صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۱۳  ، 
کد خبر : ۲۹۱۱۹۵

چنین و چنان / گرگ و لک لک

در کتب قدیم چنان آمده است که:‌ گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود و تلاش فراوان او برای بیرون آوردن آن فایده ای به حال او نمی کرد. به ناچار به سراغ دیگر حیوانات رفت تا این استخوان را از گلوی او خارج کنند. پس از اینکه چند حیوان از حیوانات جنگل نیز کاری از دستشان بر نیامد،‌ به گرگ آدرس لک لک را دادند و گفتند تنها او می تواند این استخوان را از گلوی تو بیرون آورد. گرگ خود را به خانه لک لک رسانید و از او درخواست کرد تا استخوان را از گلوی او بیرون آورد و گرگ را نجات دهد و در مقابل او نیز مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقار خود را در دهان گرگ فرو برد و استخوان را از آن خارج کرد و طلب پاداش نمود. گرگ که نجات یافته بود رو به لک لک کرد و گفت: همین که سرت را سالم از دهانم خارج کردی بزرگترین پاداش من برای توست .

چنین می توان برداشت کرد که؛‌ وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی به تو نرساند و از سوی او آسیبی به تو نرسد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات