تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۸  ، 
کد خبر : ۲۹۱۴۱۹
تأملی پیرامون الزامات اجتماعی آزادی و عدالت

مفهوم آزادی در تجربه ایرانی

پایگاه بصیرت / دکتر تقی آزاد ارمکی/ استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران

(روزنامه ايران – 1394/10/16 – شماره 6118 – صفحه 17)

برای بررسی «مفهوم آزادی در تجربه ایرانی» ابتدا باید به مفروضات بنیادینی اشاره کنیم که در این زمینه بین اهالی فکر و نظر در ایران وجود دارد. این مفروضات را می‌توان در پنج دسته طبقه بندی کرد که به تبع آن به پنج دیدگاه می‌رسیم سپس برخورد هر یک از این دیدگاه‌ها با مفهوم آزادی و دموکراسی را نسبت‌سنجی خواهیم کرد.

نخستین مفروض این است که برخی بر این باورند جامعه ایرانی دارای «ساحت منحط تاریخی» است.

مفروض دوم آن است که جامعه ایرانی یک ساحت تاریخی مطلوب دارد اما به یک دوره گسست دچار شده ‌است.

مفروض سوم، جامعه ایرانی را جامعه‌ای سنتی و در حال بازگشت به خود تحلیل می‌کند که میلی به مدرن شدن و ارتقابخشی ندارد.

مفروض چهارم، دیدگاهی است که جامعه ایرانی را دارای ساحتی تزاحمی- اختلافی میان سنت و مدرنیته تعریف می‌کند و آن را میان دو ساحت «سنت‌گرایی افراطی» و «مدرنیته افراطی» قرار می‌دهد.

واقعیت این است که مفاهیمی همچون «آزادی»، «دموکراسی» و «عدالت» از این چهار رویکرد حاصل نمی‌شود چرا که براساس مفروض اول، جامعه ایرانی، جامعه‌ای منحط در نظر گرفته می‌شود که باید ساخته شود و از این جهت جامعه در «مرحله تأسیس» قرار می‌گیرد. واقعیت این است که این نگاه به رویکردی رادیکالی منتهی خواهد شد و بالطبع، نگاه رادیکالی نیز نمی‌تواند بستری برای آزادی باشد چرا که تحقق آزادی در یک جامعه معطوف به شکل‌گیری نیروهای اجتماعی متعدد است. وقتی یک جامعه‌ قرار است تمام عیار «تأسیس» شود در آن دموکراسی به بلوغ نمی‌رسد.

مفروض دوم نیز چنین اقتضایی دارد ولی با یک اختلاف جزئی که به طور کامل «تأسیس‌‌گری» نمی‌کند بلکه می‌کوشد تا گذشته‌ را به شیوه دیگری «تجدید» کند. مدعیان «نظریه بازگشت» عموماً تحلیلگرانی هستند که معتقدند ما دچار یک دوره گسست شده‌ایم و باید گذشته تاریخی و فرهنگی‌مان را احیا کرده و با توجه به اقتضائات جدید آن را بسازیم. در این مفروض، هدف تأسیس تام و تمام نیست بلکه «تجدید» است. این رویکرد در باب جامعه، چندان رادیکال نیست اما می‌تواند از درون آن شیوه‌های رادیکال استخراج شود.

براساس مفروض سوم، در تجربه تاریخی ایرانی یک «گمگشته دیروزی» وجود دارد که آن گمگشته دیروزی را باید با امروز تطبیق داد. به اعتقاد این دسته، چیزی در بیرون وجود دارد که باید آن را مجدداً تجدید کرد و در این تجدید کردن بر بحث‌های هویتی تأکید می‌شود.

واقعیت این است که روشنفکران ایرانی که تماماً از سنت صحبت می‌کنند می‌توانند ضد آزادی نیز عمل کنند چرا که جهان مدرن را به رسمیت نمی‌شناسند. زیست مدرن، زیست شهری و اقتضائات زندگی شهری را به رسمیت نمی‌شناسند و به همین دلیل هم رادیکال محسوب می‌شوند. بنابراین نوع دیگری از رادیکالیسم هم در این رویکرد ظهور می‌کند. رویکرد چهارمی که وجود دارد، رویکرد سنت و مدرنیته است. در این دیدگاه با نوعی تعارض و دوگانگی مواجه هستیم. از این رو، در این مفروض نیز آزادی و عدالت‌‌گرایی به وجود نخواهد آمد چرا که در نظام مفهومی موافقان و مخالفان جایی برای آزادی و دموکراسی وجود ندارد.

