روزنامه کیهان **
نوبهاییها و نوکشمیریها/ محمد ایمانی
1- برای انگلیس و آمریکا و اسرائیل چه فرقی میکند مأمورانش طاهره قرهًْالعینها باشند یا اشرف پهلویها، پریبلندههای کودتای 28 مرداد 32 و شیرین عبادیهای کشف حجاب کرده باشند و یا ساندویچ خورهای سال 88 و کشف حجابیهای مدل 94. معدل که بگیری از این بد کارههای سیاسی از دلش بیغیرتی و بیوطنی درمیآید. برای انگلیس چه فرقی میکند از فرخ نگهدار و نوریزاده پذیرایی کند یا از مهاجرانی و کدیور و شبه اصلاحطلبان جدید. برای جریان استعمار خیلی تفاوتی نمیکند که وهابیت را در میان سنیها راه بیندازد و بعد به نسخه القاعده و داعش ارتقا دهد یا بابیت و بهائیت را در ایران شیعه تأسیس کند و سپس به انجمن حجتیه و اسلام نهضت آزادی و سروش و خاتمی و کدیور توسعه دهد تا آن جا که یکی مثل سروش مدعی شعر بودن نبوت شود!
2- اگر کلاهی و کشمیری کار ویژه ترور فیزیکی داشتند، «نوکشمیری»ها کارهای پیچیدهتری باید انجام دهند و اگر بهائیت در سده پیش از انقلاب اسلامی یک مأموریت داشته، «نوبهایی»ها مأموریت به روزرسانی شدهای دارند که باید در نقشه بزرگ مقابله با انقلاب و جمهوری اسلامی دیده شود. بنابراین بیخود نیست در حالی که واقعیت فتنه 88 هر روز بیشتر آشکار میشد و کار به حرمتشکنی بیسابقه روز عاشورا رسیده بود، میرحسین موسوی آفتابی شد و بازداشتیهای عضو شبکه انگلیسی- صهیونیستی بهائیت را «مردمان خداجو» خواند. نه این اظهار نظر تصادفی بود، نه آن سخنان مدیر کل مطبوعات داخلی دولت اصلاحات که گفت بهاییها «باید بتوانند در انتخابات نامزد شوند» و «اغلب اصلاحطلبان، برخلاف سالهای اول انقلاب دیگر علاقهای به آقای خمینی ندارند» و نه عضو حزب کارگزاران با یکی از سران بازداشتی باند بهائیت.
3- خانم کذا به سادگی آب خوردن آمریکا و انگلیس میرود. خبرنگار شبکه بیبیسی فارسی بر سر موضوع ویزا با آمریکا به مشکل برمیخورد اما این خانم نه. درست چند روز قبل از انتخابات عازم سفر آمریکا میشود. که چه؟ فکر بد نکنید. شاید هوس ساندویچ مکدونالد کرده است. مرداد 91 به سادگی آب خوردن عازم انگلیس میشود. خودش میگوید «میروم تا مسابقات المپیک را ببینم» اما وکیل او به باشگاه خبرنگاران میگوید «این یک سفر خانوادگی است و خانم ]...[ رفته تا به فرزندش که در انگلیس مشغول تحصیل است سر بزند». دری به تخته میخورد برادرش هم چند سال به بهانه سرکشی به فلان مجموعه دانشگاه بهمان، سر از لندن در میآورد اما بعدها خبرهایی منتشر میشود حاکی از اینکه همین جناب پیگیر تشدید تحریمها به عنوان سوخت فتنه سبز بوده است. روزنامه شرق (31 مرداد 94) به همین خانم میگوید دوره اصلاحات در انگلیس چه میکردی، میگوید «در انتخابات مجلس ششم رأی نیاوردم، فرصت خوبی بود تا زبان انگلیسی یاد بگیرم. فکر کردم بروم انگلیس تا زبانم تقویت شود. یک سال و نیم رفتم بیرمنگام. با پسرم رفتم. دختر و همسرم هم میآمدند و میرفتند». تقویت زبان انگلیسی با یک سال و نیم اقامت در انگلیس، انگار که شما تا سر کوچهتان بروید و برگردید!
4- این تعابیر از امیر مؤمنان علیهالسلام است: «از جایگاههای تهمت و مجالسی که گمان بد به آن میرود. بپرهیز؛ چرا که همنشین بد، هم نشین خود را تغییر میدهد»، «هم نشینی خوبان، اشرار را به خوبان ملحق میکند و همنشینی خوبان با فاجران، آنها را به فاجران میرساند. پس اگر وضعیت کسی بر شما مبهم است و از دین او آگاه نیستید، به دوستان و همنشینان او نگاه کنید، اگر با دوستان خدا همنشین است، او را از مؤمنان بدانید و اگر با دشمنان حق همنشین است، هیچ بهرهای از دین خدا ندارد» و «هرکس خود را در موضع تهمت قرار دهد (و متهم شود) نباید کسی را جز خود سرزنش کند». یا به تعبیر امام صادق علیهالسلام «سزاوارترین مردم به تهمت کسی است که با متهمان همنشینی کند». به ویژه در طول دو دهه اخیر با جماعتی روبرو هستیم که همنشینی با فاسقان و فاجران و جفاپیشگان و خیانتکاران در حق اسلام و انقلاب و ایران تبدیل به خط مشی آنها شده است؛ ابتدا دزدکی و با تأیید و تکذیب و انکار و به تدریج؛ همپیمانی آشکار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی. نهضت آزادی کجا- که امام فرمود اگر سرکار میماندند سیلی به اسلام و قرآن میزدند که کشور تا قرنها سربلند نمیکرد- و برخی مدعیان خط امام که تدریجاً مدعی اصلاحطلبی و اعتدال شدند کجا؟! ادعای ارادت به امام کجا و دوستی با متهمکنندگان حاج سید احمدآقا (ره) کجا؟ مدعی دوستی با امام کجا و پیوند با دشمنان ولایت فقیه کجا؟ ادعای اسلام و انقلاب کجا و پیوند دامنهدار با طیفی از عناصر چپ و راست گروهکی کجا؟ در اینجا نه با یک اتفاق بلکه با فساد و افساد سازمان یافته روبرو هستیم که حرف اول آن را بیغیرتی و خودفروشی و دینفروشی و وطنفروشی میزند. شاید فلان خانم نامزد حتی بیخبر باشد که کجای بازی بیغیرتی است اما آنها که عکس کشف حجاب وی در یک جمع عمومی در خارج کشور در حضور مرد نامحرم را دسترسی دارند چرا همین عکس حرمتشکنانه را تا پس از انتخابات نگه میدارند و بعد به خیال اینکه او به مجلس راه یافته و نمیشود مانع رفتنش به مجلس شد، منتشر میکنند؟ آیا این بخشی از پروژه قداستزدایی و قبحشکنی نقض احکام مسلم اسلامی نیست؟
5- در ماجرای دیدار اخیر عضو مرکزیت حزب کارگزاران با یکی از سران شبکه صهیونیستی بهائیت، آقای هاشمی رفسنجانی در اظهارنظری 3 خطی - و نه بیشتر- گفت «فائزه اشتباه بدی کرده و باید آن را تصحیح و جبران کند ]او هم پاسخ داد اشتباهی نکردهام و پشیمان نیستم[ فرقه ضاله بهائیت یک فرقه استعمار ساخته و منحرف است که همیشه با همین انحراف شناخته شده و ما همیشه از این فرقه تبری جسته و میجوییم». اکنون مجال آن نیست که بپرسیم پس چگونه این فرقه استعماری ضاله با سران فتنه سبز در یک پروژه مشترک به هم رسیدند و کدام «سنخیت» علت آن «تجانس» شد؟ اما میتوان پرسید که آیا اکنون زمان اعلام برائت از بهائیت است که آوازه نحوست و نجاست و خیانت و جنایتهای آن عالمگیر است یا وقت اعلام برائت از پیوند خوردگان ارگانیک با بهائیت؟ آیا امثال کدیور و میبدی و مجمع محققین و مدرسین و برخی اعضای باند مهدی هاشمی در دفتر آقای منتظری نبودند که گام اول برای تبرئه بهائیت و تراشیدن حقوق و امنیت برای این شبکه اصالتاً جاسوس و تحریفگر دین را برداشتند و برخی از همانها از تلآویو و لندن سردرآوردند؟ اگر بهائیت منکر خاتمیت و مهدویت بود مگر نه اینکه آقای سروش به انکار رسالت پیامبر اعظم(ص) پرداخت و هممسلکانش منکر وجود امام عصر(عج) شدند؟ و آیا همین جماعت در لندن اتاق فکر جنبش سبز را راهاندازی نکردند؟ «بهائیت یک فرقه ضاله و استعمار ساخته است». همین و تمام؟! باید بررسی کرد که اگر کشمیریها و کلاهیها و زهره عطریانفرها و فهیمه اروانیهای سازمان تروریستی منافقین (که این روزها صحبت تعقیب آنهاست)، بهشتی و باهنر و رجایی را ترور کردند، نوکشمیریها و نوبهاییها و نوحجتیهایها دقیقاً مشغول چه کاری هستند، از کدام مراکز حساس سربازگیری کردهاند و کدام نقشهها را عملیاتی میکنند؟
6- خداوند به اندوخته معارف حضرت آیتالله جوادی آملی (دامظله) برکت بدهد. ایشان کسی نیست که به سادگی قضاوت کند یا حکم و هشدار دهد. باید احساس خطر کرد وقتی ایشان در دیدار با آقای عارف هشدار صریح میدهد «در فرهنگ قرآنی غیرت را سه عنصر معرفت، هویت و غیرزدایی تشکیل میدهند؛ غیرزدایی به این معنا است که اجازه ندهیم بیگانه به حریم ما نفوذ کند و خودمان هم در کار دیگران تجسس نکنیم. بیگانه را در حریم خود راه دادن و وارد حریم غیر شدن با غیرت سازگار نیست. کشور غنی و برخوردار از نعمات و مواهب الهی است، با وجود این همه منابع غنی در داخل کشور، واردات برخی کالاها که در کشور امکان تولید آن وجود دارد، دلیلی جزسوء مدیریت و در برخی موارد بیغیرتی ندارد... کسانی که راه نفوذ بیگانگان را در فضای اقتصادی و یا سیاسی به روی کشور میگشایند از غیرت اقتصادی و یا سیاسی برخوردار نبوده و دیوث هستند.» اکنون سؤال مهم که به همه ارادتمندان اسلام و انقلاب بلکه حتی دوستداران وطن برمیگردد این است: با جریان بیغیرت فرهنگی و سیاسی و اقتصادی که مشغول شبکهسازی و حزبسازی و سرمایهاندوزی است، چه باید کرد؟ یعنی همین که ما جزو آن بیغیرتها نباشیم و عملگیشان را نکنیم- که متأسفانه برخی رجال غافل میکنند- کافی است یا اینکه همه صاحبان غیرت انقلاب و اسلام و کشور، مسئولیتی بزرگ متوجهشان است که به سینه بیغیرتها بکوبند و مانع انتقال عفونت آنها به جامعه و سیاست و مدیریت و فرهنگ و اقتصاد شوند؟ شاید یک مفهوم انقلابی بودن و انقلابی ماندن که طی 7-8 ماه اخیر از سوی رهبر معظم انقلاب مورد تأکید قرار میگیرد و سخنان آیتالله جوادی آملی نیز در تداوم آن است، همین مسئله است.
7- وقوع برخی اتفاقات ضد فرهنگی و ضدارزشی در ماههای اخیر که چند مورد آن ذکر شد، فرع بر واقعیت مهمتر است و آن اینکه در میانه یک جنگ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی تمام عیار با دشمنان تاریخی ملت ایران هستیم. حمیت، در وسط میدان بودن، تشخیص مسئولیت مواجهه با هجوم ناتوی فرهنگی- سیاسی دشمن و اقدام و عمل به هنگام، همان مسئولیت بزرگی است که از قاطبه دل سپردگان به اسلام و انقلاب (فارغ از تقسیمبندیهای مبتذل و نارسای سیاسی) انتظار میرود. امیر مؤمنان(ع) چندین جا تصریح میکنند که هر کس به مسئولیت جهاد و امر به معروف و نهی از منکر - در سلسله مراتب قلب و زبان و دست - عمل نکند، «مردهای میان زندگان» و کسی است که فضیلتها و رذیلتها (شخصیت) در او زیر و رو شده و بالای او جای پایینش و پایین او جای بالای وی نشسته است. (فمن لم یعرف بقلبه معروف و لم ینکر منکرا، قُلِبَ فَجُعِلَ اعلاه اسفله و اسفله اعلاه- کلمه قصار 375 نهجالبلاغه). اسلام، باغیرت بیطرف و بیتفاوت سراغ ندارد و به رسمیت نمیشناسد.
8- اقدام و عمل را باید در تراز فهم امیر مؤمنان شناخت و انجام داد که مدام میفرمود «قلت لکم اُغزوهم قبل ان یُغزوکم... یُغار علیکم و لا تُغیرون، و تُغزون و لاتَغزون ... به شما گفتم با دشمنان بجنگید پیش از آن که با شما بجنگند، به شما حمله میکنند و میجنگند اما شما حمله نمیکنید» (خطبه 27) و «برای شما نقشه میکشند اما نقشه نمیکشید و مرزهای شما را در مینوردند اما ناراحت نمیشوید. چشم از شما برنمیدارند و در غفلت غوطهورید» (خطبه 34). گویا خطاب آن حضرت در بحبوحه نبرد صفین خطاب به ما هم هست: «از جا کنده شدن و فرار شما را دیدم. فرومایگانی گمنام و بادیهنشینان از شام شما را عقب میراندند در حالی که شما از بزرگان و سرشناسان و شرافتمندان پیشرو هستید... و لقد شَفی و حاوَحَ صدری اَن رأیتکم بأخرهًْ تحوزونهم کما حازوکم... و همانا سوز سینه فرو نشست آن هنگام که دیدم آنان را هزیمت دادید و صفهایشان را در هم شکستید و راندید همانگونه که شما را رانده بودند...» (خطبه 106).
دشمن بیمحابا به میدان آمده است. منظور، آدمهای دم دستی و تفالههای سیاسی و فرهنگی غیر قابل بازیافت نیستند. مقصود دیدن آن اتاق فرماندهی دشمنان است که صفآرایی و نقشهچینی میکند. اگر منطق «اِرمِ ببصرک اقصی القوم- عمق سپاه دشمن را ببین» حق است که همین هم هست، باید فهمید دشمن مشغول کدام طراحی و عملیات است و بیمعطلی و رودربایستی به میانه میدان آمد. مرز «مروت» و ناجوانمردی و بیغیرتی، همین بودن یا نبودن امروز در میانه میدان است.
