«زبان» تجلیگاه فرهنگ است و به وسیله آن میتوان ارزشها و مسائل فرهنگی را منتقل کرد. (استارکی، 1999) و به تبع در یادگیری هر زبان خارجی، زبانآموزان علاوه بر زبان، فرهنگ ملتی را که به آن زبان تکلم میکنند نیز فرامیگیرند (نونان، 1999). در فرآیند آموزش زبان یک کشور دیگر، یادگیری فرهنگ بر یادگیری زبان احاطه دارد در حالی که یادگیری زبان، نقطه آغازین (کانونی) است و یادگیری فرهنگ، هدف است. (سویدرسکی، 1993)
رهبر حکیم انقلاب چندی پیش در جمع فرهنگیان و معلمان به موضوع مهمی اشاره کردند که مانند گذشته نشان از دغدغه ایشان در امر فرهنگ دارد. ایشان با اشاره به ترویج فرهنگ غرب و نفوذ نرم فرهنگی استعمار در بین نخبگان فرمودند: «براى همین دانشآموزى که زیر دست شماست همین برنامه را دارند. حالا چقدر بتوانند یا نتوانند بحث دیگرى است اما این برنامه هست. فکر خودشان را ترویج میکنند، فرهنگ خودشان را ترویج میکنند، زبان خودشان را ترویج میکنند» و در ادامه با هشدار نسبت به ترویج فرهنگ استعمار از طریق آموزش زبان انگلیسی، آسیبهایی را مطرح کرده و در پایان افزودند: «البته نمیگویم فردا برویم زبان انگلیسى را در مدارس تعطیل کنیم؛ نه! حرف من این نیست؛ حرف این است که بدانیم چهکار داریم میکنیم؛ بدانیم طرف میخواهد چگونه نسلى در این کشور پرورش بیابد و با چه خصوصیاتى».
ایشان با بیان کلیدواژه «پرورش» نسبت به بعد فرهنگی این سخنان تاکید بیشتری میکنند. این سخنان از دغدغه مقام معظم رهبری در نفوذ فرهنگی به واسطه آموزش زبان خبر میدهد لیکن متاسفانه 2 روز پس از این سخنان در یک اظهارنظر تعجببرانگیز و البته کاملاً سطحی، آقای روحانی (رئیس قوه اجرایی جمهوری اسلامی ایران) در جمع معلمان دیدگاه خود را درباره آموزش زبان انگلیسی در مدارس اینگونه بیان کرد: « امروز شما ببینید در شبهقاره هند به خاطر اینکه این جمعیت عظیم به زبان انگلیسی تقریباً مسلط هستند شما ببینید که در IT چه کارهایی انجام دادهاند و چه شغل بزرگی را این شبهقاره به دست آورده است. ما باید زبانی را یاد دهیم که در کنارش علم، راحتتر به دست آید و شغل بیشتر برای نسل جوان آینده به وجود بیاورد». گذشته از اینکه کشور هند بر اثر استعمار انگلیس به طور اجباری زبان انگلیسی را پذیرفت، شایسته است رئیسجمهور محترم به چند نکته دقت داشته باشند.
اول آنکه به طور خاص درباره کشور هند، پژوهشگری به نام «باتیا» در تحقیقی روی زبانآموزان هندی بیان میدارد مصرفزدگی و تبلیغات سرسامآوری که از طریق آموزش و ترویج زبان انگلیسی القا میشود تاثیرات چشمگیری بر فرهنگ عمومی در هند داشته (باتیا، 2000) و در ادامه محققی به نام «کوبتا» در مقاله خود بیان میدارد رسالت آموزشی زبان انگلیسی ترویج ابتذال فرهنگی و به وجود آوردن چارچوبهای اجتماعی، ارزشی و فرهنگی طبق فرهنگ غرب است (کوبتا، 1998). اما از آنجا که نگارنده معتقد است مسؤولان دولت تدبیر و امید به گزارشهای غیرخودی توجه بیشتری دارند، در اولین گام توجه رئیسجمهور محترم را به آمار تحقیق مفصل سازمان «English First» درباره میزان تسلط به زبان انگلیسی در کشورهای مختلف جهان که سال ۲۰۱۲ انجام و در پایگاه «دویچه وله» منتشر شده، جلب میکند.
