو، بسیاری از این چالشها، در واقع چالش اقتدار جمهوری اسلامی ایران است. به عبارت بهتر، اگر جمهوری اسلامی ایران این جایگاه و این اقتدار را نداشت، قطعاً با چالشهای بسیار کمتری روبهرو میشد.
بازتعریف استراتژی قدرتهای جهانی و منطقهای در عرصه سیاست بینالملل
جامعه جهانی، حدود 20 سالی است که در یک دوره گذار از یک نظام بینالمللی که در حقیقت میراث جهان دوقطبی است، به سوی نظام جدیدی گام برمیدارد و با وجود آنکه با توجه به پیشبینیها گمان میرفت که این دوره گذار از یک دهه فراتر نرود، اما به نظر میرسد که این روند با ضرباهنگ کندتری در حال سپری شدن است.
در سالهای ابتدایی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دولتمردان ایالات متحده احساس میکردند از بین رفتن یک قطب فرصتی برای آنها ایجاد کرده که بتوانند به تنهایی به ایفای نقش مدیریت جهانی مشغول شوند. از جمله منابعی که به این موضوع اشاره دارند، میتوان از آثار هنری کیسینجر نام برد، بویژه بیانیه وی در کمیته سرویسهای نظامی مجلس سنای امریکا با عنوان «چالشهای جهانی و استراتژی امنیت ملی امریکا» و همچنین کتاب اخیرش با عنوان «نظم جهانی» که جا دارد در دانشگاههای ایران در چارچوب مطالعات موردی به مسائل مطرح شده در آن پرداخته شود.
کیسینجر در این کتاب به این نکته اشاره میکند که تصمیمسازان دولت ایالات متحده امریکا، همیشه در هنگام ورود به مسائل مرتبط با منافع امریکا، در اتخاذ سیاست همراه کردن سایر کشورها با خود و بهرهگیری از سازمانهای بینالمللی، دچار تردید میشوند. او بر این نکته تأکید میکند که با توجه به وضعیت جدید جهان، این تردید نابجاست. در حقیقت اگرچه در مواردی که حضور سازمانهای بینالمللی از نظر منافع امریکا ضرورتی ندارد، میتوان بدون توجه به آنها عمل کرد- که این استراتژی و این سیاست سالهای زیادی مبنای کار امریکاییها بود- اما هرجا که این نیاز احساس شود که میتوان از یک سازمان بینالمللی در راستای منافع امریکا بهره برد، باید از فرصت پیش آمده بیشترین بهره را برای استقرار نظام مورد نظر خود برد.
سیاستها و استراتژی بلندمدت امنیت ملی امریکا در طول حدود 15 سال گذشته به طور عمدهای تغییر کرده است و این تغییر براساس چرخش تصمیمسازان دولت امریکا به سوی مبانی واقعگرایانه ایجاد شد. در واقع رفته رفته آنها از این نگاه که قدرتی هستند که میتوانند به صورت تام و تمام بر جهان مسلط شوند، فاصله گرفته و به سمت این استراتژی رفتند که همچنان به مدیریت جهانی به عنوان یک هدف میاندیشند اما برای این کار همکاری با سایرین را نیز در دستور کارشان قرار دادهاند؛ مدیریتی که قرار است امریکا در رأس آن باشد. در این شرایط وضعیتی به وجود آمد که جمهوری اسلامی ایران و کشورهای همسان آن را در موقعیت ممتازی قرار داد تا بتوانند در مناطق خودشان با تغییر مواضع، نقشی شبیه به ابرقدرتهای نظام دوقطبی را بازی کنند.
به عبارت بهتر، در منطقه خودشان نفوذ و حتی رفتاری شبیه به ابرقدرتها داشته باشند. اگرچه این کشورها به طور کامل متمایز از ابرقدرتها که عموماً صاحب قدرت خارقالعاده اقتصادی، نظامی و ایدئولوژیک هستند به شمار میروند، اما باید به لحاظ اقتصادی، سرزمینی، نیروی انسانی و ایدئولوژی، چند ویژگی خاص را نیز داشته باشند که در کنار این پارامترها، ایدئولوژی نیز بسیار تعیینکننده است. برای این قدرتها، انگیزه، هدف و برنامه که عموماً منتج از ایدئولوژی هستند، بسیار مهم است. والا گرفتار میشوند و نمیدانند از مسائلی که عموماً برای قدرتهای منطقهای به وجود میآید، چگونه عبور کنند. بخصوص شرایطی که در آن قرار داریم، یک دوران گذار پر از ابهام است و آینده نزدیک نیز در آن چندان قابل پیشبینی نیست. وقتی روند قابل پیشبینی نباشد، طبیعتاً برنامهریزی نیز دشوار خواهد بود.
بحرانهای ساختگی: راهکار قدرتهای جهانی در تقابل با قدرتهای منطقهای
در طول سالهای بعد از انقلاب تلاش ابرقدرتها بر این بوده است که به واسطه ابتلای ایران به مسائل و مشکلات ساختگی منطقهای و داخلی، رفتار سیاسی جمهوری اسلامی ایران در عرصه بینالمللی را مدیریت کنند. به عنوان نمونه آنها تلاش کردند تا با تقویت کشور عراق در برابر ایران، توازنی در ساختار قدرت منطقه خاورمیانه به وجود آورند. تلقی آنها این بود که میتوانند بر مبنای ناسیونالیزم عربی در عراق، یک قدرت منطقهای در مقابل ایران ایجاد کنند که خوشبختانه این اتفاق نیفتاد و حتی امروزه شاهد آن هستیم که موازنه قدرت در سطح منطقه و در سطح جهانی بشدت به نفع جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور صاحب ایدئولوژی مشخص، تغییر پیدا کرده است.
افزون بر این، رویکرد سیاسی مبتنی بر ایدئولوژی بسیار اهمیت دارد. زیرا کشوری که مبانی ایدئولوژیک بسیار قوی دارد و از جایگاه ژئوپلیتیک برخوردار است به خودی خودی موجبات احساس خطر سایر قدرتهایی که با او تضاد منافع دارند را فراهم میآورد و به طور حتم تضعیف چنین کشوری در دستور کار قدرتهای منطقهای و بعضاً جهانی قرار میگیرد.
از سوی دیگر، آنها با استفاده از ابزار رسانهای خود به این استراتژی روی آوردند که بسیاری از مسائل دیپلماتیک و حتی داخلی ایران را به مسائل امنیتی منطقهای و جهانی گره بزنند. در حقیقت، آنچه در رفتار قدرتهای غربی به نحو آشکارا دیده میشود، سیاست هماهنگ آنها در جهت ایجاد حساسیت افکار عمومی جامعه جهانی نسبت به مسائل ایران و تبدیل تدریجی آن به مسائل امنیتی منطقهای حتی جهانی است. به عنوان نمونه ایجاد حساسیت در افکار عمومی کشورهای اروپایی نسبت به برنامه موشکی ایران، یا ایجاد حساسیت نسبت به افزایش روابط سیاسی و اقتصادی ایران با همسایگانش و ایجاد توهم تهدیدآمیز بودن رفتار سیاسی ایران و مواردی از این دست که با گذشت زمان، نادرستی آنها و درستی رویکرد جمهوری اسلامی ایران در افکار عمومی جهان به اثبات رسیده است. این پروژه که گاهی از آن به عنوان ایرانهراسی نیز نام میبرند، از نخستین سالهای پس از انقلاب آغاز شده و همچنان ادامه دارد.
پرونده هستهای ایران و رفتار سیاسی قدرتهای جهانی در قبال آن
از جمله مشهورترین برنامههای پروژه ایرانهراسی کشورهای غربی، ایجاد توهم وجود برنامه نظامی در صنعت رو به رشد هستهای ایران بود. غربیها، مدتها به دنبال این بودند که این صنعت را به عنوان یک تهدید جلوه بدهند و در تلاش بودند تا جمهوری اسلامی ایران فاقد ظرفیت و تواناییهای اتمی باشد. اما ایران با مقاومت در برابر این هجمه تبلیغاتی و سیاسی، آنها را با شرایطی روبهرو کرد که متوجه شدند که جمهوری اسلامی ایران نه تنها از برنامههای توسعه این صنعت بازنمانده، بلکه توانسته به فناوری تولید سوخت 20 درصد نیز دست پیدا کند.
