اصلاحطلبان این روزها، سخت در پی احیا و بازتعریف «ایده اصلاحات» هستند. پیروزی در انتخابات سال ٩٢ و بهدنبال آن پیروزی در انتخابات مجلس دهم، موجب تقویت این باور شد که میتوان یقین گمشده ایده واقعی اصلاحات را بازیافت و دیگر از دستش نداد. از این منظر فعالیتهای نوشتاری تئوریسینهای اصلاحطلب و حضور چشمگیرشان در رسانهها قابلدرک است. گویا بار بالندگی ایده واقعی اصلاحات بیش از آنکه بر دوش فعالان سیاسی باشد، بر دوش نظریهپردازان آن است. رئیس دولت اصلاحات که پیش از این در زمره مجریان سیاسی بود نیز، اینک از سمتِ کلمات یعنی با تئوری و تفکر، فعالان سیاسی اصلاحطلب را خطاب قرار میدهد. پس عجیب نیست که نظریهپردازان دیگر نیز تلاش کنند با خلق مفاهیم سازگار و در چهارچوب نظام، وضعیت موجود سیاسی را دگرگون کنند، تا اصلاحات را از تنگنا و انسدادی که گریبانگیرش شده، برهانند.
رئیس دولت اصلاحات بیش از هر کس دیگری از آغاز دغدغه عملیاتیشدن تئوری اصلاحات را در سر داشت و برآن بود تا با چفتشدن این تئوریها با وضعیت مستقر، سیاست تازهای خلق کند و مردم را در قالب جامعه مدنی به تکاپو وادارد. در دوره هشتساله اصلاحات مفاهیم زیادی ازجمله مردمسالاری و تساهل و مدارا و چندصدایی، خُلق شد و بر سر زبانها افتاد و بعدها تبدیل به مطالبات جدی مردم شد. اما بزرگترین دستاورد رئیس دولت اصلاحات، باور به این مفاهیم بود. او در انتخابات مجلس نهم در اسفند سال ٩٠ به صندوق رأی پشت نکرد و برخلاف اظهارات قبلیاش و زیر فشار سنگین روانی در روستای آینهورزان پای صندوق رأی رفت تا تئوری سعید حجاریان که تغییر شکلیافته جمله معروف مارکس را در قالب «اصلاحات مرده، پس زندهباد اصلاحات» جامهعمل بپوشاند. ثمره این اقدام امروز به بار نشسته و موجب شده که اصلاحطلبان بتوانند با صندوق رأی، سکان سیاست را به دست گیرند.
پس از پیروزی حسن روحانی با حمایت اصلاحطلبان تلاش برای بالندگی دوباره ایده واقعی اصلاحات -تغییر با مشارکت حداکثری مردم- جان تازهای گرفت. چندي بعد حجاریان نگرانیاش را از نُرمالکردن وضعیت غیرنرمال، بیان کرد و هشدار داد که عقلانیکردن امور غیرعقلانی موجب توسعه دموکراسی نخواهد شد. انتقاد او متوجه حسن روحانی نبود بلکه واکاوی گفتمان اعتدال بود و اینکه اگر اعتدال راه افراط طی کند، سرانجامی دارد که نه بهنفع دولت اعتدال است و نه اصلاحطلبان. این اظهارات سعید حجاریان که با اندیشههای «فوکو» هم قرابت دارد، بیانگر این نکته است که دولت باید در برخی موارد انقلابی عمل کند تا مسیر محافظهکاران را در پیش نگیرد.
تکرار این نکته ضرورت دارد که ایده واقعی اصلاحات همانا حل مسائل سیاست از طریق مشارکت حداکثری مردم است. رئیس دولت اصلاحات در صدر این تفکر است و در پی آن تئوریسینهایی چون سعید حجاریان و محمدرضا تاجیک و دیگران قرار دارند. این طیف از اصلاحطلبان تلاش میکنند به این تئوری وفادار بمانند و از مصلحتاندیشی هرچند عقلانی که موجب نادیدهانگاشتن مشارکت و انتخاب مردم میشود، پرهیز کنند. در سوی دیگر ماجرا چهرههای اصلاحطلب دیگر از رادیکالیزهشدن اصلاحات بهدلیل تجربه تلخ گذشته بیمناکاند و میکوشند محافظهکاری را با اصلاحطلبی آشتی داده و به نفع تغییر در وضعیت موجود از آن بهرهبرداری کنند.
