* حوادث تروريستي پاريس چه تبعاتي براي منطقه خاورميانه به همراه خواهد داشت؟
** خشونت يك ارتباط معنادار بين جزمگرايي و قدرتطلبي دارد. جزم گراييهاي ناآگاهانه براساس باورهاي غيراصيل در كنار قدرتطلبيهاي غيرمشروع سبب به وجود آمدن پديدههاي تروريستي مانند داعش شده است. داعش، فرزند نامشروعي است كه يكبار در فرانسه متولد شده و ممكن است يكبار در آمريكا يا يكي ديگر از قدرتهاي غربي متولد شود. در حادثه يازده سپتامبر زايشگاه فرزند نامشروع تروريسم، آمريكا بود و اين اتفاق در سيزده نوامبر در فرانسه تكرار شد. در شرايط كنوني ديگر زيستگاه اصلي تروريسم سوريه نيست.
داعش به دنبال يك زيستگاه جديد و تميز است كه مشكلات خاورميانه را نداشته باشد. اين گروه تروريستي تلاش ميكند زيستگاه خود را به اروپا انتقال بدهد تا از اين طريق به دو هدف اصلي دست پيدا كند. اول اينكه قدرت خود را به كشورهاي غربي و ائتلاف موسوم به ضد داعش نشان بدهد و دوم اينكه با حمله به قلب اروپا وجههاي جهاني پيدا كند و به شهرت بينالمللي دست پيدا كند كه از اين پس در مناسبات قدرت جهاني داراي جايگاه باشد. داعش به دنبال زيستگاه جديدي است. اين زيستگاه حتي ميتواند كشور لبنان باشد. اين در حالي است كه اگر بشار اسد در سوريه سقوط كند و سوريه به دست تروريستها بيفتد بايد شاهد معادلات جديد منطقهاي در خاورميانه باشيم.
به همين دليل بنده معتقدم فرزند نامشروع تروريسم ديگر به سوريه بازنخواهد گشت و به دنبال زيستگاه جديدي خواهد بود. داعش ريشه در سرويسهاي اطلاعاتي برخي از كشورهاي خاورميانه مانند عربستان دارد اما فرزند نامشروع خود را در اروپا به دنيا آورده است. اين در حالي است كه فرزند نامشروع تروريسم در اروپا شيشه قطار در حال حركت خاورميانه را ميشكند، زيرا نميداند كه تمامي رفتارهايي كه در غرب از خود نشان ميدهد در منطقه خاورميانه بازتاب خواهد داشت. داعش محصول تعارضات دروني رژيمهاي سياسي منطقه خاورميانه با يكديگر است. اين در حالي است كه موسس داعش رژيمهاي مرتجع منطقه خاورميانه هستند اما مولف اصلي آن ايالات متحده آمريكا است.
* كشورهايي مانند آمريكا يا انگلستان حمايتهاي محسوستري از تروريسم داشتند. چرا تروريستها خاك فرانسه را هدف اصلي عملياتهاي خود قرار دادند؟
** واژه حاميان داعش يك واژه غيرمستند اما بسيار ملموس است. آنچه مورد حمايت كشورهاي غربي براساس نظريههاي برخاسته از ادبيات سياسي مسلط در غرب است چيزي به جز منافع نيست. ادبيات سياسي غرب همواره به دنبال منافع بوده و در هر كجاي جهان كه بيشتر منافعش تامين شده است سرمايهگذاري بيشتري كرده است. آمريكا و همپيمانانش همواره به دنبال منافع خود هستند. در نتيجه هنگامي كه از داعش حمايت ميكنند و حتي هنگامي كه با داعش وارد جنگ ميشوند در هر دو حالت به منافع خود ميانديشند. در شرايط كنوني مبارزات جزمگرايان و فاقد منطق در خاورميانه ابزاري براي تحقق منافع آمريكا در نظم نوين جهاني شده است. هرچه تنش و درگيري در منطقه خاورميانه بيشتر شود مشروعيت حضور قدرتهاي بزرگ در خاورميانه بيشتر ميشود.