آنها تبلیغات و مانورهای سیاسی خود توانایی غنیسازی ایران را این طور جلوه میدادند که کشوری که میتواند سوخت 20 درصد تولید کند، قطعاً میتواند بمب هم تولید کند. اما در مورد مسأله ایران، آنچه موجب گرایش ایران به جنبههای صلحآمیز و نه کاربردهای نظامی صنعت هستهای میشود، تنها و تنها موانع ایدئولوژیک است.
تکمیل چرخه تولید سوخت هستهای به مراتب کار دشوارتری است. چون شما باید این انرژی موجود در سوخت هستهای را در مدت یک سال بتدریج تخلیه کنید ولی برای بمب یک چنین محدودیتی ندارید و انرژی آن دفعتاً تخلیه میشود. پس آنها میدانند که جمهوری اسلامی ایران از آستانه فناوری مورد نظر آنها گذشته است و در جامعه نخبگان امریکا عموماً این طور تعبیر میشود که ایران مانند کشورهایی از قبیل لیبی نیست که بتوان با جمعآوری تعدادی سانتریفیوژ از عقیم شدن ظرفیت هستهای آن اطمینان حاصل کرد. بلکه ظرفیت هستهای ایران، بیش از هر چیز ریشه در نیروی انسانی ورزیده آن دارد.
ایران در حال حاضر به لحاظ هرم جمعیتی از جمله جوانترین و تحصیلکردهترین جوامع دنیا است. یعنی اگر این دو فاکتور تحصیلات و هرم جمعیتی جوان را مدنظر قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که جمهوری اسلامی ایران پتانسیل بسیار بالایی برای تبدیل شدن به قدرتی در سطح منطقه و حتی در سطح بینالمللی دارد. بنابراین امریکا یک قدم عقب رفت و در رویکرد جدید به جای حذف ظرفیت هستهای ایران، به ناچار در جهت مدیریت آن تلاش میکنند. از آنجا که آنها تلاش میکنند که رویکردی واقعگرایانه تنیده با شک و تردیدهای فراوان به مسائل نگاه کنند، مطمئناً منع شرعی این گونه سلاحها را درک نخواهند کرد و اینکه حکومت مبتنی بر اصول اسلامی ایران برای فتاوی، بویژه فتاوی رهبر خود، ارزش و اعتبار زیادی قائل است و با توجه به فتوای رهبر معظم انقلاب نسبت به ساخت تسلیحات هستهای و کشتار جمعی اقدام نمیکند، چندان برای آنها موضوعیت ندارد.
از سوی دیگر، رویکرد واقعگرایانه نیز در حال حاضر جوابگوی تحلیل همه جانبه مسائل سیاست بینالملل دنیای امروز نیست و به همین دلیل، در حال حاضر، رویکردهای دیگری از قبیل سازهانگاری در نظریههای مرتبط با سیاست بینالملل برای بررسی مسائل بینالمللی مطرح میشود. به عنوان نمونه در رویکردی که عموماً به نام رویکرد واقعگرایانه میشناسیم، این قدرت است که همه چیز را تعیین میکند، اما میدانیم که همیشه چنین نیست و در دهههای اخیر عامل دیگری به اسم مذهب و ایدئولوژی نیز نقش عمدهای در مسائل سیاست بینالملل بازی کرده است که به عنوان نمونه در گروههای تروریستی از جمله عوامل ایجاد کننده پایگاه قدرت شده است. از این رو آنها ناگزیر از تجدیدنظر در مبانی تئوریک رویکرد معمول واقعگرایانه خود هستند. در غیر این صورت با توجه به سردرگمی عجیب کنونیشان که بیشتر به دنبال تعویق مسائل هستند تا به دست آوردن فرصت مناسب برای حل آنها، قادر به حل هیچ یک از مسائل خود نخواهند بود.