***************************************
روزنامه قدس **
واگذاری تصویب برنامه ششم توسعه به مجلس دهم، محدودیت زمانی یا فرار از قانون؟!/دکتر حسین محمودیاصل
بحث سپردن برنامه ششم توسعه که در مجلس نهم پیگیری و به تصویب کمیسیون تلفیق رسیده، موضوعی است که در آخرین روزهای کاری مجلس نهم شائبههایی ایجاد کرده است. اما بهنظر میرسد سپردن برنامه ششم توسعه به مجلس دهم بیشتر به یک تصمیم شباهت دارد مبنی براینکه تصویب نهایی این برنامه در مجلس نهم به پایان برسد یا به مجلس دهم سپرده شود. روند تداوم تصویب برنامه ششم توسعه در مجلس نهم یا دهم یکی از اختیارات نمایندگان است که باید برسر این مسأله به توافق و چارهاندیشی برسند، چرا که برنامه ششم در کمیسیون تلفیق تصویب شده و لذا لازم است در صحن علنی مورد تصویب کلیه نمایندگان مجلس شورای اسلامی قرار بگیرد و آن زمان میتوان گفت این برنامه به قانون تبدیل میشود. بنابراین به نظر میرسد بین نمایندگان برای تصویب برنامه ششم در مجلس دهم نوعی تفاهم صورت گرفته است. اما یکی از مشکلات اساسی که باید مورد بررسی و اهتمام نمایندگان قرار میگرفت اتلاف وقتی است که صورت خواهد گرفت، زیرا در مجلس نهم و کمیسیون تلفیق ماهها برای بررسی برنامه ششم وقت گذاشته شده، از این رو سپردن آن به مجلس دهم از نظر کارشناسان و صاحبنظران اتلاف وقت مجددی برای بررسی مجدد این موضوع است. مسلماً اگر برنامه ششم در مجلس نهم مورد تصویب کلیه نمایندگان قرار میگرفت نتایج کار و فعالیتهای مجلس نهم بخصوص فعالیتهای کمیسیون تلفیق مشهودتر بود و روند تصویب موضوعات مربوط به برنامه ششم با سرعت بیشتری انجام میشد.
مسلماً اجرای برنامه ششم توسعه به آغازین روزهای سال96 خواهد رسید و در سال95 چارهای جز اجرای برنامه پنجم توسعه نخواهیم داشت. بنابراین با توجه به محدودیتهای زمانی در صورتی که مجلس نهم نیز برنامه را تصویب میکرد اجرای برنامههای ششم توسعه به سال آینده موکول میشد.
یکی از مسائل قابل توجه ادعای دولت مبنی بر تعجیل در نوشتن برنامه بوده، در حالی که مجلس نهم با اختصاص وقت مکفی برنامه را به پختگی قابل توجهی رساند. البته اصل برنامه ارائه نشده و دولت ریز برنامه را به مجلس نداده است و آن چیزی که مورد تصویب قرار میگیرد کلیات برنامه است که متأسفانه در آن اعداد و ارقام به شکل ملموس قابل مشاهده نیست. ترجیحاً بهتر بود که برنامه ششم توسعه در مجلس نهم عملیاتی میشد اما مجلس نهم با توجه به تعطیلی عید نوروز و ایام انتخابات موفق به عملیاتی کردن این برنامه نشد.
بنابراین به نظر میرسد بهتر باشد تصویب کلیات برنامه ششم توسعه در مجلس دهم صورت بگیرد و چون کلیات مورد تصویب مجلس دهم واقع شده یقیناً نمایندگان نظارت مسؤولانهتری خواهند داشت.
یکی از مسائلی که این مهم را در مجلس نهم به تعویق انداخته موضوع محدودیت زمانی است چرا که تا پایان کار نمایندگان مجلس نهم کمتر از چند روز باقی مانده است. بنابراین حتی اگر نمایندگان خواهان تصویب آن در صحن علنی باشند بدلیل محدودیت وقت امکان پذیر نیست. به همین دلیل هیأت رئیسه مجلس ترجیح داده تا تصویب آن را به نمایندگان مجلس دهم بسپارد چرا که ترکیب مجلس دهم متفاوت از مجلس نهم است و هفتاد درصد آن تغییر یافته است. هرچند به گفته حجتالاسلام مصباحی مقدم این اقدام خلاف قانون است، اما باید دید هیأت رئیسه مجلس برای این ادعای آقای نماینده چه پاسخی دارد؟
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
ایکاش مجلس نهم پایان بهتری داشت
بسمالله الرحمن الرحیم
زمان زیادی به پایان کار مجلس نهم باقی نمانده است. این مجلس در روزهای پایانی قاعدتاً باید سعی کند کار نیمه تمام یا اقدامی نیمه کاره برای آیندگان باقی نماند ولی این روزها وقت مجلس به کار دیگری سپری میشود. نطق برخی نمایندگان در حکم عقدهگشائی، سمپاشی و ناسزاگوئی در مقیاسی بیحد و مرز است که بداخلاقیهای سیاسی یک جناح و گروههای وابسته به آن را در یک تصویر کامل، بازتاب میدهد. روشن است که برخی از این جماعت، چون از ورود به مجلس دهم بازماندهاند و نتوانستهاند نظر مردم را جلب کنند اکنون با فحاشی و اهانت به انتقام گرفتن روی آوردهاند. در این میان کسانی هم هستند که به مجلس آینده راه یافتهاند ولی ماموریت دارند با سیاهنمائی، فضای آینده را تیره و تار جلوه دهند.
ایکاش این نمایندگان، عصاره فضائل مردم بودند و چهره بهتری از مجلس را تصویر مینمودند. این خاطره خوشی برای مردم از مجلس مهم نیست که حتی در آخرین روزهای موجودیتش همانند بسیاری از روزها، هفتهها و ماههای گذشته از تریبون آن شاهد عقدهگشائی، دروغگوئی و سمپاشی علیه تقریباً همه چیز باشیم. روشن است که نمایندگان مجلس در انتقاد و اظهارنظر آزادند و نه تنها حق دارند بلکه تکلیف و مسئولیت آنها اقتضا میکند که بیانگر حقایق باشند و با هدف اصلاح، تکمیل و تصحیح خط مشی مجلس و جامعه به نقد سازنده و اصلاحگر بپردازند.
این راه بسته نیست ولی انتقاد با فحاشی، ناسزاگوئی، سیاهنمائی، اهانت و عقدهگشائی متفاوت است. قطعاً وارونه جلوه دادن حقاق با هدف و سرپوش گذاشتن بر واقعیات عینی و ملموس، راهکار مناسبی برای کسب شهرت و حفظ محبوبیت نسبی این و آن نیست و نتایج معکوس آن به هرحال آشکار میشود که شده است.
مجلس در نظام جمهوری اسلامی، شان و جایگاه و منزلت ویژهای دارد و جای افراد مومن، صالح و مبادی آداب است که با کلام فاخر سخن بگویند و زبانشان بر خلاف شان و منزلت مجلس، جامعه و انقلاب به حرکت در نیاید. خشم خود را مهار کنند با کلام موهن موجبات خشنودی دشمنان و دلگیری یاران و یاوران انقلاب نشوند. زمینهای برای تفرقه و تشتت فراهم نسازند وآب به آسیاب دشمن نریزند.