عملكرد گروههاي تروريستي مانند داعش و القاعده سبب شده كه در هزاره سوم كه به عصر جهاني شدن موسوم است «تروريسم» به عنوان يك پارادايم استراتژيك پذيرفته شود. اگر امروز زايش تروريسم در پاريس صورت نميگرفت و حجم وسيعي از رسانههاي جهان آن را پوشش نميدادند، كشور فرانسه هيچگاه نميتوانست به راحتي در سوريه و كشورهاي خاورميانه نفوذ كند و حضور خود را مشروع جلوه دهد. در حال حاضر فرانسه به نمايندگي از اتحاديه اروپا در جنگ سوريه حضور فعال دارد. اين در حالي است كه كشورهاي آلمان و انگليس نيز در سوريه به ميدان آمدهاند. با اين وجود فرانسه در نوك پيكان اتحاديه اروپا در بحران سوريه قرار دارد.
در اين زمينه يك سوال مطرح ميشود كه آيا آمريكا در آينده به دنبال اتحاد بين روسيه و فرانسه در سوريه خواهد بود تا نوعي همگرايي بين روسيه با قدرت نظامي و اروپا با قدرت اقتصادي به وجود بيايد؟پاسخ اين سوال منفي است، چرا كه در چنين شرايطي كاتاليزورها و شدت بخشهاي جانبي وارد ميدان خواهند شد تا ريشههاي كينه و تخاصم را در منطقه سوريه بين اروپا و روسيه شدت ببخشند. نمونه بارز اين مساله نيز سرنگوني بمبافكن سوخوي روسيه توسط ارتش تركيه است. در شرايط كنوني سوريه آوردگاهي است كه در آينده نقطه اصطكاكي بين روسيه و اتحاديه اروپا باقي خواهد ماند. دليل اين مساله نيز اين است كه روسيه كشور سوريه را منطقه نفوذ و جغرافياي امنيتي خود تلقي ميكند. آنچه درباره مهار داعش گفته ميشود، يك جنبه درون منطقهاي و يك جنبه برون منطقهاي دارد. ايالات متحده آمريكا در دهه گذشته خواهان مديريت ناامني در منطقه خاورميانه در چارچوب تاكيد بر توازن ضعف ميان كنشگران اصلي منطقه بوده است.
اين در حالي است كه هماكنون بر آن است كه در پرتو تحركات موجود دولت اوباما و به فرجام رساندن آن در اين هشت ساله اخير، زمينهپرور ايجاد يك فضاي مثبت در جهت پيادهسازي دكترين امنيت نسبي در منطقه شود. ايالات متحده آمريكا در نيمه نخست قرن بيست و يكم ميلادي رقيب اصلي استراتژيك خود را جمهوري خلق چين ميداند. بنابراين نيازمند حضور در جغرافياي سياسي خاورميانه و به ويژه حوزه خليج فارس و فلات ايران يعني كشورهاي ايران، عراق و حاشيه اين متن مركزي است. بر اين اساس از داعش به عنوان يك مولف بهرهبرداري ميكند چرا كه اكنون بزرگنمايي خطر داعش و در پرتو اين بزرگنمايي، حضور جديتر نظامي در منطقه را در دستور كار قرار داده است و بدينوسيله ميتواند پايگاههاي نظامي خود را در منطقه مستقر كند.
اين يك گام براي مشروعيت بخشيدن نسبي به حضور آمريكا در منطقه محسوب ميشود. بنابراين بايد گفت كه آمريكاييها به عنوان مولف داعش از اين عنصر بهرهبرداريهاي خاص خود را انجام ميدهند. نكته ديگر اينكه بحرانهاي موجود در منطقه خاورميانه به هر حال در يك همپيوندي آشكار با يكديگر به سر ميبرند. آنچه براي ايالات متحده آمريكا و كشورهاي فرامنطقهاي مد نظر است، كنترل و مهار ايدئولوژي است كه در منطقه، قدرت و حضور آمريكا را به چالش فراخوانده است و تحركات ايالات متحده آمريكا را در مسير دستيابي به ديوار آهنين جديد حول محور چين با چالش روبهرو ميسازد.
بر اين اساس اگر ايران در مسير تحركات خود به جاي رو در رويي تقابلبرانگيز با ايالات متحده آمريكا و نفي ايالات متحده آمريكا به عنوان يك بازيگر، به يك ادبيات مدبرانه در جهت سويهگيري ايجابي براي پذيرش بازيهاي بينالمللي روي آورد، اساسا ايدئولوژيزه شدن منطقه به اين صورت حداقل از متن دستور كار به حاشيه رانده ميشود. اينجاست كه مشاهده ميشود، ميتوان يك پيوند عميقتر براي مبارزه با داعش از جهت عناصر فعال درون منطقهاي با عناصر فعال برون منطقه ايجاد كرد. داعش در حوزه عقلانيت ابزاري جهت استقرار پايگاههاي نظامي غرب در منطقه مورد استفاده قرار خواهد گرفت و بعد از اين داعش به طرف آسياي جنوب شرقي يا اروپا با همين عنوان يا با عنوانهاي ديگر گسيل داده خواهد شد.