آنها یک قدم عقب نشستند و به جای اصرار بر لغو مطلق برخی از برنامههای کلیدی صنعت هستهای ما از قبیل تکمیل چرخه سوخت، رفته رفته نشانههایی از پذیرش برنامههای صنعت هستهای ایران توسط غربیها آشکار شد. در حقیقت در این مرحله بتدریج ایران هستهای بدون سلاح هستهای را پذیرفتند و پر واضح است که به لحاظ مبانی ژئوپلیتیکی، قدرت متعارف جمهوری اسلامی ایران قابل مقایسه با هیچ کشوری در منطقه نیست و در نتیجه نیازی به سلاح هستهای ندارد. با عقبنشینی غربیها مذاکرات میان طرفین، با هدایت و نظارت عالیترین مقامات کشور وارد دوره جدیدی شد.
به علاوه تلاش ایران همواره در جهت عادیسازی پرونده هستهای ایران بوده در این راستا باید مذاکرهای انجام میشد تا بر اساس آن حق غنیسازی ایران و امکان توسعه آن به مرحله صنعتی به رسمیت شناخته شود. از این رو، با توجه به این نکته که ایران تاکنون به ابعاد علمی و فنی غنیسازی دست یافته، سخن گفتن از جلوگیری ایران از دستیابی به دانش هستهای عملاً بی معنی است و پذیرش محدودیتها در این زمینه و در یک بازه زمانی کوتاه مدت در برابر لغو تحریمهای اقتصادی، میتوانست، مبنای خوبی برای مذاکرات سیاسی میان ایران و غرب باشد.
به نظر بنده شرایط کنونی که مجموعهای عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ژئوپلتیکی است، برای کشوری مثل جمهوری اسلامی ایران در برگیرنده فرصتهایی ویژه است و با توجه به هرم جمعیتی ایران و همین طور رشد منفی جمعیت آن، بعید است چنین شرایطی برای مدتی بیش از 15 سال به طول بینجامد. پس با توجه به تغییر و تحولات کنونی در ساختار نظام بینالملل، بهترین زمان استفاده از فرصتهای به دست آمده، همین حالا است. بنابراین جمهوری اسلامی ایران مهیا میشود که بهترین استفاده را از شرایط حاضر داشته باشد و تلاش در جهت لغو یا بی اثر کردن تحریمهای ظالمانه اقتصادی غرب علیه ایران گام مهمی در جهت زمینهسازی برای استفاده از این فرصتهاست.
اگر چه تحریمها، در دل خود، فرصتهایی را هم داشته ولی اساساً محدودیتهایی ایجاد کرده است که این محدودیت اگر قرار باشد 10 تا 15 سال آینده هم ادامه یابد و برای لغو یا مقابله با آنها چارهای اندیشیده نشود، مشکلساز خواهند بود. باید در یک فاصله زمانی معقول بتوانیم به آنچه میخواستیم برسیم و عملاً آنچه میخواستیم در سند چشمانداز و بویژه در نامه رهبر معظم انقلاب مورد اشاره قرار گرفته است. به عنوان نمونه در زمینه غنیسازی، وظیفه سازمان این است که به حدود 190 هزار سو در سال برسد که انشاءالله براحتی به بالاتر از این مقدار هم خواهیم رسید.
اهداف بلندمدت ایران در توسعه برنامههای هستهای
اما اگر سؤال این طور باشد که جمهوری اسلامی ایران در زمان آغاز دور جدید مذاکرات اتمی در چه شرایطی بسر میبرد، میتوان به این نکته قابل تأمل رسید که ایران در آن دوره زمانی، اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی را آغاز کرده بود و عملاً چشمانداز قابل قبولی برای حل مشکلات ناشی از تحریمها وجود داشت. کما اینکه این سیاستها رفته رفته اهمیت خود را در مدیریت کشور نشان داده و امروز هم با آنکه سخن از برداشته شدن تحریم میرود، همچنان اجرا و حتی توسعه سیاستهای اقتصاد مقاومتی از اولویتهای ماست.