اما آیا برخی نمایندگان مجلس نهم اینگونه بودند و اینگونه عمل کردند؟ کسی که خود را یک تنه، به جای ملت میگذارد و طوری سخن میگوید که انگار همه مردم در او خلاصه میشوند و به جای ملت همه چیز را به زیر سئوال میبرد، قطعاً دچار عقده خود بزرگ بینی شده و خودش هم نمیداند که در زمین دشمن بازی میکند. آنکس که مدعی است چهرههای محبوب، ماندگار و دارای پایگاه مردمی را مردم طرد کردهاند، گوئی حقایق جاری کشور را وارونه میبیند یا سعی دارد وارونه جلوه دهد که اینگونه به دروغپردازی متوسل شده است.
مردم با آگاهی و صبر و متانت خود، این طرز فکر و اصحاب آن را طرد کرده و به حاشیه راندهاند. آنها که هنوز هم با علم به خرابکاریها و فضاحتهای آشکار و نهان دولتهای گذشته در آن دوره تاسفبار 8 ساله هنوز هم با پردهپوشی و فریبکاری و سیاهنمائی سعی دارند بر آنهمه زشتی، پلشتی، ندانمکاری، بیبرنامگی و سوء مدیریت آشکار سرپوش بگذارند، اگر چه در این کار غیرمسئولانه و شرمآور ناتوانند و شکست خوردهاند ولی اگر ذرهای وجدان و صداقت داشتند، بیش از این ادامه نمیدادند و اعتراف میکردند که برخلاف منافع موکلان و به زیان مصالح کشور عمل کردهاند.
مسائل و مصادیق، فراوانند ولی این جماعت اگر بتوانند پاسخ مناسبی فقط برای یک سئوال جامعه ارائه کنند که در اوج درآمدهای کلان نفتی و غیرنفتی کشور در طول آن دوران که کشور شاهد درآمدی بیش از کل تاریخ صادرات نفت ایران بوده، چرا باید آنهمه بیکار باشند؟ نرخ تورم به 48درصد برسد؟ ارزش پول ملی کشور، به یک چهارم برسد؟ نرخ رشد اقتصادی منفی شود؟ آنهمه ثروت ملی غارت شود؟ انضباط اقتصادی دولت و نظام پولی کشور از میان برود که امثال بابک زنجانیها از رمق اقتصاد ملی فربه شوند؟ صندوق ذخیره ارزی یا صندوق توسعه ملی تهی شود؟ اما دولت آن دوران همچنان پاکدستترین دولت تاریخ ایران از زمان مادها معرفی گردد؟ به راستی آنهمه ثروت کجا رفت؟ آنهمه فرصت طلائی چگونه به هدر رفت؟ و چرا هیچکس جوابگو نیست؟ چرا همان نمایندگانی که رای و نظرشان را به 5 میلیون تومان میفروختند و برای دستبوس آن کسی که برای مجلس حتی در ذیل امور هم شانی قائل نبود، به صف میایستادند، امروز مدعی شدهاند؟
همین بیوزنی و بیاعتباری بعضی از همین آقایان پرادعای امروز مجلس بود که دیروز باعث وهن مجلس و بیاعتباری نظام تقنینی در چشم دولتهای نهم و دهم شد که حتی کلام نافذ امام(ره) را زیر پا گذاشتند که میفرمود مجلس در راس امور است.
این جماعت با آن پرونده سیاه و آن عملکرد حقیرانه در برابر دولتهای نهم و دهم قاعدتاً اگر اندکی برای مردم ارزش و اعتبار و شعور سیاسی قائل میبودند، امروز نبایستی جرئت سر بلند کردن داشته باشند تا چه رسد به اینکه گستاخانه سعی کنند همه چیز به غیر از عملکرد سیاه خود و همفکرانشان در گذشته را به زیر سئوال ببرند.
این سخنان در زیر نگاه تیزبین مردم قرار دارد و از حافظه تاریخی ملت محو نخواهد شد. حتی کارنامه سیاه این جماعت در ماجرای برجام و آن سیاهنمائی کینهتوزانه هم در صفحات تاریخ و در ذهن مردم هوشمند ما ثبت و ضبط شده است که جماعتی مدعی اطاعت از رهبری، چه فضاحتی را به راه انداختند تا همه چز را در کام مردم تلخ نمایند. حال آنکه رهبری بر تمامی جزئیات برجام نظارت داشتند و نهایتاً هم بر آن صحه گذاشتند. برجام حاصل زورآزمائی یک ملت با قدرتهای جهانی بود و هنوز هم بایستی با اقتدار، اراده پولادین با بهرهگیری از پشتوانه عظیم مردمی بر حفظ و ارتقاء منافع ملی در این مقوله تلاش و پیگیری کرد ولی نه مردم و نه تاریخ از یاد نخواهند برد که عدهای سیاستباز بخاطر آنکه بر عملکرد سیاه دوره حاکمیت آنها خدشهای وارد نیاید، سعی کردند همه چیز را خدشهدار جلوه دهند در حالی که برجام، مسئله هستهای و مذاکرات 1+5 موضوعی فراجناحی و خارج از قلمرو زورآزمائیهای سیاسی ـ جناحی بوده و هست. اکثریت همین مجلس نهم و حتی برخی اعضای شاخص کمیسیون کذائی در چارچوب مصالح کشور زیر بار جوسازیهای عدهای از خارج مجلس نرفتند ولی اگر این جماعت زورشان نرسید و شکست خوردند، نباید عقدههای ناشی از ناکامی و شکست را در جائی دیگر تلافی کنند و بخواهند چهره نامآوران و پیشکسوتان انقلاب را خدشهدار سازند. خوشبختانه مردم نشان دادهاند که سرمایههای انقلاب و نظام و کشور را به درستی میشناسند و به دیدگاهها و رهنمودهای راهگشای آنان باور دارند و برای سمپاشی عناصر حقیری که بخاطر ناکامی طیف سرخوردهشان همه چیز را به زیر سئوال میبرند، حتی پشیزی ارزش و اعتبار قائل نیستند. عمر این مجلس همین روزها به پایان میرسد اما ایکاش مردم از انتخاب دیروز خود در باب مجلس نهم تا این اندازه متاسف نمیبودند که ناچار به تجدیدنظر در ساختار آن باشند و سه چهارم بافت مجلس نهم را کنار بگذارند. این وضعیت موجب میشود که همگان بگویند ایکاش مجلس نهم پایان بهتری داشت.