* يكي از نكات مهم حوادث تروريستي اخير بينظمي امنيتي كشورهاي اروپايي و همچنين نابساماني در كنترل پيامدهاي اين حوادث توسط نيروهاي امنيتي بود. دليل اين بينظمي امنيتي در اروپا و به ويژه فرانسه چه بود؟
** در كشورهايي كه داراي حكومتهاي اقتدارگرا و سبكهاي امنيتي هستند به دليل اينكه نگاه غالب به حيات اجتماعي و سياسي نگاهي امنيتي است همهچيز مشكوك شمرده ميشود مگر اينكه خلاف آن ثابت شود. به همين دليل مقابله با تروريسم براي اينگونه كشورها راحتتر از بقيه است. اين در حالي است كه در كشورهايي مانند بلژيك، فرانسه و آمريكا به دليل وجود فرهنگ مشاركتي و فضاي باز سياسي كه معتقدند هيچ چيز مشكوك نيست مگر اينكه خلافش ثابت شود زمينه براي فعاليت تروريستها از جنبههاي مختلف مهياست. تروريستها در چنين كشورهايي از فراغت بال بيشتري برخوردارند و آزادي عمل بيشتري از خود نشان ميدهند.
* آيا ميتوان حوادث پاريس را با نظريه برخورد تمدنهاي ساموئل هانتينگتون در يك راستا قرار داد و تحليل و بررسي كرد؟
** نظريه ساموئل هانتينگتون يك آيندهنگري بود. هانتينگتون تلاش كرد با اين آيندهنگري مسير پيش روي ايالات متحده آمريكا را در نظم نوين جهاني ترسيم كند تا آمريكا با قدرت و دقت بيشتري اين مسير را طي كند. هانتيگتون براي آمريكا مشخص كرد كه مسير پيش روي خود ممكن است با چه موانعي روبهرو شود و مهمترين مانع پيش روي اين كشور چه خواهد بود. حماقت جزمگرايانه منحرف در خاورميانه باعث شد افرادي مانند اسامه بنلادن دست به يكي از تاريخيترين جنايتهاي بشري بزنند و حادثه يازده سپتامير را خلق كند. آمريكاييها نيز كه به دنبال فرصت مناسبي براي تعميق نفوذ خود در خاورميانه بودند بلافاصله به خاورميانه لشكركشي كردند و با جنگ در افغانستان و عراق تا مدتها در منطقه خاورميانه جولان دادند.
اين در حالي است كه در شرايط كنوني آمريكا و همپيمانانش دوباره در پاريس مورد حمله تروريستي همان گروهاي سلفي قرار ميگيرند كه زماني از آنها در مقابل شوروي در سرزمين افغانستان حمايت ميكردند. به نظر من حادثه ۱۳ نوامبر پاريس به نوعي در راستاي حادثه ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاده و به تازگي براي همگان اين مساله محرز شده كه «اين قصه سر دراز دارد» و ممكن است دامن ديگر همپيمانان آمريكا را نيز بگيرد. در حادثه پاريس نزديك به ۲۰۰ نفر كشته شدند در حالي كه در حادثه ۱۱ سپتامبر بيش از سه هزار نفر كشته شدند. با اين وجود ويژگيهاي عملياتي هر دو حادثه بسيار به هم شبيه است و از يك آبشخور فكري نشأت ميگيرد.
اين مساله باعث ميشود كه از اين پس اتحاديه اروپا به زعامت فرانسه در كنار آمريكا در منطقه خاورميانه حضور فعال داشته باشد و اهداف خود را پيگيري كند. در نتيجه اقدام اخير داعش در پاريس سبب خواهد شد كه فرانسه براي حضور فعال و تاثيرگذار خود در منطقه خاورميانه مشروعيت قائل شود. اين وضعيت براي ديگر كشورهاي اروپايي مانند آلمان و انگليس نيز به وجود آمده است و كشورهايي كه به نوعي فضاي داخلي خود را از ترس داعش امنيتي كردند در آينده تلاش خواهند كرد نقش پررنگتري در منطقه خاورميانه ايفا كنند.