این تحقیق تلاش کرده تمام کشورهای غیرانگلیسیزبان را پوشش داده و میزان تسلط افراد بر زبان انگلیسی را با توجه به سن، جنسیت، تحصیلات و میزان اشتغال بررسی کند. نتایج این تحقیق نشان میدهد در خاورمیانه وضعیت ایران از سایر کشورها بهتر است و با کسب رتبه نخست در منطقه غرب آسیا، در ایران نزدیک به ۵۳ درصد مردم قادرند در سطح قابل قبولی به انگلیسی ارتباط برقرار کنند. با توجه به اینکه در پارادایم دولت اعتدال، «همواره مرغ همسایه، غاز است» و حلقه مشاوران و خطابهنویسان رئیسجمهور محترم ارادت ویژهای به پژوهشهای غربی و سخنان آنان دارند، لازم است نظرات و پژوهشهای چند صاحبنظر و پژوهشگر غربی را نیز درباره نفوذ فرهنگی از طریق آموزش زبان انگلیسی بازخوانی کنیم.
امپریالیسم زبانی
یکی از جنبههای بحثبرانگیز آموزش و یادگیری زبان انگلیسی که در هزاره سوم میلادی توجه بسیاری از صاحبنظران را معطوف به خود کرده است، جنبههای هژمونیک (استیلای فرهنگی) زبان انگلیسی است. «فلیپ سان» در واکنش به رویکرد نواستعماری کشورهای انگلیسیزبان برای احیای سلطه خود از طریق گسترش و ترویج مدلهای آموزش زبان انگلیسی، نظریه «امپریالیسم زبانی» را تبیین کرد. (فیلیپ سان، 1992) «پنی کوک» با رویکردی مشابه، مدلهای آموزش زبان انگلیسی را انعکاس خاستگاه شبهسیاسی طرفداران آنها برمیشمارد. (پنیکوک، 1994)
«براون» درباره تدریس زبان انگلیسی به نکته مهمی اشاره میکند و بیان میدارد: بیش از یکصد سال است حرفه آموزش زبان در تعقیب ناموفق مدلی واحد و جهانشمول برای آموزش زبان است. گزارشهای تاریخی مملو از مدلهای آموزش زبان است که یکی پس از دیگری جانشین یکدیگر شدهاند.(براون، 2002)
«ریچاردز» با اشاره به نظریه امپریالیسم زبانی اظهار میکند، استدلال طرفداران نظریه امپریالیسم زبانی این است که آموزشوپرورش و خصوصاً زبان انگلیسی فعالیتهای خنثای سیاسی نیستند. (ریچاردز، 2002)
«سورش کاناگاراج» نویسنده سریلانکایی در کتاب «مقاومت در برابر امپریالیسم زبانی در آموزش زبان» تلاش کرده است معلمهای زبان را نسبت به جنبههای سیاسی و زوایای پنهان آموزش زبان آگاهی دهد. (کاناگاراج، 1999) «شوهامی» نویسنده دیگر این عرصه، درباره زوایای پنهان امپریالیسم زبانی میگوید «روشی است که به موجب آن زبان، با ماهیت شفاف، پویا و سیال برای مقاصد عقیدتی و سیاسی مورد سوءاستفاده قرار میگیرد». (شوهامی، 2006)
«هیمن» ضمن بحث درباره آموزش زبان در آفریقا، چنین میگوید: «منظور از تدریس ادبیات منحصر به اروپا... در مدارس ما جز این نیست که دانشآموزان ما هر روز نقش فرنگیان را در آینه تاریخ آنان ببینند. فرزندان ما را وامیدارند دنیا را آنگونه که فرنگیان ساختهاند و دیدهاند، ببینند و تحلیل و ارزیابی کنند. تازه! از این هم بدتر، فرزندان ما با تصور واژگونهای از خود و تاریخ خود چنانکه در ادبیات امپریالیستی اروپا جلوه یافته و تفسیر شده است، روبهرو میشوند».