***************************************
روزنامه خراسان**
صداوسیما؛ رسانه ای مدافع یا مهاجم؟/امیرحسین یزدان پناه
س.پ. اسکات (C. P. Scott) اولین سردبیر روزنامه گاردین «اطلاع رسانی» و «بیان عقاید» را مهم ترین کارکرد مطبوعات به عنوان یکی از وسایل ارتباط جمعی می داند. اما یکی از پرکاربردترین تعاریف برای کارکردهای رسانه های جمعی دیدگاه «هارولد لاسول» (Harold Lasswell) است: «این وسایل باید به "حراست از محیط" و "همبستگی بین اجزای جامعه" و "انتقال میراث اجتماعی از نسلی به نسل دیگر" کمک کنند.» همین کارکردهاست که وسایل ارتباط جمعی را امروزه به یکی از پیچیده ترین عناصر زندگی بشر تبدیل کرده است تاجایی که در عین سادگی ظاهری که این رسانه ها در رساندن پیام به مخاطبان خود دارند اما به سبب تاثیر در لایه های مختلف جامعه و رفتارهای انسانی، از وسایل ارتباط جمعی به عنوان رسانه هایی که نقش بسزایی در تخریب یا ساخت دهی نظام های هنجاری و ارزشی جامعه دارند یاد می شود. در این میان رادیو و تلویزیون به سبب این که مخاطبان بیشتری نسبت به سایر رسانه ها دارند و نیز به دلیل توان بالقوه بالای این رسانه ها به خصوص تلویزیون به سبب بهره گیری از قدرت فوق العاده تصویر در «کاشت» (1) مفاهیم در اذهان افراد و هدایت افکار عمومی و هنجارسازی ، فی نفسه، رسانه ای پرقدرت است تا جایی که امام خمینی (ره) در این باره می فرمایند: «دستگاه تلویزیون اگر آموزنده باشد، برای همه ملت آموزندگی دارد و اگر خدای ناخواسته انحراف داشته باشد، همه ملت را به انحراف می کشد.» بنابراین در نظام جمهوری اسلامی ایران که گرایش مردم به ایمان و ارزش های اسلامی و نیز استقلال و هویت اسلامی – ایرانی است باید اساس تولید و توزیع محتوا و شکل دهی نظام هنجاری جامعه توسط رسانه های جمعی به خصوص صداوسیما در دو بعد بسیار مهم و خطیر مورد توجه ویژه باشد:
1- وظیفه ایجابی: صداوسیما به عنوان اصلی ترین رسانه موثر بر افکار عمومی در راستای ایجاد آن چه آن را در ابتدای این یادداشت «همبستگی بین اجزای جامعه» و «انتقال میراث اجتماعی از نسلی به نسل دیگر» نامیدیم وظیفه ای مهم و خطیر دارد و کوچکترین لغزش در آن می تواند تبعات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی امنیتی داشته باشد. برعکس اگر همین رسانه در تولید و توزیع محتوا و هدایت افکار عمومی به نقش مولد، ترویجی و نظارتی خود عمل کند نتایج آن در تحکیم قدرت سخت و نرم کشور و نیز به سبب تاثیر رسانه در حوزه توسعه ، نقش آن در رشد بخش های مختلف کشور مشهود خواهد بود. با این حال این موضوع یک پیش شرط دارد و آن «اثرگذاری» بر مخاطب است. اثرگذاری نیز خود دارای یک شرط لازم است که همان «اعتماد» مخاطب و «اعتبار» رسانه است. سرمایه ای که به سختی به دست می آید اما ممکن است به سرعت از بین برود. در زمینه «اعتماد» مخاطب نکته مهم این است که گرچه انتقادهای جدی و بجا به برخی سیاست گذاری های صداوسیما و نیز برخی برنامه های این رسانه از سوی مخاطبان مطرح می شود اما نکته مهم این است که وقتی درباره یک پدیده انتقاد های سازنده و گلایه های بجا مطرح می شود، این انتقادها و گلایه ها بر دلسوزی منتقد از سرنوشت آن پدیده و تلاش وی برای اصلاح روند استوار است. به همین دلیل هرچند اعتماد مخاطب برای رسانه ای چون صداوسیما قطعا یک سرمایه اجتماعی است اما همین نگرانی مخاطب را نیز اگر به چشم سرمایه نگاه کنیم، مسیر برای اصلاح سیاست های اشتباه و تغییر رویکردهای ناصحیح روشن تر می شود. این روند البته الزاماتی دارد. به عنوان نمونه «ایجاد امنیت روانی و حقوقی برای ساخت آثار مختلف» که دربرگیرنده آراء و دیدگاه های مختلف در چارچوب قانون اساسی باشد می تواند به ایجاد اعتماد دوسویه در مخاطب و نیز طیف هنرمندان که بدنه تولید محتوا هستند کمک کند. دراین مسیر نباید خطوط قرمز را زیرپا گذاشت، البته منظور خطوط قرمز سیاسی نیست و بیشتر خطوط قرمز اخلاقی مدنظر است که مستقیم با امنیت و هویت جامعه در ارتباط است. همچنین «میدان دادن به نقدهای واقعی» به جای سیاه نمایی ها یا یک طرفه به قاضی رفتن ها از دیگر الزامات «اثرگذاری» صداوسیماست. جایی که مدیران رسانه باید در خط مشی گذاری خود میان نقدهای سیاه نما و نقدهای سازنده و دلسوزانه مرزبندی کرده و تولید محتوا را در آن ریل گذاری کنند. همچنین به نظر می رسد رسانه ای چون صداوسیما باید بتواند با تربیت هنرمندان و برنامه سازان متناسب با آن چه انقلاب اسلامی از محتوای رسانه ای می خواهد هم دین خود را به انقلاب ادا کند و هم نیازهای این سازمان رسانه ای بزرگ را به نیروهای انقلابی، موثر و هنرمند برطرف کند. جایی که به نظر می رسد یکی از نقاط ضعف جدی این سازمان است. هنرمندانی که با شناخت عرصه حضور رسانه ای خود در جلوگیری از آسیب هنجارهای اخلاقی و ارزشی جامعه نقش ایفا کرده و تولیدات آن ها به مثابه سپری مقاوم برای جامعه در مقابل فرهنگ های مهاجم معاند باشد. از این رهگذر باید به دومین بعد وظیفه صداوسیما پرداخت:
2- وظیفه سلبی: یک بعد مهم رسانه ملی در جمهوری اسلامی ایران، لزوم مقابله با فرهنگ و هنجارهای مهاجم است. به نحوی که رهبر انقلاب در این زمینه به صداوسیما تاکید کرده اند: «جهت گیری اساسی صدا و سیما باید درست نقطه مقابل همان جهتگیری باشد که آن ها (غربی ها) دارند.»(2) این که انقلاب اسلامی ایران یک دشمن بیرونی حی و حاضر دارد که مدام در حال مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران است یک واقعیت عیان است و سیاستگذار صداوسیما و مجری این سیاست باید واقعا به آن معتقد باشد. از این جهت دشمن شناسی عناصر برنامه ساز و تولید کنندگان محتوا یکی از نکاتی است که مدیران این رسانه باید بر آن تمرکز داشته باشند. موضوعی که یکی از نتایج آن مراقبت از جهت گیری های فرهنگی و اجتماعی مسموم و خلاف نظام ارزشی اسلام و انقلاب اسلامی است. به ویژه این که در شرایط پس از توافق هسته ای به دلیل اثرگذاری مولفه های فرامتنی مانند تاثیرات سیاسی و فرهنگی بیم «دست کم گرفتن دشمن» به شدت وجود دارد و به خصوص در دوره عبور کشور از پیچ تاریخی که هم در شرایط منطقه ای و هم داخلی تاثیرات فراوان خواهد داشت مهم است که نوع نگرش ما به دشمن به خصوص آمریکا در رسانه ای چون صداوسیما چگونه باشد. اما در این بعد از تاثیر صداوسیما نباید لزوم ورود این رسانه به حوزه آموزش سواد رسانه ای برای مقاوم کردن افکار عمومی دربرابر فرهنگ مهاجم غرب را نیز فراموش کرد. موضوعی که تاکنون یا جدی گرفته نشده یا به چند کتاب و برنامه کوتاه و کلیشه خلاصه شده است. به نظر می رسد در شرایط کنونی این رسانه باید به تکلیف خود در این حوزه نیز عمل کند.براین اساس صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هم یک رسانه مهاجم است که باید به تحکیم نظام ارزشی اسلامی ایرانی کمک کند؛ موضوعی که رهبر انقلاب به عنوان « وظیفه گسترش دین و اخلاق و امید و آگاهی و ترویج سبک زندگی اسلامی- ایرانی در میان آحاد ملّت» توصیف می کنند و هم یک رسانه مدافع در مقابل فرهنگ مهاجم غرب است.