* آيا داعش براي عملياتهاي تروريستي در ايران نيز برنامهريزي كرده است؟در صورت برنامهريزي به چه ميزان احتمال موفقيت دارد؟
** داعش زماني براي ايران خطرناك خواهد شد كه ايران از منطق عبور به سوي نظم نوين جهاني تبعيت نكند. نكته ديگر اينكه داعش از رودررويي مستقيم با ايران به دليل همجواري جغرافيايي و همچنين قدرت آتشبار شديد ايران بيمناك است. به همين دليل کاری نمیکند كه ايران را به صورت مستقيم عليه خود وارد جنگ كند. ايران از معدود كشورهايي است كه از زمان شكلگيري داعش تاكنون كمترين آسيب را از اين گروه تروريستي ديده است. اتاق فكر داعش به خوبي به اين مساله آگاهي دارد كه در صورتي كه ايران مستقيما عليه داعش دست به سلاح ببرد چيزي جز ويراني و نابودي كامل در انتظار داعش نخواهد بود. به همين دليل تاكنون از تحريك مستقيم ايران و عمليات تروريستي در خاك ايران خودداري كرده است.
داعش يك گروه افراطي است كه از درون استعداد تكه تكه شدن دروني دارد. آمريكا مولف داعش است و سيستمهاي اطلاعاتي كشورهاي مانند عربستان موسس داعش هستند. در نتيجه داعش به عنوان ابزاري در جهت تحت فشار قرار دادن ايران و جنبشهاي هم جهت با انقلاب حاكم بر ايران به وجود آمده است. داعش يك گروه تروريستي است كه از دل قاعده برخاسته است و آمريكا به عنوان مولف از آن به عنوان توجيه حضور خود در منطقه سود ميبرد. ائتلاف عليه داعش در واقع تمديدي براي همكاريهاي هم جهت با آمريكا در منطقه تلقي ميشود اما چون داعش يك ابزار سياسي براي رسيدن به اهداف تعريف شده عملياتي در منطقه است موقعيتش نيز تا زماني قابل قبول است كه اين اهداف دنبال شده و وجود اين گروه بتواند ابزاري براي توجيه و تفسير اين موضوع در منطقه باشد.
* در روزهاي گذشته ولاديمير پوتين رئيسجمهور روسيه به ايران سفر كرد. مساله مهمي كه در اين سفر وجود داشت اين بود كه وي به محض پياده شدن از هواپيما و بدون شركت در مراسم رسمي استقبال به بيت رهبري رفت و با رهبر معظم انقلاب ديدار و گفتوگو كرد. اين ديدار بازتاب بسيار گستردهاي در رسانههاي جهان داشت و گمانه زنيهاي زيادي در اين رابطه صورت گرفت. ارزيابي شما از اين ديدار چيست؟
** روسيه خيلي دير به اين نكته پي برد كه تصميمگيرنده نهايي در ساختار قدرت در ايران مقام معظم رهبري است. اين در حالي است كه آمريكاييها خيلي زودتر به اين جمعبندي رسيدند. گواه آشكار اين مساله نيز نامهنگاريهاي دنبالهدار باراك اوباما رئيسجمهور ايالات متحده آمريكا به رهبر معظم انقلاب بود. اوباما خيلي زود متوجه شد كه به جاي نامهنگاري با روساي جمهور ايران بايد با رهبر انقلاب نامهنگاري كند. اين در حالي بود كه امكان سفر وي به تهران به دليل مناسبات پرتنش تاريخي بين ايران و آمريكا مهيا نبود و رئيسجمهور آمريكا چارهاي جز نوشتن نامه به رهبري نداشت. پوتين نيز دقيقا همان اقدام اوباما را تكرار كرد و در روزي كه وارد تهران شد بدون تلف كردن وقت خدمت مقام معظم رهبري رسيد. بهطور کلی هدف پوتين در سفر به ایران و مسأله سوریه سه مساله مهم است.
اول اينكه وي قصد دارد با برگ ايران در زمين بينالمللي بازي كند و نشان بدهد كه روسيه در پي اتحاد استراتژيك با ايران است. دوم اينكه پوتين در نهايت از بشار اسد عبور خواهد كرد و حاضر نيست دولت وي را در سوريه قبول كند. به همين دليل ايران را به عنوان حامي اصلي بشار اسد مانع مهمي در پيش روي خود ميبيند. در نتيجه تلاش ميكند بدون كمترين هزينهاي رضايت ايران را در اين زمينه اخذ كند. مساله سوم اينكه پوتين به صورت نامحسوس حامل پيام غرب براي ايران بوده كه از اين طريق بين قدرتهاي بزرگ غرب و شرق جهان نوعي اجماع براي جنگ با داعش صورت بگيرد. در نتيجه همه اين اهداف در سفر اخير پوتين به ايران نهفته است. مساله مهمي كه درباره اين سفر ميتوان عنوان كرد اين بود كه ديدار پوتين با رهبري يك ديدار ساده و مبتني بر عرف ديپلماتيك نبوده و ديداري مهم و تاثيرگذار بوده است.