عباس عبدی یا چهرههای تکنوکرات که سوابق مدیریتی کارآمد در دولتهای اصلاحات و سازندگی داشتهاند تا حدودی اینگونه فکر میکنند. اغراق نیست اگر بگوییم این تفکر بیش از هر چیز از این جریان نشأت میگیرد. ایده واقعی اصلاحات البته، وجهظهورهای گوناگون دارد و در اینکه کدامیک به بالندگی آن میانجامد نظر قاطعی نمیتوان داد. اما آنچه تجربه بهوضوح نشان داده این است که اصلاحطلبان نمیتوانند انتخاب و مشارکت مردم را نادیده بگیرند. محمدرضا تاجیک، در مقاله اخیرش در روزنامه «شرق»، «ریاست مجلس و عقلانیت سیاسی» بر این موضوع تأکید دارد که کار عقلانی، جدیگرفتن رأی و انتخاب مردم است. سران اصلاحطلب نیز همواره در بیان ایده واقعی اصلاحات بر این نکته تأکید کردهاند. اما روی دیگر ماجرا را نیز نمیتوان نادیده گرفت و تأمل درباره آن جایز است.
با مقایسه دولت اصلاحات و دولت تدبیر اندکی نقشه این وضعیت روشن میشود. در آغاز رقابتهای انتخاباتی خرداد سال ٧٦، برخی از چپهاي آن زمان اعتقاد داشتند، مسیر عقلانی سیاست از رهگذر انتخاب ناطقنوری میگذرد تا وضعیت موجود حفظ شده و راه هاشمیرفسنجانی ادامه یابد. دلایلی که آنها برای نظرشان اقامه میکردند، سابقه سیاسی و مدیریتی ناطق و نفوذ جدیاش در مراجع و نهادهای رسمی بود. اظهارنظرهایی که به انتخابات کنونی ریاست مجلس دهم پهلو میزند. آن زمان همه دلایل درست و منطقی بهنظر میرسید، جز یک مورد، و آن «میلِ» مردم بود که به تغییر گرایش داشت. آنها به کسی رأی دادند که تنها تجربه جدی مدیریتیاش وزیری وزارت ارشاد بود. بعد از پیروزی رئیس دولت اصلاحات، ناطقنوری بیش از هر کس دیگر این پیام را درک کرد که ایدهای در شرف تولد است.
ازاینرو قبل از اعلام نتیجه نهایی انتخابات با پیامی زودهنگام تولد ایده اصلاحات را تبریک گفت. رئیسجمهور برخاسته از رأی مردم تلاش کرد تا رأی مردم به تغییر را عملیاتی کند. او باور داشت هر تغییری باید در چارچوب نظام شکل بگیرد، پس دولتاش با این استراتژی تغییر به جلو گام برداشت. بیتردید ایده اصلاحات در همان دوره هشتساله دوام و قوام یافت. دولت اعتدال نیز شكل دگرديسييافتهاي از دولت اصلاحات است. دولت تدبیر و امید با تغییر ناگزیر در روابط خارجی درصدد تقویت و حفظ نظام است. آنچه رویکارآمدن دولت حسن روحانی را ناگزیر کرد، وضعیت نابسامان اقتصادی و مسائل خارجی بود که مرزهای داخلی را به طرز جدی تهدید میکرد.
اگر دولت اصلاحات برای نهگفتن به وضعیت موجود شکل گرفته بود، دولت تدبیر و امید برای حفظ وضعیت موجود پا به عرصه وجود نهاد. دو دولت با وجهظهوری متفاوت. اما آنچه این دو دولت را به یکدیگر نزدیک میکند وفاداری به ایده واقعی اصلاحات است. حسن روحانی تاکنون نشان داده است در راهش، در نزدیکشدن به اصلاحطلبان مصمم است. گرچه گفته میشود برخی اعضای دولت به گونه دیگری عمل میکنند بهخصوص با پیروزی در مجلس دهم این فکر در میان دولت و اصلاحطلبان تقویت شده که جدیگرفتن رأی مردم برای حیات دولت و اصلاحات حیاتی و ناگزیر است. ناگفته پیداست محافظهکاران در سیاست عمر طولانیتری دارند. اما در سیاست کوتاهی و بلندی عمر ملاک نیست، معیار اثرگذاری بیشتر است.
http://www.sharghdaily.ir/News/92787
ش.د9500122