فرهنگزدایی از طریق آموزش زبان انگلیسی در بسیاری از کشورها به قدری حاد است که برخی در تشریح اوضاع آفریقای غربی میگویند: به نظر بسیاری از افراد، آموزشوپرورش به معنی تکلم و نگارش به زبان انگلیسی است. (راتناواتی، 1380)
«کرامش» افزایش درک دیگر فرهنگها در آموزش زبان را جریانی میداند که زبانآموز را با خود به سفری اکتشافی و همراه با تفکر میبرد به طوری که این اکتشاف گاه مغایر با فرهنگ اول و تفکر راجع به ارزشهای فرهنگی و مقایسه با یکدیگر است. (کرامش، 2001)
آموزش زبان انگلیسی در ایران
اما طی سالهای اخیر همگام با رشد روزافزون آموزش زبان انگلیسی در ایران، برخی پژوهشگران دغدغهمند، به بررسی آسیبهای آموزش زبان انگلیسی در ایران پرداختند. یکی از تحقیقات ارزشمندی که در این حوزه وجود دارد، پژوهش خانم «نسرین بحرینی»(استادیار دانشگاه تهران) درباره «ارزشهای فرهنگی موجود در کتب آموزشی زبان انگلیسی» است. وی در تحلیل محتوای این کتب، ارزشهای منفی منتشرشده را شامل اختلاف با والدین، روابط نامشروع، مد و توجه افراطی به ظواهر، مشروبخواری، روابط جنسی محیط کار، مصرفزدگی و... معرفی میکند و در نتایج اعلام میدارد ارزشهای مثبت، نسبت به ارزشهای منفی در این کتب از فراوانی کمتری برخوردارند. (بحرینی، 1392)
همچنین «مشکات» در رساله دکترای خود در بررسی کتب آموزش زبان انگلیسی به این نتیجه رسیده که ارزشهای فرهنگی متعددی در این کتب وجود دارد که مهمترین آنها مصرفگرایی، استیلا و تفوق فرهنگ انگلیسی بر فرهنگهای دیگر است.(مشکات، 2002)
در تحقیق دیگری نیز «عبداللهزاده» و «بنیاسد» خاطرنشان کردهاند کتب آموزش زبان انگلیسی نمایانگر ارزشهای خاصی هستند که رایجترین آنها جنسیتگرایی، کلیشههای فرهنگی و مصرفگرایی است.(عبداللهزاده و بنیاسد، 2010)
اما نتیجه همه این تحقیقات به این جمله ختم شده است که این کتب آموزشی، فرهنگ زبان مقصد را به زبانآموزان منتقل میکنند و تا حد قابل توجهی به شکلگیری هویتهای خاص اجتماعی میانجامند. (زارعی، 2011)
اما نکته آخری که همچون آفتاب روشنگر مقاصد شوم استعمار در این مقوله است سندی است که 12 مهر 58 توسط سفارت آمریکا در ایران تنظیم شده و بخوبی به نقش CIA در بسط سیاستهای استعماری آمریکا در ایران که شکل نو به خود گرفته است، اشاره میکند و از موسسات تدریس زبان بهعنوان پنجرههای ارتباطگیری دوباره با مردم ایران نام میبرد. در این سند اطلاعاتی آمده است:
«آمریکا حدود 50 سال است از طریق انجمن ایران و آمریکا با ایران مشارکت دارد و جو تشنه جهت آموزش زبان انگلیسی و همچنین شهرت این انجمن موقعیت بسیار خوبی را برای فعالیت در این زمینه ایجاد کرد. ضمن اینکه این مؤسسات جزو معدود پنجرههای باز جهت حضور ما در ایران است. نظر ما این است که این مؤسسات را هرچه بیشتر توسعه دهیم و برنامه را به شکلی هدایت کنیم که به طرف منظورهای خودمان پیش رود».