پی نوشت ها:
1- نظریه کاشت (Cultivation Theory) بر آثار تدریجی و درازمدت رسانه ها به ویژه تلویزیون بر شکل گیری تصویر ذهنی مخاطبان از دنیای اطراف و مفهوم سازی آنان از واقعیت اجتماعی تأکید می کند.
2- بیانات رهبر انقلاب پس از بازدید از سازمان صدا و سیما ؛ 28 اردیبهشت 1382
3- حکم رهبر انقلاب در انتصاب محمد سرافراز به ریاست سازمان صداوسیما؛ 17 آبان 1393
***************************************
روزنامه ایران**
آسیبشناسی مدیریت صدا و سیما/سعید فانیان
مدیریت و هدایت صدا و سیما، جلب نظر مخاطبان و کسب اعتماد آنان، به دلایل متعدد هر روز سخت و سختتر میشود.
الف- حجیم بودن و عظیم بودن این رسانه دیگر نمیتواند یک عامل قدرت و اهرم مدیریت پیشبرنده و توسعه دهنده باشد. همیشه زیادی جمعیت کارکنان بویژه بخش ناکارآمد نیروی انسانی که به دلایلی غیراصولی و خارج از ضابطه وارد مجموعه شدهاند، باعث افت کیفیت و کندی روند امور یک سازمان میشود. صدا و سیما نیز همواره درگیر این مشکل بوده است اما این معضل در شرایط تنگنای مالی و کمبود بودجه فشار مضاعفی بر مدیریت سازمان وارد میکند و اینک صدا و سیما دقیقاً دچار همین شرایط است.
ب- زمانی شاید تا حدود دو دهه پیش، انحصاری بودن صدا و سیما یک وجه قدرت به شمار میرفت. انحصار داشتن آن باعث قدرت و توان بالا توسط این رسانه در حوزههای مختلف بود. هنوز زمان چندانی از عصر حاکمیت بلامنازع صدا و سیما در صحنه رسانهای کشور نمیگذرد.
به دلیل خاصیت انحصاری این رسانه، بارها اتفاق افتاده بود که در کنفرانسهای مطبوعاتی و رادیو- تلویزیونی یک مسئول، همه منتظر ورود خبرنگار صدا و سیما و صد البته دوربین مانده بودند، تا جایی که دفعات زیادی این نحوه عمل باعث اعتراض خبرنگاران دیگر رسانهها بویژه رسانههای مکتوب شده بود. اینک با تغییر شرایط و تحولات هر روزه تکنولوژیهای ارتباطی و امکانات رسانهای، انحصار مورد اشاره بشدت مخدوش شده و توانایی دیگر رسانهها افزایش یافته است.
ج- گروههای اجتماعی، فضای مجازی و امکانات در دسترس شهروند، خبرنگاران و مشارکتهای مردمی در امر اطلاعرسانی، صورت مسأله را به میزان زیادی عوض کرده است. این تغییرات تا حدی است که امکان دارد گاهی یک خبرنگار صدا و سیما در برابر تأخیر یک مسئول یا برخورد نامناسب محافظان و همراهان یک وزیر یا دیگر مسئول دولتی حتی قبل از گلایه از طریق آنتن صدا و سیما، اعتراضیه خود را از طریق فضای مجازی منعکس و منتشر کند. این همه تغییر در توانمندی رسانههای نوین قطعاً کار برنامهریزی و مدیریت متعادل بر صدا و سیما را بسیار سخت میکند.
د- دسترسی روزافزون مردم به شبکههای ماهوارهای، یکی دیگر از چالشهای پیش روی مدیریت صدا و سیماست. این چالش جدید نیست اما ارزانتر شدن تکنولوژی ماهواره برای صاحبان شبکههای ماهوارهای و امکانات جدید برای دسترسی سهلتر مردم، چالش یادشده را جدیتر ساخته است. این چالش هم در گرایش و محتوای برنامه است و هم در زمانبندی پخش برنامهها، مثلاً گاهی برنامههای سرگرم کننده و پرمخاطب تا ساعاتی بعد از نیمه شب ادامه مییابد. طبعاً پخش برنامه در این محدوده زمانی چندان مطلوب مدیریت سازمان نیست ولی به جهت فعال بودن شبکههای مختلف ماهوارهای در این زمانها، ساعات مذکور در کنداکتور و جدول پخش قرار میگیرند.
ﻫ- دستورالعملها و تشخیصهای مدیریتی صدا و سیما در بسیاری از موارد باب طبع مخاطبان نیست، نه اینکه در گذشته هیچ وقت چنین نبوده است اما در سالهای اخیر تفاوت موجود در نیاز و خواست مخاطبان با خروجی تولیدات و پخش صدا و سیما بیشتر شده است. این نیز از چالشهای موجود صدا و سیما در جذب مخاطبان و به دست آوردن اعتماد آنان است.
و- صدا و سیما در گذشته کمتر و طی یکی دو سال اخیر خیلی بیشتر به نقد عملکرد دیگر نهادها و به طور عمده دستگاههای اجرایی کشور پرداخته است. شیوه نقد جاری به دلیل همهجانبه و ثابت نبودن آن در طول مدیریتهای صدا و سیما چندان مورد اقبال قرار نگرفته است. به دو دلیل؛ یکی کم سابقه بودن در گذشته به نحوی که مخاطبان طی هشت سال مدیریت دولتهای هشتم و نهم چنین نقدهایی را از رسانه ملی ندیده و نشنیدهاند؛ دیگر اینکه نقدها و بررسیها در مورد سایر ارکان حاکمیتی وجود ندارد مثلاً در مورد عملکرد اجزای مختلف قوه قضائیه، کارکرد و مشکلات آنها مردم برنامه یا بررسی و نقادی خاصی نمیبینند و نمیشنوند.
ز- ضعف شدید دیگری که در مدیریت صدا و سیما وجود دارد، نقدناپذیری و اصولاً نبودن نقد درخصوص عملکرد این رسانه عظیم و حجیم ملی است. مشخص است که در حال حاضر در کشور هیچ رسانهای در حد و اندازه این رسانه فراگیر در حال رقابت با صدا و سیما نیست که در شرایطی همتراز و برابر آن را نقد کند. شاید به همین دلیل گاهی کوچکترین اشتباه در این رسانه، مورد نقد کاربران در فضای مجازی قرار میگیرد.
ح- با وجود تولید و پخش روزانه هزاران دقیقه برنامه در صدا و سیما، هیچ برنامه مؤثری توسط خود رسانه تدارک دیده نشده است تا در محیط مناسب با حضور کارشناسان امر و مشارکت مردم و بدون دخالت دستاندرکاران برنامهها، برنامهریزیها و مدیریت ارشد صدا و سیما نقد شود. شاید این عبارت و تأکید زیادی دموکراتیک یا شعاری به نظر آید، ولی به زعم مخاطبان اگر قرار باشد همه دستگاههای عمومی و ملی نقد و بررسی شوند که امری بسیار پسندیده و اصلاح کننده است، باید صدا و سیما هم خود در این گردونه قرار گیرد و برنامهها، برنامهریزیها و کارکرد مدیریت صدا و سیما در برنامههای مناسب و توسط کارشناسان مجرب، بی طرف و منصف مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
***************************************
روزنامه جام جم**
افقهای پیش روی مدیریت جدید رسانه ملی / مهندس لطفالله سیاهکلی
رئیس جدید سازمان صدا و سیما از دانش و تخصص کامل در حوزه رسانه برخوردار است و سالها در بخشهای مختلف مانند فنی و آموزشی فعالیت داشته و با آگاهی کامل به شرایط موجود رسانه و کشور به میدان عمل ورود کردهاند.
در سخنان و برنامههای ایشان که روز گذشته در مراسم معارفه مطرح شد، چند مورد نمود خاص دارد؛ اول، موضوع تکریم نیروی انسانی است. نیروی انسانی درونسازمانی از نگاه رئیس جدید رسانه ملی به عنوان بزرگترین سرمایه سازمان معرفی شد؛ سرمایههایی که در بخشهای فنی، تولید و خبر به صورت تخصصی و کارآمد فعالیت میکنند و تکریم این سرمایه در دستور کار ایشان است. لذا با شناختی که از توانایی و دانش آقای دکتر علیعسکری در حوزه مدیریت منابع انسانی وجود دارد، آیندهای امیدآفرین را در مناسبات درونسازمانی پیشبینی میکنیم.
دوم، دیدگاه تعاملی است. تعامل سازمان صداوسیما با بخشهای خارج از سازمان بخصوص با قوای سهگانه برای انجام صحیح و دقیق وظایف یک الزام است. این تعامل هرچه گستردهتر باشد خدمات رسانهای به مردم که ذینفعان واقعی رسانه ملی هستند بیشتر و آسانتر خواهد بود.
رسانه ملی به واقع موتور محّرکی است که میتواند حرکت عظیمی در اصلاح امور جاری کشور ایجاد کند. لذا اثرگذاری رسانه ملی در اصلاح امور، قابل قیاس با هیچ نهاد و سازمانی نیست. به این منظور، رئیس جدید رسانه ملی تعامل با قوای سهگانه و دیگر نهادها را هم در دستور کار خویش قرار داده است.
سوم، دیدگاه اقتصادی است. رئیس جدید سازمان اشراف کامل اقتصادی به چالشهای مالی و بودجهای درون و برونسازمانی رسانه دارد. این شناخت و اشراف اطلاعاتی، تأثیر عمیقی در رفع موانع موجود اقتصادی سازمان صداوسیما خواهد داشت. آقای دکتر علیعسکری از معدود مدیرانی است که در برخورد با مسائل و چالشها، مدل حل مساله را به کار میگیرند و از پاک کردن صورتمساله پرهیز میکنند.
چهارم، دیدگاه کیفینگر است. رئیس جدید رسانه ملی، اعتقاد به تولیدات رسانهای براساس محتوای باکیفیت و خدمات رسانهای مطلوب به جامعه دارد. بهکارگیری همه ظرفیتهای نخبگانی در عرصههای تولید اعم از نویسندگان، کارگردانان، تهیهکنندگان و عوامل متعهد و متخصص تولید رادیویی و تلویزیونی در دستورکار ایشان است؛ چرا که پاسخ به نیازهای مردمی را یک وظیفه و یک اصل تلقی میکنند.
پنجم، ویژگیهای شخصی است. سابقه انقلابی، تخصص فنی، عزم و جرأت تصمیمگیری، بینش سیاسی، تعهد دینی، مدیریت جهادی و تواضع و فروتنی ایشان بر کسی پوشیده نیست. ویژگیهایی که هرکدام از آنها برای تبدیل یک فرد به مدیری مدّبر و موفق کافی است. انتخاب و انتصاب فردی با این ویژگیها، نویدبخش افقهای روشنی در پیش روی سازمان صدا و سیما خواهد بود.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
پشت پرده فائزهگیت/امیر کبیری
در سطح رسانههای خارجی شاهد رفتارهای همسو درباره موضوع مهم دیدار فائزه هاشمی با سران فرقه صهیونیستی بهاییت در تهران بودیم. در صدر واکنشها فعالیت تیم رسانهای وابسته به سیاستمداران نولیبرال در آمریکا و انگلیس قابل مشاهده است که بسیاری در ایران همهدفی آنها را بتازگی در مساله «معامله ایران»
-IRAN DEAL- یا همان «برجام» از نزدیک در فضای رسانههای رسمی و شبکههای اجتماعی به یاد میآورند، هر چند تیم رسانهای یادشده دستکم
10سال پیش از این با هدایت سیاستمداران
آمریکایی- انگلیسی و به منظور تحقق هدفی مهم و صهیونیستی تشکیل شد. تلاش برای عادیسازی روابط مسلمانان و صهیونیستها بخشی از هدفگذاری باند رسانهای نولیبرالها از مسیر «دیپلماسی شهروندی» برای تحقق پروژه مهم «خاورمیانه جدید» با حق حاکمیت رسمی «اسرائیل» بر منطقه است.
ظالم زیر نقاب صلح
دیپلماسی شهروندی شامل مجموعهای از اقدامات ارتباطی با جامعه حریف به منظور «عادیسازی روابط»، «شناسایی اختلافات»، «مذاکره از مسیر غیرسیاسی» و در یک کلام تاثیرگذاری مستقیم بر مردم است.
مجریان این روش هوشمند با 100 سال سابقه تاریخی رسمی، به طور معمول میکوشند نقاط اختلاف را ابتدا با گفتوگوهای روشمند سست کرده، سپس با حملات رسانهای به تخریب بنیان
فکری- ایدئولوژیکی در عقبه آن بپردازند. در واقع دیپلماسی شهروندی نوعی حمله پیشدستانه به پایانههای تشخیصی حریف برای رفع احساسات منفی نسبت به دشمن، به جای ایجاد تغییر در سیاستها و اقدامات جبهه خودی است که موجبات ایجاد «نفرت و دشمنی» در دیگران را فراهم کرده است. مصداق بارز آن بیماری است که سیستم ایمنیاش از کار افتاده و میکروبهای بیماریزا را در عین تحمل درد و رنج، «دوست» به شمار میآورد. دیپلماسی شهروندی از دوره به قدرت رسیدن خاتمی در ایران، با شدت بسیار زیادی توسط گروهها و سمنهای به ظاهر مستقل غربی برای حل موضوع مهم «دشمنی ایران و رژیم غاصب صهیونیستی» بر ایرانیان اجرا شده است، چرا که سازش اعراب و اسرائیل نیز براساس استدلال آنها به علت حمایت مردم منطقه و دولت ایران از گروههای مقاومت و تنفر عمومی از جنایات صهیونیستها، موکول به تغییر موضع مردم و حاکمیت ایران است. البته همزمان با هجوم مجموعهای از گروههای مجری دیپلماسی شهروندی به ایران از آمریکا و هلند و انگلیس و ترکیه، در منطقه غرب آسیا نیز تلاشهای حاکمیتی برای تغییر فرهنگ ضدصهیونیستی مسلمانان آغاز شد. از بازنگری کتابهای درسی تاریخ و جغرافیا در اردن، قطر، امارات، مصر و فلسطین تا ایجاد دهها فرهنگسرا و خیریه و بنیاد کارآفرینی صهیونیستی در جوامع مسلمان!
سربازان شرقی صهیونیسم
در ایران پرچمداری این تغییرات را پیروان فرقه صهیونیستی «بهاییت» بهعنوان سربازان فرهنگی بیتالعدل- عالیترین مقام تصمیمگیری بهایی در حیفا- طبق نقش تاریخی قدیمی عهدهدار شدند. از نفوذ در ارکان تربیت نسل شامل مهدهایکودک به منظور تسلط بر باورها و عقاید شهروندان آینده تا ترویج سبک زندگی سکولار در فرهنگسراها برای حل پسزمینه اسلامی مردم در مبارزه با ظلم مداوم و تروریسم حاکمیتی رژیم غاصب صهیونیستی.