* برخي بر اين باورند تجربه تاريخي نشان داده كه روسيه هيچگاه قابل اعتماد نبوده و در بزنگاههاي سياسي ايران را تنها گذاشته است. شما با اين عده موافق هستيد؟آيا روسيه در شرايط كنوني قابل اعتماد است؟
** پارادايم رفتارشناسي سياسي نشان ميدهد كه هيچ كشوري در عرصه بينالمللي قابل اعتماد نيست و همه بازيگران سياسي بيش از همهچيز به منافع خود ميانديشند. امروز نزديكترين رهبر سياسي به ايران ممكن است بشار اسد رئيسجمهور سوريه باشد. اما همين بشار اسد نيز ممكن است اگر منافعش به خطر بيفتد از ايران دوري كند و راه ديگري در پيش بگيرد. نكته ديگر اينكه در علم سياست نه دوست دائمي و نه دشمن دائمي وجود دارد و همهچيز براساس مناسبات قدرت تجزيه و تحليل ميشود. اين در حالي است كه در جهان پرشتاب امروز حتي منافع دائمي نيز وجود ندارد و منافع هر بازيگر بينالمللي نيز سيال شده است. در شرايط كنوني ايران و روسيه به نقطه تعامل بخشي دست پيدا كردهاند.
ايران پس از موفقيت در مذاكرات هستهاي رابطه مثبتي با برخي از كشورهاي اروپايي و غربي در پيش گرفته و با همين اهرم ميتواند با برگ روسيه بازي كند. اين در حالي است كه ايران قبل از تحقق برجام در يك جاده يك طرفه قرار داشت و روسيه به دليل شرايطی كه ايران در آن قرار گرفته بود به هر شكلي كه دوست داشت با ايران رفتار ميكرد. با اين وجود موفقيت در برجام شرايط را به سود ايران تغيير داده و درهاي جديدي را به روي ايران گشوده است. امروز ديپلماسي ايران با توجه به ظرفيتهاي موجود با برگ روسيه بازي ميكند. البته از اين نكته غافل نشويم كه روسها نيز با برگ ايران بازي ميكنند. اين جزئي از ذات سياست است. ما در جاهايي از روسيه امتياز ميگيريم و در جاهايي به خاطر روسيه امتياز ميدهيم. اين وضعيت درباره روسيه نيز صادق است. با اين وجود همواره بايد اين نكته را در نظر داشت كه روسها هيچگاه قابل اعتماد نبودهاند.
* با سرنگوني جنگنده روسيه توسط ارتش تركيه تنش جديدي در منطقه خاورميانه به وجود آمده است. به نظر شما ادامه اين تنش و دامنهدار شدن آن چه تبعاتي براي منطقه خاورميانه و حتي جهان به وجود خواهد آورد؟
** بعيد به نظر ميرسد اين بحران يك شبه حل و فصل شود. اين بحران داراي ابعاد ژئوپلیتيكي عميق است و شايد در برابر يك بحران واقعي را در روابط تركيه و روسيه شاهد هستيم و در نشست ناتو تنها ابعاد فني و نظامي اين حادثه بررسي ميشود و بايد منتظر موضع پايتختهاي غربي باشيم. برخيها ميگويند اين اقدام تركيه اشتباه بوده است و در حال حاضر اين كشور تلاش ميكند ناتو را وارد درگيري در اراضي سوريه كند. عدهاي ديگر نيز ميگويند روسها، آمريكاييها، تركها و فرانسويها كه در حريم هوايي سوريه فعاليت ميكنند به هماهنگيهاي بيشتري نياز دارند. با اين وجود با سقوط اين جنگنده خطر واقعي در آغاز درگيري ميان طرفهاي دخالتكننده در بحران سوريه وجود دارد و اين احتمال وجود دارد كه درگيريهايي ميان ناتو و روسيه آغاز شود.
http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/136216
ش.د9404629