آموزش زبان انگلیسی در کشورهای مسلمان
از آنجا که جامعه مسلمانان همواره یکی از جوامع هدف استعمار بوده، عموم مسلمانان همواره نگران وجود یا احتمال وجود عوارض فرهنگی در آموزش زبان انگلیسی بودهاند. برای مثال، «هاید» به آن دسته از کارشناسان آموزشوپرورش در مراکش اشاره میکند که بر تفکیک زبان انگلیسی از فرهنگ کشورهای انگلیسیزبان اصرار دارند و معتقدند: این زبان باید صرفاً به صورت ابزار، آن هم در حد وسیله زبانی برای رسیدن به اهداف خاص تدریس شود. (تاجآبادی و آقاگلزاده، 1390)
همچنین «حاجیرستملو» در مقالهای تحت عنوان «ردپای تهاجم فرهنگی در کتابهای آموزش زبان انگلیسی» ابراز میدارد در چند دهه گذشته به دلیل گسترش تقاضا برای یادگیری انگلیسی در کشورهای توسعهیافته و توسعهنیافته، غربیها تلاش کردهاند از کتب آموزشی زبان انگلیسی نیز که تقریبا تولید و توزیع آنها انحصاراً در اختیار خودشان قرار دارد، به عنوان ابزاری برای خدمت به اهداف تهاجم فرهنگی خود استفاده کنند. وی ترویج فرهنگ بیبند و باری و ضداخلاقی، تخطئه دین و دینداری، برجستهنمایی موفقیتهای غرب و بیتوجهی به جایگاه خانواده را بخشی از مشخصههای این هجمه فرهنگی در این کتابها دانسته است.(حاجیرستملو، 1386)
اما چاره چیست؟
قطعاً نمیتوان کتمان کرد که زبان انگلیسی زبان رسمی اخبار و اطلاعات مبادلهشده جهان است. حدود نیمی از روزنامههای منتشرشده جهان به انگلیسی است. ۷۵درصد تلهتکسهای دنیا به انگلیسی فرستاده میشود و بیش از ۸۰ درصد صفحههای اصلی سایتها به انگلیسی هستند. همچنین حدود ۷۰ درصد ایمیلهای دنیا به انگلیسی فرستاده میشوند و حدود ۸۰ درصد اطلاعات کامپیوترها به انگلیسی پردازش میشوند. یادگیری فنون کامپیوتر برای افرادی که به انگلیسی تسلط دارند فوقالعاده راحت است.
سیاستمداران کشورهای مختلف از زبان انگلیسی برای برقراری ارتباط با یکدیگر استفاده میکنند. انگلیسی، زبـان اصلی سازمانهایی از قبیـل سازمـان ملل متـحد (UN)، نـاتـو (NATO) و... است. بنابراین وقتی تعداد مسلمانان متبحر در زبان انگلیسی کافی نباشد، در آن صورت نمیتوان از معلومات مفیدتری که ناقل آن زبان انگلیسی است، بهرهمند شد همچنین دیگر قادر نخواهیم بود در عرصه جهانی به رقابت با سایر کشورها بپردازیم. (هوشیار، 1392)
ناگفته پیداست هیچ کس با علماندوزی و دانش مخالفتی ندارد اما اینکه فرآیند یادگیری به نفوذ فرهنگی منجر نشود باید مورد مداقه قرار گیرد.
اینکه آیا مدرسان و معلمان زبان انگلیسی بر این ارزشهای پنهان در آموزش زبان احاطه دارند یا خیر، نکته مهمی است که باید مورد توجه قرار گیرد. از دیگر سو متولیان امر آموزش در کشور باید تلاش کنند با رعایت اصول و استانداردهای جهانی به تدوین کتب آموزشی دیگر زبانهای خارجی طبق ارزشهای دینی و ملی ایران اسلامی بپردازند تا آموزش زبانهای خارجی نه تنها ابزار نفوذ نباشد بلکه بهعنوان ابزاری برای آموزش ارزشهای دینی و ملی به فراگیران قرار گیرد.
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1883/1/157523/0
ش.د9500127