به طور مثال در کمپین رسانهای «اسرائیل ایران را دوست دارد»، «رون اودری» مجری دیپلماسی شهروندی دولت رژیم غاصب صهیونیستی کوشید ابتدا اختلاف میان ایران و اسرائیل را موضوعی «سیاسی» و «غیرمردمی» جلوه داده و بعد با تبلیغات پیرامون تبعات جنگ، با بازیگری بهاییان، ایرانیان و صهیونیستها را در بعد مردمی «دوست» یکدیگر معرفی کرد. این جنگ روانی وزارت خارجه اسرائیل با حمایت بهاییان اروپایی با کمپین «ایران اسرائیل را دوست دارد»، پاسخ داده شد و با حمایت رسمی نایاک- «شورای ایرانیان آمریکایی»- و لابی رسانهای نولیبرالها، همچون ویدئوی مرگ ندا آقاسلطان به «بمب ویروسی» در گوگل و فضای شبکههای اجتماعی تبدیل شد.
«بمبهای ویروسی رسانهای» به محتوایی گفته میشود که با حمایت و بازمهندسی ابرجستوجوگرهایی همچون گوگل و مشارکت غولهای خبری، در فاصله زمانی کوتاهی بازدیدکننده بسیار زیادی مییابند و به اصطلاح محتوای مذکور به سرعت «جهانی» میشود. در مقابل این عملیات روانی حرفهای برنامهریزیشده که اسرائیل بسیار کوشید آن را «مردمی» و «خودجوش» جلوه دهد، کمپین مردم ایران با نام «ملت عاشق مبارزه با صهیونیستها» به راه افتاد که دقیقا با مقاومت لابی رسانههای نولیبرال و شبکههای اجتماعی غربی، بارها صفحات آن مسدود شد اما با تلاش مسلمانان منطقه هنوز با زبانهای مختلف به فعالیت خود ادامه میدهد.
اقتصاد، کلید تغییر
دیپلماسی شهروندی و تغییرات اجتماعی پیرامونی، نیازمند سرمایه است. یکی از دلایل موفقیت ایران در مبارزه با فرقه صهیونیستی بهاییت، در هم شکستن مشروعیت فعالیت تجاری بهاییان از دوره امیرکبیر تاکنون به علت آشکار شدن کارشکنی آنها در دورههای مختلف در نظامات اقتصادی کشور بوده است. دقیقا به همین دلیل است که اولین گروههایی که به فساد بهاییان پی بردند، تجار و بازاریان مسلمان بودند.
با این وجود بهاییان برای پوششدهی به اقتصاد فاسد خود، در دورههای مختلف کوشیدهاند از مسیر ایجاد خیریه، مسجد، بیمارستان و... با سرمایه حاصل از تجارت مواد مخدر، قاچاق، سوداگری و شبکهسازی جهانی صهیونیستی، پایگاه اجتماعی خود را در جامعه مستحکم کرده و حیاتشان را دوام بخشند. دقیقا مشابه آنچه اسرائیل در فضای تجارت جهانی انجام میدهد و اکنون با تلاش پیگیر مردم، دولتهای اروپایی نیز با جدا کردن کد اقتصادی محصولات تولید فلسطین و جولان از کالاهای تولید رژیم غاصب صهیونیستی با فاز مقابله عملیاتی با جنایتهای هر روزه صهیونیستها در قالب کمپین «بایکوت کالاهای اسرائیلی» همراه شدهاند.
حمله پسابرجامی بهاییان
در چنین شرایطی با ورود ایران به فضای پسابرجام، صهیونیستها در حال تلاشند با نفوذ در شاهراههای اقتصادی ایران از طریق بهاییان، بر تجارت و فرهنگ و در بعد وسیعتر «جامعه ایرانی» مسلط شوند. فعالیت شدید امثال کامران الهیان برای نفوذ در فضای شرکتهای دانشبنیان و خرید مشهورترین استارتاپهای ایرانی توسط شرکتهای گمنام خارجی پس از معرفی در همایش «آیبریج» با حمایت رسمی عناصر بهایی و سیاستمداران
عرب- اسرائیلی همزمان با تلاش مضاعف بهاییان هند و انگلیس برای بازگشت به بستر اقتصاد ایران را نیز میتوان تلاش برای بازمهندسی اجتماع ایران از مسیر شبکهسازی اقتصادی- اجتماعی تحلیل کرد. اما ساختارسازی یادشده طبیعتا نیازمند خطشکنی امنیتی در حوزه اجتماعی است. در چنین فضایی حرکت انتحاری فائزه هاشمی در دیدار با سران بهایی در دوره مرخصی از زندان و کمپین رسانهای جدی نولیبرالها پس از این واقعه در یارگیری از مردم برای قبحزدایی از فعالیت
اقتصادی- اجتماعی بهاییان را میتوان در پازل بزرگتر «سازش مردم خاورمیانه با صهیونیستها» با کمک بزرگ آقازادههای عرب و ایرانی برشمرد. کما اینکه در عربستان نیز ولید بنطلال، میلیاردر مشهور سعودی و در اردن و قطر و مصر نیز همزمان، شاهزادهها و فعالان اجتماعی، پروژه قبحزدایی از «دوستی با ظالم صهیونیست» را آغاز کردهاند.
فصل میوهچینی انگلیس
امروز انگلیس میکوشد میوه تلاشهای 100سال پیش ماسونهای صهیونیست کمپانی هند شرقی در پایهگذاری فرقه بهاییت در ایران، همزمان با کاشت نطفه ناپاک «صهیون» در فلسطین را برداشت کند، آنگاه که «پدیده ثابتی» سخنگوی بهاییان لندن، در شبکه سلطنتی بیبیسی میگوید: «در مرحله اول باید بگویم که از اینگونه اشخاص باید تقدیر شود. یکی از عواملی که باعث تقویت روح جامعه بهایی است همین حمایت اشخاص والایی مثل فائزه رفسنجانی است. این مساله در خلأ به وجود نیامده، بلکه حاصل ارتباط داشتن و گفتوگو با بهاییان در زندان و آشکار شدن دروغ بودن مسائلی است که به بهاییان نسبت داده میشود». در حقیقت سخنگوی بهاییان به این موضوع معترف است که والاحضرت فائزه، در معرض «دیپلماسی شهروندی» جامعه بهاییان قرار گرفته و باورها و ارزشهای خود را در این تبادل باخته است. این پروژه بسیار فراتر از بازیهای کودکانه سیاسی یک آقازاده در عرصه سیاست است و نشان از عمق نفوذ تیمهای عملیات روانی دشمن در جامعه ایرانی دارد. بویژه که در موضعگیری احزاب سیاسی غربگرا، به جای واکنش صحیح در برابر عملیات رسانهای دشمن، شاهد مرثیهسرایی برای «افول قدرت» هاشمیرفسنجانی هستیم! گویی حفظ «رفسنجانی پدر» از حفظ اسلام مهمتر است!
با اتکا به مستندات و تحلیل ارائهشده، انتحار فائزه هاشمی در مشروعیتبخشی به بهاییان بهعنوان بازوان اجرایی عملیات اجتماعی- اقتصادی ضد مردم ایران را میتوان بخشی از پروژه نفوذی «برجام 2» برای ایجاد دوقطبی تغییر آرمانی در کشورمان به حساب آورد. پروژهای که هدف از آن فراهمسازی مقدمات لازم برای ایجاد تغییر در اهداف بالادستی حوزه سیاست خارجی ایران به منظور نجات اسرائیل از «بنبست منطقهای» است.
***************************************