پس ایران با چنین رویکردی وارد مذاکره شد که این مذاکرات فرصتی است برای رفع یک بحران ساختگی و غیرضروری. حاصل آن هر چه شود، ایران رویکرد اصلی خود را در زمینه مشکلات و مسائل اقصادیاش اتخاذ کرده و نگرانی چندانی از این بابت وجود ندارد. این گونه بود که با وجود اصرار آنها بر تعلیق تمام فعالیتهای مرتبط با غنیسازی، ایران توانست آنها را وادار به پذیرش این حق مسلمش کند. به عبارت دیگر، آنها در خلال مذاکرات، بتدریج متوجه شدند که تحریمها دیگر برگ برنده آنها نیست و نمیتوانند با تأکید بر آن به اهداف خود برسند. بلکه باید در دور جدید مذاکرات، به احترام متقابل و اتخاذ استراتژی برد- برد فکر کنند.
6 قطعنامه پیشین شورای امنیت در راستای رویکرد پیشین آنها، یعنی رویکرد تقابل بود و نکته جالب در اینجاست که برخی از تحلیلگران ایرانی نیز این عبارت را تکرار میکردند که «غربیها باید حق غنیسازی را به رسمیت بشناسند.» در حالی که وقتی شما به کسی میگویید حقی را برای من به رسمیت بشناسید، قبل از اینکه متوجه حق خودتان باشید، متوجه حق طرف مقابل برای به رسمیت شناختن حق خود هستید. به عبارت بهتر، شما به صورتی غیرمستقیم بر این موضوع صحه گذاشتهاید که «تو حق داری که حق من را به رسمیت بشناسی.» اما آیا او چنین حقی دارد؟
بعضی حقوق مسلم مثل حق حیات، نیازی به شناسایی ندارند. تنها و تنها نیاز به احترام گذاشتن دارد و نیاز به اینکه مانعی در مسیر احقاق و استفاده از آن ایجاد نشود. با لغو 6 قطعنامه پیشین، عملاً بر بی اعتبار بودن آنها صحه گذاشته و به این ترتیب حقوق ما را محترم شماردهاند. در حقیقت آنها این واقعیت را که احتمالاً واقعیت تلخی برایشان است، پذیرفتهاند که جمهوری اسلامی ایران به فعالیتهای غنیسازیاش ادامه دهد و اینکه نمیتوانند مانعی جدی در مسیر احقاق این حق ما ایجاد کنند.
در بحث محدودیتها ما پذیرفتیم که در چند حوزه مرتبط با آنچه که آنها نگران کاربرد احتمالی نظامی از آن هستند، محدودیتهایی داشته باشیم. مثلاً باز طراحی رآکتور اراک. غربیها در ابتدا تلاش بسیاری کردند که ما به طور کل رآکتور آب سنگین که ما در نظر داریم از آن برای تولید رادیوایزوتوپ استفاده کنیم را نداشته باشیم. آنها مصر بودند که به جای آن، از رآکتور آب سبک استفاده کنیم. در مورد این رآکتور آب سنگین، آنها نگرانی اصلیشان را تولید پلوتونیوم حاصل از فرآیند کار این رآکتور عنوان میکردند که به گفته طرف غربی میتواند برای تسلیحات هستهای مورد استفاده قرار گیرد. ادعایشان این بود که راههای نزدیکتر دیگری برای تولید رادیوایزوتوپ وجود داشته است و میپرسیدند که چرا شما این راهها را نرفتید.
در حالی که این پروژه حدود 15 سال پیش در ایران آغاز شد و این در حالی بود که سایر روشهای پیشنهادی آنها نیازمند غنیسازی بود که ما تنها حدود 8 سال است به توانایی فنی آن رسیدهایم. در زمان آغاز پروژه آب سنگین، جمهوری اسلامی ایران بر آن بود که با اورانیوم طبیعی میتواند برای تولید رادیوایزوتوپ که برای رادیوداروها مورد نیاز است، نیازهای تحقیقاتی خودش را برطرف کند. اما الان که ایران امکان غنیسازی دارد، بازطراحی آن، با شرط حفظ ماهیت آب سنگین این تأسیسات نه تنها ضربهای به برنامههای ما نمیزند، بلکه بدون تردید میتواند نتایج بهتری نیز در پی داشته باشد. به عنوان نمونه، شار نوترونی که از پارامترهای کلیدی در تولید رادیو داروهاست، از مقدار 10 به توان 13 به مقدار 10 به توان 14 ارتقا مییابد.
نکته جالبی که میتوان از آن به عنوان سند افتخار برنامه هستهای ایران یاد کرد، این بود که طراحی این تأسیسات توسط مهندسین و دانشمندان جوان خودمان صورت گرفته بود که اکنون به یمن بهبود صلاحیتهای تحصیلی دانشجویان، ارتقای محیطهای آموزشی و پارامترهای جمعیت شناختی، به تعداد زیاد از این نیروهای خلاق و بااستعداد در کشور موجود است و غربیها، بویژه طرف امریکایی، باورشان نمیشد که ایران به این سطح از دانش فنی مورد نیاز برای فناوری رآکتورهای آب سنگین رسیده باشد.
از نمونههای دیگر این محدودیتها، مواردی است که به برنامههای تحقیق و توسعه ارتباط دارد. مسلم است که ما برای ادامه این برنامهها به تعدادی ماشین نیاز داریم و با آگاهی به این نکته در روزهای آخر مذاکرات و کاملاً با برنامه بحث مربوط به این ماشینها و بویژه ماشین IR8 را وارد بازی کردیم که حتی به تنشهایی در مذاکرات نیز انجامید اما ما توانستیم با مدیریت این تنشها به خواسته خود برسیم. IR8 ماشینی است که 24 برابر ماشینهای IR1 قدرت دارد. یعنی هر IR8 را میتوان جایگزین 24 عدد از ماشینهای IR1 کرد. به همین علت با طرح بحث این ماشینها، قواعد بازی به طرز قابل توجهی تغییر کرد. اگر این ماشین وارد نمیشد و توان ما در زمینه از سرگذراندن محدودیتهای مورد بحث تنها 7 یا در نهایت 8 سال بود در حالی که در حال حاضر با وجود این ماشینها، میدانیم که با 10 سال محدودیت نیز مشکلی نخواهیم داشت.
ما اگر بخواهیم یک برنامه صنعتی داشته باشیم که روی آن حساب کنیم، 190 هزار سو یعنی 190 هزار ماشین IR1 از نوعی که الان داریم و به لحاظ صنعتی نیز فعالسازی و نگهداری از این تعداد ماشین باید معقول باشد. اما اگر نگاهمان تجاری باشد، باید به سمت ماشینهایی برویم که بیشتر از ماشینهای فعلی قابل اتکا باشند. این ماشینهای نسل جدید روتورشان فلزی و آلومینیوم نیست، بلکه کامپوزیت است و این امکان را دارد که سرعت بیشتری داشته باشند. پس در حوزه تحقیق و توسعه با وجود پذیرفتن این محدودیتها، آشکار است که با مشکلات جدی مواجه نیستیم که جلوی ما را بگیرد. لذا با اطمینان میتوان گفت که حتی با وجود این محدودیتها نیز قادر به برطرف کردن نیازهای کشور در این حوزه در بلند مدت هستیم.
جمهوری اسلامی ایران باید در 15 سال آینده، با تکمیل چرخه تولید صنعتی سوخت هستهای و تأمین زیرساختهای مورد نیاز آن، بتدریج توانایی تولید سوخت در مقیاس صنعتی را به دست آورد. با آنچه هم اکنون در دست داریم، یعنی 19 هزار سانتریفیوژ IR1 که 19 هزار سو تولید میکند و تبدیل این تعداد به IR8، ظرفیت غنیسازی ما 24 برابر میشود که دو برابر نیاز نیروگاه بوشهر است. اما در این راه موانعی نیز وجود دارد که لزوماً به تحریمها ارتباط ندارند. به عنوان نمونه، ماشینهای نسل جدید هنوز آنقدر قابل اتکا نیستند که بتوان هزاران دستگاه از آن تولید کرد و نیاز به از سر گذراندن آزمایشهای فراوانی دارند یا کمبودهای جدی در تأمین مواد مورد نیاز چرخه سوخت داریم که بدون پای گذاشتن در نظام مبادلات مواد مرتبط با صنعت هستهای، تأمین آنها اگر نه غیرممکن، اما بسیار دشوار است.
افزون بر این، موضوعات مرتبط با ایمنی هستهای نیز در میان است که باید به طور مداوم خود را با استانداردهای بینالمللی تطبیق داد و فرصت پیشرو، به ما این امکان را میدهد که به صورت متوازن با تحقیق و توسعه و گام برداشتن به سوی تکمیل چرخه تولید صنعتی سوخت، به مرور زیرساختهای مرتبط با ایمنی هستهای را در سطح مورد درخواست در استانداردهای بینالمللی و حتی فراتر از آن، به وجود بیاوریم.
از سوی دیگر، نظارتهای مورد درخواست طرفهای غربی، براساس پروتکل الحاقی چیزی است که در نهایت برای تمام دنیا اجباری خواهد شد و در حقیقت نظارت جدیدی نیست و برمبنای NPT تنها کشورهای دارنده تسلیحات هستهای ملزم به پذیرش این پروتکل نیستند و بزرگترین اشکال NPT نیز در همین است که برای آنها که در حقیقت موجبات گسترش تسلیحات هستهای را در دهههای آغازین این صنعت فراهم آوردند، اجباری برای پذیرش پروتکل الحاقی در نظر نگرفته است.
البته ماده ششم NPT این کشورها را ملزم به خلع سلاح میکند و به همین دلیل است که در مقام سیاست لفظی، برنامهها و توافقاتی میان این کشورها برای کاهش تدریجی زرادخانههای تسلیحات هستهای وجود دارد، اما در سیاست عملی معمولاً چندان مورد توجه این کشورها نیست و همین نکته موجب شده که ما پرچم خلع سلاح جهانی را در دست بگیریم. ریاست سازمان انرژی اتمی ایران، جناب آقای دکتر صالحی هم اخیراً در سخنرانیشان در آخرین کنفرانس از مجموعه کنفرانسهای پاگواش که خلع سلاح هستهای را در اولویتهای خود قرار داده است، همین بند ششم را مورد اشاره قرار دادند و به جهت حرکتهای اینچنینی و طرح موضوع و پیگیری مستمر آن در مجامع جهانی، میتوان جمهوری اسلامی ایران را پرچمدار این موضوع دانست.
نکته قابل توجه دیگر این است که اشارهای نیز در برجام شده است که برخی آن را نوعی «رژیم حقوقی خاص برای ایران» تلقی میکنند. در حالی که اگر محتوای مذاکرات را دنبال کنید، خواهید دید که در واقع جمهوری اسلامی ایران با اتکا به توان خود و با وجود مخالفت و سنگاندازیهای قدرتهای جهانی وارد باشگاه هستهای شده است و اصلیترین هدف غربیها این است که کشور دیگری از این مسیر وارد نشود. به عبارتی اگر چه برخی این ترتیبات را تنها خاص جمهوری اسلامی ایران میدانند اما به نظر میرسد اکنون که موفق به ورود تدریجی به جمع 14 کشور صاحب دانش و فناوری غنیسازی صنعتی شدهایم، راه برای ورود به این باشگاه از همین طریق برای کشورهای بعدی بسته شده است و بعید است که تا آینده نزدیک کشور دیگری بتواند از سد فشار قدرتهای جهانی بگذرد و به این جمع وارد شود.
و این مهم به دست نمیآمد، مگر با هدایتهای رهبر معظم انقلاب و جانفشانیها و تلاش خستگیناپذیر همه بخشهای مرتبط با صنعت هستهای کشور و همراهی سایر ارگانهای مرتبط با آن، بویژه دستگاه دیپلماسی کشور.
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6084/15/99918/0
ش.د9404576