برخلاف این چهار رویکرد، که نسبت به آنها نقد دارم، مفروض پنجمی هم وجود دارد که جامعه ایرانی را به لحاظ تاریخی «ساحت استمرار یافته مدرن» می‌داند. به این معنا که جامعه ایرانی، یک جامعه مدرن است اما از نوع زیست مختص به خودش. نه دچار تعارض سنت و مدرنتیه است و نه می‌خواهد تأسیس‌گری کند؛ جامعه‌ای است که یک استقرار پیشینی دارد و در فرآیند تغییرات دچار افت و خیزهایی شده است و در این عرصه است که اقتضائات اجتماعی برای «آزادی» و «دموکراسی» به وجود می‌آید.

یعنی وقتی جامعه نسبت به نظم پیشین مستقر دچار دگردیسی می‌شود ما با وضعیتی تحت عنوان «بازشدگی و تکثر نیروی اجتماعی کنشگر» رو به رو می‌شویم؛ یعنی با پدیده‌ای روبه رو می‌شویم تحت عنوان «انسان ایرانی معاصر»، انسانی ایرانی‌ای که دغدغه تنظیم رابطه‌اش با محیط پیرامونی خود را پیدا می‌کند و در این شرایط است که می‌توانیم از آزادی و عدالت اجتماعی بحث کنیم. اگر ما پذیرفتیم که در یک شرایط مدرن زندگی می‌کنیم و این مدرن بودن‌مان «تأسیسی» و «تجدیدی» نیست، آن‌وقت می‌توانیم از «آزادی» سخن بگوییم. بسیاری از افرادی که مخالف آزادی هستند، مفروض‌شان این است که ما هنوز به چنین مرحله‌ای نرسیده‌ایم. و اساساً جامعه استعداد و صلاحیت وارد شدن به این عرصه را ندارد بنابراین باید همچنان کنترل چند جانبه بر جامعه داشته باشیم.

ظهور «انقلاب اسلامی» در ایران تغییراتی در این روایت‌ها ایجاد کرد. افرادی که درک درستی از انقلاب اسلامی ندارند و از جامعه ایرانی و آزادی حرف می‌زنند، مجبور می‌شوند که برای توضیح وضعیت جدید به یکی از چهار مفروض پیشین ارجاع دهند. یعنی انقلاب اسلامی را یا به ساحت گذشته تاریخی ارتجاعی یا به نظریه انقطاع یا انحطاط و ... برگردانند. در حالی که انقلاب اسلامی در ساماندهی حیات اجتماعی مدرن ایرانی ظهور پیدا کرده ‌است و اساساً یک پدیده کاملاً مدرن است. وقتی پدیده‌ای مدرن می‌شود، نمی‌تواند دغدغه‌اش «آزادی» نباشد.

از این رو، آنان که انقلاب اسلامی را در چارچوب متن مدرن قرار نمی‌دهند، از آن با عنوان ضدمدرنیت، ضدآزادی و ضد دموکراسی یاد می‌کنند. در حالی که اتفاقاً دغدغه قانون اساسی ایران بحث «آزادی» است. شعارهای «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» و «برابری، برادری، حکومت عدل علی» که انقلاب اسلامی بر پایه آنها شکل گرفته است، نشانگر همسانی و همراهی عدالت و آزادی در انقلاب اسلامی است.

این امر گویای آن است که انقلاب اسلامی به دنبال «جامعه‌ای مبتنی بر عدالت و آزادی» است. و طبقه‌ای که مطالباتی همچون آزادی و عدالت را در جامعه ایرانی دنبال می‌کند، نیرویی شبه بورژوازی و شبه دولتی یا چیزی شبیه «طبقه متوسط» است. طبقه متوسط در ایران بویژه در 50 سال گذشته پروژه «عدالت‌طلبی» و «آزادی‌خواهی» را توأمان دنبال کرده است؛ چراکه دغدغه خود و طبقه پایین جامعه را توأمان دارد. از این رو، با وجود آنکه دغدغه اصلی خود، یعنی «آزادی و دموکراسی» را دنبال می‌کند اما دغدغه اصلی طبقات پایین جامعه ایران؛ یعنی «عدالت اجتماعی» را نیز محل توجه دارد.

٭ مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر تقی آزاد ارمکی است که با موضوع «الزامات اجتماعی آزادی و عدالت» در تاریخ 29 آذر ماه در محل دانشگاه صنعتی شریف در نشستی با دکتر ابراهیم فیاض ارائه شد.

http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6118/17/109521/0

ش.د9405337

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات